09 12 2020 312998 شناسه:

سلسله مباحث اخلاقی ـ جلسه 3 (1399/09/20)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین»

﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم٭ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ٭ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ٭ وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ ٭ وَ إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾.[1]

در سوره مبارکه «قلم» خدای عالم به قلم و آنچه که مینگارد و مینویسد و سطر میکند سوگند یاد میکند؛ ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُون حالا حرف «ن» چه معنایی و چه سرّ و رازی در درون خودش دارد که خدای عالم با پیامبرش با این حرف سخن را آغاز میکند؟ معمولاً نکاتی را در باب معانی حروف مقطّعه مفسرین ذکر کردند اما یکی از تفسیرهایی که در این رابطه شده است این است که یک رازی و رمزی است که بین رسول گرامی اسلام با پروردگار عالم است که نشان از این است آنچه که در این سوره مبارکه هست در این حرف نمایانده میشود، حرف نمایشگر آن چیزی است که خدای عالم در این سوره مبارکه بیان میفرماید. با سوگند الهی نسبت به قلم و آنچه که مینگارد خدای عالم توصیفاتی را در شأن و ویژگیهای رسول گرامی اسلام بیان میکند و میفرماید: ﴿ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ﴾ این تهمتها و اهانتها و سخنان ناروایی که در حق تو میگویند هرگز سخنان صحیحی نیست و تو در سایه نعمت و عنایت پروردگاری که به تو شده است از ساحت جنون و نظایر آن دور هستی و منزه هستی و خدای عالم به تو پاداش و اجری خواهد داد که اجر بسیار ارزشمندی است و امتنانی نیست ﴿وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ﴾ و بعد حضرت را با این وصف والا و ارزشمند ستود فرمود: ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم. این تعبیر یک تعبیر فوق العاده ارزشمندی است که به تفسیر عادی برنمیآید و در نمیآید زیرا با جمله اسمیه و تأکید و مانند آن این «لام» تأکید اما دو تا ویژگی برتر در این آیه است که باید همه دقت کنیم یکی این است خدای عالمی که تمام دنیا را متاع قلیل میشمارد نسبت به اخلاقی که پیامبر بزرگوار دارد آن اخلاق را عظیم میشمارد و از سوی دیگر هم او را بر کرسی اخلاق نشانده است ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیم. یک وقت میگویند شما اخلاق عظیم هستید اما یک وقتی می‌گویند فرازمند و فراتر از اخلاق عظیم بر کرسی اخلاق عظیم قرار گرفتهای که ـ إن‌شاء‌الله ـ توضیح آن خواهد آمد.

از آنچه که در باب «نفس» گفته شده است اجازه بدهید نکاتی را با هم مرور کنیم. چون بحثها دارد به صورت یک مباحث حوزوی و در جمع فضلا و اساتید و دوستان طلبه فاضل و جدی ـ إنشاءالله ـ گفته میشود ما یک مقدار از سطح معمولی و سطح رایج برتر بیاییم و حرفهای عمیقتری که در منابع فلسفی ما عرفانی ما اخلاقی ما وجود دارد که همه برگرفته شده از تعالیم والای کتاب و سنّت است آگاهی بیشتری بیابیم. نفس انسانی فوق العاده امر پیچیده و هم عمیق و هم وسیع و گسترده است. وقتی انسان راجع به نفس مطالعه میکند به جهت جامعیتی که نفس از مرتبه «أسفل سافلین» تا مرحله «أعلی علّیین» دارد بسیار امر عجیب و شگفتی است. موجودات نوعاً «بشرط لا» هستند ولی انسان «لا بشرط» است؛ یعنی جماد، نبات، حیوان و حتی فرشتگان و ملائکه، همه و همه سخنشان این است که ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾[2] هر کدام از اینها یک مرتبه وجودی خاص به خودشان را دارند و در همان مرتبه هم هستند، در همان مرتبه نشو و نمو دارند، در همان مرحله استکمال و سرگشتگی آنها تأمین است اما در همان مرحلهاند ولی انسان یک موجودی است که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِین[3] این موجود را ما چگونه ارزیابی کنیم و چگونه او را مورد مطالعه قرار بدهیم؟ این انسانی که در هر حالی میتواند حالتی داشته باشد ویژگی داشته باشد میتواند در اوج قدرت معنوی باشد و ناگهان سقوط کند و در مرحله حیوانی و دون آن قرار بگیرد، این انسانی که خدای عالم او را اینگونه معرفی میکند ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِین، این انسان که هر لحظه ممکن است ـ إنشاءالله ـ اوج بگیرد و بالا برود و با یک عنایت الهی جهانها را درنوردد:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد[4]

این چه ویژگی است که انسان دارد؟ یا یک موجودی مثلاً مثل ابلیس که شش هزار سال حالا بر اساس آنچه که در مستندات وجود دارد در منابع هست این موجود اطاعت کرد و بندگی کرد و خدا را پرستش کرد اما وقتی مسئله انسان و آفرینش انسان مطرح شد و خدای عالم فرمان سجده در مقابل مقام آدمیت را داد او ﴿أَبی‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین﴾[5] این استکبار او، او را اینگونه ساقط کرد و به حدی رساند که خدای عالم فرمود: ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیم﴾[6] و مورد طرد و لعن الهی برای همیشه قرار گرفت. این خطر همواره متوجه انسان هم هست، اینطور نیست که انسان هم به لحاظ جنبههای منفی احیاناً راه برای او بسته باشد که وقتی به یک درجهای از کمال رسید ساقط نشود یا اگر به کمالاتی رسید هبوطی برای او نباشد، یا از این طرف اگر احیاناً سقوط کرد راه بازگشت و توبه برای او بسته باشد. خود این مسئله باید همیشه مدّ نظر ما باشد که ما با توجه به این ویژگی همواره و همیشه و در هر لحظه باید در پناه و امان الهی حرکت کنیم و این دعایی که رسول مکرّم اسلام مکرّر داشتند در شبانگاهان سحرگاهان حضرت سحر و بیداری را بر خود میپذیرفتند و در مناجاتهایشان اصرار بر این داشتند که «وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَدا»،[7] این چه رازی دارد؟ این پیغمبر گرامی اسلام از خدای عالم در سحرگاهان با این نحوه از مناجات که خدایا لحظهای مرا به حال خودم وامگذار! یک چشم به هم زدن من به خود نباشم که ـ خدایی ناکرده ـ در همان لحظه ممکن است ساقط شود! یک نیتی برای انسان پیش میآید این نیت خیر یک گامی بزرگ و جهشی در مسیر تعالی و سرگشتگی انسانی اتفاق میافتد و یا یک نیتی در درون انسان میگذرد این نیت، نیت ـ معاذالله ـ شیطانی ممکن است باشد یک واردات قلبیهای برای انسان حاصل شود از این سوی، هم الهامات ربّانی ممکن است و هم وساوس شیطانی. درِ دل انسانی باز است اگر انسان توجه نکند و مواظبت و مراقبت و محاسبت و موازنت واقعاً نداشته باشد، امکان سقوط و هبوط برای انسان است پس باید همواره مواظب این نفس باشد.

بسیار موقع خطرناکی ما در نشأه طبیعت داریم، تا در دنیا زیست میکنیم این مسائل هست ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[8] «شُح» یعنی بخل، این کنار جان ما هست؛ شما میبینید انسانهایی هستند که به لحاظ مالی توانمند هستند و نیازی هم به این امور ندارند اما تا آخرین لحظه هرگز حاضر نیستند که در مسیر انفاق در مسیر صدقات در مسیر کمک و احسان به جامعه بتوانند قدمی بردارند زیرا این شحّی که در کنار نفس انسانی هست منع عظیمی را ایجاد میکند و انسان قدرت بر این معنا را واقعاً ندارد.

وقتی ما مرور میکنیم خطراتی که متوجه ما هست، نیشهای شیطانی و نفسانی که برای ما هست این ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوء﴾[9] یا نیش شیطانی ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾[10] انسان وقتی ـ معاذالله ـ نیش شیطان در او اثر کند این نیش مثل نیش مار است که انسان را فلج میکند نمیتواند کاری بکند. «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا»؛[11] اگر این سمّ درون در دنیا ـ معاذالله ـ حالا به لحاظ مقامخواهی است، مالخواهی است، حبّ به شیء است، بغض به شیء است و هر چیزی که هست ما را به یک سمت بکشاند، انسان ساقط میشود همه خوبیها را ممکن است کنار بزند نبیند و همه عنایتها و منّتها و نعمتهای الهی را نادیده بگیرد و به یک سخن دیگری برود ﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریم﴾[12] این تهدیدهای همه جانبهای که برای انسان میآید مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مانند آن اینها ابزاری است برای ابتلاء و امتحان، به هر حال همواره این فراز و فرودهای سیاسی بوده است این دولتها بودهاند این شرایط اجتماعی و انسانی در همه ادوار تاریخ وجود داشته است اما آنهایی که رستند و نجات پیدا کردند و به فلاح رسیدند و فائز شدند که به پیروی از مولایشان آقا علی بن ابیطالب که فرمود: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»[13] کماند و انسانهای نادری هستند. وقتی انسان حساب میکند میبیند که همواره باید خودش را در تحت عنایت الهی بداند و در دژ و قلعه توحید قرار بگیرد که «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏»[14] این عذاب ـ معاذالله ـ هم عذاب اخروی است و هم عذابی است که در دنیا به چهره گناه و خطایا و ذنوب برای انسان حاصل میشود.

توجه اینگونه از مسائل برای همه ما واقعاً لازم است که ما با توجه و اهتمام به اینگونه از مسائل، خودمان را فراموش نکنیم و غافل نشویم و لحظهای از محضر ربوبی بیرون نیاییم خود را در محضر خدا ببینیم در همه حالات، گفتار، کردار و رفتارمان، اینطور نباشد که نفس ما و خواستههای ما ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاه[15] و ما در محضر خواستههای خودمان باشیم. انسان همواره در محضر است؛ یا ـ إنشاءالله ـ در محضر خداست یا در محضر هوای نفس است و شیاطین است و مانند آن. انسان که از خود استقلالی ندارد به هر حال یا تابعیت یا عبودیت خدا را میپذیرد عبد غیر خدا نمیشود، یا عبد شهوت است عبد هوس و بندگیهای خودش است خواستههای خودش را خدای خودش قرار داده است و برای رسیدن و کامیابی نسبت به خواستههای خود قدمهایی را برمیدارد. به هر حال اینگونه از مسائل در نظام انسانی هست، هیچ کدام از موجودات اینگونه خطرها و تهدیدها و آسیبها و آفتها از درون و بیرون او را احاطه نکرده است. همه ما در ﴿عَلی‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار﴾[16] قرار گرفتیم و اگر احیاناً انسان لحظهای غافل شود و گزش شیطانی ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾ اگر این استعاذه همواره برای انسان نباشد در پناه خدا قرار نگیرد احیاناً ساقط خواهد شد.

حالا همه ما این تذکرات و این یادآوریها و این یادداشتهایی که ﴿إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ﴾[17] تذکار بودن قرآن را همه ما، خودم از همه شما در این رابطه محتاجترم! ما فقط داریم مرور میکنیم، ما درس اخلاقی نداریم یک سلسله مباحث اخلاقی را با هم مرور میکنیم. من هرگز به این امر که مباحث اخلاقی را بخواهم بیان کنم نیستم و هرگز خودم را در این جایگاه نمیدانم ولی مرور نسبت به اینها و یادآوری اینگونه از بحثها ما را به خود متوجه میکند و انسانیت ما را و خطرناک بودن عالمی که در آن زندگی میکنیم و نفسی که پایگاه وجودی ما در آن است، همین نفس میتواند با بیان الهی صاحب آن مرتبه عالیه بشود با اوصاف و با ویژگیهای ممتاز هم او را در مرتبه عالیه بداند و هم او را در مرتبه دانیه «أسفل سافلین» بشمارد.

این یک درآمدی بود برای اینکه مباحث اخلاقی امروز را با هم مرور کنیم. از دیرباز مسائل اخلاقی در قالبهای متعددی مطرح شده است اما اخلاقی که دین آورده است با اخلاقی که بشر و حتی حکمت به ارمغان آورده است کاملاً متفاوت است، زیرا اخلاق خاصی که ما در حوزه دین از آن برخورداریم و داریم استفاده میکنیم این اخلاق برای یک موطنی از مواطن نفس انسانی است که مورد غفلت بشر است مورد جهل بشر است و بشر این لایه وجودی حقیقت انسانی را نمیتواند بشناسد.

ملاحظه بفرمایید حکمای باستانی چه ایرانی چه یونانی و چه بلاد دیگر در باب فضائل و فضیلت سخنی گفتهاند که قابل توجه است، سخنی که از امثال ارسطو و افلاطون به میراث رسیده است در باب انسان که انسان برای اینکه به فضیلتی برسد باید عادل باشد و عدالت انسانی را در سه صحنه عقل نظری و ادراک او و دو جنبه عملی شهوت و غضب او تعریف کردند و گفتند انسانی صاحب فضیلت است که عادل باشد و عدالت انسانی در سه جریان وجودی او شکل میگیرد. او در حوزه نظر و اندیشه و ادراک اگر به عقل رسید و اندیشه او از جایگاه عقل تأمین شد نه از جایگاه حس و خیال و وهم، واقعاً با حقایق از منظر عقلانی روبرو میشود و حقایق را اینگونه میبیند، این انسان چون به عقل رسیده است هم از آن طرف از بلاهت و کندذهنی و مانند آن در امان است، از این طرف از جُربزگی و سخنان پراکنده و آشفته زدن در امان است، این انسان به عقل می‌رسد. حدّ وسط بین بلاهت و جربزگی را عقل شمردهاند و این عدالت در حوزه ادارک است. در بُعد قدرت و شجات یا بُعد غضب، گفتند انسان اگر نه ترسو و اهل جُبن و ترس باشد و نه اهل بیباکی و تهوّر و مانند آن بلکه معدل بین این دو و آن نقطه مرکزی بین این دو باشد که نه ترس و جبان بودن بر او مسلط باشد و نه اهل بیباکی و تهوّر، او را میگویند انسان شجاع و شجاعت حد وسط بین جنبههای افراط و تفریط غضب است و این باعث عدالت انسانی است. در جنبه شهوت هم همینطور است که نه شَره و شهوت فراوان پیدا کند و نه خمود و افسردگی بیابد این را از آن به عنوان ملکه عفّت یاد کردهاند که انسانی که صاحب این سه خصلت والاست یعنی عفّت در فضای شهوت و شجاعت در فضای غضب و عقل در فضای ادراک برای انسان حاصل شد، این انسان را میگویند عادل، صاحب مقام عدالت و از فضیلت عدالت برخوردار است.[18]

این سخن از دیرباز بوده است و قابل توجه است و باید که این را مغتنم بشماریم. حکیمان بر اساس تحلیل وجودشناختی که نسبت به انسان دارند و به تعبیری انسانشناسی کردهاند، انسانشناسی وجودی کردهاند و وجود انسانی را تحلیل کردهاند و این نکات و این جنبهها را یافتهاند بسیار ارزشمند است. اما ما در حوزه دین این را اخلاق نمیشماریم بلکه جنبه اعتدالی انسانی میدانیم؛ انسان معتدل، انسانی که از حالت افراط و تفریط نجات پیدا کرده است و به اعتدال رسیده و از این به بعد باید که حرکت انسانی خودش را آغاز کند، آن انسانی که در فضای شهوت اهل شره است و شهوترانی و مانند آن یا انسانی که در غضب اهل بیباکی است و تهوّر است و زدوبند است و اهلاک حرث و نسل است و مانند آن، اینها انسان نیستند اینها به مرز انسانیت نرسیدهاند و آن اعتدال انسانی حاصل نشده است، اینها به مرحله قسط و عدل به معنای خاص نرسیدهاند که احیاناً ما سرآغازی برای زندگی و حیات انسانی آن را بشماریم.

بنابراین انسان اول باید از حضیض وجودی خودش بیاید در یک حد اعتدالی قرار بگیرد از آن به بعد رخت سفر ببندد و بار هجرت را بپذیرد و ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾.[19] آن انسانی که بُعد افراط و تفریط در جانب شهوت و غضب دارد و بُعد حسگرایی و وهمگرایی و خیالگرایی بر او غالب است و نه صاحب عقلانیت شایسته، او به حریم انسانیت هنوز بار نیافته است، از او نمیشود انتظاری داشت که بخواهد ملکات اخلاقی را برای خود فراهم بیاورد. این مرز از انسانیت که از او به اعتدال یا قسط یاد میکنیم، تمام انبیای الهی بر اساس آنچه که در سوره مبارکه «حدید» بیان شده است برای این مقطع که انسان را به مرز اعتدال برسانند، او را از افراط و تفریط در این سه جنبه ادارک و شهوت و غضب به در بیاورند و به قسط و به عدل به این معنا برساند، این هدف اولین انبیای الهی بوده است. ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدید وَ مَنافِعُ لِلنَّاس﴾[20] در همین سوره است که ما انبیاء را فرستادیم کتب را فرستادیم تا انسانها به مرز قسط و عدل برسند ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط؛ در سوره مبارکه «حدید» این هست که خدای عالم اینگونه مسئله قسط و عدل را یاد میکند ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾، نه اینکه ما قسط را و عدل را بیاییم به مردم بدهیم، قسط و عدل سهم نیست که به مردم بدهیم، گوشت و نان نیست بلکه قسط و عدل به این معنا که حالت اعتدالی است و از افراط و تفریط رهایی یافتن است و از شَرَه و شهوت و خمودی نجات یافتن است و از تهوّر و بیباکی و جبونی و ترس نجات یافتن است، اینها را میگویند اعتدال وجودی انسان و پایگاه انسانی از اینجا آغاز میشود. انسانی که به مرز عقل نرسیده است حسگرا هست وهمگرا هست خیالگرا هست، این انسان، انسان نیست، انسان از پایگاه عقل آغاز میشود و إلا حیات نباتی که انسان دارد حیات حیوانی که انسان دارد انسانیت تأمین نمیشود آنچه که انسانیت را تأمین میکند این جهاتی است که در این سه بُعد بیان شده است که در سوره مبارکه «حدید» دارد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾ که توجه به اینکه ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط﴾ یعنی انسانها به مرز اعتدال برسند از افراط و تفریط نجات پیدا بکنند، از هر چه که انسان را به ناروایی و ناصوابی گفتن و رفتار کردن میرساند انسان را مراقبت کنند و حفظ کنند.

این بحث که یک بحث بسیار دامنهداری است و در اندیشه حکمای باستان ما و حکمای باستان دیگر بلاد زمین انسانی وجود داشتند؛ چه در مشرق زمین و چه مغرب زمین، چه در خود منطقهای که ما هستیم ـ الحمدلله ـ حکمای باستانی ما در این زمینه سخنان فراوانی گفتند، الآن هم همچنان از جناب ارسطو و افلاطون که مدوّن اینها بودند و معلم اینگونه از بحثها بودند تاکنون هم ادامه دارد چون سخن حقی است و سخن حق زوالناپذیر است و فناپذیر نیست، اینها مثل خورشید و ماه همواره جاری هستند و لذا اینگونه از سخنانی که به عنوان فضیلت انسانی گفته شده است از بیش از سه هزار سال قبل تاکنون مورد پذیرش است. این به یک بخش از حوزه انسانی نظر دارد اما این اخلاق نیست گرچه بزرگان اخلاق ما این مباحث را پیوند زدند به لحاظ اخلاقی به منابع وحیانی ما و در حوزه علم اخلاق آوردند ولی اینها اخلاق به معنای مصطلح قرآنی که ﴿وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ است نیست بلکه عرض کردیم اینها مرز اعتدالی انساناند که انسان را از مرحله جمادی و نباتی و حیوانی به در میآورند و به مرز انسانی میرسانند و انسانی که به عقل بالفعل نرسد حسگرا باشد وهمگرا و خیالگرا باشد این انسان نیست برای اینکه این قوا قوای سربازیاند جنود هستند آنکه امیر قافله انسانی است عقل است که این باید فرمانروایی کند که اگر ـ خدای ناکرده ـ این عقل ساقط شود به تعبیر مولایمان علی بن ابیطالب(علیه السلام) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر»،[21] طبیعی است که این انسان از انسانیت ساقط میشود و اگر علی بن ابیطالب(علیه السلام) در نهج البلاغه در خصوص کسانی که به این مدار و محور نرسیدهاند فرمود: «وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»[22] یا فرمود آنهایی که عالم و فرزانهاند آنها حوزه انسانی را دارند و مابقی اینگونه نیستند، این به جهت این است که انسانیت انسانی از این مقطع آغاز میشود و به جایگاهی میرسد که باید مراحل بعد را طی کند.

همه انبیاء آمدند تا انسانها به مرز عدالت برسند یعنی هدف و مقصد اولی و نه نهایی که نهایی، نورانیت انسانی است به لحاظ مباحث اخلاقی و مباحث عرفانی و مباحث وحیانی که اینها باید یکی پس از دیگری بیاید تا جان انسان را آنگونه که شایسته مقام انسانیت است او را بالا ببرد ولی کف مقاصد و اهدافی که انبیای الهی دارند و هدف الهی در این فعل او که ارسال رسل و انزال کتب است مسئله عدالت است که این عدالت آن عدالت مصطلح در اخلاق نیست بلکه اعتدال است بلکه قسط است و رسیدن انسان به جایگاه سرآغاز انسانیت که در بُعد شهوت آن، در بُعد غضب آن و در بُعد ادارک هم آن است. این کلیّت مسئله است، این به آن جنبه نفسانی که اخلاق انسانی ناظر به آن است نیست.

جنبه دیگری برای انسان وجود دارد که آن جنبه، جنبه نفسانی است یعنی نفس به جهت حیثیت نفسانی که باید راجع به آن ما سخن آغاز کنیم و مطلب بگوییم. درست است که کلیّت این وجود را از او به عنوان نفس یاد میکنیم یا احیاناً روح یاد میکنیم که همه این اصطلاحات را ما باید با دقت جلو ببریم درست است که ما میگوییم نفس و گاهی از همین نفس به روح یاد میکنیم، گاهی وقتها به عقل یاد میکنیم، گاهی وقتها به قلب یاد میکنیم، گاهی وقتها به فؤاد یاد میکنیم، گاهی وقتها به صدر یاد میکنیم اینها یک معنا الفاظ به اصطلاح مساوی با هم نیستند که مرادف هم باشند مترادف باشند و یک معنا را بخواهد افاده بکنند یک مقام را و یک مرحله وجودی را بخواهند افاده بکنند بلکه ناظرند به مراحل و جهات مختلف دیگر انسانی که آنها را باید توجه داشته باشیم.

پس یک وقت میگوییم نفس انسانی و مراد ما از نفس از آن مرحله نفس نباتی بلکه جمادی گرفته تا میرسد به مرحله «أعلی علیین» یعنی آن وقتی که نطفه انسان بسته شد این انسان، انسان بالقوه است و یک حالت نباتی دارد تا میآید کمکم به حالت حیوانی و بعد هم مراحل انسانی و بعد مراحل ملکی و الهی و جنبههای وجودی دیگر. این نفس با نفسی که در هر مقطع از او عنوانی داریم و اسمی داریم که حتی موضوع علم اخلاق را ما نفس میدانیم کدام نفس؟ کدام مرحله از نفس موضوع علم اخلاق است؟ همانطور که مستحضر هستید حکیمان با عقل انسانی کار دارند، آنهایی که در بُعد حکمت نظری کار میکنند، در بُعد نفس انسانی به معنای عقل یعنی جایگاهی که قوه تفکر است اندیشه است کار دارند آن هم باز نفس است که «النفس فی وحدتها کل القوی»[23] که همین نفس در همه مراحل، آن گاهی که شاهد حقایق غیبیه است نفس است، آن گاهی که حقائق عقلی را مییابد نفس است، آن گاهی که در حوزه نفسانیات و خُلقیات و ملکات سخن میگوید نفس است، آن گاهی که به مباحث عملی و رفتار و گفتار است باز هم نفس است. از حیات نباتی و انسانی میگوییم که من خوردم! من اندیشیدم! من خیال کردم! من حس کردم! من تعقّل کردم! من شاهد بودم! بلکه ﴿لَقَدْ رَأیٰ‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری﴾[24] در آن مرحله هم باز نفس حاضر است.

بنابراین نفس همانطور که عرض کردیم یک حقیقت «لا بشرط»ی است که «یجتمع مع ألْف شرط» است با همه حقائق و در همه مراحل هست. اینکه از آن مرحله عالی أحسن تقویمی است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیم﴾،[25] همین انسان ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِین[26] این ضمیر در ﴿رَدَدْنَاهُ به انسان برمیگردد؛ همان انسانی که أحسن تقویمی است أسفل سافلینی است. ما انسان را یک موجود عرضی در همه شرایط در عرض هم که نباید مورد بررسی قرار بدهیم، انسان یک موجودی است حالا اگر ما با زبان فلسفه بخواهیم حرف بزنیم یک حقیقت واحده مشککه دارد ذو مراتب است و این انسان به خاطر همین ویژگی که برای او هست به خاطر اینکه «لا بشرط» است نه «بشرط لا»، یک وجود در بستهای نیست که در حدّ جماد باشد یا نبات باشد یا حیوان باشد یا حتی فرشته باشد که ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم﴾[27] زبان حال همه اینها است، این موجود مقام معلومی ندارد باید برای خودش این مقام معلوم را احراز کند و حفظ کند و نگه بدارد. تعبیر قرآنی این است که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[28] اگر کسی حسنه را بیاورد نه «مَن عَمِل»! ممکن است انسان در گذشته حسنات فراوانی داشته باشد ولی همه را پشت پا بزند و از خودش دور کند. در قرآن خدا فرمود: ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[29] ملاحظه بفرمایید با چه تعبیری! نمی‌میرید مگر اینکه در حال مُردن مسلمان باشید، اسلام را و آیین الهی را مدّ نظر داشته باشید، با چه تأکیدی! ﴿فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾. این یوسف صدّیق است که با این همه مقامات وقتی به عنوان عزیز مصری آمد به آن جایگاه رسید خواسته او این است که اللهمّ ﴿تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً﴾. این مسائل ما را وادار میکند که توجه داشته باشیم و نسبت به اینگونه از بحثها دقت بیشتری داشته باشیم.

عرض کردم و باز هم تکرار کنم که هرگز در جایگاه بیان درس اخلاق نیستم، با هم داریم مرور میکنیم این آیات را که ما محتاجترین و ـ إنشاءالله ـ مسائل را با هم دنبال خواهیم کرد. یک بهانهای بود این بحث شروع شد دوستان پیشنهاد دادند که ما این را ادامه بدهیم تا ـ إنشاءالله ـ ببینیم که چه ارادهای خدای عالم در این کار دیده است، ما ـ إنشاءالله ـ خودمان را به خدا میسپاریم و از خدای عالم هم استعانت میجوییم.

بار دیگر به حضور همه دوستانی که اسامی شریفشان اینجا هست و بسیار محبت فرمودند سلام داشتند، بنده متقابلاً سلام عرض میکنم و آرزوی توفیقات فراوان و سعادتمندی و ـ إنشاءالله ـ در همه حال در پناه حضرت حق باشید و مخصوصاً از همه آفات و آسیبهای سماوی و ارضی خصوصاً کرونا شما و خانواده محترمان پدران و مادران و همسران و فرزندان در امن و امان الهی محفوظ باشید و ـ انشاءالله ـ هر چه زودتر این بلیه از همه ما دور شود و از جامعه بشری دور شود تا بتوانیم با یک زندگی انسانی و شریف الهی مسیر سعادت را ـ به لطف الهی ـ طی کنیم.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره قلم, آیات1ـ4.

[2]. سوره صافات، آیه164.

[3]. سوره تین، آیات4 و5.

[4]. دیوان حافظ، غزل شماره167.

[5]. سوره بقره، آیه34.

[6]. سوره حجر، آیه34؛ سوره ص، آیه77.

[7]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص524.

[8]. سوره نساء، آیه128.

[9]. سوره یوسف، آیه53.

[10]. سوره اعراف، آیه200؛ سوره فصلت، آیه36.

[11]. نهج البلاغة(صبحی صالح)، حکمت119.

[12]. سوره إنفطار، آیه6.

[13]. خصائص الأئمة، ص63.

[14]. عیون الأخبار، ج2، ص134؛ بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج49، ص127.

[15]. سوره جاثیه، آیه23.

[16]. سوره آل عمران، آیه103.

[17]. سوره مزمل، آیه19؛ سوره إنسان، آیه29.

[18]. علم الاخلاق إلی نیقوماخوس، دار صادر، ج2، ص60 و 61.

[19]. سوره مدثر، آیه5.

[20]. سوره حدید، آیه25.

[21]. نهج البلاغه(صبحی صالح)، حکمت211.

[22]. نهج البلاغة(صبحی صالح)، خطبه87.

[23]. الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، دار احیاء التراث، ج8، ص221.

[24]. سوره نجم، آیه18.

[25]. سوره تین، آیه4.

[26]. سوره تین، آیه5.

[27]. سوره صافات، آیه164.

[28]. سوره انعام، آیه160.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب