09 09 2019 313077 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی با موضوع «تبیین مکتب عاشورا» محرم 1441 (جلسه دهم)

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

شب عاشوراي حسيني است، شبي است كه عالم اسلام, عالم مُلك و ملكوت، خصوصاً ارادتمندان به ساحت كبريايي حضرت اباعبدالله الحسين و همچنين جمع گرامي و بزرگوار حاضر در اين محفل و مجلس حسيني, برادران و خواهران در سوگ و ماتم اين عزيز الهي، حسين بن علي اشتغال دارند و اين اشتغال روحي و نفساني قطعاً براي همه اين عزيزان خير و بركت و سعادت را به همراه دارد.

 سالار شهيدان حسين بن علي يك بيان لطيفي را در باب خودشان دارند كه فرمودند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»؛[1] يعني من كُشته اشكم و هيچ مؤمني نيست كه به ياد من بيفتد و قطرات اشك از ديدگانش جاري نشود: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»؛ اگر كسي حسين را بشناسد, مظلوميت او, غربت او, تنهايي او را بيابد، بدون شك اشك از ديدگان او جاري است. «أنا قتيلُ العَبراتْ أنا لَهيبُ الحسراتْ» معنايش چيست؟ در زيارت اربعين سالار شهيدان كه از امام صادق(عليه السلام) ظاهراً اين زيارت وارد شده است اين است كه حضرت با اين سلام‌ها سالار شهيدان، حسين بن علي را ياد مي‌كند «السَّلَامُ عَلَی أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات‏»؛[2] آن جمله بعدي را ظاهراً شاعران ارادتمند به ساحت كبريايي ابي‌عبدالله اضافه كردند؛ اما آنچه در منابع وحياني ما و در زيارات ما آمده است، همين است كه «السَّلَامُ عَلَی أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات‏»؛ «قَتِيلِ الْعَبَرَات‏» را خود ابي‌عبدالله در اين بيان مباركشان توضيح دادند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ»؛ من كُشته اشكم, يعني چه؟ يعني «لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»؛ يعني هر مؤمني به ياد من بيفتد, به ياد مظلوميت من, به ياد غربت من, به ياد تنهايي من, به ياد اوضاعي كه در شب و روز عاشورا گذشته است، قطعاً بر من اشك مي‌ريزد: «لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر».

«عَبَرات» جمع «عَبَرة» است، «عَبَرة»؛ يعني آن قطره اشكي كه از چشم سرازير بشود روي گونه عبور بكند، اين عبور كردن را مي‌گويند «عبرة»، اگر يك قطره اشك عبور كند، مي‌گويند «عَبَرة»؛ اما اگر قطرات جاري بشود و فراوان باشد مي‌گويند «عبرات» آن چشمي كه زياد بگريد و اشك از ديدگان جاري بشود، بر گونه بريزد و عبور كند را مي‌گويند «عبرات», «أنا قتيلُ العَبراتْ»؛ يعني من كُشتهٴ اشكِ چشمم اگر كسي به ياد من باشد «لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ» ما يك وقت يك حسيني مي‌شنويم؛ اما اين حسيني كه امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايد: روز تاسوعا در چنين وقتي دقيقاً در 1380 سال قبل سال 61 هجري, امسال سال 1441 هجري است، دقيقاً 1380 سال قبل در عصر تاسوعا، نزديك مغرب صداي جنگ آمد. آقا امام صادق(عليه السلام) اين حال را كه تشريح مي‌كنند مي‌فرمايند: «تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(عَلَيْه السَّلام)‏»,[3] روز تاسوعا روزي است كه امام حسين كاملاً محصور شد، در حصر واقع شد؛ راه آب, راه خشكي, همه راه‌ها بسته شد «وَ أَنَاخُوا عَلَيْه‏ اهل الشام» و همه كساني كه در حقيقت بنا بود جمع بشوند، جمع شدند و عبيدالله و عمرسعد خوشحال بودند كه همه نيروهايشان الآن آمده و حسين بن علي در تنهايي است ديگر مي‌توانند بر او فاتح بشوند، غالب بشوند و در حصر كامل قرار گرفتند؛ لذا تاسوعا از اين جهت, اشك و آه و غم و ماتم را به همراه دارد كه «يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(عَلَيْه السَّلام)‏», حسين بن علي در روز تاسوعا كاملاً محصور شد. بعد آخر همين جملات امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند: «بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيب‏»؛ امام صادق مي‌فرمايد: جان من فداي جدّم حسين كه مستضعف و غريب بود «بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيب‏» جانم فداي آن كسي كه در ضعف و غربت واقع شد!

بنابراين اين معناي «أنا قتيلُ العَبراتْ» اين است و ريشه آن در منابع وحياني ما و در زيارات آمده است كه آقا امام صادق(عليه السلام) با اين عبارت «السَّلَامُ عَلَی أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات‏»؛ سلام بر آن انساني كه در سختي‌ها و دشواري‌ها و كرْب‌ها اسير شده بود «وَ قَتِيلِ الْعَبَرَات‏»؛ آن كسي كه اشك‌هاي چشم براي او جاري است، به روح مطهر سالار شهيدان حسين بن علي و امام صادق(عليهما أفضل صلوات المصلّين) صلواتي اهدا بفرماييد!

ضمن سپاس از يكايك شما برادران و خواهران بزرگوار يك جمع‌بندي داشته باشم از عرايضي كه در اين نُه شب مطرح بود و يك پيام ديگري از مكتب عاشوراي ابي‌عبدالله(عليه السلام). مستحضريد كه محرم يك طريقي است, يك راهي است براي رسيدن به توحيد, به وحدانيت الهي, به سنّت رسول گرامي اسلام, به اجراي احكام و حِكم و معارف. محرّم براي محرّم يك انحراف است, حسين براي حسين يك تحريف و انحراف است. ما محرّم را براي محرّم نمي‌خواهيم, ما حسين بن علي را براي حسين بن علي نمي‌خواهيم. حسين آن صراط مستقيمي است كه ما را به توحيد مي‌رساند, به احكام الهي مي‌رساند, به نماز و روزه مي‌رساند, به حكمت‌ها و اسما و اوصاف الهي ما را رهنمون مي‌شود، محرم براي محرم, انحراف و تحريف است، حسين بن علي براي حسين بن علي انحراف و تحريف است. «اَتَقَرَّبُ‏ اِلَي اللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِكُمْ»؛[4] مبادا محرّم بر ما بگذرد و توحيد را فراموش كنيم, يگانه‌پرستي را فراموش كنيم, آيين توحيد و سرساييدن در پيشگاه پروردگار عالم و تن و جان سپردن به احكام الهي و حِكم اينها را فراموش كنيم، محرم براي محرم انحراف است، حسين بن علي براي حسين بن علي تحريف است، اينها طريق نجات‌اند, اينها راه سعادت‌اند، همان‌طوري كه فرمودند: «نَحْنُ الصِّرَاط»[5] ما از اين راه و از اين طريق بايد خودمان را به توحيد برسانيم. اگر محرم جامعهٴ ما را توحيدي نكند, اگر محرم الزامات ديني را براي ما شفاف‌تر, روشن‌تر, عيني‌تر و مجسّم‌تر نسازد, اگر محرم ما را در مسير بندگي و عبوديّت خداي عالم قرار ندهد اين هيچ بهره‌اي براي ما ندارد. گاهي وقت‌ها همان‌طوري كه در باب روزه به ما فرموده‌اند كه برخي از روزه گرفتن‌ها جز زحمت و رنج روزه‌داري چيزي به همراه ندارد؛ بله, ممكن است انساني روزه بگيرد؛ اما اين روزهٴ او براي او اجر و پاداشي نياورد. آن چيزي كه انسان را مي‌تواند در اين اجر و ثواب به بهترين اجر و ثواب برساند اين است كه محرم راه توحيد, يگانگي, پذيرش آيين الهي, پذيرش حكمت‌ها و احكام پروردگاري كه همان توحيد و يگانگي است. اين محصول عرضي كه در اين چند شب داشتيم. حسين بن علي آمد تا «صراط إلي رسول الله» بشود, «صراط إلي الله» بشود و ما را در اين مكتب توحيد و يگانه‌پرستي راهنمايي كند, ارشاد كند, دلالت كند و اين مسير توحيد را هموار كند, آن هدفي كه براي اين دين هست, براي اين مكتب است اين است.

اما آن پيامي كه مي‌خواهم عرض كنم اين است كه اصلاً شيعه يعني چه؟ چون بحث از تبيين مكتب تشيّع است و ما مي‌خواهيم ببينيم كه خود أبي‌عبدالله(عليه السلام) شيعه را چگونه معرفي مي‌كند و انساني كه پيرو سالار شهيدان و حسين بن علي است بايد چه ويژگي‌هايي و مختصاتي داشته باشد. سه, چهار حديث است كه من به خلاصه و به اختصار خدمت شريف شما عرض مي‌كنم و همه اين احاديث هم از وجود مبارك سالار شهيدان حسين بن علي(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) است در شب عاشورا عرض كنيم و بهره ببريم. اولاً همه انسان‌ها در پيشگاه الهي محترم‌اند، خداي عالم انسان‌ها را كريم و شريف آفريد بله, ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾؛[6] اين اصل اوّلي كه همه انسان‌ها در پيشگاه الهي در بدء نظر مكرّم‌اند، اينها به لطيفه الهي مجهّزند، اينها از نفسي برخوردارند كه اين نفس را خداي عالم آراسته است: ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾[7] صاحب خردند, صاحب عقل‌اند, صاحب لُبّ‌اند، اينها همه انسان‌ها ذاتاً با اين ويژگي آفريده شده‌اند و لذا در پيشگاه پروردگار عالم بين همه موجودات اين انسان به عنوان اشرف موجودات و اكرم مخلوقات آفريده شده است, اين بحث اول.

اما انسان‌ها در اين مسير هستي و زندگي‌شان در مسير حياتشان چگونه زيست مي‌كنند؟ اينها ديگر متفاوت‌اند; برخي‌ها مسير حيواني و نباتي و جمادي را طي مي‌كنند, برخي‌ها هم مسير انساني و مَلكي و الهي را طي مي‌كنند, چون انسان‌ها در يك رتبه كه نيستند: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾؛ اما ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾.[8] بنابراين اين ﴿أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ بودن براي همه انسان‌هاست؛ مشرك باشند, كافر باشند, ملحد باشند, مسيحي باشند, يهودي باشند, مسلمان باشند همه انسان‌ها زيرساختشان را خداي عالم به فطرتي آفريد كه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[9] همه انسان‌ها بر اين فطرت‌اند و اين فطرت خداجوست، نداي دروني همه انسان‌ها خداست و خداي عالم اين فطرت را عزيز و گرامي داشته است؛ اما انسان‌ها با اين فطرت چگونه عمل مي‌كنند؟ ديگر به خودشان بستگي دارد, اين مطلب اول.

مطلب دوم آن است كه گرايش‌ها مختلف است، زمينه‌هاي اجتماعي الآن در بسياري از كشورها هست كه اصلاً نامي از حسين بن علي, نامي از قرآن, نامي از اسلام برده نمی‌شود. در يكي از اين نوشته‌هايي كه در فضاهاي شبكه‌هاي اجتماعي بود، اين مطلب را مي‌خواندم كه مثلاً در كشور دانمارك يا فنلاند بيش از نود درصد جمعيت اصلاً از دين خبري ندارند، فقط مي‌دانند خدايي هست؛ اما دين در آنجا راه ندارد، با يك اعتقاد كلي كه خدا هست؛ اما اينكه آيا چه ديني, چه مذهبي, چه گرايشي؟ اصلاً معنا ندارد. اينها زندگي و حيات را در همين دنيا خلاصه كردند و از انسانيّت و ازليّت انسان و ابديّت انسان و اينكه انسان بعد از مرگ تازه زنده مي‌شود، به يك حيات برزخي مي‌رود و بعد از برزخ به يك حيات عقلي ره مي‌سپارد و در آن حيات عقلي براي ابد زنده است كه زنده است و نمير است، چون نفس انساني كه موجود ميرا نيست بدن مي‌ميرد؛ اما نفس مجرّد است و موجود مجرّد كه از بين نمي‌رود؛ ده ميليارد, صد ميليارد, براي هميشه زنده هست كه زنده هست. اين «خَالِداً» و جاودانه بودن كه اين همه آيات الهي از آن حكايت مي‌كند و بر آن دلالت مي‌دهد؛ يعني اينكه انسان يك موجود ابدي است، حالا اينهايي كه در آن كشورها زندگي مي‌كنند از دين و از آيين وحدانيت و يگانه‌پرستي و اينها بيگانه هستند. يك بحث ديگري است اينها در حقيقت آمدند از نظر جهان‌بيني هستي را بررسي كردند و جهان را و هستي را در عالم طبيعت و ماده خلاصه كردند و دنياي خودشان را اين‌طوري ساختند؛ اينها يك طيفي از انسان‌ها هستند. ديگر طيف‌هاي انساني با اديان الهي, اديان ابراهيمي, موسوي, عيسوي و امثال آن كه هر كدام در حقيقت در يك رده‌اي از انسانيّت قرار مي‌گيرند، همه انسان‌ها در يك رده و طيف نيستند. اين قلّهٴ انساني, آن انساني كه به لحاظ انسانيّت, به لحاظ آن فطرت الهي شكوفا شده، به ثمر نشسته و آثار و ثمرات و نتايج انساني بر او به عنوان بار نشسته است، اين در حقيقت به عنوان شيعه است.

از منظر آقا حسين بن علي، حضرت فرمود كه «مَا مِنْ شِيعَتِنَا»[10] هيچ كسی شيعه ما نيست مگر اينكه بر آن فطرتي است كه خداي عالم پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بر آن فطرت آفريده است: «نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا» ما و شيعيان ما, اين نه معناي آن است كه ديگران نيستند هر كسي در رتبه خودش آنكه به قلّه رسيده «وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآء»[11] ديگراني كه در اين مكتب زيست نكردند، با حقيقت قرآن و عترت آشنا نشدند, از آنها تبعيّت نكردند, به آنها نپيوستند, پيروي نسبت به آنها را در دستور كار خودشان قرار ندادند، اينها در آن حد نيستند؛ اما «نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا» ما و شيعيان ما كساني هستند كه بر بعثت رسول گرامي اسلام استوارند و بر دين ابراهيم خليل مستقيم و استوار هستند. بنابراين رتبهٴ اهل شيعه و شيعيان در قلّه است, در مرتبه عاليه است. قرآني كه شما ـ الحمدلله ـ با آيات الهي آشنا هستيد، اين قرآن انسان را به اوج اعلا مي‌رساند به اعلا عليّين مي‌رساند انسان را از مرحله ناسوت به ملكوت مي‌برد از ملكوت به جبروت مي‌برد, از جبروت به مرحله اسماي الهي مي‌برد آن‌طوري كه اصحاب و ياران سالار شهيدان حسين بن علي در آن رتبه قرار گرفتند كه ابي‌عبدالله در كنار آنها در روز عاشورا مي‌فرمود: «أنت مع من أحبب و أنت بين يدي في الجنّة»، تو در بهشت و در مقابل ديدگان من هستي. مرتبه‌اي كه ابي‌عبدالله(عليه السلام) هست يك مرتبه عاليه است: ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ,[12] ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾؛[13] اين جنّت و اين بهشت بهشت حسين است سوره مباركه «فجر» را سوره امام حسين مي‌دانند؛ اين آيه در حقيقت مخاطب اوّلي و مصداق بالذّات اين آيه, آقا سالار شهيدان حسين بن علي است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ﴾؛ طبق رواياتي كه در ذيل اين آيه كريمه هست. اي كسي كه صاحب اين نفس مطمئنّه‌اي در اين همه هياهوها, مشكلات, سختي‌ها «إلهِي رِضًي بِقَضائِکَ تَسلِيمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ».[14] خيلي مهم است؛ اين همه سختي‌ها, مشكلات, يك يك اصحاب و ياران همه در جلوي آقا ابي‌عبدالله سر بريده, دست بريده، همه و همه از آن طرف هم صداي شيون بچه‌ها و العطش آنها همه و همه آنجا آخرين لحظه «إلهِي رِضًي بِقَضائِکَ تَسلِيمًا لأمْرِکَ» اين خيلي مهم است! اينكه زينب كبرا(سلام الله عليها) مي‌فرمايد: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[15] اين است اگر كسي نسبت بين حسين بن علي را با پروردگارش در قتلگاه ببيند كه اين‌طور عاشقانه و عارفانه خدا را مي‌خواهد, اگر كلّ عالم را, كلّ هستي را خداي عالم بيافريند تا چنين صحنه‌اي را به هستي و كائنات نشان بدهد كه يك انسان كه مستغرق همه سختي‌ها و دشواري‌هاست در اين حال خدا را در اوج اعلا مي‌داند، از همگان و همه چيز خود را جدا مي‌داند؛ اين عشق, اين عرفان اين چيز ديگر است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾؛ اين جنّت كه ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ نيست. اين ﴿عِبَادِي؛ يك «عبادالله» داريم, يك «عبادي» داريم، خيلي فرق است بين «عبدالله» و «عَبدي», ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ[16] آن‌قدر اين قربت و شرافت و نزديكي براي عبد هست كه قابل مقايسه با آن مراحل نيست. اين حور و قصور براي انسان‌هاي متوسط است؛ اما وقتي انسان در درياي توحيد الهي غرق است؛ شما حساب بكنيد بهشت يكي از ميلياردها ميلياردها جلوهٴ رحمت خداست كه خداي عالم هر گاه اراده بكند، هزار هزار اسم دارد. اگر كسي با اسم رضاي خدا پيوند پيدا كرد بهشت مظهر اسم رضاي خداست، چرا با مظهر تماس بگيريم؟ با ظاهر تماس نگيريم؟ اسم رضاي خدا بهشت مي‌آفريند؛ همان‌طوري كه اسم سَخط و غضب الهي جهنم توليد مي‌كند، اينها اسما هستند: «وَ بِأَسْمائِكَ الَّتي‏ مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّشَي‏ءٍ»[17] اين اسما كه ظهور مي‌كنند بهشت و جهنم, زمين و آسمان, صحرا و دريا صادر مي‌شود. اگر كسي با اسم ارتباط پيدا كند بشود اسم رضا, مقام رضا را داخل بشود, صاحب مقام رضا بشود. آن صاحب مقام رضا يعني هر نوع خوشنودي, هر نوع خرسندي كه براي هر نوع موجودي حاصل بشود، از جايگاه اين مقام است. هيچ كس در عالم خوشنود نمي‌شود، مگر اينكه از مقام رضاي الهي براي او خوشنودي بيايد. آن كسي كه با خداي عالم چنين پيوندي را برقرار كرد در زمرهٴ «عبادي» قرار گرفت، وارد «جنّتي» مي‌شود ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ اينها مخصوص اهل‌بيت است؟ نه, آنهايي كه در چنين شبي حسين بن علي را تنها نگذاشتند، با اينكه بيعت را گرفتند، گفتند محال است دست از تو برداريم, در شب عاشورا گفتند در سحرگاهان عاشورا اگر هفتاد بار ما را بكشند، بدن‌هاي ما را بسوزانند، خاكستر بدن را بر باد بدهند، دوباره زنده بشويم، محال است دست از تو برداريم. اين ايمان در كلّ وجود رخنه كرده. همان‌طوري كه سالار شهيدان نسبت به خداي عالم اين‌گونه بود. او, او را مي‌ديد اينها هم او را مي‌بينند، حسين را مي‌بينند.

بنابراين جايگاه شيعه و مكتب شيعه يك جايگاه رفيعي است آقايان! ما قدر اين جايگاه را و قدر اين مكتب را و قدر اين عنوان را بدانيم و عزيز بدانيم. يك نفر طبق حديثي كه زيد بن ارقم نقل مي‌كند آمد خدمت امام حسين(عليه السلام) به روح مطهّر آن حضرت صلواتي اهدا بفرماييد! عرض كرد «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا مِنْ شِيعَتِكُم‏» من از شيعيان شما هستم, أبي‌عبدالله(عليه السلام) اينجا يك نكته‌اي فرمود كه براي آن شخص و براي همه شيعيان قابل توجه است، فرمود: «لَا تَدَّعِيَنَّ شَيْئاً يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی لَكَ كَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ فِي دَعْوَاكَ إِنَّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ وَ لَكِنْ قُلْأَنَا مِنْ مُوَالِيكُمْ وَ [مِنْ‏] مُحِبِّيكُم‏».[18] اين سخن آقايان شب عاشوراست دارم عرض مي‌كنم؛ همه ما بايد درس بگيريم و همه ما بر اين جايگاه شيعه بودن اهتمام بورزيم و بدانيم كه اين عنوان, اين اسم يك ظاهر نيست، يك لفظ نيست، يك اعتبار شناسنامه‌اي نيست كه آقا ما ايراني هستيم و مذهبمان هم شيعه است نه, اين يك امر الهي است. وقتي اين شخص گفت كه من از شيعيان شما هستم به آقا امام حسين(عليه السلام) عرض كرد «أَنَا مِنْ شِيعَتِكُم‏»؛ حضرت فرمود نه, اين ادّعا را نكن! ادّعايي نكن كه خداي عالم به تو بگويد دروغ مي‌گويي، اين حرف را نزن «لَا تَدَّعِيَنَّ شَيْئاً يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی لَكَ كَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ»؛ يك ادّعايي نكن كه خداي عالم بگويد اين حرف را نزن تو دروغ مي‌گويي؛ «إِنَّ شِيعَتَنَا» شيعه ما كيست؟ «مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ» شيعه آن است كه اهل فريب نباشد, اهل نيرنگ نباشد, اهل دروغ نباشد, اهل كلك نباشد, اهل خدعه نباشد؛ «سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ» نه دست و زبان, نه چشم و گوش, آن كه در دلش و در سويداي وجودش از فريب و نيرنگ و دغل و گول زدن خودش در سلامت بود او شيعه است؛ لذا امام حسين بن علي به آن شخص فرمود: «قُل أَنَا مِنْ مُحِبِّيكُم‏» بگو من از دوستان شما هستم. اين فرمايش درست است، اين سخن درست است. جايگاه شيعه بسيار جايگاه رفيع و والايي است آن كسي كه از هر جهتي سالم باشد، «مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ» اين مي‌تواند باشد.

در بيان ديگري باز امام حسين(عليه السلام) مي‌فرمايد: «مَا مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا صِدِّيقٌ شَهِيد»[19] همه شيعيان ما, همه پيروان ما صدّيق‌اند, راستگويند, درست‌كردارند, عملشان, گفتارشان, كردارشان در نهايت صداقت و درستي است و در عين حال آگاهند, آگاه, آگاهي شيعه؛ شيعه يعني يك فرد آگاه, گول نخورد و گول نزند, نه فريب بخوريم نه فريب بدهيم. آن كسي كه آگاه نباشد شيعه نيست, آن كسي كه او را گول بزنند اين رسانه‌ها چشم و گوشش را پُر كنند و از عقل و خرد و لُب بهره‌اي نداشته باشد شيعه نيست، شيعه يعني شهيد «مَا مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا صِدِّيقٌ شَهِيد» شيعه ما همه‌شان در مقام علم و عمل, آگاهند و در مقام علم و عمل, شهيدند. اين راوي سؤال مي‌كند «يا إبن رسول الله»؛ يعني همه‌شان شهيدند؟ حضرت فرمود بله, تعجّب مي‌كني؟ مگر نخواندي آيه‌اي كه در سوره مباركه «حديد» است كه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ؛[20] اين آيه در سوره مباركه «حديد» ملاحظه بفرماييد! آقايان ما شيعه اباعبدالله هستيم ديگر, حضرت دارد به ما معرفي مي‌كند ما كه شيعه هستيم بايد چه ويژگي داشته باشيم. در سوره مباركه «حديد» اين آيه را تلاوت مي‌فرمايد: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ؛ اين را امام حسين(عليه السلام) در باب شيعيان مي‌فرمايد. اين راوي مي‌گويد من تعجب كردم گويا من تا الآن اين آيه را نديدم، اين آيه در حقّ شيعيان است؟ بله, شيعه كسي است كه آگاه باشد. ما دو نوع شهادت داريم: يك شهادت فقهي داريم، همين شهادتي است كه در ميدان قتل و در ميدان جهاد و مانند آن است، اين شهادت فقهي است، اين قَتيل است, شهيد است، اين را فقيه شهيد مي‌داند، بدنش مطهّر است، نيازي به غسل ندارد و بايد كه بر اساس همان بدنِ خو‌ن‌آلود در حقيقت به خاك سپرده شود و احكامي كه براي شهيد است اين شهيد فقهي است. يك شهيدي داريم كه كلامي و اعتقادي و معارفي است، اين شهيد يعني آگاه, يعني شناخت دارد نسبت به همه چيز. شيعه‌اي كه گول بخورد شيعه نيست, شيعه‌اي كه اين رسانه‌ها چشم و گوشش را پُر كنند از لَبيب بودن و خردمند بودن به در بيايد شيعه نيست. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ اين شأن شيعه است، اين را امام حسين(عليه السلام) مي‌فرمايد. وقتي سؤال مي‌كنند شيعه كيست؟ مي‌گويد شيعه كسي است كه همواره صدّيق است، نه صادق است, اين صدّيق كه صيغه مبالغه است؛ يعني در نهايت صداقت است. فريب, نيرنگ, دروغ, دورويي, نفاق, چاپلوسي اينهايي كه ـ متأسفانه ـ امروز در جامعه ما اين‌گونه منتشر و رواج است كه آدم شرم مي‌آيد اينها را بتواند بگويد مخصوصاً در چنين‌ شب‌هاي بالاي منبر، اينها مطالبي است كه ما را از شيعه بودن دور مي‌كند. ما محبّ حسين بن علي هستيم قطعاً ـ ـ إن‌شاءالله ـ ولي اين محبّت را سرآغازي قرار بدهيم, سرپلي قرار بدهيم براي اينكه خود را به شيعه بودن برسانيم, در محضر او باشيم. جابر بن عبدالله انصاري آمد كنار قبر مطهّر أبي‌عبدالله بعد از اينكه او را به عنوان حبيب صدا كرد، گفت ما با شماييم, ما با شما هستيم, ما با شما محشور مي‌شويم، عطيّه سؤال كرد؛ يعني چه؟ اينهايي كه در كنار آقا ابي‌عبدالله بودند اينها اين همه زحمت, اين همه مرارت, اين همه زخم‌ها, خنجرها؛ اينها كجا ما كجا! فرمود جناب حبيب مي‌فرمايد من از حبيبم رسول الله شنيدم «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُم‏»[21] اگر كسي عمل قومي را دوست داشته باشد، با قومي اُنس داشته باشد با آنها محشور مي‌شود «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُم‏» اين محبّت, اين اطاعت, اين پيروي, سرمايه انساني است كه محبّ حسين بن علي است. آقايان ما يك زندگي ابد داريم و زندگي ابدمان را بايد در كنار محرم حسين بسازيم. من يك كليپي از شهيد مطهري كه رضوان خدا بر او باد! شنيده بودم و ديدم كه اين بزرگوار مي‌فرمايد زيارت كربلاي ابي‌عبدالله آدم مي‌رود، فقط بحث ثواب كه نيست، زيارت قبر مطهّر رسول الله كه مي‌رود فقط ثواب نيست, زيارت بيت الله مي‌رود فقط ثواب نيست، مي‌رود تا انسانيت را بياموزد, مي‌رود تا ارتباط خودش را با خداي عالم, با رسالت, با وحي, با حقايق غيبي, با ولايت اهل‌بيت بسازد. فرمايش ايشان اين بود كه آقا اين پولي كه مي‌دهيد براي كربلا بياييد مسجد بسازيد, مدرسه بسازيد, درمانگاه بسازيد ثوابش هست؛ اين بزرگوار, اين متفكّر, اين اسلام‌شناس واقعي مي‌فرمايد اينجا آدم نمي‌خواهد برود فقط ثواب بياندوزد مي‌خواهد هويّت خودش را, وجود خودش را اعتلا ببخشد, ارتقا ببخشد, انسانيتش را در كنار حسين بن علي, هويّت خودش را در كنار آقا ابي‌عبدالله, آقا رسول الله, در كنار حرم الهي تحصيل بكند، مي‌خواهد موحّد بشود؛ بله انساني كه موحد شد مسجد مي‌سازد, انساني كه موحد شد خانه مي‌سازد، به فقرا كمك مي‌كند, به ايتام كمك مي‌كند, مدرسه مي‌سازد؛ اما آن هويت مي‌دهد, آن به انسان جان مي‌دهد و الاّ خيلي از اين خدمات در كشورهاي ديگر هم دارد انجام مي‌شود. آن هويتي كه انسان پيدا مي‌كند, آن معرفتي كه انسان پيدا مي‌كند, اين شخصيتي كه در جوار رسول گرامي اسلام, اهل‌بيت عصمت و طهارت؛ اين زيارت‌نامه‌ها با آدم چه مي‌كند, چقدر انسان را متعالي مي‌كند و از سطح طبيعت و ناسوت به عالم ملكوت و الهي سوق مي‌دهد. آقايان انسان الهي است, رباني است, وجودش طائر ملكوتي است؛ اين‌طور نيست كه زميني باشد «ما به فلك مي‌رويم» فلك و مَلك زير دست انسان است، از اينها كه كمتر نيستيم «منزل ما كبرياست»؛ جايگاه انسان آنجاست، قدر خودمان را بدانيم, قدر اين نهضت را بدانيم، اين نهضت اين اصحاب و ياران را اين‌طوري ساخته و اين‌طور اينها را كبريايي كرده. الآن ما آرزو نمي‌كنيم كه در حدّ غلام ابي‌عبدالله بوديم كه در هنگام مرگ ابي‌عبدالله بالاي سر ما بيايد و سر ما را روي زانو بگذارد و بفرمايد: «أنت بين يدي في الجنّة» ما آرزوي اين را نداريم؟ اين را او ساخته، اين مكتب ساخته يك مكتب الهي است يك مكتب ربّاني است.

به هر حال شيعه نبايد گول بخورد، من در حالات حضرت عباس(عليه السلام) كه مطالعه مي‌كردم، اين سخن را از كتاب سيد بن طاووس خدا غريق رحمتش كند! اين بزرگ مرد حلّه, آقايان حلّه مركز شيعه را بزرگ بشماريد، اگر امکان و شرايط برای شما هست که به کربلا مشرف بشويد، حله را فراموش نكنيد. علامه حلّي, محقّق حلّي, ابن فحل حلّي, ابن طاووس حلّي, يك ده است؛ اما بزرگاني از اين ده برخاستند كه مكتب تشيّع مرهون آنهاست. الآن محقّق حلّي كه صاحب شرايع است همه بزرگان فقه ما، از اين شش, هفت قرن تاكنون؛ الآن آيت الله جوادي آملي هر روز كه درس خارج فقه مي‌رود اين كتاب شرايع دستش است، يك قبر كوچكي آنجا هست. همه اين كتاب‌ها در ظلّ اين كتاب بزرگ شرايع نوشته شده، اين جواهر شرح كتاب شرايع محقّق حلّي است، اين محقّق حلّي كيست؟ يك بزرگ‌مردي است فقيه, نامدار كه دوره فقه شيعه را بر مبناي فقه جعفري احيا كرده است كه اين دورهٴ معاصر آيت الله العظمي بروجردي بر اساس اين فقه عظيم, مكتب تشيّع را در كنار ساير مكاتب اعلام كرده است. مرحوم ابن طاووس مي‌نويسد كه همسر حضرت عباس قمر بني‌هاشم خانمي است به نام لُبابه؛ چه اسم‌هاي قشنگي, چه عناوين قشنگي. «لُبابه»؛ يعني زن بسيار خردمند, فرهيخته, از لُب است, از خرد است, لُبابه, حُبابه, اسماي ديگري كه هست، بسيار محبوب, بسيار عزيز, لُبابه اسم همسر حضرت آقا عباس بن علي، قمر بني‌هاشم است. اين همسر در كربلا بود، به اسارت رفت، پنج فرزند دارد؛ يكي از فرزندانش به نام قاسم در كربلا به شهادت رسيد، اين بانوي بسيار فهيم و بسيار عاقل به اسارت رفت لُبابه. اين بانو در اين سفر سنگين اسارت همراه بود. زينب كبرا(سلام الله عليها) قافله‌دار اين كاروان بود، در نهايت عزّت و عظمت بود. بعد از جريان كربلا بسيار گريست و در حالت بيماري بعد از دو سال در سنّ 28 سالگي اين لُبابه رخت سفر بست و به ديار ابد شتافت. فرزندان ديگر حضرت عباس بن علي، قمر بني‌هاشم بعد در اختيار اُمّ‌البنين قرار گرفتند. امّ‌البنين(سلام الله عليها) مادر عباس بن علي، قمر بني‌هاشم هم دو سال از اين بچه‌ها سرپرستي كرد، بعد از چهار سال از جريان كربلا امّ‌البنين هم رخت سفر بست. اين بچه‌ها در خدمت آقا امام سجاد(عليه السلام) بودند و وقتي امام سجاد(عليه السلام) نگاهش به اين بچه‌هاي حضرت عباس مي‌افتاد، اشك از ديدگانشان جاري بود، مي‌فرمود براي عمويم عباس مقامي در بهشت هست كه «يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ»[22] شهدا در باب مقام عباس بن علي دارند غبطه مي‌خورند؛ اين مقام بسيار مقام والايي است!

اين خردمندان بودند اين مردها و اين زن‌ها براي ما اين افتخار را آفريدند؛ چه محرم عزيزي, چه شخصيت‌هايي, چه يگانه انسان‌هاي فريد و وحيدي كه اين‌گونه درخشيدند و براي ما سند افتخارند؛ اينها مكتب عزيز تشيّع را اين‌گونه آراستند؛ چه آرايشي, چه آراستني!

دو روايت در اين موسوعه امام حسين(عليه السلام) آمده كه حضرت مي‌فرمايد که شيعيان ما دو گونه يتيم در آنها هست: يك يتيمي هست كه يتيمِ تَن است، نيازمند به طعام است, نيازمند به مسكن است, نيازمند به لباس است, نيازمند به غذاست. به اينها رسيدگي كردن خيلي كار خوبي است، خيلي كار ارزشمندي است؛ اما يك يتيم ديگري داريم كه يتيم فرهنگي است, يتيم اعتقادي است، يتيمي است كه از كاروان شناخت و معرفت و آگاهي نسبت به اهل‌بيت(عليهم السلام) دور افتاده «النّاشِب» اين دور افتاده است، اين از كاروان جدا شده. «كَافِلِ يَتِيمِ آلِ مُحَمَّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»[23] آن كسي كه كفيل است؛ الآن خيلي‌ها هستند كه كفيل يتيمان هستند، خدا خيرشان بدهد، خدا بركتشان بدهد، خدا از آنها قبول بكند، بسيار كار خوبي است! اما الآن در كشور ما ـ خدا را شكر ـ قافله اصلي بر اين است؛ اما به جهات عديده‌اي كه باز اينجا بنده در مقام بيانش نيستم، شما مي‌دانيد. خيلي از جوان‌هاي ما, دختران ما, پسران ما از كاروان اين مكتب عزيز به هر دليلي جدا شدند كه واي بر اين دليل‌ها! آنهايي كه اين جوان‌ها را از فرهنگ و ديانت و معنويت مكتب تشيّع جدا كردند با كارشان, با عملشان, با دنياگرايي‌شان, با مقام‌خواهي‌شان, با هوس‌راني‌شان؛ اين جوان‌هاي خوب و ارزشمند ما را جدا كردند، اينها را فرستادند شرق, غرب و امثال آن، اينها چگونه بايد جواب خدا را بدهند، من نمي‌دانم! آنهايي كه باعث شدند مسايل فرهنگي و معنوي مكتب تشيّع نسبت به اين دسته از افراد آن جريانش را پيدا نكند و اينها جدا شدند و از اين مكتب عزيز فاصله گرفتند، آقايان چقدر سخت است؛ من واقعاً نمي‌دانم اينها چطور مي‌خواهند جواب خدا را بدهند. اين جريان‌هايي كه اين انحراف را و اين تفكّر ناصواب را ايجاد كرده است كه جوان‌هاي ما و اين عزيزان ما از اين كشور به جاي ديگر به هر انگيزه‌اي با هر مكتب و مرامي رفتند, من ده, بيست سال قبل در كشور يونان رفته بودم چون دروازه كشور بود، خيلي از اين جوان‌ها گفتند ما چاره‌اي نداريم بايد برويم در كليسا بخوابيم، بايد به آنها تعهّد بدهيم. اينها مي‌توانند جواب اين بچه‌ها و جوان‌ها را بدهند؛ واقعاً مي‌توانند؟ چطور به خودشان اجازه مي‌دهند كه اين مكتب را با اين تفكّر عزيز كاري بكنند كه اينها جدا بشوند؛ اينها را مي‌گويند ايتام آل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينها يتيم‌هاي فرهنگي‌اند, اينها يتيم‌هاي معنوي‌اند.

آقا ابي‌عبدالله(عليه السلام) مي‌فرمايد: كافلِ يتيم فرهنگي فضلش برتري‌اش نسبت به آن كافل يتيم طبيعي و دنيايي، مثل «كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی السُّهَا»[24] سُهيٰ يك ستاره‌اي دور و بسيار كم‌نور است، خورشيد را شما حساب كنيد، سهيٰ را حساب كنيد. فرمود: آن كسي كه يتيمِ فرهنگي را عهده‌دار مي‌شود و سعي مي‌كند كه اموالش را, امكاناتش را, ثروتش را در مسير توسعهٴ فرهنگي مكتب تشيّع بگذارد، فضل اين انسان نسبت به آن كسي كه فضل يك طعام يتيم و مسكن را دارد تأمين مي‌كند؛ مثل فضل خورشيد است بر سُها؛ اين در روايات ماست، اين بيان آقا ابي‌عبدالله است. رسيدگي به ايتامِ فرهنگي و معنوي كه دورافتادهٴ از مكتب حسين بن علي هستند، رسيدگي به آنها, كفالت آنها نسبت به كفالت انسان‌هايي كه دنبال طعام و غذا هستند؛ مثل فضيلت خورشيد است نسبت به سُها. درود و سلام خدا بر كساني كه در اين مدت به هر حال با اطعام, با طعام دادن, با منزلشان را هيئت قرار دادن, رسيدگي كردن, شور حسيني را در بين مردم ايجاد كردن، خدا از همه‌شان ـ إن‌شاءالله ـ قبول بكند! هزار برابر قبول بكند! اين سفره‌هاي حسيني است كه ـ إن‌شاءالله ـ مورد قبول و عنايت است؛ اما آقايان قبل از اينكه شكم‌ها را پُر كنيد فكرها را پُر كنيد, قبل از اينكه چشم و گوش را پُر كنيد انديشه‌ها را, تفكّر را, عقلانيّت را, اين مسير و منهج ابي‌عبدالله(عليه السلام) را پُر كنيد. چرا ما همواره به فكر پُر كردن شكم‌ها هستيم؛ اما عقل‌ها, خردها, انديشه‌ها, لُب‌ها خالي است ﴿أُولِي الأَبْصَارِ[25] ما كجايند؟ ﴿أُوْلِي الالبَابِ﴾[26] ما كجايند؟ اينها چرا نيستند؟ چرا ما به فكر اينها نيستيم؟ اين ايام شما ببينيد اين غذاهايي كه دادند عرض مي‌كنيم خدا از همه‌شان به احسن وجه قبول كند درود و سلام خدا بر آنها باد! ما اينها را نمي‌خواهيم كم كنيم اينها شور حسيني است؛ اما فضيلت اين كار نسبت به فضيلت رسيدگي به ايتامِ معنوي و فرهنگي و دورافتادهٴ از مكتب ابي‌عبدالله اين جريانش و فضيلتش مثل شمس است، آن مثل سُهاست.

يك روزي در خدمت فرزانه‌اي بودند مي‌گفتند در گذشته وقتي مي‌خواستند وقف كنند اموال را كه مي‌خواستند وقف كنند مي‌رفتند از عالمي, از فرهيخته‌اي, از دانشمندي مي‌پرسيدند كجا مال وقف كنند؟ بسياري از اينها وقف مي‌كردند براي كتاب, براي قلم, براي دوات, براي ابزار فرهنگي. بسياري از دانشگاه‌هاي غرب و شرق حالا اسم نبريم، صد سال از عمر اين دانشگاه مي‌گذرد و اوقاف دارد تأمين مي‌كند, بسياري از اين حوزه‌هاي علميه ما اگر وابسته به اين طرف و آن طرف مي‌شوند، براي اينكه اين پول‌ها خرج اين غذاها مي‌شود و اين حوزه‌ها براي تقويت فرهنگ‌ها ضعيف ماندند، اين منبرها ضعيف شده, اين سخنراني‌ها و اين تريبون‌ها ضعيف شده، براي اينكه پول‌ها در مسير ديگر دارد صرف مي‌شود. كافلِ ايتام آل رسول در بُعد فرهنگي بايد زياد بشوند، اگر مكتب شيعه چنين مكتبي است, چنين جايگاهي دارد و خردمندي و عقل‌گرايي را و عقلانيت را به عنوان منهجش قرار مي‌دهد بايد اين منهج را تقويت كنيم. شما وقتي اين رسانه‌ها را كه نگاه مي‌كنيد، همه‌اش حسين حسين, سينه و اشك و آه و گنبد و بارگاه و از اين چيزهاست، دسته و عَلَم و امثال آن, «ثمّ ماذا؟» محرّم براي محرّم؟ حسين براي حسين؟ اينكه تحريف است, اينكه انحراف است. اگر محرم ما را به انديشه والاي شهادت يعني آگاهي, خردمندي, اهل لُب و آگاهي بودن به اين حد نرساند، اين محرم راه خودش را و رسالت خودش را انجام نداده. محرّمي محرّم است كه ما را به چنين منهجي فرا بخواند و جايگاه شيعيان و مكتب تشيّع را به مرحله والاي صدّيقون و شهيدان برساند؛ اين جايگاه بسيار عزيز است. ما مكتب تشيّع را بايد عظيم و والا بدانيم. اين بيان حسين بن علي است. از يك شخصي حضرت خودش سؤال مي‌كند، خودش جواب مي‌دهد، در همين موسوعه امام حسين(عليه السلام) در آخرين صفحه‌اش اين قصه و اين حديث را از امام حسين(عليه السلام) که از يك نفر سؤال مي‌كند كه اگر يك شخصي مظلوم واقع شد و دارند مي‌برند كه اعدامش كنند؛ اگر چنين شخصي است و شما مي‌توانيد كمكش كنيد؛ يك شخص ديگري هست گرفتار ناصبي شده، مظلوم است، ولي مظلومِ فرهنگي است، آن مظلوم است دارند مي‌برند اعدامش كنند؛ اما يكي ديگر است كه مظلوم فرهنگي است دست يك ناصبي, يك منحرف گرفتار آمده و او را دارند از مكتب تشيّع دور مي‌كنند، كدام يك از اينها فضيلت دارد تا دستگيري بكني و نجات بدهي؟ مي‌خواهي يكي را نجات بدهي، آن كه مظلوم واقع شده مي‌خواهند اعدامش كنند, آن كه مظلوم واقع شده و مي‌خواهند از مكتب تشيّع دورش كنند، كدام را شما فضيلت مي‌دهيد؟ خود آقا امام حسين(عليه السلام) فرمود آنكه از نظر فرهنگي مظلوم واقع شده و دارد در تحت انديشه‌هاي مسموم ناصبي قرار مي‌گيرد و از مكتب تشيّع دور مي‌شود بايد او را نجاتش داد, با عنوان اِنقاظ شيعه در موسوعه امام حسين(عليه السلام) ثبت شده است.[27] اين سخن ابي‌عبدالله است او يك شخصي است مظلوم واقع شده احياناً اعدام مي‌شود و او كسي كه مظلوم واقع شده است، خداي عالم انتقام خواهد گرفت، بدون ترديد؛ اما اين ابديّتش را, اين انسانيّتش را, اين هويّتش را دارند از او مي‌گيرند, او تنش را مي‌گيرند و اين روحش را مي‌گيرند, اين ظاهرش را مي‌گيرند و او حقيقتش را دارند از او خارج مي‌كنند. اين بيان ابي‌عبدالله تحت عنوان «انقاظ الشيعة», نجات دادن شيعه است. يك كَفيل فرهنگي ما مي‌خواهيم, كفالت فرهنگي كه اين مكتب را, اين عظمت و عزّت را بتواند براي مكتب شيعه داشته باشد.

امروز كه آيت الله جوادي آملي مي‌فرمودند اين مكتب يك مكتب جهاني است همه شعائر مكتب, مكتب جهاني است حضرت فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ لِمِثْلِه»؛[28] مثل من يعني كسي كه با عقل و عدل سرِ سازش دارد با ديگري اهل بيعت نيست. انسان‌هايي كه از دامن‌هاي پاك و عفيف صادر شده‌اند، اين انسان‌ها هرگز حاضر نيستند كه با ظلم و ظالم همكاري كنند و سازش كنند. اين مكتب يك مكتب جهاني است. ما محرم را مي‌خواهيم سكّويي براي آزادسازي و حريّت همه بشر قرار بدهيم، محرّم كه مصادره ما نيست, محرّم كه براي شيعه نيست؛ بله, شيعيان پيروان آن حضرت‌اند و در مسير اين مكتب جانفشاني مي‌كنند، حق است، گوارايشان باد! اما آنچه اصل و اساس است اين است كه اين مكتب آمد انسان‌ها را زنده كند. پيغمبر آمد تا همه انسان‌ها را ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ,[29] ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ؛[30] اينها برهان است و حسين بن علي همين پيام را دارد احيا مي‌كند.

به هر حال ضمن سپاس از همه سروران بزرگوار, هيئت امناي محترم و همه كساني كه در برپايي اين عزاي ابي‌عبدالله تلاش و كوشش مي‌كنند و همه كساني كه در اين اطعام‌ها زحمت مي‌كشند و هزينه مي‌كنند ـ إن‌شاءالله ـ خدا از همگان به احسن وجه قبول بفرمايد!

شب عاشوراي ابي‌عبدالله است، دل‌ها را ببريم به كربلاي حسين، به شب عاشورا, به روز عاشورا و به صحنه وداع و خداحافظي سالار شهيدان حسين بن علي. شب عاشورا بسيار شب عزيزي است، از يك جهت براي عاشوراييان شب بسيار شيرين و گوارايي بود، آنهايي كه از قافلهٴ دنيا و مرگ و امثال آن گذشتند فردا مي‌خواهند وارد جِنان واسعه بشوند به زيارت رسول الله بشتابند، اينها مشتاق بودند حتي مي‌گفتند كه اينها در اين شب با هم مزاح داشتند، آماده بودند, مهيّا بودند, هيچ ترديدي در وجود اينها نسبت به فرداي حسين بن علي و عاشورا وجود نداشت. به رغم اينكه ابي‌عبدالله بيعت را براي بار سوم از آنها برداشت چندتا حديث هست، وقتي مراجعه كردم ديدم مضمون همه اين احاديث اين است كه ابي‌عبدالله(عليه السلام) فرمود اينها با من كار دارند، اگر مرا دستگير كردند, مرا كُشتند ديگر كاري به شما ندارند، شما دست زن و بچه‌هايتان را بگيريد و از اينجا دور بشويد از تاريكي شب استفاده كنيد، كسي نبايد وارد بشود؛ اما اگر كسي بخواهد خارج بشود، ممانعتي نمي‌كنند، برويد دست زن و بچه‌هايتان را بگيريد، من با زن و بچه‌ام بايد اينجا بمانيم، ما رسالت ديگري داريم، ما يك وظيفه ديگري داريم ما بايد بمانيم؛ اما من بيعتم را برداشتم، شما اگر مي‌خواهيد برويد آزاديد. نگوييد پس‌فردا حسين بن علي ما را اينجا آورده و احياناً به ما وعده اين و آن داده است. اول كسي كه برخاست و عرض كرد يا اباعبدالله، مولاي من! ما دست از تو برنمي‌داريم، آقا قمر بني‌هاشم، عباس بن علي بود، گفت محال است دست از تو برداريم. به هر حال تك تك ياران آمدند پشت در خيمه زينب كبرا(سلام الله عليها) اظهار ارادت و وفاداري كردند، چون زينب(سلام الله عليها) در شب عاشورا به برادرش حسين بن علي گفت آيا از اين اصحاب و ياراني كه اينجا هستند شما مطمئنّ هستيد، اينها شما را تنها نمي‌گذارند؟ اين را حبيب بن مظاهر كه پشت خيمه داشت نگهباني مي‌داد، شنيد. آمد در بين اصحاب، گفت ما برويم پشت خيمه زينب(سلام الله عليها) اعلام كنيد، حضرت زينب نگران است، دل‌مشغول است؛ به برادرش حسين گفت كه آيا تو اطمينان داري كه اينها مي‌مانند؟ برويم, شب رفتند پشت در خيمه زينب(سلام الله عليها) به زينب كبرا سلام كردند و گفتند ما وفاداريم، محال است دست از حسين برداريم, گرچه حسين فرمود ما اينها را آزمودم، اينها وفادارند. در بياني از حسين بن علي در شب عاشورا هست كه حضرت فرمود من هيچ اصحابي بهتر از شما و باوفادارتر از شما نديدم.[31] امشب شب اصحاب است, شب ياران است درود و سلام خدا بر اصحاب و ياران ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّار﴾؛[32] «هنيئاً لكم»! گوارا باد بر شما كه براي حسين بن علي افتخار بوديد، تنها نگذاشتيد. همه اينها از بزرگان بودند, از قاريان قرآن بودند, از وجوه و چهره‌هاي اصلي ايمان و اسلام و قرآن و رسول الله و علي بن ابي‌طالب بودند. حبيب بن مظاهر, مسلم بن عوسجه, بزرگان اظهار ارادت كردند. در پايان عرض كردند كه همه ما فداي تو! بالاتر از ركاب تو براي ما چيست؟ با يك اظهار ارادت فوق‌العاده‌اي, بعد از اينكه حضرت تمام اينها را نشان داد كه چگونه هستند بعد پرده را كنار زد، فرمود اينجا جايگاه شماست؛ جايگاه آنها را در بهشت در شب عاشورا به آنها نشان داد. به امر الهي اين چشم برزخي باز مي‌شود، اين پرده كنار مي‌رود هر كسي جايگاه خودش را در آنجا مي‌بيند، جايگاهشان را هم نه از آن باب كه به خاطر جايگاه, اين حسين بالاترين قلّه است، كدام جايگاهي بالاتر از نام حسين؟ آن سعيد بن عبدالله است كه وقتي دوازده شعبه تير به دلش نشست كه جلودار بود كه اجازه نمي‌داد، هنگام نماز تير به ابي‌عبدالله قرار بگيرد، آن تيري كه از مقابل و روبرو آمد مجبور شد با صورت اين تير را گرفت افتاد, ابي‌عبدالله آمد بالاي سرش, سرش را روي زانو گرفت، گفت من چهار هزار فرسخ راه آمدم، با مسلم آمدم، باز برگشتم, دوباره پيغام شما و باز برگشتم, الآن هم بار آخر آمدم، آيا من به وظيفه خودم عمل كردم؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّة».[33] چهار هزار كيلومتر راه را در اين مسير از مدينه به كوفه و از كوفه به مكه, از مكه به كوفه, از كوفه به كربلا طي كرد اينها اين‌طوري بودند. قربان آن صدا و لحني كه ابي‌عبدالله فرمود: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّة» چه زباني, چه بياني, اين چه شبي است واقعاً!

به هر حال روز عاشورا ابي‌عبدالله(عليه السلام) با تك تك اصحاب و ياران بر اساس آنچه در مصائب آنها شنيديد؛ چه شنيدني, چه گفتني كه جز حزن و اندوه و ماتم نبود و ابي‌عبدالله بالاي سر تك تك آنها از جناب حرّ بن يزيد رياحي كه دستار بر سر او مي‌بندد، تا جون تا فرزندش علي اكبر, تا قاسم تا عباس بن علي تك تك اينها حالا رسيده به زمان خودش ابي‌عبدالله(عليه السلام) اينجاست كه صداي «هل من ناصر» حضرت بلند است. اين هم نه اينكه بعضي‌ها گفتند كه حضرت «هل من ناصر» براي چيست؟ «هل من ناصر» حضرت براي حجّت است كه اگر كسي اين صداي حجّت خدا را بشنود و اجابت نكند، اهل نجات نيست. به حرّ بن يزيد جعفي وقتي گفت كه بيا من مي‌خواهم تو را نجات بدهم، جانت را آزاد كنم, گفت مرا معذور بدار من سختم است، اسب دارم, شمشير دارم اينها را خدمت شما مي‌دهم، حضرت فرمود: ﴿وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّينَ عَضُداً[34] من از انسانِ گمراه كمك نمي‌خواهم، به او اين جمله را فرمود, فرمود يا حر! از اين ميدان دور بشو! چون اگر روز عاشورا صداي «هل من ناصر» مرا بشنوي «هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول الله» را بشنوي و اجابت نكني اهل نجات نيستي از اينجا دور بشو![35] حتي كسي كه همراه نبود او را راهنمايي كرد كه اگر كسي صداي «هل من ناصر» را بشنود و اجابت نكند. ابي‌عبدالله براي اينكه همين‌هايي كه دارند عليه او مي‌شورند را نجات بدهد، شايد كسي باشد كه صداي «هل من ناصر» را بشنود و فاصله بگيرد، دور بشود، نيايد حمله كند او هم نجات پيدا كند. با اين آهنگ «هل من ناصر» را گفت. اين صدا براي اهل خيمه‌ها خيلي سنگين بود.

 آمد در خيمه اين وداع ابي‌عبدالله كه وداع آخرين بار بود، چون حضرت هر وقت وارد جنگ مي‌شد با «الله اكبر» و «لا اله الاّ الله» و «ما شاء الله» اين‌گونه اذكار, صداي بلندش را به خيمه‌ها مي‌رساند تا بگويد من زنده‌ام و آنها نگران نباشند؛ اما اين آخرين بار بود كه حضرت به خيمه‌ها آمد و با اين سلام «عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام‏» اين سلام, سلام وداع است. يك وقت سلام استقبال است «السلام عليكم» يك وقت سلام, سلام وداع است؛ «عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام‏» ديگر همه بانوان, همه مخدّرات, همه اهل خيام, همه دخترها و زن‌ها و امثال آنان البته اين وداع و خداحافظي بسيار سخت بود. اينها مي‌گفتند آيا امكان ندارد كه ما را به مدينه برسانيد؟ آيا كسي نيست. اينها جايگاه والايي داشتند اينها عزيز بودند, اينها خاندان عصمت و طهارت بودند. ابي‌عبدالله با تك تك آنها خداحافظي كرد, بچه‌ها را روي زانو نشاند, دستي به سر آنها كشيد. اين دست, دست يتيمي بود؛ اما به آنها اين‌گونه فرمود كه اين كار ما يك كار عظيم الهي است، مبادا يك چيزي بگوييد! حرفي بزنيد كه موجب نقص قدر و منزلت شما بشود «لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم» مبادا چيزي بگوييد, حرفي بزنيد كه موجب نقص قدر و منزلت شما باشد جايگاهتان را محترم بشماريد، گريه‌هايتان را بگذاريد براي بعد، الآن جاي گريه نيست، بايد مقاومت كنيد, بايد صبوري كنيد, بايد استواري ايمان را در چهره شما ببينند؛ لذا وقتي كه صدقه مي‌دادند, خرما مي‌دادند، مي‌گفتند: «إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَينَا مُحَرَّمَةٌ» شما ببينيد كار فرزندان پيغمبر به كجا رسيد كه در كوفه اين صدقه را مي‌آوردند، حتي مي‌گفتند روي طشت هم نمي‌گذاشتند، دستي به بچه‌ها مي‌دادند اينها مي‌گفتند از دهانشان مي‌گرفتند، از دهان اين بچه‌هايي كه غذا نخورده بودند, آب ننوشيده بودند، دور مي‌انداختند: «إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَينَا مُحَرَّمَةٌ»[36] مي‌گويد صدقه بر ما محرّم است چه كردند با اين امت, چه كردند با اين بچه‌ها.

 با آنها خداحافظي كرد، حالا خداحافظي است، وقتي با فرزندش آقا امام زين العابدين خواست وداع كند، واي از اين وداع! چون حال امام سجاد زين العابدين خيلي حال وخيمي بود و اين هم به اعجاز و كرامت الهي باقي ماند. به فرزندش امام سجاد(عليه السلام) وصايا را داد, امانت را داد, يك جمله‌اي به او فرمود اين جمله نمي‌داند چه جمله‌اي است! حسين بن علي به فرزندش امام سجاد در اين حال, در اين حالت فرمود: از آن آهي بترس, از آن مظلومي بترس كه جز خداي عالم ناصري ندارد. آقايان در كشور ما گاهي اوقات چنين ظلم‌هايي مي‌شود كه آدم مي‌بيند كه هيچ پناهگاهي جز خداي عالم براي اينها نيست، آه آنها همه را مي‌گيرد, عرش خدا را مي‌لرزاند، حالا چه وقت خدا اينها را بگيرد، خودش مي‌داند. اين كسي كه نسبت به اين افرادي كه هيچ پناهگاهي ندارند، احياناً ظلمي مي‌كند، اينها بدانند كه اين آه به گونه‌اي مي‌گيرد كه دودمان را مي‌سوزاند نه آن فرد را. بترسيد از ظلم به كسي كه ياري جز پروردگار عالم ندارد، اين سخن پاياني حسين بن علي به امام سجاد(عليه السلام) است.[37] وداع مي‌كند, خداحافظي مي‌كند و وصاياي امامت را تحويل مي‌دهد؛ اما وقتي از خيمه‌ها مي‌خواهد رد شود، از خواهرش زينب(سلام الله عليها) طبق برخي از اقوال مي‌فرمايد: «ائْتُونِي بِثَوْبٍ» آن لباس كهنه را براي من بياوريد، چون «فَإِنِّي مَقْتُولٌ مَسْلُوب» من كُشته‌اي هستم كه لباس‌ها را از تَنم در مي‌آورند، آن لباس كهنه‌اي را كه آماده شده بدهيد.[38] اين لباس به تعبيري اهل جِزيه است؛ يعني كساني كه ديگر از همه جا وامانده‌اند. برخي از اقوال اين است كه زينب كبرا(سلام الله عليها) هنگام وداع و خداحافظي پشت‌سر آقا ابي‌عبدالله «مهلاً مهلا يابن الزهرا» آهسته‌تر, آهسته‌تر. دوتا وصيت است از مادرم زهرا براي انجام آمده‌ام، حسين جان خم شو تا زير گلويت را ببوسم، من نمي‌دانم مادرش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) چه مي‌ديد، چه نگاهي داشتند؛ اما به دخترش زينب فرمود زينب جان! من وقتي كه حسينم به سمت دشمن مي‌روم نيستم؛ اما تو در حقّ او مادري كن و از طرف من زير گلوي حسين را ببوس! زينب فرمود اجازه بده من وصيت مادرم را انجام بدهم! حسين بن علي سر خم كرد و زينب(سلام الله عليها) زير گلوي حسين بن علي را بوسيد. آن لباس كهنه را هم به تن كرد؛ اما به ميدان رفت بعد از جنگي و خستگي كه بر حضرت حاضر شد، آمد يك كناري فاصله بگيرد تا يك مقداري نفس تازه كند در همين حال ناگهان يك سنگي به پيشاني مبارك آقا ابي‌عبدالله اصابت كرد كه خون از اين پيشاني مبارك جاري شد. در اين حال حضرت ديگر با اين ضعف و با اين ناتواني اين دامن عربي را بالا زد تا خون را پاك كند، در همين حال يك تير سه شعبه‌اي آمد و مستقيم روي سينه فرزند زهرا نشست اين تير سه شعبه كه مسموم و سربرگشته بود، آن‌گونه كه در مقاتل ما آمده است، اين تير از پشت‌سر, سر درآورد. ابي‌عبدالله(عليه السلام) مي‌خواست اين تير را از جلو در بياورد، اينجا بود كه حتي عمرسعد هم به گريه افتاد. اينجا بود كه زينب(سلام الله عليها) دست روي سر گذاشت و به عمرسعد گفت آيا تو داري مي‌بيني كه فرزند زهرا اين‌گونه است؟ ابي‌عبدالله وقتي اين تير را مي‌خواست از جلو در بياورد چون سربرگشته بود نشد، گفتند سر خم كرد و اين تير را از پشت‌سر درآورد. ديگر طاقتش تاب شد افتاد.

اين حال ديگر حالي بود كه دشمن به خودش اجازه مي‌داد به خيمه‌ها حمله كند؛ اما هنوز مطمئن نبود، گفتند ما هياهو بكنيم به سمت خيمه‌ها ببينيم كه آيا حسين بن علي زنده است يا نه؟ وقتي اين هياهو انجام شد، ديدند ابي‌عبدالله روي شمشير شكسته‌اي تكيه داد، روي دو زانو نشست و فرمود من تا زنده هستم به خيمه‌ها حمله نكنيد اي شيعه ابوسفيان «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ»؛[39] اگر در دينتان، در پيروي از پيغمبر ترديد كرديد، لااقل در دنيا آزادمرد باشيد، با من جنگ داريد، به اين بچه‌ها چه كار داريد؟ «فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ». زيارت ناحيه آقا امام زمان: «أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِدا»؛ يا امام زمان قربانت! اوّلين كسي كه شايسته است عرض كنيم «أعظم الله لك الأجر» اين بقيّةالله است. در اين لحظه‌اي كه فرس و اسب ابي‌عبدالله آمد يالش را با خون ابي‌عبدالله(عليه السلام) خونين كرد و با سرعت به سمت خيمه‌ها آمد، «أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِدا»؛ آمد با «مُحَمْحِماً بَاكِيا وَ أَبْصَرْنَ سَرْجَكَ مَلْوِيّا» در حالي كه زين برگشته بود، آمد به سمت خيمه‌ها، ديد «بَرَزْن‏» اين خانواده‌ها و زن‌ها و دخترها در حالي كه به صورت‌هايشان سيلي مي‌زدند، «نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَی الْخُدُودِ لَاطِمَاتِ الْوُجُوه‏‏»؛ در حالي كه «لَاطِمَاتِ الْوُجُوه‏‏» بودند به صورت‌هايشان سيلي مي‌زدند آمدند بيرون. اينجاست كه آقا امام زمان(عليه السلام) مي‌فرمايد: اگر براي اين لحظه كه اين زن‌ها «نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَی الْخُدُودِ، لَاطِمَاتِ الْوُجُوه‏‏» به خودشان سيلي مي‌زدند، اگر براي اين فرصت من خون بگريم جاي دارد و اگر به جاي اشك, خون جاري بشود جاي دارد «إِلَی مَصْرَعِكَ مُبَادِرَاتوَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِكَ مُولِغٌ سَيْفَهُ فِي نَحْرِك‏».[40]

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[41] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏﴾.[42]

خدايا اين قبيل توسلات و عزاداري از جمع حاضر, برادران و خواهران به احسن وجه قبول بفرما!

ذخيره‌اي براي قبر و قيامت همه ما قرار بده!

كشور ما, نظام ما, مملكت ما, مراجع عظام تقليد, رهبر معظّم, همه دانشگاه‌ها, حوزه‌ها, جوانان كشور, آنهايي كه داخل‌اند, آنهايي كه خارج‌اند, آنهايي كه دل به ايران عزيز دارند، هر ايراني شيعه عزيز در هر كجا كه هست ـ إن‌شاءالله ـ خداي عالم از همه آنها به احسن وجه اين توسل را قبول بفرمايد و ذخيره‌اي براي همه ما قرار بدهد!

مرضاي مسلمين خصوصاً منظورين را از شفاي عاجل برخوردار بفرمايد!

مشكلات را از جوانان ما خصوصاً مشكلات اقتصادي, مسكن, ازدواج خدايا به حرمت شب عاشورا مرتفع بفرما!

استكبار جهاني و صهيونيسم بين الملل شرّشان را به خود آنها برگردان!

ما را با مكتب محرّم كه ما را با مكتب عزيز اسلام آشنا مي‌كند و مغز و لُبّ اسلام عزيز همين محرم است، خدايا بيش از پيش آشنا بفرما!

به ايتام آل رسول خدايا به بهترين وجهي امكان رسيدگي فراهم بفرما!

شهداي ما, گذشتگان از اين جمع, ارواح مؤمنين و مؤمنات, بزرگاني كه در خدمت اين نهضت و در جريان كربلاي ابي‌عبدالله بودند و در جمع ما نيستند, ارواح طيّبه شهدا, امام راحل همه و همه شهدا را و اموات را با شهداي كربلا محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان, مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنبيّ و آله و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»



[1]. كامل الزيارات، ص108.

[2]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص514.

[3]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص147.

[4]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص548.

[5]. معانی الأخبار، ص35.

[6]. سوره إسراء، آيه70.

[7]. سوره شمس، آيات7 و 8.

[8]. سوره تين، آيات4 و 5.

[9]. سوره روم، آيه30.

[10]. المحاسن، ج1، ص163.

[11]. المحاسن، ج1، ص147.

[12]. سوره قمر، آيه55.

[13]. سوره فجر، آيات 27 ـ 30.

[14]. مقتل الحسين، مقرم، ص 367.

[15]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص160.

[16]. سوره إسراء، آيه1.

[17]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص188.

[18]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص309.

[19]. المحاسن، ج1، ص163.

[20]. سوره حديد، آيه19.

[21]. بشارة المصطفى لشيعة المرتضی (ط - القديمة)، النص، ص75.

[22]. الأمالي(للصدوق)، ص463.

[23]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص16.

[24]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص16.

[25]. سوره آل‌عمران، آيه13. سوره نور، آيه44. سوره حشر، آيه2.

[26]. سوره بقره، آيات179 و 197. سوره آل‌عمران، آيه190.....

[27]. التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص348.

[28]. مثير الأحزان، ص24.

[29]. سوره سبأ، آيه28.

[30]. سوره مدثر، آيه36.

[31]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص91.

[32]. سوره رعد، آيه24.

[33]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، ص108.

[34]. سوره کهف، آيه51.

[35]. الأمالي(للصدوق)، ص‏154 و 155.

[36]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص114.

[37]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص331؛ «قَالَ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه‏».

[38]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص109.

[39]. اللهوف علی قتلي الطفوف، ص120.

[40]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص504 و 505.

[41]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[42]. سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب