أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
«أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَدَاء وَ رُوحِي مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِي فِي عِلِّيِّينَ وَ إِسَاءَتِي مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ إِيمَاناً يَذْهَبُ بِالشَّكِّ عَنِّي»![1]
در اين دهه پاياني ماه شريف و عزيز و عظيم و گرانقدر ماه مبارک رمضان، به استعاذه و پناه بردن به ساحت پروردگاري متوسل ميشويم. اين دعاي هر شب ماه مبارک رمضان در اين دهه آخر ـ إِنشَاءَاللَّه ـ فراموشمان نشود. اين دعا را هر شب تکرار کنيم و در اعمال عبادي اين دهه آخر ماه مبارک رمضان هم مورد توصيه أکيد است که فرمود: «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْه»؛[2] اين دهه ماه مبارک رمضان دهه پاياني به هر طور که شده با توسل با تضرّع و با استعاذه به ساحت پروردگاري بايد بخواهيم که خداي عالم ما را مورد بخشايش و آمرزش خود قرار بدهد و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ در حالي از ماه رمضان خارج شويم که مورد غفران و آمرزش الهي قرار گرفتهايم. بسيار بسيار مهم است که انسان به برکت اين ماه، از غفران الهي بهرهمند شود و خداي عالم او را مورد نظر غفراني خود داشته باشد و اسم غفور حق شامل حال او شود. خدايا! گناهان همه ما را ببخش و بيامرز و اين ماه و اين شبها و اين ايام و ليالي را زمينه آمرزش و غفران ما را خدايا تو به ما عنايت بفرما و از رحمت و هدايت و نورانيت خود در اين شبها همه ما را بهرهمند بفرما، نام ما را در فهرست سُعدا و روح ما را در فهرست شهدا قرار بده به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
در ادامه بحث از سوره مبارکه «حمد» که به برکت و در شعاع تفسير تسنيم مطالبي تقديم محضر و سروران گرامي ميشود، بحث ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[3] مورد سخن بوده است. اين آيه شريفه و کريمه که از امهات مسايل ديني و اعتقادي ماست، مورد گفتگو بود. عرض شد که سوره مبارکه «حمد» به مثابه متن است و کل قرآن به مثابه شرح و لذا آيات سوره مبارکه «حمد» را بايد هر کدام از را به ميزان يک بخش عظيمي از آيات الهي ديد و ساير آيات را زير مجموعه آن معنا کرد. وقتي بحث از عبوديت و بندگي در پيشگاه پروردگار است، اگر ما بخواهيم مجموعه مباحث عبوديتي را در قرآن در دو کلمه خلاصه بکنيم، ميشود: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾. اين ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ آن قدر از نظر مطلب و محتوا پُر است که اگر ما فرض کنيم، يک معنا را در يک ظرف بخواهيم بريزيم، اين ظرف دارد منفجر ميشود، ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾. خيلي معنا در فضاي همين ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ وجود دارد؛ هم به لحاظ لفظ و هم به لحاظ معنا، يک دقت فوقالعادهاي ميخواهد و بايد به گونهاي اين معنا تفسير شود و باز شود که همه مباحثي که راجع به عبادت است، زير مجموعه همين دو کلمه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ قرار بگيرد؛ لذا عرض کرديم، آيات و کرائم سوره مبارکه «حمد» هر کدام فصلي از فصول قرآني هستند. حالا تا چقدر ما هنر داشته باشيم در مقام تفسير ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ به گونهاي بيان کنيم که همه معناي عبادت و اقسام و انحای عبادت بتواند، زير مجموعه اين آيه کريمه و شريفه معنا شود.
و همچنين هست آيه کريمه ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. اين دو مضمون بلند در يک آيه که آيه پنج سوره مبارکه «حمد» هست، آمده: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. آيه پنج سوره مبارکه «حمد» که «ام الکتاب»[4] است، «فاتحة الکتاب»[5] است، عِدل قرآن است: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾[6] و سورهاي که دو بار نازل شده است،[7] اين سوره عزيز و والا و لذا ما بايد قدر سوره مبارکه «حمد» را بدانيم و معرفت و شناختمان را نسبت به اين سوره خوب کامل کنيم. حالا از باب تشبيه است؛ مثل قانون اساسي است که براي يک مجموعهاي از مسايل ديني و عبادي نوشته شده است و بحث معرفتي عميق را بايد در سوره مبارکه «حمد» مطالعه کرد.
در مقام بيان نکاتي پيرامون ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ بوديم. ما موجودات انساني هيچ کداممان بدون استعانت و بدون کمک گرفتن، هيچ کاري را نميتوانيم انجام بدهيم. ما مستعين هستيم و خداي عالم مستعان است: ﴿وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ﴾.[8] همه ما در مقام انجام دادن هر کاري، هيچ کاري در عالم براي ما انسانها نيست مگر اينکه ما مستعين هستيم، استعانت ميجوييم؛ از نفس کشيدن تا تصور کردن، تصديق به فايده کردن، اراده کردن، ميل پيدا کردن، شوق پيدا کردن، تحريک عضلات، همه اينها حتی ميخواهيم يک ليوان آب بخوريم، اراده بايد باشد، شوق بايد باشد، ميل بايد باشد، توان بايد باشد، تحريک عضلات بايد باشد؛ تازه اينها به علت قابلي برميگردد، حالا آب هم بايد باشد، هوا و فضا و اصلاً ما محصور به اين همه امکاناتي هستيم که همه اينها از ناحيه پروردگار عالم است و هيچ چيزي در عالم وجود ندارد که خداي عالم او را ايجاد و او را مؤثر در کار قرار نداده باشد و ما هم که محتاج هستيم، پس مستعين بودن ما و استعانت جستن، از ضروريات و اوليات کار ماست. اين مطلب اول که ما انسانهاي محتاج هستيم، ما فقير هستيم، ما نيازمند هستيم و بدون استعانت از اينگونه امور نميتوانيم قدم از قدم برداريم؛ چه به لحاظ جوارحمان چه به لحاظ جوانحمان. اين را ما بگذاريم خوب بفهميم، فهم اين معنا دشوار نيست؛ اما التفات و توجه به اين خيلي مسئله مهمي است. ما هر چه الآن بخواهيم در حدّ يک آب خوردن استفاده بکنيم، دهها عامل وجود دارد که همه اين عوامل را خداي عالم آفريده و خدا مؤثر قرار داده و انسان در وجود آنها و اثربخشي آنها هيچ نقشي ندارد؛ فقط يک موجود قابلي است، تشنهاش ميشود، ميخواهد آب بخورد. اين مسئله خيلي دشوار نيست، نياز به يک توجه تنبّه و يک بيداري دارد که يک چنين فضايي هست و ما در انجام کارهايمان نيازمند به اينگونه از امور هستيم.
از نظر فلسفي وقتي ميخواهند چنين موجودي را بيان کنند که اين چه نوع موجودي است؟ ميگويند اين موجود ناقص است. موجودات عالم طبيعت همهشان ناقص هستند و براي رفع نقص و رسيدن به کمال بايد مسيري را طي کنند و امکاناتي را فراهم کنند. اين مطلب اول.
ما داريم ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را توضيح ميدهيم. اين آيهاي که هر روز چند بار در سوره مبارکه «حمد» تلاوت ميکنيم و يکي از ارکان اعتقادي ما در مسايل عبادي و حتي بحثهاي ارتباط با اجتماع و اينها هم هست، بحث استعانت از پروردگار عالم و کمک گرفتن از ذات الهی است. اين مطلب اول.
اين خيلي نياز به برهان و استدلال ندارد، اين بسيار امر واضح و روشني است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾،[9] خداي عالم به صورت روشن، صريح و باز به همه ما اعلام فرموده است که همه شما در هستيتان، در وجودتان نيازمند و فقير هستيد. کدام يک از موجودات و از ما انسانها هستيم که نيازي نداريم؟ اتفاقاً «هر که بامش بيش برفش بيشتر»! هر کس بيشتر امکان دارد، نياز او هم بيشتر است؛ ولي متوجه نيست، او نيازش بيشتر است؛ آن که مثلاً خانه صد متري دارد، براي اداره خانه صدمتري يک مقدار بايد هزينه بکند؛ ولي خانه دويست متري داشت، براي خانه دويست متري هزينه بيشتري بايد بکند. پس نياز بيشتري ميخواهد. حاجت بيشتري است، عوامل بيشتري بايد باشد، برق بيشتر، آب بيشتر، امکانات بيشتر، همه چيز، خاک بيشتر، زمين بيشتر، هواي بيشتر و غيره. اينطور نيست که اگر کسي امکاناتش بيشتر بود، نيازش کمتر است. «هر کس بامش بيش برفش بيشتر».
پس مطلب اول اين است که ما همهمان نيازمنديم و بدون رفع نياز هم نميتوانيم قدم از قدم برداريم. انسان اگر تشنگي و گرسنگي او برطرف نشود، خستگي او برطرف نشود، غذايش و آنچه که نياز دارد؛ اصلاً هيچ کاري نميتواند انجام بدهد. اين مطلب اول.
براي رفع اين نقص و اين ضعف بايد به چه کسي و چگونه و چه ساز و کاري در اين عالم وجود دارد؟ ما از چه طريقي ميتوانيم اين نقص را برطرف بکنيم و به کمال برسيم؟ حالا اينها که نقصهاي اوليه است، نقص انساني، راهيابي به کمالات، به فضايل و به جهت والاي انساني و عبادي؛ با اين جهات اگر کسي بخواهد اين مسئله عبادي را و کمال انساني را تأمين بکند، بايد چگونه عمل بکند؟ اين غير از نيازمندي به امکانات طبيعي و عالم طبيعت، به يک حقايق مأوراي طبيعت نياز دارد، آيا ما ميتوانيم در نظام طبيعت کمالات خودمان و اهداف عاليهاي که براي انسان ديده شده است را ما به آن برسيم و برطرف بکنيم؟ قطعاً اين نيست، اگر اين بود که خدا پيغمبر نميفرستاد و وصي نميفرستاد، کتاب نميفرستاد. اين همه فضاي نبوت و رسالت و وحي و ولايت و عصمت و اعجاز و اين همه حقايق را همراه نميکرد، خدا همه اينها را فرستاد تا انسان نيازهاي انساني خود و راهيابي به اهداف عالي که براي او در نظر گرفته شده را بتواند تأمين کند.
پس ما هم نيازمند به يک سلسله اموري در عالم طبيعت هستيم و هم براي رسيدن به مقاصد عاليه انساني خود بايد از امکاناتي که پروردگار عالم براي انسان فراهم ميکند در اختيارمان قرار بگيرد؛ آن هم يک بحث ديگري است. ما داريم ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را تفسير ميکنيم. داريم نکاتي عرض ميکنيم که فضاي ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، براي ما روشن بشود. وقتي در نماز ميگوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، از کنار اين واقعيت عظيم و والا و فوقالعاده مهم، بيتوجه و غافلانه رد نشويم و بدانيم که چه معناي مهمي را در مسايل انساني خودمان داريم مطرح ميکنيم و هر چه که آگاهي و شناخت و حضور قلب بيشتري نسبت به اين واژگان و اين حقايق باشد، درک بيشتري و ايمان و معرفت بيشتري حاصل ميشود. ما ميگوييم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، يک لفظي است گفته شده است؛ ولي اگر توجه داشته باشيم که ما در اين استعانت داريم، از خداي عالم چه کمکي ميگيريم؟ چگونه کمک ميگيريم؟ ساز و کار اين استعانت را خداي عالم براي ما چگونه تفسير کرده است؟ اين را که نميدانيم. آيا ميدانيم که هيچ موجودي در عالم طبيعت نيست، مگر اينکه ناصيه و پيشاني او به دست خداست و اگر انسان استعانت ميجويد از خدا براي آن است که همه موجودات عالم، زمام امورشان و افسار وجودشان به دست پروردگار عالم است؟ آيا ما ميدانيم که عالم و آدم همه و همه حتي دست و پاي ما چشم و گوش ما زبان ما، همه و همه جوارح و سربازان و جنود الهي هستند؟ «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُه ... وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه»،[10]ميدانيم اينها را؟ اگر ما با چنين شناخت و آگاهي در محضر خدا قرار بگيريم و خدا را مالک همه اين جهات و خود را نسبت به پروردگار عالم محتاج و نيازمند ببينيم و با يک معرفت عميق وقتي ميگوييم: ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، متوجه هستيم که «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُه». اگر خدا بخواهد يک کسي را بگيرد لازم نيست که لشکر درست بکند، همين با زبان آدم، آدم را ميگيرد. با حرف آدم، با کلام آدم، آدم را ميگيرد. لازم نيست که از امکانات و از شرايط آنچناني استفاده کند: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُه ... وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه». انسان بايد متوجه اين نکته باشد.
يکي از آيات بسيار روشني که ميتواند ما را در اين باور قوي و مستحکم کند و ايمانمان را بر اين استعانت و کمک جستن از پروردگار عالم افزون کند، همين آيه کريمه است که ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾،[11] آيا دليل براي اينکه انسان به خدا بايد از جايگاه الهي استعانت بجويد و کمک بخواهد چيست؟ چرا خداي عالم را بايد انسان وکيل قرار بدهد؟ چرا از خدا بايد کمک بگيرد؟ چرا؟ اين استدلال است. قرآن با زبان فلسفي حرف نميزند؛ ولي فلسفي حرف ميزند. با زبان و بيان فلسفي و اصطلاحات فلسفی حرف نميزند؛ ولي فيلسوف وقتي خدمت قرآن ميآيد که کاملاً بر اساس يک نگرش عقلي و فلسفي است. همين آيه را ملاحظه بفرماييد! در مقابل مشرکين رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) يک برهان قاطع و روشني را اعلام ميکند، ميفرمايد فلسفه شما که به شرک پناه ميبريد و احياناً از غير پروردگار عالم براي امورات خودتان استعانت ميجوييد، چيست؟ چرا مشرکانه برخورد ميکنيد؟ چرا در مقابل اراده پروردگار عالم تسليم نيستيد و در مقابل بتها و سنگ و چوبها و ستاره و ماهها خضوع ميکنيد؟ چرا؟ اينها چه دارند؟ من اگر به خدا که ربّ من و ربّ شماست، پناه ميبرم و توکل ميکنم، من دليل دارم؛ دليل من اين است که ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾، هيچ جنبندهاي در عالم وجود ندارد، هيچ جنبندهاي در نظام هستي نيست، مگر اينکه پروردگار عالم زمامدار امر اوست، زمام و افسار همه موجودات که تعبير «ناصيه» در اين آيه بسيار تعبير روشني است «ناصيه»؛[12] يعني پيشاني. زمام، زمام همه موجودات عالم، اين تعبير ﴿مَا مِن دَابَّةٍ﴾ از نظر ادبيات عرب، شامل همه موجودات ميشود. ميگويند نکره در سياق نفي، به تعبيري مفيد عموم است. هيچ موجودي اين ﴿مَا مِن دَابَّةٍ﴾ به لحاظ ترجمه فارسي، اگر فارسي گويا باشد، اگر فارسي بتواند اين معنا را بيان بکند و افاده کند؛ يعني هيچ موجودي در عالم وجود ندارد: ﴿إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[13] يا ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾، خداي عالم زمام هر موجودي را دارد و هيچ موجودي نيست که از دايره قدرت و اراده و شمول حاکميت و مالکيت الهي بيرون باشد. هست؟ ما يک موجودي داريم که خود موجود شده باشد؟ سرخود حيات پيدا کرده باشد؟ و سرخود دارد به مسير خود ميرود؟ ما اصلاً ميتوانيم تصور بکنيم که يک پشه، يک پشه به عنوان يک موجود آفريدگاري دارد، هدفي دارد، آفرينش با يک اعجاب و شگفتي، همه اينها والد بزرگوار ما راجع به اين آيه کريمهاي که تلاوت شد که هيچ موجودی در عالم وجود ندارد: ﴿ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾، اين تعبير را دارند که همه حيوانات برّي و بحري، همه مار و عقربها در نزد من پرورنده دارند و بر من لازم است که به آنها روزي بدهم: ﴿إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾؛ يعني خداي عالم بر خود فرض و لازم کرده است که هيچ موجودي را بدون روزي نگذارد. ﴿مَا مِن دَابَّةٍ﴾، هيچ موجودي در عالم وجود ندارد، مگر اينکه خداي عالم بر خود فرض و لازم کرده که براي آنها رزق و روزيشان را تأمين کند. مگر ميشود مار و عقربي باشد و خداي عالم به او روزي و رزقي ندهد؟ حالا البته هر کدام از آنها و بساط روزي و روزگار آنها هم متفاوت است.
ما داريم ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را تفسير ميکنيم. اين معنا را داريم باز ميکنيم که يعني چه ما بخواهيم به خداي عالم عرض ميکنيم، خدايا از تو کمک ميجويم! کمک جستن براي يک مستعين، کسي که نيازمند به کمک پروردگار عالم است، بسيار درست است؛ اما چرا انسان از خداي عالم کمک بخواهد؟ براي اينکه همه علل و عوامل به دست الهي است و زمامشان و پيشانيشان در دست پروردگار عالم است. اگر رسول گرامي اسلام ميفرمايد که من به خدا توکل ميکنم: ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم﴾؛ يعني هم شماي مشرکين خدايي داريد که خداي شما همان خداي من است. من به خدايم و خداي شما که خداي حقيقي است، توکل ميکنم. چرا توکل ميکنم؟ توکل کردن يعني چه؟ يعني خدا را در امر زندگي و معيشت و کمال، انسان وکيل ميکند تا او انسان را به کمالش برساند. چرا او؟ چون استدلال اين است. عرض کرديم قرآن فلسفي سخن ميگويد، ولو بيان و قالب، قالب فلسفي نيست. چرا رسول گرامي اسلام من به خدا توکل ميکنم؟ ﴿إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُم﴾، چرا؟ چون ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا﴾؛ هيچ جنبنده «دابّة»؛ يعني جنبنده، هيچ جنبندهاي در عالم نيست، مگر اينکه خداي عالم زمامدار اوست. اگر خدا زمامدار اوست، ما ميتوانيم از خدا بخواهيم خدايا تو مهرباني، تو قادری، تو عالمي، تو سخي هستي، بيا و کار ما را انجام بده! اين نکتهاي ديگر که اگر ما ميگوييم: ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، فقط و فقط از تو استعانت ميجوييم، اين معنا حق است. اين استعانت حق است؛ يعني چه اين استعانت حق است؟ يعني ما مستعين هستيم، نيازمنديم، فقيريم، براي رفع ضعف و نقص خود و رسيدن به کمال، نيازمند به علل و عوامل دروني و بيروني هستيم و اين عوامل دروني و بيروني همه و همه جوارح و جوانح الهي هستند، سربازان الهي هستند. زمام و ناصيه همه اينها به دست پروردگار عالم است و او منبع خير است و منبع رحمت است و همه گذشت و خوبيها و زيباييها از اوست.
اينجا يک نکتهاي ميماند که بايد به آن نکته توجه کنيم و آن اين است که اين توکل کردن که حالا مرحله اول ميگويند توکل است، بعد تفويض است، بعد تسليم است، اينها مراتب واگذاري امر در پيشگاه پروردگار عالم است که سايران و سالکان مسلک دوست مراحلي را طي ميکنند، مقاطعي را طي ميکنند که مقطع اول استعانت است، بعد توکل است، بعد تفويض است، بعد تسليم است. تسليم، تسليم؛ اينکه ابيعبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) گفت: «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»؛[14] «لا مَعبودَ سِواکَ»، خدايا جز تو به عنوان معبود و کسي که قابليت عبادت و پرستش در پيشگاه اوست وجود ندارد و همه خواستهها از جايگاه شما بايد باشد و «لاغير»، اين معنا را ميگويند که «تَسلِيمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ يا غِياثَ المُستَغيثينَ».[15]
حالا اينها مسايلي است که خيلي ما در آن بهرهاي نداريم؛ به هر حال سالکاني هستند که آنها معاني را يکي ـ پس از ديگري طي ميکنند، درجات را طي ميکنند؛ اينها بزرگان از آن ياد ميکنند به «منازل السائرين» يا «مقامات العارفين» که اينها براي اهلش است؛ اما اين معنا هست که ما در مقام استعانت جستن و کمک خواستن از پروردگار عالم اين دقتها را بايد داشته باشيم که جز خداي عالم هيچ مبدأيي وجود ندارد که ما از او بخواهيم که مشکل ما را و نقص را برطرف کند.
اما يک مطلبي اينجا وجود دارد که اجازه بدهيد اول يک داستان را که مربوط است به رسول مکرم اسلام اين را عرض بکنيم و از اين داستان به ماجراي استعانت از درگاه الهي مطلبمان را پيش ببريم.[16] شخصي از خارج مدينه با شتر آمد، سؤال کرد، رسولالله کجاست؟ گفتند رسولالله در مسجد است. آمد و بدون اينکه شتر را عقال شتر را جايي ببندد، وارد مسجد شد. رسولالله گفت چگونه آمدي؟ گفت که با وسيله شتر آمدم. فرمود چکار کردي؟ گفت توکل کردم به خدا و همان جا گذاشتم، توکل کردم. فرمود نه، برو «با توکل زانوي اشتر ببند».[17] اين را ميخواهيم توضيح بدهيم که يعني چه؟
ببينيد آقايان! خيليها ميگويند کار را به خدا واگذار کن! توکل کردم به خدا! کار به امر خداست، اين يک جهلي در آن خوابيده که ميخواهيم ـ إِنشَاءَاللَّه ـ امشب با تبيين اين مسئله اين جهل از ما برطرف بشود و ما فکر نکنيم که خدا کار بشر را انجام ميدهد و بشر ميتواند در اين رابطه خود را آزاد بکند و بگويد، چون خدا وکيل است و امر به او سپرده شده است: ﴿تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ﴾[18] يا ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾؛[19] مثلاً کار درست میشود! نه، اين به لحاظ کار دو جنبه دارد: يک وقت است که خداي عالم مستقلاً يک کاري را انجام ميآفريند؛ بله، خورشيد را ميآفريند، ماه را ميآفريند، ستارگان را خلق ميکند، زمين ميآفريند، آسمان ميآفريند، پيغمبر ميفرستد، کتاب ميفرستد؛ يک کارهايي است که کارهاي خداست که خداي عالم اينها را بر خود فرض و لازم کرده است؛ مثل روزي عباد. روزي عباد که دست عباد نيست: ﴿عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾؛ اما سخن اين است که يک وقت است که يک کار انساني است؛ اما بناست بهترين شکل آن کار انجام شود. انسان در اينجا نقش علت قابلي را دارد. انسان زمينه بهترين کار را فراهم ميکند. بله، خداي عالم بهترين برترين زيباترين و متقنترين نوع از کمال را و رزق را به انسان ميدهد؛ اما اين زماني امکان دارد که فصحت ميداني باشد، ظرفيت باشد، امکاناتش را ما فراهم کرديم. خدا الآن ميخواهد يک نور صد هزار درجهاي در اينجا ايجاد بکند، ما نداريم! ميگوييم خدايا يک نور مثلاً صد هزار درجهاي دفعتاً به ما بده! ميگويد من به شما بدهم که شما همهتان منفجر ميشويد و از بين ميرويد، از حرارتش ميسوزيد! آن وقتي ميتوانيم از خدا توقع داشته باشيم که در اين شبهاي قدر، بهترينها را بدهد که ما هر چه در توانمان داريم، ما در توانمان هر چه داريم را بياوريم؛ نه اينکه در خانه بنشينيم، در رختخواب، حالا خدا کريم است، شب قدر هيچ تکان نخوريم، نه وضويي، نه طهارتي، نه حضوري، نه آمادگي نه هيچ چيز، هيچ چيز، هيچ چيز، بعد بگوييم که ما توکل کرديم و تفويض کرديم، اين معنا ندارد.
ميگويند که «أَفْضَلُ الْجُودِ بَذْلُ الْمَوْجُود»؛[20] از ما همين برميآيد. در همين مراسم قرآن به سر واقعاً اينطور عرض کرديم گفتيم خدايا اين جمعي که آمدند، اينهايي که با علاقهمندي آمدند، همين آن مقداري که در توان آنها است، در فهم و اراده و معرفت آنها است، اين است، بقيهاش به کرم توست. بله، آدم بايد توکل بکند؛ ولي «از تو حرکت، از خدا برکت»! اين معنا ندارد ما بگوييم آقا! توکل بکنيم به خدا و هر طور شد! نه آقاجان! زماني ميتواني بگويي که من به خدا توکل ميکنم که همه ظرفيت کاري را فراهم کني و قطعاً در آن حال، يعني تهيه کردن ظرفيت از ما و کار را به لحاظ اينکه بهترين و صحيحترين و با برکتترين کار انجام شود، اين ميشود استعانت. استعانت يعنی اين که ما مسير عبودي را بخواهيم طي بکنيم؛ الآن اين همه تهديدها هست، آفتها هست، آسيبها هست، وسوسههاي نفساني است، دسيسههاي شيطاني است، جن و انس، انسان را از مسير عبادي ميخواهند کنار بزنند، اينها هست. ما فکر ميکنيم مثلاً يک راننده ميخواهد برود تا تهران، يک سلسله مسايلي را دقت ميکند، فکر ميکنيم که فقط دهها و صدها عوامل وجود دارد که آنها رصد کرده الهي است و خداي عالم انسان را حفظ ميکند و اين را آدم متوجه نيست، فکر ميکند که حالا اگر بگويد: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ مثلاً با يک ماشين ميخواهند بروند، بدون اينکه آبش را به اصطلاح بنزين و روغن را توجه بکنند! بعد ميگويد ما توکل کرديم و اين طور شد! اين همه زحمت ميافتند. بله «بسم الله» هم ميگويند، صلوات هم ميفرستند، اين کارها را هم انجام ميدهند؛ اما اينها براي آن کسي اثربخش است که همه اين جنبههاي علل و عوامل مادي را هم لحاظ کرده باشد. اگر اينطوري باشد که اصلاً جهان، جهان طبيعت نيست. خداي اين عالم را با اين ساز و کار ايجاد کرده است. «با توکل زانوي اشتر ببند»؛ پيغمبر به آن شخص گفت برو اول اين عقال اشتر را ببند! بعد توکل کن بيا. اين توکل کردن؛ يعني اينکه اگر زمينههاي ديگري، آفاتي، آسيبي باشد؛ بله، وقتي آدم تلاش خود را کرد، زحمت خود را کشيد، آن وقت است که قطعاً اثر الهي و شأن الهي اثر خواهد گذاشت.
برگرديم به بخش پاياني عرضمان و مسئله ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. ما بايد با اين ايمان و اين معرفت در پيشگاه پروردگار عالم قرار بگيريم که اينگونه هستيم، ما موجود نيازمند و فقيري هستيم و در اين فقرمان و نيازمان فقط و فقط به يک مبدأ و يک مصدر ميتوانيم توجه بکنيم و آن هم فقط و فقط «رب العالمين» است، زيرا همه موجودات ناصيه و پيشاني و زمامشان را پروردگار عالم به عهده دارد و البته آن کساني که به او توکل ميکنند و از او استمداد ميجويند و استعانت ميجويند، قطعاً خداي عالم پاسخ خواهد داد. هرگز آن کسي که توکل ميکند و با اين ساز و کار توکل ميکند، ببينيد چقدر جالب ميشود که انسان تمام تلاش و کوشش خود را بکند! يک کشاورز، يک صنعتگر، يک توليدکننده تمام تلاشش را ميکند، فکر ميکند، مشورت ميکند، بررسي ميکند، چه نوع بذري، چه نوع زميني، چه وقتي!؟ علم و آگاهي پيدا ميکند، از تجربيات استفاده ميکند، همه کارها را انجام ميدهد، بعد وقتي ميخواهد کار را آغاز بکند، ميگويد «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»، کار را به نام تو آغاز ميکنم، به تو توکل ميکنم، تفويض امر به تو ميکنم: ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾؛ کار را شروع ميکند.
فرق بين يک انسان موحد با ملحد در اين رابطه چيست؟ انسان موحد دو تا کار ميکند و انسان ملحد يک کار؛ انسان موحد معتقد است که در نظام هستي هر چيزي که بخواهد اثر بکند، از آفتاب در تابش و نور و حرارتش، از زمين در رويش گياهانش، از آب در حياتبخشياش، هر موجودي، هر اثري که دارد، مؤثرش پروردگار عالم است. اين را انسان ميداند و معتقد است که هيچ موجودي در عالم اثر نميکند و اثرگذار نيست جز به اراده الهي. اين معرفت و اين ايمان علم همين آقاي کشاورز را ميکند علم ديني. علم ديني يعني چه؟ يعني آن علم و معرفتي که انسان از نظر جهانبيني معتقد ميشود که آثار وجودي در نظام هستي، مؤثرش پروردگار عالم است.
در روايات ما هست که وقتي کشاورز وارد زمين کشاورزي ميشود، اين بذر را روي کف دست ميگذارد، رو به آسمان ميکند و اين آيه را ميخواند:[21] ﴿ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾،[22] خداي عالم در قرآن ميفرمايد که آيا شما کشاورز هستيد يا ما کشاورز هستيم؟ شما که کشاروز نيستيد، شما که زارع نيستيد، شما حارث هستيد؛ يعني اين بذر را از انبار ميگذاريد در زمين. بعد ميرويد در خانه خودتان بعد از سه ـ چهار ماه ميآييد ميبينيد که اين حبه تبديل شده به هزار تا 1400 دانه. ﴿كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾؛[23] ما يک حبه را اول تبديل ميکنيم به هفت تا سنبله، هر سنبلهاي هم صد تا دانه دارد، ميشود هفتصد تا، گاهي اوقات خداي عالم مضاعف ميکند ميشود 1400 تا، بعد هم بيشتر ميشود: ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾، يکي ميشود دو هزار تا، سه هزار تا. اين کار کيست؟ شما زحمت کشيديد؟ اين زرع يعني اين. کشاورزي يعني اين. آنچه که شما انجام ميدهيد، اين است که حرث ميکنيد؛ يعني آن علت قابلي با شماست، آن تلاش زميني با شماست؛ اما فاعليت و اثربخشي مال پروردگار عالم است؛ لذا ميگويند مستحب است وقتي کشاورز ميرود سر زمين و ميخواهد بذر را بريزد، اين بذر را اول روي دستش نگه دارد، رو به آسمان بکند، اين آيه را بخواند که ﴿ءَ أَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾.
آيا پدر و مادر خالق هستند يا کار پدر و مادر امناء است؟ ﴿أَ فَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾،[24] فهم اينگونه از مسايل دشوار نيست و اگر اين مسايل فهم شود، در معناي اين آيات براي ما خيلي دخيل است و در مقام بيان اين ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، خوب ميتوانيم با معرفت و با شناخت بيان کنيم. آيا آن انساني که ميداند وحي و نبوت و ولايت و رسالت و قرآن و رمضان و شب قدر و غير اينها، در ساختن انسان و ايجاد يک هويت آسماني براي انسان دخيل است و اينها آمده تا انسان را آسماني بکند و انسان در ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ از خدا ميخواهد که اينها در او اثر بکند، اينها مهم نيست؟ از کنار اين آيه به همين راحتي رد ميشويم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، اينکه ميگويند از مستحبات نماز اين است که اين اذکار را با تفخيم، با تفخيم! بعضي وقتها ميگويند نماز را زودتر بخوان برويم! گفتند که در اداي اين عبارتها با تفخيم، يعني با عظمت اين اسم را ببريد. ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ٭ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾، اينکه نماز نشد. ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، با تفخيم، با تعظيم از اين الفاظ بايد ياد بکنيم. نماز است! گفتگوي با پروردگار عالم است! انسان در پيشگاه خداست! اين ميشود اقامه نماز! آن ميشود نماز خواندن! بعضيها نماز ميخوانند، بعضي نماز را اقامه ميکنند. وقتي نماز اقامه بخواهد شود، وقتي در مقام ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ قرار گرفتيم؛ يعني همه اينها را به ذهن ميآوريم، به باور خودمان دوباره تذکر ميدهيم، باورمان را تجديد ميکنيم، بازسازي باورمان را ميکنيم که اينها به عنوان عوامل ساخت هويت انساني نقشآفرين هستند و ميتوانند انسان را در يک سطح بسيار برتري بسازند. شما يک ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ را درست بگوييد، در روايات ما آمده که اگر کسي يک «لا اله الا الله» بگويد، هيچ کار ديگري نکند، «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[25] اگر کسي يک «لا اله الا الله» بگويد وارد بهشت ميشود. اين کدام «لا اله الا الله» است؟ آن «لا اله الا الله»يي است که سراسرش از توحيد و از جلوههاي الهي و أسماي الهي و اينکه هيچ موجودي در عالم مؤثر نيست و هيچ چيزي خدا نيست. ما با هويٰ و هوسمان زندگي ميکنيم: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾،[26] در همين کتاب تفسير تسنيم حاج آقا در همان اوايل ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾، اين مطلب را ميگويند که اگر کسي کاري، برنامهاي، حالا گاهي وقتها مشکلي پيش ميآيد براي رفع مشکل، گاهي وقتها منفعتي ميخواهد، در مقام منفعت خواستن هم بايد انسان کمک بگيرد. ما يک مطلب علمي ميخواهيم، ما ايمان ميخواهيم، الآن بسياري از همين دعاهاي روز، ميبينيد که بخش قابل توجهي اينها در ارتباط با کمالجويي است. يک بحثي را در مباحث انسانشناسي دارند، بسيار بحث عميقي است، بحث کمالجويي است. بنا نيست که همه در اين باشد که نقصمان را يا به اصطلاح ضرر را بخواهيم دفع بکنيم. ما بايد حرکت کنيم، ما بايد مقاطعي براي خودمان تعريف بکنيم. بايد برنامه داشته باشيم؛ يکي از ضعفهاي عمومي ما و جامعه ما و مردم ما، مردان و زنان ما بيبرنامهاي است. ما برنامه سالمان را مشخص ميکنيم؟ نوع ما گرفتار روزمرّهگي هستيم، برويم مسافرت؟ برويم. فردا ميخواهيم آنجا مهماني برويم؟ برويم. پس فردا به آنجا؟ برويم. همين! الآن اساتيد دانشگاه در کشورهاي پيشرفته براي پنج سال بعد، شش سال بعد اگر بخواهند دعوت بشوند، ميگويند اجازه بدهيد من دفتر تقويم را ببينم ببينم که آيا وقت دارم براي شش سال بعد؛ مثلاً ما براي برخي از همايشهاي بينالمللي وقتي مهمان دعوت ميکنيم، بايد از چند سال قبل وقت بگيريم. آنها برنامه دارند اينها هم پيشرفته هستند، مبارکشان هم باشد، خوشا به حالشان اين زندگي منظم و برنامهدار! وقتي گفته ميشود: «نَظْمِ أَمْرِكُمْ»؛[27] يعني همين. اينکه علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) در نهجالبلاغه ميفرمايد که ديگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگيرند، همين است؛ از ما سبقت گرفتند! کار هنرمندانهاي نيست، همين عادي زندگي ميکنند؛ ولي فهميدند که چگونه بايد زندگي بکنند. به ما 1400 سال قبل اين امامان بزرگوار اين نصايح و کلمات حکيمانه را فرمودند و اميدواريم که خداي عالم توفيق فهم و درک و ايمان و عمل به وظايف را به همه ما مرحمت بفرمايد!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
خدايا اين ماه و خصوصاً اين شبهاي پاياني ماه مبارک رمضان بر ما مگذرد، الا اينکه خدايا غفرانت را شامل حال ما بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت، محشور بفرما!
لحظهاي ما را از اين دو ثقل عظيم الهي، دور مفرما!
در هنگام مرگ آقا علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) و اولاد معصومينشان را به فرياد همه ما برسان!
خدايا دنياي سخت و دشواري است، لطف و عنايتت را به برکت اين ماه مبارک رمضان، بر اين کشور ارزاني بفرما!
مشکلات را، مشکلات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي را، خدايا از جامعه ما از نسل جوان ما، از دختران و پسران ما، دور بفرما!
امورات اصلي و اساسي اين کشور که امر اقتصاد و اشتغال و ازدواج جوانها و مسکن آنهاست، خدايا به حق اين ماه مبارک رمضان، همه اين مشکلات از جامعه ما، دور و طرد بفرما!
همه کساني که در برپايي اسلام و اقامه اسلام و سنتهاي الهي، نظام اسلامي و سنتهاي قويم اسلامي، خدايا تلاش ميکنند، از همه آنها به أحسن وجه، قبول بفرما!
کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلام را، جوانها، حوزهها، دانشگاهها، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
أرواح مؤمنين و مؤمنات، أرواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص160 و 161.
[2]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص160.
[3]. سوره حمد، آيه5.
[4]. تفسير العياشي، ج1، ص22.
[5]. تفسير العياشي، ج1، ص21.
[6]. سوره حجر، آيه87.
[7]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، ص87.
[8]. سوره يوسف, آيه18.
[9]. سوره فاطر، آيه15.
[10]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه199، ص318.
[11]. سوره هود، آيه56.
[12]. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص350.
[13]. سوره هود, آيه6.
[14]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.
[15]. مقتل الحسين، مقرم، ص 367.
[16] . عوالی اللئالی العزيزية فی الأحاديث الدينية، ج1، ص75.
[17] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش45؛ «گفت پيغامبر به آواز بلند ٭٭٭ با توکل زانوی اشتر ببند».
[18]. سوره هود، آيه56.
[19]. سوره غافر، آيه44.
[20]. عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص119.
[21]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج5، ص262.
[22]. سوره واقعه، آيه63 و 64.
[23]. سوره بقره، آيه261.
[24]. سوره بقره، آيه58 و 59.
[25]. التوحيد (للصدوق)، ص27.
[26]. سوره جاثيه، آيه23.
[27]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه47.