11 06 2018 314678 شناسه:

«انسان در قلمرو هستی با تاکید بر نقش معاد در سرنوشت انسان» جلسه بیست و سوم

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبی الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏) بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

بيست و ششمين روز از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را در اين جمع ايماني و از اين فضاي ربّاني بهره مي‌بريم و از گفتگوي از احکام و حِکَم و معارف الهي انتفاع و معنويت کسب مي‌کنيم. در نيايش امروز که روز بيست و ششم ماه مبارک رمضان هست، اينگونه از خداي عالم درخواست مي‌کنيم که «اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولا».[1] درست است که انسان سالک در مسير کسب کمالات و رها شدن از ضلّات و لغزش‌هاي انساني تلاش و کوشش مي‌کند؛ اما تا عنايت الهي شامل نشود اين سعي، مشکور و اين عمل، مقبول و اين ذنب و گناه، مغفور واقع نمي‌شود. اين ارتباط با پروردگار عالم همواره و هميشه و در همه موارد بايد ظهور و بُروز داشته باشد. خداي عالم در تمام جزئيات زندگي انساني، فيضش و نورانيتش و درخشش فيض الهي بايد مشهود باشد. کار خير ممکن است انسان زياد انجام بدهد، دعوت به خير، عمل به خير، خدمت به جامعه؛ اما اگر روح عبادي و الهي در کار وجود نداشته باشد و انسان آن کار را با صبغه الهي و رنگ خدايي انجام ندهد، آن کار ولو کار خوب و ارزشمند هم باشد نورانيّتي براي انسان نمي‌آورد. اين نورانيّت فقط و فقط در سايه ارتباط با پروردگار عالم است، زيرا اوست که ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[2] هست. ما فکر مي‌کنيم که احياناً اگر کاري صالح بود و عملي شايسته بود کفايت مي‌کند. در منطق قرآن اين معنا را به ما تصريح فرمودند که هم کار خوب و هم انساني که فاعل آن کار هست، او هم بايد مؤمنانه انجام بدهد: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾.[3] نورانيّت فقط و فقط از ساحت پروردگاري است و چون اينگونه است ما بايد در همه کارهاي خود خدا را شاهد و ناظر و حاضر ببينيم؛ اگر اينگونه شد، آن کار براي ما نورانيت مي‌آورد، براي ما درخشش قلبي و ايماني ايجاد مي‌کند، براي ما هدايت را در صحنه و صفحه جانمان رقم مي‌زند. الآن خيلي‌ها در دنيا هستند مشرک‌اند، کافرند، ملحدند، ـ معاذالله ـ خدا را هم قبول ندارند؛ اما کار خير «إلي ما شاء الله». مسئولان کميته امداد وقتي خدمت حاجآقا مي‌رسيدند، اين نکته را حضرت آقا به آنها به صورت جدّي يادآوري مي‌کردند که فرق بين کميته امداد در منطق دين با غير در اين است: کساني که مدد مي‌کنند و عون و کمکي نسبت به ديگران دارند، با يک نورانيّت و يک درخشش ايماني اين کار انجام مي‌شود و اصلاً انسان در فضاي ايماني هر آنچه را که انجام مي‌دهد طرف او خداست، طرف معامله در کارهاي خير، خداست نه ديگران: ﴿مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾،[4] کاري به اين و آن ندارد؛ ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً،[5] کاري به اين و آن ندارد. ما در فرهنگ دين به ديگران که قرض نمي‌دهيم، ما که به ديگران صدقه نمي‌دهيم؛ صدقه دادن، قرض دادن، جان فشاني کردن، هديه جان و مال و انفاق داشتن. اثر انفاق، رفع طبقات و گسست‌هاي اجتماعي است: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّه﴾،[6] کاري به افراد ندارد؛ افراد موارد مصرف هستند. يکي از بهترين و ممتازترين جنبه‌هاي ايمان و انديشه موحّدانه اين است که انسان سالک و بنده، هر کاري که انجام مي‌دهد طرف او خداست، آثار و نتايج آن به ديگران مي‌رسد؛ اگر هديه جان مي‌کند، نفسش را ايثار مي‌کند، مستحضريد که خداي عالم مي‌فرمايد: ﴿مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾، يا وقتي در بحث اطعام فقرا، مساکين، نيازمندان و مانند آن حتي اسير کافر هم هست، فرمود: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾،[7] از کسي ما نبايد تشکر کنيم؛ لذا اگر کسي به ديگري خدمتي کرد و ديگري هم در مقابل تشکر نکرد و احياناً يک حرف تندي هم زد، آدم ناراحت نمي‌شود، چون طرف آدم که او نبوده. الآن بسياري از کساني که تلاش و کوشش داشتند در طول اين مدت، در خصوص انقلاب و جنگ و مانند آن، مگر براي کسي اين کار را کردند، براي کشور يا براي کسي يا براي شخصي، براي خدا جنگيدند، براي خدا شهيد شدند، براي خدا انفاق کردند، همه اينها در پيشگاه خدا ثبت است ولو در نزد ديگران هبط باشد، کاري با آنها نداريم. اگر انسان براي اين و آن کار کرد، جاي نگراني دارد؛ ولي وقتي براي رضاي خدا ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾، ما که از مردم نبايد تشکر بخواهيم، مگر ما براي مردم کار انجام داديم که پاداش و شکرگزاري بخواهيم؟! بله، اگر کسي براي ديگري براي ديگران، براي جامعه، براي نظام، براي رهبر، براي امام فرقي نمي‌کند، حتي براي پيغمبر! وقتي علي بن ابيطالب در بستر رسول الله در آن «لَيْلَةُ الْمَبِيتْ»[8] استراحت مي‌کند، خداي عالم مي‌فرمايد: ﴿مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾، با اينکه پيغمبر از او خواسته بود، ولي ﴿مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾، اين خيلي مهم است! چقدر اين دين شريف است که طرف انسان را خدا قرار مي‌دهد، حتي پيغمبر هم طرف انسان نيست، فقط و فقط کار براي رضاي خدا؛ آنوقت است که درخشش دارد، ايمان و نورانيّت براي انسان مي‌آورد. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُوراً وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُوراً وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولا»؛ خدايا! گناهم را در چنين روزي مورد آمرزش و مغفرت خاص خودت قرار بده، بارالها! عملم را در چنين روزي در روز بيست و ششم ماه مبارک رمضان مورد قبول و پذيرش درگاه خودت قرار بده و بارالها! سعيم را در روز بيست و ششم ماه مبارک رمضان در پيشگاه خودت، مشکور و مأجور و مورد ثواب و پاداش قرار بدهد به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد.

موضوعي که در اين ايام به برکت ماه مبارک رمضان در اين جمع گرامي مطرح بود، «انسان در قلمرو هستي و تأثير و نقش معاد در سرنوشت انسان» است. نکاتي به برکت اين ماه از جايگاه منطق وحيانيمان از بيان آيات الهي و و بيان احاديث و روايات بهره برديم. عرض کرديم که انسان سه مقطع اساسي دارد: دنيا، برزخ و قيامت: ﴿يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾.[9] اين سه مقطع، مقاطع اصلي و اساسي انسان است و در هر سه دوره از حيات و زندگي هم احکام و شرايطي براي انسان فراهم است. البته اگر ما نقطه آغاز انسان را از نطفه بدانيم، در رحم مادر يک عالم و دار انتقال است آن‌گاه که متولد مي‌شود؛ در دنيا و زيست حيات دنيا مقطع دوم و مرگ دار انتقال است؛ رفتن به عالم برزخ و زيست و معيشت عالم برزخ دوره سوم از حيات و حشر و بعث و قيامت دار انتقال است. بعد ـ إن‌شاءالله ـ ابديت است در بهشت و رحمت الهي، آن هم در اين صورت مي‌شود چهار عالَم.

 اگر ما نقطه آغاز هستي انسان را از زمان انعقاد نطفه بدانيم، عالمي به نام رحم مادر که نُه ماه تقريباً در آنجا او نشو و نما مي‌کند، حيات پيدا مي‌کند؛ نطفه است، علقه است، مضغه است، ﴿فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾،[10] تا مي‌رسد به ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِين﴾،[11]  اين يک نشئه و يک حيات براي انسان است. وقتي متولد مي‌شود، از حياتي به حيات ديگر و دوران زيست عالم طبيعت است. در عالم طبيعت يک زيست مطابق با احکام طبيعت حرکت هست، تغيير هست، زمان هست، مکان هست، ماده است، جرمانيت است و مباحثي که در عالم دنيا گذشت. الآن بحثي که در اين جمع مطرح است بحث عالم برزخ است و بسيار فضاي جدّي است! در حقيقت يک نوع قيامتي براي انسان است؛ وقتي انسان مُرد در حقيقت به قيامتي قائم مي‌شود و قيام مي‌کند که حالا يک قيامت صغري داريم و يک قيامت کبري، عالم برزخ قيامت صغري است.

اجازه بدهيد راجع به عالم برزخ يک شناخت بيشتري پيدا کنيم و ما از اين عالم و نشئه بسيار جدّي و بعضاً ـ معاذالله ـ سخت و دشوارش آگاهي بيابيم؛ البته براي مؤمنان و آناني که زيست مؤمنانه و موحّدانه دارند، برزخ بسيار گوارا و شيرين است. عرض شد که در دنيا ما با صورت و ظاهر زندگي مي‌کنيم و در عالم برزخ با سيرت و باطن زندگي مي‌کنيم. معيشت داريم، زندگي داريم، شب و روز داريم، غذا داريم، شام داريم، ناهار داريم، صبحانه داريم، لباس داريم، خانه داريم، همه آنچه را که شما در دنيا تجربه کرديد در عالم برزخ هم وجود دارد، ولي احکام خاص خودش را دارد.

دوتا داستان را که يکي مربوط به رسول گرامي اسلام و ديگري هم مربوط به علي بن ابيطالب(عليهما أفضل صلوات المصلّين) هست ـ صلواتي اهدا بفرماييد! ـ عرض کنيم که اين هر دو شاهد روشن و بيّني است براي عالم برزخ و حيات در عالم برزخ و کيفيت زيست آن. مستحضريد که در جنگ «بدر» طبق آنچه در تاريخ آمده است روز هفدهم رمضان اتفاق افتاد.[12] عده‌اي از مشرکين در اين جنگ «بدر» هم به هلاکت رسيدند؛ همانطوري که برخي از موحّدان و مؤمنان هم به شهادت رسيدند، عده‌اي از مشرکين هم به هلاکت رسيدند و رسول گرامي اسلام دستور دادند که جنازه نحس اين مشرکين را ـ که اينها در کينه و عداوت و دشمني در صدر بودند، در نهايت عداوت و دشمني بودند و اين سيزده سالي که رسول گرامي اسلام در مکه بودند با همه سختي و دشواري و عداوت‌هاي اين دسته از انسانهايي که از صناديد قريش بودند و بزرگان اين طايفه که بدي کردند نسبت به پيغمبر و قلب پيامبر را آزردند ـ در يک چاهي به نام چاه «قُليب» ظاهراً دفن کنند و در آن چاه قرار بدهند. وقتي بدن‌هايشان را حضرت در آن چاه قرار دادند جمله‌اي فرمودند که آن جمله اکنون براي ما يک شاهد روشن و گواه صادقي است بر اينکه جريان برزخ چگونه است. رسول گرامي اسلام به اينها خطاب کردند فرمودند: «هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقّا ًفَقَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقّاً»؛[13] قسم به خدا هر آنچه را که خدايم به من وعده داد من آن را حق ديدم، آيا شما آنچه را که خداي عالم به شما وعيد داد و توصيه کرد که اگر ـ معاذالله ـ مشرکانه به زيستن ادامه بدهيد و زندگي کنيد عذاب است، نگراني است، جهنم است، ناراحتي است، آيا شما الآن احساس مي‌کنيد که خداي عالم به وعيدي که به شما داد محق بود و حق است و اين اتفاق افتاده است؟ قسم به خدا آنچه را که خداي عالم به من وعده داد حق مي‌بينيم، آيا شما اين را احساس مي‌کنيد؟

اينجا عمر خدمت پيغمبر عرض کرد يا رسول الله! شما با چه کسي صحبت مي‌کنيد؟! مگر اينها مي‌شنوند؟! اينها بدن افراد مشرک است، مگر اينها مي‌شنوند؟! اينها مُرده‌اند! رسول گرامي اسلام اين جمله را فرمود: «فَوَ اللَّه‏ مَا أَنْتَ بِأَسْمَعَ مِنْهُم‏»؛[14] بله، قطعاً مي‌شنوند و تو به اندازه آنها شنوا نيستي. ما يک بدن طبيعي داريم و يک بدن برزخي. انسان وقتي از نشئه دنيا رخت بر بست و به عالم قبر و برزخ سفر کرد با يک ساز و کار ديگري، چون اين روح که نمي‌ميرد، جان انساني که موجود مُردني نيست، بلکه يک حقيقت زنده و پايدار است. جان که نمي‌ميرد، بدن است که تبديل به خاک مي‌شود؛ اما جان زنده است، روح مثل يک فرشته است، مگر فرشته مي‌ميرد؟! مگر فرشته مرگ دارد؟! مرگ براي بدن است و جان انساني به تعبير قرآن به تمام معناي کلمه، توفّي مي‌شود[15] و خداي عالم جان را قبض روح مي‌کند، اين قبض روح يعني چه؟ يعني اين بدن مي‌ماند و اين روح را خداي عالم قبض مي‌کند و به عالم ملکوت مي‌برد؛ حالا اگر خوب باشد به ملکوت اعلي مي‌برد و اگر ـ معاذالله ـ بد باشد به ملکوت اسفل مي‌سپارد، و إلا قبض روح است، توفّي است، وفات است و نه فوت.

بنابراين انسان که نمي‌ميرد، بدن انسان تبديل به خاک مي‌شود، بله اين طبيعي است و اين روح، زنده است و وقتي روح زنده بود، اين موجود زنده حرف مي‌شنود؛ مگر انسان نمي‌تواند با فرشته‌ها حرف بزند؟! مگر پيغمبر در زمان حيات خودش با فرشته‌ها، با جبرائيل، با ملائکه حرف نمي‌زد؟! فقط لازم است که انسان چشم برزخي داشته باشد، گوش برزخي داشته باشد، جان ملکوتي داشته باشد که ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيم﴾؛[16] خداي عالم مي‌فرمايد اين امر غريبي نيست، امر بيگانه‌اي نيست، اگر شما هم در همين نشئه طبيعت به ايمانتان بيافزاييد و به يقين برسانيد خودتان را، از مرحله ايمان به ايقان و يقين برسيد، شما هم مي‌توانيد ببينيد: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيم﴾، لازم نيست که جهنم برويد ببينيد يا بهشت برويد ببينيد، همين دنيا مي‌توانيد ببينيد؛ ولي سختي‌اش اين است که انسان بتواند از حد شرک در بيايد، از اين دوگانهانديشي در بيايد، از خودپرستي و بت وجود را پرستيدن بيرون بيايد و خود را به خدا برساند، در اين خداباوري ايمان داشته باشد، در اين ايمان ايقان داشته باشد تا کم‌کم به مرحله يقين برسد، و وقتي به مرحله يقين رسيد البته هم‌اکنون مشاهده مي‌کند و پرده مرگ را کنار مي‌زند، «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[17] نصيب او مي‌شود و مانند آن.

اينجا پيامبر گرامي اسلام به عمر بن خطاب اينگونه خطاب کرد: «يَا ابْنَ الْخَطَّاب‏ فَوَ اللَّه‏ مَا أَنْتَ بِأَسْمَعَ مِنْهُم‏»؛ قسم به خدا تو از اينها شنواتر نيستي. اين يک شاهد است.

شاهد ديگر در جنگ «جمل» بوده است. در جنگ «جمل» خيلي از کساني که در صف اسلام بودند؛ اما امام‌شناس نبودند، ولي‌ّشناس نبودند، حق‌شناس نبودند، دنبال مظاهري بودند که اين مظاهر خودشان را وليّ، خودشان را به خليفه مسلمين و مانند آن مي‌شناختند و معرفي مي‌کردند. يک حجت بالغه‌اي همانند علي بن ابيطالب بود و پيامبر گرامي اسلام فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»[18] با اين صراحت بيان کردند؛ اما توجّه نکردند و بي‌اعتنايي کردند. شخصي به نام «کعب بن سُور»، او قاضي بود در زمان حکومت خليفه اول و دوم. اين شخص در جنگ «جمل» در رکاب دشمنان علي بن ابيطالب بود و کشته شد. شخص محترمي بود و در آن دو دوره هم قاضي بود. وقتي حضرت از کنار بدن اين شخص گذشت دستور داد او را بنشانيد ـ اين شخص مُرده بود ـ نشاندند او را. حضرت به او خطاب کرد ـ همين جمله را فرمود ـ فرمود: «قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَكَ رَبُّكَ حَقّا»؛[19] قسم به خدا من آنچه را که خدا وعده داده بود، من الآن مشاهده مي‌کنم؛ اما آيا تو مي‌بيني و مشاهده مي‌کني خدا آنچه را که به تو وعيد داده بود و تهديد کرده بود الآن آن را حق مي‌بيني؟ به اين انسان مُرده خطاب کرد. از کنار بدن طلحه هم در همان جنگ «جمل» گذشتند و فرمودند ايشان را هم بنشانيد،[20] اينها انسان‌هاي ممتازي بودند و زحمات زيادي کشيدند و در زمان پيغمبر تلاش و کوشش جدّي و فراواني داشتند؛ اما به هر حال استمرار و ادامه حيات بر مبناي مَمشاي يک حيات الهي و توحيدي، يک مقدار نياز به مقاومت روحي و ايماني دارد. به ما فرمودند اين آيه قرآن که دعاست را زياد تلاوت کنيد: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾،[21] در روايات هست که اين دعا را زياد بخوانيد،[22] چرا؟ اين اتفاقاً دعاي ولايت است، يعني چه؟ يک عده‌ بودند در ابتدا ايمان آورده بودند، رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را باور کردند و در رکاب پيغمبر بودند و زحمات زيادي هم کشيدند؛ اما بعد از رحلت پيغمبر در جريان «سقيفه» پايشان لغزيد، افتادند. اينها کساني بودند که در فضاي حاکميتي که به دروغ جعل کرده بودند و ـ معاذالله ـ «سقيفه» را جايگزين «غدير» کرده بودند، ساقط شدند، چون در حقيقت براي کسي جريان ولايت علي بن ابيطالب مخفي نبود، آفتابي و روشن بود. پيامبر گرامي اسلام در جريان «غدير» آن هم با آن آيات عظيم و با صراحت و با ظهور تمام که ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً[23] و چندين بيان ديگر مانند ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾،[24] آنقدر جريان «غدير» صريح، روشن و شفاف بود که ما اگر بخواهيم در قرآن ببينيم احکام الهي و بيانات الهي در چه سطحي هستند، سطح بيان ولايت علي بن ابيطالب در سطحي است در آسمان؛ خدا راجع به نماز هم فرمود: ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ،[25] راجع به روزه هم فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾،[26] راجع به جهاد هم فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ﴾،[27] اينطور تشريفات درست نکرد که بيايد در صحراي «غدير» بايستد و منبري از جَهاز شتر درست کند، رفتگان برگردند و منتظريم تا آيندگان بيايند و يک خطبه مفصّل بر بالاي اين منبر بروند، بعد آيه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[28] را بخوانند، بعد «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏». آنقدر جريان «غدير» شفاف است که احدي نمي‌تواند ترديد کند، چه برسد به اينکه انکار کند. چگونه يک روز روشن را تبديل کردند به يک شب تار و تاريک! مي‌شود اين کار را کرد آقايان! آن دوره و اين دوره هم ندارد، مي‌شود روز روشن را به روز سياه و ننگين تبديل کرد.

يکي از کارهايي که گاهي وقت‌ها انسان به يادش مي‌افتد، واقعاً تنش مي‌لرزد و گريه مي‌کند که زهراي مرضيه شبانه مي‌رود در خانه اين و آن و آنها را متذکّر مي‌شود به مسئله ولايت علي بن ابيطالب؛ اما فردايش بي‌توجّهي مي‌کنند.

حضرت طلحه را که مُرده بود فرمودند بدنش را بنشانيد، بدنش را نشاندند و همين جمله را فرمودند، فرمودند: «قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَ رَبُّكَ حَقّا»؛ اي طلحه! هر آنچه را که خداي عالم به من وعده داده بود، من اکنون حق مي‌بينم و مشاهده مي‌کنم، وجدان مي‌کنم، آيا تو آنچه را که خداي عالم به تو وعده داد مشاهده مي‌کني؟ مي‌بيني؟ شخصي آنجا بود عرض کرد يا اميرالمؤمنين! شما با چه کسي صحبت مي‌کنيد؟! فرمود: «لَقَدْ سَمِعَا» اين دو نفر، «كَلَامِي كَمَا سَمِعَ أَهْلُ الْقَلِيبِ  كَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْمَ بَدْر‏»؛ همانگونه که مشرکان و کشته‌شده‌هاي از مشرکان در جنگ بدر سخن پيغمبر را شنيدند که با آنها اينگونه خطاب کرد که آيا آنچه را که خدا به شما وعده داده بود حق ديديد يا نه؟ همانگونه که پيغمبر سخنش در دل انسان‌هاي مشرک نشست و خدا آنچه را که به آنها وعده داده بود را در حق آنها محقق کرد و آنها به يک معيشت ضنک و دشوار مبتلا شدند، همان‌ها هم شنيدند و اين دو نفر طلحه و کعب بن سور هم شنيدند. منظور چيست؟ منظور اين است که ما بعد از عالم دنيا حياتي داريم که از آن به عنوان حيات قبر و يا حيات برزخ ياد مي‌کنند.

در پايان عرض امروز به حديثي که مبارک است و براي ما چشم‌روشني مي‌آورد و فروغ دل و ارادتي مضاعف نسبت به اهل بيت مي‌آورد عرض کنم و بعد پايان عرضمان باشد. شخصي به نام يزيد بن عمر آمد خدمت آقا امام صادق(عليه السلام) ـ به روح مطهّر اين امام بزرگوار صلواتي اهدا فرماييد! ـ عرض کرد: يابن رسول الله! اينگونه شنيديم که شما فرموديد شيعيان عذاب نمي‌شوند! شيعيان همه‌شان وارد بهشت مي‌شوند. فرمود: قسم به خدا بله اينگونه هست، آنچه تو از ما شنيدي حق است. عرض کرد: برخي از شيعيان هستند که گناهان زيادي کردند، گناهان کبيره انجام دادند. فرمودند: بله، اينها ـ متأسفانه ـ در برزخ عذاب مي‌شوند؛ ولي در بعد از قيامت شيعيان ما، پيروان ما، علاقهمندان به ما اينها بهشتي‌ هستند. ـ آقايان! ما چقدر بايد شاکر خدا و متشکر از اين امامان بزرگوارانمان باشيم! چه رهنمودهايي! چه بياناتي! چه روشني و فروغي را خداي عالم براي ما شيعيان به برکت اين ولايت، اين محبت، اين ارادت و عشق به اين خاندان داد. آقايان! ما هر چه اين عشق را و اين ارادت را مضاعف کنيم جا دارد، راه بسيار طولاني و دشواري است و تنها سرمايه ما ارادت و محبت است ـ آقا امام صادق(عليه السلام) فرمود: «وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخ‏»؛ قسم به خدا براي شما نسبت به برزخ من نگران هستم. سؤال کرد: «وَ مَا الْبَرْزَخ‏ »؛ برزخ چيست؟ فرمود: «الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَة»؛[29] عالم برزخ عالم قبر است، از آن گاهي که انسان مي‌ميرد تا وقتي که مبعوث مي‌شود و روز قيامت آغاز مي‌شود. اين دوره دوره‌اي است که بر شيعيان ممکن است اگر ـ خداي ناکرده ـ اهل گناه باشند و استغفار نکنند و طلب آمرزش نداشته باشند و از فرصتي همانند رمضان بهره نگيرند، ممکن است که ـ خداي ناکرده ـ معذّب باشند. اميدواريم که خداي عالم بر همه ما رحمت و لطف بفرمايد و همه ما را مورد آمرزش و غفران خودش قرار بدهد!

«نسئلکَ اللّهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا اللهُ ...، يا رحمنُ يا رحيمُ».

بارالها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

خدايا اين ماه رمضان را آخرين ماه رمضان عمر ما قرار مده!

و اگر تقديرت بر آن است، خدايا همه ما را جزء مرحومين در اين ماهت قرار بده!

خدايا هيچ يک از ما را مرهون از درگاه خودت مران!

توفيق بهره‌مندي از معارفت را، حِکَمت را، احکامت را به ما ارزاني بفرما!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

خدايا کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، حوزه‌هاي علميه، دانشگاه‌ها، مراجع عظام تقليد، مقام معظّم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مولايمان، آقايمان، حضرت بقية الله الأعظم(ارواحنا فداه) را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص146.

[2]. سوره نور، آيه35.

[3]. سوره نحل، آيه97.

[4]. سوره بقره، آيه207.

[5]. سوره بقره، آيه245؛ سوره حديد، آيه11.

[6]. سوره بقره، آيه261.

[7]. سوره انسان، آيات8 و9.

[8]. «لَيْلَةُ الْمَبِيتْ» در لغت به معناي شب بيتوته و در اصطلاح به شبي گفته مي‌شود که امام علي(عليه اسلام) براي حفظ جان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بستر ايشان خوابيد. مشرکان قصد داشتند در اين شب دسته‌جمعي به خانه پيامبر حمله کرده و وي را به قتل برسانند. با اين کار امام علي، مشرکان متوجه عدم حضور پيامبر نشدند و رسول خدا پس از سه روز مخفي شدن در غار ثور به مدينه مهاجرت کرد. بسياري از مفسران شأن نزول آيهٴ ۲۰۷ سوره بقره را اين فداکاري امام علي در «ليلة المبيت» دانسته‌اند. تاريخ‌نگاران اين واقعه را در شب اول ماه ربيع الأول سال سيزدهم يا چهاردهم بعثت دانسته‌اند.

[9]. سوره مريم، آيه15.

[10]. سوره مؤمنون، آيه14.

[11]. سوره مؤمنون، آيه14.

[12]. الإستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص43؛ «وكانت أشرف غزواته وأعظمها حرمة عند الله وعند رسوله وعند المسلمين غزوة بدر الكبرى، حيث قتل الله صناديد قريش، وأظهر دينه وأعزه الله من يومئذ، وكانت بدر في السنة الثانية من الهجرة لسبع عشرة من رمضان صبيحة يوم الجمعة».

[13]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لإبن شهرآشوب)، ج‏1، ص60؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏6، ص254.

[14]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏6، ص254 و255.

[15]. سوره زمر، آيه42؛ ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‏ لَمْ تَمُتْ في‏ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‏ قَضی‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْری‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون‏﴾.

[16]. سوره تکاثر، آيات5 و6.

17. بحارالأنوار، ج69, ص59.

[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص420.

[19]. الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج‏1، ص256.

[20]. الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج‏1، ص256.

[21]. سوره آل عمران، آيه8.

[22]. تفسير العياشي، ج‏1، ص164.

[23]. سوره مائده، آيه3.

[24]. سوره مائده، آيه4.

[25]. سوره مجادله، آيه13.

[26]. سوره بقره، آيه183.

[27]. سوره بقره، آيه216.

[28]. سوره احزاب، آيه6.

[29]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص242.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب