أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السّموات و خافض الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبی القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
هفتمين روز از ماه گرامي و ارجمند رمضان را در جمع شما برادران و خواهران ايماني و در حال صيام و انجام فرائض و نوافل اين ماه سپري ميکنيم. و خدا را سپاسگزاريم که توفيق درک اين ماه را به سهم خود، به ما مرحمت فرمود و اجازه نيايش و مناجات در درگاهش را هم به ما عنايت فرمود: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلي صِيامِهِ وَ قِيامِه».[1] به حق، داشتن روزه و اقامه آنچه خداي عالم از حدودش، از احکامش، از قِيم و ارزشهايش براي ما معرفي فرموده است، نيازمند به استعانت از جايگاه و بارگاه پروردگار عالم است. اين نماز و روزهاي که ما انجام ميدهيم يک چهره زميني و مُلکي دارد و يک چهره باطني و ملکوتي. در خصوص چهره زميني اين روزهها و نمازها، شايد انسان احساس استعانت و کمکي نداشته باشد؛ ولي اگر روزه بخواهد روزه باشد و اگر نماز بخواهد نماز باشد و اگر احکام و حِکَم بخواهد با همان قوّت و غنايي که در آنها هست باشد، اين جز به مدد الهي امکان ندارد. ما در اين روز که روز هفتم ماه مبارک رمضان است از درگاه الهي عاجزانه استدعا داريم که به ما کمک کند و مدد برساند. اين مدد، مدد معرفتي است؛ اين مدد، مدد ايماني و باوري است؛ اين مدد براساس ارادت و محبتي است که انسان به صيام و قيام ميتواند داشته باشد، آنگاه روح و ملکوت روزه براي انسان حاصل ميشود. فقط کافي است ما يک روز روزهاي بگيريم که ملکوت و باطن آن روزه با آدم باشد «الصَّوْمُ لِي»[2] و خداي عالم وقتي چيزي را براي خودش انتخاب ميکند، جز سرآمد امور خير چيز ديگري نيست. صوم خداي عالم آن را براي خود ميداند: «الصَّوْمُ لِي» و آن کسي که روزه را با اين نيت ميگيرد، جان انسان روزهدار اينچناني مورد عنايت پروردگاري است.
بنابراين اگر در اين مناجات و نيايش در درگاه خدا عرض ميکنيم: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلي صِيامِهِ وَ قِيامِه»؛ خدايا! به ما کمک کن البته کمک ظاهري، سلامت، عافيت و اراده، اينها همهاش هست که آدم بتواند يک روزه زميني بگيرد؛ اما يک روزه آسماني که انسان نياتش، افکارش، عقايدش، آنچه در وجودش خلجان پيدا ميکند همه و همه پاک باشد، پاکيزه باشد، الهي باشد، اين نيازمند به مدد الهي است. «وَ اجْنُبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ آثامِه»؛[3] خدايا! مرا دور بدار از آنچه که از لغزشها و گناهان در اين روز محسوب ميشود. انسان اگر خود را از لغزشها و آثام و معاصي دور بدارد و از سوي ديگر هم استعانت از درگاه الهي براي گرفتن روزه و انجام وظايفش داشته باشد، قطعاً از ملکوت اين حقايق برخوردار است. خدا را به اين روز و اين مناجات و اين نياش سوگند ميدهيم که اين طاعات را از همه ما به أحسن وجه قبول بفرمايد! و ذخيرهاي براي عالم دنيا و برزخ و قيامت ما قرار بدهد! به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در اين محفل ايماني و در جمع شما برادران و خواهران گرامي، يکي از ارکان دين و اصول عقايد خودمان را که اثرگذار است در همه شئون و جنبههاي زندگي ما، در آنات ما، در لحظات ما، در افعال ما و کارهاي ما و آنهايي که ما کفّ نفس نسبت به آنها داريم، در همه امور دخالت دارد. شما وقتي ميگوييد که اصول دين عبارت است از توحيد و نبوت و معاد، اصول يعني همان پايههاي اصلي و اساسي که بساط دين بر آن اصول استوار است که هر يک از اينها نباشد ديني وجود ندارد، آييني وجود ندارد. از جمله اين اصول و ارکان، توحيد است؛ خداشناسي، اعتقاد به پروردگار عالم، مبدأ جهان هستي، خالق است، ربّ است، رازق است و همه هستي انساني به او وابسته است. اين اعتقاد دائمي است، مگر ما ميتوانيم از دايره توحيد بيرون باشيم؟!
اصل ديگر از اعتقادات و عقايد و باورهاي ما اصل نبوت است، اصل رسالت است. همه ما در هر کاري و در هر برنامهاي تحت شئون نبوت و رسالت و وحي هستيم. مگر ميتواند کسي زندگي کند، آمد و شد کند، چيزي بخورد، چيزي بياشامد، چيزي را مصرف کند و از دايره نبوت بيرون باشد؟! هر کاري را انسان بخواهد انجام بدهد مثلاً چشم باز کند چيزي را ببيند، ميتواني ببيني؟ مباح است؟ درست است؟ باطل است؟ حرام است؟ حلال است؟ واجب است؟ مستحب است؟ همه اينها را وحي ميگويد، نبوت ميگويد. انسان که نميتواند از دايره نبوت خارج باشد. نميشود از دايره ولايت اولياي الهي که اينها حقايق دين را آنگونه که هست يافتند و به حق بيان داشتند و سر و جان را براي احياي اين دين دادند، نميشود کسي از دايره اين رکن اساسي يعني نبوت، رسالت، ولايت و امامت بيرون باشد. اين ستونهاي مسجد است، چندتا ستون؟ چهارتا يا پنجتا هر چقدر که هست، يکي از اين ستونها نباشد مسجد قراري ندارد، اين سقف و اين سطح قراري ندارد، انسانهايي که در درون او هستند امنيتي ندارند، آرامشي ندارند؛ اين ارکان است، اين اصول است.
از جمله اصولي که ما بر آن اصرار داريم، اعتقاد و باورمان را بر آن مبنا ساختهايم، اصل معاد است. توحيد، نبوت، معاد. آدم نميتواند هيچ کاري را انجام بدهد هيچ عملي را! مگر ميشود اعتقاد به معاد نباشد ما نماز بخوانيم يا روزه بگيريم؟! با هم يک حشر و نشر عادلانه داشته باشيم؟! انصاف در زندگي داشته باشيم؟! اهل عدل و احسان و اخلاق و حُسن خُلق و نظاير آن باشيم؟! شدني نيست اصلاً! اين معاد است که به ما سامان ميدهد. اگر معاد نباشد، جايگزين آن همين شلّاق دنيايي است. الآن قانوني در اروپا هست مانند قانون مهاجرت، اين قانون مهاجرت يعني چه کساني بيايند و با چه آييني و چه برنامهاي در اينجا بخواهند زندگي کنند. کوچکترين تخطّي از اين قانون مهاجرت، اخراج است، از هر کجا که آمدي. اين کساني که با اين قوانين دارند دنيا را اداره ميکنند، اين در حقيقت يک نوع برخوردهاي قاطعانهاي است که ميخواهد به گونهای جلوههاي معاد را براي دنياي ما نشان بدهد؛ و إلا بدون معاد، بدون کيفر و بدون پاداش که اصلاً حيات مستقر نميشود؛ اما حياتي که ما براي جهان ابد قائل هستيم، آن کجا و آنچه امروز به عنوان اين قوانين و جرائم براي انسانها قائل هستند.
بنابراين اصل ديگري که به عنوان رکن اساسي و باور اصلي براي همه ما بايد معنا داشته باشد که همه مناسباتمان را و همه زندگي خودمان را، براساس آن بخواهيم بسازيم، بحث اعتقاد به معاد و روز آخرت و روزي که همه بايد در پيشگاه خدا باشيم؛ عجب روزي است واقعاً! ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُوم﴾؛[4] همه در پيشگاه خدا حاضر ميشويم، چه روزي است واقعاً! حالا نحوه حضور چگونه است؟ خدا چگونه حاضر ميشود؟ با چه اسمي بر انسان تجلّي ميکند؟ عدالت آنجا چگونه آشکار ميشود؟ «يوم الحق» است و روز ظهور حق است چگونه است؟ اين عالمي است، انصافاً عالمي است! با زبان دنيايي نميشود، از زبان قرآن که ما رساتر نداريم، از زبان قرآن که فصيحتر و بليغتر و پُرمغزتر که نداريم؛ چون کلام خالق است. اين علي بن ابيطالب که خود را امير کلام معرفي ميکند: «إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَام»،[5] اينها در برابر قرآن و آيات الهي حريم ميگيرند و نزديک نميشوند؛ چون آنجا جايگاهي است که خدا سخن ميگويد. سخن علي را ميگويند فوق کلام مخلوق است و دون کلام خالق است. آنچه در خصوص کلام الهي و جايگاه کلام الهي است، جايگاه ويژه و استثنايي است.
اين اعتقاد و عقايد و باورهاي اصلي، ما و جامعه ما را ميسازد. خداي عالم ميفرمايد که آيا انسانها گمان ميکنند که فرقي بين عادل و ظالم نيست؟! فرقي بين مؤمن و ملحد و کافر نيست؟! اين چه گمان خام و انديشه و پنداشت باطلي است! ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾.[6] يکي از براهين قطعي در باب معاد همين است. خدا عقل انسانها را به داوري ميخواند، خدا انديشه و تفکر سالم بندگان را به قضاوت ميطلبد. آيا انسانها گمان ميکنند افرادي که به دنبال سيّئات و عمل ناصواب و نادرست بودند، با انسانهايي که مؤمن و صاحب عمل صالح هستند يکسان هستند؟! مرگ و حيات اينها يکسان است؟! يعني خدا بين انسان ظالم و عادل نميخواهد فرق بگذارد؟! وقتي مُردند تمام شد؟! بين انسان مؤمني که تمام کارهاي خودش را براساس برنامه الهي و ضوابط آسماني بسته و هيچ کاري را و هيچ برنامهاي را، نه امري را و نه نهياي را جز به امر و نهي الهي انجام نداده، اين با انساني که هر طور خواسته و باری به هر جهت هر کجا رفته يا هر غذايي يا هر حضوري، يکسان است؟! ﴿سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾؛ بسيار بد حکمي ميکنيد. خدا عقل انسان را به داوري ميطلبد: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ﴾، يکسان است؟! ﴿اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ﴾ يعني آنها که دنبال بديها و نافرمانيها و اهل معصيت هستند؛ اما آنهايي که صاحب ايمان و عمل صالح هستند؛ يعني آنقدر مسئله معاد بديهي و روشن و واضح است که خداي عالم عقل فطري انسانها را به قضاوت و داوري ميطلبد و ميفرمايد آيا شما فکر ميکنيد که خدا اينگونه عمل ميکند؟! حيات و ممات مؤمن و ملحد را يکسان ميبيند؟! حيات و ممات انسان عالم و عادل را با ظالم و کافر يکسان ميبيند؟! آيا شما واقعاً راجع به خدا اينگونه فکر ميکنيد؟! ﴿سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾؛ بد حکمي ميکنيد و اين حکم، حکمي باطلي است. خداي عالمي که بر مبناي عدل آفرينش را بنا نهاده است: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض»،[7] «بالقسط» آفريده، هيچ ذرّهاي در عالم، وجود ندارد که آن ذرّه بر مبناي عدالت و قسط الهي، هستي و کمال و حيات نداشته باشد: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض»، حالا بيايد مؤمن و ملحد را يکسان ببيند؟! نه، اينگونه نيست؛ قطعاً معاد و روز ظهور عدل و حق خواهد آمد، بدون ترديد. آنقدر عباراتي که خداي عالم در باب معاد دارد صريح، روشن، با قاطعيت تمام و بدون ترديد: ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها﴾؛[8] هيچ ترديدي در وجود قيامت نيست، قيامت در فرداي ماست. يکي از تعابيري که در منابع وحياني ما آمده است از قيامت به فردا ياد ميشود،[9] آنقدر که «محقّق الوقوع» است. خود را براي فردا آماده کنيم.
خداي عالم انسانها را سه دسته کرده است: يک دسته کسانياند که با دنيا محشورند، در دنيا زيست ميکنند، به مطامع دنيا دل بستهاند و دنيا را خلاصه و عصاره همه هستي ميدانند «و لا غير». يک عده از انسانها هستند که تمام هستي را، تمام وجود را، تمام زندگي را در همين دنيا ميبينند و واقعاً بعد از مرگ را ـ معاذالله ـ پوسيدن ميبينند و فکر ميکنند ديگر تمام شد «مات فات» و تمام شده است. ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾،[10] آن کسي که تمام توجهش به همين حيات دنياست، عيب ندارد ما به او دنيا ميدهيم، از آنچه در نشئه طبيعت است براي او آماده ميکنيم؛ ولي اين انسان ـ خداي ناکرده ـ به جهنم در خواهد افتاد و عاقبت خوبي نخواهد داشت آن کسي که به معاد اعتقاد ندارد و به جهان پس از مرگ و روز رستاخيز اعتقادي ندارد، چنين انساني سرانجام خوبي در انتظار او نيست. او در جحيم و جهنم الهي ـ معاذالله ـ گرفتار خواهد شد. اينها يک دسته از انسانها هستند که در سوره مبارکه «واقعه» از اينها به عنوان «اصحاب المشئمه»[11] يا «اصحاب الشمال» ياد ميشود.[12] خدا اين سه دسته را با زبانهاي مختلف و عبارات مختلف در جاي جاي اين قرآن کريم بيان فرموده است. پس يک دسته کسانياند که ـ معاذالله ـ اعتقادي به آخرت ندارند.
اما آن کساني که اعتقاد به آخرت دارند دو دستهاند: اعتقاد به آخرت دارند، روز معاد را باور دارند؛ ولي در عمل گاهي اوقات لغزشي دارند، اشتباه ميکنند، خطا ميکنند، اهل نسيان و غفلت هستند؛ اما دوباره خود را جمع ميکنند، مواظب هستند، با آمدن ماه رمضان خود را شستشو ميدهند، از صحنه مغفرت و از بساط رضوان ماه مبارک رمضان خود را متنّعم و مغتنم و بهرهمند ميسازند، خوشا به حالشان! ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾،[13] اينها را «اصحاب البرّ» و ﴿أَصْحَابُ الْمَيْمَنَة﴾[14] و ﴿أَصْحَابِ الْيَمِينِ﴾[15] ميدانند؛ اينها هم اهل نجات و اهل عنايت الهي هستند.
اما آنهايي که جزء اوحدي هستند و خدا آنها را هم معرفي فرموده و انسانها را تشويق کرد که از آن دسته از افراد يا ذوات باشيد، تعبير «مقرّبين»[16] دارد. آنهايي که در درگاه الهي مقرّب هستند. آنهايي که همواره اشتغال به «الله» دارند و خود را در خدمت «الله» سرمدي ميبينند. آنهايي که همواره و مدام خود را در محضر پروردگار عالم ميدانند. ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد﴾؛[17] آنها با خدا معامله کردند، گفتند خدايا! ما يک جان ناقابلي داريم، بيارزش و يک جان گذرا، اين را به صاحب اصلي برميگردانيم، به شما برميگردانيم هر طور که خواستيد ما را اداره کنيد: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾. اينها دنبال رضوان هستند، اينها دنبال جلوههاي خاص و صفاياي از کرائم الهي هستند؛ چه بهرهاي ميبرند! چه جايگاهي دارند! چه لذتي دارد اين ديدار، اين لقا و اين جايگاه و مقام!
لذا اين سه دسته انسانها با سه سبک زندگي ميکنند. اگر سؤال بفرماييد سبک زندگي جامعه اسلامي چگونه است؟ براساس اين آييننامهاي که خداي عالم در قرآن کريم به ما آموخته است، به صورت کلّي سه سبک زندگي وجود دارد؛ البته اينها ميتواند با سلائق و با اذواق مختلف چهرههاي مختلفي پيدا بکند، ولي سه سبک عمده وجود دارد: سبک اوّل ـ معاذالله ـ بياعتقادي، انکار و باور نداشتن نسبت به معاد است: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾؛ اگر کسي دنيا بخواهد ما دنيا ميدهيم، ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾؛[18] ما همه را کمک ميکنيم، هر کس هر طور بخواهد ما به او ميدهيم. دنيا ميخواهي، چشم! ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾. آخرت ميخواهي، به شما آخرت ميدهيم. فراتر از آخرت، فراتر از بهشت، ميخواهيد با بهشتآفرين محشور باشيد و از فردوس و رضوان برگذريد و با صاحب فردوس جايگاه داشته باشيد، آن هم به شما تقديم ميکنيم. ﴿وَ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ﴾،[19] اين آيه ميخواهد نشان بدهد که نتايج و ثمراتي که انسانها در دنيا دارند چگونه است؟ اين آيه کوتاه و مختصر، دارد نتيجه اين سه نحوه زندگي و سه سبک زندگي را بيان ميکند: فقط و فقط به دنيا انديشيدن و از آخرت ـ معاذالله ـ منصرف شدن؛ نوع ديگر توجه به آخرت اصل است؛ اما گاهي اوقات لغزشها و هفوات: «وَ اجْنُبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ آثامِه» ـ همين دعايي که امروز روز هفتم ماه مبارک رمضان ميخوانيم ـ به هر حال همه ما لغزشهايي داريم، اشتباهاتي داريم. کم و بيش در وجودمان، در زبانمان، در چشممان، در دستتمان و در جوارح و جوانحمان؛ سهو که فراوان، اما عمد هم کم نيست. ما توجّهمان به آخرت است، ما به معاد معتقد هستيم، ما به حشر معتقديم، ما به همه آياتي که در باب معاد آمده است از سر و جان اعتقاد داريم؛ ولي انسان هستيم و با نسيان آميختهايم، لغزش داريم «وَ اجْنُبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ آثامِه». اينها هم دسته دوم میباشند. دسته سوم هم اهل قُرب و تقرّب در ساحت الهي هستند.
خدا در قرآن ميفرمايد که ﴿وَ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ﴾؛ شما ميخواهيد ببينيد که آخرت چه خبر است؟ آخرت نتيجه اين سه دسته تفکّر است، نتيجه اين سه نوع بينش است: آنهايي که ـ معاذالله ـ «يُريد الدّنيا»[20]بودند، «يُريد العاجله» بودند: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾، به اينها گفتيم نه اينکه تهديد کنيم، بلکه به آنها خبر داديم. دسته دوم کساني هستند که به آخرت ميانديشند و آخرت را اصل ميدانند، اينها از مغفرت برخوردارند. و اما دسته سوم «هنيئاً لهم»، ﴿هَنِيئاً مَرِيئاً﴾؛[21] گوارا باد که از رضوان خدا برخوردارند و خداي عالم با آنها معاملهاي جدا و به گونهاي ديگر خواهد کرد. صفاياي از خير و کرامت که اصلاً نمونه آن در دنيا و حتي برزخ پيدا نميشود. آدم چه بگويد؟! حالا فرض کنيد که جعفر طيّار با دو بالي که خداي عالم به او داد «الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْن»؛[22] از اينطرف بهشت برود به آنطرف بهشت. اينطرف و آنطرفش هم که! خانه يک نفر ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾[23] است.
يک زمان در همين آمل وقتي حاجآقا منبر ميرفتند من خاطرم هست که ميفرمودند خانه بهشتي آنقدر وسيع است که اگر روزي يک بهشتي اراده کند که همه بهشتيها را در دعوت کند، ميتواند به خانهاش دعوت کند. ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾، اين جايگاه و موقعيت انساني است که در درگاه الهي مقرب است. چه ميخواهي؟! چه ميخواهي؟! «عبدي أطعني أجعلك مثلي»،[24] اين چه خدايي است؟! اين چه عظمتي است که اگر خداي عالم ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ ميکند، انسان با «بسم الله الرحمن الرحيم» ميتواند مجرا و مُرسا را درست کند: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾.[25] کشتي نوح را چه کسي سکّاندار بود و چگونه سکانداري ميکرد؟ آن دريا! علامه طباطبايي(رضوان الله تعالي عليه) در تفسير الميزان(علي ما ببالي) ميفرمود که قضيه عذاب قوم نوح آنقدر شديد بود، آنقدر شديد بود که کلّ کره زمين را آب گرفت[26] ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾؛[27] از درون تنوري که آتش ميزايد آب فوران کرد. به زمين فرمان داد که هر چه داري رو کن، به آسمان فرمان داد هر چه داري ببار و ديگر چيزي نمانده بود. وقتي پسر نوح به پدر گفت که من پناه ميبرم ﴿إِلَي جَبَلٍ يَعْصِمُني﴾،[28] اينجا فرمود بحث بارندگي نيست، اينجا بحث عذاب است. وقتي عذاب شد، فرمود: موج بين او و فرزندش حائل شد. [29]
اما اين کشتي را چه چيزی سکّانداري ميکرد؟ آيا سکّاني ميتواند براي اين کشتي با اين تلاطم و با اين طوفان باشد؟! امکان ندارد! اما ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾، فقط حضرت نوح ميگفت: «بسم الله الرحمن الرحيم»، با اين «بسم الله» کشتي را هدايت ميکرد، سکّانداري ميکرد؛ ميخواست حرکت کند با «بسم الله»، ميخواست بايستد و به ساحل برسد ﴿مُرْساها﴾، آنجا هم با «بسم الله». او ميشود بندهاي که خداي عالم به او چنين جايگاهي را عطا فرموده است. ما سه سبک از زندگي را در دنيا ميتوانيم ببينيم و نتايج آن هم اينگونه است.
اميدواريم که خداي عالم فهم و درک و باور درست و صحيح را در ارتباط با اين عقايد اصيل و راستين و مستحکم و يقيني و واضح و روشن به همه ما مرحمت بفرمايد! و آني و لحظهاي ما را به خود وا مگذارد!
«نسئلک اللّهم و ندعوک بأسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله و ... يا رحمن و يا رحيم».
بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
طهارت، پاکيزگي، نقاحت، نزاهت به همه ما مرحمت بفرما!
اين ماه را که ماه تمحيص است، ماه طهور است، ماه نزول قرآن است، ماه جلوههاي ويژه پروردگاري است خدايا! اين ماه را براي همه ما آحاد جامعه و امت اسلام در هر کجاي کره زمين هستند پُرخير و برکت قرار بده!
مرضاي مسلمين مخصوصاً منظورين، شفاي عاجل کرامت بفرما!
آني و لحظهاي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) محشور بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
مشکلات را از جوامع اسلامي، جامعه اسلامي ما؛ مشکلات اقتصادي، اشتغال و ازدواج جوانها را خدايا به حق محمّد و آل محمّد به حق ماه رمضان مرتفع بفرما!
کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، جوانهاي ما را، دختران و پسران ما را، دانشگاههاي ما را، حوزههاي ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظّم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
قلب مقدّس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بالنّبي و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص267.
[2]. الكافي(ط ـ الإسلامية), ج4, ص63.
[3]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص267.
[4]. سوره واقعه، آيات49 و50.
[5]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه233.
[6]. سوره جاثيه، آيه21.
[7]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص103.
[8]. سوره غافر، آيه59.
[9]. سوره حشر، آيه18؛﴿وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد﴾.
[10]. سوره اسراء، آيه18.
[11]. سوره واقعه، آيه9؛ ﴿وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَة﴾.
[12]. سوره واقعه، آيه41؛ ﴿وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمال﴾.
[13]. سوره توبه، آيه102.
[14]. سوره واقعه، آيه8.
[15]. سوره واقعه، آيات27 و 38 و90 و91؛ سوره مدثر، آيه39.
[16]. سوره واقعه، آيه88؛ ﴿فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبين﴾.
[17]. سوره بقره، آيه207.
[18]. سوره اسراء، آيه20.
[19]. سوره حديد، آيه20.
[20]. سوره آل عمران، آيه152.
[21]. سوره نساء، آيه4.
[22]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه28.
[23]. سوره آلعمران، آيه133.
[24]. الجواهر السنية في الأحاديث القدسية(كليات حديث قدسي)، ص709.
[25]. سوره هود، آيه41.
[26]. الميزان في تفسير القرآن، نشر اسماعيليان، ج10، ص264.
[27]. سوره هود، آيه40؛ سوره مؤمنون، آيه27.
[28]. سوره هود، آيه43.
[29]. سوره هود، آيه43؛ ﴿وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ﴾.