02 06 2018 314854 شناسه:

«در شعاع تفسیر تسنیم؛ سوره مبارکه حمد» جلسه پانزدهم

دانلود فایل صوتی

 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏ بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

هيجدهمين شب ماه مبارک رمضان را درک مي‌کنيم. از خداي عالم بر اين نعمت بزرگ و اين منّت آسماني سپاس داريم و از درگاه بي‌چونش عاجزانه مسئلت مي‌کنيم که راه فهم درست و معرفت شايسته به اين ماه، به اين شب‌ها، به اين روزها، به اين آنات و لحظات را به همه ما مرحمت بفرمايد!

 در آستانه ليالي قدر هستيم؛ هم از نظر روحي و فکري و هم از نظر جسمي و بدني بايد خودمان را مهيا کنيم و اين هديه آسماني «ليلة القدر» را با قوّت و با استحکام دريافت کنيم. در روايات ما آمده است که قلب ماه مبارک رمضان، شب قدر است و با احراز شب قدر و دريافت لااقل بخشي از حقايق و معارفي که در شب قدر هست، زمينه براي هم استعداد روحي و هم غفران و آمرزش الهي و بهره‌مندي از هدايت فراهم مي‌شود. خدا را به ليالي قدر سوگند مي‌دهيم که همه ما را از بهترين‌هاي شب قدر بهره‌مند بفرمايد و نورانيّت و هدايت اين شب‌ها را به عنوان قلب ماه مبارک رمضان نصيب ما بگرداند و بهترين هديه اين ماه را که قرآن است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ،[1] اين قرآن را در دل و جان همه ما مستقر بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

موضوع بحث پيرامون بخشي از آنچه که در سوره مبارکه «حمد» به عنوان «أم الکتاب»[2] و عصاره قرآن بر اساس آنچه که در تفسير شريف تسنيم هست، مورد بحث و گفتگو است. عرض شد که سوره «حمد» به مثابه متن قرآن است و همه سور و آيات ديگر به مثابه شرح اين متن هستند و لذا استخوان‌بندي اين آيات را وقتي شما در قرآن و سوره مبارکه «حمد» ملاحظه مي‌فرماييد، با سوره‌هاي ديگر متفاوت است: ﴿سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي﴾ است، ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾،[3] اين سوره مبارکه «حمد» را در برخي از نقل‌ها اين‌گونه فرموده‌اند که دو مرتبه نازل شده است، به جهت اهميت و جامع بودن و شامل بودن، دو مرتبه نازل شده و يکي از تفاسيري که در خصوص اين کلمه ﴿سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي﴾ آمده است، اين است که اين قرآن، يعني اين سوره مبارکه «حمد» دو مرتبه نازل شده است.[4]

آياتي که در سوره مبارکه «حمد» هست، هم همان‌طوري که ملاحظه فرموديد به مثابه ارکان و استخوان‌بندي کليت اين کتاب هدايت است. بخشي از آنها به مسئله توحيد و أسماي الهي و اوصاف الهي برمي‌گردد و حتي نگرش به توحيد از جايگاه معاد از مسايلي است که در اين سوره هست. وقتي گفته مي‌شود که خداي عالم ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[5] هست، کنار ﴿الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛[6] يعني نگرش توحيدي بر اساس ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ[7] که اين هم ناظر به مباحث توحيدي است و هم ناظر به مسئله معاد به عنوان اصول اعتقادي جامعه اسلامي.

بخش ديگر از آيات ناظر به عرصه نبوت است، رسالت است، وحي است که ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ ملاحظه خواهيد فرمود در ذيل آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ٭ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[8] که اين بحث هدايت را ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در پيش داريم؛ اما آن آياتي که اين جلسات مورد بحث است، مسئله ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[9] است.

عرض شد که اين آيه، دو امر عمده و اساسي را که به جامعه ايماني مرتبط است را در کنار هم ياد کرده است. هم در بحث عبوديت و بندگي راه را نشان داده و هم در بحث رفتار و کردار و گفتار و آنچه که به عملکرد ايماني انسان‌هاي مؤمن و جامعه ايماني برمي‌گردد.

 دو راهبرد اساسي در فضاي ايماني ما نقش‌آفرين است: يک، مسئله عبوديت و بندگي؛ دو، مسئله اطاعت و تبعيت کردن و عمل کردن. اين ساز و کارش بايد چگونه باشد؟ شرايط آن بايد چگونه باشد را در ذيل اين آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ مورد ملاحظه قرار خواهيم داد.

مسئله اول اين است که بحث عبوديت و بندگي همان‌طوري که در جلسات قبل ملاحظه فرموديد، کاملاً يک حق است، يک شايستگي براي انسان است، زيرا انساني که خداي عالم را در اين کسوت و با اين همه جلوه‌هايي از کمال و زيبايي ستود، اين را به عنوان «رحمان»، «رحيم»، ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ و ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ شناخت، همه خوبي‌ها و مَحْمِدت‌ها را در پروردگار عالم منحصر دانست، همه ربوبيت را و تربيت عالم هستي را به زمامداري پروردگار عالم سپرد، هم او خالق و آفريدگار هستي شد و هم او ربّ و مدير و مدبّر عالم شد، بنابراين عبوديت و بندگي جز در پيشگاه پروردگار عالم معنا ندارد. اگر اين آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را بعد از بيان اين دسته از اوصاف عاليه و اسماي حسناي الهي که اين اسما بسيار جامع است، آن رحمانيت، آن رحيميت، آن ربوبيت نسبت به کل عالم، آن مسئله ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ که همه اسما و اوصاف جامع و شامل الهي را در اين تراز از معرفت به ما آموخت؛ بعد انسان شايسته است که در مقابل اين پروردگار اظهار عبوديت و بندگي کند و احدي نمي‌تواند جايگاه الهي را در فضاي معبود بودن، در فضاي اله و پروردگار بودن پُر کند؛ لذا با واژه ﴿إِيِّاكَ﴾ که فقط و فقط تو را عبادت مي‌کنم که عبادت منحصر در ساحت پروردگاري است.

تمام آيات الهي بر اساس برهان و دلايل عقلي کنار هم چيده شده است، چرا ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؟ چون او رحمانِ رحيم است، چون او ﴿رَبِّ الْعالَمِينَ﴾ است، چون او ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ است. آن خدايي که آغاز و انجام هستي به اوست، آن خدايي که همه هستي را آفريد و او مديريت مي‌کند و تدبير مي‌کند و ربوبيت دارد، در مقابل اين پروردگار، انسان لباس بندگي و کسوت خضوع و تواضع بايد بپوشد: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، نه اينکه ما خدا را وظيفه داريم که عبادت کنيم، بله! وظيفه داريم؛ اما اين وظيفه در کنار يک حق وجود دارد. حق چيست؟ حق اين است که خدا، اله است، معبود است، مبدأ و منتهاي هستي است، ربّ است، خالق است، مالک است. اين حقانيت وجود دارد، ما خدا را با اين ويژگي‌ها شناختيم. وقتي اين شناخت و شناسايي در ارتباط با پروردگار عالم محقق شد، پس عبوديت و بندگي در پيشگاه اين خداي با اين ويژگي، براي ما يک وظيفه مي‌شود. اين‌طور نيست که خداي عالم يک سلسله تکاليف و وظايفي را همين‌طوري ـ مَعَاذَالله ـ بر بندگانش تحميل کند و بندگان را به عبادت و ادار کند! نه، نه او ـ مَعَاذَالله ـ محتاج است و نه نظامي که او براي بشر فراهم آورده است، در يک سطح است که مثل نظام‌هاي بشري است. در نهايت اتقان و در نهايت احسان و زيبايي است: ﴿اتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾.[10] شما در کل عالم و هستي و آفرينش يک خلل و فطور و سستي مي‌بينيد؟ ﴿ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ﴾،[11] بارها و بارها به نظام هستي بنگريد: ﴿هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ﴾[12] سستي مي‌بينيد؟ ضعف مي‌بينيد؟ ﴿مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ﴾؛[13] اين نظام استوار، اين نظام پابرجا، اين نظام پايدار، بر يک اتقان و بر يک صلابت تکويني و تشريعي استوار است. هيچ نظامي برتر از يک نظام ديني و الهي و وحياني نيست. آن براهين توحيدش، آن جريان اصيل نبوتش! شما وقتي بررسي مي‌فرماييد در اين آيات الهي، وقتي مخالفين در حدّ فرعون و نمرود و مانند آن مي‌آيند، وقتي انبياي الهي در مقابلشان قرار مي‌گيرند، با چه صلابت و استواري! اين فرعون است که مي‌گويند: ﴿أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ﴾،[14] اين فرعون است که مي‌گويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾،[15] وقتي در مقابل براهين قاطع حضرت موسيٰ و هارون(عَلَي نَبيِّنا وَ آلهِما وَ عَلَيْهِما السَّلام) قرار مي‌گيرند، اين‌گونه خاضع‌ هستند. سحره و همين ساحران براي خودشان کسي بودند، جايگاهي داشتند، اينها اعجاب و شگفتي آفريدند. وقتي در آن ﴿يَوْمُ الزِّينَةِ﴾[16] بيرون آمدند تا در اين مسابقه بين سحر و معجزه، در حقيقت آن روزي که بين حضرت موسيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) و ساحران نبردي بود، در حقيقت بين فعل خدا که معجزه است و کار انساني مسابقه شد. آنها مي‌گفتند ما برتر هستيم، موسيٰ مي‌گفت که کار الهي قابل مقايسه نيست. آن روز شعار فرعون اين بود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾[17] هر کسي که قدرت بيشتري دارد بيايد به ميدان. همه ساحران را جمع کرد؛ وقتي در مقابل فرعون اينها آمدند، به عزّت فرعون قسم ياد کردند که ما موفق مي‌شويم؛ اما در مقابل اراده الهي به محض اينکه خداي عالم به موساي کليم فرمود که اين عصايت را بينداز، آنها وقتي ديدند که اين عصا معجزه شد و تمام سحر آنها را بلعيد: ﴿فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾،[18] همه ساحران به سجده افتادند و گفتند: ﴿آمَنَّا﴾،[19] ما نمي‌دانيم که خداي موسيٰ و هارون کيست! اما اين کار، کار بشر نيست. انتهاي دانش بشري در امر سحر و جادو و شعبده به ميدان آمد. اگر شما مي‌بينيد که در عصر حضرت موسيٰ معجزه اين بود که عصا به اژدها تبديل شود؛ براي اينکه در آن عصر، دانش بشر و تکنولوژي که به اصطلاح امروز وجود داشت، همين سحر بود، همين جادو بود. آنها واقعاً وقتي طناب‌ها و ريسمان‌ها و عصاها را انداختند، همه ترسيدند. در چشم همه افرادي که جمع شده بودند، اينها به صورت مار و افعي ظاهر شده بودند و حتي موسيٰ ترسيد، نه از اين جهت که اين مار و افعي‌هاي جادويي را ديد، ترس موسيٰ آن‌گونه که در نهج‌البلاغه علي بن ابي‌طالب فرمود از اين بود که اگر مردم بين سحر و معجزه نتوانند فرق بگذارند، بايد چکار کرد!؟[20] اينجا خداي عالم فرمود: ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الأعْلَي﴾،[21] تو برتري و پيرزوي با توست. مگر با کار خدا مي‌شود کسي مقايسه بکند!؟ «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار»![22]

آنچه که کار بشر هست، همين است. امروز معجزه خالده پيغمبر، قرآن کريم است. همه مکاتب بشري در حدّ سحر و شعبده و جادو هستند. اينها در مقابل قدرت علم، قدرت قرآن، قدرت علم الهي که به صورت آيات و سور تجلي کرده است که قابل مقايسه نيستند. اگر حوزه‌هاي علميه و دانشگاه‌ها به درستي به فهم عميق قرآن به فهم باطن قرآن و معارف قرآني دست بيابند و از جلوه‌هاي تفاسيري همانند تفسير الميزان و تسنيم آگاهي بيابند، در ساير علومي که بشر در فضاي علوم انساني دارند، قدرت علمي و توان و استحکام علمي کاملاً همانند قدرت عصاي موسيٰ در مقابل شعبده‌ها و جادوگري‌هاي ديگران است.

بنابراين اظهار بندگي و عبوديت در پيشگاه پروردگار عالم در مقابل خدايي که با اين اسما و اوصاف الهي اين‌گونه معرفي شده است، يک برهان قطعي است. درست است که عبادت وظيفه ماست؛ اما يک حق را خدا اول نشان داد، بعد فرمود اين حق در مقابلش ستايش، بندگي و پرستش است. شما وقتي يک صحنه شگفتي را مي‌بينيد، لب به ثنا مي‌گشاييد، لب به مدح و ستايش مي‌گشاييد. مگر ممکن است انسان خدا را با اين جلوه‌ها بشناسد، او را رحمان بداند، رحيم بداند، رب عالميان بداند: ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ بداند و در مقابل او خضوع و بندگي نداشته باشد!؟ لذا اين ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ يک وظيفه الهي است؛ اما اين وظيفه مترتب است بر يک حق و حقانيت الهي.

در کنار اين مسئله، مسئله استعانت است که آيه ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را يک مقدار راجع به آن توضيح بدهيم. انسان‌ها يک بخش از هستي آنها به انديشه و فکر مي‌گذرد، يک بخش ديگر از هستي آنها به انگيزه و عمل. اين عملشان بايد چگونه باشد؟ اين کارشان، اين رفتارشان، اين طاعتشان، اين تبعيتشان، اينها بايد چگونه عمل بکنند؟ آيا ما منطقي داريم؟ ميزان و معياري داريم که بر اساس آن ميزان اطاعت‌، پيروي‌، تبعيت و رفتارمان را تنظيم بکنيم؟ همين‌طوري بدون يک راه، بدون يک مسيري انسان آفريده شده است، به هر جهت هر کاري که بخواهد بکند!؟ يا در مسير اطاعت و پيروي کردن و برنامه را تبعيت کردن و نظام فردي و خانوادگي و اجتماعي را در عرصه‌هاي مختلف سياسي و اقتصادي و فرهنگي و تربيتي و نظاير آن بر اساس يک منطق دنبال کردن بايد کار پيش برود؟ رفتار انساني بايد چگونه باشد؟ آيا خداي عالم در اين مسير مي‌تواند انسان را مددکار باشد؟ عون و کمک انسان باشد و انسان را از نظر علمي و عملي راهنمايي کند، هدايت کند و حمايت کند؟ بله، تنها موجودي که شايسته است که انسان را اين‌گونه هدايت کند و حمايت کند، جز پروردگار عالم نيست. اين حق و آن هم وظيفه، ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.

انسان به چه کسي سر بسپرد؟ انسان در مسير اطاعت و تبعيت و رفتار و اعمال و کردار در عرصه‌هاي مختلف، از چه کسي راهنمايي بگيرد؟ مگر مي‌شود در اين وادي حيران و در فضاي سرگرداني، شما الآن مي‌بينيد بيشترين امر در عالم، دين است؛ از ـ ببخشيد ـ موش‌پرستي گرفته تا درخت‌پرستي تا بت‌پرستي تا درياپرستي تا ماه‌پرستي، ستاره‌پرستي، خورشيدپرستي، انسان‌پرستي، گاوپرستي، حتي شيطان‌پرستي، اينها هست. شما چه چيزي را ببريد در عالم که احياناً يک عده آن را پرستش نکنند!؟

چندي قبل در اين شبکه‌هاي اجتماعي ديده بودند که تراکتوري خراب شده بوده و اين حالا تا مسير جنگ بوده يا کجا بوده! به هر حال تراکتوري که خراب شده بوده، عده‌اي رفتند گفتند که بله، اين تراکتور شفا مي‌دهد، به اصطلاح کمک مي‌کند، قفل زده بودند، سبز بسته بودند، مي‌رفتند به تراکتور توسل مي‌کردند. بشر اين است! رها بکني، بشر اين است. بله، در اين مسير وقتي که مي‌رفتند؛ مثلاً اين اين‌طوري کرد و اين باعث شد که مثلاً آنجا! همين حرف‌ها! به اين تراکتور توسل مي‌کردند و دستمال مي‌بستند، سبز مي‌بستند، قفل مي‌بستند! مي‌رفتند کنار آن نماز مي‌خواندند! بشر اين است! هر چه که بگوييد هست.

در اين فضاي وانفساي از مسيرهاي ديني، ما الآن خدا را بايد شکر کنيم، خدايا تو را شکر! خدايا تو را سپاس! که بهترين دين را و بهترين آيين را و بهترين نوع عبادت و پرستش را به برکت اهل‌بيت عصمت و طهارت، به برکت خون سالار شهيدان حسين بن علي، به برکت شهادت مولاي متقيان علي بن ابي‌طالب ما داريم. آقايان! خيلي بايد سپاسگزار باشيم، خيلي بايد شاکر باشيم! يعني همين که اين شب‌ها اينجا هستيم و در حريم قرآن بحث و گفتگو مي‌شود و از ولايت به عنوان مشعل‌داران هدايت الهي سخن گفته مي‌شود و ما در حريم اين حقايق داريم، زندگي ايماني خودمان را سر و سامان مي‌دهيم، چقدر بايد خدا را شکر بکنيم. الآن هستند هم اکنون ميليون‌ها نفر، ده‌ها و صدها ميليون نفر از يک گاو، موش، درخت، بت دارند عبادت مي‌کنند و دور آن جمع هستند. عبادت‌ها را اطراف او دارند انجام مي‌دهند و پرستش و نيايششان را در آن صحن و سرا دارند ايجاد مي‌کنند.

ما به يک منطق بايد توجه کنيم و منطق استعانت از پروردگار عالم است: ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. اين ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؛ يعني چه؟ انسان در هر عملي در هر کاري بسيار سهم ناچيزي دارد؛ براي اينکه کار انجام شود، عوامل بسيار عمده‌اي تأثير دارند. حکما مي‌گويند که اول تصور نسبت به آن هدف، بعد تصديق به فايده، بعد شوق و ميل، بعد اراده، بعد ده‌ها عامل را ذکر مي‌کنند که اين عوامل همه بايد يکي ـ پس از ديگري باشد؛ شرايط فراهم، مقتضي آماده، موانع برطرف، تا انسان بتواند کاري را انجام بدهد. در اين رابطه انسان سهم بسيار بسيار ناچيزي را آن هم در حد علت قابلي دارد. اگر انسان چيزي را نفهمد و تصور نکند، نمي‌تواند. نتواند تصديق به فايده آن چيز بکند، نمي‌تواند کاري انجام بدهد. اگر تصور کرد و تصديق کرد، اراده او از ناحيه پروردگار عالم نيامد، نمي‌تواند. شوق و ميل حاصل نشد، نمي‌تواند. تحرک و حرکت‌هاي عضلاني نباشد، نمي‌تواند. همه اينها به استعانت و طلب کمک کردن از پروردگار عالم است. اين‌طور نيست که انسان بتواند هر وقت يک کار را خواست انجام دهد. در حقيقت زمينه فراهم مي‌شود تا اين استعانت و کمک از درگاه الهي براي انسان فراهم بشود؛ لذا فرمودند: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾،[23] انسان اگر بخواهد کار خوب انجام دهد و خوب هم آن کار را انجام دهد، کار درست انجام دهد و به درستي هم انجام دهد، از درگاه پروردگار عالم بايد استعانت بجويد و صبوري کردن، يکي از راه‌هايي است که خدا مي‌تواند از راه صبر به انسان‌ها کمک برساند و مدد کند. انسان مي‌تواند با استعانت از درگاه الهي فهم درست را مدد کند. والد بزرگوار ما در خصوص جناب شيخ الرئيس بوعلي سينا که از مفاخر بزرگ عالم اسلام و جهان تشيّع هست که فخر حکماي اسلامي است و آثار عظيم و شگرف او در حکمت، راهگشاي حکيمان بعد از خود بوده است. تعبيري که والد بزرگوار ما در خصوص جناب بوعلي سينا دارند مي‌فرمايند که ايشان شاگرد نماز بوده است. بوعلي سينا وقتي از حالات خود مي‌گويد، چون او استاد نداشت، از بس نبوغ علمي داشت، هيچ کسی نمي‌توانست استاد او باشد، شاگرد هم نداشت، او يک نبوغ ذاتي داشت و مي‌گفت من هر وقت که به يک مشکل علمي برخورد مي‌کردم، وضو مي‌ساختم و به جامع شهر مي‌رفتم و دو رکعت نماز مي‌خواندم و مشکل علمي من برطرف مي‌شد: ﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾.

اين مشکل علمي کساني همانند بوعلي سينا را که کارهاي اين و آن و اين استاد و آن استاد، اين کتاب و آن کتاب، او که خود شاگرد نماز است، اگر کسي با اين ادبيات زندگي کرد، گفت هر وقت من مشکل علمي پيدا مي‌کردم، وضو مي‌ساختم به جامع شهر، مسجد جامع مي‌رفتم و دو رکعت نماز مي‌خواندم و از خداي عالم کمک مي‌خواستم تا اين مطلب علمي براي من روشن شود. اينها توانستند از جايگاه استعانت از پروردگار عالم مسير هدايت خودشان را بيابند. اينها کساني‌ هستند که مي‌توانند بگويند: ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.

در همين کتاب تفسير تسنيم اين جمله آمده، اين مطلب آمده است که آن کسي که با شعار ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ زنده است، هر وقت مي‌خواست کاري انجام بدهد، اولاً و بالذات توجهش به پروردگار عالم است، بعد همه را در حقيقت مسخّر آن فاعل الهي مي‌داند. بيايد بگويد که من چنين مشکلي پيش آمد، چنين بيماري، چنين مسئله‌اي، اول ببينم برادري، خواهري، پدري، دوستي، آشنايي، از همه‌جا وقتي نااميد شد، برود مسجد دو رکعت نماز بخواند، دست به دعا بردارد، اين ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ نيست. ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؛ يعني حاکميت استعانت از درگاه الهي در همه کارها. وقتي انسان نزد طبيب مي‌رود يا نزد فلان شخص براي کمک و مدد مي‌رود يا براي فلان کار به فلان شخص مراجعه مي‌کند، نه اينکه اينها را ـ مَعَاذَالله ـ در عرض کار خدا بداند، بگويد اول خدا، بعد اينها! اول و آخر ندارد، اين و آن ندارد. فقط و فقط خدا؛ البته خدا از راه مجاري و مظاهر خود اين کارها را انجام مي‌دهد. خدايا تو را شکر مي‌کنم که شفا را توسط اين آقاي پزشک براي ما دادي. نه اينکه انسان تمام توجهش به اين پزشک باشد و خدا را ـ مَعَاذَالله ـ فراموش کند، نه! منظور از ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ اين است که خداي عالم در تمام شئونات هستي، او حاکم است، او مؤثر است و همه مجاري که در نظام هستي هستند، همه و همه وسايل و وسايطي هستند تا از آن طريق خداي عالم به انسان مدد کند. انسان تشنه مي‌شود، آب مي‌خورد. آب انسان را سيراب مي‌کند يا خدا؟ آب را و اثر آب را چه کسي بخشيده است؟ اين که مي‌فرمايد که اگر من گرسنه شدم، اگر من بيمار شدم، اگر من تشنه شدم: ﴿وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقين﴾،[24] او به من غذا مي‌دهد و او به من آب مي‌دهد و مرا سقايت مي‌کند، او رافع تشنگي من است، او رافع گرسنگي من است. او خالق من و هدايتگر من است، اوست که مرا خلق کرده است و اوست که مرا هدايت مي‌کند.[25] اوست که ﴿يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ﴾، اوست که غذا مي‌دهد، آب مي‌دهد و مانند آن. ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾، اگر من بيمار شدم، او شفا مي‌دهد. اگر کسي چنين نگاهي به عالم داشته باشد، خدايا بله، اين باران است که اين طبيعت زيبا را و اين طبيعت سازگار را و اين طبيعت شکوفا را به ما مي‌دهد، شکي در آن نيست؛ اما باران چيست و از کيست و از کجا آمده و چه کسي آن را خلق کرده؟ ﴿هُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾،[26] در قرآن خداي عالم مي‌فرمايد که اگر ما اين آب را باران مي‌برديم پايين‌تر، حالا مثلاً صد متري است، دويست متري، مي‌برديم دويست هزار متر پايين‌تر، هزار متر پايين‌تر، ده هزار متر پايين‌تر، چکار مي‌خواستيد بکنيد؟ وقتي اين ماء را به غور زمين فرو مي‌برد،[27] چه کسي به شما آب مي‌رساند؟ همه اين کارها برای خداست. او فاعل به تسخير است، عالم مسخَّر اوست، ما دنبال چه هستيم؟

بله اينها مجاري فيض خدايند، اينها وسائطي هستند. ما اين نور را از خورشيد مي‌گيريم، مگر مي‌شود بدون خورشيد زندگي کرد؟ لحظه‌اي نمي‌شود. خورشيد نور دارد، حرارت دارد، الآن هم ما در سايه خورشيد داريم زندگي مي‌کنيم. الآن ما در سايه هستيم، در ظل هستيم، شب هستيم. الآن نيم از کره زمين رو به خورشيد است، اين نيمي که رو به خورشيد نيست، سايه هست. ما در سايه و اشراق در ظل و اشراق خورشيد داريم زندگي مي‌کنيم. خورشيد چيست؟ خورشيد کيست؟ از کجا آمده؟ اين نورش؟ اين حرارتش؟ اين نظم طبيعي که وجود دارد؟ اين فاصله‌اي که خورشيد با ما دارد، يک ذره دورتر، يک ذره نزديک‌تر، اينها را چه کسي انجام مي‌دهد؟ ما فکر مي‌کنيم که حالا هست، خورشيد هست، ماه هم هست، ستاره‌ها هستند، دريا و زمين و فلک همه هستند، اين‌طور نيست. اگر کسي عالم را مسخّر پروردگار عالم بداند و هر آنچه که در عالم وجود دارد از ناحيه خدا مؤثر بداند، قطعاً در معناي ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ فهمي دقيق‌تر و معرفتي عميق‌تر پيدا خواهد کرد.

اميدواريم که خداي عالم توفيق درک اين معارف را به همه ما مرحمت بفرمايد و زمينه فيض‌يابي را در اين شب‌ها به برکت قرآن، نصيب همه ما بگرداند!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها گناهان همه ما را، ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما، سلب مفرما!

در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت، محشور بفرما!

مرضاي مسلمين، شفاي عافيت بپوشان!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت، محشور بفرما!

خدايا کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، دانشگاه‌ها را، حوزه‌ها را، جوانان ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان، هدايت و حمايت بفرما!

قلب آقا امام زمان(عَلَيْهِ السَّلام) را از همه ما، راضي و خشنود بگردان!

«‏وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره بقره، آيه185.

[2]. تفسير العياشي، ج‏1، ص22.

[3]. سوره حجر، آيه87.

[4]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص87.

[5]. سوره فاتحه، آيه4.

[6]. سوره فاتحه، آيه3.

[7]. سوره حديد، آيه3.

[8]. سوره فاتحه، آيه5 و 6.

[9]. سوره فاتحه، آيه5.

[10]. سوره نمل، آيه88.

[11]. سوره ملک، آيه4.

[12]. سوره ملک، آيه3.

[13]. سوره آل‌عمران، آيه191.

[14]. سوره زخرف، آيه51.

[15]. سوره نازعات، آيه24.

[16]. سوره طه، آيه59.

[17]. سوره طه، آيه64.

[18]. سوره شعراء، آيه46.

[19]. سوره، آيه121؛ سوره شعراء، آيه47.

[20]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه4.

[21]. سوره طه، آيه68.

[22]. ديوان حافظ، شماره128؛ «سحر با معجزه پهلو ندهد دل خوش دار ٭٭٭ سامری کيست که دست از يد بيضا ببرد».

[23]. سوره بقره، آيه45.

[24]. سوره شعراء، آيه79.

[25]. سوره شعراء، آيه78؛ ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ﴾.

[26]. سوره انعام، آيه99.

[27]. سوره کهف، آيه41.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب