29 05 2018 314998 شناسه:

«انسان در قلمرو هستی با تاکید بر نقش معاد در سرنوشت انسان» جلسه یازدهم

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السّموات و خافض الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبی القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

سيزدهمين روز از ماه عزيز رمضان را با اعمال و طاعات و نيايش‌ها و دعاها پشت سر مي‌گذرانيم و خدا را شاکر هستيم که به احکام و حِکَم و آموزه‌هاي وحياني و تعليمات قرآني اين ماه اشتغال داريم و اين از توفيقات الهي است، بر اين توفيقات خدا را سپاس مي‌گذاريم. دعايي که در سيزدهمين روز از ماه مبارک رمضان مؤمنان نجوا مي‌کنند به اين امور توجّه مي‌دهند که خدايا! طهارت از آلودگي‌ها، پليدي‌ها و پلشتي‌ها را نصيب ما بفرما: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ‏] مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَار».[1] همانگونه که مستحضر هستيد هر موجودي در عالم طبيعت آلودگي‌ها و پليدي‌هايي او را تهديد مي‌کند. هيچ موجودي مصون از آسيب‌ها و گزندها نيست و اتفاقاً هر چه که لطيف‌تر باشد، آسيبش بيشتر است. هيچ موجودي در نظام طبيعت مصون نيست؛ بلکه هر موجودي به هر ميزاني که داراي خير و کمال باشد، تهديد از دست رفتن کمال براي او هست، حتي موجودات مادي و البته موجودات روحاني و نفساني همانند حقيقت نفس انسان، بيشتر در معرض آسيب هستند. انسان‌ها علمشان تبديل به جهل مي‌شود، يقينشان تبديل به شک و ريب و ترديد مي‌شود؛ اينها آلودگي‌هاي نظام طبيعت است براي نفس انساني، اخلاق حَسن آنها تبديل به اخلاق سيّئه و ناصوابي اعمال آنها، عمل صالح آنها را تهديد مي‌کند. ما از خداي عالم همواره بايد اين را مسئلت کنيم که خداي عالم ما را از آلودگي‌ها و پلشتي‌ها مصون بدارد و ما را پاک و پاکيزه نگه بدارد: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ‏] مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَار» و همواره خود را در مقابل مصيبت‌ها و معصيت‌ها و طاعات، صبور و بردبار ببينيم. اگر انسان صبر بر طاعت، صبر بر مصيبت، صبر بر معصيت را نداشته باشد، قطعاً اين لغزش ايماني براي او اتفاق خواهد افتاد. يکي از اموري که ما در اين روز از خداي عالم مسئلت مي‌کنيم، بردباري و صبوري در مورد اينگونه از مسائل است. اميدواريم که خداي عالم همه آنچه را که ادعيه و مناجات‌هاي اين روز و شب محسوب مي‌شود را در حق همه ما مؤمنان اجابت بفرمايد و زمينه بهره‌مندي کامل از اين فيوضات را خداي عالم فراهم بگرداند به ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد.

بحثي که در اين جمع گرامي در اين ايام مطرح است، با عنوان «انسان در قلمرو هستي و نقش و تأثير معاد در سرنوشت انسان». باور به معاد و جريان قيامت و بازگشت به سوي پروردگار عالم، مهم‌ترين و اصلي‌ترين مؤلفه در ساخت و در حقيقت انساني است. انساني که از معاد و جلوه‌هاي معاد و بازگشت به سوي پروردگار عالم و لقاي الهي در غفلت باشد، اين انسان همواره يک انسان رها و گمراه و در وادي حيرت و سرگرداني است. اين معاد است که به انسان استواري مي‌بخشد، راه و نظم و نظام درست را عطا مي‌کند و انسان را چون هدف دارد، مقصد دارد، مقصود دارد، راه دارد، او را براساس يک نظام و برنامه صحيح به مقصدش مي‌رساند. آن کسي که به لقاي الهي نمي‌انديشد و فکر نمي‌کند که روزي بايد در پيشگاه پروردگار عالم بايستد و از گذشته و اعمالش سخن بگويد و در مقابل اعمال و رفتار و کردار و عقايد و ايمان و اخلاقش پاسخگو باشد، چنين انساني همواره هر کاري که از او ساخته باشد انجام مي‌دهد. بحث لقاي خدا و ملاقات و ديدار با پروردگار عالم يک بحث قطعي است: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيه﴾؛[2] همه انسان‌ها با خدا ملاقات مي‌کنند، ترديدي در اين ملاقات نيست. از سوي او آمدند و به سوي او رجعت و بازگشت دارند: ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾،[3] ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾،[4] ﴿إِلَيْهِ أُنِيبُ﴾،[5] با عبارت‌هاي مختلف اين معنا را خداي عالم متذکّر مي‌شود و ما را بدان يادآوري مي‌فرمايد؛ اما انسان‌ها در نسيان و غفلت از اين معنا هستند.

اصل معاد را در طي روزهاي گذشته به عرض رسانديم، حکمت و فلسفه و دليلي که براي معاد هم هست «في الجمله» بيان شد؛ اما ساز و کار معاد چيست؟ انسان در سير نزولي و اينکه از کجا آمده است و چگونه آمده است و نحوه پيدايش او در نظام طبيعت چگونه است، يک مسير دارد و راه بازگشت و مراجعت از عالم طبيعت به عالم عقل و عالم «إله» هم باز يک ساز و کار ديگري دارد. اوّلين مؤلّفه‌اي که در اينجا نقش‌آفرين است، مؤلّفه مرگ است که ما اين روزها راجع به فلسفه مرگ، کيفيت مرگ و نظاير آن مطالبي را داريم از کتاب و سنّت، قرآن و عترت يادآور مي‌شويم.

مرگ همانطوري که ملاحظه فرموديد، دالان انتقال است؛ اما يک دالان زنده، يک موجود زنده است، يک پُل ساکت ساکن که انسان از آن رد شود نيست؛ بلکه حقيقتي است که ما را منتقل مي‌کند. اينطور نيست که پُلي باشد يا کانالي باشد و انسان از آن رد شود؛ نه! خود مرگ عامل انتقال است، خود مرگ يک موجود زنده است، يک حقيقت زنده و حيات‌دار است، مخلوق خداست. همانطوري که خدا حيات را آفريد، مرگ را هم آفريد: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ﴾.[6] خود مرگ يک موجود زنده است که اين موجود زنده انسان را از داري به داري منتقل مي‌کند. در بيان مولايمان حضرت أبي عبدالله الحسين(عليه السلام) در روز عاشورا فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ»؛[7] اين «تَعْبُرُ بِكُمْ» يعني اين مرگ يک موجود زنده است و شما به وسيله مرگ منتقل مي‌شويد از داري به دار ديگر؛ اين «تَعْبُرُ بِكُمْ»؛ يعني شما را مي‌برد، شما را عبور مي‌دهد از اين عالم به آن عالم. مرگ يک موجود زنده است و انسان مي‌تواند با مرگ حرف بزند، مي‌تواند با مرگ گفتگو بکند و براي خودش اين مرگ را و اين ملاقات را و اين مواجهه با اين حقيقت را آسان کند.

ما امروز راجع به اين دالان انتقالي سخن بگوييم و راجع به اينکه مرگ با انسان چه مي‌کند را براساس آنچه از قرآن آموختيم تقديم کنيم. رسالت مرگ به عنوان يک موجود زنده اين است که انسان را از نشئه طبيعت به نشئه برزخ منتقل مي‌کند. ما بايد از مرگ هم خيلي متشکر باشيم، چون اوست که ما را از يک دنياي محدود و رحم طبيعت به عالمي بس عظيم و والا منتقل مي‌کند. اصل اين انتقال در نظام کمالي انساني نقش مؤثري دارد؛ و إلا انسان فرض کنيد ده هزار سال يا صد هزار سال مي‌خواهد در دنيا باشد، دنيا همين است! اينطور نيست که مثلاً اگر کسي هزار سال باشد بيشتر از اين است! همين دست لباسي که دارد مي‌پوشد بايد صد هزار بار بپوشد، همين غذايي که مي‌خورد، همين مريضيای که دارد، همين رفت و آمدي که دارد همين است. يک وقت است که مدارج علمي است يکي پس از ديگري، بله اگر در دنيا انسان باشد دنيا بودن و وضعيت دنيايي ممکن است که خودش تغييري کند، تغييري ندارد دنيا همين است: ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَد﴾،[8] اين تغييري پيدا نمي‌کند. انسان‌ها در اين نشئه و در اين عالم زماني کودک بودند، بعد نوجوان مي‌شوند، بعد جوان مي‌شوند، بعد ميانسالي دارند و بعد پيري و کهنسالي دارند: ﴿وَ مَن نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْق﴾،[9] اين قانون طبيعت است، اين ناموس هستي است، اين نظامي است که انسان‌ها در اين نظام مدتي زيست کنند. حالا ﴿لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة﴾؛[10] بخواهند هزار سال هم باشند همين است! تفاوتي به لحاظ اين نشئه و اين عالم اتفاق نمي‌افتد و انسان هم هر کمالي را که بخواهد تحصيل کند، در همين سنّ شصت هفتاد سالگي و حتي کمتر امکان دارد؛ انسان‌ها به بلوغ عقلي مي‌رسند، اخلاقشان را و محاسن وجودي‌شان را به کمال مي‌رسانند. وقتي انسان به بلوغ رسيد و به حد عقل رسيد، وقت رفتن است؛ مثل ميوه‌اي که به کمال رسيده و پخته شده و ديگر ماندنش هيچ فايده و اثري نخواهد داشت، بلکه چه بسا آسيب مي‌بيند و آفت و آسيب او را تهديد مي‌کند. بنابراين نشئه طبيعت به انتها مي‌رسد و انسان‌ها در اين نشئه طبيعت به وسيله مرگ به عالمي ديگر منتقل مي‌شوند.

اما اجازه بدهيد راجع به خود اين مرگ و اينکه چه حقيقتي است و با انسان‌ها چگونه برخورد مي‌کند؟ چون يک حقيقت زنده است، يک مأمور الهي است با انسان‌ها متفاوت برخورد مي‌کند. يک موجود راکد و ساکت نيست، يک موجود زنده است و کاملاً هوشيار است و مي‌داند که چه کسي را بناست به کجا منتقل کند. «تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَي الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَة»؛[11] شما را، شماي مؤمن را، شماي انسان شايسته و صالح را اين موجود زنده به نام مرگ تحويل مي‌گيرد و به دار و سراي ديگري مي‌رساند لايق وجود شما؛ لذا اين مرگ براي عده‌اي طامّات دارد: ﴿فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَي﴾؛[12] آن داهيه، آن مصيبت و آن امر دشوار مرگ که گاهي از آن به عنوان طامّه و گاهي از آن به عنوان سَکَرات مرگ ياد مي‌شود، براي اين است که اين موجود دارد با اين کسي که دارد او را منتقل مي‌کند به مثابه يک حقيقت زنده بررسي مي‌کند مي‌بيند که کيست؟ چيست؟ چه کار کرده است؟

ما يک مرگ طبيعي و پزشکي داريم، يک مرگ کلامي و وحياني داريم که اينها با هم فرق مي‌کند. مرگ طبيعي و آنچه پزشک نسخه اجازه دفن صادر مي‌کند، اين همين است که بگويد مثلاً خون به رگ‌ها نمي‌رسد سکته مغزي و قلبي و يا نظاير آن، به هر حال اين انسان ديگر نفس نمي‌کشد و مُرده است، اين را مي‌گويند مرگ طبيعي، مرگ پزشکي و مادّي؛ اما مرگ در منطق قرآن و در آيين وحي خيلي حقيقت متفاوتي است، مرگ يک مخلوق و يک آفريده‌اي است بس مهم و اساسي و يک رکن اصلي در نظام که «وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»؛[13] مرگ حق است و مراد از حق بودن نه يعني حتمي و قطعي است، بله حتمي و قطعي هست؛ اما در نظام هستي اين موجود حق است، براي اينکه انسان به وسيله مرگ از نشئه طبيعت به عالم برزخ سفر مي‌کند و اين انتقال به وسيله مرگ حاصل مي‌شود. آنوقت اين مرگ نگاه مي‌کند، يک موجود زنده است، يک حقيقت يافته شده از ناحيه پروردگار عالم و مخلوق و آفريده و رسالت و مأموريتي خاص و ويژه به عهده اوست. اين رسالت و وظيفه‌اي که مرگ دارد چيست؟ اين است که اين انسان را منتقل مي‌کند؛ اما چگونه منتقل مي‌کند، بستگي به اين دارد که انسان چگونه زيست کرده باشد.

خداي عالم در قرآن اين برخورد و مواجهه با انسان‌ها را از جايگاه مرگ تفصيل ميدهد و بيان مي‌فرمايد، مي‌فرمايد مرگ با انسان‌ها دو گونه برخورد مي‌کند: يک دسته انسان‌هاي صالح، شايسته، طيّب، پاک و پاکيزه وقتي مرگ آنها را فرا مي‌گيرد، به آنها سلام مي‌کند و به آنها دعوت ورود به بهشت را بشارت مي‌دهد و مي‌گويد به خاطر کارهايي که انجام داديد مأجور هستيد و خداي عالم أجر شما را پيشاپيش آماده فرموده است: ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ،[14] چقدر اين پيام زيباست! چقدر اثربخش است شيرين و گواراست وقتي انسان در حسّاس‌ترين مرحله که «يوم يموت» است روزي که مي‌ميرد، چنين پيامي و ندايي را از حقيقت مرگ بشنود! بله فرشتگان‌ هستند؛ اما فرشتگان مرگ‌ میباشند ـ آقايان! ماه رمضان را قدر بدانيم و استغفار کنيم؛ اين آمرزش را، اين طهارت را، اين پاکيزگي را از اين ماه طهور و ماه تمحيص استدعا کنيم. ماه رمضان نزد خدا خيلي عزيز است! در اين ماه آنکه مي‌خواهيم طهارت است. همين دعاي امروز که دعاي سيزدهم است: «اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ‏] مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَار»، خيلي مهم است! ـ مي‌فرمايد وقتي فرشته‌هاي مرگ با انسان‌ها روبهرو مي‌شوند و انسان‌ها طيّب و پاکيزه‌ هستند و با استغفار خودشان را شستشو داده‌اند و آمرزش الهي را دريافت کرده‌اند، اين فرشته‌ها به آنها سلام مي‌کنند: ﴿يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ. اين وضعيت مرگ است، اين دالان انتقال است، اين قنطره‌اي است که به عنوان يک موجود زنده، يک موجود حيات‌دار، مخلوق خدا و مأمور الهي است. مرگ مأمور است، مرگ بناست انسان را منتقل کند و اين انتقال براي انسان‌هاي شايسته اينگونه صورت مي‌پذيرد.

يک بار ديگر آيه را ملاحظه بفرماييد: ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُون؛ آن کساني که فرشتگان مرگ تمام حقيقت آنها را به نام نفس و جانشان استيفا مي‌کنند، اين بدن که در نشئه طبيعت مي‌ماند، اين نفس را دارد منتقل مي‌کند، اين ﴿تَتَوَفَّاهُمُ﴾؛ يعني دارد نفسشان را منتقل مي‌کند، همه حقيقت شما را دارد منتقل مي‌کند به آنطرف؛ اما در آن حالي که دارد اين انتقال را انجام مي‌دهد با شما حرف مي‌زند، شما را بشارت مي‌دهد. چون طيّب هستيد، چون پاکيزه هستيد، چون اخلاق زيبا و محاسن اخلاقي را در جانتان نشانده‌ايد و از اخلاق بد، زبان بد، گوش بد، چشم بد و مانند آن خود را منزه داشته‌ايد، به کمال خوبي مي‌فرمايد که ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾. چقدر خوب است که فرشته به انسان سلام مي‌کند! آن هم فرشته مرگ! آن هم بشارت مي‌دهد: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾؛ وارد بهشت بشويد ـ اين بهشت برزخي است ـ ﴿بِمَا كُنتُم تَعْمَلُون.

يکي از اصحاب مولايمان علي بن ابيطالب ـ به روح مطهّر آن حضرت صلواتي اهدا بفرماييد ـ نقل مي‌کند روايت مي‌کند که من در همان بيماريای که علي بن ابيطالب(عليه السلام) در آن بيماري به شهادت رسيدند، کنار بسترشان حاضر شدم. اين ضربتي که با هزار درهم فراهم شده بود و با هزار درهم هم مسموم شده بود، ديگر اماني نداد و حضرت فرقش شکافته شد و اين سمّ به مغز آن حضرت اصابت کرد و حضرت در بستر بيماري و شهادت بود. اين صحابي گرامي آمد خدمت حضرت و عرض کرد اين بيماري و زخم با شما چه مي‌کند؟ فرمود «السّاعة»؛ امروز من از شما مفارقت مي‌کنم. گفت من نشسته بودم و دخترشان ام کلثوم هم نشسته بودند، وقتي اين سخن را ام کلثوم از علي بن ابيطالب(عليه السلام) شنيد شروع کرد به گريه کردن و گريستن. علي بن ابيطالب فرمود دخترم چرا گريه مي‌کني؟ «يا بنية ما يبكيك‏»؛ چه چيزي تو را به گريه انداخت؟ عرض کرد پدرجان من الآن از شما مي‌شنوم که اين زخم به گونه‌اي است که به شما امان نمي‌دهد و گفتيد ما از شما مفارقت مي‌کنيم، اين براي من خيلي سخت است و من چگونه گريه نکنم؟! حضرت فرمود اگر آنچه را که من مي‌بينم تو مي‌ديدي گريه نمي‌کردي. گفت من مي‌بينم فرشته‌ها را و برادرم رسول گرامي را و انبيا را صف در صف پشت سر هم «بعضهم خلف بعض‏» منتظرند تا با من ملاقات کنند «و جالس عندي رسول الله» اين رسول الله است، اينجا چشم برزخي باز مي‌شود ـ وقتي کم‌کم انسان سَکَرات موت براي او مي‌آيد و در حالت احتضار است؛ در حالت احتضار يعني چه؟ يعني اين چشم دنيايي، گوش دنيايي بسته و چشم و گوش برزخي باز مي‌شود، اين حالت احتضار است؛ پدرش، پسرش، دخترش، مادرش، همسرش، بچه‌ها سر و صدا مي‌کنند اصلاً متوجه نيست. در حالت احتضار اين چشم و گوش بسته مي‌شود و چشم و گوش برزخي باز مي‌شود و وقتي چشم و گوش برزخي باز شد انسان عالم برزخ را مي‌بيند. در عالم برزخ چه مي‌بيند؟ جهاني به سوي او باز مي‌شود که در آن جهان زيست مي‌کرده است؛ اگر به عشق رسول الله، به عشق فاطمه زهرا، به عشق اميرالمؤمنين، به عشق آيات الهي و کرائم الهي، به عشق ماه رمضان، به عشق مناجات، به عشق لقاي پروردگار عالم زندگي مي‌کرده است، اين عالم به سوي او گشوده مي‌شود و او مي‌بيند که به چنين عالمي دارد وارد مي‌شود، اين را چشم برزخي مي‌گويند ـ حضرت فرمود من الآن مي‌بينم که ملائکه و انبيا صف در صف پشت سر هم «بعضهم خلف بعض» منتظرند تا با من ملاقات کنند، «و جالس عندي رسول الله»؛ برادرم رسول الله کنار من نشسته است و من دارم با او گفتگو مي‌کنم. [15]چون علي بن ابيطالب همانگونه که چشم برزخي‌اش باز است، چشم دنياي‌اش هم باز است، زبانش باز است و مي‌تواند حرف بزند. ما انسان‌هاي ضعيف نه، وقتي چشم ضعيف شد ديگر چشم برزخي باز مي‌شود و ـ إن‌شاءالله ـ اميدواريم با اين خطاب روبهرو شويم که ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ.

دسته ديگر و طايفه ديگر کساني هستند که ـ معاذالله ـ اينها خوب تا نکردند؛ با ماه رمضان کنار نيامدند، با قرآن و عترت رفيق نبودند، اُنس و اُلفت و رفاقتي با قرآن و کتاب خدا و رسول پيدا نکردند. آنجا دندان حسرت بر دست و زبان مي‌گيرند و مي‌گويند که ﴿يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً﴾؛[16] اي کاش در دنيا که بودم يک باريکه‌راهي با اهل بيت پيدا مي‌کردم! يک ارتباطکي بود! اما ـ معاذالله ـ راه را بر خود بستند و اين راه بسته آنجا جواب نمي‌دهد. زماني که فرشته‌ها اين دسته از افراد را دارند قبض روح مي‌کنند و روحشان را قبض مي‌کنند و نفسشان را منتقل مي‌کنند: ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾؛[17] با تازيانه‌هايي که اين فرشتگان مرگ دارند، اينها را منتقل مي‌کنند. از همين الآن هنگام احتضار وقتي انسان‌هاي بدفرجام، انسان‌هاي غير پاک، انسان‌هايي که اين همه آيات و بيّنات الهي را شاهد بودند، ولي ترتيب اثر ندادند، بي‌توجّهي کردند ـ به خدا پناه مي‌بريم، «اللّهمّ اجعل عواقب أمورنا خيرا» ـ در اين دالان انتقال، فرشته‌هاي مرگ آنها را با تازيانه بيرون مي‌کنند و عده‌اي را هم استقبال مي‌کنند: ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ ـ اين تعبير در دو جاي قرآن آمده است که يکي در سوره مبارکه «انفال» است ـ «وجوه»؛ يعني صورت و «أدبار» يعني پشت.

مرحوم آيت الله شاه‌آبادي(رضوان الله تعالي عليه) ـ که استاد حکمت و عرفان امام بود ـ ايشان در کتابي به نام شذرات المعارف ظاهراً در آن کتاب وقتي تفسير مي‌کنند که اين ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾ يعني چه؟ فرشته‌ها به صورت و پشت مي‌زنند يعني چه؟ مي‌گويند آن فرشته‌هاي دنيا به پشتش محکم مي‌زنند مي‌گويند تو در دنيا شصت سال هفتاد سال، اين همه امکانات به تو داديم هيچ کار نکردي، يک کار خير باقي نگذاشتي، برو بيرون! از آنطرف هم فرشته‌هاي عالم برزخ مي‌گويند تو چه کار کردي؟! دست خالي! روي سياه! اينها هم با يک استقبال بد و با ضرب تازيانه از چنين انساني استقبال مي‌کنند. از آنطرف فرشته‌هاي اميد و رحمت اينگونه با انسان روبهرو و مواجه مي‌شوند: ﴿يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ، از اين طرف ـ معاذالله ـ آن انساني که دارد منتقل مي‌شود با اين وضع که ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾.

بنابراين مرگ يک امر قطعي و يک حقيقت حق و مسلّم و مؤلّفه‌اي اصيل و مؤثر و کارساز در نظام هستي است. مرگ يک حقيقت زنده، موجود و مأموريت خاص و رسالت ويژه‌اي به عهده او هست. مرگ معصوم است، مرگ با هر کسي مطابق با شأن خودش رفتار مي‌کند، به اندازه سر سوزني مرگ به أحدي ظلم نمي‌کند. مرگ يک فرشته است، مَلَک است، مأمور الهي است؛ مگر مأمور الهي ـ معاذالله ـ خطا و اشتباه مي‌کند؟! وقتي با عصمت برخورد مي‌کنند، به اندازه سر سوزني نسبت به کسي که بد بوده است بدتر نمي‌کنند، ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾.[18] و اين موجود با هر کسي که مواجه شود مطابق با شأن او عمل ميکند، «كَمَا تَعِيشُونَ‏ تَمُوتُون‏».[19] حالا ببينيم که بعد از مرگ چه اتفاقي خواهد افتاد؟ در جلسات و روزهاي آتي به توفيق و با منّت الهي.

«نسئلک اللّهم و ندعوک بأسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله و ... يا رحمن و يا رحيم».

بارالها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

در دنيا و آخرت ما را به ولاي قرآن و اهل بيت محشور بفرما!

در هنگام مرگ و حالت احتضار، رسول الله را، علي بن ابيطالب را، فاطمه زهرا را، ائمه گرامي را، فرشتگان خير و نيکي که بشارت بهشت را به ما مي‌دهند، خدايا نصيب همه ما بفرما!

ما را از هر آلودگي، رجس و پليدي دور بفرما!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!

دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيّبه شهدا، گذشتگان از اين جمع، امام راحل، همه را با شهداي کربلا محشور بفرما!

کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، حوزه‌هاي علميه، دانشگاهها، جوانان ما را، مردم خوب ايران را، مراجع عظام تقليد، مقام معظّم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مطهّر آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنّبي و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»



[1]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج‏1، ص147.

[2]. سوره انشقاق، آيه6.

[3]. سوره بقره، آيات28 و 245؛ سوره يونس، آيه56؛ سوره هود، آيه34.

[4]. سوره عنکبوت، آيه21.

[5]. سوره هود، آيه88؛ سوره شوري، آيه10.

[6]. سوره ملک، آيه2.

[7]. معاني الأخبار، ص289.

[8]. سوره حديد، آيه20.

[9]. سوره يس، آيه68.

[10]. سوره بقره، آيه96.

[11]. معاني الأخبار، ص289.

[12]. سوره نازعات، آيه34.

[13]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏3، ص201.

[14]. سوره نحل، آيه32.

[15]. اثبات الوصية، ص155.

[16]. سوره فرقان، آيه27.

[17]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمد، آيه27.

[18]. سوره نبأ، آيه26.

[19]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص72.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب