18 01 2016 302196 شناسه:
image

راههاي اصلاح اخلاق در انديشه علوي؛

تو را وصيت مي‏ کنم که جانت را به ياد حق آباد کني، ذکر حق بر لب و ياد او در دل باعث حيات دل است، ياد حق آب زندگاني است و جاني که به ياد حق، زنده است آباد است و هميشه ميوه مي‏ دهد:«تُؤتي أُکُلَها کُلّ حينٍ»

 

 راههاي اصلاح اخلاق در انديشه علوي(4)؛
روحي که در خدمت طبيعت است، روح ماديگرا و مرده است/ نگذاريد جانتان در اثر غفلت بميرد
 
تشريح و تبيين نامه ها و جملات مولاي متقيان علي(ع) در کتاب گرانسنگ نهج البلاغه، بعنوان چراغي فروزان و تابناک در بسياري از امور فردي و اجتماعي بوده و راهگشاي امور اخلاقي و اعتقادي تمام مسلمانان مي باشد و صاحب تفسير تسنيم حضرت علامه جوادي آملي نيز در بيان و بنان خود بسيار بر آن تأکيد داشته و دارند.
 
پند و نصيحت يکي از شيوه هاي بسيار کارآمد در تربيت نسل جوان و نوجوان قلمداد مي گردد که اگر با دقت و ظرافت خاصي و در زمان مناسبي بکار رود آثار شگرفي را بدنبال خواهد داشت. بدين جهت نامه ي معروف مولاي متقيان علي(ع) به فرزند گرامي خود در کتاب ارزشمند حکمت نظري و عملي در نهج البلاغه را در اين بخش چهارم از راههاي اصلاح اخلاق در انديشه علوي انتخاب نموديم که از نظر مي گذرانيم.
 
انس و صميميت در گفتار و يا به نوعي رفاقت والدين با فرزندان يکي از شيوه هاي زيبا در ارتباط گيري با آنان محسوب مي گردد که اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در نامه ي معروفي که براي فرزندش امام حسن (عليه السلام) يا ابن حَنفيّه مرقوم داشته، چنين کتابت فرمودند:
 
تو پاره ي تن مني، اگر خير يا آسيبي به تو برسد گويا به من رسيده، من در آستانه ي افول و مرگم و مي خواهم آنچه را در مکتب حق آموختم و آنچه از تجارب گذشته‏ اندوختم براي تو بازگو کنم، تو اين وصيت تعليمي و تربيتي مرا بپذير:
 
• جانت را به ياد حق آباد کن/انسان غافل يا برده ي شهوت يا بنده ي غضب خواهد شد
 
«فإنّي أُوصيک بتقوي الله اي بنيّ ولزوم أمره وعمارة قلبک بذکره»:
 
من تو را به تقواي خدا دعوت مي‏ کنم. تقوا نوري است که انسان را از بردگي رذائل رها مي‏ کند و از هر هلاکتي حفظ مي ‏نمايد:«عِتقٌ من کلّ ملکةٍ ونَجاةٌ من کُلّ هلکة»:
 
مي‏ فرمايد: تو را وصيت مي‏ کنم که جانت را به ياد حق آباد کني، ذکر حق بر لب و ياد او در دل باعث حيات دل است، ياد حق آب زندگاني است و جاني که به ياد حق، زنده است آباد است و هميشه ميوه مي‏ دهد:«تُؤتي أُکُلَها کُلّ حينٍ» (ابراهيم، 25).
 
و جاني که از ياد خدا غافل است مخروب و و يران است، جان ويران هرگز بار نمي‏دهد، انسان غافل در حال غفلت يا برده ي شهوت خواهد شد يا بنده ي غضب و کينه و انتقام. و سر انجام در پرتگاه حيوانيت سقوط مي‏ کند.
 
• فرزندم با قرآن انس بگير/ هيچ رابطي قوي‏تر از رابط بين تو وخدا نيست
 
«والاعتصام بِحبله»: به ريسمان الهي بياويز. «حبل» ريسماني است که يک طرف آن به جايي بسته باشد و طرف ديگر آن به دست کسي باشد که نياز مند به آويزه است تا با چنگ زدن به آن بالابرود. قرآن، حبل خداست ودرجاتي که دارد، علمي که به انسان مي‏ آموزد،راههاي عملي که فراسوي انسان قرار مي‏ دهد طنابي است که يک سوي آن به دست خداست و سوي ديگرش به دست مردم، بشر با هر درجه‏ اي از درجات قرآن انس بگيرد و بر اساس آن بفهمد و به حکم آن عمل کند به اين ريسمان، چنگ زده و به همان ميزان بالا آمده است، علم و عمل تار و پود اين ريسمان است.
«وأيّ سبب أوثق من سببٍ بينَک وبين الله إن أنت أخذتَ به»:
چه عامل ارتباطي قوي‏تر از عامل ارتباطي خدا است؟ به چه کسي مي‏ خواهي مرتبط بشوي؟ خودت که در معرض زوالي، ديگري نيز دستخوش زوال است، به هر موجودي بخواهي تکيه کني آن هم در بستر مرگ است و با هر موجودي بخواهي مرتبط باشي دستخوش تحول و دگرگوني و زوال است، هيچ رابطي قوي‏تر از رابط بين تو وخدا نيست زيرا هيچ قدرتي همانند قدرت خدا نيست او با اين ربط، علوم و معارف را از يک سو، سجاياي اخلاقي را از سوي ديگر مي‏ بخشد تو نيز از آن بهره مي‏ گيري. حال که با اين ريسمان ارتباط بر قرار کردي:
• جانت را با پند و اندرز زنده نگه‏دار؛ نگذار جانت در اثر غفلت بميرد.
«أحْيِ قَلبک بالموعظة»: موعظه «جَذْب الخلق إلي الحقّ» است، کششي است که در انسان پيدا مي ‏شود و او را به سَمْت فضيلت‏ هاي الهي سوق مي‏ دهد. عاملي که اين کشش را ايجاد مي‏ کند واعظ، و شخصي که اين کشش در او پيدا مي‏ شود متّعظ است. مي ‏فرمايد: باکشش به سمت «الله» جانت را زنده نگه‏دار، نگذار روحت بميرد، روحي که کار را براي طبيعت مي‏ کند، روح ماديگرا ومرده است زيرا طبيعت بي‏جان نمي ‏تواند هدف بشر باشد، انساني که طبيعت را رها مي ‏کند و قبل از آن، طبيعت و دنيا او را رها مي‏ کند شايسته نيست که به طبيعت دل ببندد.
• با بي‏ رغبتي به عالم طبيعت دشمن دروني را از بين ببر
«وأمِتْه بالزهادة»: در اثر بي‏ رغبتي به عالم طبيعت دشمن دروني را از بين ببر؛ آن گرايش به طبيعت را، که گردنت را در غُلّ و پايت را در سلسله مي‏ کند، بميران و جنبه‏اي که تو را به اَبَد سوق مي‏ هد احيا کن.
• جانت را با يقين تقويت و شبستان روحت را با چراغ حکمت روشن کن
«وَقَوِّهِ باليقين ونَوِّرهُ بالحکمةِ»:
جانت را با يقين تقويت نما، انسان شاک ضعيف است؛ در معارف دين شک نکن، بدان که تو مسافري، نبودي و آمدي و سپس خواهي رفت، به همان دليل که به دلخواه خود نيامدي به دلخواه خود نيز نمي‏ روي در اين ميان، راه را به تو نشان داده ‏اند و از تو خواسته ‏اند که راه صحيح را برگزيني، تو خود در انتخاب راه مختاري.
جان و شبستان روحت را با چراغ حکمت روشن کن. شناخت مبدأ و معرفت پايان عالم، شناخت رسولان، شناخت وظيفه، کمال و رشد انساني و عمل به آنها حکمت است.