07 06 2018 314774 شناسه:

«انسان در قلمرو هستی با تاکید بر نقش معاد در سرنوشت انسان» جلسه نوزدهم

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبِی الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏) بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرّءُ إِلَي اللَّه».

بيست و دومين روز از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را در فضاي ايماني و در جمع برادران و خواهران گرامي با اداي وظايف الهي و نجواهاي مناجات‌گونه دعاي روز پشت سر مي‌گذرانيم. در فرازي از دعاي روز بيست و دوم ماه مبارک رمضان اينگونه مي‌خوانيم: «اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوابَ فَضْلِكَ‏»؛[1] رحمت‌هاي الهي ابواب فراواني دارد و انسان مي‌تواند هر بابي از ابواب رحمت را دقّ الباب کند و در اين ماه از برکات آن باب بهره‌مند شود. ما ـ متأسفانه ـ خيلي به اين ابواب آشنا نيستيم. اين راه‌هايي که ما را به خير رهنمون مي‌شود را نمي‌دانيم و اين خود باعث مي‌شود که نتوانيم از تنوّع و تکثّر در فيض الهي بهره ببريم. اگر از ما سؤال کنند که چندتا اسم از اسماي الهي را بلد هستيم، شايد خيلي بخواهيم بگوييم پنجتا يا ششتا! در حالي که بيش از هزار اسم دارد و هر اسم، اسماي فراواني دارد و مي‌تواند براي ما هر اسم، خير خاصّ خودش را بياورد: ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَي.[2] اصلاً خداي عالم در قرآن کريم به ما توصيه فرمود سفارش فرمود که به اين اسماي الهي تقرّب بجوييد: ﴿وَ لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا﴾.[3] چرا از اسماي الهي استفاده نمي‌کنيم؟! درست است اسامي جامع دارد «الرحمن»، «الرحيم»، «المبدع»، «المعيد»؛ اما به تک‌تک شئونات شما خداي عالم بر اساس اسم و نامي تجلّي مي‌کند. نام جامع «الله» يا «الرحمن» که همه اسما هست شما مي‌گوييد «يا الله»! اين «يا الله» بخواهد ريز شود براي رزق خاصتان؛ مثلاً علم مي‌خواهيد يا سلامت و سعادت فرزندتان را مي‌خواهيد يا صلاح اهل بيتتان را مي‌خواهيد، بايد اسم خاص را بخواهيد. پس براي چه اين اسماي الهي هست؟ اينکه مي‌بينيد اين اسما را در «جوشن کبير» مي‌گويند، براي اينکه اگر کسي با اين اسما محشور باشد انسان را محافظت مي‌کند. صيانت و حفظ انسان در سايه اسمي از اسماي الهي است، هيچ چيزي در عالم اتفاق نمي‌افتد مگر اينکه اسم خدا تجلّي کند، هيچ چيزي! نه شرّي دفع مي‌شود و نه خيري جلب مي‌شود. اگر بناست شرّي دفع شود با اسم جلال خدا دفع مي‌شود و اگر بناست خيري جذب شود به اسم جمال خدا جذب مي‌شود.

بنابراين ابواب رحمت خداي عالم فراوان است، ما توصيه شديم که ابواب رحمت را شناسايي کنيم و با آن اسم خاص آن در و باب را دقّ الباب کنيم و از آن فضاي رحمت الهي بهره‌مند شويم. اميدواريم که خداي عالم همه دعاهايي که در اين ماه اين امت بزرگ اسلام، خصوصاً در ليالي قدر انجام دادند و دعاهايي که هر روز مي‌خوانند، خدا به برکت اين ليالي و اين ايام ارزشمند قدر و به برکت ولايت آقايامان مولايمان مقتدايمان حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه أفضل صلوات المصلّين) نسبت به همه ما اجابت بفرمايد! و ابواب خير و رحمت را به سوي همه ما بگشايد! و ما را هم موفق به ورود به اين ابواب رحمت بفرمايد به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد!

ما متوجّه هستيم که روز بيست و دوم ماه مبارک رمضان است و اين ايام هم متعلّق است به آقايمان و مولايمان، سرور اولياي الهي، سرور اوصياي الهي، سيّد اوليا و اوصيا علي بن ابيطالب، اوّل به پيشگاه مطهّر ايشان صلواتي اهدا بفرماييد! که با اين صلوات ارادتمان را نسبت به حضرت افزون کنيم و بابي را از مسائل علمي و ديني باز کنيم و به سمت اين وجود نازنين بحث را پيش ببريم.

از جهات مختلفي مي‌شود دين را مورد بررسي و تحليل قرار داد. از يک جهت مي‌توان دين را در سه راهبرد اساسي و اصلي تعريف کرد که اين هر سه، سه رکن و سه پايه دين هستند که وجود اين هر سه مي‌تواند دين را براي انسان به ارمغان بياورد و ضعف در هر کدام از اين پايه‌هاي اصلي و اساسي سه‌گانه، موجب تزلزل و اضطراب دين مي‌شود و دين مستقر نخواهد شد. آن طمأنينه و آرامش و امنيتي که ما در سايه دين انتظار داريم تأمين نمي‌شود.

راهبرد اوّل ـ که اساسي‌ترين راهبرد است ـ بين انسان با پروردگار عالم است که اين را در حقيقت عبوديت و بندگي پوشش مي‌دهد. انسان‌ها بعد از اينکه خدا را شناختند و به وحدانيّت او پي بردند و به علم و قدرت و حيات و اراده او آگاهي يافتند و او را محض هستي و صِرف وجود و کمال و کل الکمال دانستند، طبيعي است که در مقابل اين پروردگاري که همه کمالات در او جمع است، انسان جز بندگي و عبوديت شأن ديگري را نمي‌بيند: «لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاء».[4] در سوره مبارکه «حمد» وقتي اين جلوه‌هاي برتر توحيد و يگانگي و يکتايي در باب حضرت حق سبحانه و تعالي روشن شد، انسان متذّللانه و خاضعانه اظهار عبوديت مي‌کند: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ٭ إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.[5] چه وقت انسان مي‌گويد: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾؟ وقتي تمام کمال و آغاز و انجام هستي را در وجود پروردگار عالم ديد، راه و چاره‌اي غير از عبوديت نيست. به محض اينکه خدا را در اين کسوت شناخت، اظهار عبوديت و بندگي و استعانت مي‌کند: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.

پس اوّلين راهبرد عبارت است از نسبت انسان‌ها با پروردگار عالم که اين نسبت را خداي عالم در بهترين و زيباترين شکلي بيان فرموده است و آن رابطه مولا و عبد است که خدا ﴿نِعْمَ الْمَوْلَي﴾[6] است ﴿وَ نِعْمَ النَّصِيرُ﴾[7] و انسان هم در کسوت عبوديت و بندگي، همه کمالات و خيراتي که شايسته اوست براي او حاصل مي‌شود. اين عبد به معناي بردگي نيست، به معناي بندگي است؛ يعني انسان در سايه بندگي پروردگار عالم عزت مي‌يابد، سروري و آقايي پيدا مي‌کند، به کمال مي‌رسد، به خير و زيبايي دست پيدا مي‌کند، از بدي‌ها و شرور و آفات نجات پيدا مي‌کند. خدا که خودش نيازي ندارد، خدا به بندگي ما بلکه بندگي کائنات هم نيازي ندارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾.[8] آن خدايي که ـ معاذالله ـ نياز به بنده داشته باشد آن خدا نيست. اين بندگي، کمالي براي خود بنده است، اينطور نيست که اگر کسي نماز بخواند يا روزه بگيرد يا حرف خدا را گوش کند و اطاعت و پيروي کند از اين ـ معاذالله ـ به خدا نفعي برسد.

در قرآن خداي عالم براي اينکه اين معنا را به ما خوب بفهماند، مي‌گويد اگر همه عالميان کفر بورزند، کمترين آسيبي به ذات اقدس الهي نميرسد،[9] اصلاً تصوّر نمي‌شود کرد که خدا ـ معاذالله ـ آسيب ببيند، چرا؟ چون همه اينها هست، بود و کمالاتشان به اراده الهي است. اصلاً معنا ندارد که بگوييم مثلاً اگر انسان بندگي و عبوديتي دارد، اين احياناً در مسير رفع حاجت يا مثلاً تحصيل کمال براي پروردگار عالم است! پس اين معنا اصلاً تصوّر نمي‌شود و آنچه به عنوان خير و کمال است، براي بنده حاصل مي‌شود «و لا غير».

 اين بندگي هم تنوّعي دارد؛ به هر حال چون انسان ابعاد مختلفي دارد، بندگي هم به فراخور اين ابعاد، ابعاض پيدا مي‌کند؛ مثلاً انسان چون جنبه اقتصادي دارد بابي را به لحاظ باب عبوديت در فضاي اقتصادي براي او معنا مي‌کنند. چون انسان داراي جوانح و نيّات و خاطرات و انديشه‌ها هست، در اين باب هم باز مسائل بندگي، خودش را نشان مي‌دهد. اگر فروع دين تعدّد دارد نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد و مانند آن، اين به لحاظ جنبه‌هاي مختلف انساني است که هر جنبه‌اي از جنبه‌هاي انساني بايد وظيفه‌اش در پيشگاه پروردگار عالم بيان شود؛ آنهايي که واجب است به عنوان فروعات و واجبات و فرائض، و آنهايي هم که واجب نيست به عنوان نوافل. نمي‌شود که انسان جنبه‌اي داشته باشد و آن جنبه او در مسير عبوديت و بندگي کمال پيدا نکند! اين دعاها، اين مناجات‌ها، اين صلوات‌ها و مانند آن، اينها براي چيست؟ اينها براي اينکه انسان داراي جنبه‌هاي مختلفي است، اين جنبه‌ها فعال شود، پويا شود، جوششي پيدا کند و در مسير عبوديت خودش کامل شود. به تک‌تک فرازهاي اين دعاها و نيايش‌ها و مناجات‌ها شما دقت بفرماييد مي‌بينيد که يک ميدان معرفتي وسيعي است که به جهت تنوّع وجودي انسان و کثرت و تعدّد ابعاد وجودي انسان، اينها تکثر پيدا مي‌کند و هيچ جنبه‌اي از جنبه‌هاي انساني نيست مگر اينکه در دين براي آن جنبه، هم جهت وجوب و فرض ديده شده است و هم جهت نفل و استحباب تا انسان کامل شود. استحباب يعني اينکه انسان‌ها بيايند در کلاس‌هاي خصوصي و کمال بيشتري پيدا کنند، درجات بيشتري را طي کنند. همه اينها حساب شده است. نظم عبادي ما در فضاي فرائض و نوافل فوقالعاده است! بخشي از دين را ما به هر حال تا سطحي آشنا هستيم؛ ولي ـ متأسفانه ـ  آشنايي آن بخش عميق‌تر دين براي يک عده بسيار بسيار محدود است.

يک راهبرد ديگر و اصل ديگر وجود دارد به نام «طاعت» که اين طاعت بايد نسبت به وحي و آشنايان به وحي باشد؛ يعني قرآن و عترت. از احدي غير از قرآن و عترت نبايد اطاعت کرد. ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾؛[10] حتماً و حتماً با صادقين باشيد، با کساني که عين صدق و عدل و حق‌ هستند، و لحظه‌اي از آنها فاصله نگيريد، اينها متّبع هستند: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾؛[11] ما بايد به هدايت آنها اقتدا کنيم، از آنها تبعيت کنيم: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ،[12] اينها طاعت است؛ البته طاعت اينها طاعت خداست: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾،[13] ولي ما که مستقيم سخن خدا را درک نمي‌کنيم و اطاعت از خدا را که نمي‌توانيم بفهميم و فهم کنيم، اين پيغمبر است که از راه وحي يا مستقيم؛ مانند کلام خدا و قرآن، يا غير مستقيم؛ مانند حديث قدسي يا بيان وحياني خود پيغمبر، آنچه را که اراده خداست به ما اعلام مي‌فرمايد.

بنابراين راهبرد ديگر اطاعت است و نه بندگي؛ اطاعت است، تبعيت است، پيروي است ـ تأکيد مي‌کنيم! ـ و نه بندگي و اين اطاعت هم جز اطاعت پروردگار عالم نيست.

خود اين اطاعت هم مستحضريد که باز بسيار متنوّع است، بسيار گسترده است به جهت اينکه اينها مي‌آيند تا به ريز زندگي ما و برنامه‌هاي جزئي حيات ما توجّه کنند؛ حيات اقتصادي ما، حيات سياسي ما، حيات فرهنگي ما، حيات خانوادگي ما، مسائل اخلاقي را، مسائل حقوقي را، احکام را اينها بيان مي‌کنند. ما بايد فقط و فقط از اينها اطاعت کنيم «و لا غير». هيچ عالم و هيچ دانشمندي تا سخن او به سخن حقِ قرآن و عترت نرسد، قابل اطاعت نيست، چون معصوم نيستند، اينها مطاع نيستند، خود آنها مطيع‌ هستند: ﴿كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.[14] هيچ عالمي حتي هيچ عالم رباني که ذاتاً مطاع نيست، همه و همه تابع وحي میباشند، چون ما بايد از يک منطق معصوم تبعيت کنيم و منطق معصوم فقط و فقط در کتاب و سنّت است «و لا غير»؛ البته عالمان رباني آشنايان به اين حوزه‌اند، آن چراغ‌هاي راهنما و دلايل و شواهد روشني‌اند که ما را به وحي هدايت مي‌کنند، از عالمان رباني آنهايي که «شديد الرّبط» به رب هستند، عالم رباني «شديد الرّبط الي الربّ»، نه به اين مقام و آن مقام يا به اينجا و آنجا! نه، عالم رباني که همه پيوندهاي بين خود و غير خود را گسسته و يک پيوند ايجاد کرده و آن پيوند با خداست، «شديد الرّبط الي الربّ» است. در قرآن خداي عالم فرمود ما به هيچ پيغمبري نگفتيم که بندگان را به خودت فرا بخوان؛[15] رأي من چيست؟! نظر من چيست؟! ما کجا، وحي کجا! ما کجا، قرآن کجا! ما کجا، نبوت و رسالت کجا! نوابغي همانند حکماي بزرگمان، اينها هم بسيار انسان‌هاي بزرگي‌ هستند؛ ولي تا به وحي نرسد و تا ما را به آستان قرآن و عترت نرساند، اينها براي ما حجّت نيستند، حجّت فقط و فقط قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) هستند، اين هم يک راهبرد ديگر.

شاهدي را عرض کنم آقايان! يکي از مسائلي که ما داريم، اتفاقاً يکي از فرهنگ‌هاي اصيلي که در مکتب شيعه است و بسيار فرهنگ غني و ارزشمند است و ما ـ متأسفانه ـ بهره چنداني از آن نداريم، خيلي سطحي و گذرا از آن بهره داريم فرهنگ زيارت است. مي‌رويم از اينجا تا کربلا، تا نجف، تا مشهد و زيارت مي‌کنيم؛ اما بهره آنچناني نداريم. خيلي زيارت مي‌تواند انسان را متحوّل کند! آنها زنده‌اند، آنها حيات دارند حرف ما را مي‌شنوند، آمد و شد ما را مي‌بينند، کاملاً به همه دقايق وجود ما آشنا هستند. اين اذن دخولي که ملاحظه مي‌فرماييد: «بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ إِذْنِ خُلَفَائِهِ وَ إِذْنِكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ أَجْمَعِينَ أَ أَدْخُلُ هَذَا الْبَيْتَ مُتَقَرِّباً إِلَي اللَّهِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ الطَّاهِرِينَ فَكُونُوا مَلَائِكَةَ اللَّهِ أَعْوَانِي وَ كُونُوا أَنْصَارِي حَتَّي أَدْخُلَ هَذَا الْبَيْتَ وَ أَدْعُوَ اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَوَاتِ وَ أَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِأَبْنَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ بِالطَّاعَةِ ثُمَّ ادْخُلْ مُقَدِّماً رِجْلَكَ الْيُمْنَي وَ أَنْتَ تَقُولُ: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ﴿رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيرا﴾[16]»،[17] چقدر اين حرف دارد آقايان! انسان وقتي که وارد مشاهد مشرّفه مي‌شود به هر حال عظمت مولايمان رسول الله، علي مرتضي، حسين بن علي ما را مي‌گيرد. ما آنجا بحث بندگي نداريم، بندگي فقط و فقط در پيشگاه خداست. بايد متوجّه بود چه مي‌گوييم؟ از فرشته‌ها کمک و نصرت مي‌خواهيم: «وَ أَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِأَبْنَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ بِالطَّاعَة». توجّه داشته باشيم هيچگاه اهل بيت(عليهم السلام) جايگاهشان را ـ معاذالله ـ با خدا عوض نکنيم! اينها بندگان خدا هستند، اينها پيشکسوتان عبوديت و بندگي در پيشگاه پروردگار عالم هستند. اين اهل تسنّن خصوصاً وهابي‌ها چون با اين منطق معرفتي ما آشنا نيستند، وقتي مي‌بينند ما هلهله کنان در مسير زيارت اهل بيت(عليهم السلام) مي‌رويم، اينها فکر مي‌کنند ما مي‌رويم ـ معاذالله ـ بتکده تا عبادت کنيم! ما هم بايد مواظب باشيم! بندگي آدابي دارد، اطاعت و پيروي کردن و تبعيت کردن و در اين تبعيت، محض بودن هم يک فرهنگ ديگري دارد، اينها را باهم خلط نکنيم. آنها چون خلط کردند و نديدند ـ معاذالله ـ شيعه را متهم مي‌کنند به اينکه در مقابل اهل بيت دارند عبادت مي‌کنند، نه! به هيچ وجه! ما داريم با صراحت و روشني و وضوح اعلام مي‌کنيم: «حَتَّي أَدْخُلَ هَذَا الْبَيْتَ وَ أَدْعُوَ اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَوَات»؛ اگر دعا هست فقط در پيشگاه خداست، به تنوّع و به فنّ‌هاي متعدّد ما خدا را مي‌خوانيم: «وَ أَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِأَبْنَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ بِالطَّاعَة». اين راهبرد دوم که بايد مسير و جايگاه و سطحش با اوّلي فرق کند؛ يکي پرستش است و نيايش است و ديگري پيروي. خود رسول گرامي را خداي عالم با وصف عبد مي‌ستايد: ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ﴾.[18] پس اين راهبرد دوم است.

راهبرد سوم رابطه ما با خود و اجتماع است که اين راهبرد سوم عبارت است از «عدالت»، اين پايه سوم دين است. ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْط﴾؛[19] اي پيغمبر من! به صورت رسمي اعلام کن که خداي من از من قسط و عدل را خواسته است، ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَان﴾.[20] آن کسي که رابطه انسان‌ها را مي‌خواهد بسازد، مناسبات اجتماعي را در عرصه سياست، اقتصاد، فرهنگ، تربيت، خانواده بسازد، عدل است، بيش از اين سهتا هم نداريم، آنهايي که هست آنها مي‌شود نفل و نافله است و انسان‌ها مي‌توانند در آن مسائل گام بردارند؛ اما اينها راهبرد اصلي و اساسي است. عدل آن چيزي است که در همه جوامع گم است و ما که شعارش را بيش از همه مي‌دهيم، کمتر از همه مي‌بينيم. عدل مگر پيدا مي‌شود؟! عدل يک گوهر آسماني است. اصلاً عدل يعني چه؟ عدل يعني اينکه هر شيئي در جايگاه خودش قرار بگيرد و به تعبيري «وَضعُ کُلَّ شيءٍ فِي مُوضِعِه»؛[21] اشخاص در جايگاهشان، افراد در جايگاهشان، اشيا در جايگاهشان، حقوق افراد، شئون افراد، عِرض و آبروي افراد، اموال افراد، بيت‌المال، همه اينها در جايگاه خودشان قرار بگيرند، مي‌شود؟! ما فقط يکجا سراغ داريم و آن وجود نازنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) است که فوقالعاده است.

آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) مي‌فرمايد: شما مردم حقوقي بر من داريد و من هم حقوقي بر شما دارم. اوّل حق مردم را بيان مي‌کند که شما چنين حقّي داريد مرا نصيحت کنيد به من نظارت کنيد راهنمايي کنيد، من هم حقوقي بر شما دارم؛ من اجازه نمي‌دهم کسي نسبت به عِرض و آبروي شما تعرّض کند! شما مي‌توانيد از من مطالبه کنيد. من حقّ امر به معروف و نهي از منکر دارم و من حتماً شما را به معروف امر و از منکر شما را باز مي‌دارم.[22] واقعاً وقتي علي بن ابيطالب از اين حقوق حرف مي‌زند و از عدل سخن مي‌گويد، بنده که به حق خجالت مي‌کشم بيايم بگويم که مثلاً اينها مسائلي است که بايد به عنوان مسائل اسلامي به عنوان يک راهبرد اساسي که دين بر آن اصرار دارد. وقتي خداي عالم حضرت داود را به عنوان خليفه معرفي مي‌کند، مي‌فرمايد تو مأمور هستی که به عدل حکومت کني.[23] به پيامبر گرامي اسلام مي‌فرمايد: ﴿قُلْ﴾ به مردم بگو: ﴿أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْط﴾؛ خداي عالم مرا مأمور کرده است که من با قسط و عدل در جامعه حکومت کنم، من نمي‌توانم خلاف عدل عمل کنم، نمي‌توانم حق کسي را ضايع کنم، نمي‌توانم از بيت‌المال به اين و آن بدهم براساس ميل خودم و علاقه خودم و تشخيص خودم؛ مگر تشخيص يک انسان ملاک است؟! فهم حق و عدل بسيار کار دشواري است! مگر مانند توزيع گوشت و نان است؟! بعضي فکر مي‌کردند که عدل مانند آرد و نان است که تقسيم کنند! جنس عدل جنس انساني است، جوهرش يک جوهر متفاوت است. عدالت يک جوهر انساني است، يک ملکه انساني است و بايد انسان‌ها را به عدل رساند؛ نه اينکه ما بياييم عدل را بين مردم تقسيم کنيم، فکر مي‌کنند عدل مانند گوشت و نان است که بايد تقسيم کرد! عدل يک جوهر انساني است و فضيلتي از فضايل انساني است.

اين سه راهبرد در وجود علي بن ابيطالب(عليه السلام) در اوج درخشش و تابناکي است. در فضاي بندگي، علي بن ابيطالب در تارک بندگان الهي نشسته است. در اطاعت و تبعيت از پيغمبر مي‌فرمايد: «أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّه‏»؛[24] همانطوري که يک بچه شتر از مادرش در بيابان تبعيت مي‌کند که گم نشود، هر کاري که پيغمبر مي‌فرمود من همان کار را مکرر تکرار مي‌کردم تا او از من راضي باشد و من هر روز از او سخني مي‌آموختم و در مسير اطاعت و تبعيت لحظه‌اي از او فاصله نمي‌گرفتم. وقتي صعصعة بن صوحان سؤال مي‌کند آيا شما برتريد يا آدم؟ آيا شما برتريد يا نوح؟ آيا شما برتريد يا ابراهيم؟ آيا شما برتريد يا موسي؟ آيا شما برتريد يا عيسي؟ سخني مي‌گويد که اينها قابل مقايسه نيستند، ولي وقتي به نام مبارک رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال مي‌کند که شما برتريد يا رسول الله؟ مي‌فرمايد من بنده‌اي از بندگان پيغمبر هستم.[25] اينقدر تبعيت و اينقدر اطاعت! بله در فضاي ملکوت آنها نور واحدند، خانه علي و خانه رسول الله يکي است؛ اما در فضاي مُلک يکي تابع ديگري است و يکي بعد از ديگري است. بله «کُلُّهُم نورٌ واحِد»؛[26] اما در نشئه مُلک وقتي آمدند همه در سطح خودشان هستند. اينجا بقيت الله هست، ولي سيد اوصياء نيست. با همه عظمتي که دارد و همه جايگاهي که امام زمان دارد همه مشتاق زيارت او و حکومت او هستند؛ اما او شاگردي از شاگردان مکتب علي بن ابيطالب است و اين در نشئه مُلک است، گرچه در ملکوت آنها نور واحدند. جايگاه حضرت زهرا(سلام الله عليها) به عنوان حجت حجج.

اما اين سهتا راهبرد که يکي «عبادت» است و ديگري «اطاعت» است و سومي «عدالت» است، اين را چگونه مي‌شود در وجود انسان‌ها مستقر کرد؟ با يک توصيه خاص و آن بحث «محبت» است که فرمود: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب‏».[27] عبوديت، اطاعت و عدالت وقتي با محبت آميخته شدند و اينها در جان انساني به ختم و مُهرِ محبت به دل نشست، اين انسان مي‌تواند يک انسان مسلمان باشد، يک انسان متديّن باشد، دين مستقر بشود. محبت جاي آن قلب است، هر کدام از اينها جاي خاص خودشان را دارند و قلب آن جايگاه برتر نظام وجودي انسان است. عبادت، اطاعت، عدالت وقتي با جوهر محبت آميخته شد اين انسان مي‌شود يک انسان شايسته و يک مؤمن صالح، و اگر ما توانستيم آحاد جامعه خودمان را به چنين راهبردهاي اساسي و مُهر محبت آميخته کنيم، آنوقت است که يک جامعه امام زماني شکل مي‌گيرد و چون علي بن ابيطالب(عليه السلام) چنين جامعه‌اي نداشت و چنين جامعه‌اي در فضاي حکومت علوي نبودند، اين حکومت هم نهايتاً به اينجا خواهد انجاميد. اينکه والد بزرگوار مي‌فرمايند اگر رهبر هم علي بن ابيطالب باشد جامعه وقتي اينطور پراکنده باشد در عبوديت، در اطاعت، در عدالت، چه انتظاري داريد؟! هيچ انتظاري از آن جامعه و از آن نظام نمي‌شود داشت، بايد اين پرده‌هاي اساسي شکل بگيرد. آيا جامعه ما رابطه‌اش با پروردگار عالم براساس عبوديت تنظيم شده است؟ من امروز در يکي از اين نوشته‌هايي که در فضاي شبکه‌هاي اجتماعي بود ديدم يکي از حاکمان کشورهاي اروپايي مي‌گويد من ديدم قرآن را به سر مي‌کردند، اينها بايد قرآن را فهم بکنند. آنکه قرآن را به سر مي‌گذارد؛ يعني من فهميدم که قرآن چه مي‌گويد، معارف آن چيست، اخلاق آن چيست، حقوق آن چيست و اين بالاي سر من و من او را اطاعت مي‌کنم. اين بالاي سر گذاشتن ناظر به عقل عملي است؛ البته آنها نفهميدند، نفهميدند که ما چرا بالاي سر مي‌گذاريم؛ يعني اوّل فهميديم معرفت يافتيم توحيد را، عبوديت و بندگي را، اطاعت از حق و حقانيت و عدل و صدق را، اطاعت از قرآن و عترت را و رابطه خود را با جامعه براساس عقل در ابعاد مختلف سياست و اقتصاد و فرهنگ و تربيت و اجتماع بستيم، اين مجموعه را در قرآن عزيز ديديم بالاي سر مي‌گذاريم و از او اطاعت مي‌کنيم. اين فلسفه قرآن به سر کردن است. اگر کسي از بيرون نگاه ‌کند، مي‌گويد اينها چرا قرآن به سر کردند؟! بايد بفهمند! بله ما فهم مي‌کنيم و ايمان پيدا مي‌کنيم و قرآن به سر نهادن يک شعار است که ما اين را ملتزم هستيم و همه ما از اين منطق که منطق وحي است تبعيت مي‌کنيم. دنيا اگر بفهمد، جهان اگر بفهمد که قرآن به سر کردن چقدر عزيز است! يک شعار بزرگ جهاني است. ما تحت فرمان الهي قرار مي‌گيريم، ما بنده خودمان و اين شخص و آن شخص نيستيم، وليّ ما خداست: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾،[28] ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ،[29] ما با اين منطق زير بار قرآن عظيم مي‌رويم و با افتخار هم اين حقيقت را قبول مي‌کنيم، و اين شعار ارزشمندي است که با معرفت و ايمان آميخته است. آنها يک گوشه‌ و چيزهايي مي‌بينند فکر مي‌کنند که دين اين است! بياييد ببينيد که قرآن چه هست؟! چه معارفي، چه زيبايي‌ها و چه کمالي را اين قرآن به همراه دارد! ما ـ متأسفانه ـ از اين حکومت، از اين جمعيت، از اين مردم خوب، در مسير احياي اين فضاي ملکوتي و اين نورانيّت و اين هدايت بهره نمي‌بريم و خسارت سنگيني است که والد بزگوار ما مي‌فرمودند تک‌تک ما در روز قيامت در مقابل اين حکومت و اين نظام مسئول هستيم، اين همه خون‌هاي پاک شهدا و عزيزان و زحمات و تلاش‌ها و مجاهدت‌ها! امروز جامعه جهاني کاملاً تشنه است، به رغم همه مسائلي که در جهان وجود دارد حق را نمي‌بينند، حق کجاست که تبعيت کنند؟! زبان ما حق است؟! مثلاً اين تريبوني که حالا روبهروي ما هست ما اينطوري از حق حرف مي‌زنيم؟! براساس عدل و صدق عمل مي‌کنيم؟! طبيعي است که قبول نمي‌کنند.

به هر حال به روح مطهّر مولايمان علي بن ابيطالب سلام و درود مي‌فرستيم و يک جمله هم عرض ارادت کنيم به مصيبت آن حضرت که اين امامي که از فرط عدالت شربت شهادت نوشيد، کارهايش طوري بود که فقط خدا و هاتفان غيبي مي‌توانستند ندا بدهند، کارهاي علي بن ابيطالب فوقالعاده بود! وقتي سؤال مي‌کنند که يا علي آيا شما بالاتر هستيد يا عيسي؟ مي‌فرمايد که وقتي مادر عيسي احساس وضع حمل کرد به مريم گفت که از بيت المقدس فاصله بگير: «هذا بيت العبادة لا بيت الولادة»؛[30] اما وقتي مادرم فاطمه بنت اسد احساس وضع حمل کرد، خدا ديوار کعبه را به روي او گشود و به من اجازه داد به مادرم اجازه داد در «بيت العبادة» آن بيتي که ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ،[31] اين چيست واقعاً! او چقدر بايد طهارت داشته باشد که خداي عالم آغوش باز مي‌کند ديوار خانه را مي‌شکافد! خيلي علي بايد در پيشگاه خدا عزيز باشد! و در چه شبي او را به پيشگاه خودش مي‌برد! در شب قدر، در مسجد، در محراب عبادت، در حال سجده! اصلاً هاتف غيبي ندا مي‌دهد «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَي وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَي وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَي قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَي قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَي قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَي قُتِلَ وَ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَي الْأَشْقِيَاء».[32]

«ألا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون نسئلکَ اللّهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا اللهُ و ...، يا رحمنُ و يا رحيمُ».

بارالها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

در دنيا و آخرت ما را به ولاي علي و اولاد علي محشور بفرما!

در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!

دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، جوان‌هاي ما را، حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مطهّر آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

براي شادي ارواح همه مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا و روح امام راحل که اين ايام متعلّق به آن امام عزيز است:

«رحم الله من يقرأ الفاتحة مع الصلوات»



[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج‏1، ص373.

[2]. سوره اسراء، آيه110.

[3]. سوره اعراف، آيه180.

[4]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه192.

[5]. سوره فاتحه، آيات1 ـ 5.

[6]. سوره انفال، آيه40.

[7]. سوره انفال، آيه40.

[8]. سوره عنکبوت، آيه6.

[9]. سوره ابراهيم، آيه8.

[10]. سوره توبه، آيه119.

[11]. سوره انعام، آيه90.

[12]. سوره نساء، آيه59.

[13]. سوره نساء, آيه80.

[14]. سوره آل عمران, آيه79.

[15]. سوره انعام، آيه35.

[16]. سوره اسراء، آيه80.

[17]. المزار الكبير(لابن المشهدي)، ص55 و56.

[18]. سوره اسراء، آيه1.

[19]. سوره اعراف، آيه29.

[20]. سوره نحل، آيه90.

[21]. ر.ک: نهج البلاغه, حکمت437؛ «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».

[22]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه216.

[23]. سوره ص، آيه26؛﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾.

[24]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه192.

[25]. مسند الامام علي(القبانچي، حسن)، ج7، ص455.

[26]. ر.ک: الغيبة(للنعماني)، ص93؛ «يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِد...».

[27]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج8، ص80.

[28]. سوره بقره، آيه257.

[29]. سوره اعراف, آيه196.

[30]. رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص136.

[31]. سوره بقره، آيه125.

[32]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏42، ص282.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب