أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّمَاوات وَ خَافضِ الأرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين أَبِی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».
هفدهمين روز از ماه عزيز و عظيم و گرانقدر رمضان را در حال ايمان، در حال باور به اين ماه عزيز و ـ إنشاءالله ـ موفق به اعمال و وظايف اين ماه، سپري ميکنيم. خدا را سپاسگزاريم که توفيق گفتگو و مناجات و نجواي با خود را در اختيار قرار داد و ما خداي عالم را در اين روز با خواستهها و با نيازهايي نجوا کرديم و مناجات داشتيم. يکي از اموري که در دعاي روز هفدهم ماه مبارک رمضان هست اين است که خدايا آنچه از عمل صالح و شايسته است، توفيقش را به ما مرحمت کن! و زمينه را براي هدايت و راهنمايي در مسير آنچه مورد رضايت و خرسندي تو هست به ما مرحمت فرما![1] يکي از عمدهترين و اساسيترين امري که انسان از جايگاه الهي و ساحت پروردگاري مناسب است که هر آن بخواهد، مسئله هدايت و راهنمايي است. آيا گامي که انسان برميدارد، اقدامي که انجام ميدهد، کاري که انجام ميدهد، فکري که دارد، نيّتي که دارد درست هست يا درست نيست؟ اين وابستگي و اين تعلّق فکري و روحي به درگاه خداي عالم که همواره انسان خود را محتاج ببيند، خود را نيازمند به هدايت الهي بداند، يکي از مهمترين و عمدهترين شئون ايماني ماست. يکي از فرازهاي دعاي روز هفدهم اين است: «يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِين»؛[2] اي خدايي که به درون دلهاي همه موجودات آگاه هستي؛ نه تنها به ظاهر آنها، بلکه به باطن آنها و به نيازهاي آنها؛ نه تنها به زبان قال آنها، بلکه به زبان حال آنها آشنا هستي: «يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِين». از خداي عالم ما اين خواسته را داريم و او را با اين اسم شريفش صدا ميزنيم و از درگاه خدا ميخواهيم که خدايا درودت را و رحمتت را و تحيّاتت را و سلامت را و صلواتت را به روح محمّد و آل محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل بفرما! يکي از بهترين خواستههاي ما، بلکه سرآمد خواستههاي ما، بلکه قرين کردن و همراه ساختن اين دعا در کنار همه خواستههاي ما زمينه اجابت فراهم ميشود، دعاي درود به اهل بيت عصمت و طهارت است.
يک بار ديگر من اين بخش پاياني دعاي روز هفدهم ماه مبارک رمضان را مرور کنم: «يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ [الْمُضْمِرِينَ] [الصَّامِتِينَ] صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ»؛ اي خدايي که به جان عالميان آگاه هستي و آنچه در سينه و صدور همه ممکنات عالم، چون هيچ موجودي نيست مگر اينکه ظاهري دارد و باطني و ظاهر او غير باطن و باطن او غير ظاهر است، مگر پروردگار عالم؛ تنها يک حقيقت است که ظاهرش عين باطن و باطنش عين ظاهر و اوّلش عين آخر و آخرش عين اوّل است: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾.[3] اين خدا چه خدايي است که هيچگاه نميشود يک تصوّر درستي از اين ذات ربوبي داشته باشيم؟! البته خداي عالم در مقام فعل، ظهورش غير بطونش است. عالَم شهادتي دارد و عالَم غيبي، دنيايي دارد و آخرتي؛ يک روز، روز ظهور حق و عدل خداست که معاد است و يک روز هم زمينه براي تحقّق بطلان و شرّ فراهم ميشود و آن هم عالم دنياست.
بنابراين در عين حالي که خداي عالم اوّل و آخر ندارد، ظاهر و باطن ندارد؛ اما فعل و کار خداي عالم چرا، اينگونه هست. پس همه موجودات به لحاظ ظاهر يک حکم دارند، به لحاظ باطن يک حکم ديگر و ظاهرشان غير باطن است و خداي عالم همانگونه که ظاهرشان را ميداند، به باطنشان و «بما في صدور» آنها آگاه است و ما خدا را به اين اسم صدا ميزنيم: «يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ [الْمُضْمِرِينَ] [الصَّامِتِينَ] صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
موضوعي که مورد بحث و گفتگو در اين ايام بود مسئله «انسان در قلمرو هستي و نقش و تأثير معاد در سرنوشت انسان» است. اگر ما مسئله معاد و عالم بعد از مرگ را يک موجود ديگر و يک نشئه ديگر که ارتباطش با ما يک ارتباط مستقيم نيست بدانيم و نشئات و قلمرو هستي را يکدست ندانيم، اين يک مقدار در ذهن ما خلجاني ايجاد ميکند که حالا بعد از مرگ چه؟ چه اتفاقي و چگونه؟ آيا هست؟ آيا نيست؟ اگر هست چگونه است؟ يک مقدار با انسان حالت بيگانه پيدا ميکند، حالت أجنبي دارد؛ اما اگر ما سراسر هستي را يکدست ببينيم، اينطور نيست که اين سرا يعني سراي دنيا با سراي آخرت از يکديگر منقطع و جدا باشند، بلکه يک نشئه است که داراي اطواري است، چهرههاي گوناگوني دارد. خداي عالم، هستي را اينگونه امتداد بخشيد، اينگونه استمرار داد، نه اينکه جدا کرده باشد. از باب مثال و نمونه عرض کنيم: الآن ما در روز دوازدهم خرداد ماه 1397 هستيم و الآن نزديک دو ماه و نيم هست که از سال 1396 به سال 1397 منتقل شديم، آيا اين انتقالي که الآن به لحاظ زماني اتفاق افتاد، يعني در نظام کيهاني اتفاقي افتاده است؟ همان خورشيد است، همان ماه و ستارگان هستند، همان حرکت هميشگي زمين به دور خورشيد و به دور خودش هست، اين ما هستيم که با تقطيع زماني ميگوييم که مثلاً 365 روز زمين به دور خورشيد ميگردد ميشود يکسال، اين يکسال را ما انسانها داريم اعتبار ميدهيم، و إلا آن حرکت خودش را دارد. نظام هستي هم حرکت خودش را دارد؛ يک مقطعش قبل از دنياست، يک مقطعش دنياست و يک مقطعش هم بعد از دنيا. هستي قبل از دنيا و بعد از دنيا و در متن دنيا هستي است؛ اما هر دورهاي براي خودش احکامي دارد.
ما بايد مرگ و عالم پس از مرگ را استمرار و ادامه همين زندگي بدانيم. اين ادامه و استمرار حيات، ما را متوجّه ميکند؛ لذا مسئله قيامت را به عنوان فردا ياد ميکنند: ﴿وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ﴾،[4] هر نفسي بايد متوجّه باشد و بنگرد که براي فردايش چه کار ميکند؛ يعني آنچه به عنوان قيامت در پيش است، يک عالم بيگانه و أجنبي و جدا نيست. چه بيان رسا و گويايي را رسول گرامي اسلام بيان فرموده است که «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة»؛[5] آخرت را شما بيگانه از دنيا ندانيد، بلکه رابطه مستقيم و تنگاتنگي با دنيا دارد. هر چه در اين دنيا کاشتيد در همان دنيا درو خواهيد کرد.
اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي[6]
اين نکتهاي است که بايد همگان بدانيم که آخرت و معاد چيزي جز استمرار و ادامه همين هستي نيست و اين انسان است که در تمام اين مسير هستي به عنوان سالک و سائر «إلي الله» دارد حرکت ميکند؛ امروز در اين مقطع است، فردا در مقطعي ديگر و پسفردا در مقطع ديگر. اين بيگانگي و اين أجنبي دانستن مرگ و عالم بعد از مرگ، انسان را با حقايق اصلي و اساسي که در پيش روي دارد بيگانه ميکند.
عرض شد که ما براي اينکه به سوي الهي در قوس صعود حرکت کنيم؛ يعني در بازگشت به ساحت الهي، بايد از يک کانال و مجرايي و به تعبير روايات از يک قنطره و پُلي بگذريم به نام پُل مرگ که در اين پُل در حقيقت انسان گذرا و عابري است که هيچ ترديدي در وضعيت گذر و عبور از اين پل ندارد: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَة»،[7] «جِسر»، تعابيري از اين دست آمده است.
به اين نکته اساسي رسيديم که مرگ يک موجود زنده است، مرگ مخلوق خداست، مرگ معصوم و مصون از اشتباه و خطا و لغزش است. رسالت مرگ يک رسالت بسيار جدّي و تعيينکننده در سرنوشت انسان است و مرگ بهترين هديه ميتواند براي انسان باشد، زيرا او را از اين دار نکد و زحمت و سختي و رنج به عالمي و به داري که نعيم ابدي دارد منتقل ميکند و انسان را بشارت ميدهد.
يکي از مسائلي که در باورها و اعتقادات ما در کتاب و سنّت آمده، مسئله سؤال قبر است. مراد از سؤال قبر چيست؟ و انسانها در برابر چنين سؤال و پرسشهاي اساسي چگونه پاسخي دارند؟ اوّلاً خداي عالم ميفرمايد که وقتي مرگ به سراغ انسانها آمد، ناگهان يک باب و دري به روي آنها باز ميشود که کاملاً متفاوت و جداي از آن چيزي است که تا الآن ميديدند. الآن پرده مرگ جلوي چشمان همه ما هست و ما پس پرده مرگ را نميبينيم که چه اتفاقي و چه اوضاعي وجود دارد، اوّلاً؛ و ما در کجاي اين عالم و در چه حالي در اين عالم هستيم. اين مطلبي است که همه ما نوعاً درگير هستيم. حالا يک عده انسانهاي استثنايي هستند که يک موت ارادي و اختياري دارند، «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»[8] روايات را به درستي درک کردند و با اختيار و اراده خود آمدند و اين پرده را کنار زدند و پس پرده مرگ حقايق را مشاهده کردند و به تعبير مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام): «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»؛[9] اگر پرده مرگ کنار برود، هيچ بر يقين من افزوده نخواهد شد، چراکه من با موت ارادي و اختياري اين پرده را کنار زدم و حقايق را ديدم و طبعاً مطابق با آن حقايق، زمينه را براي حياتم آماده کردم. چه خوب است که انسان بتواند آينده خود را ببيند و براساس اين آينده نظام دنياي خودش را تأمين کند! شما الآن ميدانيد که مثلاً قبل از اذان بايد بياييد مسجد، آمادگي مسجد را پيدا کردن، روحياتش را در خود ايجاد کردن، طهارت را آماده کردن، از دنيا و «ما فيها» و زخارف آن فاصله گرفتن، تعلّق روحي را به ساحت الهي داشتن، به حرمت ماه مبارک رمضان زبان، چشم، دست و پا را کنترل کردن، با اين حال انسان وارد اين ماه ميشود يا وارد اين روز ميشود يا وارد مسجد ميشود و مانند آن. ميدانيد کجا ميآييد و چطوري است، اين حالات چه وضعي دارد، بايد چطور لباسي انسان بپوشد، چه آدابي را رعايت کند، چه اسراري را مورد توجّه قرار بدهد؛ وقتي چنين آگاهي و شناختي وجود دارد، يک حضور زنده و حضور آگاهانهاي انسان دارد؛ اما اگر کسي نداند کجا دارد ميرود، چه حالتي دارد و چه وضعي دارد، با اموري احياناً روبهرو ميشود که نميتواند يک برخورد مناسب داشته باشد يا يک موضع مناسبي بگيرد.
همواره به ما گفتند که شما ميتوانيد پرده مرگ را کنار بزنيد، ما شما را آگاه ميکنيم، ما شما را آشنا ميکنيم: ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾،[10] اين آيه جلوي روي همه ماست، همه ما با اين واقعيت روبهرو هستيم، اين آيه قرآن است، اين کلام خداست، اين دارد با تکتک ما اينگونه سخن ميگويد که وقتي مرگ به سراغ يکي از اينها آمد، چون قبلاً نديده که پشت اين پرده مرگ چيست، ناگهان شوکّه ميشود، ميگويد: خدايا! مرا برگردان، من بتوانم دوباره خودم را آماده کنم براي اين وادي و براي اين سرزمين: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ﴾. ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾؛ همينکه مرگ به سراغ يکي از اينها آمد، او فرياد ميزند ميگويد: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾؛ خدايا مرا برگردان! ﴿لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ﴾؛ خدايا من نميدانستم که پس اين پرده مرگ چيست! گفتم که حالا خدا کريم است، خدا با همه «أرحم الراحمين»ي برخورد ميکند، حالا ما هم اشتباهي داشتيم! بله اينها هم هست؛ اما رحمت الهي در جاي خودش! با آن انساني که خدا در دنيا همه چيز به او داد، همه امکانات به او داد، راه توبه را براي او باز گذاشت، راه مغفرت و آمرزش را به او آموخت، در دل شبهاي ماه مبارک رمضان اين فرشتهها را فرستاد: «أين المستغفرين»؛ کجايند آن انسانهايي که در دل شب اهل استغفار هستند، اهل آمرزش هستند و از خدا طلب آمرزش ميکنند، کجا هستند؟ آنهايي که سحرگاهان در ماه رمضان بيدارند آنها کجايند؟ «أين المسحّرين بالأسحار»؛ آنهايي که در سحرها بيدارند و خدا را با اسماي حُسنايش ميخوانند و از پروردگار عالم طلب آمرزش و استغفار ميکنند آنها کجا هستند؟ ما اينها را داديم و همه اين امکانات را فراهم کرديم؛ اما شما کوتاهي کرديد، شما مقصر هستيد. نميتوانيم بين شما و انسانهايي که واقعاً قدر و عظيم دانستند اين ماه را؛ شبها و روزها و افطارها و سحرگاهان، ما که نميتوانيم يکسان قرار بدهيم! آيا به نظر شما خدا با مؤمن و فاسق و منحرف يک نوع برخورد کند؟! خدا با شما هم «أرحم الراحمين» باشد و با مؤمني که اداي وظيفه کرده، خدا را باور کرده، به وظايفش به عنوان وظيفه الهي تکاليف شرعيه پايبند بوده، معتقد بوده، عمل کرده، سختيها را بر خودش آسان کرده، يکسان باشد؟! آيا شما اينگونه حکم ميکنيد؟! ﴿سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾؛[11] بد گونه حکم ميکنيد! يعني چه؟! عقلي هم هست، انصافي هم هست، عدلي هم هست! يعني انسان مؤمن با انسان فاسق يک گونه باشند؟! «هَل يَسْتَوون»؛ آيا امکان استوا وجود دارد؟
چقدر زيبا فرموده است: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾؛[12] مرگ هيچ چيزي نيست، هيچ چيزي نيست! فقط پرده از روي چشم شما کنار ميرود. «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛[13] مردم در خواب هستند، مرگ بيداري است، مرگ هوشياري و آگاهي است. «النّاسُ نِيامُ»، نيام يعني خواب، مردم در حال خواب هستند وقتي مُردند بيدار ميشوند. اينجا که جاي زندگي نيست، اينجا که جاي حيات نيست، اينجا مردگان زندگي ميکنند. انسانهايي که به ابد ميانديشند همواره حيات را بعد از مرگ ميدانند: ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾؛[14] حيات و زندگي و بقا و جاودانگي و خلود همه براي بعد از مرگ است، اينجا که زندگي نيست. اين زندگي که در آن خواب هست، در آن بيماري هست، کسالت هست و غم و اندوه هست و خوف و هراس هست، اين چه زندگي است؟! اين نکبت است، اصلاً اين را خداي عالم حيات نميداند، اگر حيات ميدانست که جمعش نميکرد. خداي عالم فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾؛[15] ما انسان را در رنج آفريديم، اينجا که جاي زندگي و راحتي نيست. ما فکر ميکنيم که اينجا جاي راحتي است، به دنبال آسودگي و راحتي هستيم. آقا! هر کجا که بروي رنج به دنبال توست؛ مرض، ناداري، فقر، عجز، مگر اينکه انسان ـ معاذالله ـ يک سُکر دائمي پيدا کند و نداند که دارد کجا زندگي ميکند! و إلا عالم، عالم آسودگي نيست. چرا ما باور نميکنيم که اين عالم، عالم حيات و زندگي نيست؟! خود خدايي که ما را خلق کرده و اين عالم را خلق کرد، فرمود اينجا جاي آسودگي نيست، ما انسان را در «کبِد»؛ يعني رنج ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾؛ ما انسان را در رنج قرار داديم. اگر انسان اين را نداند و تمام توجهش را به همين عالم دنيا بدوزد، وقتي ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُون﴾؛ از هم اکنون عالم قبر او آغاز ميشود.
راجع به قبر از معصوم ظاهراً آقا امام صادق(عليه السلام) ـ که به روح مطهّر آن حضرت صلوتي اهدا بفرماييد! ـ سؤال نمودند که يابن رسول الله! «ما البرزخ»؛ برزخ چيست؟ چون خدا در قرآن ميفرمايد که ﴿وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾. اين برزخ که عالمي است، به مراتب از عالم دنيا بزرگتر، نه به لحاظ حجم و وسعت و اينها که آن به جاي خود! از نظر کيفيت، از نظر ويژگيها و خصلتهايي که در آن عالم وجود دارد، اصلاً قابل مقايسه نيست؛ بدني که در آنجا وجود دارد، غذايي که در آنجا وجود دارد، عذابي که وجود دارد، راحتي که وجود دارد قابل مقايسه نيست. سؤال ميکنند يابن رسول الله! «مَا الْبَرْزَخ»؛ برزخ چيست؟ حضرت ميفرمايند که «الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِه»؛ از آن وقتي که انسان ميميرد برزخ او آغاز ميشود «إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَة».[16]
پس اوّلاً ما با چنين واقعيتي روبهرو هستيم به نام مرگ و مرگ يک موجود فاني به معناي اينکه زنده نباشد يا يک موجود بيجان، بيتحرّک، يک موجود ساکت و راکد نيست؛ بلکه فوق العاده زنده، موجود، حياتدار، هوشمند، مأمور به امر الهي و موظّف به وظيفه الهي و ميتواند به عنوان بهترين مبشّر براي ما محسوب شود. واي آن روزي که ـ إنشاءالله ـ بشارت بهشت را از فرشتگان مرگ دريافت کنيم! اين سلامي که فرشته به انسان ميکند، چقدر اين سلام ارزشمند است! چقدر زيباست! اين سلام عادي نيست.[17] اين سلام و عليکي که ما داريم يک سلام لفظي است، اينگونه که سلام نميکنند؛ سلامي که فرشتگان ميکنند يعني براي هميشه امنيت، براي هميشه سلامت، همه رنجها، همه خستگيها، همه زحمتها، همه مرارتها از بين رفت و انسان در امن است، در سلامت است، در طهارت است، هيچ چيزي او را تهديد نميکند؛ نه آفت و مرضي، نه آسيبي. آن سلامي که فرشته دارد، آن سلام، سلام الهي است و آنها مأمورند و اين سلام، سلام لفظي و عبارتي و زباني نيست، اين امنيت الهي است و سلام و درودي است که خداي عالم به انسانها دارد.
اما منظور از سؤال قبر چيست؟ انسانها مدتي را در عالم دنيا بودند، اکنون به وسيله مرگ دارند منتقل ميشوند به يک عالم ديگر، فرشتگان آن عالم ميخواهند ببينند اين کسي که وارد شد کيست؟ شناسنامهاش چيست؟ چه ويژگيهايي دارد؟ چه خصلتهايي دارد؟ اعتقاداتش چيست؟ باورهايش چيست؟ ميخواهند اينها را بشناسند که اينها را تحويل بگيرند؛ از اينطرف مرز، آمدند به آنطرف مرز. مرز بعد از مرگ را ما بايد ببينيم که اين افراد کجايي هستند؟ چه وضعيتي دارند؟ آنجا يک متر و ميزاني دارند که به وسيله آن متر و ميزان انسانها را شناسايي ميکنند و آن متر در حقيقت همان سؤالهايي است که از انسان ميکنند. ميخواهند ببينند که به هر حال اين شخصي که از آن عالم آمده، بايد کجا برود؟ کدام جايگاه؟ آيا ـ إنشاءالله ـ بهشتي است؟ اهل خير است؟ اهل سلامت است؟ اهل سعادت است؟ اهل ايمان است؟ اهل توحيد است؟ عمل صالح داشته؟ کيست؟ يا ـ معاذالله ـ کافر است؟ ملحد است؟ منکر است؟ مرتد است؟ کيست ؟ بايد سؤال کنند «مَنْ رَبُّك»، «مَنْ نَبِيُّك»،[18] «ما الکتابک»؛ کتاب تو چيست؟ پيغمبر تو کيست؟ از اين به بعد شناسايي انسانها با اين است. اگر قبلاً ميگفتند پدرت کيست؟ مادر کيست؟ کجا متولد شدي؟ از کدام نژاد و طايفه هستي؟ همه اينها رفته کنار، اينها امور اعتباري است: ﴿جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾.[19] آنجا آنچه از انسان ميخرند و انسان را با آن ارزيابي ميکنند، همين سؤالاتي است که فرشته سؤال ميکند. نگوييم يک کار خيلي فوق العاده و خارق العادهاي است، نه! فرشتههاي دنيا انسان را تحويل ميدهند، فرشتههاي آخرت انسان را تحويل ميگيرند. آنهايي که تحويل ميدهند، چگونه تحويل ميدهند؟ و آنهايي که تحويل ميگيرند، چگونه تحويل ميگيرند؟ اين آقا کيست؟ کجايي است؟ حالا چه کسي و کجايي دنيايي را که ميخواهيد بدانيد ميگويند پدرت، مادرت، کشورت، وطنت، طايفهات، و مانند آن که در شناسنامهها آمده است. شناسنامهاي که شما بعد از مرگ داريد با اين امور سؤالها تأمين ميشود: خداي تو کيست؟ «مَنْ رَبُّك»، پيامبر تو کيست؟ «مَنْ نَبِيُّك»، «مَنْ رسولک» کتاب تو چيست؟ «ما کتابک»، براساس کدام جاده حرکت کردي؟ صراط مستقيمت کيست؟ وليّ تو کيست؟ آنهايي که تو به آنها اقتدا کردي و آنها را سرپرست و والي و مولا و وليّ خودت قرار دادي، مگر ميشود انسان بيوليّ باشد! وليّ تو کيست؟ امام تو کيست؟ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة».[20] با اين امور شناسنامه انسان را پُر ميکنند. ما بتوانيم ـ إنشاءالله ـ در هنگام مرگ وقتي با اين سؤالهاي اساسي روبهرو ميشويم، جواب قاطع و جواب مستحکمي بدهيم.
وقتي فاطمه بنت اسد مادر علي بن ابيطالب ـ به روح اين بانوي ارزشمند صلواتي اهدا بفرماييد! ـ روزي علي بن ابيطالب آمد، در چشمان مبارک آن حضرت اشک جاري بود، رسول گرامي اسلام با تعجب سؤال کرد: «مَا يُبْكِيك»؛ چرا گريه ميکني يا علي؟! عرض کرد يا رسول الله مادرم فاطمه بنت أسد فوت کرد. رسول گرامي اسلام فرمود «وَ أُمِّي»؛ مادر من هم بود. خود پيغمبر برخاست و براي تشييع جنازه او حرکت کردند و وقتي وارد کار تجهيز شدند خود پيغمبر به عهده گرفت، از قبر آمدند بيرون و بعد در همين بالاي سر همه دارند نگاه ميکنند کارهايي پيغمبر کنار اين قبر کرد و ناگهان ديدند که پيغمبر دارد ميگويد: «ابْنُكِ ابْنُك». سؤال کردند يا رسول الله يعني چه؟ گفتند از فاطمه بنت أسد وقتي سؤال کردند که خداي تو کيست؟ گفت ربّ العالمين است. پيغمبر تو کيست؟ گفت رسول الله است، نام مبارک حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را برد. وقتي سؤال کردند که وليّ تو کيست؟ علي بن ابيطالب بالاي سر قبر بود، حالا يا حرمت و حجاب مادري نگذاشت و مانند آن، رسول گرامي اسلام تلقين کرد فرمود بگو پسرت، بگو پسرت، بگو علي وليّ من است! اينجا رسول گرامي اسلام به حضرت فاطمه بنت أسد مادر علي بن ابيطالب در حالي که در قبر بود، بالاي سر قبر به فاطمه خطاب کرد بگو پسرت؛ «ابْنُكِ ابْنُك».[21]
به هر حال انسان که نميتواند بدون وليّ باشد، بدون سرپرست باشد؛ اينها اولياي ما هستند. اتفاقاً وقتي تلقين ميکنند، بحث تلقين يعني همين! تلقين يعني چه؟ يعني دارند کلماتي را به ميت القا ميکنند، چرا؟ چون ميت در مقابل يک سلسله سؤالهايي روبهرو هست، کمکش ميکنند. دنياييها و مؤمنان دارند کمکش ميکنند، چون سکرات مرگ سنگين است، طامّات مرگ سنگين است، آدم از يک دالان بسيار دشواري دارد ميرود به سمت عالم بعد از مرگ. اين دالان سخت و دشوار به نام سکرات موت، فشار قبر و نظاير آن، انسانها را ملتهب ميکند، اسم خودش را آدم يادش ميرود. يک زلزله که ميآيد آدم بين در و ديوار فرق نميگذارد، چه برسد به زلزله مرگ! ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ﴾،[22] ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾.[23] چه بيانات عجيب و شگفتي را خداي عالم در باب فرا رسيدن مرگ دارد!
سؤال قبر از يک سو، تلقين ميّت از سوي ديگر، براي اين است که موقعيت انسان هنگام مرگ خوب روشن شود. من به همين مقدار اکتفا ميکنم ـ إنشاءالله ـ در روزهاي آتي ادامه همين بحث را با هم خواهيم داشت.
«نسئلکَ اللّهم و ندعوک بأسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا اللهُ ...، يا رحمنُ و يا رحيمُ».
بارالها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا مرگ را براي همه ما آسان بفرما!
هنگام مرگ اولياي ما را و رسول گرامي اسلام، علي بن ابيطالب، فاطمه زهرا(سلام الله عليهم أجمعين) و اولاد معصومينشان را به بالين همه ما حاضر و ناظر و معين همه ما قرار بده!
بارالها لحظه و آني ما را نسبت به مرگ و ياد مرگ در غفلت قرار مده!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!
آينده هستي ما يعني برزخ و قيامت را براي همه ما آسان و سهل قرار بده!
در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بگردان!
دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص163؛ «اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ] لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَال».
[2]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص163.
[3]. سوره حديد، آيه3.
[4]. سوره حشر، آيه18.
[5]. عوالي اللئالي العزيزية، ج1، ص267؛ رسائل الشهيد الثاني(ط ـ الحديثة)، ج2، ص817.
[6]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.
[7]. معاني الأخبار، النص، ص289.
[8]. بحارالأنوار، ج69, ص59.
[9]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لإبن شهرآشوب)، ج2، ص38.
[10]. سوره مؤمنون، آيات99 و100.
[11]. سوره جاثيه، آيه21.
[12]. سوره ق، آيه22.
[13]. مجموعة ورام، ج1، ص150.
[14]. سوره عنکبوت، آيه64.
[15]. سوره بلد، آيه4.
[16]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص242.
[17]. سوره نحل، آيه32؛﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾.
[18]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص238.
[19]. سوره حجرات، آيه13.
[20]. وسائل الشيعة، ج16، ص246.
[21]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص453.
[22]. سوره حجر، آيه85؛ سوره غافر، آيه59.
[23]. سوره قمر، آيه1.