26 06 2016 302325 شناسه:
image

جلسه بيست و يكم: مراتب موعظه در سيره تربيتي امام علي (عليه­ السّلام)

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: برنامه تلویزیونی «شمیم رحمت» ویژه مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از ابتدا تا پایان ماه مبارک رمضان، هر روز ساعت 3:30 دقیقه بامداد از شبکه چهار سیما پخش خواهد شد و بازپخش آن ساعت 11 خواهد بود.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلاة و­ السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّيٰ و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله.

غالب خطبه­‌ها و کلمات نوراني اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مسائل اخلاقي را هم در بر دارد. آنچه در اين نوبت مطرح است [کلمه227 نهج­البلاغه است که] مربوط به دعاي خاص حضرت است. دعا که در نهج­البلاغه آمده ـ

­ اقسام سهگانه دعا و عبادت کنندگان

چون دعا قسمي از اقسام عبادت است ـ  مثل خود عبادت به چند درجه يا چند صنف تقسيم مي­شود. يک بيان نوراني از اميرالمؤمنين رسيده است که عبادت­کننده­ها سه قسم اند: بعضيها عبادتشان نظير عبادت     برده­هاست که به سبب ترس عبادت مي­کنند؛ برخيها عبادتشان سوداگرانه است که براساس تجارت حساب مي­کنند به اميد رسيدن به بهشت؛ بعضيها هم عبادت آنها شاکرانه است و آزادانه است که از خوف و رجا آزاد شدند و مشتاق لقاي پروردگارند [و] براي اين خدا را عبادت مي­کنند[1]. دعاها هم همين سه سنخ است: بعضيها دعا مي­کنند و در دعا از خدا مي­خواهند که از عذاب برهند؛ برخيها دعا مي­کنند و در دعا مي­خواهند که به بهشت برسند [و] برخيها هم دعا مي­کنند که به لقاءالله بار يابند.

مراتب موعظه در سيره تربيتي امام علي (عليه­ السّلام)

وجود مبارک حضرت امير وقتي افراد را نصيحت مي­کرد،  گاهي عابدانه و زاهدانه نصيحت مي­کرد گاهي عارفانه؛ گاهي مي­فرمود اگر فلان کار را بکنيد گرفتار فلان عذاب مي­شويد گاهي مي­فرمود اگر آن کار خير را انجام بدهيد يا فلان کار بد را نکنيد سهمي از بهشت نصيب شما مي­شود و گاهي هم عارفانه سخن مي­گفت مي­فرمود گناه سم است [و] اگر چشم ملکوتي­تان باز بشود مي­بينيد که دست به مال حرام زدن يا حيثيت جامعه را بردن با سم بازي کردن است.

نمونهای از نصيحتهای عارفانه اميرمؤمنان(عليه ­السّلام)

حضرت اين حرف را همه جا نمي­زد (يک) و با همه کس در ميان نمي­گذاشت (دو)؛ در خطبه­اي که مربوط به جريان عقيل بود اين دو قسمت را کنار هم ذکر کرده است. برادرش عقيل وامي از حضرت خواست حضرت فرمود اين وام را من اول ماه وقتي حقوق خودم را از بيت­المال گرفتم به شما مي­دهم ولي الآن شما بخواهيد از   بيت­المال وامي بگيريد که ديگران آن وام را نمي­گيرند اين کار باعث عذاب خداست، لذا آن ميله را گداخته کرده و به بدن عقيل نزديک کرده تا او حرارت را احساس بکند. قصه اشعث­بن­قيس را ذکر مي­کند. اشعث که در محکمه حضرت امير پرونده­اي داشت [و] فردا روز محاکمه­اش بود، شبانه حلوايي شيرين را خدمت حضرت امير آورد، حضرت همين که متوجه شد که اشعث آن حلوا را در ظرفي پيچيد، آورد، فرمود اين يک شيء متعفن است اين را چرا آوردي؛ «شَنِئْتُهَا كَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِها»[2]؛ گويا با آب دهان مار شما حلوايي درست کرديد يا با قي کرده مار که دو بار از مسير سم گذشت حلوايي درست کردي و آوردي. اين گونه از نصيحتها نصيحتهاي عارفانه است نه عابدانه يا فقيهانه يا زاهدانه. سخن در اين نيست که گرفتن رشوه و روميزي و زيرميزي و امثال ذلک حرام است و جهنم دارد، سخن در اين است که دست به اين لجن نزن. پس ما را به سه راه دعوت مي­کند هم ما را فقيه مي­کنند که احکام را بفهميم، عابد مي­کنند، زاهد مي­کنند [و] بالاتر از همه ما را به عرفان دعوت مي­کنند يعني چشمي باز کنيم شامه­اي پيدا کنيم گوشي پيدا کنيم که حرف فرشته­ها را بشنويم باطن اشياء را ببينيم بوي بد گناه را استشمام بکنيم. اين شامه که پيدا بشود انسان هم بوي خوب را استشمام مي­کند هم بوي بد را.

استشمام بوی شب قدر، ثمره سلوک عارفانه 

مي­گويند اگر شما خواستي بفهمي شب قدر چه وقت است بو بکش اگر ديدي بوي خوبي امشب مي­آيد بفهم امشب شب قدر است؛ اين در روايات ماهست[3]. خب حالا اگر کسي قصه وجود مبارک يعقوب را شنيد و باور کرد که يعقوب از فاصله هشتاد فرسخي بوي پسر را شنيده: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ[4]  همين است. اين­چنين نيست که هيچ کس نفهمد شب قدر چه وقت است؛ مرحوم ابن­طاووس همين کسي که جزء اوحدي از علماي ماست در بخشي از اين کتاب شريف اقبال دارد من کساني را مي­شناسم که آنها مي­دانند شب قدر چه وقت است[5]. گاهي مي­گويد ما افرادي را مي­شناسيم که بدون اينکه از منجم سؤال بکنند به تقويم مراجعه کنند از آثار نجومي برخوردار باشند آسمان را نگاه کنند، مي­فهمند اين ماه کسر دارد يا ندارد سي پر است يا بيست و نه روز است بدون اينکه از کسي سؤال بکنند[6]. شما در روايات شب قدر که مرحوم علامه درمنتهي نقل کرده بسياري از بزرگان فقهي ما در کتابهاي خود نقل کردند فرمودند

شب قدر بوي خاصي دارد، اگر کسي شامه­اش بسته باشد آن بو را استشمام نمي­کند [و] اگر کسي به دنبال راه يعقوب (سلام الله عليه) رفت و آن شامه را پيدا کرد گفت: ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ[7] او کاملاً  مي­فهمد شب قدر چه وقت است. آن بزرگواري که گفت: «ز مصرش بوي پيراهن شميدي»  ـ «نه شنيدي» ـ  يعني استشمام کردي؛ «ز مصرش بوي پيراهن شميدي»؛ اين شميدن و استشمام کردن است. خب حالا اگر کسي شامه­اش بسته بود اين بوي لجن زيرميزي و روميزي را استشمام نمي­کند. وجود مبارک حضرت امير شامه­اش باز بود فرمود اين بوي بدي دارد اين چيست آوردي.

بنابراين تمام دستورات، دعا يا زيارت يا عبادت، تاجرانه يا بردگي نيست، راه عارفانه هم باز است. حالا دعاهاي حضرت هم همين سه قسم: است بعضيها از دعاها را که دستور مي­دهند دعاي خائفانه است که خدايا! ما را به فلان کار مبتلا نکن يا اگر مبتلا شديم ما را عذاب نکن؛ برخيها دعاهاي تاجرانه است که از خداي سبحان درخواست بهشت و امثال ذلک مي­کنند [و] برخي از دعاها دعاهاي عارفانه است که اين دعا هر دو سه قسمت را دارد.

ضرورت دعا کردن وچگونگی تأثيرآن در مراحل گوناگون

مطلب ديگر اين است که تأثير دعا در همه موارد فراوان است و هيچ چاره­اي هم جز دعا نيست، براي اينکه نه ما به تمام اسرار عالم آگاه هستيم نه بر فرضي که آگاه باشيم قادر هستيم آنها را تأمين کنيم، راه اشتباه فراوان است. اگر کسي خواست بيمارش معالجه بشود حالا گاهي نظير عيساي مسيح (سلام الله عليه) است که با يک دم ﴿اُبرِيءُ الاکمه و الابرص﴾[8] است، آن يک راه معجزه است اين مربوط به اهل بيت است و امثال ذلک؛ يک وقت است که مشکلي دارد بيماري دارد بيماري­اي دارد مي­خواهد درمان کند، آن را با دعا مي­تواند حل کند. تأثير دعا در اين مقاطع پنج­گانه هست: اولين تأثير دعا اين است که خداي سبحان قلب او را هدايت مي­کند که به کدام پزشک مراجعه کند که در اين رشته او بتواند خوب تشخيص بدهد؛ دومين اثرش اين است که آن فکر طبيب را هدايت مي­کند به تشخيص صحيح اين بيماري چون ممکن است آن طبيب تشخيص بدهد. ممکن است طبيب تشخيص ندهد، طبيب که تشخيص نداد [اگر] دستور نسخه داد و فرمان  ـ فرمان يعني فرمان ـ ! داد همه خسارتهاي بيمار را شرعاً ضامن است [البته] وقتي دستور نمي­دهد فرمان نمي­دهد مي­گويد من تشخيصم اين است شما مي­خواهيد عمل بکنيد يا نکنيد [و] به ديگري مراجعه بکنيد [که] آن فقط راه پزشکي را نشان مي­دهد و دستور نمي­دهد، او ضامن نيست اما کسي دستور بدهد امر بکند يا خودش دست به چاقو ببرد عمل بکند، خسارتهايي که بر بيمار وارد شده است همه را شرعاً ضامن است. پس مقطع دوم آن است که ذهن پزشک را به تشخيص بيماري هدايت مي­کند.

سوم: حالا بيماري مشخص شد، کدام دارو براي حل اين مشکل و درمان اين بيماري اثر دارد؟ فکر او را هدايت مي­کند به تشخيص داروي معالج؛ چهارم: فکر اولياي بيمار را هدايت مي­کند که به کدام داروخانه بروند که آن داروي تاريخ مصرف گذشته را ندهد يا اشتباه نکند [و] پنجم: اگر همه اين کارها درست شد يعني داروفروش دارويي که تاريخ مصرفش گذشته بود به اين نداد، در پيچيدن نسخه اشتباه نکرد [و] داروي مؤثر را به اين داد، مزاج بيمار را پذيرا کند براي تأثير اين دارو. اين مقاطع پنج­گانه و مانند آن تأثير مستقيم ادعيه را نشان مي­دهد؛ نبايد گفت انسان که بيمار است به پزشک مراجعه مي­کند و معالجه مي­شود، اين طور نيست. حالا اينها درباره امور عادي که خائفانه کسي بخواهد دعا کند يا زاهدانه بخواهد دعا کند.

طلب انس با خدای سبحان نمونه ای از دعای عارفانه

اما دعاي نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) که در کلام 227 است: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ لِأَوْلِيَائِكَ»؛ خدايا! تو بهترين دوستي بهترين انيسي بهترين مونسي. چرا بعضيها از تنهايي خسته مي­شوند [و] مي­خواهند به دنبال دوستانشان بروند؟ براي اينکه واقعاً تنها هستند و آدم تنها را مي­گويند مفلس. «الاستئناس بالناس من علامات الافلاس»[9]؛ يک آدم مفلس يعني نه فکري دارد نه انديشه­اي دارد نه مطالعه­اي دارد نه عمقي دارد، خب تنهاست، آدم از تنهايي خسته مي­شود. چرا يک محقق از تنهايي لذت مي­برد؟ براي اينکه تنها نيست؛ با افکارش با آرائش با کتابش با قلمش با آثار قلمي­اش مأنوس است؛ اگر کسي برود به سراغ او، او احساس تنهايي مي­کند، اگر به سراغ او نروند او لذت مي­برد. آٰدمي که مي­گويد من خسته شدم مي­خواهم بروم نزد رفقا معلوم مي­شود چيزي ندارد؛ «الاستئناس بالناس من علامات الافلاس»[10]. اين بيچاره تنهاست، چون تنهاست خب خسته مي­شود ديگر اما به ما گفتند تنها نباش.

 وجود مبارک حضرت امير گذشته از همه آن علومي که دارد و مي­فرمايد: «سَلوني قبل أن تَفقِدوني»[11] و مانند آن، نسبت به ذات اقدس الهي احساس تنهايي مي­کند مي­گويد وقتي تو با ما باشي ما مأنوس هستيم: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ» که اين «آنسين» به معني مونسين است؛ اولياي تو به تو انس دارند. اينجا سخن از آن نيست که از تو نجات از جهنم مي­خواهيم يا شوق به بهشت داريم.

«وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ» اگر کسي به تو توکل بکند [تو حاضرترين وکيلي] توکل کردن يعني وکيل گرفتن. خب بالأخره خيلي از کارهاست که ما نه مي­دانيم نه مي­توانيم [لذا] بايد وکيل بگيريم. ما کل حوادث را پيش­بيني مي­کنيم؟ نه، آن مقدار هم که پيش­بيني مي­کنيم توان مهار کردن آنها را داريم؟ نه؛ کسي که از نظر علم ضعيف است از نظر توان ضعيف است بايد وکيل بگيرد، وکيل ما خداي ماست. عرض کرد خدايا! تو را اگر کسي وکيل بگيرد تو از همه وکلا حاضر­تري؛ هم آشنايي هم توانايي هم بخشنده­اي بخل نمي­ورزي. «وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ»؛ تو موکلين خودت را مي­شناسي نيازهاي آنها را بلد هستي راه درمانش را هم بلد هستي، نه تنها عالمي، توانمندي [و] نه تنها عالم و توانمندي، بخشنده هم هستي، خب چه بهتر که به تو توکل کنيم. نه براي اينکه ما را جهنم نبري نه براي اينکه ما را بهشت ببري [بلکه] براي اينکه ما را به ديار خودت [و] به لقاي خودت برساني، اين مي­شود مناجات عارفين.

بنابراين دعاها سه قسم است عبادتها سه قسم است آن گريه­ها سه قسم است آن تهديدهاي اخلاقي هم سه قسم است. حضرت به همه درس اخلاق عارفانه نمي­دهد، اگر قصه­اي نظير اشعث پيش بيايد که ضرورت ايجاب بکند مي­گويد آدم وقتي اين حلوا را مي­بيند بايد بيني­اش را بگيرد براي اينکه باطن اين سم است. خب اين حرف، حرف فقيه که نيست حرف عابد که نيست حرف زاهد که نيست، حرف آنها اين است که اين کار حرام است و جهنم دارد و حرف صحيحي هم است، اين طور نيست که نباشد حرف صد در صد صحيح است؛ اما اينکه اين لجن است، اين حرف عارف است. اينکه مي­گويد: «لو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازْدَدْتُ يقيناً»[12] مي­فرمايد باطنش اين است.

تبيين عارفانه باطن اعمال توسط قرآن کريم

در قرآن کريم فرمود يک عده غسلين مي­خورند. «غسلين» همين چرک است (اين چرکها را مي­گويند غسلين) باطن همين رشوه و زيرميزي و روميزي همين است؛ يا اگر کسي با بيانش يا با قلمش آبروي کسي را برد به اين نيش زد به آن نيش زد، اين در قرآن کريم دارد که ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ[13]. «ضريع» با ضاد همين بوته­هاي پُرتيغ بيابان حجاز است که شتر مي­خورد؛ بيچاره خار مي­خورد و بار مي­برد! اين بوته ميوه­اي جز تيغ ندارد تمام اطرافش تيغ است، اين را اين شتر مي­خورد. در قرآن فرمود افرادي که به آبروي اين نيش مي­زنند به آبروي آن نيش مي­زنند به آنها همين بوته­ها را مي­دهيم، اينها را خودشان کاشتند. اگر مي­بينيد بزرگان نسبت به مرحوم فردوسي که يکي از بزرگ­ترين حکماي شيعه است اين قدر خضوع دارند، اين نه تنها براي رستم و اسفنديار است، خدا رحمت کند شيخناالاستاد مرحوم حکيم الهي قمشه­اي را! مي­فرمود فردوسي براي آن حرفها نمانده، براي اين حرفها مانده:

اگر بار خار است خود کِشته­اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشته­اي

 بالأخره ما بعد از مرگ جامه­اي داريم و غذايي داريم ـ انسان که بدون لباس نمي­شود انسان که بدون غذا  نمي­شودـ که اين جامه ما يا پرنياني و نرم است که براي انسان نرم­رفتار است که سعي کرده با حيثيت مردم بازي نکند آبروي کسي را نبرد و مشکلات مردم را حل کند [و] اگر نيش زد به اين و آن، نتيجه­اش آن ضريع و بوته پُرتيغ است. مي­گويد:

اگر بار خار است خود کِشته­اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشته­اي

اين از همين آيات گرفته است. ضريع يعني آن بوته پُرتيغ براي آدم تيغ زن است، آن کسي هم که اين لجنهاي روميزي و زيرميزي و رانت­خواري و رشوه­خواري را دارد، در قيامت غسلين گيرش مي­آيد.

قرآن کريم هم گاهي محققانه و فقيهانه و عابدانه و زاهدانه درس اخلاق مي­دهد گاهي هم عارفانه درس اخلاق مي­دهد؛ گاهي مي­فرمايد اگر کسي اين کار را کرد ﴿فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ[14] [که] اين عابدانه و زاهدانه است گاهي هم مي­فرمايد: ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ ٭ لاَ يُسْمِنُ وَلاَ يُغْنِي مِن جُوعٍ[15] [که] اين عارفانه است. هر دو نحو را قرآن کريم گفته منتها اکثري ما بر اساس روال فقه و عبادت و زهد از قرآن استفاده مي­کنيم، ديگر نيامديم بپرسيم که اين چرک چيست، «غسلين» است، خب اين چرک از کجا درآمده است؟ وقتي به حضرت امير مراجعه مي­کنيد مي­بينيد باطن مال حرام چرک است. در همين قسمت هم عرض مي­کند خدايا! ما مي­خواهيم با تو انس بگيريم تو که به ما از هر دوستي نزديک­تر هستي، آن وقت ما احساس هراس نمي­کنيم لذت هم مي­بريم.

توحيد، پناهگاهِ آرام بخش قلوب عارفان

بعد فرمود خدايا! تو به همه اسرار اينها آگاه هستي؛ «فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ»؛ راز افراد نزد تو مکشوف است، لازم نيست بگويند، چون در قرآن دارد که ﴿وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي[16] يا ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ[17]؛ فرمود چه بگوييد چه نگوييد آنچه در درونِ درون شماست خدا مي­داند. خب اگر کسي با چنين خدايي انس بگيرد ديگر راحت است.

«فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ»؛ اگر يک وقت تنهايي و حوادث و رخدادهاي تلخ اينها را وحشت­زده بکند، انسشان به ياد توست، چون خودت فرمودي توحيد حصن من است: «کلمة لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصني»[18]. «حصن» يعني پناهگاه؛ هر وقت آژير خطر را اينها شنيدن به پناهگاه توحيد پناهنده مي­شوند. «وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الْمَصَائِبُ لَجَأُوا إِلَي الْاِسْتِجَارَةِ بِكَ»، اگر باران مصيبت هم بر اينها ببارد اينها پناهگاه دارند، هيچ حادثه­اي نيست که تو نتواني آنها را از آن حادثه و رخداد تلخ برهاني؛ اينها پناهنده مي­شوند به پناهگاه تو. «عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ»؛ ورود و خروج، آغاز و انجام و جذب و دفعِ همه حوادث به دست توست. آن وقت انسان را توفيق مي­دهد که نه بي­راهه برود نه راه کسي را ببندد، چنين جامعه­اي مي­شود راحت.

تبيين عارفانه معارف الهی توسط اهل بيت (عليهم السلام)

بنابراين دعاها يا امرها يا ادعيه يا فرمانهاي اهل بيت (عليهم السلام) گاهي به اين است که فلان کار را نکنيد، امنيت جامعه را به هم مي­زند، اين يک راه است که حق است؛ گاهي مي­گويند آقا وقتي اين غذاي بدبو را خوردي ديگران در زحمت هستند اين بويش بد است. گاهي مي­گويند امنيت جامعه را به هم مي­زني، اين يک نحو نصيحت کردن است؛ يک وقت مي­گويند آقا اين چيزي که همراه توست اين بدبوست همه را آزار مي­کند [يعني] درست است امنيت را به هم مي­زند اما بوي بدي هم دارد، اين يک نحود يگر حرف زدن است. يک وقت است مي­گويند آقا وقتي که مي­خواهي جايي بروي چهارزانو ننشين دوزانو بنشين که جاي ديگران را تنگ نکني ديگران را آزار ندهي، اين يک نحو حرف زدن است؛ يک وقت مي­گويند آقا سير نخور بوي بد دهانت ديگران را مي­رنجاند، اين يک نحو است. اين عارفانه حرف زدن است يعني گناه بدبوست. در بيانات نوراني پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) هم همين طور است فرمود: «تعطّروا بالإستغفارِ لا تَفضحنَّکم روائِحَ الذّنوب»[19]؛ فرمود خودتان را با استغفار معطر کنيد براي اينکه بوي بد گناه رسواي­تان مي­کند. خب اينکه عابدانه و زاهدانه اخلاق گفتن نيست اين عارفانه است يعني گناه بدبوست. خب حالا اگر کسي شامه­اش بسته بود ديگران هم شامه­شان را بسته بودند، بالأخره رسوايي به بار مي­آورد يا به بار نمي­آورد؟ يک وقت بويش در مي­آيد. اين؛ اين طور نصيحت مي­کند.

تقاضای هدايت در سؤال و کنترل قلب از خدای سبحان

«اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي فَدُلَّنِي عَلَي مَصَالِحِي»؛ خدايا! من اگر نفهميدم چه چيز سؤال بکنم اگر مطلوبم گم شده است يا زبانم مساعد نيست يا ادراکم مساعد نيست، آدم گم­شده گاهي اصلاً نمي­داند چه چيز سؤال بکند، خدايا! نه تنها تو جواب مسائل را مي­دهي بلکه طرز سؤال کردن را هم تو ياد مي­دهي، تو به ما ياد بده چه چيز از تو بخواهيم. «إِنْ فَهِهْتُ» يعني اگر من ماندم نفهميدم چه بخواهم از شما يا خواستن را فراموش کردم، تو هم يادمان بده هم به يادمان بياور. «إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي»؛ اگر کور شدم مطلوب خودم را نديدم که آن مطلوب را من از تو بخواهم «فَدُلَّنِي عَلَي مَصَالِحِي»؛ من را دلالت کن هدايت کن که مصلحت من در چيست. «وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَي مَرَاشِدِي»؛ چون همه ما مي­خواهيم حضور قلب داشته باشيم و علم بشر ممکن است به جايي برسد که کمربند زمين را مهار کند که هيچ هواپيمايي وارد اين سرزمين نشود يا خارج نشود [بلکه] ورود و خروج فضايي را ببندد حتي بالاتر از همه وارد کره مريخ بشود و کمربندي براي اين کره ترسيم بکند که کسي بي­جا وارد نشود بدون اجازه خارج نشود (اينها ممکن است) اما کمربند ايمني در مدار قلب بستن که هيچ خاطره­اي از يادمان نرود جلوي فراموشي را بگيريم مقدور ما نيست [يا] هيچ خاطره­اي بدون اراده و ميل ما در قلب ما خطور نکند که باعث اضطراب ما بشود اين مقدور ما نيست. ورود و خروج خاطره­ها در حوزه قلب در دست ما نيست [که] کسي بتواند قلبش را کنترل کند. احياناً اگر گفتند «صاحب­دل» اين مربوط به اوحدي از مؤمنان سالک بود که اينها واقعاً صاحب­دل بودند يعني مي­توانستند قلب را مهار بکنند که چيزي بدون اجازه اينها از دل پرواز نکند از يادشان نرود و چيزي هم بدون اجازه آنها در دلشان ننشيند (اينها صاحب­دل واقعي هستند). اينجا حضرت امير به خدا عرض مي­کند خدايا! «وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَي مَرَاشِدِي»؛ قلب مرا به آنچه رشد من است به آن طرف ببر.«فليس ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ»؛ هدايتهاي تو فراوان است تو مي­تواني اين کار را بکني، از ديگري بر نمي­آيد که قلب ما را آرام بکند ما جلوي خاطراتمان را بگيريم. «وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ»؛ نه در بين هدايتهاي تو اين کم نظير است نه چيز تازه­اي است نسبت به کفايتهاي تو، خيلي از کارها را کفايت مي­کني يکي هم همين است، چون «مقلّبَ القلوب»[20] هستي.

القاء ترس در دل دشمن مهاجم يکی از راههای پيروزی بر آن 

کي از بهترين راههايي پيشرفت اسلام همان نصر به رعب بود؛ از وجود مبارک پيغمبر (عليهما آلاف التحية و الثناء) نقل شد مي­فرمايد من منصور به رعب بودم همين که نام علي در صحنه­ها بود ترس علي در دل دشمنان القا مي­شد ترس پيغمبر در دلهاي ديگران القا مي­شد. يک ملت اگر بخواهد مستقل باشد اين منصور است به اينکه رعب آن ملّت در دل دشمنان مهاجم القا مي­شود. وجود مبارک حضرت امير به خدا عرض مي­کند خدايا! تنظيم امور قلب که بي­جا نرنجد بي­جا خاطره­اي نداشته باشد و خواطر خوب از دل جدا نشود که ما گرفتار سهو و نسيان بشويم، رخدادهاي تلخ در حوزه دل ننشيند، همه اينها هم از هدايتهاي تو بعيد نيست هم از کفايتهاي تو بعيد نيست هم مي­تواني هدايت کني هم مي­تواني کفايت کني: «لَيْسَ ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ».

طلب عفو و امان، همراه با تفضّل در محکمه الهی

«اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَي عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَي عَدْلِكَ»؛ خدايا! تو محاکمه مي­کني ما هم در محکمه تو حاضريم اما تو هم عادلي هم محسني، ما را هم به عدل دعوت کردي هم به احسان دعوت کردي، در سوره مبارکه «نحل» فرمودي: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ[21] ـ احسان بالاتر از عدل است؛ عدل اين است که اگر کسي نسبت به ما بد کرد ما به همان اندازه کيفر بدهيم [اما] احسان آن است که گذشت بکنيم [لذا] بالاتر از عدل، احسان است؛ بالاتر از عدل، تفضل است. ما در دعاها عرض مي­کنيم­ـ «اللهم عامِلنا بِفَضلِک و لا تُعامِلنا بِعَدلِک»، در محکمه هم خدايا! ما را که در محکمه مي­بري، با اسم «عادلٌ» بخواهي محکمه ما را داوري کني و به پايان ببري ما مشکل داريم اما به اسم «متفضلٌ» به اسم «محسنٌ» بخواهي محکمه را اداره کني ما موفق هستيم. «اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَي عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَي عَدْلِكَ»؛ با ما مطابق با اينکه تو عَفُّوي رئوفي [و] محسني رفتار بکن نه برابر با عدل خود.

اميدواريم خداي سبحان با همه ما بر اساس عفو و احسان عمل کند نه براساس عدل!

پروردگارا امر فرج ولي­ات را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

مشکلات دولت و ملت مخصوصاً درباره اقتصاد و مسکن و ازدواج جوانها را در سايه ولي­ات برطرف بفرما!

ارواح مؤمنان عالم، امام راحل، مراجع مأضين، علامه طباطبايي، شهداي انقلاب و جنگ همه را مشمول رحمت خاصه خودت بفرما!

امنيت مناطق مسلمان­نشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، پاکستان، فلسطين، لبنان، سوريه، غزه، يمن بخشهايي که مربوط به آذربايجان است خدايا امنيت همه مناطق را در سايه امام زمان تأمين بفرما!

آبروي ما را در دنيا و آخرت به برکت قرآن و عترت حفظ بفرما!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!

لحظه­اي ما را از خيرت محروم مفرما!

و به غير واگذار مفرما!

بين ما و قرآن و عترت جايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 


[1] . ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 237.

[2] . نهج البلاغه، خطبهٴ 224.

[3] . ر.ک: الکافي، ج 4، ص 157.

[4] . سورهٴ يوسف، آيهٴٴ 94.

[5] . اقبال الاعمال، ص 66.

[6] . ر.ک: اقبال الاعمال، ص 16.

[7] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 94.

[8] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 49.

[9] . شرح نهج البلاغه(ابن ابي الحديد)، ج 10، ص 44.

[10] . ر.ک: شرح نهج البلاغه(ابن ابي الحديد)، ج 10، ص 44.

[11] . نهج البلاغه، خطبهٴ 189.

[12] . غررالحکم و دررالحکم، ج 119، ص 2086.

[13] . سورهٴ غاشيه، آيهٴ 6.

[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 93.

[15] . سورهٴ غاشيه، آيات 6 و 7.

[16] . سورهٴ طه، آيهٴ 7.

[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.

[18] . کشف الغمة، ج 2، ص 308.

[19] . وسائل الشيعه، ج 16، ص 70.

[20] . تهذيب الاحکام، ج 2، ص 74.

[21] . سورهٴ نحل، آيهٴ 90.