أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».
هجدهمين روز از ماه گرانقدر و ارجمند رمضان را با اعمال و طاعات و نيايشها و مناجاتش پشت سر ميگذاريم. «اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكاتِ أَسْحارِهِ وَ نَوِّرْ فِيهِ قَلْبِي بِضِياءِ أَنْوارِه»؛[1] آگاهي و شناخت نسبت به آنچه در شبها و روزهاي اين ماه ميگذرد ـ خصوصاً در سحرها ـ و نورانيّتي که در اين سحرها وجود دارد و جلوههايي که از رحمت الهي براي مؤمنان در اين اسحار از ناحيه پروردگار عالم فراهم است، بسيار عظيم و ارزشمند است. انسان براي رسيدن به مقصد والا و ارزشمند خود، نيازمند به يک سلسله امکاناتي است؛ به هر حال مسير کمال و ترقّي و رشد و سعادت، بدون دستيابي به امکانات و شرايط مساعد و فرصتهايي که از ناحيه پروردگار عالم براي انسان خير و برکت و الهام بيايد، امکانپذير نيست. ما راه طولاني در پيش داريم، ما سالک «إلي الله» هستيم. اگر بخواهند از منطق دين و آيين والاي توحيدي، انسان را تعريف کنند، انسان سالک «إلي الله» است، اين تعريف انسان است؛ موجودي است که به سمت خدا در حرکت است: ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾،[2] ﴿إِلَيْهِ أُنِيبُ﴾،[3] ﴿إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُون﴾،[4] اين بازگشت و اين رجوع و صيرورت و اين تحوّل و انقلاب براي ما خصوصاً کساني که به جلوههاي ايماني و قرآني مجهّز هستيم، اين روشن است. کجا ميرويم؟ ما چه ميکنيم؟ آمديم که چند سالي زندگي کنيم و با آب و علف باشيم و تمام شود؟! موجودات ديگر که حرکتهايشان معلوم است جماد، نبات، حيوان و موجودات آسماني؛ آنکه در حقيقت يک هدف والا و گرانبها دارد انسان است. هدف او فوق العاده گرانقدر است؛ راهيابي به جلوههاي الهي، مظهر اسماي حُسناي الهي شدن، خُلقي الهي پيدا کردن. اصطلاحاً وقتي از حکيم سؤال ميکنند که حکمت چيست و انسان حکيم چگونه انساني است؟ ميگويند انساني که متشبّه به عالم «اله» است. هدف از حکمت چيست؟ در تعاريفي که حکما در آثار و کتابهايشان ارائه کردهاند، حکمت عبارت است از تشبّه به عالم «اله» که انسان علم، اخلاق، عقايد و اطوار زندگي خود را همواره براساس آيين الهي و توحيدي ببندد و براساس آن حيات زندگي خودش را تمشيت کند.
ما آمديم ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[5] به شما يک حيات ديگر بياموزيم. اين حيات دنيايي که هست، اين کمالي نيست که خداي عالم اين همه فرشته و اين همه مَلَک و مدبرات امر را مأمور کند، مگر براي جماد و نبات و حيوان چنين بساطي پهن کرده است؟ اين انسان است که با توجه به داشتن آن هدف والا و مقصدِ اقصايش بايد اين شرايط براي او فراهم باشد. گاهي اوقات در احاديث نوراني، انسان به جلوههايي برميخورد که فوق العاده است. يکي از اصحاب و ياران امام صادق(عليه السلام) ـ به روح مطهّر آقا امام صادق(عليه السلام) صلواتي اهدا بفرماييد ـ اين صحابي گرانقدر چه حديث نوراني و شريفي را از امام صادق(عليه السلام) گرفت! اينها تحفههاي آسماني است آقايان! ـ در آستانه ليالي قدر هستيم و بايد خودمان را مجهّز کنيم و خصوصاً انس با قرآن را در اين ايام و ليالي بيشتر ـ ميگويد من خدمت آقا امام صادق(عليه السلام) نشسته بودم يک شخصي هم بود امام(عليه السلام) از او سؤال کرد: «أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِي الدُّنْيَا»؛ دوست داري در دنيا بماني؟ «قَالَ نَعَم»؛ گفت بله ميخواهم در دنيا باشم. حضرت سؤال کرد: «وَ لِم»؛ چرا ميخواهي در دنيا باشي؟ شما نگاه کنيد چه جوابي گفت اين انسان بزرگ و والا: «لِقِرَاءَة ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾»؛ من سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را دوست دارم ميخواهم در دنيا باشم تا مکرر اين سوره ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را بخوانم. سؤال ميکند که چرا ميخواهي در دنيا باشي؟ ميگويد که «لِقِرَاءَة ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾»، چون اين سوره، سوره توحيد است و اسماي ويژه پروردگاري خصوصاً اسم صمد، ﴿لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾.[6] اينها اسماي حُسناي الهي است. گفت: «لِقِرَاءَة ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾»؛ به خاطر اين من ميخواهم در دنيا بمانم تا اين سوره را بخوانم. اين شخص که در خدمت آقا امام صادق(عليه السلام) بود ديد که حضرت «فَسَكَتَ عَنْه»؛ حضرت سکوت و تأمل کرد ـ آقايان! ملاحظه بفرماييد ما بايد انس خود را با قرآن خيلي زيادتر کنيم ـ بعد از ساعتي به اين شخص، نه از آن کسي که سؤال کرده بود، از اين شخصي که راوي است و دارد روايت نقل ميکند به او فرمود که «مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلِّمَ فِي قَبْرِه»؛ اگر کسي از اولياي ما و دوستان ما و شيعيان ما از دنيا برود و قرآن خواندن را بلد نباشد، در عالم برزخ به او قرآن ميآموزند، تا چه شود؟ تا درجاتش در بهشت افزون شود، زيرا «فَيُقَالُ لِقَارِئِ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْق».[7] بهشت به ميزان شناخت و آگاهي ما نسبت به قرائت قرآن است. «مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآن»؛ اگر کسي از دوستان و شيعيان ما از دنيا رخت بربندد و قرآن را بلد نباشد، «عُلِّمَ فِي قَبْرِه»؛ در عالم قبر و برزخ به او تعليم ميشود، تا چه شود؟ تا وقتي براي درجهاش در بهشت بنا هست فکري شود، او توان رفعت به درجات برتر را داشته باشد. اتفاقاً بحث ما هم در همين زمينه، در بحث «سؤال در قبر» که يکي از جلوههاي بحث «معاد» است به همين جا رسيد که انسانها در قبر چه ميکنند؟ در عالم برزخ براي انسان چه اتفاقي ميافتد؟ سؤالهايي را که به عنوان سؤال نکير و منکر از انسانها ميشود، سؤالات اصلي و اساسي است که بنيانهاي اعتقادي انسان را در حقيقت سؤال ميکنند.
يکي از نکاتي که قابل توجه است بحث «تلقين ميّت» است. آقايان! ما اينها را گاهي اوقات ـ متأسفانه ـ سرسري ميگيريم، بيتوجّهي ميکنيم و از کنارش رد ميشويم، بسيار بسيار مهم است! در روايات ما آمده است که اگر کسي تلقين ميّت به او بشود، سؤال قبر ندارد، چرا که او جواب داده است. در سؤال قبر مگر چه چيزي را سؤال ميکنند؟ خداي تو کيست؟ رسول و نبيّ تو کيستند؟ اولياي شما چه کساني هستند؟ کتاب تو چيست؟ اينها همه مسائلي است که جوابش در تلقين آمده است. اينکه به ميّت ميگويند بشنو و گوش بکن! اين بدن که نيست، يک بدن برزخي است و روح انساني است که ناظر و شاهد است. در وصاياي ما آمده است که وقتي وصيت ميکنيد اين وصيت را هم بکنيد که چه کساني حتي شما را تلقين کنند چرا که اين تلقين يک چيز سرسري نيست که ما همينطوري کتابي بخوانيم يک نفر بيايد بگويد که «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»،[8] «وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ»،[9] نه! اين دارد در روحش و جانش اين سخن دميده ميشود تا او بتواند در مقابل سؤال فرشتگان پاسخ و جواب لازم را داشته باشد. اين چه بدني است؟ اين چه روحي است؟ اين چه حقيقتي است؟ اينها را خدا ميداند، ما که نميدانيم. ما در اوليات زندگي دنيايي خودمان مانديم، تا چه رسد به اينکه حيات پس از مرگ و عالم برزخ و جريانهايي که در آن عالم اتفاق ميافتد که ﴿وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُون﴾[10] را انسان بخواهد ببيند و بررسي کند.
يکي از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه السلام) ـ به روح مطهّر آن حضرت صلواتي اهدا بفرماييد! ـ ميگويد که در «وادي السلام» حاضر شدم. ديدم علي بن ابيطالب(عليه السلام) اين اموات را مورد خطاب قرار داد، ديدم ايستاده و دارد با اينها صحبت ميکند. من هم به احترام علي بن ابيطالب ايستاده بودم. صحبت حضرت طولاني شد من خسته شدم نشستم. ديدم حضرت همچنان دارند صحبت ميکنند. باز برخاستم يک مقدار ايستادم باز خسته شدم دوباره نشستم. باز ديدم حضرت دارند صحبت ميکنند. بار سوم سه مرتبه برخاستم و نشستم و از ملال و خستگي اين به حضرت عرض کردم يا اميرالمؤمنين شما خسته شديد يک چند دقيقهاي بنشينيد! گفت نه، اينجا مؤانست است، حديث و سخن گفتن با احباب و دوستان است، نيست اين «إِلَّا مُحَادَثَة» مگر انسان با دوست خودش که سخن ميگويد خسته ميشود؟! گفتگو و مؤانست با دوستان که خستگي نميآورد، من دارم با اينها صحبت ميکنم. اينها چه کساني هستند يا اميرالمؤمنين؟ اينها ارواح مؤمنين هستند که از هر کجاي عالم اگر مؤمني ـ جانم به فدايت يا علي بن ابيطالب ـ از دنيا برود خطاب به روحش ميشود که اين روح به وادي السلام برود و در مقابل علي بن ابيطالب(عليه السلام) عرض ارادت و احترام کند. من با اينها نشستم و صحبت ميکنم. حلقاتي از مؤمنين هستند، حلقهحلقه هستند. بعد ميگويد من سؤال کردم يا اميرالمؤمنين آيا اينها اجسادند يا ارواحاند؟ فرمودند ارواح مؤمنين هستند.[11]
بنابراين ما به نورانيت و ضياء اين سحرها نيازمنديم. ما سالک «إلي الله» هستيم و انسانِ سالک بدون بهرهگيري از نورانيت و از فروغ هدايت ره به جايي نخواهد برد. با اين دشمناني که ما از درون و بيرون داريم، با اين وسوسههاي نفساني، با اين قرين سوء، اين شيطان رجيم مطرود را خداي عالم به عنوان قرين سوء از او ياد ميکند؛ يعني ديوار به ديوار وجود ما، بلکه در خانه ما او راه پيدا ميکند و نفوذ پيدا ميکند و وسوسه ميکند. از دست نفس اماره و جلوههاي متفاوتي که ايجاد ميکند شعبه شعبه، فرقه فرقه، گروه گروه وسوسه ميآورد و انسان براي راهيابي به او و نجات از اينگونه مسائل نيازمند به عنايت و کمکهاي الهي است. «اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكاتِ أَسْحارِهِ»، اين دلها بايد روشن شود. تا دل در تاريکي است، تا ضياء و نورانيت الهي در دلها نتابد، ولو يک نقطه تاريک باشد، از آن نقطه استفاده ميشود. همواره بايد نورانيت و هدايت را دريافت کرد و چه فرصتهاي گرانقدر و ارزشمندي است! از اين ماه بهره ببريم و از جلوههاي اين ماه استفاده کنيم به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
موضوعي که پيرامون آن صحبت ميکنيم عبارت است: «انسان در قلمرو هستي و نقش و تأثير معاد در سرنوشت انسان». انسان بايد بداند که يک مسير واحدي را خداي عالم براي انسان قرار داده و اين مسير واحد و مستمر مقاطعي دارد که سه مقطع، مقطع اساسي است: ﴿وَ سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾،[12] اين سه مقطع را بايد با کمال دقت و فراست ايماني ما فهم کنيم بشناسيم و با امکانات الهي جلو برويم. ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّي﴾،[13] فکر نکنيم که حالا يک مقدار خودمان ايمان داريم و اهل تقوا هستيم، چندتا مسئله ياد ميگيريم فکر ميکنيم تمام دين همين است! براي خودمان سفره پهن ميکنيم و براي خودمان يک امکانات و شرايط! مگر دين اين است؟! مگر صراط مستقيم اين است؟! آنقدر اين راه باريکتر از مو و تيزتر از شمشير: «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْف»[14] است. من هر وقت با اين حديث نوراني روبهرو ميشوم واقعاً به خودم ميلرزم.
جابر بن عبدالله انصاري، اين صحابي گرانقدر و بزرگوار، رسول الله را زيارت کرد، علي بن ابيطالب و فاطمه زهرا(سلام الله عليها)، آن دوران را سپري کرد، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، رسيد خدمت آقا امام باقر(عليه السلام) که يک نوجوان است. عرض ميکند يابن رسول الله! من از طرف جدّ بزرگوارتان رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حامل پيام سلام ايشان به شما هستم و به من فرمود به فرزندم باقر که هماسم من است بگو که مهدي اين امت ـ صلواتي اهدا بفرماييد! ـ از فرزندان شما امام باقر(عليه السلام) است. حضرت سؤال کرد که «کيف أصبحت»؛ حالت چطور است؟ از جابري که اين همه راه عظيم را در فضاي معنويت و سير «إلي الله» در مصاحبت با رسول الله، به خودش جرأت ميدهد کنار قبر مطهّر أبي عبدالله ميگويد: «حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَه»،[15] خود را به عنوان دوست امام حسين(عليه السلام)! اينها سالها با هم بودند. به هر حال امام(عليه السلام) از او سؤال ميکند که «کيف أصبحت»؛ چگونه هستي؟ گفت در شرايطي هستم که مرض را از سلامت ترجيح ميدهم و فقر را بر غنا ترجيح ميدهم. امام(عليه السلام) يک نوجوان است ميفرمايد که ولي ما اهل بيت(عليهم السلام) راضي هستيم به آنچه خداي عالم راضي بود؛ اگر فقر را براي ما خواست، ما فقر را ميخواهيم و اگر غنا و ثروت را خواست، ما غنا و ثروت را ميخواهيم، «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت».[16] اگر جناب جابر بن عبدالله انصاري به مقام صبر رسيد، اهل بيت(عليهم السلام) در مقام رضا هستند، در مقام تسليم و سلم هستند؛ خيلي فاصله است! فرمود ما در جايگاهي هستيم که اگر خدا براي ما فقر را بپسندد ما همان را دوست داريم، براي ما ثروت و غنا را بپسندد ما همان را دوست داريم. مسير به سمت پروردگار عالم يک مسير فوقالعاده سنگيني است! البته خدا هم امکاناتش را قرار داده، با سحرها ميشود رفت، همين دعاي امروز و مناجات امروز که «اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكاتِ أَسْحارِهِ» از اين سحرها غافل نباشيم. آنچه در فضاي انسان سالک «إلي الله» وجود دارد، يک مقطعش دنياست که دنيا را انسان بايد مهمترين مقطع به لحاظ زيرساخت ـ به تعبير امروز ـ توجه کند، باورهايش را درست بسازد. اعتقاداتش را، معرفتش را درست داشته باشد. ايمانش به پروردگار عالم را هر روز تکرار کند. يکي از شئوني که امامان بزرگوار ما داشتند اين بود که مردم ميآمدند و ايمانشان را عرضه ميکردند؛ يابن رسول الله! من اينگونه معتقدم من به خدا اعتقاد دارم، به قيامت اعتقاد دارم، به انبيا اعتقاد دارم، به همه کتب و صحف آسماني ايمان دارم، من به شما ايمان دارم، ـ اينها مرور ميکردند ـ از خطاهايم عذرخواهي ميکنم، از اشتباهاتم اظهار ندامت ميکنم، توبه به سمت خداي عالم دارم، بايد کاري بکنم. اين اظهار اعتقاد و ارائه ايمان يکي از کارهاي رسمي بود و ائمه(عليهم السلام) هم ميشنيدند، حرفهايشان را گوش ميکردند و باورهايشان را اصلاح ميکردند، ترميم ميکردند، تقويت ميکردند و آنها را در راهي که براي ايمانشان به آن محتاج هستند کمک ميکردند. ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّه﴾;[17] ما بايد اينها تکرار کنيم، تمرين کنيم ماه مبارک رمضان عموماً و ليالي قدر خصوصاً که شبهاي قدر در روايات آمده است که به مثابه قلب ماه رمضان است.[18] آقايان! از دست ندهيم اين شبها و اين ايام و ليالي که در پيش داريم. تمام سال را براي همين چند روز بايد زندگي کرد.
عدهاي از بزرگان در احوالاتشان اين است که همه شبها را قدر ميگرفتند تا قطعاً درک کنند که يک شب قدر را درک کردند. همه شب قرآن به سر ميکردند، همه شب احيا داشتند. اينها چه کساني بودند؟! اينها چه ايماني داشتند؟! اين انسانها چه پولادين بودند! ايمانشان قرص بود، چه معرفتي داشتند! تمام سال را اينها احيا ميکردند شب تا به صبح بيدار بودند به ذکر و دعا و نيايش و مناجات و نماز شب. اينها فوقالعادهاند! اينها چه انسانهايياند؟! اينکه ميآيد خدمت امام(عليه السلام) و امام از او سؤال ميکند: «أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِي الدُّنْيَا»؛ آيا ميخواهي در دنيا باشي؟ ميگويد آري. براي چه ميخواهي باشي؟ «لِقِرَاءَة ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾». اين درود دارد، اين انسان قابل تحسين است، قابل تقدير است. اين چه انسان شايستهاي است؟ فهم توحيدي او چقدر بالاست که دنيا با همه سختيها و مشکلاتش را تحمل ميکند تا بتواند ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ بخواند.
به هر حال يکي از مسائلي که در روايات آمده و کمک ميکند به ما براي سؤال قبر و وضعيت قبر، حفظ کردن سوره «مُلک» است که ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾.[19] اين سوره از سورههايي است که در روايات آمده است که ميتواند انسان را در سؤال قبر و عالم قبر کمک کند؛[20] البته امور چندگانه ديگري هم ذکر شده است و چون ما مسيرمان گذر از صراط و جِسر مرگ هست تا مرگ را خوب نشناسيم و به عنوان يک موجود زنده مأمور الهي حقِ مسئول و معصوم و مانند آن، با مرگ احياناً خوب تا نميکنيم. مرگ يک فرشته است، مرگ يک ملک است، مأمور است و قطعاً به سراغ ما خواهد آمد. اين مرگي که انسان لحظهاي نبايد از آن غافل باشد و هر لحظه به سوي ما نزديکتر ميشود، گو اينکه اين ما هستيم که به مرگ نزديک ميشويم و آن هم به يک معنا دارد به ما نزديک ميشود، بايد خودمان را با اين حقيقت با يک اعتقاد و معرفت و شناختي آماده کنيم. از مرگ نبايد بپرهيزيم و بهراسيم. نگرش هراسناکانه به مرگ، نااميدي و يأس را در دلها قرار ميدهد.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي ٭٭٭ تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ[21]
اين بايد شعار ما باشد. انسان مؤمن خودش را با مرگ اينگونه مواجه ميبيند و مرگ هم او را در آغوش ميکشد، ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ﴾.[22] اين انسان با اين حقيقت و واقعيت روبهرو خواهد شد.
ما بعد از مسئله «مرگ»، ورود به عالم برزخ را داريم. حالا ـ إنشاءالله ـ در روزهاي آتي راجع به عالم برزخ و آن حيات و زندگي که انسان در عالم برزخ دارد بايد از آيات و روايات کمک بگيريم، چون اينها به عقل و انديشه بشر نميرسد. هيچ بشري نميتواند از عالم غيب خبر بدهد، مگر اخبار غيبي. اينکه شما از جريان پس از مرگ به عنوان «نبأ» در قرآن و روايات ما ياد شده است، براي اينکه خبر اصلي اينهاست: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظيم﴾،[23] از چه چيزي سؤال ميکنند؟ اين خبرهايي که ما در دنيا داريم اينها که خبر نيست، اينها يک روزه ميآيد و يک لحظه ميآيد و بعد تمام ميشود؛ اما آنکه هرگز قابل فراموشي نيست و بسيار عظيم است و چيزي را که خداي عالم عظيم معرفي ميکند خيلي بايد بزرگ باشد. «يسئلونک عن النبأ العظيم»، ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ ٭ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾؛[24] اين خبر عظيم، خبر از مرگ است، خبر از حشر است، خبر از بعث است، خبر از صراط است، خبر از تطاير کتب است و مهمترين مقطع قيامت ملاقات و راهيابي به حضور پروردگار عالم است که سختترين موقعيت است. امام مجتبي(عليه السلام) در احوالات شريفشان هست که وقتي به ياد مرگ ميافتادند ميگريستند، به ياد بعث و حشر ميافتادند ميگريستند؛ ولي وقتي به ياد ملاقات با پروردگار عالم ميافتادند مدهوش ميشدند و ميافتادند، [25]کار سختي است! انسان چگونه ميتواند در مقابل «رَبُّ الْعَالَمِين»، «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» بايستد و از خود بگويد، از اعمالش بگويد، از ايمانش بگويد، از معرفت و کردار و رفتارش بگويد. از اين خبر عظيم بايد انسان همواره آگاهي و شناخت داشته باشد.
به هر حال از ماه مبارک رمضان و اين فرصت گرانقدر اندوختهسازي کنيم، يک سرمايه و ثروت هنگفتي است که خداي عالم دارد به ما ميدهد و خدا اينها را براساس کرامتش، براساس آن بزرگواري و آن خصلت والاي کريمانهاش دارد عطا ميکند. کلّ ماه مبارک رمضان از اسم کريم حق منشعب است. والد بزرگوار ما در باب سوره مبارکه «علق» که فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾،[26] فرمود اين خداي اکرم است که دارد انسان را به سمت خودش دعوت ميکند و در ماه مبارک رمضان اين خداي اکرم با همه کرامتش ظهور کرده است؛ ما چيزي ميتوانيم تصوّر کنيم که بيرون از قلمرو ماه مبارک رمضان باشد؟! ميشود چيزي تصوّر کرد؟! انسان دنيا ميخواهد، عاقبت ميخواهد، آخرت ميخواهد، قرآن ميخواهد، هدايت ميخواهد، نورانيّت ميخواهد، خدا ميخواهد، اسماي حُسناي الهي ميخواهد، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّه»؛[27] از عظمتش، از جلالش، از جمالش، از نورانيّتش، از کلامش، از شرافتش، از کرامتش همه اينها هست و اينها در اختيار است. خيلي از بزرگان از جمله امام راحل ـ رضوان خدا بر او باد که در آستانه سالگرد ارتحال اين امام بزرگوار هستيم ـ همين دعاي سحر را شرح فرمودند. اين اسماي حُسناي الهي است که خدا در سحرهاي ماه رمضان در اختيار ما قرار داده است. انسان با اينها زنده است، اولياي الهي با اينها محشور هستند. آيا فرشته نَفَس ميکشد؟ فرشته نَفَس دارد؟ بله، نَفَس فرشته چيست؟ تسبيح است، تهليل است، تکبير است، تقديس است. انسان سالک «إلي الله» انسان ماه رمضاني «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ»،[28] انسان چهره مَلَکي پيدا ميکند، خصلت فرشتگي براي او حاصل ميشود. اينها را خداي عالم به برکت ماه رمضان ميدهد. خدا نکند که سفره ماه رمضان جمع شود و محروم کسي است که از غفران ماه رمضان استفاده نکرده باشد! «فَإِنَّ الشَّقِيَّ»، شقي يعني چه کسی؟ يعني انساني که راه خير براي او باز است، امکانات خوب خدا فراهم کرده؛ اما عالماً عامداً پس زده و از آن استفاده نکرده است: «فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّه»؛[29] نگونبخت است آن انساني که از غفران و آمرزش اين ماه استفاده نکند.
خدايا تو را به عظمت اين ماه قسم ميدهيم گناهان همه ما را ببخش و بيامرز و راه سعادت را براي همه ما هموار بفرما!
«نسئلکَ اللّهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا اللهُ ...، يا رحمنُ و يا رحيمُ».
بارالها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
خدايا اين سحرهاي ماه مبارک رمضان از نورانيّتش، از ضيائش و از فروغش همه ما را آگاه و بهرهمند بفرما!
خدايا توبه حقيقي از همه بديها و ناصوابيها را به ما مرحمت بفرما!
خدايا اين ماه رمضان بر ما مگذرد مگر اينکه غفران و رضوانت شامل حال همه ما شود و همه ما را از غفران و رضوانت بهرهمند بفرما!
بار پروردگارا مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!
مشکلات را از جوامع اسلامي، جامعه اسلامي ما، خصوصاً از جوانان عزيز ما دختران و پسران، براي امر اشتغال، مسکن و ازدواج آنها خدايا مرتفع بفرما!
آني و لحظهاي ما را به خودمان وا مگذار!
و دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدّس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنَبِّي و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص311.
[2]. سوره عنکبوت، آيه21.
[3]. سوره هود، آيه88؛ سوره شوري، آيه10.
[4]. سوره زخرف، آيه14.
[5]. سوره انفال, آيه24.
[6]. سوره توحيد، آيات3 و4.
[7]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص129.
[8]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.
[9]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص353.
[10]. سوره مؤمنون، آيه100.
[11]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج3، ص243.
[12]. سوره مريم، آيه15.
[13]. سوره يوسف، آيه53.
[14]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج8، ص312.
[15]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج65، ص130.
[16]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.
[17]. سوره بقره، آيه285.
[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص66؛ «قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةُ الْقَدْر».
[19]. سوره ملک، آيه1.
[20]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص633؛ «سُورَةُ الْمُلْكِ هِيَ الْمَانِعَةُ تَمْنَعُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر».
[21]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره1326.
[22]. سوره نحل، آيه32.
[23]. سوره نبأ، آيات1 و2.
[24]. سوره نبأ، آيات1ـ3.
[25]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص178و179.
[26]. سوره علق، آيه3.
[27]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص77.
[28]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص93.
[29]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص93.