أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبِی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».
روز بيست و پنجم ماه عزيز و گرانقدر رمضان است. به اين ماه عشق ميورزيم، ارادت داريم، اين ماه را دوست داريم و شئونات اين ماه را گرامي ميداريم. يکي از جهات بسيار گرانقدر اين ماه، دعاها و نيايشها و مناجاتي است که در اين ماه وجود دارد. خداي عالم وقتي ميخواهد که به بندهاش تفضّلي بفرمايد، راه گفتگوي با خود را به سوي بنده باز ميکند. ما اين اعياد رسمي که در اسلام داريم؛ عيد جمعه، عيد فطر، عيد قربان، اينها اعياد رسمي جهان اسلام است و اينها چون بازگشت و توجّه پروردگار عالم به مؤمنان و جامعه موحّدان است، خدا نماز مقرر کرده است. نماز تفضّل خدا به بنده است، نماز عيدي خدا به بنده است. از راه نماز انسان ميتواند با خدا گفتگو کند، مناجات کند، ارتباط برقرار کند و تقرّب به ساحت الهي بجويد و هيچ عيديای بالاتر از اين نيست که انسان بتواند و اجازه داشته باشد که به امر او و به فرمان او در مقابل او بايستد و عرض ارادت کند و معرفت و خضوع و خشوعش را در پيشگاه خداي عالم اعلام نمايد. نماز چنين جايگاهي را در فرهنگ ديني ما دارد.
از جمله جهاتي که در ماه مبارک رمضان وجود دارد و همين جهت هم باعث عظمت و والايي ماه مبارک رمضان هست، مسئله دعاها و نيايشهايي است که در جايجاي اين ماه؛ شبهايش، روزهايش، هنگام افطار، هنگام سحر و خصوصاً ليالي قدر از يک اهتمام بيشتري به مسئله دعا و نيايش برخوردار است. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مُحِبّاً لِأَوْلِيَائِكَ وَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِك»؛[1] اين خواستهاي که امروز جمع دوستان بدان توجّه داشتند و در پيشگاه خدا عرضه کردند اين است که خدايا! در اين روز محبت نسبت به اوليايت را در قلب من قرار بده. اين محبت و دوستي اوّلاً فقط و فقط از جايگاه خدا و از جانب «الله» ميتواند بيايد و إلا محبت که تحصيل کردني نيست، محبت که جايي نيست که آدم برود بخرد يا زحمت بکشد کوشش بکند تا تحصيل کند. حوزهاي، دانشگاهي، کتابخانهاي، بازاري، مصنعي، مزرعهاي، آيا هست جايي که انسان برود و محبت را تحصيل کند؟ محبت يک امر قلبي است و فقط و فقط از جايگاه پروردگار عالم براي انسان امکانپذير است. ﴿وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم﴾؛[2] اين خداست که ميتواند اين اُلفت و دوستي و محبت را در دنيا و در دلها قرار بدهد.
حضرت ابراهيم(علي نبيّنا و آله عليه السلام) وقتي همسر و فرزندش را در کنار آن خانه گذاشت، در آن جايگاه سخت و دشوار، دعاهايي کرد و از جمله آن دعاها که همچنان دعاي حضرت ابراهيم بر وجود ما سايهافکن است اين است که خدايا! دلهاي مردم را به سمت اين خاندان متوجّه کن.[3] اين محبت، اين علاقه و اين دوست داشتن بسيار نعمت گرانقدري است. درست است که عبادت، اطاعت و عدالت، اينها جهات اصلي است؛ اما براي اينکه اينها بتواند در دل و جان انسان مستقر شود، اين محبت و دوستي تعيين کننده و سرنوشتساز است. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مُحِبّاً لِأَوْلِيَائِكَ وَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِك»؛ خدايا! اين دشمني و عداوت نسبت به دشمنان خودت را هم در دلهاي ما قرار بده. خيليها با خدا دشمناند. با خدا دشمناند يعني چه؟ يعني با احکام الهي، با حکمتهاي الهي، با آنچه خداي عالم حق معرفي کرده است، اينها با آنها دشمني دارند. با مرگ مبارزه ميکنند و با مرگ دشمني دارند. با حيات انساني که از راه قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) تأمين ميشود با آنها احياناً عداوت و دشمني ميکنند. ما با کساني که با قرآن ميجنگند و با احکام قرآن مبارزه ميکنند، ما هم بايد دشمن باشيم. نميشود که با خدا دوست باشيم، با افرادي که با احکام الهي دشمني دارند، مبارزه ميکنند و بياعتنايي ميکنند، با آنها رفت و آمد بکنيم، با آنها دوستي داشته باشيم؛ اينطور نميشود. اگر خدا را ميخواهيم، خدا را با همه احکام و عوارض و لواحق آن بايد بخواهيم. نميشود که خدا را دوست داشته باشيم و خدا را بندگي بکنيم و احياناً با دشمنان و اعداي الهي بخواهيم ـ معاذالله ـ بسازيم و زندگي دوستانه و رفيقانهاي با آنها بخواهيم برقرار کنيم؛ اين شدني نيست.
به هر حال دعاي امروز اين است که خدايا! ما را در زُمره کساني قرار بده که به اوليايت عشق ميورزند و ارادت دارند و مهرورزي دارند و آنها را دوست ميدارند و نسبت به کساني که دشمنان تو هستند همه ما را دشمن بدار و ما نسبت به آنهايي که دشمنان تو و احکام تو و حِکَم تو هستند، با حيثيت دشمني و عداوت برخورد کنيم. اين دعاها ـ إنشاءالله ـ در حق همه ما اجابت شود به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد!
موضوع بحث اين بود که انسان در قلمرو هستي و نقش و تأثير معاد در سرنوشت انسان چگونه است؟ عرض شد که اطوار هستي و نشئات هستي به سه مقطع عمده تقسيم ميشود: مقطع دنيا، مقطع برزخ و مقطع قيامت و پس از آن؛ البته روز قيامت و روز رستاخيز هم دار انتقال است. به برکت اين ماه رمضان، به برکت اين دعاها همه ما از رزق بهشت الهي ـ إنشاءالله ـ برخوردار خواهيم بود. در يکي از اين دعاهاي اين روزها اين است که خدايا! آن وسط ميدان بهشت را روزي ما بکن![4] آدم بايد آن بهترينها را بخواهد؛ آن فردوس، آن رضوان، آن متن زيباييهاي بهشت را ـ إنشاءالله ـ خدا نصيب کند و انسان آنها را ببيند و با آنها زندگي کند. سه مقطع اساسي ما داريم و دو دار يا دو مقطع انتقالي؛ اگر البته ما مقطع قبل از دنيا را که انتقال از عالم رحم مادر به دنياست بدانيم، سه مقطع انتقالي داريم و سه دنيا يا سه عالم است: آنگاهي که از رحم مادر منتقل ميشويم، اين يک موقعيت انتقالي و يک مقطع است که وارد دورهاي از زيست و هستي ميشويم به نام حيات دنيا. بعد يک مقطع ديگر مقطع انتقال است به نام مرگ که ما به وسيله اين حقيقت مرگ از عالمي به نام عالم دنيا منتقل ميشويم به عالم ديگر به نام عالم برزخ، اين هم باز مراحلي دارد که توضيحات آن داده شد و ـ إنشاءالله ـ امروز هم راجع به اين مقطع و اين دوره از حيات و زندگي سخن خواهيم گفت. يک مقطع ديگري هم هست به نام روز قيامت که البته خود اين روز طبق بيان قرآني ﴿كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَة﴾؛[5] پنجاه هزار سال هست که البته براي انسانهاي مؤمن اين «کالبرق الخاطف» ميگذرد و به اندازه يک نماز دو رکعتي يا حداکثر چهار رکعتي براي انسان مؤمني که توانسته در دنيا يک زندگي شايسته و مورد رضاي الهي براي خود فراهم بسازد، بيش از اين زمان نميبرد و طولاني نخواهد بود.[6] نشئه بعد و دوره بعد از حيات، ـ إنشاءالله ـ بهشت عنبرسرشت و ابديت است.
پس ما سه مقطع انتقالي داريم و سه دوره حيات و زيست، و انسان در همه اين ميادين و مراحل هستي حضور دارد؛ «انسان در قلمرو هستي» و اين مقاطع هم با هم ارتباط وجودي دارند، اينها از هم گسسته و گسيخته و جدا نيستند، اينها هر کدام مترتّب بر ديگري است و ـ إنشاءالله ـ بهشت مترتّب بر بهشت برزخي و بهشت برزخي هم مترتّب بر حيات مؤمنانه و زيست موحّدانه است.
اين نکته را هم عرض کنيم که دار انتقال از عالم دنيا به برزخ و همچنين از برزخ به قيامت هم اينها مراحل هستي هستند و همه اينها هم باز حيات دارند، خود روز قيامت هم يک موجود زنده است، حياتدار است، شب و روز آن با انسان حرف ميزند و مواقفي دارد و شرايطي که حالا در ارتباط با قيامت بايد بحث آن بيايد. ما اکنون در باب برزخ سخن ميگوييم.
برزخ يعني چه؟ برزخ يعني يک عالمَ و جهاني که بين عالَم دنيا و قيامت است، ﴿وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾؛[7] وقتي خداي عالَم بعد از مرگ را تشريح ميفرمايد، اين تعبير و اين بيان الهي را در قرآن زيارت ميکنيم و تلاوت ميکنيم که فرمود: ﴿وَ مِن وَرَائِهِم﴾؛ يعني بعد از مرگ عالم و جهاني است به نام جهان برزخ. اين همان عالم قبر است که از امام صادق(عليه السلام) ـ به روح شريفش صلواتي اهدا بفرماييد! ـ وقتي از حضرت سؤال کردند که قبر يعني چه؟ فرمودند همين عالم برزخ قبر است، برزخ از بعد از مرگ آغاز ميشود تا روز قيامت.[8] اين قبري که در دنيا هست و اسمش را گذاشتيم قبر، اين قبر نيست؛ اين بعد از مدتي جمع ميشود، خيابان ميشود، مسجد ميشود، پارک ميشود، اين قبر نيست؛ اين تا مدتي که بدن نپوسيده است و شرافت بدن مؤمنانه وجود دارد، اين هست. ديگراني که اين اعتقاد را ندارند ميسوزانند، يا ـ معاذالله ـ مثلاً در يک شرايط ديگري قرار ميدهند؛ اما براساس فقه اسلامي بدن مؤمن شريف و محترم است و نميشود به اين بدن با نگاه ديگر از باب مثلاً نبش قبر يا اهانت کردن، حتي اگر استخوانها پوسيده نشده باشد حتماً لازم و واجب است دفن و نظاير آن که احکام فقهي آن در رسالهها آمده است. تا اين بدن نپوسيده و اين استخوان بدن به خاک تبديل نشده، همچنان شريف است، همچنان عزيز و محترم است و احکام فقهي خاصّ خودش را دارد.
اما آنکه حقيقتاً قبر است که به تعبير روايي شريف ما ـ چقدر اين تعاريف واقعاً معنادار است و چقدر عزيز است ـ که قبر «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار».[9] الآن در «مشهد الرضا»، در بارگاه سلطان دين و دنيا و آخرت حضرت أبی الحسن علي بن موسي الرضا(عليهما آلاف التّحية و الثّناء) که به روح مطهّر آقا امام رضا صلواتي اهدا بفرماييد! الآن آن قبر مطهّرشان روضهاي است از رياض بهشت که وسعت آن قابل احصا نيست و کنار ايشان قبر نحس هارون اين هم حُفرهاي است از حُفَر نيران؛ اما تفاوت اين است که يکي ملکوتي است و در ملکوت اعلاست و ديگري در ملکوت اسفل است. آنکه در ملکوت اعلاست، طبعاً از رياض جنت محسوب ميشود و اين انتهايي ندارد، و اين مقطعي است که رحمت الهي و توجّه پروردگاري به آنجاست، اين ميشود «رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّة». اما بدن نحس هارون که الآن در عذاب الهي معذّب است، اين در حُفرهاي از حُفَر نيران در ملکوت اسفل است و حالا چگونه خداي عالم دارد با او رفتار ميکند، آن علم الهي است.
پس قبر در حقيقت از مقطع بعد از مرگ آغاز ميشود و اين مرگ هم دالان انتقال است و وقتي اين مرگ به پايان رسيد و دالان انتقال طي شد، همچنان کوفتگي و خستگي و مَرارت اين دوره سفر بر انسان هست. در روايات ما هست وقتي انسان از سفر مرگ گذشت و وارد عالم برزخ شد، برزخيان ميگويند او هنوز خسته است چون از سفر مرگ آمده، اجازه بدهيد اوّل به سراغش نرويم، او دشواريها و سَکَرات و سختيهاي اين تونل مرگ و کانال موت را سپري کرده، از مقاطعي گذشته، بعد از مدتي به سراغش ميآيند و از احوال دنيا و دنياييان ميپرسند.[10]
حالا ميخواهيم ببينيم که در عالم برزخ چه اتفاقي ميافتد؟ به عرض شما رسيد که حياتي ديگر آغاز ميشود و اين حيات چيزي جز ملکوت همين حيات دنيايي يا باطن حيات دنيايي نيست. اين بحثها را فقط روايات ما تعيين ميکنند که يعني چه؟ و چگونه و چطور؟ در حقيقت اينها در روايات آمده است که به بعضي از آنها اشاره ميکنيم.
اجازه بدهيد اوّل آن بخش خير و رحمتش را عرض کنيم. در ماه رمضان هستيم و همه ما ـ الحمدلله ـ در کسوت ايمان و در لباس تقوا هستيم، اين بخش را استفاده کنيم. در اصل مسئله که ما معيشتي در پيش داريم هيچ بحثي نيست، يک زندگي به نام زندگي برزخي که گاهي اوقات در عالم رؤيا ما اين زندگي برزخي رفتگان را ميبينيم؛ بعضيها در حال خوش و نشاط و بعضيها ـ معاذالله ـ در حال ناراحتي و نگراني هستند. آنچه در عالم رؤيا احياناً ديده ميشود، چه بسا با واقع هم منطبق است و گزارشي است از آنچه در نشئه برزخ و برزخيان و رفتگان و گذشتگان ميگذرد.
از اينکه عالمي است به نام عالم برزخ، ترديدي نيست و از اينکه انسانها در آن عالم براساس حيات ملکوتي و باطني دنيايي خودشان زيست ميکنند هم بحثي نيست؛ اما اين حيات ملکوتي را شرح بدهيم که يعني چه؟ اين حيات باطني يعني چه؟ ما در دنيا يک حيات ظاهري داريم و در اين حيات ظاهري يک سلسله احکام و شرايطي وجود دارد که مستحضر هستيد چه بسا ظاهرش با باطنش فرق ميکند. انسان در ظاهر به گونهاي و در باطن به گونه ديگري زيست ميکند. غذايي ميخورد اين غذا احياناً يک غذاي شيرين و حلواي خوشمزهاي ممکن است باشد، ولي ـ معاذالله ـ اگر از راه ناصواب تهيه شده باشد و مال آغشته به حرام باشد يا کاملاً حرام باشد؛ مثل مال ربوي و مانند آن، اينها رجس هستند، اينها آلودهاند، خداي عالم از اينها در قرآن به رجس ياد ميکند. به اموالي که از راه ـ معاذالله ـ قمار و سرقت و مانند آن است که از جايگاه تعدّي به اموال مردم و يا احياناً حقوق مردم هست، دستبرد به اينگونه از امور هست، خداي عالم از اينها به رجس و پليدي ياد ميکند، اينها آلوده هستند و قطعاً جان انسان را هم آلوده ميکنند. به ظاهر انسان دارد غذاي شيرين ميخورد؛ اما در واقع دارد رجس و آلودگي ميخورد. اگر به ما گفتند که غيبت برادر مؤمن مانند آن است که انسان گوشت برادر مؤمنش را بخواهد بخورد: ﴿لَحْمَ أَخيه﴾،[11] اين يک واقعيت است. آنهايي که با بيحرمتي و افترا و تهمت و دروغ زندگي دنيايي خود را تأمين ميکنند، آن کساني که به دروغ رأي ميگيرند، در صندوقها دست ميبرند و رأي مردم را و آرای مردم را به دروغ براي خودشان ثبت ميکنند؛ مثلاً کسي که ميخواهد به مجلس يا رياست جمهوري يا مجلس خبرگان، فرقي نميکند! اينهايي که ميروند ميگويند چه؟ ميگويند ما وکيل هستيم. اگر ـ معاذالله ـ از راه دروغ و کلک و مانند آن اين آرا جمع شده باشد، اينها که وکيل نيستند؛ وکيل اين است که انسان عالمانه عاقلانه براساس انتخاب بيايد بگويد که من به اين آقا براساس عقلم رأي ميدهم. پس اين مقامي که حاصل ميشود، اين مقام، دروغ است و وقتي اين مقام دروغ شد همه آنچه از اين مقام تراوش ميکند؛ از حقوقي که ميگيرد، از رفت و آمدي که دارد، همهاش حرام است، تعارف ندارد! يک وقت است شخصي نصب ميشود، اين بحثي ديگر است؛ ولي وقتي بناست وکيل مردم باشد براساس آراي درست و صحيح بايد باشد. اگر آرا تقلبي باشد، مهندسي شود و مانند آن از همان لحظهاي که عنوان وکالت ميآيد تا آن لحظهاي که دارد از حقوق و منافع و از مزايا و مانند آن استفاده ميکند همهاش حرام است، همهاش رجس است، همهاش آلودگي است، هيچ کدام از اينها حلال نيست. اين حکم شرعي و فقهياش همين است و کسي که به اين ويژگيها ـ خداي ناکرده ـ متصف شده باشد، وضع او اين است؛ حالا چگونه در پيشگاه خدا بايد بايستد و در آن روز جواب بگويد؟! به خودش مربوط است؛ اما احکام شرعي و فقهياش اين است.
به هر حال آن کسي که در نشئه دنيا اينگونه زندگي ميکند، بله به ظاهر اين است که خانه خيلي خوبي دارد، ماشين خوبي دارد، برو و بيايي دارد، باديگاردي دارد و رفت و آمدها و مانند آن، همه چيزش زيباست؛ اين صورت است، سيرتش چيست؟ باطنش چيست؟ وقتي خدمت آقا علي بن ابيطالب در آن دل شب حلوا آوردند، مگر حضرت نفرمود که اين قي کرده افعي است، چرا براي من آوردي؟![12] يک چشم برزخي ميخواهد، يک چشم ملکوتي ميخواهد، يک دل ملکوتي ميخواهد که ببيند. حالا ما که نداريم، ولي گفتند، در کتابها هست، در بيانات قرآني و روايي ما هست که اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ براساس چنين امکاناتي بخواهد فضايي براي خودش درست کند، صورت مسئله را درست کرده، سيرت آن چه میشود؟! پس ما بايد حياتي بر مبناي سيرت داشته باشيم.
عالم برزخ حيات سيرتي است و عالم دنيا حيات صورتي است. در عالم برزخ تمام آنچه را که در دنيا ما انجام داديم را به ما نشان ميدهند، اما باطن آن را؛ اگر رفتار صادقانه داشتيم، رفتار براساس حق و عدل و صدق داشتيم و زبان و چشم و بيان و اعضا و جوارح ما همه براساس يک نوع معرفت صحيح و ايمان و تقوا، حالا ما آن حد از تقوا را که نه از کسي ميتوانيم انتظار داشته باشيم و نه شرايط فراهم است، حداقلي را رعايت کنيم و به واجبات عمل کنيم و از محرّمات چشم بپوشيم. اين در حقيقت گامهاي اوّليه ايمان است، ـ إنشاءالله ـ براساس همين ميتوانيم سيرتي از حيات را داشته باشيم.
در برزخ چه کار ميکنند؟ ميفرمايد که جهنميها را هر صبحگاه و شامگاه به جهنم عرضه ميکنند و جايش را به او نشان ميدهند: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَاب﴾،[13] چون در عالم برزخ صبح و شام وجود دارد، در آخرت وجود ندارد؛ يعني در بهشت صبح و شامي نيست، عالمي ديگر است؛ اما در برزخ صبح و شامي وجود دارد. فرق بين برزخ و قيامت براي اهل نار اين است که در برزخ به انسان جايگاهش را نشان ميدهند، آن شعلهها را و آن عذاب را که ـ إنشاءالله ـ نصيب هيچ کسي نشود اين عذاب! ما داريم احکام الهي را بيان ميکنيم که پرهيز و اجتناب کنيم، و إلا همه ما ـ إنشاءالله ـ به برکت همين ماه رمضان و قرآن مصون و محفوظ هستيم! اينها احکام الهي است و بايد بدانيم، اينها حِکَم است، اينها باورهاي ماست که ميخواهد ما را بسازد و سرنوشت ما را اين باورها تعيين ميکند. فرق بين آتش برزخي و آتش قيامتي و جهنمي در شدت و ضعف آن است. شدت و حدّتي که در عالم قيامت وجود دارد به لحاظ آن است که انسان هيچ شاغلي ندارد. ما الآن در دنيا چون شواغل داريم متوجّه نيستيم. حاجآقا هم در کتابها و در بياناتشان اين مثال را دارند، ميگويند اگر کسي مثلاً يک مهمان عزيزي داشته باشد، يک مجلس خيلي محترمي داشته باشد، از صبح تا غروب اين پا در کفش است و ميخ هم مثلاً دارد ميزند، پا را خون آورده، کفش را خوني کرده، ولي متوجّه نيست، شب که وقتي مهمانها رفتند اين شواغل کم شد، کفش را که از پا درآورد ميفهمد که اين همه خون تمام کفشش را گرفته و اصلاً متوجه نبوده است. اين اشتغالات، ما را در دنيا و برزخ به گونهاي مشغول میکند که متوجّه اينها نيستيم، و إلا مگر ميشود کسي مال ديگري را بخورد و متوجّه نباشد؟! شواغل در دنيا خيلي زياد است و لذا ما هميشه غافلانه زندگي ميکنيم. در برزخ اين شواغل خيلي کمتر ميشود و در قيامت هيچ اشتغالي وجود ندارد انسان است و بهشت ـ إنشاءالله ـ و اهل نار هم انسان است و جهنم؛ لذا فرمود: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً﴾؛ هر صبحگاه و شامگاه انسانهاي کافر و مشرک به آتش عرضه ميشوند و جايگاهشان را در آنجا ملاحظه ميکنند و البته وقتي روز قيامت شد، بحث عذاب براي آنها شديدتر است.
اما در باب رحمت که همه ما ـ إنشاءالله ـ از رحمت الهي برخوردار هستيم هم مثالي عرض کنم و يک نمونه قرآني؛ در سوره مبارکه «يس» که به مثابه قلب قرآن است. در روايات ما آمده است که سوره مبارکه «يس» قلب قرآن است. [14]با اين سوره مأنوس باشيم و اين سوره را حفظ کنيم. در فرازي از سوره مبارکه «يس» وقتي خداي عالم داستان آن شهيد را ذکر ميفرمايد که ﴿اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُون﴾[15] از شما اجري نميخواهم، در ذيل اين داستان خداي عالم ميفرمايد که ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾.[16] اين حبيب نجار ـ طبق حالا آن مقداري که در خاطرم هست ـ وقتي که شهيدش کردند، فرشتگان او را استقبال کردند و به ايشان گفتند که وارد بهشت شويد: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّة﴾. بعد اين داستانش که خداي عالم نقل ميکند ميفرمايد که اين شهيد اين حبيب نجار به قوم خودش برميگردد ميگويد اي کاش! شما ميديديد که خدا چه جايگاهي براي من در اين حيات برزخ قرار داد، چون هنوز بهشت و جهنم که شکل نگرفته و قيامت نشده است. اين بهشتي که براي انسان مؤمن و شهيد تهيه و آماده شده است، همان بهشت برزخي است. آن انساني که در دنيا سيرتي مؤمنانه دارد، باطني موحدانه دارد و براساس آموزههاي ديني و تعليمات قرآني زندگي خودش را تنظيم کرده است، احکام الهي براي او محترم است. اگر خانمي هست، حجاب براي او گرامي است، حجاب براي او عزيز و محترم است، چون حکم خداست؛ نه اينکه ـ معاذالله ـ گاهي اوقات در اين معابر افرادي در جلوي ديدگان انسان ظاهر ميشوند که انسان شرمش ميآيد اسم خودش را انسان بگذارد! آنها رعايت نميکنند اين احکام و حدود و مرزهاي الهي و اسلامي را و اين بيحرمتي به احکام الهي است، اين يعني چه؟! از اينگونه افراد در دنيا فراوان ريختند کسي به آنها نگاه نميکند، آنگونه آرايشهاي آنچناني، لباسهاي آنچناني که انسان شرمش ميآيد اصلاً از آنها حرفي بزند، اين بيتوجهي به احکام الهي است. آن کسي که مؤمنانه برخورد ميکند، اين زيست را زيست فقهي و ديني ميداند و سعي ميکند سيرتي براساس آن بسازد.
به هر حال وقت به پايان رسيد و همچنان ما در فضاي حيات برزخ و زندگي بر مبناي سيرت و باطن و ملکوت دنيايي هستيم و اميدواريم که ـ إنشاءالله ـ رحمت الهي شامل حال ما شود و به ما هم بگويند: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾.
«نسئلکَ اللّهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا اللهُ ...، يا رحمنُ و يا رحيمُ».
بارالها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا حِرمان از ماه مبارک رمضان از ما دور بفرما!
همه ما را مورد رحمت خودت در اين ماه قرار بده!
دلهاي ما را به نور ايمان و قرآن منور بفرما!
خدايا اَرجاس و پليديها و پلشتيها را از فضاي قلب ما، عقل ما، جوارح و جوانح ما دور بگردان!
اخلاق را، ملکات فاضله نفساني را، رعايت حقوق الهي و حقوق انسانها را خدايا نصيب همه ما بفرما!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!
خدايا در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص146.
[2]. سوره انفال، آيه63.
[3]. سوره ابراهيم، آيه37؛ ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾.
[4]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص206؛ «وَ أَسْكِنِّي بِبَرَكَتِهِ بُحْبُوحَةَ جِنَانِكَ [فِيهِ بُحْبُوحَاتِ جَنَّاتِكَ]».
[5]. سوره معارج, آيه4.
[6]. بحار الأنوار،ج7، ص123؛ «وَ رَوَي أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ قَالَ: قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ إِنَّهُ لَيُخَفَّفُ عَلَي الْمُؤْمِنِ حَتَّي يَكُونَ أَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَكْتُوبَةٍ يُصَلِّيهَا فِي الدُّنْيَا».
[7]. سوره مؤمنون، آيه100.
[8]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج6، ص214.
[9]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص242.
[10]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص244؛ «إِنَّ الْأَرْوَاحَ فِي صِفَةِ الْأَجْسَادِ فِي شَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ تَعَارَفُ وَ تَسَاءَلُ فَإِذَا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلَی الْأَرْوَاحِ يَقُولُ دَعُوهَا فَإِنَّهَا قَدْ أَفْلَتَتْ مِنْ هَوْلٍ عَظِيمٍ ثُمَّ يَسْأَلُونَهَا مَا فَعَلَ فُلَانٌ وَ مَا فَعَلَ فُلَانٌ فَإِنْ قَالَتْ لَهُمْ تَرَكْتُهُ حَيّاً ارْتَجَوْهُ وَ إِنْ قَالَتْ لَهُمْ قَدْ هَلَكَ قَالُوا قَدْ هَوَی هَوَی».
[11]. سوره حجرات، آيه12.
[12]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه224.
[13]. سوره غافر، آيه46.
[14]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص47؛ «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ الْقُرْآنِ يس».
[15]. سوره يس، آيه20.
[16]. سوره يس، آيات26 و27.