30 12 2020 312953 شناسه:

سلسله مباحث اخلاقی ـ جلسه 6 (1399/10/11)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ آلِهِ الطَّاهِرِین».

حضور همه دوستان و علاقه‌مندان به معارف و حکمت و حقایق دینی و اسلامی سلام عرض میکنیم، آرزوی توفیق و صحت و سلامت داریم و برای جامعه بشری و امت اسلام و خصوصاً هموطنان عزیز در هر کجا که هستند از پروردگار عالم صحت و عافیت طلب میکنیم و همچنین توفیق و سعادت!

پنجشنبه دیگری است و مباحث اخلاقی را با هم مرور میکنیم. سعی میشود که بحثهایی ارائه بشود که مباحث از ریشههای منابع وحیانی مدد بگیرد و استواری و قوام و استحکام مباحث هم مستند به منابع وحیانی باشد. من به همه دوستان و برادران و خواهران گرانقدری که در این پیامهایشان سلام فرستادند و اظهار محبت فرمودند هم متقابلاً سلام عرض میکنم و آرزوی توفیق دارم و امیدواریم که ـ إنشاءالله ـ در هر کجا که هستند مبارک باشند: «وَ جَعَلَکُم مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»!

موضوع علم اخلاق همانطور که مستحضر هستید بحث نفْس است و در هر علمی مهمترین و اصلیترین بحث شکافتن و تحلیل و بررسی خود موضوع است که ماهیت موضوع چیست؟ و احکام وجودی آن کدام است؟ و هر چه که علم به لحاظ موضوع روشنتر باشد مباحثی که متفرع بر آن است و مترتّب بر آن است از احکام وجودی، عوارض، حالات و هیئات، درک آن دشوار نخواهد بود؛ لذا زیرساختیترین بحث در مباحث علمی شناخت موضوع به لحاظ ماهیت، هویت و احکام وجودشناسی آن است. در باب اخلاق هم مسئله به همین صورت است. موضوع علم اخلاق همانطور که مستحضر هستید نفْس است؛ البته نفْس از آن جهت که دارای سعادت و شقاوت است و برای وصول به سعادت و نجات از شقاوت و نگونبختی راهها و شرایطی را در این علم نزد خواهان و متخلقان این راه قرار میدهد.

جا دارد که ما بیشتر راجع به موضوع این علم که بحث نفْس است با توجه به دایره وسیع نفس انسانی و مراتب وجودی نفس و قدرتی که برای این نفس و قوایی که برای این نفس هست با یکدیگر صحبت بکنیم و منظرهای مختلفی را که در باب نفس وجود دارد را وابکاویم. بله! هر کدام از جهاتی که در نفس وجود دارد، جای بحث و گفتگوی فراوانی است ولی اجازه بدهید که اول اعجاب و شگفتی خود را از این موجود اظهار بکنیم و در پیشگاه پروردگار عالم در مقابل این موجود و این حقیقت که این قدر با عمق و پیچیدگی و گستردگی و جمع بین همه اضداد و از اعلی مراتب هستی تا أدون مراتب وجود در این حقیقت هست را اظهار بکنیم به حق انسان «یک طُرفه معجون است»[1] و شگفتی است که به قالب انسان ظاهر شده است.

برای اینکه هر موجودی در نظام هستی محدودهای دارد، مراتبی دارد، پیچیدگیهایی دارد که مخصوص به خود آن موجود است، در عالم جماد اینگونه است، در عالم نبات اینگونه است، در عالم حیوان اینگونه است، در عالم عقل اینگونه است برای فرشتگان هم همینطور، به هر حال یک موجود است با یک هویت خاصِ روشن و چارچوب مشخصی برای او وجود دارد، صدر و ذیل آنها هم مشخص است؛ اما در خصوص انسان این هویت ویژه به حدی پیچیده است و به حدی تو در تو و پُر لایه است که واقعاً شگفتی و اعجاب حق(سبحانه و تعالی) در او دیده میشود و سرّ اینکه خدای عالم وقتی انسان را آفرید به خود تبریک گفت: ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[2] این نشان از این است که این موجود چقدر موجود عظیم و وسیعی است، از یک جهت از سنگ سختتر و قسیتر است: ﴿کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[3] و از آن طرف هم موجود انسانی به جایی میرسد که در عِداد فرشتگان و در عِداد تسبیحکنندگان ذات باری سبحانه و تعالی در پیشگاه خدای عالم به سجده میافتند و خاضع هستند و در صف موحدان عالم در پیشاپیش آنها حضور پیدا میکنند. که خدای عالم از شهادت به وحدانیت انسان در آن مرتبه عالی توحید خبر میدهد: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾.[4]

از این رهگذر انسان یک موجود پیچیدهای است که به لحاظ موضوع علم اخلاق این انسان باید شناخته بشود. در قرآن کریم برای این انسان دو فهرست و دو لیست طولانی و بلند در بُعد خیر و کمال و سعادت و فوز و فلاح و ﴿أَحْسَنُ مَقیلاً﴾[5] و نظایر آن آمده است و در فهرستی دیگر و لیستی دیگر که آن هم بسیار بلند است و ناظر به اوصاف مذموم انسانی است از مرحله «أَسفل سافلینی» تا داشتن مرحله «اعلی علیینی» این دو لیست و دو فهرست هست. گاهی اوقات انسان را به ﴿هَلُوعاً﴾،[6] ﴿جَزُوعاً﴾،[7] ﴿مَنُوعاً﴾،[8] انسان شقی، انسانی که در پیشگاه پروردگار عالم اهل عناد است ﴿لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ﴾[9] یا در آیهای دیگر خدای عالم وقتی موقعیت انسان را بیان میکند، میفرماید که چه چیزی باعث شده است که انسان در پیشگاه پروردگار عالم اینگونه مغرورانه و خودخواهانه سخن میگوید و استکبار میورزد و عناد دارد؟ چه چیزی او را وادار کرد که حق را و خدا را و معارف را که به روشنی خورشید در وسط روز است را تکذیب کند؟

این تکذیب کردن، این عناد داشتن، این ﴿قَوْماً لُدًّا﴾،[10] این لجاجت، این تکفیر و مانند آن، اینکه انسان به جایی برسد که بخواهد با خدا دشمنی کند، با فرستادگان پروردگار عالم دشمنی کند، اینها مسایلی است که در جنبه منفی و فهرست و لیست بلند جهات نقص و جهات ضعف انسانی است.

به هر حال این دو ویژگی که در دو طیف برای انسان هست را ما چگونه برای یک موجود به نام نفْس انسانی بخواهیم ارزیابی کنیم؟ سرّ اینکه دانشمندان غرب با تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدهاند که انسان موجود ناشناخته است به حق هم همینطور است، احدی نمیتواند این انسان را آنگونه که هست معرفی کند جز خالق و پروردگار او که او را آفریده است و به جهات وجودی او کاملاً آشنا است، ﴿أَ لَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾[11] آیا خدای عالم به جهات وجودی انسان آگاه و آشنا و مسلط نیست؟

اجازه بدهید ما با هم بیشتر راجع به این موضوع سخن بگوییم و از شگفتی این موجود با یکدیگر حرف بزنیم و این موجود را از جهات مختلفی مورد بررسی و ارزیابی قرار بدهیم، وگرنه ورود به مباحث اخلاقی بدون شناخت این ماهیت پیچیده و عمیق و گسترده شدنی نیست. خدای عالم در سوره مبارکه «تین» چهار سوگند یاد میکند و به این شگفتی و ایجاب در آفرینش انسانی توجه میدهد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» ﴿وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ ٭ وَ طُورِ سینینَ ٭ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ ٭ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ﴾؛[12] چهار قَسم به چهار امر که هر چهار امر را طبق آنچه که در تفاسیر آمده است و مفسّرین گرامی بیان داشتهاند به چهار مکان یا مکانت است، گرچه تین و زیتون به دو میوهای گفته میشود که از آثار و خواص فراوانی برخوردار هستند؛ اما آنگونه که برخی از مفسّرین یاد کردهاند این دو ناظر به دو کوهی هستند که در نقاط مرتفع آن کوهها این تین و زیتون به عمل میآید و ثمر نباتی آن منطقه و آن کوه است[13] و دو مکان دیگر هم است که باز مکان وحی است ﴿وَ طُورِ سینینَ ٭ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ﴾ که یکی ناظر به جایگاهی است که خدای عالم با موسی کلیم خود سخن گفت و او را به نبوت و رسالت رسانید، او آتش دید و خدا در دل او نور روشن کرد و او را به جایگاه نبوت رساند که انصافاً نحوه رسالت و بعثت حضرت موسای کلیم بسیار عجیب و شگرف است!

وقتی ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾[14] از شجر شنیده شد این انسانی که در چوپانی و راعی بودن است و در حال یک زندگی بسیار بسیار عادی است، اما خدای عالم ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[15] او را به یک هدف بسیار بزرگی برمیانگیزاند او را کلیم خود میکند و با او سخن میگوید. مکان دیگر یا مکانت دیگر همین مکه است ﴿وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ﴾ که این هم به جهت شرافت وجودی کعبه و اینکه این سرزمین، سرزمین وحی است و عالیترین و برترین تجلی وحی الهی که وحی قرآنی است در این سرزمین آشکار شده است. اینها مورد سوگند الهی است، خدای عالم به این مکانها به جهت شرافت آن مکین و آن حقیقتی که در آنها قرار داده شده است سوگند یاد میکند که هم ما را به نعمت آن امکنه یا آن اشیاء آگاه کند و هم به خالق آنها توجه بدهد.

یک وقت ما میگوییم که انجیر، زیتون که خدای عالم، آفریدگار اینها، قَسم و سوگند یاد میکند که خود سوگند یاد کردن، آن هم خدای عالم، آن هم به اینگونه از امور اهمیت مسئله را نشان میدهد. آن میوهای که به کلام الهی درآمد، به کتاب الهی نشست، میتواند نشان از برکت و خیر را برای انسان داشته باشد؛ اما به هر حال بعد از چهار سوگند یک حرف را خدای عالم و یک سخن محکمی را خدای عالم بیان میکند که باید در باب آن سخن، سخنهای فراوانی گفته بشود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ گرچه همه موجودات از قوام خاص و از استحکام و از قدرتمندی در نهاد خود برخوردار هستند، هیچ موجودی چه کهکشانی باشد و چه حشرهای باشد و چه پرندهای باشد هیچ موجودی نیست مگر اینکه از یک قوام خاصی که تأمین کننده هستی اوست برخوردار است. این تقویم از همان قوام است، از همان استحکام است و از همان وجود ارکانی است که تأمین کننده همه جهات و ابعاد است و هرگز آن موجود برای رسیدن به کمال خود نیازمند به امر بیرونی نیست و این قوام تأمین کننده است؛ البته بعد از اینکه این قوام اتفاق افتاد لوازم و نیازهایی هست که از بیرون تأمین میشود. اما این موجود یا هر موجود دیگری بدون استعانت ذاتی از موجودات دیگر قوام دارند و میتوانند خود را تأمین کنند.

اما انسان نه تنها از قوام و استحکام ذاتی برخوردار است بلکه آنچه که برای انسان خدای عالم در نظر گرفته است ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ است؛ یعنی از این برتر و بالاتر موجودی قابل فرض نیست، یک موجود که الهی باشد، جبروتی باشد، ملکوتی باشد، مُلکی باشد، در همه اقالیم وجود حضور داشته باشد و هیچ پهنهای از پهنههای هستی نباشد، مگر اینکه انسان سلطان آن پهنه باشد، این بسیار شگفت است و نشان از اعجابی است که در این وجود، وجود دارد. آنچه که باید در این رابطه باز دقت کرد این است که این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن در خصوص انسان به گونهای است که چه در جنبه مثبت حرکت بکند و چه در جنبه منفی، با همین قوام وجودی هر دو بخش میتواند متفرع و مترتب باشد. گاهی اوقات یک سلسله اصول و قواعدی هستند که انسان را در جنبههای مثبت همراهی میکنند و گاهی اوقات اصول و قواعدی هستند که انسان را در جنبه منفی همراهی میکنند، مصاحبت میکنند.

اما این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن در انسان به گونهای است که اگر بخواهد از ملک پرّان شود برای او امکانپذیر است و اگر بخواهد از شیطان پایینتر بیاید باز برای او هم امکانپذیر است. یک قوّت و قوام و استحکامی در این وجود خدای عالم قرار داد که این وجود میتواند چه سیر صعودی کند، رفعتی بیندوزد، درجاتی را تحصیل کند، چه سیر نزولی کند، هبوط کند، سقوط کند و درکاتی را طی کند، این یک خط مستقیمی است که وسط و میانه آن را خدای عالم به ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن یاد کرد.

این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن جنبه مثبت نیست که برخی از مفسّرین یاد کردهاند، نه! بلکه ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن ناظر به اصل این وجود است، این ماهیت وجودی است. ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن کمال کسبی نیست بله، یک هویتی است که این هویت به لحاظ مرتبه وجودی از بهترین قوام و استحکام برخوردار است. اما آیا این قوام و استحکام در جهت رفعت و صعود و مرتبت برتر اندوختن است یا در جهت هبوط و سقوط و درکات نازل را طی کردن است؟ این ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن میتواند هر دو را تحمل کند، تاب تحمل هر دو جهت را دارد؛ مثل اینکه خدای عالم در قرآن فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[16] این نفس چنین هویتی دارد، چنین جایگاهی دارد، چنین وضعی دارد که هم فجور در او به حدّ اعلا مطرح است و هم تقوا در او به حدّ اعلیٰ و اکثر وجود دارد. اگر بخواهد جنبه تقوا را تقویت کند قدرت آن را دارد و اگر بخواهد جنبه فجور را در خود توسعه ببخشد توان آن را دارد؛ لذا اینکه فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، این نه ناظر به حیثیت کمالی انسان است، نه ناظر به حیثیت نقص انسان؛ بلکه این هویّت را تعریف میکند، این وجود را میشناساند و معرفی میکند و میفرماید که انسان به لحاظ هویت این است که ﴿فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾؛ انسان به لحاظ هویت موجودی است که ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ او را آفرید و او «احسن المخلوقین» است و نظایر آن.

اما اینکه انسان به جهت رفعت و صعود توجه کند یا به جهت درکه و استدراج به تعبیر قرآنی باشد این بستگی به خود انسان دارد؛ ولی این وجود را باید اینگونه شناخت. اگر وجود مَلکی شد، نوری شد، این موجود یک موجود است که همواره در حال تسبیح و تقدیس است و به سمت نازل و به سمت دانی و سافل حرکت ندارد، در درجه خود هست: ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾[17] و اگر در مرحله جمادی و نباتی و عنصری است آن هم در حدّ خود است «و لاغیر». نه آن بالا میآید و نه این پایین میآید. هر کدام در مرتبه خود هستند.

اما این موجودی که در حدّ استوا قرار دارد، در حدّ اعتدال قرار دارد، آن که قوام وجودی و استحکام وجودی او در حدّ اعلا است، این هم میتواند از این قوّت وجودی به صورت فرصت استفاده کند و رفعت بیابد یا به صورت تهدید استفاده کند و سقوط پیدا کند.

اما نسبت این موجود را با اخلاق میخواهیم که یک بار مرور بکنیم و این سوره مبارکه را در حقیقت محوری برای گفتگوها و تحقیق و مسایل برخوردار از مباحث حِکمی و اخلاقی مورد بحث و بررسی قرار بدهیم.

خدای عالم بعد از اینکه این موقعیت وجودی انسان را تشریح کرد و او را به این صورت معرفی کرد که ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾، دو مطلب را در باب انسان بیان کرد: مطلب اول این است که فرمود این درست است که در حدّ اعتدال و برخوردار از بهترین و برترین موقعیت وجودی است؛ اما اگر به این موقعیت توجه نکند و جنبههای اثباتی و کمالی را در خود تعریف نکند، نشناسد، قدم به قدم حرکت نکند، طبعاً سقوط خواهد کرد. ما در ابتدا همه چیز را به او دادیم: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ وَ الأفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾[18] شما در گام نخستین هیچ امر کسبی نداشتید و هر چه که برای کسب کمال لازم است از چشم و گوش و قلب را در اختیارتان قرار دادیم ابزار رشد و تعالی و فرگشتگی شما را به ساحت کبریایی حق قرار دادیم؛ اما شما بیتوجه بودید، استکبار ورزیدید و اِبا کردید و در مسیر اعراض قرار گرفتید و منحرف شدید.

﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ؛[19] این ﴿ثُمَّ که با یک فاصلهای مطرح است یعنی در ابتدا این نبودید. این نیست که همه انسانها از ابتدا در مسیر سقوط و انحطاط باشند، نه! همه در حدّ اعتدال هستند، همه در حدّ تسویهاند، در هیچ کدام از انسانها تقویت تقوا بر فجور یا فجور بر تقوا نیست که برتری و رجحانی باشد، بلکه ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾ و قسم به نفْس و آنچه که موجب تسویه و تعدیل و اعتدال نفس است؛ نه به سمت درجه، نه به سمت درکه است.

این موجود با این موقعیت اگر رها بشود، اگر ندای فطرت را توجه نکند، اگر سخن وحی را از بیرون و ندای عقل و فطرت را از درون به او بیاعتنا باشد، به سمت سِفلهگری و پستی و دنائت و دنیایی پیش میرود و نهایتاً هم ممکن است ـ معاذالله ـ به ﴿أَسْفَلَ سَافِلِینَ هم برسد! در این مسیر فرآیندی هست که این مراحل فرآیند را میخواهیم امروز تذکر بدهیم، یادآوری داشته باشیم و ببینیم که اخلاق در این فرآیند در کدام مقطع وجود دارد. اگر ـ معاذالله ـ بشر به ندای فطرت و عقل توجه نکند از درون و به سخن وحی و انبیا و اولیا اهتمام نورزد از بیرون، این زمان چندانی نمیگذرد که به سمت انحراف و به سمت سِفلهگری پیش میرود. اول یک معرفت پیدا میکند و این معرفت نه یک معرفت درست، چون معرفتها دو قسم هستند: یک وقت معرفت صحیح است، یک وقت معرفت باطل است. یک معرفت باطلی میشود که منشأ آن میشود ظن و گمان، خیال و وهم، شهوت و غضب، ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾[20] گاهی اوقات پیروی و عمل انسان مبتنی بر معرفتی است که پایههای معرفت ظن و خیال است، وهم و گمان است، شهوت و غضب است و مانند آن. ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ[21] در مقام معرفت، هویٰ و هوس خود را مبنای معرفت خود قرار داد و همه کارها و اعمال و رفتار خود را مبتنی بر این هویٰ و هوس دارد انجام میدهد.

پس گام نخستین مسئله معرفت است، شناخت است، آگاهی است. آن کسی که دنیا را بخواهد بشناسد و جلوههای دنیا برای او زرق و برقی ایجاد کند که چشم جان او را خیره بکند و محبت دنیا در قلب او بنشیند، او به دنیا ایمان میآورد، اول او را در مقام معرفت خوب میبیند، دنیا را کمال میداند، دنیا را برای خود خیر و سعادت میپندارد بعد به این دنیا ایمان میآورد. ایمان به دنیا یعنی اینکه انسان اعتقاد و باورش این است که هر خیر و هر کمالی که باشد در همین دنیاست: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾؛[22] امروز روزگار کسانی است که در این عالم بخواهند منافعی داشته باشند، برتری داشته باشند، غلبهای داشته باشند، لذتجویی داشته باشند، کامجویی داشته باشند و مانند آن. ثروتاندوزی، مطالبه نابجا و بسیاری از این مسایل که این پیروی و تبعیت مبتنی بر این است که ایمان به دنیا در قلب نشسته است. اول معرفت است، بعد ایمان است، بعد از ایمان اخلاق است و بعد از اخلاق که اینها اخلاق مذموم است، اخلاق مشئوم است، افراطگری، تندی و خشونت، مردم را آزار دادن است. در روایات ما نسبت به این مسئله که خدای عالم چگونه حساب میکند؟ فرمود: ﴿فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً﴾[23] در ذیل این کریمه روایت آمده است که آن کسانی که با مردم آسان برخورد کنند، سختگیری نکنند، دشواری ایجاد نکنند، مسیر مردم در زندگی را بخواهند تسهیل کنند و آرام کنند، خدای عالم با آنها حساب یسیر دارد. [24]اتفاقاً در روایات ما آمده است که اگر عمل انسانی برابر شد، عمل خوب و عمل بد یکسان شد، قضاوت با کیست؟ ﴿قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ﴾[25] اینجا خدای عالم به حق حکم میکند. حق چیست؟ حق این است که ببیند این انسان در دنیا چگونه عمل میکرده است؟ تعامل او با مردم، با جامعه، با اطرافیان چگونه بوده است؟ با زن و فرزند، با همسر، با پدر و مادر، با همسایهها، دوستان، آشنایان، ارحام، با دیگران، با جماد، با نبات، با آسمان، با زمین؛ این تعامل آیا تعامل دوستانه است؟ آیا تعامل مهرورزانه است؟ آیا بر مبنای محبت و دوستی است یا تعامل بر مبنای شقاوت و تندی و خشونت و افراط و نظایر آن است؟ اگر با مردم تعامل مناسبی داشت، ﴿فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً﴾ و اگر سختگیر بود همینطور است.

بنابراین اخلاق در اینجا در مسیر سقوط هم قرار دارد. از درکات هم که سخن میگوییم؛ اول معرفت است بعد ایمان است بعد اخلاق است که همه اینها در جهت منفی است؛ ایمان، ایمان به جبت و طاغوت است، ایمان به امثال فرعون است، ایمان به انسانهایی است که انسانهای مستبد هستند، خودرأی هستند، مستکبر هستند، تبعیت از افرادی که چنین هستند این همان ایمان است، همان تبعیت است، همان پیروی است. انسانهایی که چشمبسته و گوشبسته، دل‌بسته یک قدرت شدهاند اینها باید پسفردا جواب بدهند. این چشم و گوش را خدا برای این داد که باز کنید و ببینید، حقایق را بشنوید و براساس آن تصمیم بگیرید، اینکه یک تبعیت محض باشد، این برای انسان نیست. بله! ممکن است انسان از یک پیغمبر، از یک ولیّ، از اولیای الهی، از یک انسان شایستهای که شأنیت این را دارد که از او تبعیت کند، تبعیت کند، این بسیار امر خوبی است؛ اما اگر بدون توجه، بدون بصیرت لازم، بدون اینکه چشمی، گوشی، قلبی باز بشود، بخواهند کورکورانه تبعیت بکنند این قابل قبول نیست.

پس اول معرفت است، بعد ایمان است، بعد اخلاق است، اخلاق مذموم و مشئوم، بعد عمل طالح است، بعد سقوط و هبوط است، بعد نیل به آن اسفل سافلینی است و نهایت هم شقاوت. شقاوت پایان انسانی است که در مسیر هبوط و سقوط حرکت میکند؛ یعنی اگر ما بخواهیم این فرآیند را تعریف کنیم، بگوییم معرفت است، ایمان است، اخلاق است، عمل طالح است، سقوط و هبوط است، نیل به درکه اسفل سافلینی است و نهایتاً هم شقاوت که ﴿ساءَتْ مَصیراً﴾،[26] ﴿ساءَتْ مُسْتَقَرًّا﴾[27] که اینها با همان پایان شقاوت همراه است.

در مسیر خیر و کمال این مسئله هم با همین فرآیند است اما جهات مثبت. در گام نخستین انسان از مقطع ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن آغاز میکند، همانطوری که نقطه آغاز در مسئله شقاوت و اسفل سافلینی هم همان ﴿أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ بودن است. از آنجا شروع میکند یک معرفت صحیح و اصیل، هماهنگ در فطرت، در صحبت حق، با آنچه که از راه وحی به او رسیده است، یک معرفت صحیح و اصیل توحیدی را در خود قرار میدهد؛ بذر توحید را در دل خود به استحکام قرار میدهد. بعد کمکم رشد میکند و جوانه میزند، ایمانی برای انسان حاصل میشود، این ایمان به خداست، این همان چیزی است که در همین سوره فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾؛[28] فرمود آنهایی که از مرحله ﴿فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾ی حرکت کردهاند، در مسیر ﴿أَسْفَلَ سَافِلِینَی قرار گرفتهاند، در مسیر درکات قرار گرفتهاند، اینها کسانی هستند که آن جهات مثبت را ندیدهاند. اما تنها و تنها یک طایفه هستند ـ این را دقت بفرمایید، برادران و خواهران ـ همه ما دقت کنیم که خدای عالم بارها و بارها این استثنا را دارد مطرح میکند؛ یعنی اگر انسان را رها بکنی انسان به سمت سقوط است، چون لذایذ دنیایی و آنچه که چشم و گوش را پُر میکند بیشتر به آنها توجه دارد: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ﴾،[29] ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ﴾، اما هم آنجا و هم اینجا با ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾،[30] هم در سوره مبارکه «و العصر» بعد از آن سوگند سنگین فرمود که ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ اینجا هم فرمود که انسان اگر رها بشود ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾، زیرا نفْس انسانی آن قدر گردن‌کش است آن قدر سرفرازی میخواهد بکند که همه را به پای ذلت خود میکشاند: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾[31] ما فکر نکنیم که حالا یک مقدار که درس خواندیم، در حوزه آمدیم، چند تا کتاب خواندیم و چند تا حدیث و چند تا زیارت رفتیم، چند تا جبهه رفتیم و چند تا خدمت کردیم، چند تا خرما تقسیم کردیم شدیم فرشته! نه، این نفس گردنفراز و سرکش انسان را رها نمیکند: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[32] در کنار نفْس ما، در حقیقت ما، اینگونه از خصلتها وجود دارد انسان را ساقط میکند؛ هر لحظه باید خودمان را به خدا بسپاریم.

بنابراین این بیان ﴿إِلاَّ الَّذینَ﴾ ﴿إِلاَّ الَّذینَ﴾ این «إلا»ها و استثنا یعنی اصل بر این است که انسانها با دیدن این فضاهای دنیایی به این سمت بروند، گرچه فطرت دارند، گرچه وحی دارند، ولی انسان رها شده به صورت طبیعی نه به صورت فطری، به صورت فطری به سمت اله در حرکت هستند؛ اما به صورت طبیعی انسانها به سمت سفلهگری حرکت میکنند: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ﴾، طبیعت انسان را بخواهید نگاه کنید در خسر هستند، طبیعت انسان را بخواهید نگاه کنید: ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾. در همینجا هم میفرماید: ﴿إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ مگر انسانهایی که از شایستگی برخوردار باشند.

بنابراین در مسیر رفعت و صعود هم همینطور است؛ یعنی ما این فرآیند را داریم؛ معرفت، ایمان، اخلاق، عمل صالح، اینها سرمایه است اینها همه باید باشد، اینها زیرساخت است؛ وقتی اینها حاصل شد آنگاه ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾[33] اینها باعث میشود که انسان جهت صعود را، جهت رفعت را، جهت درجات را ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ﴾؛[34] این رفعت بخشیدن، این صعود داشتن، این نیل داشتن معرفت است، ایمان است، اخلاق است، عمل صالح است، رفعت و صعود است، بعد نیل است و بعد از نیل هم سعادت است که ختم انسانی در مسیر صعود به سعادت است و به فوز و فلاح است و بیان مولایمان علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) که فرمود: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»[35] که رستگاری در پی این مقام است، این «فُزْتَ» و این فوز، این فلاح ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾[36] که سعادتمندی است و سعادت که مبتنی و مترتب بر این مسیر است.

بنابراین جایگاه اخلاق خود را در صحنه این دو مسیر نشان میدهد: رذایل اخلاقی، فضایل اخلاقی که ـ إنشاءالله ـ اگر خدا توفیق داد در جلسات بعدی این مباحث را دنبال کنیم! مجدداً از حضور همه دوستان، برادران و خواهران در هر کجا که هستند، ظاهراً خواهران گرانقدر حوزه علمیه حضرت زهرا(سلام الله علیها) در آمل هم در این مشارکت شرکت دارند و آرزوی خیر و توفیق برای همگان داریم و نجات از همه آفات و بیماریها، خصوصاً بیماری کرونا برای یکایک افراد، خصوصاً مخاطبین عزیز و همراهان گرامی را داریم.

با سلام و صلوات به روح مطهر حضرت رسول گرامی اسلام و همه انبیای الهی، خصوصاً این ایام متعلق است به حضرت مسیح که او مبشّر رحمت الهی بود: ﴿وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[37] آن پیامبر شریف و عزیز که «کَلِمَةُ اللَّه»[38] بود و «رُوح اللَّه‏»[39] بود و امروز باید از فرصت این جشنهایی که به نام حضرت مسیح گرفته میشود و جلوههای مسیحیت را از جایگاه قرآن قدرت بیان داریم، استفاده کنیم. مجدداً سلام و درود و رحمت به همه داریم.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. اشاره به اشعار کشکول شیخ بهایی، دفتر پنجم، قسمت دوم، بخش‌ پنجم، قسمت اول؛ «آدمیزاده طرفه معجونی است ٭٭٭ کز فرشته سرشته و ز حیوان».

[2]. سوره مؤمنون, آیه14.

[3]. سوره بقره،آیه74.

[4]. سوره آلعمران، آیه18.

[5]. سوره فرقان، آیه24.

[6]. سوره معارج، آیه19.

[7]. سوره معارج، آیه20.

[8]. سوره معارج، آیه21.

[9]. سوره عادیات، آیه6.

[10]. سوره مریم، آیه97.

[11]. سوره ملک, آیه14.

[12]. سوره تین، آیات1 ـ 5.

[13]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص775؛ تفسیر جوامع الجامع، ج‏4، ص510.

[14]. سوره قصص، آیه30.

[15]. سوره انعام، آیه124.

[16]. سوره شمس, آیات7 و8.

[17]. سوره صافّات، آیه164.

[18]. سوره نحل، آیه78.

[19]. سوره تین، آیه5.

[20]. سوره نجم، آیه23.

[21]. سوره جاثیه، آیه23.

[22]. سوره طه، آیه64.

[23]. سوره إنشقاق، آیه8.

[24]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص699؛ «وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ حَاسَبَهُ اللَّهُ حِسَاباً یَسِیراً وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ قَالُوا وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَک‏».

[25]. سوره زمر، آیات69 و 75.

[26]. سوره نساء، آیات97 و 115؛ سوره فتح، آیه6.

[27]. سوره فرقان، آیه66.

[28]. سوره تین، آیه6.

[29]. سوره عصر، آیات1 و 2.

[30]. سوره تین، آیه6؛ سوره عصر، آیه4.

[31]. سوره یوسف، آیه53.

[32]. سوره نساء، آیه128.

[33]. سوره فاطر، آیه10.

[34]. سوره مجادله، آیه11.

[35]. خصائص الأئمة علیهم السلام (خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام)، ص63.

[36]. سوره مؤمنون، آیه1.

[37]. سوره صف، آیه6.

[38]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (شیخ طبرسی)، ج‏2، ص421؛ «عِیسَی ع إِنَّهُ کَلِمَةُ اللَّهِ أَحَلَّهَا فِی الْجَسَدِ الْآدَمِیِّ فَصَارَتْ إِنْسَانا».

[39]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص133؛ «قَالَ هِیَ رُوحُ اللَّهِ مَخْلُوقَةٌ خَلَقَهَا اللَّهُ فِی آدَمَ وَ عِیسَی».


دیگر جلسات سلسله مباحث اخلاقی را از اینجا مشاهده نمایید.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب