09 05 2020 282468 بطاقة تعريف:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه شانزدهم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».

حمد و ثنا پروردگاري است که «رَبَّ شَهْرِ رَمَضَان‏»[1] است و ما خداي عالَم با اين نام بزرگ و عظيم مي‌ستاييم زيرا تمام آنچه که جلوه‌هاي حق است و حقيقت در پرتو ماه مبارک رمضان براي انسان‌ها و بندگان صالح و شايسته الهي در نظر گرفته شده است. هيچ حقي نيست هيچ عدلي نيست مگر اينکه در ماه مبارک رمضان به نحو اَتم و اکمل ظاهر شده است و شايستگان از عباد خدا مي‌توانند از مجلاي ماه مبارک رمضان به اين فيوضات و فوز نائل آيند. درود و سلام الهي بر رسول مکرّم اسلام که بشارت ماه مبارک رمضان را با اين عبارت که «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[2] عطا فرمودند و همچنين سلام و تحيات الهي بر اهل بيت عصمت و طهارت که ادامه دهندگان راه انبيا خصوصاً راه «سيد المرسلين» هستند به همه اين ذوات قدسي درود مي‌فرستيم و تولّي داريم و از دشمنان و معاندان آنان تبرّي مي‌جوييم!

همچنان در بيان يکي از جلوه‌هاي برتر ماه مبارک رمضان و آن هم جلوه دعا هستيم. دعا حقيقتي نيست که در بخشي يا بعضي از مباحث اعتقادي ما و مباحث فکري و فرهنگي ما راه داشته باشد, بلکه در تمام حقيقت ما و در تمام جاي جاي فکر و فرهنگ و رفتار و عمل و کردار و عقايد و ايمان و حتي مباحث معرفتي و شناختي نقش کليدي و اساسي دارد و لذا ما دعا را فقط به عنوان اينکه خواسته‌اي را در پيشگاه پروردگار عالم مطرح کنيم و از ساحت قدس الهي بخواهيم که اين خواسته محقق بشود از اين منظر نگاه نمي‌کنيم و بلکه اين را به عنوان بهانه‌اي مي‌دانيم تا با خدا گفتگو کنيم تا با خدا منادات داشته باشيم تا با خدا مناجات و نجوا کنيم تا کم‌کم به خود اجازه بدهيم که خداي عالَم با ما نجوا کند و در دل ما سخن بگويد و اين جايگاه توجه به ساحت «ربّ العالمين»ی در ماه مبارک رمضان به ابلغ وجه حاصل مي‌شود.

درود و سلام خدا بر صائمان روز و قائمان شب، بر کساني که با زمزمه‌هاي سحرگاهان و با دعاهايي که هنگام روز بعد از نماز يا در احيان ديگر خوانده مي‌شود خود را به ساحت الهي نزديک مي‌کنند. به اين منظور ما بحث دعا را همچنان را در ابعاد وسيع‌تر و عميق‌تر آن دنبال کنيم و دعا را بهتر بشناسيم و وقتي را شناختيم و خود را و سؤال خود را برتر از آن مسئول ندانستيم, آنگاه است که مي‌توانيم خواسته خود را به عنوان يک امر «بالعرض» در پيشگاه خداي عالَم بازگو کنيم.

يکي از ابعادي که در مسئله دعا بسيار برجسته و جدّي مطرح است اين است که ما وقتي خداي عالَم را در دعاي خود صدا مي‌زنيم و مي‌خوانيم, در اين خوانش خود نسبت به خداي عالَم او را به اين چهار وصف والا و معتبرش به برجستگي و بروز و ظهور ياد کنيم و آن چهار وصف عمده همين تسبيحات اربعه هستند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[3] اين چهار امر اموري نيستند که ما در خداشناسي و معرفت نسبت به پروردگار عالم از يکي از اين امور بخواهيم غافل باشيم. اينها کلمات الهي‌اند، اينها ارکان هستي‌اند و خداي عالَم با اين کلمات تامّات خود عالَم را ايجاد کرده است. يک‌يک از اين چهار تسبيح يا چهار ذکر که چهار رکن نسبت به پروردگار عالم هستند راه را براي نوع معرفت عميق‌تر ما فراهم مي‌آورد.

اجمالاً عرض کنيم که اين چهار تا چه هستند و بعد راجع به يکي از آنها بحث جدّي‌تري را مطرح کنيم. امر اول که در صدر نشسته است عبارت است از تسبيح «سُبْحَانَ اللَّهِ‏»، يکي از بهترين اذکار و مهم‌ترين و والاترين اذکار الهي ذکر تسبيح است و مراد از ذکر تسبيح اين است که ما خداي عالَم را از هر عيب و نقص و آلودگي و نظاير آن منزّه بدانيم, پاک بدانيم و جايگاه خداي عالَم را فراتر از پاک و پاکي بدانيم؛ «چه نسبت خاک را با عالم پاک»،[4] «ما للتراب و رب الأرباب»![5] ما که در نشئه طبيعت زيست مي‌کنيم در عالَمي به سر مي‌بريم که اين عالم سراسر نقص است, سراسر عيب و آلودگي است و مي‌خواهيم با خدايي سخن بگوييم که فوق طهارت است، فوق پاکي است «ما للتراب و رب الأرباب»! «چه نسبت خاک را با عالم پاک»، «ما للتراب و رب الأرباب»! درست است که خداي عالَم مجال يادکرد خود را به ما داد, مجال نام خود را بر زبان ما اجازه داد که امام سجاد(عليه آلاف التحية و الثناء) فرمود که «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَی أَلْسِنَتِنَا»؛[6] از بزرگ‌ترين نعمت‌هاي خداي عالَم اين است که ما مجاز هستيم و اجازه داريم که نام خدا را بر زبان جاري بکنيم.

بله، اين فرصتي است و اين امکاني است که خداي عالَم براي ما قائل شده است اما ما بايد بفهميم که «چه نسبت خاک با عالم پاک»، «ما للتراب و رب الأرباب»! آن کسی که از هر نوع نقص و عيبي منزّه است او که فوق تصور و برتر از آن است که به وهم و خيال و عقل درآيد با ما مي‌خواهم صحبت بکند و گفتگو داشته باشد و راه ارتباط با ما را بخواهد ايجاد بکند. ما بايد خيلي خودمان را آماده بکنيم. درست است که اين اجازه داريم اما با کدام حقيقت داريم سخن مي‌گوييم؟ وقتي از معصوم(عليه السلام) سؤال مي‌کنند که چرا ما دعا مي‌کنيم ولي دعاي ما مستجاب نمي‌شود و اجابت نمي‌شود؟ حضرت در جواب مي‌فرمايند که شما نمي‌دانيد که چه کسي را مي‌خوانيد![7] نمي‌دانيد از چه جايگاهي و از چه مقامي درخواست مي‌کنيد، مي‌دانيد که خدا چه کسی است؟ چه ويژگي‌هاي دارد؟ اسماء و اوصاف حسناي الهي کدام است؟ البته بحث کُنه ذات او که به جاي خود دور،

کُنه ذاتش ره سؤال ببست ٭٭٭ عقل حيران و نطق لال نشست

 هيچ کس به خودش اجازه نمي‌دهد که به کُنه ذات الهي راه پيدا کند،

جلّ من لا اله الا هو ٭٭٭ لا تقل کيف هو و لا ما هو[8]

نه بحث از ماهيت خدا و هويت خداست و نه بحث از کيفيت الهي ـ معاذالله ـ آنجا راه براي احدي نيست؛ اما ما نسبت به اسماي الهي، اوصاف الهي، افعال و فيض الهي بايد آگاه باشيم، شناخت به اينکه خداي عالَم همه نعمت‌ها از اوست و اوست که دارد عالم را اداره مي‌کند. ما اين نکته را تأکيد کنيم که خداي هستي آن خدايي نيست که فقط در آن بالا نشسته باشد و ناظر صحنه باشد بلکه خداي هستي آن خدايي است که در ريزترين مسايل دستگير است. شما عبارت‌هاي قرآني را ملاحظه بفرماييد: ﴿يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾،[9] ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً[10] چه کسي گفته که خداي عالَم در آن بالا نشسته و ـ معاذالله ـ نمي‌داند که انسان‌ها دارند چه کار مي‌کنند يا حتي اگر بداند جايي براي اقدام ندارد؟ اين بسي جهل است بسي ناداني و ناآگاهي است. خداي عالَم حاضر در تمام صحنه‌ها است ﴿أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ﴾،[11] از اين جمله ما ظريف‌تر باريک‌تر و نزديک‌تر به بندگان نمي‌توانيم پيدا کنيم ﴿يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، خداي عالَم صدقه‌ها را مي‌گيرد. شما به فقير و ندار صدقه نمي‌دهيد، فرق بين صدقه در نظام بشري با صدقه در نظام الهي بسيار متفاوت است از زمين تا آسمان فرق مي‌کند فرق بين قرض الحسنه در منطق دين با قرض الحسنه در منطق بشر بسيار بسيار متفاوت است.

در قرض الحسنه‌اي که در منطق بشر است يعني يک نفر براي کمک به هم‌نوع خود کمک به هم‌قوم و هم‌کيش خود کمکي مي‌کند و رفع مشکلي مي‌کند و تشفّي خاطري براي او ايجاد مي‌شود، يک کار اخلاقي زميني مي‌داند و همين! اين محصول انديشه بشري در فضاي قرض الحسنه است; اما وقتي اين منطق به ساحت دين مي‌آيد و دين مسئله قرض الحسنه را مطرح مي‌کند با آنچه که در منطق بشر اين مسئله دارد مطرح مي‌شود قابل مقايسه نيست. وقتي انسان قرض الحسنه مي‌دهد به شخص قرض الحسنه نمي‌دهد، به فقير نمي‌دهد، به ندار نمي‌دهد، به محتاج نمي‌دهد, خداي عالَم براي اينکه اين قرض الحسنه را بزرگ بداند، عظيم بداند و اين کار را به مراتب برجسته کند و ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾[12] خداي عالَم مي‌فرمايد که ما ربا را در محاق مي‌بريم, آنهايي که ربا را برجستگي ظاهري است ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ خداي عالَم ربا را در محاق و نابودي و مي‌برد اما ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾، خداي عالَم اين صدقاتي که اين خدماتي که مردم متدين به جاي اينکه به هر حال خودشان هم استفاده مي‌کنند اما به ايتام و فقرا و مساکين و افرادي که خصوصاً در اين دوران سخت کرونايي از کار و از زندگي و از معيشت افتاده‌اند کمک مي‌کنند و عنايت دارند اينها بايد بدانند که وقتي دارند اين کمک را انجام مي‌دهند به افراد نمي‌دهند. چقدر اين منطق زيباست! از اين صريح‌تر و گوياتر و رساتر که فرمود: ﴿يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، خداي عالَم اين صدقات را مي‌گيرد و خداي عالَم قرض الحسنه را مي‌گيرد ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً، چرا خداي عالَم اين قدر به لحاظ مقام فعل تنزّل پيدا مي‌کند؟

به دو جهت، جهت اول اين است که اين کار را مي‌خواهد بزرگ نشان بدهد. در مقابل کساني که ـ معاذالله ـ با ربا و با منّت نهادن به ديگران دارند با مردم معامله مي‌کنند براي اينکه آن منطق را کنار بگذارد و آن را طرد بکند و رد بکند و مردود بشمارد نسبت به اين نوع از خدمات دارد با اين نوع از نگاه مطرح مي‌کند و مي‌فرمايد که چون اين کار بزرگ است وقتي خداي عالَم بخواهد کاري را بزرگ و عظيم داشته باشد خود را در مقام فعل تنزل مي‌دهد و در مقام فيض مي‌آورد پايين تا عظمت آن کار را نشان بدهد.

يکي از مهم‌ترين مسايلي که در منطق دين مورد تعظيم و تکريم است که ـ متأسفانه ـ بشر قدر آن را نمي‌داند ارزش‌ آن را نمي‌داند و نمي‌تواند بهاي لازم آن را بفهمد مسئله «اولوا الارحام» است، خداي عالَم مي‌فرمايد که ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾،[13] اگر انسان بخواهد چند جلسه در باب مسئله «اولوا الأرحام» و توصيه‌هاي الهي و تأکيدات ديني و وحياني نسبت به مسئله صله رحم و ارزش صله رحم و قطع رحم و حرمت آن و بسياري از مباحث فقهي و کلامي و اخلاقي که در اين رابطه وجود دارد صحبت بکند جا دارد; ولي خداي عالَم براي اهميت مسئله «اولوا الارحام» نام «أرحام» را در کنار خود مي‌برد، زيرا مي‌فرمايد که از آن خدايي که جاي تقوا دارد و بايد از او پرهيز کرد که نزديک به حدود الهي نشد مسئله «اولوا الارحام» را بزرگ بشماريد، عظيم بدانيد ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ﴾، براي اهميت دادن به مسئله «اولوا الارحام» و اينکه انسان اهتمام بيشتري داشته باشد خداي عالَم نام شريف خود را در کنار «اولوا الارحام» مي‌آورد.

يا در مسئله صدقات که اين طور تنزل مي‌کند اين خدايي که سبوح و قدوس است: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ‏»[14] اين خدا مي‌آيد و با اين بيان ﴿يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، ﴿مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً، با اين تعابير هم اهميت اين کار را مي‌خواهد نشان بدهد، يک؛ و هم اهميت اين انساني که به اين کار دارد مي‌پردازد و اهتمام مي‌کند. اين دو جهت است که خداي عالَم با چنين بياني و چنين عبارت و لحني مسئله صدقات را و مسئله قرض الحسنه را دارد می‌پردازد.

بنابراين آنهايي که مي‌گويند ـ معاذالله ـ خداي عالَم در آن بالا نشسته و شرور و آفات و آسيب‌ها را نمي‌بيند يا مي‌بيند و به بشر واگذار کرده است اين يک جهل است، يک جهالت است، ناآگاهي است، خداي عالَم از رگ گردن به انسان نزديک‌تر است ﴿مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾؛[15] بلکه ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[16] ما با چنين خدايي سروکار داريم، ما با چنين خدايي گفتگو مي‌کنيم، ما با چنين خدايي مناجات مي‌کنيم. آن خدايي که از رگ گردن به ما بلکه از ما به خود ما نزديک‌تر است: ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾، قربان آن خدايي که اين قدر به ما نزديک ولي ما از او دور هستيم! اين سخن، سخني است که خداي عالَم اين را بر نمي‌تابد، نبايد اين سخن را داشته باشيم که بگوييم خداي عالَم از ما دور است آن بالا نشسته, نگاه مي‌کند ولي اقدام نمي‌کند نه! خداي عالَم اگر چشم پيغمبري و امامي اشک مي‌ريزد اين در حقيقت تجلي تأسف پروردگاري است, براي اين است که خداي عالَم از اين مسئله متأثر است. خدا چشمي که ندارد به معني چشم مادي. بله، ﴿وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ﴾[17] است: ﴿وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار﴾;[18] اما سخن اين است که آن چشمي که چنين اشکي را بخواهد بريزد اين اشک مادي است و از چشم مادي جاري مي‌شود و خداي عالَم اين اظهار تأسف را از چشمان مبارک پيامبر و آل او اظهار مي‌کند. اگر پيغمبري گريه کرد، امامي گريه کرد يا اگر امام زمان(عليه السلام) گريه کرد اين تأسف، تأسف الهي است, مگر در باب فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نفرمود که «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَی لِرِضَاهَا»،[19] خداي عالَم که ـ معاذالله ـ از چشم و گوش مادي منزه است، چشم و گوش مادي که ندارد اما اگر خدا بخواهد تأسف خود را اظهار کند غضب‌ خود را اظهار کند دختر رسول گرامي و دختر «رحمة للعالمين»، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مظهر اين ناراحتي و يا مظهر رضايت و خرسندي است.

بنابراين با اين تعابير که از اين تعابير بالاتر و رساتر در اعتنا و اهتمام خدا به بندگان نداريم ﴿يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا﴾[20] من فکر نمي‌کنم در هيچ جا از جاهاي قرآني و هيچ آيه‌اي از آيات الهي وقتي بحث‌ها به اينجا مي‌رسد که بنده‌ها مضطر مي‌شوند، بنده‌ها مسکين و مستکين مي‌شوند, بنده‌ها غير از خداي عالَم احدي ندارند صدا بزنند و خداي عالَم جواب نگويد، اصلاً ما چنين چيزي نداريم. اين قدر خدا نزديک به بنده است که همه آنچه را که از او هست ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾[21] اما ما بايد که خدا را با يک معرفت و يک شناخت شايسته‌اي صدا بزنيم هر چه اين معرفت و شناخت عميق‌تر و واقعي‌تر قطعاً راه نزديکي و تقرّب به ساحت الهي براي بيشتر فراهم است.

در باب «تسبيح» چند جمله‌اي را عرض بکنيم؛ تسبيح همان طوري که ملاحظه مي‌فرماييد يکي از زيباترين و بارزترين جلوه‌هاي عبوديت در پيشگاه پروردگار عالم است, چقدر اين ذکر تسبيح شريف و عزيز است! و خداي عالَم به ما دستور مي‌دهد ﴿وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾[22] هر بامداد و هر شامگاه ﴿بُكْرَةً وَ عَشِيًّا﴾[23] هر بامداد و هر شامگاه خدا را تسبيح بکنيد. اگر عالي‌ترين ذکر بندگان در پيشگاه خداست به نام ذکر رکوع يا ذکر سجده با تسبيح همراه است: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ».

ذکر تسبيح دو تا جهت را در انسان زنده مي‌کند: جهت اُولاي از اين امر اين است که انسان به خدايي پي مي‌برد که درست است که اسم خدا را مي‌برد و با خدا حرف مي‌زند بايد بداند که کدام خدا است! «چه نسبت است بين خاک و عالم پاک»، «ما للتراب و رب الأرباب» اين را بايد بفهمد «تراب»؛ يعني خاک. «رب الأرباب» يعني پروردگار عالم. اصلاً بين خاک که ما خاکي هستيم با عالَم پاک بلکه خالق عالم پاک هيچ نسبتي وجود ندارد. ما با تسبيح مي‌توانيم خودمان را بالا بکشيم و به او تقرب داشته باشيم و او را اين‌گونه بشناسيم. درست است انسان جوارح و جوانح‌ او به گناه آلوده است اما اگر از درون او نداي تسبيح را سر بدهد و خدا را «قدوس و سبوح» بخواند اين روح پَر مي‌کشد، اين جان پرواز مي‌کند به عالم پاکان راه پيدا مي‌کند. به ما گفتند اين گونه خدا را بخوانيد و لذا در تسبيح دو تا ويژگي هست: ويژگي اول اين است که ما خدا را در عين حالي که مجاز به خواندن و خواستن هستيم با معرفتي که ريشه در پاکي و نزاهت پروردگاري دارد او را صدا مي‌زنيم. او منزه از هر عيب است، از هر آلودگي است، از هر نقص است، از هر وصف کمالي که براي عالم امکاني است. چقدر اين خدا عظيم است! اين خدا والاست! همان خدايي که در اوج والايي است، در اوج عظمت و جبروتي است، همان خدا براي دستگيري ما ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾، اين مشکلات را چه کسي بر طرف مي‌کند؟ آيا جز پروردگار عالم است که به وسيله همين اسباب و مجاري امور دارد کارها را انجام مي‌دهد؟ اين خدايي که ﴿سُبْحَانَ مَنْ لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»، در ذکر انگشتر آقا امام حسن عسکري(عليه السلام) آن گونه که ثبت شده است, اين است که روي نگين انگشتر آقا امام حسن عسکري(عليه السلام) اين تسبيح ياد شده بود که «سُبْحَانَ مَنْ لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»،[24] «مقاليد» يعني کليدها. کليدهاي آسمان و زمين به دست پروردگار است او هر چه که بخواهد، در هر گستره‌اي که بخواهد، در هر امري که بخواهد مي‌تواند انسان را به اين سمت بکشاند و راه گرفتاري و سوء و مشکلات را از انسان بزدايد.

بنابراين شما ملاحظه مي‌فرماييد در دعاهاي بسيار مهم مثل «دعاي مجير»: «سُبْحَانَكَ يَا اللَّه‏»! «سُبْحَانَكَ يَا حَنَّان‏»! «سُبْحَانَكَ يَا عَظِيمُ»،[25] اول با اين تقريباً سيصد اسم اين دعاي شريف «مجير» با سبحان آغاز مي‌شود. يکي از بهترين اذکاري که در سحرگاهان، خصوصاً سحرگاه ماه مبارک رمضان هست و به ما توصيه شده است تسبيح سحرهاي ماه مبارک رمضان است: «سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوَارِحَ الْقُلُوبِ سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذُّنُوبِ سُبْحَانَ مَنْ لَا تَخْفَی عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ ... سُبْحَانَ الْفَرْدِ الْوَتْرِ ... سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَم‏ ... سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَعْتَدِي عَلَی أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يُؤَاخِذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الْحَنَّانِ الْمَنَّانِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الْجَبَّارِ الْجَوَادِ، سُبْحَانَ الْحَلِيمِ الْكَرِيمِ ... سُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ سُبْحَانَكَ»،[26] با اين اذکاري که اين خدا را انسان اين گونه مي‌خواند، چقدر انسان را روح مي‌دهد! انسان را شستشو مي‌دهد! اينها ضمن اينکه عرض کرديم اين جنبه سبّوحيّت و قدّوسيّت را در پروردگار عالم ما به نمايش مي‌گذاريم و خدا را با اين گونه از ويژگي‌ها مي‌شناسيم و مي‌دانيم که خداي عالَمي که به همه محامد هستي او محمود است, هر حمدي, هر ثنايي, هر مدحي, مصدَّر با «سبحانَ» بايد باشد؛ يعني اول ما بايد بگوييم «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، چرا؟ چون هر حمدي را ما بخواهيم بکنيم هر ثنا و مدحي که بخواهيم داشته باشيم، هر نوع ستايشي، هر نوع بندگي که در پيشگاه خداي عالَم داريم، ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ﴾[27] اما بايد بدانيم که اگر بندگي مي‌کنيم، خدا را حمد مي‌کنيم، خدا را ثنا مي‌گوييم، اين حمد و ثنايي که ما داريم نسبت به ساحت قدّوسي پروردگار عالم چيزي نيست: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾[28] حتي مخلَصين هم وقتي خدا را حمد مي‌کنند بزرگ مي‌شمارند عظيم مي‌دانند, آن خدا را تسبيح مي‌کنند.

بنابراين يکي از عمده‌ترين مسايلي که به عنوان دستور عبادي بايد تلقّي بشود و شبانگاهان و بامدادان ﴿وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾، اين دستور خداست، اين امر الهي است اينها البته در فقه راهي ندارد که ما بگوييم مثلاً هر روز صبح انسان‌ها خدا را تسبيح بگويند و بگويند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»! هر شب که مي‌خواهند به خواب بروند و استراحت کنند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»! اين جلوه‌ها، اين ظهور خداي عالَم در صحنه نفْس انساني است خدا با عظمت «الله اکبر»ي و «لا اله الا الله»ي و نظاير آن بر انسان طلوع مي‌کند اين مي‌شود توحيد! چنين انساني مي‌تواند خدا را در صحنه جان‌ خود نگاه بدارد آن کسی که هر صبحگاه و شبانگاه با تسبيحات اربعه زيست مي‌کند و اين تسبيحات اربعه را ارکان چهارگانه هستي مي‌داند[29] مثل چهار ضلع يک خانه است خانه‌ هستي را به اربع جهات تقسيم کرده‌اند تسبيح است و تکبير است و تهليل است و تحميد. اينها مواهبي است که ما در عرصه دعا مي‌توانيم داشته باشيم.

عرض کرديم اين خواسته‌ها، اين نيازها، اين گريه و زاري‌ها، اين اشک و لابه‌ها همه و همه براي آن است که ما را به صحنه توحيد بياورد, ما را با وحدانيت خدا آشنا کند، ما را با جلوه‌هاي الهي زنده بکند, دنيا هر چه باشد که مي‌گذرد ديگر بالاتر از پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت که نداشتيم زندگي آنها اين است, دنيا همين است کسي که فکر کند در دنيا آسايش و راحتي و امثال آن هست اين خيال زهي باطل! دنيا همين است؛ اما در اين دنيا کيفيت زيستن, مناجات کردن, خدا را خواستن, اين دعاي عرفه، اين مناجات‌هاي مولايمان علي بن ابي‌طالب و امثال آن.

بنابراين روح دعا و خواستن و نيايش در درگاه الهي, توحيد است، معرفت ربوبي است، نزديک شدن به ساحت پروردگاري است: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی يَأْتِيَكَ الْيَقينُ﴾[30] اگر انسان بخواهد به يقين برسد و راه مشاهده را در درگاه الهي را براي خود بگشايد و صحنه جان او به بوستان اسماي الهي باز بشود راه آن اين است که اينها را در خود زمزمه بکند. ما با چه چيزي دلخوش هستيم؟ ترنّم توحيدي ما چيست؟ گاهي اوقات مثلاً ممکن است که آدم يک سلسله اشعاري را زمزمه بکند, يک سلسله خواندني‌هايي را زير لب داشته باشد; اما وقتي در باب حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل(علي نبينا و آلهما و عليهما السلام) هست که وقتي مي‌خواستند اين ديوار کعبه را بسازند مي‌گفتند که ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[31] تو مي‌بيني, تو آگاهي اين را از ما قبول کن ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾. اگر انساني روز خود را شب کند و شبانگاه‌ خود را روز کند و در بارگاه شب و روز با تسبيح الهي خود را مشغول بدارد, آيا جلوه‌هاي حق بر او تجلي نخواهد کرد؟!

ما اگر بخواهيم خدا بر ما تجلي کند بايد اسماي الهي را در جانمان زنده کنيم. ببينيد! الآن آفتاب که مي‌تابد آن جايي که سياه است را روشن مي‌کند يا آن جايي که سفيد است؟ آن جايي که صيقلي داده شده است؟ آن جايي که جلا خورده است؟ آن جايي که جلا خورده است از نورانيت و فروغ بيشتري برخوردار است ما براي اينکه جلاي قلب بدهيم با اين اذکار زنگارزدايي کنيم با «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏»، «سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوَارِحَ الْقُلُوبِ، سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذُّنُوبِ، سُبْحَانَ مَنْ لَا تَخْفَی عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ، ... سُبْحَانَ الْفَرْدِ الْوَتْرِ»، اينها تسبيحات سحرگاهان است، سحرگاهان ماه مبارک رمضان. انساني که در اين سحرگاهان با اين تسبيحات انس گرفته, خو گرفته و با اينها خداي‌ خود را صدا مي‌زند و جلوه‌هاي الهي را دارد آشکار مي‌کند ترديدي نيست که خداي عالَم با چنين اسمايي بر او ظاهر مي‌شود: ﴿فَاذْكُرُوني‏ أَذْكُرْكُمْ﴾[32] اگر اين قاعده را مي‌خواهيم, اگر توجه به «رب العالمين» را مي‌خواهيم بايد در خودمان اينها را زياد کنيم. سؤال کردند که ما چقدر در پيشگاه خدا محترم هستيم؟ فرمودند هر مقداري که خدا در پيشگاه شما محترم است. اگر اراده خدا, خواست خدا, نظر خدا, اخلاق خدا, آنچه که خدا براي شما مي‌پسندد آنها در نزد ما محترم هستند. آدم به راحتي مي‌تواند ببيند که آيا خدا ما را دوست دارد يا ما را دوست ندارد! به راحتي مي‌تواند بفهمد. از چه راهي؟ بفهمد که آيا او خدا را دوست دارد؟ آيا او قرآن خدا را دوست دارد؟ او احکام خدا را در قرآن مي‌پسندد؟ اجرا مي‌کند؟ تبعيت مي‌کند؟ ما اگر از همه اينها بيگانه باشيم از جلوه‌هاي الهي فاصله بگيريم و غافل باشيم, يک دفعه کرونايي مي‌آيد، بيماري مي‌آيد، يک دفعه بگوييم «يا الله»! تا «يا الله» ما شنيده بشود خيلي طول مي‌کشد! همان‌گونه که آقا علي بن ابي طالب در «دعاي کميل» فرموده است که «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ‏ الْعِصَم‏»[33] خدايا از آن گناهاني که اجازه نمي‌دهد دعا بالا برود، خدا هم شنوا است، خدا سميع و بصير است، خدا در دل انسان‌ها قبل از او سؤال بکند «لَا يَحْتَاجُ إِلَی التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَال‏»،[34] خدا مي‌داند اما بنده بايد اين سؤال‌اش را اظهار بکند يا نه؟ اين نيازش را بگويد يا نه؟ براي خودش. بله، خدا مي‌داند، حتي اگر نگويد هم خدا مي‌داند. در دعاي ماه رجب هست که خداي عالَم به کسي رحم و لطف مي‌کند که اصلاً نخواسته «مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة»،[35] خدا اين گونه است که از جايگاه رحمت و معرفت به بندگان لطفي دارد, خدا اين گونه است اما اين انسان است که بايد خود را در معرض لطف خدا قرار بدهد.

ماه رمضان باعث مي‌شود که انسان در انزواي گناه و معصيت و نافرماني و تعدّي و خلاف و امثال آن نشستن بياورد بيرون. اينها تاريکي است، اينها ظلام است، اينها بيدادگري است، اينها ظلم است. انسان بايد از بيدادگري به داد برسد، «ای داد بيداد»! خداي عالَم داد بيداد است. اگر انسان عدالت مي‌خواهد درستي مي‌خواهد صداقت مي‌خواهد راه صحيح و مستقيم مي‌خواهد رهايي از غفلت و از جهل و ناصوابي مي‌خواهد بايد خود را در معرض بگذارد. بنابراين از همه آنچه را که مي‌تواند زمينه‌اي براي ظهور حق در وجود انسان باشد بايد که ما استفاده بکنيم و ماه رمضان چنين فرصتي و چنين شرايطي را براي انسان فراهم مي‌کند که انسان خود را در معرض لطف و محبت خداي عالَم قرار بدهد.

بنابراين ما راجع به تسبيح بيشتر بينديشيم و اين دستور خدا و اين فرمان خدا که فرمود: ﴿وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً﴾، ﴿سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا﴾ هر بامداد و هر شامگاه و اين سخن تسبيحي برای همه هستي است. شما وقتي به آيات الهي مي‌نگريد مي‌فرمايد هيچ چيزي در عالم نيست مگر اينکه تسبيح‌کننده حق‌ هستند ﴿وَ إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسبيحَهُم﴾،[36] ما تسبيح آسمان و زمينيان را نمي‌فهميم, «با شما نامحرمان ما خاموشيم»[37] همه عالم دارد تسبيح مي‌گويد اين قُل‌قُلي که در عالم هست که صداي آن را اهل دل مي‌شنوند, اهل جان مي‌شنوند آنها تسبيح فرشتگان و ملائک را مي‌شنوند, اما خداي عالَم برای تسبيح انسان‌ها خصوصاً تسبيح صائمان روز و قائمان شب خصوصاً در سحرگاهان اين تسبيح را دوست دارد: «سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ»، درود بر خدا, مبارک است پروردگار عالم, منزه است خداي عالَم که احدي اسم تسبيح را ندارد، تسبيح فقط و فقط شايسته ذات أقدس الهي است «سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزّ»[38] اينها انسان‌ها را به ساحت خدا نزديک مي‌کند.

بنابراين يکي از جلوه‌هاي بَرين دعا مسئله معارفي است که در اين دعا وجود دارد، توحيدي است که در اين دعا وجود دارد و اين توحيد را در جلوه‌هاي برين خود که عبارت است از تسبيح و تحميد و تهليل و تکبير «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» بايد که ـ إن‌شاءالله ـ بيش از پيش بشناسيم!

با درود و سلام بر همه کساني که اهتمام به امر دعا مي‌دهند و دعا را در عالي‌ترين سطح آن مي‌خوانند و مي‌خواهند و خداي عالَم را مسئول مي‌دانند و سائل و سؤال را در پرتو مسئول مي‌بينند و نه اينکه مسئول را در پرتو سائل و سؤال ببينند. به روح همه بزرگان, همه انبياي الهي, اولياي الهي, ائمه اطهار، درود و سلام مي‌فرستيم به روح همه مؤمنين مؤمنات گذشتگان, اساتيد, ذوي الحقوق و همه حق‌داران درود و سلام مي‌فرستيم رحمت الهي را براي اينها مسئلت مي‌کنيم و براي ساحت مقدس حضرت بقية الله الاعظم هم درود و سلام داريم و به همه مؤمنين سلام و درود!

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص39.

[2]. امالی(للصدوق)، ص93.

[3]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص191.

[4]. گلشن راز شبستری، بخش7؛ «چه نسبت خاک را با عالم پاک ٭٭٭ که ادراک است عجز از درک ادراک».

[5]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج‏17، ص218.

[6]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏91، ص151.

[7]. التوحيد (للصدوق)، ص289; «... نَدْعُو فَلَا يُسْتَجَابُ لَنَا قَالَ لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَه».

[8]. هفت اورنگ جامي - دفتراول.

[9]. سوره توبه، آيه104.

[10]. سوره بقره، آيه245؛ سوره حديد، آيه11.

[11]. سوره بقره، آيه186.

[12]. سوره بقره، آيه276.

[13]. سوره نساء، آيه1.

[14]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص529.

[15]. سوره ق، آيه16.

[16]. سوره انفال، آيه24.

[17]. سوره شوری, آيه11.

[18]. سوره انعام، آيه103.

[19]. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص45; الأمالي( للصدوق)، ص384.

[20]. سوره زمر، آيه53.

[21]. سوره نمل، آيه62.

[22]. سوره أحزاب، آيه42; .

[23]. سوره مريم، آيه11 و 62.

[24]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏50، ص238 .

[25]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص362 ـ 364.

[26]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص82.

[27]. سوره نصر, آيه3.

[28]. سوره صافات, آيه180.

[29]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص191.

[30]. سوره حجر, آيه99.

[31]. سوره بقره، آيه127.

[32]. سوره بقره، آيه152.

[33]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص844.

[34]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص163.

[35]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏2، ص644.

[36]. سوره اسراء، آيه44.

[37]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش37؛ «ما سميعيم و بصيريم و خوشيم ٭٭٭ با شما نامحرمان ما خامشيم».

[38]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏2، ص682.


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات