26 05 2018 315030 شناسه:

«در شعاع تفسیر تسنیم؛ سوره مبارکه حمد» جلسه دهم

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السماوات وَ خَافضِ الإرَضِين ‏وَ الصَّلَاة وَ السَّلامُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَی مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَن‏ِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين ‏‏لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

يازدهمين شب از ماه گرانقدر و ارجمند رمضان را در اين فضاي ايماني و در جمع برادران و خواهران گرامي در ظلِّ آيات الهي و در سايه آيات نوراني سوره مبارکه «حمد» پشت‌سر مي‌گذرانيم و خدا را بر اين توفيق صميمانه سپاسگزاريم از اينکه در اين ماه، در اين دوران رحمت و برکت و عنايت الهي، گذران عمر داريم و با ارادت و با محبّت و معرفت، دور هم، در اين محفل اجتماع کرده‌ايم، خدا را شاکريم و افزايش ايمان و تزايد در معرفت و ارادت امري است که همواره به آن توصيه شديم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا﴾،[1] همواره اين ايمان را بايد افزون کنيم و افزايش ايمان در سايه آگاهي و شناخته و معرفت بيشتر به حقايق و حکَم و احکام و معارف الهي است. اميدواريم که خداي عالم بر معرفت و ارادت و ايمان همه ما بيفزايد و ايماني شايسته و لايق درگاه الهي به همه ما مرحمت بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

عرض شد که سوره مبارکه «حمد» به مثابه متن است و کل سوره‌هاي ديگر و قرآن حکيم به مثابه شرح هستند و بايد اين هفت آيه سوره مبارکه «حمد» را به مثابه قانون اساسي و اصول بنيادين همه اديان الهي و خصوصاً اسلام عزيز تلقي کنيم و آياتي که در سوره‌هاي ديگر آمده به مثابه شرح و توضيح اين آيات مدّ نظر قرار دهيم.

 ذيل آيه پنج سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» آيه، ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ مطالبي را اجمالاً در جلسه گذشته به عرض رسانديم. نکات ديگري است ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در حول همين موضوع با هم مرور کنيم تا در فهم اين آيه اساسي و راهبردي کمکي به ما به لحاظ ايماني حاصل شود.

بعد از توحيد و اينکه انسان خدا را در عالي‌ترين و برترين کسوت‌هاي کمالي که آغاز و انجام هستي را در يد قدرت الهي معرفي کرده‌ايم، به بندگي و خضوع و انقياد در درگاه الهي اعتراف مي‌کنيم. خدا را در اين آيات کريمه‌اي که ملاحظه فرموديد: ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[2] که اينها اسامي کليدي است، کلي است، اسامي جامعي است که ساير اسامي تحت شمول اين عناوين و اسما کليه حضرت حق سبحانه و تعالي است. در تفسير شريف تسنيم آمده است که بعد از اعتراف به اسماي الهي و تصديق به اين معنا که خدا آغاز و انجام هستي است؛ هم مبدأ است و هم منتهاست، هم خالقيّت و رازقيّت را به عهده دارد، هم ظهور عدل و حق در چهره ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ آشکار مي‌شود، در همين‌جا انسان بايد در مقابل چنين پروردگاري اظهار بندگي و تذلل کند. وقتي ما خدا را اين‌گونه شناختيم که همه کمال و کل کمال در وجود حضرت حق سبحانه و تعالي جاري و ساري بود و کمالي غير از کمال الهي در نظام هستي معنا نداشت، او رحمت مطلقه است، او هستی مطلقه است، او کمال مطلقه است، او آغاز و انجام هستي را به يد قدرت خويش دارد، پس فقط و فقط بايد در مقابل چنين پروردگاري، انسان عبوديت و بندگي خود را اظهار دارد و هيچ جايي و شأني براي اينکه در مقابل آن انسان بخواهد پرستش و بندگي کند، وجود ندارد.

چند مسئله را بايد در حول همين آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ بيان شود ـ حالا راجع به ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ هم بعداً توضيح خواهيم داد ـ مطلب اول و پرسش اصلي اين است که عبادت يعني چه؟ بندگي يعني چه؟ پرستش پروردگار عالم يعني چه؟ و با ديگر شئون چه تفاوتي دارد؟ ما مي‌توانيم ديگران را حمد بکنيم، ديگران را مدح بکنيم، ثنا بگوييم، ستايش کنيم؛ اما پرستش مختص پروردگار عالم است و براي احدي پرستش جز شرک و بطلان و تباهي و کفر نخواهد بود. اين چه تفاوتي است بين ويژگي عبادت که اين قدر مهم و عظيم شمرده شده است که انسان اگر بخواهد در مقابل غير خدا سر بندگي فرود آورد و تسليم غير خدا شود، اين ـ مَعَاذَالله ـ با هستي انساني برابر است و انسان را ساقط مي‌کند، منحط مي‌کند و اين ظلم عظيم دامنگير انسان مي‌شود؟ ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾.[3]

يک مقدار راجع به عبوديت و بندگي با هم سخن بگوييم و ببينيم روح بندگي، حقيقت بندگي و ذات و ماهيت آن چيست؟ اين يک مسئله.

 مسئله ديگر اين است که اين عبوديت و بندگي منحصراً در ارتباط با پروردگار عالم است: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؛ مقدم داشتن اين ضمير مفعولي ﴿إِيِّاكَ﴾، اين معناي بسيار اصيل و مهمي را در بر دارد. اين انحصار عبوديت در پيشگاه پروردگار عالم است. با اين ﴿إِيِّاكَ﴾ و تقديم آن بر ﴿نَعْبُدُ﴾ ما ضمن اينکه جنبه اثباتي عبادت را براي پروردگار عالم بيان مي‌کنيم و اثبات مي‌کنيم که غير از خداي عالم هيچ موجودي شايستگي عبوديت و بندگي در پيشگاه او نيست، شرک را و غير خداپرستي را هم ما سلب مي‌کنيم؛ يعني اين آيه هم بار مثبت دارد و هم بار منفي. هم جنبه اثباتي دارد و هم جنبه سلبي. جنبه اثباتي آن اين است که فقط و فقط خداي عالم شايسته بندگي و عبادت است و جنبه سلبي آن اين است که هيچ موجودي غير از پروردگار عالم شايستگي عبادت و بندگي ندارند؛ يعني هم «لاَ إِلهَ» هم «إِلاّ اللَّهُ» هم بناي بر توحيد و وحدانيت پروردگاري و هم اينکه شرک و بت‌پرستي، باطل و ممنوع و مطرود است.

نکته ديگري که باز مي‌توان به تفصيل از اين آيه استفاده کرد و بهره برد، اين است که گرچه توحيد جلوه‌هاي مختلفي دارد؛ يکي از عمده‌ترين مسايلي که در نظام علمي و حِکمي و عرفاني بسيار جايگاه مهم و اساسي دارد، اين است که اگر خدا واحد است، احد است، صمد است، احدي شايستگي معبود بودن را ندارد، اين توحيد چه نوع توحيدي است؟ توحيد خالقي، توحيدي است که حتي مشرکان هم به آن معتقدند. خداي عالم در قرآن مي‌فرمايد، وقتي از همين مشرکين سؤال کنيد که اين آسمان و زمين را چه کسي آفريد؟ با تأکيد و با اذعان صريح مي‌گويند: ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّه﴾،[4] مي‌گويند خداي عالم آفريد. ما نمي‌گوييم که آسمان و زمين را اين بت‌ها خلق کردند؛ ولي نقش و اثر اين بت‌ها در کمک به انسان‌ها، در رساندن رزق، حيات، کمال و نظاير آن، نقش‌هاي اساسي است و ما اين بت‌ها را از اين نقطه نظر مورد عبادت و بندگي قرار مي‌دهيم.

اين توحيد خالقي است؛ ولي آنچه که ما در اين آيه بر آن اصرار مي‌ورزيم و روح اين آيه مي‌دانيم، اين است که ما غير از توحيد خالقي، توحيد ربوبي و توحيد عبادي بايد داشته باشيم. توحيد عبادي يعني چه؟ توحيد خالقي يعني جز پروردگار عالم هيچ مبدأيي در نظام هستي نيست که زمام امر خلق و آفرينش به دست او باشد: ﴿خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ﴾،[5] ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾.[6] گاهي اوقات خداي عالم در قرآن براي نشان دادن ضعف انسان‌ها مي‌فرمايد که اگر همه انسان‌ها پشت در پشت به هم بيايند و بخواهند يک مگس خلق بکنند و يک پشه خلق کنند، نمي‌توانند. اين حيات، آفرينش، هستي بخشيدن، ايجاد، منحصراً در دست آن وجود مطلق و آن حيات مطلق و آن اراده مطلق است.

آقايان بر توحيد تأکيد کنيم! خدا را با اين اسما و اوصافش بشناسيم. اين اسماي عظيم حضرت حق به انسان عظمت مي‌بخشد. والد بزرگوارمان در اين معناي اينکه خدا عظيم است، مي‌فرمودند که عظيم از «عظم» مي‌آيد، «عظم»؛ يعني استخوان. آن که داراي استخوان محکم و پولاديني است، او مقاوم است، او عظيم است، او بزرگ است. اين اسماي حسناي الهي به مثابه استخوان‌هاي هستي و حقيقت مطلق است؛ آن علم مطلق، آن قدرت مطلق، آن حيات مطلق، اينها آن باور ما را نسبت به توحيد عظيم مي‌کند، شفاف مي‌کند و با يک شکوه و عظمتي ما اين توحيد را به آن اذعان پيدا مي‌کنيم. اين خيلي مهم است! يک وقت مي‌گوييم خدا، و از اين خدا ـ مَعَاذَالله ـ يک معناي بسيار سطحي، گذرا و عبوري مي‌يابيم. يک وقت مي‌گوييم، «الله جل جلاله» و اين اسم را جامع همه اوصاف کمالي مي‌دانيم، او را در سايه «الله»، رحمان مي‌شناسيم، رحيم مي‌دانيم، عليم و قدير و حکيم و مريد و محيي و نظاير آن مي‌دانيم و به اين اسماي بزرگ و الهي، ما عظمت و شکوه و جلال را در ذات الهي مشاهده مي‌کنيم. اين خيلي مهم است! خيلي فرق مي‌کند! ما در مقابل کدام خدا مي‌ايستيم و عبادت مي‌کنيم؟ چرا وقتي ائمه(عَلَيْهِمُ السَّلام) در محراب عبادت مي‌ايستادند، مي‌خواستند بگويند: «اللهُ اکبر» بدنشان مي‌لرزيد؟ چرا؟ چون اين خدايي را ياد مي‌کردند و آن خدايي را عظيم و کبير مي‌دانستند که اين‌گونه او را مي‌شناختند. اين اسما در نزد آنها حاضر بود. او تنها معبود است، او تنها اله است، او تنها مقصود است، او تنها معشوق است. با اين نيت، با اين انديشه، با اين فکر معلوم است که بدن انسان مي‌لرزد و قدرت اين را ندارد که نماز را آغاز بکند. از بس اين عظمت، انسان را خيره مي‌کند!

خداي عالم مي‌فرمايد که تنها کساني از خداي عالم هراس دارند که عالم‌ هستند. عالمان، فرزانگاه، آشنايان به حريم و ساحت الهي، از خدا خشيت دارند. علما از ديدگاه پروردگار عالم آن کساني هستند که خدا را با اين اوصاف مي‌شناسند و چون خدا را اين اوصاف مي‌شناسند، خاشع‌ هستند، خاضع‌ هستند و مطيع و فرمانبردار پروردگار عالم‌ هستند؛ لذا ما يک توحيد خالقي داريم که خدا را خالق مي‌دانيم؛ اما يک توحيد عبادي داريم که در اين ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾؛ يعني منحصراً پروردگار عالم معبود است و هيچ چيزي ديگر شايستگي آن را ندارد که مورد عبادت و پرستش باشد.

 مي‌دانيد که الآن شرک، حالا شرک جلي و خفي عالم را فرا گرفته است. در سوره مبارکه «يوسف» خداي عالم مي‌فرمايد که شرک دامنگير حتي اکثر مؤمنين هم هست: ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛[7] اکثر مؤمنين مشرک هستند. شرک دامنگير نوع ما هست، کمتر کسي است که بتواند از حقيقت توحيد برخوردار شود. در روايات هست که اگر بخواهيم شرک را احياناً در برخي از انسان‌ها ببينيم، شرک خفي؛ مثل يک موريانه سياهي که روي يک سنگ سياه، در شب مظلم و تاريک.[8] شما حساب بفرماييد «دبيب»؛ يعني جنبش يک مورچه و موريانه سياه، روي سنگ سياه، در يک شب تاريک و مظلم. شرک اين‌گونه در بستر هستي انساني رسوخ مي‌کند و يک جايي خود را به هر حال نشان مي‌دهد: ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾، اکثر مؤمنين مشرک هستند؛ البته در ذيل اين آيه از امام(عَلَيْهِ السَّلام) حديث و روايت هست که سؤال مي‌کنند؛ يعني چه که اکثر مؤمنين مشرک هستند؟ مي‌فرمايند همين که انسان مي‌گويد اول خدا، بعد فلان دکتر اگر نبود، فلان قاضي اگر نبود، فلان آدم خير اگر نبود، کارمان لنگ مي‌شد، اول خدا و دوم فلان کس، اين ـ مَعَاذَالله ـ شرک است، فرقي نمي‌کند.[9] اين حالا يک بت است با يک عنوان ديگر. بت‌پرست‌ها هم همين را مي‌گويند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ و مي‌گويند: ﴿لِيقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏﴾؛ اين شفيعاني است که ما را مي‌خواهند به خدا نزديک بکنند.

 اينکه انسان همواره و در همه شرايط خدا را از ابتدا و انتها بداند و ديگران را مظهر لطف خدا عنايت خدا و رزق خدا، سلامت خدا، شفاي خدا بداند، بله خدا شافي است؛ ولي گاهي اوقات طبيب، گاهي اوقات پرستار، گاهي اوقات يک اقدام مثبت يک دوست، ممکن است براي انسان خير و عنايت را به همراه بياورد. هيچ موجودي در نظام هستي، مؤثر نيست، الا پروردگار عالم، «لا مؤثر في الوجود إلا الله».[10]

به هر حال انحاي توحيد، انواع توحيد، اما در اين آيه ما به بحث توحيد عبادي بايد بيشتر توجه کنيم؛ البته اين هم يک رمز و رازي دارد، آيا ما مي‌توانيم خدا را در عالي‌ترين و درخشان‌ترين حقيقت خود مورد عبادت قرار بدهيم، خود هم جاي سؤال و بحث زياد دارد. فراتر از ما و انديشه ماست.

اما نکته‌اي که در اين دقائق پاياني بحث تقديم کنم، اين است که يک مقدار راجع به واژه عبادت و بندگي با هم سخن بگوييم. نماز جلوه‌اي است از جلوه‌هاي عبادت، از سرآمدهاي عبادت است، عمود دين است[11] و همچنين روزه[12] و همچنين حج و همچنين واجبات مالي و ديگر جهاتي که همه اينها به عنوان عبادت محسوب مي‌شوند؛ ولي واقعاً روح عبادت چيست؟ حقيقت عبادت کدام است؟ گاهي اوقات ما مي‌بينيم که خود نماز هم به تنهايي نمي‌تواند، نماز بايد براي حقيقتي وراي نماز خوانده شود و انسان خدا را از پس پرده نماز بخواهد در ذکرش زيارت و ملاقات کند: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي[13] انسان همان‌گونه که دوا و درمان را دارد؛ اما شفا از خداست، مُلک صلات با ماست؛ اما ملکوت صلات که ذکر خداست، بايد از ناحيه پروردگار عالم تأمين شود. مُلک صلات همين است که ما يک وضويي مي‌گيريم؛ حالا در مسجد يا منزل خودمان که اولاست که در منزل ما وضو بگيريم و مي‌آييم در مسجد توفيق داريم ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ نماز مي‌خوانيم، اينها همه کارهاي زميني است، اينها همه مُلکي است؛ اما آن که روح و باطن و جان و نفس نماز است، چيست؟ ما نماز را براي چه مي‌خوانيم؟ براي اينکه ذکر خدا و ياد خدا در سرزمين وجودمان حاکم و مالک و مسلط بگردانيم: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي.

اجازه بدهيد بيشتر راجع به اين واژه، اين واژه کليدي و راهبردي در انديشه ايماني و همه اديان الهي بيشتر سخن بگوييم؛ بسيار واژه مهم و اساسي است. گاهي اوقات وقتي خداي عالم عصاره هستي را انسان مي‌داند و ثمره باغ وجود انسان را عبادت برمي‌شمرد و مي‌فرمايد: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾،[14] آدم در شگفتي مي‌افتد که اين عبادت چقدر مهم است که به عنوان ثمره وجود انساني که خود ثمره هستي است، محسوب مي‌شود! ما جن و انس را نيافريديم، مگر براي عبادت و «لاغير»، ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾. اين عبارت با عبارت بسيار صريح روشن و يک بيان ادبي فوق العاده‌اي را به همراه دارد که جز مسئله عبوديت و بندگي، هيچ هدفي براي آفرينش نيست. چقدر هدف عظيمي است! اين عبادت چيست؟ چقدر براي پروردگار عالم مهم است، نه به معناي اينکه ـ مَعَاذَالله ـ خدا به اين عبادت نيازمند است که اگر جن و انس و همه سرزمين هستي ـ مَعَاذَالله ـ به او کفر بورزند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾؛[15] اما سخن اين است که اين عبادت براي هستي براي همه ممکنات ﴿إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْدا﴾،[16] همه آسمان و زمين بر اساس عبوديت و بندگي دارند سير مي‌کنند.

اين عبادت چقدر مهم است!؟ خدا به پيغمبر خود، رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) مي‌فرمايد: اي رسول من! تو ابراهيم خليل را به عنوان اسوه موحدان عالم معرفي کن![17] او صاحب ملت اسلام است و او توحيد را واقعاً به اوج رسانده است. در مقابل هر نوع بت‌پرستي، شرک و ستاره‌پرستي، خورشيدپرستي، ماه‌پرستي، در مقابل همه آنها ابراهيم «خليل الرحمٰن» ايستاد، ايستاد و ايستاد، مقاومت کرد و در نهايت هم به بتکده رفت و همه بت‌ها را شکست: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُم﴾،[18] خيلي حضرت ابراهيم در وادي توحيد و خداپرستي و مبارزه با شرک و بت‌پرستي به نهايت درجه ايمان و اعتقاد و باور بود و هيچ ابايي از هيچ چيزي نداشت. حتي وقتي او را به منجنيق هم بستند که به آتش بيندازند، جز به پروردگار عالم فکر نمي‌کرد. بعد خداي عالم به پيغمبر خود رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد: به مردم و به جامعه و به امت بگو! من از ابراهيم خليل تبعيت مي‌کنم و يک بيان و آيه‌اي را خداي عالم و سخني را به پيغمبر مي‌آموزد که بسيار اين سخن عجيب و شگفت است! ﴿لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾،[19] اين معناي عبوديّت است. عبد اين نيست که موقع نماز، نماز بخواند و موقع روزه، روزه بگيرد؛ ولي وقتي رفت سرکار خود، سر زندگي خود، سر باغ و راغ خود، پشت ميز قضاوت خود، پشت ميز کار خود، در مصنع و مزرعه خود يک‌طور ديگر زندگي بکند، نه! اگر در تمام حيات و لحظه‌لحظه زندگي او، مرگ و زندگي او خدا حاکم باشد و هيچ کاري و شأني جز به حاکميت پروردگار عالم انجام ندهد، او رداي عبوديت پوشيده است: ﴿قُلْ﴾ بگو! ﴿إِنَّ صَلاتي﴾ قطعاً و محققاً نمازم و عبادتم و حياتم و مرگم براي پروردگار عالم است و هرگز به پروردگار عالم شرک نمي‌ورزم و در مقابل غير خداي عالم سر فرود نمي‌آورم. اين تسليم محض الهي بودن و اين حاکميت اراده الهي بر سرزمين وجود انسان چشم باز نمي‌کند، مگر به «اذن الله». گوش به سخني نمي‌دهد، مگر به اراده پروردگاري و تمام جهات زندگي خود را پروردگار عالم و اراده الهي دارد پُر مي‌کند و تأمين مي‌کند، اين مسئله نشان از عبوديت و بندگي کامل است و اين معنايي است که ما از عبوديت بايد قصد بکنيم و اراده بکنيم.

اگر خداي عالم بر عبوديت و بندگي اين مقدار اصرار مي‌کند و پيامبر خود را به اين درجه از بندگي فرا مي‌خواند: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏﴾ اين معنا، معناي از عبادت است که بايد اينها را در معرفت خود و اعتقاد و باور خود اينها را لحاظ بکنيم. حالا ما گرچه در اين حد از ايمان و معرفت نيستيم، بسيار کار عظيم و والايي است، اين‌گونه زيستن، جز براي اوليا و انبيا که خداي عالم براي آنها ظهور و بروز خاصي دارد، امکان ندارد؛ چگونه مي‌شود که انسان اين‌گونه زيست بکند؟! که هيچ شأني از شئون هستي خود را جز به اراده پروردگاري در نياورد. اگر بناست فکري بکند، انديشه‌اي بکند؛ اول فکر و انديشه الهي و همه شئون خود را دربست در اختيار خداي عالم قرار دهد و اراده او را حاکم کند. هوايي براي او نباشد، خواسته‌اي براي او نباشد: «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»،[20] رضايت ما، خشنودي ما از آن چيزي است که خداي عالم بر آن خشنود است. اين عبادت و اين معناي از عبادت بسيار گوارا و شيرين است: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾.

ما اگر بخواهيم در امور عبادي‌مان احياناً نماز و روزه‌مان را داشته باشيم؛ اما در زندگي‌مان، در اخلاق فردي‌مان، در اخلاق خانوادگي‌مان، در اخلاق اجتماعي‌مان، در معاشرت‌ها و مؤانست‌ها اينها بخواهيم بر اساس سليقه و ذوق خود و تشخيص خود عمل کنيم، معلوم است که ما بنده سِلم نيستيم و آن اراده، اراده‌اي نيست که بر ما بخواهد حکومت کند.

اجازه بدهيد به همين مقدار اکتفا کنيم و همچنان راجع به پرستش و عبادت و روح عبادت با هم صحبت بکنيم، من امروز که مروري داشتم در خصوص عبادت در فرهنگ نهج‌البلاغه و اين کتاب عزيز، معارفي را انسان مي‌بيند، خيره است که اينها چگونه عبادت را شناختند و اينکه علي بن ابي‌طالب در مقام عبادت، مثل چوب خشک مي‌افتاد، «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِين‏»؛[21] وقتي به حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) گفتند که علي بن ابي‌طالب از دنيا رفت، يکي از اين اشخاص آمد، عرض کرد که يا دختر پيغمبر! علي بن ابي‌طالب را ديدم که در نخلستان بود و ناگهان افتاد به زمين و ديگر صدايي و حرکتي نداشت! وقتي زهراي مرضيه(سَلامُ الله عَلَيْها) شنيد، فرمود اين حال علي بن ابي‌طالب در عبادت است، او وقتي خود را در مقابل يک حقيقت مطلق و نامحدود مي‌بيند، همه وجود او «تَرتَعِدُ فرائضُه»، ارکان هستي‌ او مي‌لرزد.[22] بله، ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ،[23] تنها و تنها کساني که خدا را در اين چهره و جلوه ديده‌اند، از خدا خشيت دارند و مي‌هراسند و اين هراس انسان را اين‌گونه به زمين مي‌اندازد، «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِين‏».

اميدواريم که خداي عالم بر معرفت و ايمان همه ما بيفزايد و ما را در مسير عبوديت و بندگي استوار بدارد.

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي، از ما سلب مفرما!

امروز که دهم ماه مبارک رمضان بود، متعلق بود به حضرت خديجه کبريٰ، همسر گرانقدر رسول مکرم اسلام، آن بي‌بي دو عالم را حشر ايشان را و جايگاهش را با رسول مکرم اسلام قرار بده و روح مطهرش را از همه راضي و خرسند بفرما!

همه ما را شفاعت مشفّع او، برخوردار و بهره‌مند بفرما!

مرضاي مسلمين لباس عافيت، بپوشان!

کشور ما را، مملکت ما را، همه جوان‌ها ما را، نظام اسلامي را، حوزه‌هاي علمي دانشگاهي، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

ما را در دنيا موفق به زيارت قبر مطهر سالار شهيدان حسين بن علي و در آخرت موفق به شفاعت آن حضرت بفرما!

شب اول قبر علي و اولاد علي را به فرياد همه ما برسان!

ايمان، معرفت، ارادت به قرآنت، به عترتت، به مجاري فيضت، به ماه مبارک رمضانت، براي همه ما بيش از پيش مرحمت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت، محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه ‏وَ عَجِّلِ اللَّهُم‏َََََ تَعَالَََی فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره نساء، آيه136.

[2]. سوره فاتحة، آيات1 ـ 4.

[3]. سوره لقمان، آيه13.

[4]. سوره لقمان، آيه25؛ سوره زمر، آيه38.

[5]. سوره صافّات، آيه96.

[6]. سوره زمر، آيه62.

[7]. سوره يوسف، آيه106.

[8]. الخصال، ج‏1، ص136؛ «أَنَّ الشِّرْكَ أَخْفَی مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ عَلَی الْمِسْحِ الْأَسْوَد».

[9]. تفسير عياشی، ج2، ص200، ح96؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏5، ص410.

[10]. التوحيد (للصدوق)، 68 ، ص2؛ مضمون اين حديث «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ الْعُظْمَی وَ الْإِلَهِيَّةِ الْكُبْرَی لَا يُكَوِّنُ الشَّيْ‏ءَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا يَنْقُلُ الشَّيْ‏ءَ مِنْ جَوْهَرِيَّتِهِ إِلَی جَوْهَرٍ آخَرَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا يَنْقُلُ الشَّيْ‏ءَ مِنَ الْوُجُودِ إِلَی الْعَدَمِ إِلَّا اللَّه‏».

[11]. المحاسن(برقي)، ج1، ص44.

[12]. الكافي(ط ـ الإسلامية), ج4, ص63.

[13]. سوره طه، آيه14.

[14]. سوره ذاريات, آيه56.

[15]. سوره عنکبوت، آيه6.

[16]. سوره مريم، آيه93.

[17]. سوره ممتحنة، آيه6.

[18]. سوره انبيا، آيه58.

[19]. سوره انعام، آيه162.

[20]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.

[21]. الأمالي(للصدوق)، ص624؛ نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت77، ص480.

[22]. الکواکب الدرية، ص156؛ «و إذا دخل فی الصلاة ترتعدُ فرائضه و أعضاؤه، حتی يميل يمنةً و يسرةً».

[23]. سوره فاطر، آيه28.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب