أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَی مُحَمَّد وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَنِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاح الْعالَمِين لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
شب هفتم ماه مبارک رمضان است و خدا را بر اين منّت بزرگ ماه رمضان و درک حضور اين ماه سپاسگزاريم و از اينکه توفيق داريم انس و الفت با اين ماه را در شب و روزش تجربه ميکنيم، با صيام و با ليالي آن با قرآن و استماع آيات الهي سوره مبارکه «قدر» و ديگر جنبههايي که در اين ماه وجود دارد، ما را به خدا نزديک ميکند، زيرا نزديکي به ساحت پروردگاري از راه مظاهرش ميگذرد و هيچ مظهري هم به روشني و وضوح ماه رمضان نيست. خداي عالم اين ماه را سراسر نور و روشنايي و ظهور و بروز و تجلي خود قرار داده است و اين همه نيايشها، مناجاتها، أدعيه و راز و نيازي که بندگان توفيق دارند در اين ماه انجام دهند، خصوصاً استغفار و طلب آمرزش و خواستن مغفرت الهي، همه اينها راه تقرب به پروردگار را براي ما فراهم ميکند. اشتغالات به امور دنيايي، انسان را از خدا و جلوههاي رحمت الهي دور ميکند؛ اما اينگونه از مظاهر حضرت حق، زمينه تقرب به ساحت الهي است، اميدواريم که خداي عالم همه ما را مورد رحمت و بخشايش خود قرار دهد و توفيق درست و واقعي اين ماه را به همگان عنايت بفرمايد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
بحثي که در اين شبها در جمع گرامي شما سروران گرامي هست، بيان مطالبي و حقايقي راجع به سوره مبارکه «حمد» است که از تفسير شريف تسنيم بهرههايي از آن را تقديم و ارزاني اين محفل ايماني ميکنيم و در سايه اين گفت و شنود ـ إِنشَاءَاللَّه ـ معرفت و هدايت و نورانيّت از درگاه الهي ميطلبيم!
يک نکتهاي را مقدمتاً عرض کنم؛ نورانيت، هدايت، معنويت، اينها زميني نيست، اينها از راه تحصيل به دست نميآيد؛ نه در دانشگاه است، نه در حوزه است، نه در کوچه و بازار است؛ اينها موهبت الهي است. ما با زمينهچيني و مقدمهسازي که ميکنيم، راه را براي تحصيل فراهم ميکنيم. خدا به عنوان نمونه ميفرمايد که روزه را بندگان ميگيرند؛ ولي تقوا عطا کردني است، تقوا را در درون باطن روزه از جايگاه خدا بايد گرفت. تقوا زميني نيست که انسان تلاش کند، برود تقوا بخرد يا تهيه کند. فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾؛[1] يعني کسي فکر نکند که حالا اگر روزه گرفت يا مثلاً در شبهاي ماه رمضان با قرآن حشر و نشر داشت، خود اينها مستقيماً و بدون عنايت الهي چيزي را به انسان عطا ميکنند. تقوا موهبت الهي است، هدايت عطاي الهي است. انسان با روزه گرفتن زمينه را براي قابليت و استعداد در خود فراهم ميکند و الا اينطور نيست که انسان بتواند يک کالا را آنگونه که در نظام طبيعت تهيه کند. تقوا کالا و تقوا متاع نيست، اخلاق متاع نيست. معنويت، روحانيت، هدايت، اينها کالا و متاع نيستند که انسان با تلاش و کوشش بتواند اينها را تهيه کند. نه، اينها همه مواهب الهي است؛ ولي براي دسترسي به اين مواهب، بله، علتهاي قابلي و استعدادي بايد در انسانها به حدّ نصاب برسد؛ ولي اگر کسي فکر بکند که مثلاً اگر ماه رمضان روزه گرفت، حتماً بر تقوايش افزوده بشود، بدون اينکه ـ مَعَاذَالله ـ از درگاه الهي انسان مسئلتي داشته باشد، اينطور نيست.
پس يک وقت است که ما يک سلسله تلاش و کوششي ميکنيم که اينها بر ما فرض و لازم است، براي اينکه حدّ نصاب و امکان دسترسي به کمال براي ما فراهم شود؛ ولي کمال از ناحيه خداست. اينها را به اصطلاح ميگويند موهبتهاي الهي. از باب نمونه خدا در قرآن ميفرمايد: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ﴾؛ اما ﴿حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾،[2] يکي از بهترين، بلکه ميتواند سرآمد نعمتها، نعمت يقين را ياد کرد، از نعمت يقين بالاتر ما چه داريم؟ آن کسي که به يقين برسد، خود يقين زمينه همه کارهاي و حرکتها را در درون انسان فراهم ميکند. يقين بزرگترين سرمايهاي است که براي انسان شکل ميگيرد.
اين يقين از کجا ميآيد؟ فرمود: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾؛ يعني شما عبادت و بندگي را به لحاظ فراهم آوردن استعدادها و امکانيات دروني تهيه کنيد، البته خداي عالم يقين را عطا ميکند، پس ما نبايد فکر کنيم که يقين، اخلاق، معنويت، هدايت، روحانيت اينها متاع هستند، اينها کالا هستند که با تلاش و کوشش انسان ميتواند اينها را بگيرد؛ مثلاً انسان مدرک آيت اللهي را با تلاش و کوشش ميتواند بگيرد، سخت نيست. مدرک دکتري يا مهندسي کار دشواري نيست که اينها که درس خواندند و يک مقدار تلاش کردند، انسان ميتواند آيت الله بشود، دکتر بشود، مهندس بشود، اينها دنيايي است؛ اما آن که روحانيت هست، معنويت هست، نور و فروغ دروني است، جان را روشن ميکند که انسان از آن جايگاه بتواند زمين و زمانش را نوراني ببيند، اين دستيافتني نيست، اين از مدرسه و دانشگاه و حوزه برنميآيد. کسي فکر نکند که حالا اگر يک نفر پنجاه سال، شصت سال در حوزه بود، آن نورانيت آن معنويت آن درجه قرب به ساحت پروردگاري نصيبش ميشود، اينطور نيست. دکتري متاع است، مهندسي متاع است، حجت الاسلامي متاع است، آيت الله العظمايي متاع است. ميتواند انسان صاحب رساله بشود؛ اما آن که جانش در تجلّي است و راحت از ساحت پروردگاري ميتواند نورانيت را دريافت کند، اينها کجاست؟ اينها در ماه رمضان پيدا ميشود. اينها در سايه ارتباط با قرآن و اهل بيت و نورانيت آنها براي انسان فراهم ميشود.
بنابراين ما بايد بين متاع و کالاي دنيايي با آنچه که موهبت الهي است، فرق بگذاريم. يک سلسله امور است که از راه دنيا ميتواند انسان آنها را براي خود فراهم بياورد، اين دنياست، اين را به آن ميگويند دنيا. همه اين عناويني که اسم برديم، اينها دنياست. بعد از مرگ از آدم سؤال نميکنند که شما آيا مهندسي يا دکتري يا آيت اللهي يا صاحب رسالهاي؟ اينها مال دنياست. آنچه که بعد از مرگ سؤال ميکنند، از بندگي است، از عبوديت است، از رفتار شما با انسانهاست، از عدالت است، از حقانيت است، از دور بودن از باطلها و عصيانها و تمردها و نافرماني است. آيا رعايت حقوق الهي را و حقوق انسانها را داشتي يا نداشتي؟ آيا ـ مَعَاذَالله ـ اهل ظلم و تعدي بودي يا اهل عدل و احسان؟ اينها مورد سؤال است، از کسي در روز قيامت از اين مثلاً آيت الله سؤال کنند که نماز صبح چند رکعت است؟ اينها که نيست يا از يک مهندس سؤال کنند که براي اينکه اين منزل ساخته شود يا بيمارستان ساخته شود، چقدر زمين و مساحت لازم است؟! اين حرفها که نيست همه اين بساطها جمع ميشود. اينها فقط مال دنياست.
يکي از اصحاب رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) به اتفاق جمعي شرفياب محضر رسول مکرم اسلام شد و عرض کرد يا رسولالله! ما را موعظه کنيد، نصيحت کنيد، پندي بدهيد. حضرت فرمود: همراه با تو، چيزي با تو دفن ميشود، در کنار تو هست، هميشه با تو هست و هرگز احساس جدايي با او را نخواهي نداشت و آن عمل توست که اگر عمل تو خوب و درخشان باشد، قطعاً تو بهرهند هستي و اگر ـ خداي ناکرده ـ عمل تو ناصواب باشد، در عذاب هستي.[3]
بنابراين ما بايد بدانيم که موقعيت در نظام طبيعت چيست و فرق بگذاريم بين کالا و متاع با موهبت الهي. يک سلسله امور است که انسان ميتواند آنها را به دست بياورد، بازار برود آن را بخرد، برود دانشگاه تحصيل کند، برود حوزه اين را به دست بياورد، اينها را ميگويند دنيا، اما آنچه که در بازار نيست از راه راز و نياز به دست ميآيد، سحرگاهان ماه مبارک رمضان، صيام در روز و قيام در شبش نصيب انسان ميکند، به آن ميگويند موهبت الهي. آن که انسان در درون خود يک نورانيتي احساس کند که از بديها و زشتيها و قبايح ذاتاً فاصله بگيرد، از دروغ بدش بيايد و متنفّر باشد، از دزدي و خيانت و تعدّي به اموال و حقوق ديگران نفرت داشته باشد، از درون او اين نفرت نسبت به بديها بجوشد و دوستي نسبت به خير و عمل صالح در درونش شوق و اشتياق ايجاد کند، اين ميشود نورانيت الهي، «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء».[4] علم که سواد نيست اين که انسان بتواند بخواند يا بتواند؛ مثلاً ببيند، اينکه سواد نيست. بله، اين يک فضل دنياي است، در دنيا اگر کسي مدرک خواندن و نوشتن داشته باشد، چيزي به او ميدهند؛ اما خواندن و نوشتن که فضل و کمال انساني به معناي نورانيت نيست! خيليها هستند که از اين سوادها زياد دارند: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ يَنْفَعْهُ] لَا يَنْفَعُه»،[5] چه بسا عالماني که، دانشمنداني که علم فراواني دارند؛ اما جهل آنها آنها را در چنبره خودش له کرده و آنها را کشته است: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ [لَمْ يَنْفَعْهُ] لَا يَنْفَعُه»، در عين حالي که عالم هست، علم او براي او مفيد و سودمند نيست.
موضوع بحث ما آيه مبارکه ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[6] است، عرض کرديم که سوره مبارکه «حمد» با همه قرآن فرق ميکند. همه قرآن به مثابه شرح سوره مبارکه «حمد» هستند، اين هفت تا آيه، هفت تا سرفصل است، هفت تا اصل کلي است؛ مثل قانون اساسي، يک اصلي که مثلاً در ارتباط با مسايل قضايي، مسايل قانوني، مسايل اجرايي، يک اصل داريم؛ ولي هزاران فرع داريم براي تبيين اين اصل. يک اصل داريم به نام ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾. اين اصل که راجع به معاد و قيامت و روز ظهور عدل الهي است، روز ظهور حق است و حق آشکارا ديده ميشود. ما الآن حق را نميبينيم، حق کجاست؟ عدل کجاست؟ عدل را ميشود ديد؟ ميشود احسان را ديد؟ ميشود تفضل را ديد؟ ميشود خوبي و حُسن خُلق را ديد؟ اينها ديده نميشود. يک روز بايد بيايد که آن روز حق است و حق آشکارا ديده ميشود: ﴿ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾ اگر سؤال کنيد روز قيامت چه روزي است؟ خدا جواب ميگويد: ﴿ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾، ما در هيچ عالمي حق را صراح، خالص، محض نميبينيم. حق در چه؟ حق در معرفت. توحيد چيست؟ رسالت چيست؟ خيليها ادعاي پيغمبري دارند. خيليها ادعاي نبوت و امامت و اينها دارند، الآن در کشور ما در همين بين شيعيان، لحظه به لحظه امام زمان ظهور ميکند. چقدر ما امام زمان داريم! همين جريان بهاييت که اين همه انسانها را منحرف کردند، اينها به عنوان اول «باب الله» بعد «بهاء الله» بعد ـ مَعَاذَالله ـ به عنوان امام زمان بودند. چقدر پيغمبر ـ مَعَاذَالله ـ به عنوان متنبّئ هستند! ما بايد روزي بفهميم که دين چيست؟! اينکه نشد؛ خيليها گمراه شدند. اليوم در حوزه علميه خيلي از طلبهها در مسير مدعيان دروغين يماني هستند، طلبه هستند! اينها بحث برايشان روشن نشده است. خيلي بايد خدا را با التماس و دعا و با تضرع و لابه بخواهيم که دين ما از ما گرفته نشود. به راحتي دين را از ما ميگيرند يا ـ خداي ناکرده ـ ما خودمان را به ديگران وصل ميکنيم. ميگوييم چه فرقي است بين حالا اسلام و مسيحيت و يهوديت و زرتشتيت و اينها چه فرقي است، اينها همهشان يکي هستند؟ ـ مَعَاذَالله ـ!
آن که الآن مهم است اين است که ببينيم دين چيست؟ و در چه صحنهاي ميشود حقيقت دين را آشکارا ديد؟ يک سؤال: قيامت چيست؟ حقيقت قيامت کدام است؟ يک جواب: قيامت روز ظهور دين است. تمام شد و رفت! همه آنچه که از صراط و نامه اعمال و کيفر و پاداش و جهنم و همه آنچه را که هست، همه اينها عين دين است. الآن ما با کتاب وجود کتبي دين روبهرو هستيم، روز قيامت با وجود عيني دين روبهرو هستيم. هيچ چيزي ديگر ندارد. ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾، نه اينکه مثلاً يک چيزي هم به نام دين داريم، يک چيزي به نام صراط داريم، يک چيزي به نام جهنم داريم، يک چيزي به نام بهشت داريم، يک چيزي هم به نام کيفر داريم و پاداش، اينها نيست. اگر سؤال بفرماييد قيامت چيست؟ قيامت چيزي جز ظهور دين نيست، دين آشکار ميشود.
ما الآن از نماز چه ميدانيم؟ دو رکعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب و چهار رکعت نماز عشاء و همينهاست. باطن اين چيست؟ حقيقت اين چيست؟ جان اين ظواهري که به صورت اعتباري است، اين را روز قيامت آدم ميبيند. ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾؛ بله، يک معناي آن همانطور که عرض شد؛ يعني روز جزا. بله، جزا هم هست؛ ولي جزا و پاداش جزء دين است. بخشي از دين است. مهمتر از همه فهم دين است. الآن دين چه هست؟ توحيد چيست؟ رسالت چيست؟ وحي چيست؟ قرآن چيست؟ اخلاق چيست؟ عدل چيست؟ احسان چيست؟ تقوا چيست؟ تقوا چيست واقعاً؟ ميشود تقوا را فهميد؟ ميگويند تقوا يک ملکه عصمتي است که انسان را حفظ ميکند؛ اگر کسي صاحب ملکه تقوا باشد، گناه نميکند، به معصيت نزديک نميشود، اوامر الهي را ترک نميکند، نواهي را انجام نميدهد، اين را ميگويند تقوا. اين چگونه است؟ حقيقت آن را ما ميخواهيم ببينيم، جانمايهاش را ما ميخواهيم ببينيم. اينها که همه حرف شد! اينها را که شما بالاي منبر ميگوييد و يا در کتاب مينويسيد، ما ميخواهيم مشاهده کنيم حقيقت تقوا را. ملکوت تقوا ملکوت اخلاق، ملکوت احسان و تفضّل، ملکوت خوب بودن، ملکوت عمل صالح. عمل صالح ملکوتي دارد يا ندارد؟ اگر کسي به ديگري در ماه مبارک رمضان احسان کرد و صدقهاي داد، انفاق کرد، آيا اين باطني دارد يا فقط همين است که آدم مثلاً دل او خوش است که يک احساني کرد، يا باطن دارد، جان دارد، روح دارد و حقيقت دين هم همان است؟ ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾؛ يعني يک روزي ميآيد که خداي عالم در آن روز دينش را آشکار ميکند، هيچ چيز ديگري وجود ندارد. شما هر بخشي از قيامت را بخواهيد بفرماييد ميبينيد که بخشي از دين است. اگر به گنهکاران کيفر ميدهند، ميشود جهنم. اگر به اهل اطاعت و طاعت پاداش ميدهند، جزاي خير ميدهند، ميشود بهشت. چيزي ما غير از دين نداريم در روز قيامت. در روز قيامت حقيقت دين آشکار ميشود.
خدا يعني چه؟ توحيد يعني چه؟ خداي عالم واحد است، «لاشريک له» است، احد است، سرمد است، ازلي است، «لم يزلي» است، اينها يعني چه؟ اينها که چند تا لفظ بيشتر نيست. آن حقيقتي که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾[7] کجاست؟ اين چيست؟ ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾[8] کجاست و چيست؟ اينها را همه را به شما در روز قيامت نشان ميدهيم. دنيا که مثل کاسه طبيعت؛ مثل يک ظرف چهار ليتري است، اين قدرت حجم آب دريا را که ندارد. روز ظهور حق است، ﴿ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾.
نکتهاي را اينجا عرض کنم خدمت آقايان که وعده شبهاي قبل ما بود؛ امروزه حالا يک بحثي است که در مباحث دانشگاهي و حوزوي است، قطعاً دوستان هم با اين بحثها کم و بيش آشنا هستند؛ ولي در فضاي امروز ما اين حرفها خيلي جذابيت دارد و مورد پسند برخي از افرادي است که با نگرشهاي روشنفکري آشنا هستند. عدهاي قائل هستند به اينکه بله خدا هست؛ ولي آن خدايي که ما ميخواهيم با او ارتباط برقرار کنيم، کجاست؟ آن خدايي که بناست با ما باشد ما با او باشيم، با او انس داشته باشيم، او ما را درمان بکند، او ما را شفا بدهد، او در زندگي ما مداخله بکند، مشکلات ما را برطرف بکند، به منافع ما بيانديشد و دل بسوزاند، آن خدا کجاست؟ ما دنبال آن خدا هستيم، حرفشان اين است که خدايي که فلاسفه ميگويند، يک خداي آسماني است، دسترسي نداريم. خداي فلسفه، خدايي است که ميگويد اين عالم مبدأيي دارد، اين چرخ گردون محرّکي دارد، اين منظومه هستي ناظمي دارد، اين آفريدهها آفريدگاري دارند، اينها حرفهاي درستي است؛ ولي به ما ربطي ندارد. ما با اين خدا چکار کنيم؟ با اين خدايي که در آسمانهاست، ما چکار ميتوانيم بکنيم؟ ما خدايي ميخواهيم که در زندگي ما، در خانواده، ما در دل و جان ما، در خلوت و تنهايي ما به کمک ما بيايد و ما را تر و خشک بکند رسيدگي بکند، به حال ما توجه بکند و ما را از نگراني در بياورد، ما دنبال اين خدا هستيم، چکار بکنيم؟ پس خدايي که فيلسوفان و فلاسفه ميگويند را کنار بگذاريم، برويم با تجربههاي ديني براي خودمان خدا درست بکنيم.
امروز اين حرف به اصطلاح جذابي که در فضاهاي علمي و آکادميک دانشگاهي يا حتي حوزوي گفته ميشود و شنيده ميشود بحث تجربه ديني است. تجربه ديني يعني چه؟ يعني هر انسان ميتواند خدايي داشته باشد و در آن اعتقاد و باورش با خداي خود هر چه شد! هر چه ميخواهد باشد! با او به تعبيري زندگي کند، نشاط داشته باشد و با او بخواهد که معيشت خود و زندگي خود را تمشيت کند. اين سخن به ظاهر يک سخن فريبا و جذابي است؛ اما در باطن يک بتپرستي بزرگ و فراگيري است که امروز دارد جامعه بشري را به يک انحطاط و به يک سقوط منجر و منتهي ميکند.
خدايي که فلاسفه اثبات ميکنند، آن چارچوب و اصول اولي خدايي را بايد که آدم بر اساس آن باورها و آن معرفتها براي خود پيدا بکند. خدايي که فلاسفه اثبات ميکنند، اگر ميگويند «واجب الوجود»، اگر ميگويند «مبدأ»، اگر ميگويند خالق و رازق و مانند آن؛ اينها آن اصول اوليهاي است که از اين چهارچوب نبايد انسان بيرون برود. از اين اصول کلي و مباني اصلي که فيلسوفان بر اساس ادله و براهين عقلي طراحي ميکنند، نبايد خارج بشود. ما بياييم بگوييم ما خدايي ميخواهيم که اين خدا مال زندگيمان باشد، اين خدا کيست؟ چيست؟ کي به دنيا آمده اين خدا؟ خود احتياج دارد؟ خدا زمان دارد؟ خدا مکان دارد؟ هيچ مبنايي در اينگونه معرفتها وجود ندارد ممکن است ـ مَعَاذَالله ـ امروز انسان به خدايي معتقد بشود، فردا اين خدا را رد بکند، طرد بکند، نه اين خدا به درد نميخورد، خدايی ديگري ما ميخواهيم.
تجربه ديني امروز همان بتپرستي شايع و فراگير ديروز است، هيچ فرقي نميکند. از اينکه انسانها از انديشههاي فيلسوفان استفاده بکنند؛ اما با پذيرش آن چارچوب و آن اصول اوّلي، از آن خدايي که واجب است، آن خدايي که مبدأ عالم است، آن خدايی که همه حرکتهاي نظام هستي به اوست، آن خدا البته دلپذير است، آن خدا همواره با انسانها هست، آن خدا انسان را رها نميکند، آن خدا انسان را تنها نميگذارد، آن خدا مالک نفع و ضرر انسان است، آن خدا ميتواند انسان وقتي تضرع و لابه کرد به سمت انسان توجه کند «و إلی آخر»؛ و الا ما بدون چارچوب و بدون اعتقاد با آن خدايي که بر اساس براهين مسلم عقلي و فلسفي اثبات ميشود، اين را بگوييم که حالا اين خدا هست؛ ولي به درد ما نميخورد ـ مَعَاذَالله ـ! او را کنار بگذاريم و برويم به دنبال يک خدايي که زندگي ما را بخواهد سر و سامان بدهد، بچه ما را دانشگاه ببرد، حالمان را خوب بکند.
قصه موساي کليم و يا ابراهيم خليل در قرآن براي همين آمده است. او ميفرمايد که ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾،[9] خداي من ميداند کيست؟ وقتي مريض ميشوم مرا او شفا ميدهد. خداي من ميداني کيست؟! آن کسي که وقتي تشنه شدم او به من آب ميدهد، وقتي گرسنه شدم، او به من غذا ميدهد: ﴿هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾؛ بله، آن خدايي که ابراهيم خليل به عنوان موحّد به او اعتقاد پيدا کرد و خدا را در جايگاه الهياش ستود، او را توحيد دانست، بله ميگويد آن خدا البته وقتي انسان مريض شد، او شفا ميدهد، او مؤثر در همه هستي است. اگر کسي به نگرش فيلسوفانه يا موحدانه انبيا خدا را شناخت، بعد بر اساس او بخواهد تجربه ديني داشته باشد، کاملاً حق است؛ اما اگر نه بر اساس انديشههاي وحياني انبيا و نه بر اساس براهين فلسفي حکما، بيايد بگويد که آقا تجربه ديني! الآن اين تجربه ديني به کجا رسيده ـ مَعَاذَالله ـ که حتي شيطانپرستي! الآن شيطانپرستي هم شده تجربه ديني. يک سؤال، آقا شما نگاه به دين مردم نکنيد بگذاريد هر کسي هر ديني خواست داشته باشد! به دين مردم احترام بگذرايد! فکر ميکند که اين حرف، حرف خيلي خوبي است! بله، اگر دين، دين باشد. اگر يک باور خرافي باشد و يک اعتقاد غلط و منحط باشد، اينکه دين نيست. هر چه ما اعتقاد پيدا کرديم دين است؟ هر چه که به ذهن ما رسيد و به آن ايمان پيدا کرديم ـ مَعَاذَالله ـ مگر اين دين است؟ اگر اين طوري باشد، بتپرستها هم دين داشتند، چرا پس پيغمبرها با آنها بايد بجنگند؟ با آنها مقابله بکنند؟ آنها ميگفتند: ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه﴾،[10] اين بتها شفيعان ما در درگاه خدا هستند، پس چرا انبيا با آنها جنگيدند؟ آنها را بتپرست دانستند، آنها را مشرک دانستند. تجربه ديني امروز هيچ چيزي جز شرک نيست. آن کسي که به اين انگيزه که فيلسوفان خدايي را اثبات ميکنند که اين خدا در آسمانهاست. چه کسي گفته که خداي فيلسوفان در آسمانهاست؟ اگر گفتند «واجب الوجود»؛ يعني در آسمانهاست؟! «واجب الوجود»؛ يعني آن وجودي که در سراسر هستي هست و همه ممکنات به او دلبسته هستند، به او به لحاظ وجودي وابستهاند؛ چه کسي گفته «واجب الوجود» در آسمانهاست؟ چه کسي ميگويد دين فلاسفه و فيلسوفان اينگونه است؟ نشناختيد اين را!
اين بزرگ فيلسوف اسلامي ـ اتفاقاً اولين روز خرداد روز بزرگ حکيم جهان اسلام صدر المتألهين است که رضوان خدا بر او باد! ـ صدر المتألهين وقتي مباحث فلسفي را مطرح ميکند، حکمت متعاليه را بيان ميکند ميگويد که عالم محتاج است و افتقار ذاتي دارد، همه موجودات، همه ممکنات يک فقر ذاتي نسبت به پروردگار عالم دارند، مرگ ميشود کسي مريض بشود و شفا را از غير خدا بگيرد؟ همين در حکم و سخن فيلسوفان است. فيلسوف ميگويد شفا از ناحيه خداست، تو دارو و دوا ميگيري، دوا را طبيب ميدهد؛ اما شفا را خداي عالم ميدهد. دوا يک فعل طبيعي است؛ اما شفا يک فعل الهي است. شفا ايجاد است، خير است، وجود است و اين خدا هر جا که وجود بود «واجب الوجود» عطا ميکند. چه انديشه واهي و تباهي است که ميخواهند بگويند که دين فيلسوفان دين آسماني است. خدا را نشناختي از منظر فيلسوفان. اين فيلسوف است که چارچوب ميدهد، نظام ميدهد، ساختار ميدهد و بر اساس آن ساختار جلوههاي الهي آشکار ميشود. بالاترين و بهترين سخنان را حکماي الهي آوردند. مبادا از اين حرفهاي واهي و قابل سخن که احياناً راجع به اين حرفهاي جديد و جذابيتها ظاهري در حوزهها و دانشگاهها و احياناً دست و پاي اين دختر و آن پسر ميريزند و فکر ميکنند که دين آوردند، تجربه ديني چيست؟ اگر اعتقادي و باوري بود، انسان به يک مبدأيي که خالق است، رب است، واحد است، احد است، صمد است، أزلي است، أبدي است، سرمدي است، با اين ويژگيهاست که فيلسوفان اثبات ميکنند و دين آورده است، بر اساس اين آمد و خدا را در مسير زندگي خود با اين اعتقاد با اين پشتوانه معرفتي آورد در زندگي، گفت: ﴿هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ﴾، اوست که به من نهار ميدهد و شام ميدهد! و اوست که وقتي من مريض ميشوم، مرا درمان ميکند! اگر اينطور باشد، اين تجربه ديني مبتني بر آن توحيد و اعتقاد اصلي و اساسي ميتواند مؤثر باشد.
به هر حال هنوز حرف ناتمام است. راجع به ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ بحث ميکنيم و روز ظهور دين است، روز قيامت هيچ چيزي نيست؛ اگر جزاست، اگر کيفر است، اگر پاداش است، اگر توزين اعمال است، اگر تطاير کتب است، اگر گذر از صراط است، اگر و اگر و اگر، همه و همه اين حقيقت مجسم عيني دين است و لذا روز قيامت ميشود ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾. اين دين را محترم بشماريم، اين دين را عزيز بدانيم. روز قيامت با حقيقتي روبهرو هستيم که امروز به مثابه يک ظرف محدود به ما از دين دادند؛ اما آن روز که روزي است که انتها ندارد، اين حقيقت آشکار خواهد شد. اميدواريم که خداي عالم دين را در همه وجود ما آن گونه که هست و حقيقت است مستقر بفرمايد!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
بار الها اين ماه مبارک رمضان با همه جلوههاي شبانه و روزانهاش، سحرگاهانش همه و همه جلوههاي رحمتش را براي همه خير و برکت، مقرر بفرما!
مرضاي مسلمين، مخصوصاً منظورين، لباس عافيت بپوشان!
اين اعمال و اين طاعات و نماز و روزه را از بندگان و جمع حاضر به أحسن وجه، قبول بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت، محشور بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت، محشور بفرما!
کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، حوزههاي علميه و دانشگاهها جوانان کشور، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ عَجِّلِ اللَّهُم تَعَالَی فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»