أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب بيست و سوم ماه گرانقدر و عزيز و معظّم رمضان است. از آن شبهاي خاص و ليالي گرانقدر قدر است. خدا را به عظمت اين شب و اين ماه و نزول قرآن در شبهاي قدر سوگند ميدهيم که ـ إِنشَاءَاللَّه ـ خداوند عالم گناهان همه ما را ببخشد و بيامرزد و ما را از رحمت خاص شبهاي قدر بهرهمند بفرمايد و توفيق معرفت و ايمان را به همه ما عنايت بفرمايد، ابواب خير و رحمت خود را به سوي همه ما بگشايد و ابواب شر و نيرانش را نسبت به همه ما مسدود بدارد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
پيرامون شب قدر سخن بسيار فراوان است؛ هم به لحاظ عظمت و والايي اين شب و هم به لحاظ موقعيت و جايگاهي که در نظام هستي امشب دارد: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ٭ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾؛[1] اين سنت إنذار و هدايت که خداي عالم انسانها را بر مبناي يک نسخه هدايت و راهنمايي آنها را فرستاده است و آنچه که براي بشر ميپسندد و راضي ميشود و براي انسان خير و صلاح ميداند، آن است که بر اساس اين نسخه و بر اساس اين روالي که خداي عالم براي بشر راضي است، انسان بر آن اساس حرکت کند، چون خداي عالم سعادت بشر را ميخواهد، خير و نيکبختي بشر را ميخواهد و بر همين اساس هم قرآن را و کتابهاي آسماني از يک سو و انبيا و اوليا را از سوي ديگر فرستاده است.
نقش دين براي همين است که انسانها يک راه و صراطي را بيابند که در آن صراط سعادتشان تأمين باشد. اين راه چيست؟ و چگونه است؟ در شب قدر وضعيت آن مشخص ميشود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾؛[2] اما اينکه اين قرآن چيست و چگونه انسان ميتواند از آن بهره ببرد؟ عمدهترين امري است که ما بايد نسبت به آن هوشيارانه و آگاهانه برخورد کنيم. خداي عالم اين نظام هستي را گُتره و ـ مَعَاذَالله ـ عبث و بيهوده که نيافريده است و انسان را هم که سرآمد موجودات عالم هستي است که همينگونه او را رها نکرده است. نه انسان در اين نظام عظيم هستي رها شده و بدون هدف و مقصد است و نه جهان بدون مقصد و هدف آفريده شده است. اين جهان و اين انسان در اين مجموعه هستي بايد راه خود را بيابند و نسبت خود و جايگاه خود را در هستي بشناسند و اين قرآن عظيم است که به درستي راه را مشخص ميکند.
مطلبي ما شيعيان داريم که در حقيقت اين بين همه فرقههاي اسلام يک استثناست و آن همراهي و مصاحبت و با هم بودن قرآن و عترت است. امشب که از يک سو شب نزول قرآن و شب قدر و شب إبرام و حتميت نسبت به مقدرات امور است و بايد جدّاً و با همه تلاش و کوشش اين شب را تمسک کنيم، اعتصام کنيم؛ با همه قلبمان، با همه عقلمان، با همه ايمانمان، با همه قوّتمان، ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾،[3] امشب همان شبي است که ما بايد با همه قوت؛ قوت عقل، قوت قلب، قوت حتي جوارح و جوانح تا به صبح بيدار باشيم، هوشيار باشيم، دعا کنيم، از خدا بخواهيم که بهترينها را خداي عالم براي ما مقدّر بدارد و به سرنوشت سالمان دل بسوزانيم و مطمئن باشيم که هم امشب و بدون ترديد و بدون شک آن نظم وجودي ما امشب رقم ميخورد. اين سخن پروردگار عالم است که فرمود: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾؛[4] اين ضمير ﴿فِيهَا﴾، به همين شب قدر ميخورد. ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾؛ ما اين قرآن را در شب قدر نازل کرديم. شب قدر بسيار شب عظيمي است! ﴿وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ﴾؛[5] تو چه ميداني که عظمت و موقعيت اين شب قدر در نظام هستي چگونه است!؟ يکي از شئون شب قدر اين است که ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾،[6] هر کار خيري که انجام بدهيد؛ اعم از صدقه، از نماز، از عمل صالح، از دعا، از استغفار، از تلاوت آيات الهي، از قرآن به سر گرفتن، از دعاي «جوشن کبير»، از أسماي الهي را يکي ـ پس از ديگري با اخلاص، با ارادت و معرفت بردن، همه اينها هر کدام يکي از آن هزارتاست به مثابه هزار ماه است: ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾. بعد شأن مهم شب قدر اين است که فرشتگان نازل ميشود و روح نازل ميشود: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾ و تا صبحگاهان فرشتگان آسمان پيام سلام خدا را به بندگان شايسته آماده ابلاغ ميکنند: ﴿سَلاَمٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾.[7] وقتي پيغمبر گرامي اسلام سوره مبارکه «قدر» را ميخواند، دلش ميسوخت، سوزان بود، نالان بود. شب قدر، مخصوصاً سوره مبارکه «قدر» خواندن آن بسيار ثواب و اجر دارد! بنابراين بايد خودمان را براي چنين صحنهاي آماده کنيم.
حضرت فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در حالاتشان هست که اين شب تا به صبح بچهها را بيدار نگه ميداشتند. فکر نکنيم که جوان است، بچه است، بگذار بخوابد؛ بله اين سيصد و شصت و چند روز را ميخوابد. امشب را حتي بچهها را، فرمودند کمک ميکردند که غذا کمتر بخورند و روز استراحت بيشتر بکنند و اين شب را تا به صبح بيدار باشند و آب را به صورت بچهها به صورت خيلي نرم ميپاشيدند، تا بيدار باشند و تعمّد در حضور در مسجد را که امام صادق(عَلَيْهِ السَّلام) يک شب قدري بيمار بودند؛ اما به اطرافيان فرمودند هر طور هست، مرا به مسجد ببريد. به هر حال مسجد مرکز عنايت خداست. درست است که منزل خيلي خوب است و انسانها در آنجا شايد آرامشي داشته باشند؛ اما محل توجه، محل عنايت، جايگاه عبادت، جايگاه توجه پروردگار عالم بيتي است که متعلق به اوست و جايگاه مسجد را نميشود با هيچجا مقايسه کرد. به هر حال اينها همه شئوني است که بايد مورد توجه قرار بگيرد.
نکتهاي بايد امشب بهره ببريم. يکي از بهترين توضيحاتي که فرمودند، شب قدر چکار بکنيم؟ از رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) سؤال کرد که «يا رسولالله»! اگر شب قدر را درک کرديم چه بگوييم؟ چه بخواهيم؟ اين سؤال همه ماست، همه شماست. امشب شب قدر است بدون ترديد، آنگونه که در روايات آمده است «شب جهني»[8] است و شب ويژهاي است، در بين شبهاي قدر. در اين شب چه بخواهيم؟ رسول گرامي اسلام فرمودند: اين دعا را زياد داشته باشيد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي».[9] اجازه بدهيد يکبار ديگر من عرض کنم، شما هم همراهي بفرماييد اين را ولو ترجمه فارسياش هم هست، داشته باشيد، خيلي خوب است تا صبحگاهان: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي»؛ يکبار ديگر: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي»؛ يعني خدايا تو بسيار بخشندهاي! «عفُوّ» صيغه مبالغه است، عفو کنندهاي در حدّ اعلا. بالاتر از عفو کنندگي تو احدي نيست. خداي عالم در هر شأني در حدّ اعلاست که کسي در مرتبه او نيست و هر کسي هر عفوي هم که بکند، از جايگاه عفو بودن خداست. هر علمي که در هر کجا باشد، علم خداست: ﴿لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِمَا شَاءَ﴾.[10] اگر بنده چند تا مسئله بلدم، اگر شما صدها مسئله علمي در مسئله طب، در رياضي، طبيعي و همه مسايل بلد هستيد، اين را فکر نکنيد که ما خودمان! بلکه خداي عالم اين علم را به ما داده است: ﴿وَ لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِمَا شَاءَ﴾. هر جا، هر کمالي که باشد، مبدأ آن خداي عالم است، مبادا ما فکر کنيم حالا مثلاً ما رفتيم حوزه و دانشگاه يک مقدار مسئله ياد گرفتيم، ما مثلاً کسي هستيم، نه! همه اينها مثل سفره رزق الهي است؛ «بر سر هر سفره که نشستيم خدا رزاق بود».[11] اينطور نيست که حالا فقط سفره طعام باشد؛ سفره علم، سفره اخلاق، سفره تقوا، سفره خدمت به جامعه، هر خيري بر مائده الهي است و از خداي عالم به بشر ميرسد: ﴿لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِمَا شَاءَ﴾.
«اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ»، خدايا بسيار بسيار بخشندهاي! بسيار بسيار کرامت داري! در عربي يک صيغهها و وزنهايي وجود دارد که در فارسي معادل آن را ما نداريم. وقتي ميگويند صفت مشبّهه، يعني يک صفت است که با آن ذات عجين است و از او جدا نميشود. يک وقت ميگوييم عالم، يک وقت ميگوييم عليم؛ يک وقت ميگوييم قادر، يک وقت ميگوييم قدير. وقتي ميگوييم قادر يعني توانا، ولي وقتي ميگوييم قدير، يعني آن قدرت در متن ذاتش نهفته است و به عين ذاتش تبديل شده است. يک وصف داريم، يک اسم. علم وصف است، عليم اسم است. اينکه ميگوييم أسماي الهي، أسماي الهي يعني چه؟ يعني عليم، يعني قدير، يعني حيّ، يعني مريد. همواره خداي عالم حيات بخش است، همواره خداي عالم اراده به خير دارد. نه يک بار، نه ده بار، نه هزار، هر لحظه اراده خداست. قدرت خدا، علم خدا، کرامت خدا، او کريم است، او عفُو است، او رحيم است. هر وصفي که در ارتباط با پروردگار عالم ما ميگوييم يا به وزن صيغه مبالغه است؛ مثل «عفُوٌ، غفورٌ، رحيمٌ، رؤوفٌ»؛ يا در وزن صيغه مشبّهه است؛ مثل «کريمٌ، رحيمٌ، عليمٌ، قديرٌ»، خداي عالم اين است. يا در نهايت آن کمال او را ميستاييم، ميگوييم که رؤوف است، غفور است، غفور يعني بسيار بخشنده و آمرزنده است. يا در وزن صيغه مشبّهه است که کريم است. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ»؛ نه تنها خدا کريم و بخشنده است؛ عفو را دوست دارد، بخشندگان را دوست دارد، آمرزندگان از ديگران را دوست دارد. آنگاهي که شما نسبت به فردي که به شما بدي کرده، شما خوبي ميکنيد، خدا خشنود ميشود: ﴿وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾.[12] چقدر ما به اين اوصاف الهي ـ متأسفانه ـ بيتوجهي ميکنيم و کمتوجهي ميکنيم! خداي عالم آن وقتي که شما به ديگران احسان ميکنيد، خير ميرسانيد، نسبت به آنها دستگيري ميکنيد، خداي عالم از شما خشنود ميشود. رضايتمندي را اظهار ميکند: ﴿وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾. خداي عالم عفو را دوست دارد: «إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ»؛ تو عفو را دوست داري. حالا که اينطوري است، پس «فَاعْفُ عَنِّي». ما امشب بايد از اين مسجد بيرون نرويم، مگر اينکه مطمئن باشيم که خداي عالم ما را بخشيده؛ خيلي بايد با استحکام، با ايمان، با طمأنينه و با جدّيت و با قوت از خدا بخواهيم که امشب خداي عالم از ما بگذرد. خيلي مهم است که آمرزش نصيب ما بشود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي».
در روايت ديگر است که از رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) پرسيدند که اگر شب قدر را درک کرديم، از خدا چه بخواهيم؟ فرمودند: «الْعَافِيَة»؛[13] عافيت فراتر از سلامت است. انسان در يک امنيت قرار ميگيرد، در يک حفظ و قلعهاي قرار ميگيرد و مصون است. آن کسي که عافيت الهي نصيبش شود، او در امان است، او در امنيت کامل است. «يا وليّ العافية نسئلک العافية عافية الدين و الدنيا و الآخرة». شب قدر آقايان! بيکار نباشيم. همينها را گفتن، همينها را خواستن، از خدا التماس کردن، خود را در پيشگاه پروردگار عالم، متواضع و خاشع و خاضع نشان دادن، و از خداي عالم اينها را درخواست کردن، از جمله آداب و سنن ارزشمند چنين شبي است.
اما با هم يک مذاکره علمي هم داشته باشيم؛ يکي از جهاتي که گفتند در شب قدر مناسب است، مذاکره علمي است. يک سؤال را مطرح ميکنيم و با هم راجع به اين سؤال فکر ميکنيم، بعد جواب آن را از بيانات ارزشمند مولايمان و مقتدايمان حضرت علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) دريافت ميکنيم. رسول گرامي اسلام همه امتش را در همه لحظات و آناتي که به پايان حيات مبارکشان نزديک ميشدند، خصوصاً در صحنه غدير به تمسک به قرآن و عترت توصيه کردند. اين «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن»؛[14] در خانه مؤمنان الآن شما ميبينيد که اين تابلو فرشها هست و در آن عکسهايي، حالا عکس باغ و عکس راغ و عکس پرنده و عکس خانه و مانند آن روي اينها ميزنند و قيمتهاي آن چناني، زينتي هست که حالا بعضي دارند؛ اما بعضي از احاديث نوراني وجود دارد که قلب انسان را روشن ميکند و زندگي دنيا و آخرت انسان را، ما بگذاريم خانههايمان با اين تابلوها و با اين آثار روشن باشد. اين تابلوفرشهايي با قيمتهايي آن چناني يک پَر طاووس دارد، آن طبيعتش چکار کرده که اين صنعتش بخواهد کاري بکند!؟ البته هنر به جاي خود محفوظ و گرانقدر است، دست هنرمند هم درد نکند؛ ولي اين بناست مدام به ما تذکر بدهد، اين تابلوهايي که در خانه ميگذارند، بايد هدف داشته باشد، بايد معنا داشته باشد، بايد پيام داشته باشد، خيلي خب! اين طاووس زيباست و اين هنر، هنر خوبي است؛ اما بايد يک پيام داشته باشد، خيري براي ما بياورد. اگر ما اين سخن رسول گرامي اسلام را که همواره بايد مورد توجه ما باشد که رسولالله به امت خود سفارش کرده: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»؛ من در بين شما امتم دو امانت بزرگ به جاي ميگذارم و از شما ميخواهم از اين هر دو امانت، نهايت صيانت و پاسداري را داشته باشيد. قبلاً اگر خاطر شريف شما باشد، حالا بزرگان محضر هم تشريف دارند، خانهها با اين تابلوها زينت داده ميشد: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»،[15] واي آن خانهاي که چنين تابلويي باشد و هر روز چشم انسان به چنين کلماتي روشن شود، دلش روشن شود، چقدر ثواب ميبرد، چقدر اجر ميبرد! حالا ما با همين تابلوها دلخوش هستيم و چند تا حالا! عوض اينکه فرهنگ تشيّع را در فضاي ايماني خودمان بتوانيم بياوريم، ترويج کنيم، آنها را نشان بدهيم، مخصوصاً خانمها نقش اساسي در تزيين خانه دارند. بله، تزيين خانه بايد باشد، هنر و تزيين از آن اموري است که انسان طبعاً آن را ميپذيرد، طبع انسان با زينت و با هنر آميخته است؛ اما هنر اسلامي، هنر ايماني، هنر ولايي و هنر نبوي اقتضا ميکند که ما با اين محتواها باشيم. آنهايي که ندارند، پَر طاووس و گل و گلباغ و اينهاست؛ اما اينهايي که چنين فرهنگي و چنين سوژههاي آسماني و ولايي دارند، جا دارد که از اينها استفاده کنند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي». اين سخن ارزشمند رسول گرامي اسلام که يک سخن آسماني است و اين را پيامبر گرامي اسلام از جايگاه وحي دارد به امتش ابلاغ ميکند، ما تا چه حدّي اين قرآن را و اين عترت را و به اين آميختگي بين قرآن و عترت به آن پايبند هستيم و به آن معتقد هستيم و اعتراف ميکنيم؟ آن کسي که در طول سال از اينها خبري نداشته باشد، طبيعي است که نميتواند چندان بهرهاي داشته باشد؛ اينها مورد سؤال ماست.
رسول مکرم اسلام فرمود: اينکه در قرآن آمده است: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾،[16] اينها را نگهداريد، اينها مورد سؤال هستند و بايد از آنها سؤال بکنيم، ميگويند سؤالي که در آنجا مطرح است و مهمترين پرسش، پرسش از ولايت علي بن ابيطالب است. به اخلاق علي، به سنت علي، به سيره علي، به مرام او، به ادب او، محبت به ولايت علي بن ابيطالب تا چه حدي در دل ما و بچههاي ما و خانواده ما هست؟
يک مطلب است که اين آميختگي کتاب و عترت را ما چکار بکنيم؟ اگر دو تا هستند، کثرت دارند، دو امر کثير چگونه ميتواند واحد باشد؟ اگر واحد هستند، چگونه دو تا هستند؟ قرآن و عترت در جايگاه الهي يک حقيقت هستند، قرآن همان کتاب است و همان عترت است و عترت همان قرآن است، هيچ فرقي بين قرآن و عترت نيست؛ لذا اينها را پيامبر گرامي اسلام عدل هم و برابر هم قرار داده است، به گونهاي اگر قرآن را به عنوان کتاب بخواهيم به يک انسان مبدّل کنيم، ميشود علي بن ابيطالب و اگر کتاب وجود علي بن ابيطالب را بنويسيم، ميشود قرآن کريم. آنگاهي که علي بن ابيطالب به خشم و غضب در ميآيد، جهنم خداست. آنگاهي که به رحمت و لطف و محبت در ميآيد، بهشت خداست. مگر نه آن است که علي بن ابيطالب قسيم و جنت و نار است؟ بهشت و جهنم از جايگاه وجود علي بن ابيطالب در ميآيد. قهر علي جهنم ميسازد و مهر علي بهشت را ميسازد! مگر نه آن است که بسياري از آيات بلند و معارف بلند قرآن در شأن علي بن ابيطالب است که خداي عالم آياتي را در خصوص علي بن ابيطالب، ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾؛[17] آيات سوره مبارکه «انسان»: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾؛[18] ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾،[19] سرآمد آيات الهي در شأن علي بن ابيطالب است که ما هيچ آيهاي نميبينيم که اين آيه در اوج باشد، در اوج معرفت، در اوج ايمان باشد، مگر اينکه در شأن علي بن ابيطالب باشد: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾،[20] اين آيه در شأن کيست؟ ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾،[21] اين آيه در شأن کيست؟ ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾، اين در شأن کيست؟ هر جايي که آيات الهي اوج ميگيرد، نشان از وجود علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) است که خداي عالم در شأن او اين قصه و آيات را نازل کرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾.
بنابراين قرآن يک حقيقت جداي از عترت و علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) نيست به گونهاي که حتي رسول گرامي اسلام بالصراحه و تصريح ميکند و ميفرمايد: «إِنَّ عَلِيّاً مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنَ مَعَ عَلِيٍّ لَا يَفْتَرِقَانِ»؛[22] هرگز علي بن ابيطالب از قرآن جدا نميشود و قرآن هم از علي بن ابيطالب جدا نميشود. اينها عين هم هستند، چون عين هم هستند، عدل هم هستند. چون عين هم هستند، اينها را ميشود يکي دانست؛ اما يک تعبير را از علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) در نهجالبلاغه، در شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان تقديم محضر شريف و سروران گرامي کنم و ببينيم که اين بيان علي بن ابيطالب در اين همتايي و همراهي قرآن و عترت را بايد چگونه فهميد؟ اين جمله کوتاهي را که علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود، اين را اول عرض کنم؛ بعد يک توضيح بايد راجع به اين جمله کوتاه، اما فوقالعاده حکيمانه آن حضرت را عرض کنيم.
فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»؛[23] همين چهار تا کلمه است که نسبت بين کتاب، يعني قرآن و عترت، در همين چهار تا کلمه روشن ميشود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ [كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا». کتاب دو تا شأن دارد: يک فهم کتاب، دو اقامه کتاب. إحياي کتاب، تبيين و اجراي احکام معارف حکِم اخلاق و حقوق کتاب و قرآن. دو تا کار بايد در ارتباط با قرآن انجام شود: يک فهم درست، شناخت، آگاهي که آقايان! اين را خيلي دقت بفرماييد! همين ابن ملجم ملعون مدتها با کتاب بود؛ اما فهم درست از کتاب، تبيين درست و شناخت مناسب و شايسته از کتاب را فقط و فقط بايد از اهلبيت گرفت و آموخت و غير اهلبيت، اگر کسي مستقيماً بخواهد برود به سراغ کتاب، ميشود ابن ملجم. ابن ملجم وقتي اين شمشير را بالا برد و بر فرق حضرت وارد کرد، يک شعار داشت، يک شعار داد؛ شعار او اين بود، «الْحُكْمُ لِلَّهِ لَا لَكَ يَا عَلِي».[24] با اين شعار علي بن ابيطالب را به شهادت رساند؛ يعني چه؟ يعني حکم مال خداست، تو چرا حکميت را پذيرفتي؟ تو نبايد حاکم باشي، تو بايد محکوم باشي و حکم خدا را بپذيري! اين شعاري بود که اين نانجيب هنگام اين ضربت زدن زده است، «الْحُكْمُ لِلَّهِ لَا لَكَ يَا عَلِي».
آقايان! از قرآن و از عترت لحظهاي جدا نشويم. اگر انسان در حدّ حفظ هم باشد، در حدّ همراهي باشد، فهم قرآن، درک قرآن و اينکه انسان آيا رأي خود را بر قرآن تحميل ميکند يا از خود قرآن فهم را ميگيرد، اين خيلي مهم است. اتفاقاً آنهايي که ادعاي دينداری و دينشناسي دارند، بيشتر در خطر هستند. خيليها هستند امروزه سواد چنداني ندارند، از اين حوزه و دانشگاه و از اين مجموعههاي فرهنگي هم هستند، گاهي اوقات فکر ميکنند، خيلي سواد دارند، دو ـ سه تا کتاب، دو ـ سه تا مطلب خواندند، فکر ميکنند که تمام دين و تمام سنت را آشنا هستند، همينها منشأ بدفهمي و کجفهمي و آسيبهاي سنگين فکري و فرهنگي در جامعه هستند، مگر به اين راحتي ميشود فهم قرآني پيدا کرد؟ «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا»؛ يعني بايد در سايه عترت طاهره فهم قرآني پيدا کرد. چرا رسول گرامي اسلام فرمود که اين دو تا با هم جدا نميشوند؟ «لَنْ يَفْتَرِقَا»، قرآن و عترت از همديگر جدا نميشود؟ چون يک حقيقت هستند. علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود: من ميدانم هر آيهاي که نازل شده کجا نازل شده، در حق چه کسي نازل شده، چقدر نازل شده، چگونه نازل شده، با چه لحني جبرائيل اين آيه را به قلب مطهر پيغمبر نازل کرد، رسول گرامي اسلام فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی»؛[25] تو ديدي، تو شنيدي: ﴿وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾.[26] واي به حال کساني که در زمان علي بن ابيطالب با حضرت جنگيدند! آقايان! خيلي سخت است، جملنشينها و صفينها و کساني که در جنگ صفين شرکت کردنها و نهروانيها اينها بدون ترديد جهنمي هستند، چرا؟ چون وجود نازنين رسولالله، علي بن ابيطالب را مثل خورشيد در وسط روز معرفي کرد: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»،[27] از اين واضحتر! از اين روشنتر! از علي فاصله نگيريد، علي با قرآن است، قرآن با علي است. بدون ترديد همه کساني که علي را ديدند و در اين جنگها با علي بن ابيطالب مخالفت کردند، آنها سهمشان از مجموعه قيامت، جهنم است و جحيم است، بدون ترديد!
وقتي اباعبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود: اگر کسي صداي «هل من ناصر» مرا بشنود و لبيک نگويد، اهل نجات نيست.[28] اينها علي بن ابيطالب را در صحنه صفين تنها گذاشتند، در صحنه جمل تنها گذاشتند، در صحنه نهروان تنها گذاشتند. در مقابل علي بن ابيطالب اين نهروانيها، حضرت را به استغفار فرا ميخواندند که شما استغفار کن! حضرت فرمود: من هميشه استغفار ميکنم.[29] اين بدفهميها، اين کجفهميها، آقايان! خيلي ما را تهديد ميکند. بايد خيلي مواظب بود، مخصوصاً کساني که حالا يک ادعايي ميکنند و گاهي اوقات هم حالا در لباسهاي طلبه يا غير طلبه فکر ميکنند که اگر دو تا کتاب خواندند، دو تا صحنه حاضر شدند، دين را خوب ميفهمند و تشخيص آنها نسبت به مسير حق و حقانيت درست است و فلان! آنها عين خطر هستند، آنها متن خطر هستند، از آنها بايد پرهيز کرد. مگر دين به همين راحتي است؟ خداي عالم در قرآنش وقتي وضعيت انسانهايي که از اين دسته از افراد تبعيت کردند را نشان ميدهد، اينها ميگويند که ﴿رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنَ أَضَلاَّنَا﴾؛ خدايا نشانمان بده آنهايي که ما را گمراه کردند تا ما اينها را زير پاهايمان لِه کنيم! ﴿تَحْتَ أَقْدَامِنَا﴾،[30] ما اينها را تا زير پايمان ببريم. يک وقت است که انسان مثل روز روشن ميبيند يک بحث ديگر است. نخواهيم که راه نشان بدهيم به ديگران! نخواهيم که فکر کنيم آن که تشخيص ما هست و ما درست فهميديم به اصطلاح اينها متن دين است. شما فهمتان را بگوييد، حالا بگوييد ما اينطوري ميفهميم؛ اما اينکه حتماً همين است، حق همين است، عدل همين است، اگر امام بود، اگر پيغمبر بود، اگر قرآن در ميآمد، زبان در ميآورد، همين حرف را ميزد، اين خيلي خطرناک است.
بعضي از آقايان يک اشکال واردي به ما ميکنند، ميگويند شما دين را تبديل کرديد به ايدئولوژي و ميگوييد که هر چه ما فهميديم، دين يعني همين! نه اينطور نيست آقايان! دين يک حقيقت بسيار متعالي است که بايد با غوص و غواصي کردن در درياي معارف و حقايق اين تلاش انجام شود. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا»؛ يعني ما به وسيله اهلبيت ميتوانيم قرآن را بيابيم و فهم بکنيم و اهلبيت هم به وسيله قرآن ميتوانند حق را بفهمند: «وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا». ببينيد اهلبيت انسانهاي شريف، والا و معصوم هستند، هيچ ترديدي نيست؛ اما اينها در کدام خط حرکت ميکنند؟ اهلبيت خودشان ذاتاً هدايت هستند يا هدايت را از خدا ميگيرند و از وحي ميگيرند؟ کسي نبايد فکر بکند که اينها متن هدايت هستند به معناي اينکه منشأ و مبدأ هستند. نه، خود پيغمبر ميفرمايد: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾؛[31] قبل از همه خود پيغمبر ايمان آورده است. به وحي ايمان آورد، وحي را به علم شهودي يافت و به جامعه ابلاغ کرده است. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا»؛ يعني ما در سايه اهلبيت قرآن را فهم ميکنيم؛ اما آنها در سايه قرآن حق را فهم ميکنند. قرآن حق است، قرآن کلام الهي است و بر اساس قرآن که کلام الهي است، آنها حرکت ميکنند. ممکن است کسي سؤال بکند که خود اهلبيت، ما نيازي به کتاب نداريم، خود اهلبيت روي چه چيزي حرکت ميکنند؟ معيار اهلبيت در تشخيص حق و باطل چيست؟ آنها هم بر اساس وحي حرکت ميکنند، بر اساس قرآن حرکت ميکنند؛ ولي آنها قدرت استنطاق و حرف زدن و حرف گرفتن از قرآن را دارند، چون با متن و مغزاي قرآن آشنا هستند. قرآن در قلب آنها، در جايگاه صدر آنها نشسته است. با چنين حقيقتي اينها به علم شهودي و حضوري آگاهي دارند. ما نبايد از آنها فاصله بگيريم. علي بن ابيطالب فرمود: من و پيغمبر مثل بچه شتر و مادرش از او فاصله نميگرفتم: «أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّه».[32]
اين تبعيت از اهلبيت براي ما بايد باشد. خيليها امروز ادعاي اهلبيتي دارند، بايد شما سروران، برادران و خواهران متوجه باشيد که دين را از هر زباني هر بلندگويي هر تريبوني هر جايي نگيريم. فرمودند: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ»؛ يعني به وسيله اهلبيت ميتوانند معرفت قرآني پيدا بکنند. «وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا» و اهلبيت هم به وسيله قرآن ميتوانند علم و دانش و معرفت الهي را بيابند. آنها هم بر اساس نسخه خدا حرکت ميکنند. ما يک حق بيشتر نداريم: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[33] و اهلبيت(عَلَيْهم السَّلام) چون اين حق را ديدند، حق را شناختند، حرکت ميکنند و ما هم تابع اين نورانيتي است که از وجود اينها متجلي ميشود و تلألؤ ميکند.
اين يک بخش و بخش ديگر اين است که «وَ بِهِمْ قَامَ [كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا». ببينيد بعد از اينکه معرفت و آگاهي نسبت به کتاب حاصل شد؛ حالا بايد اين احکام را و اين سنتها را و اين حکَم را و اين اخلاق را اينها اقامه بکنند. اهلبيت آمدند تا اين حکمتها و اين احکام الهي و اخلاق و حقوق را در جامعه ابلاغ کنند، بيان کنند و إحيا کنند و اقامه کنند. اگر اينها نباشند، ديگران ميآيند؛ به هر حال جامعه که بدون سنت نميشود، بدون قانون نميشود، بدون نظم که نميشود. ما بايد يک نظم داشته باشيم، يک قانون داشته باشيم، يک حدّ و حدودي داشته باشيم يا نه؟ اين حدّ و حدود يا بشري است يا الهي است؛ اگر بشري شد، همين است که شما در کشورهاي ديگر ميبينيد. اينها قوانين بشري است، اينها قوانيني است که تشخيص بشر اين است که براي ايجاد نظم اجتماعي است، اينها از نظم اجتماعي هم فراتر نميروند، چون روح را معتقد نيستند، ابديت را معتقد نيستند، فضايل و ملکات نفساني را نميدانند، حشر با ملائک و فرشتگان براي آنها معنا ندارد؛ لذا حداقل از قوانين را براي يک نظم اجتماعي که اين هم بسيار خوب است، از بهترين اموري که جامعه و بشر به او نياز دارد، نظم اجتماعي است.
يکي از توصيههايي که علي بن ابيطالب در اين آخرين وصايايش دارد، اين است که «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم»،[34] انضباط، نظم، ترتيب. «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ إِلَی الْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم».[35] يکي از توصيهها حکيمانه علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) در خصوص همين قرآن است که به ما ميفرمايد: نگذاريد ديگران در تبعيت از قرآن از شما سبقت بگيرند. همينطور شده است. مگر قرآن نميگويد وفاي به عهد؟ ما الآن در جامعهمان وفاي به عهده داريم؟ مگر قرآن نميگويد که اهل صداقت و راستگويي باشيد؟ در جامعهمان اهل صداقت و راستگويي هستند؟ اهل حق ما داريم؟ اگر فرمود: ﴿فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾،[36] ما حق داريم؟ ما عدل داريم؟ ما صدق داريم؟ ما راستگويي داريم؟ ما وفاي به عهد داريم؟ ديگران از ما سبقت گرفتند. حضرت فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ إِلَی الْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم»، ديگران از شما در عمل به قرآن سبقت نگيرند. از جمله مواردي که علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) توصيه فرمود بحث نظم است، بحث انضباط اجتماعي است، اين حقوق افراد است؛ حقوق! اولين خطبهاي که حضرت ميخواند به حقوق انسانها در جامعه تذکر ميکند و ميگويد شما اهل جامعه بر من حقي داريد و من هم بر شما حقي دارم و حقوق افراد را ميشمارد. ما حقوق را در جامعه رعايت ميکنيم؟ ما اخلاق در جامعه داريم مثلاً؟ اينها به جهت دور بودن از حريم ولايت، هر چه بخواهيد شعار ـ ماشاءالله؟ ـ اول و آخر اخبارمان را با صلوات و درود و اينها درست ميکنيم و وسطها چه اتفاقي ميافتد، خدا ميداند!؟ مگر صداقت، عدالت، راستي و مانند آن، اينها به راحتي پيدا ميشود؟ مثقال مثقالش هم پيدا نميشود. آنچه که جايگاه حقانيت و عدالت است، بايد از اهلبيت به ما برسد و تابعان اهلبيت ميتوانند چنين نغمههايي را براي جامعه داشته باشند. فرمود: «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ [عُلِمُوا] عَلِمُوا»؛ اهلبيت از کجا ميفهمند؟ از راه قرآن ميفهمند. ما از کجا بفهميم؟ ما از راه اهلبيت ميتوانيم بفهميم. چه کساني قرآن را احيا کنند، سنتهاي قرآني را اخلاق و حقوق را در جامعه اقامه کنند؟ فرمودند که «وَ بِهِمْ قَامَ [كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَی] الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا»؛ اهلبيت در سايه قرآن ميتوانند حقايق قرآن را إحيا کنند؛ اما ما به برکت وجود اهلبيت ميتوانيم، «بِهِم»؛ يعني به وسيله اهلبيت «قَامَ الْكِتَابُ»، «وَ بِهِ»؛ يعني به وسيله کتاب «قَامُوا»؛ اهلبيت.
به هر حال شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان است، از شبهاي بسيار ارزشمند است. بنده به عنوان يک خادم ديني، يک نوکر ديني، موظف هستم به شما عرض کنم که شب قدر است، مغتنم بشماريد، عزيز بدانيد، استغفار را، طلب مغفرت از درگاه الهي را، از خداي عالم آمرزش بخواهيم، عفو بخواهيم، همهمان، ما از شما به مراتب محتاجتر هستيم، عفو بخواهيم. از خداي عالم طلب آمرزش بکنيم، هدايت را، نورانيت قرآن را، معنويت قرآن را، اخلاق و رعايت حقوق را، مناسبات اجتماعي را، احسان را، عدل را، اينها از مهمترين آموزههايي است که در شب قدر بايد مسئلت کنيم. بحث عافيت و مصونيت در فضاي امنيتي که ايمان براي ما ايجاد ميکند و يکي از توصيههايي که در آغاز و انجام داشته باشيم، پناه بردن به ساحت مقدس حضرت بقيت الله الاعظم، امام زمان ـ سلامتي آن حضرت يک صلوات اهدا بفرماييد! ـ به هر حال صاحب ما، وليّ ما، امام ما، آقاي ما، سرور ما، او که به ما از ما نزديکتر و مهربانتر و دلسوزتر است، اوست. خدا «ارحم الراحمين» هست بدون ترديد؛ اما اين «ارحم الراحمين»ي از چه راهي نشان داده ميشود؟ از راه امام. اين امام مظهر خدايي است که رؤوف و رحيم است و او دل ميسوزاند براي ما. او نميخواهد ما بلغزيم، او نميخواهد ما منحرف بشويم، او نميخواهد انسانها و مردان و زنان ما در مسير خلاف عصيان، طغيان، معصيت و نافرماني خدا قرار بگيرند و ـ خداي ناکرده ـ معذب شوند. از همه ما به ما نزديکتر و مهربانتر و دلسوزتر و مؤثرتر، وجود نازنين آقا امام زمان است؛ ما به او پناه ميبريم و به ساحت مقدسش صلوات و سلام ميفرستيم و از او ميخواهيم که در چنين شبي، بهترينهاي از خير و رحمت را براي ما مقرر بفرمايد و آنگاه که دست مبارکش در تحويل امور از سوي فرشتگان باز ميشود ـ إِنشَاءَاللَّه ـ يکايک ما را فراموش نکند!
برادران و خواهران امشب به اميد رحمت، به اميد مغفرت، به اميد هدايت، به اميد نجات، به اميد سعادت، به آرزوي رسيدن به کمال اينجا تشريف آوردند، قطعاً اين عنايت را خداي عالم دارد. يک جمله هم عرض ارادت کنيم به پيشگاه مولايمان، حضرت مولي الموحدين، علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام). مظلوميت آقا بسيار فراوان است در همه مقاطع! آنگاه که در جنگها بودند يکطور، و بعد از رحلت پيغمبر که سال ده هجرت است تا سال چهل هجري، اين سي سال علي بن ابيطالب فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًی وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»،[37] در حالي که در چشم خس و خاشاک و در حلق استخوان داشتم، صبر کردم و يکي از مواقع صبر آن حضرت، آنگاهي بود که حمله کردند به خانه آن حضرت و درِ خانه را سوزاندند و براي اينکه حضرت را به بيعت وادار کنند، درِ خانه را سوزاندند و با لگدي که به در زدند، در نيمسوخته را به سمت زهراي مرضيه(سَلامُ الله عَلَيْها) زدند و حضرت در بين در و ديوار مدهوش شدند، به زمين افتادند: «آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي»،[38] ريسمان به گردن حضرت انداختند، به دستانش ريسمان زدند، بردند مسجد. وقتي زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) به هوش آمد، از بين منزل تا مسجد راه چنداني نبود؛ ولي زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) فرمود: من حتماً بايد بروم و علي بن ابيطالب را ببينم، اين فاصله بين منزل تا مسجد نقل کردند، حضرت سه مرتبه نشست و برخاست؛ اما وقتي وارد مسجد شد، ديد دستان و گلوي حضرت با زنجير بسته است، با طناب بسته شده است و شمشير بالاي سر است. فرمود: «خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّي»، دست از پسرعمويم برداريد و الا مو پريشان ميکنم و شما را نفرين ميکنم.[39]
اينجا علي بن ابيطالب صدا زد و پيک فرستاد، اي دختر «رحمة للعالمين»، مبادا اينها را نفرين بکني؟! من ميبينم چهار طرف مدينه ميلرزد. اکنون که براي وصيت آماده ميشود، ميفرمايد شب مرا غسل بده، شب مرا کفن کن و شب مرا به خاک بسپار! اين وضعيت يک انسان است که با حق و عدل حليف و همپيمان است.
«عَلَي لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛ ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾[40]»!
ما ـ إِنشَاءَاللَّه ـ دعاها را ميگذاريم در اثناي مراسم قرآن به سر و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ با خلوص نيت با قلب پاک و با حال ندامت، حال توبه، حال استغفار از خداي عالم عاجزانه مسئلت ميکنيم که خداي عالم همه ما را ببخشد و بيامرزد! «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي».[41]
خدايا همه ما را ببخش و بيامرز!
از نورانيت شبهاي قدر همه ما را بهرهمند بفرما!
آني و لحظهاي ما را از قرآن و عترت دور مفرما!
زيباييها، کمال، جمال و جلال شبهاي قدر را در اين اموري که مقدر ميفرمايي، براي همه ما به ارمغان بفرست!
خدايا بديها را، زشتيها را، باطل را از همه ما دور بفرما!
خدايا کشور ما را، مملکت ما را، نظام ما را، جوانهاي ما را، از هر خطري حفظ بفرما!
دشمنان و استکبار جهاني را، خدايا شرّشان را به خودشان برگردان!
روز قدس که روز عظمت اسلام و جامعه اسلامی و امت اسلامی و بلکه جهان مستضعف است، روز عزت نظام ما و جامعه ما قرار بده!
و همه کساني که در جهت اقامه احکام الهي، حِکَم الهي، إحياي برنامههاي الهي، از جمله إحياي قبله اول جامعه اسلامي و امت اسلام تلاش ميکنند، همه اين تلاشها را مشکور و مورد عنايت خاص خود قرار بده!
غاصبان خاک فلسطين را، آنهايي که به زور، به تعدّي، به ظلم، به عدوان، کشوري را، ملتي را، جامعهاي را از جايگاه خودشان بيرون کردند و به قصد و به انديشه واهي، باطل و دروغ، به ظلم دارند، اينگونه حکمراني ميکنند، خدايا آنها را ذليل و خوار و سرنگون بفرما!
امت اسلام را، امت فلسطين را ـ إِنشَاءَاللَّه ـ با عزت و با صلابت به کشورشان باز گردان و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ آرمان بلند جامعه اسلامي و امام امت را به هدف خود مقرر و مقدر بفرما و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ روز با عزتي براي جامعه اسلامي قرار بده!
قلب مطهر آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
[1]. سوره دخان، آيات3 ـ 4.
[2]. سوره قدر، آيه1.
[3]. سوره مريم, آيه12.
[4]. سوره قدر، آيه4.
[5]. سوره قدر، آيه2.
[6]. سوره قدر، آيه3.
[7]. سوره قدر، آيه5.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص160 و 161؛ «وَ فِي رِوَايَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّيَالِي الَّتِي يُسْتَحَبُّ فِيهَا الْغُسْلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَيْلَةُ تِسْعَ عَشْرَة وَ لَيْلَةُ إِحْدَی وَ عِشْرِينَ وَ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ قَالَ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ هِيَ لَيْلَةُ الْجُهَنِيِّ وَ حَدِيثُهُ أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ مَنْزِلِي نَاءٍ عَنِ الْمَدِينَةِ فَمُرْنِي بِلَيْلَةٍ أَدْخُلُ فِيهَا فَأَمَرَهُ بِلَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِين».
[9]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص461.
[10]. سوره بقره، آيه255.
[11]. ر.ک: ديوان حافظ، غزليات، غزل206: «بر در شاهم گدايی نکتهای در کار کرد ٭٭٭ گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود»
[12]. سوره آلعمران، آيه134 و 148؛ سوره مائده، آيه93.
[13]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص458؛ «وَ قِيلَ لِلنَّبِيِّ ص إِنْ أَنَا أَدْرَكْتُ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فَمَا أَسْأَلُ رَبِّي قَالَ ص الْعَافِيَة».
[14]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[15]. عيون الاخبار، ج 2، ص 136.
[16]. سوره صافات، آيه24.
[17]. سوره بقره، آيه.0207
[18]. سوره انسان، آيه9.
[19]. سوره مائده، آيه55.
[20]. سوره احزاب، آيه23.
[21]. سوره حشر، آيه9.
[22]. الأمالي (للطوسي)، ص506.
[23]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت432.
[24]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط ـ القديمة)، ج1، ص430.
[25] . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص122.
[26]. سوره رعد، آيه43.
[27]. الفصول المختاره، ص135.
[28]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج44، ص379.
[29]. سفينة البحار، ج3، ص210.
[30]. سوره فصلت، آيه29.
[31]. سوره بقره، آيه285.
[32]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه192.
[33]. سوره لقمان، آيه30.
[34]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه47.
[35]. المناقب (للعلوي) / الكتاب العتيق، ص170.
[36]. سوره ص، آيه26.
[37]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه3.
[38]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج30، ص294.
[39]. المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص381 و 382.
[40]. سوره شعراء، آيه227.
[41]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص134.