أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِين بَاعِثُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رَافِعَ السَّمَاوَات وَ الْخَافِض الْأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاة وَ السَّلامُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَی مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَنِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
نهمين شب از ماه عزيز و عظيم رمضان را پشتسر ميگذاريم و مصادف است با شب جمعه، دومين جمعه ماه مبارک رمضان. خدا را به اين ماه، به اين ايام، به اين ليالي و به اين ليله خاص سوگند ميدهيم که توفيق درک و معرفت و ارادت به اين ماه را به همه ما مرحمت بفرمايد و ما را شاکر درگاه اين نعمت بزرگ، يعني ماه مبارک رمضان قرار دهد و اين ماه را ماه آمرزش و ماه طهارت جان و روح و جوارح و جوانح ما قرار بدهد و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ از برکات بيپايان اين ماه، همه ما را بهرهمند بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
موضوعي که مورد بحث و گفتگو هست و در اين شبها به آن اشتغال داريم و بهانهاي است که خود را حول قرآن مجيد و اين آيات و سورههاي گرانقدر قرآني قرار دهيم، مباحثي است که حول سوره مبارکه «حمد» از تفسير گرانقدر تسنيم استفاده ميکنيم و راجع به آنها صحبت ميکنيم. چند شب گذشته راجع به آيه ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾،[1] مطالبي را براساس آنچه که ملاحظه فرموديد، تقديم شد؛ اما ـ إِنشَاءَاللَّه ـ چند شب پيرامون اين آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[2] که آيه پنجم سوره مبارکه «حمد» هست، با هم صحبتي کنيم!
همانطوري که ملاحظه فرموديد، سوره مبارکه «حمد» عرض کرديم که خلاصه و عصاره قرآن است و در قرآن مجيد سوره مبارکه «حمد» به مثابه متن است و کل قرآن به مثابه شرح. برخي از کتابها، کتابهاي متني هستند و مراد ما از متن، يعني مطالب بسيار استوار متين و قرص و محکم و مبرهن و متقن نگارش شده است.
گاهي اوقات انسان مطالبي را بر اساس توضيح و شرح و تفصيل بيان ميکند؛ مطالب، مطالب خوبي است؛ اما اتقان، استحکام و بنيانهاي رصين و رکيني ندارد؛ ولي اگر بنا باشد که معارف فراوان و حکَم متنوعي را انسان بخواهد يا ذاتي بخواهد به صورت مندمج، به صورت عصاره و با حاوي بودن و شامل و جامع بودن همه معارف بيان کند، بسيار عبارتها و گفتهها بايد سنجيده، منظم، در يک نزد و نظم فوق العادهاي ارائه شود و سوره مبارکه «حمد» اين ويژگيها را دارد؛ گرچه همه قرآن، همه سورهها، همه آيات، محکم و متقن هستند و هيچ راه نفوذي در اين قرآن عزيز نيست. اين کتاب را خداي عالم، کتاب عزيز معرفي کرده است و عزيز، يعني آن کتابي که هيچگونه سستي و فطوري و شکافي در آن راه ندارد، همه مطالبش استوار و محکم و متقن است و جايي براي اينکه کسي بخواهد اشکالي، ايرادي، نقدي، نقضي و اعتراضي نمايد، جا ندارد. آن قدر اين کتاب از جايگاه حکمت، ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ﴾.[3] اين حکمتي که در لابهلاي آيات و سور الهي نهفته شده است، جا براي اينکه کسي نقدي کند و يا اعتراضي و اشکالي ندارد و لذا مفسران و قرآنپژوهان با اتقان و با تحقيقات فراواني که حول آيات الهي داشتهاند، راجع به قرآن تفسيرها و قرائتهاي مختلفي را بيان داشتند.
سوره مبارکه «حمد» اين ويژگي را در حدّ اعلا دارد، در حدّ ممتاز دارد. همه قرآن در سوره مبارکه «حمد» خلاصه شده است و هر يک از آيات هفتگانه سوره مبارکه «حمد» عرض کرديم به مثابه يک اصل است، يک رکن اساسي است و همه قرآن به مثابه شرح و بسط و تفصيل آن است. همانطوري که ملاحظه فرموديد ما راجع به ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ اين چند شب را بحث کرديم و اين معنا را توضيح داديم که همه آياتي که در باب معاد هست، همه و همه تحت شمول اين آيه ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ است.
خدا همهجا هست و در هر جايي هم با اسم خاص خود هست. در روز قيامت خدا با چه اسمي ظهور ميکند؟ کدام يک از اسماي الهي در روز قيامت ظهور دارد و حاکميت دارد؟ اسم مالک! در آن روز ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الأمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾،[4] آن روز روزي است که تمام امر و قدرت و تصرف، همه و همه به قدرت الهي است و احدي در آن روز مالک هيچ چيزی نيست. خداي عالم با اسم قهّار ظاهر ميشود، با اسم مالک ظاهر ميشود و احدي مالک هيچ چيزي نيست: ﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾.[5]
ما اين روز را به چه روزي بناميم؟ روز تغابن است؟ روز خسران است؟ روز غضب است؟ روز رحمت است؟ چه روزي است؟ يک روز جامعي، عنوان جامع و شاملي را بايد تعريف کنيم که همه اين جلوهها و همه اين جهات در آن وجود داشته باشد. چه عنواني ميتواند جامع همه آنچه که در روز قيامت اتفاق ميافتد، باشد؟ آنهايي که اهل رحمت و بهشت و نعمتهاي دائمي الهي هستند، آنهايي که ـ مَعَاذَالله ـ اهل دوزخ و اهل نار و آتش هستند، اعمالي که در آن روز ديده ميشود، صُحف و کتبي که انسانها در آن روز با خود ميآورند، همه اينها را ما بخواهيم جمع بکنيم، يک کلمه جامع، شامل که بتواند يک حکايت درست و جامعي را از روز قيامت داشته باشد، آن عنوان چيست؟ شما ميدانيد دهها اسم را خداي عالم در قرآن راجع به روز قيامت بيان فرموده است: ﴿الْقَارِعَةُ ٭ مَا الْقَارِعَةُ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ﴾،[6] ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾،[7] ﴿الْحَاقَّةُ ٭ مَا الْحَاقَّةُ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ﴾،[8] همه اينها اسامي قيامت است. ﴿يَوْمُ التَّغَابُنِ﴾[9] «يوم الخسران»، اينها نامهايي است که خداي عالم براي آن روز قرار داده؛ اما چه عنواني ميتواند جامع و شامل باشد؟ فرمود: ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾.
آيه بعدي را ما ميخواهيم راجع به آن سخن بگوييم، با همين ذهنيت، با همين انديشه به سراغ آيه بعد ميرويم: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. يکي از مهمترين و اصليترين راهبردهاي دين مسئله عبادت است. آن قدر مسئله عبادت مهم و اساسي است که خداي عالم در يک آيه اصلاً فلسفه آفرينش جن و انس را عبادت معرفي کرده است که حالا ـ إِنشَاءَاللَّه ـ به اين بخش هم خواهيم رسيد و توضيح ميدهيم که ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾،[10] ما جن و انس را نيافريديم، مگر اينکه اينها به عبادت و بندگي و پرستش در پيشگاه پروردگار عالم باشند. اين يعني چه؟ اين عبادت چيست؟ چقدر مهم است که خدا اين همه هستي و آفرينش و نظام کيهاني، اين سبع سماوات، اين همه فرشتگان و ملائکه، عالم عقول، عالم نفوس، عالم طبيعت، همه و همه را آفريده تا انسانها به شجره طيبه عبوديت و بندگي دربيايند و در پيشگاه پروردگار عالم اهل پرستش و نيايش و بندگي باشند. اين چقدر مهم است! اين چقدر ارزش دارد که خداي عالم بحث عبادت را مطرح ميکند! مگر خدا ـ مَعَاذَالله ـ نيازي به عبادت دارد؟ مگر عبادت بندگان بناست ـ مَعَاذَالله ـ مشکلي را از مشکلات الهي برطرف کند؟ يا بناست مثلاً نفعي به خدا برساند؟ خدا ـ مَعَاذَالله ـ مگر چيز کم دارد که به عبادت آسمانها و زمين دل ببندد يا به عبادت انسانها توجه داشته باشد؟ چرا خداي عالم اين همه در باب عبوديت و بندگي «لَا نَعْبُدُ إِلَّا إِيَّاه».[11]
خداي عالم طبق آيات الهي امر فرموده است که احدي را عبادت نکنند، شرک را خداي عالم به عنوان ظلم عظيم معرفي ميفرمايد که ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾.[12] چقدر خداي عالم با بتپرستي، با شرک، در تضاد است، در ستيز است و به همه انبياي الهي اين مأموريت را داد که با شرک و مشرکين بجنگند و مبارزه کنند و شرک را از روي زمين بردارند و توحيد را حاکم کنند، اين قصه شرک چيست؟ چرا شرک اين قدر آلوده است؟ چرا شرک اين قدر پليد است و خداي عالم با شرک اينگونه دارد مبارزه ميکند که ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾؟ خداي عالم همه گناهان را ميبخشد، مگر گناه شرک را، چرا شرک اين قدر پليد است که البته اگر انسان مشرک توبه بکند با توبه، شرک هم مورد آمرزش الهي قرار ميگيرد؛ اما اگر کسي توبه نکند، آن قدر رحمت خدا عام و شامل هست که همه گناهان را مورد گذشت و آمرزش قرار ميدهد، مگر مسئله شرک. قصه آن چيست؟ و چرا ما متوجه نيستيم به امر خطير عبوديت و بندگي و پرستش در پيشگاه پروردگار عالم و چرا از شرک اعم از شرک جلي يا شرک خفي اجتناب نميکنيم و پرهيز نميکنيم و اين را به درستي نميشناسيم؟ ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾.
يکي از راهبردهاي اساسي در معتقَد و در باورهاي همه اديان الهي مسئله عبوديت و بندگي است. اين را بايد توضيح بدهيم، عبوديت يعني چه؟ پرستش و بندگي در پيشگاه پروردگار عالم، يعني چه؟ نماز، روزه و مانند آن، اينها مظاهر بندگي است. ميفرمايد که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾؛[13] آن که روح نماز است، باطن و جان نماز است، ياد خدا بودن است. نماز يک آيينهاي است که انسان بايد در آيينه نماز ياد خدا را مشاهده بکند: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾. در آيينه عبادت و بندگي انسان بايد خدا را ببيند. در آيينه نماز جلوههاي رباني را مشاهده کند.
بندگي چيست؟ عبوديت و پرستش چيست که خداي عالم اين همه بر آن اصرار دارد و تأکيد دارد و همه انبياي الهي که يکي از بزرگترين و صاحب عزمترين آنها ابراهيم خليل در مقابل بتپرستي و عبادت در پيشگاه اصنام و بتها اينگونه برميخروشد و تبر به دست ميگيرد و با بتپرستي و شرک مبارزه ميکند. اين چيست؟ درون اين عبادت و بندگي به عنوان يک راهبرد اساسي در همه اديان، نه تنها در دين اسلام، نه تنها در دين يهود و يا مسيح، از ابتداي آفرينش انسان همزادي با عبوديت و بندگي در پيشگاه پروردگار عالم مورد توجه و عنايت بوده است، به حدي که خداي عالم مقصد و مقصود انسانها را عبادت و بندگي ياد ميکند: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ﴾،[14] در عين حالي که خداي عالم هيچ هدف و غرضي براي خود ندارد؛ اما هدف از آفرينش را بندگي همه آسمان و زمين، خصوصاً سرآمد آنها انسانها معرفي ميکند.
اگر ما معناي عبوديت و بندگي را به درستي بيابيم و فهم کنيم که بندگي، يعني چه؟ اگر ما نماز ميخوانيم و روزه ميگيريم، اينها مظاهر بندگي است؛ اما روح بندگي، حقيقت بندگي و اينکه انسان سراپا بنده خدا باشد و در پيشگاه پروردگار عالم سلم محض باشد و خدايي خدا را در جوارح و جوانحش مشاهده کند و اين بندگي آن جلوه اصلي و اساسي خود را بايد فهم کرد. ما ظاهري از بندگي داريم، يک پوستهاي از بندگي داريم. در اين آيه ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾، اين معنا کاملاً نهفته است که هيچ موجودي در عالم شايستگي پرستش و بندگي در پيشگاه او وجود ندارد، فقط و فقط خداي عالم است.
ـ اين را اجازه بدهيد در پيرامون همين واژه ﴿إِيِّاكَ﴾ يک توضيح مختصري عرض کنيم و بعد راجع به بحث عبوديت و بندگي پروردگار عالم ـ ﴿إِيِّاكَ﴾ در اين آيه چه نقش کليدي و اساسي دارد؟ همانطوري که عرض کرديم اين آياتي که در سوره مبارکه «حمد» هست، کلمه به کلمه، حرف به حرف، جزء به جزء، تجزيه آن، ترکيب آن، پيوند معنايي و جملهاي آن، همه آن داراي مغز و محتواي ويژه است. بايد با کمال دقت و حساسيت اين کلمات را پيگير بود.
ما خدا را با ضمير خطاب ميکنيم و ضمير مفرد، ضمير مفعولي، ﴿إِيِّاكَ﴾ و با مقدم داشتن اين ﴿إِيِّاكَ﴾، انحصار در عبوديت و بندگي را در پيشگاه پروردگار عالم اظهار ميکنيم. آيا اين پرستش و بندگي که يک معناي ويژهاي دارد. من هر چه نگاه کردم، ببينم در فارسي چه کلمهاي معادل عبادت و بندگي با آن معنا ميتوان پيدا کرد، در مقابل عبادت، واژه پرستش را ميآورند؛ همانطوري که در برابر کلمه حمد، ستايش را ميآورند؛ ولي آن قدر بار معنايي حمد و عبوديت بالاست که هيچگاه اين واژه ستايش يا واژه پرستش نميتواند معادل کلمات حمد و عبوديت و بندگي باشد. حمد و ستايش از آن پروردگار عالم است؛ اما چرا؟ چون خداي عالم هم صاحب کمال است و هم صاحب نعمت. ما يک شخص را در دو مقطع ستايش ميکنيم: يک آن وقتي که نعمتي را از او بگيريم. وقتي از کسي نعمتي به دست ما رسيد، فطرتاً انسان در مقابل او، او را حمد ميکند، او را ستايش ميکند. يا اگر يک کمالي را، يک زيبايي و جمالي را، يک قدرت و سلطنتي را، با شکوه و جلال در يک ذاتي ديد، او را تحسين ميکند، او را ستايش ميکند، او را ثنا ميگويد و مدح ميکند. در اين دو جا مدح و ستايش جا دارد.
پس يک جا اينکه يک نعمت از او به انسان برسد يا اينکه صاحب کمال و قدرت و شوکت و جلالي باشد. خدا به اين دو دليل صاحب مقام حمد است و بايد او را حمد کرد و چون در کلّ هستي، هيچ کمالي وجود ندارد جز کمال خدا و هيچ منعِمي در عالم نيست جز پروردگار عالم، پس حمد و ثنا و ستايش مختص به پروردگار عالم است: ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾. ما نميگوييم براي خدا حمد هست؛ بلکه تمام حمد، همه حمد براي خداست. شما هر خرّمي، هر زيبايي، هر کمالي که در دنيا ميبينيد، در آخرت ميبينيد، در عالم طبع، در عالم نفس، در عالم عقل مشاهده ميفرماييد، همه و همه از جايگاه پروردگار عالم است. «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست»،[15] اين خرّمي که احياناً در اينجا و آنجا انسان مشاهده ميکند، از ذات لايزال الهي است؛ لذا حمد فقط و فقط از آن خداست.
بله اگر از دست ديگري نعمتي به شما رسيد، به عنوان واسطه و مظهر رحمت الهي شاکر هست، بله ميگويند: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق»،[16] درست هم هست. اين حديث بسيار حديث شريفي است. اگر از کسي و دست کسي به شما نعمتي رسيد، حتماً او را اول انسان شکر ميکند و از او متشکر است و خدا را حمد شاکر است؛ ولي متوجه باشد که اين شخصي که واسطه بوده، واسطه است و خير و رحمت را از پروردگار عالم گرفته است، پس ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾. حمد منحصراً براي خداي عالم است، فقط و فقط بايد او را ثنا گفت، او را ستايش کرد و در مقابل او حمد و ثنا و زبان ستايش را گشود.
به همين ميزان مسئله عبوديت و بندگي است. بندگي خيلي حساستر و مهمتر است. ما ميتوانيم احياناً ديگري را حمد بکنيم، مدح بکنيم، ستايش بکنيم؛ اما پرستش ابدا! ممنوع است، حرام است انسان در مقابل غير پروردگار عالم بخواهد که پرستش کند و بندگي کند و در حدّ عبد و بنده خود را خاضع ببيند. خداي عالم انسان را آزاد آفريد و عبد هيچ کسی قرار نداد، همه و همه بنده خدايي هستند که خدا خالق آنهاست، ربّ آنهاست، رازق آنهاست و پرستش مختص به پروردگار عالم است، کسي راجع به پرستش و بندگي پروردگار عالم نميتواند سخني بگويد، فقط و فقط بر اساس همين ﴿إِيِّاكَ﴾ را خداي عالم در اين آيه مقدم داشته است. آيا چرا غير خدا شايسته پرستش و بندگي نيست؟
پرستش براي ذاتي است که حيثيت خالقيت، ربوبيت و رازقيت براي او تثبيت شده باشد. او مولا باشد، او صاحب باشد. چه کسي صاحب انسان است؟ چه کسي مالک انسان است؟ آسمان و زمين همه مُلک و مملوک پروردگار عالم هستند، چه موجودي ميتواند مالک انسان باشد؟ خالق و رب انسان باشد؟ غير از پروردگار عالم. و انسان جز در مقابل مولا و صاحب و مالک نميتواند بندگي کند. اين پرستش و اين بندگي فقط و فقط شايسته آن کسي است که «لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاء». «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي» خداي را سپاس که «لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاء».[17] عزت و کبريايي ردايي است که پروردگار عالم به تن دارد و احدي نميتواند چنين لباسي و ردايي داشته باشد و انسان فقط و فقط در پيشگاه پروردگار عالم ميتواند پرستش کند. بسيار محکوم است، مردود است، مطرود است اينکه انسان در پيشگاه غير خدا بخواهد کُرنش کند، خضوع کند.
يکي از دعاهايي که معمولاً خوب است که بخوانيم همين است که «يَا خَيْرَ الْمَسْئُولِينَ وَ يَا خَيْرَ الْمُعْطِينَ ارْزُقْنِي وَ ارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».[18] آن خدايي که انسان را آفريد و انسان را به کمال وجودي رساند و اين نظام هستي را از ريزترين ذره تا عاليترين موجود در نظام هستي او را آفريد و فرش پهن شده زير پاي انسان قرار داد، همه عالم به مثابه فرش قرمزي است که براي انسان پهن شده است و انسان آمده است تا همه موجودات، همه کرّوبيان و مقربان در درگاه به اين انسان خدمت کنند. اين انسان اگر بخواهد از جايگاه رفيع انسانيت حضيض پيدا کند و به سمت بندگي بتها و اصنام و امثال آنها برود، اين سقوط است، اين انحطاط است.
حالا ـ إِنشَاءَاللَّه ـ در شبهاي آتي به معناي پرستش بندگي و روح پرستش و بندگي سخن خواهيم گفت و اين راهبرد اساسي و اين اصل اساسي که در بين همه اديان وجود داشته به عنوان اولين مسئله بعد از توحيد. در همين کتاب تفسير تسنيم هم والد بزرگوار به اين مسئله اشاره ميکنند؛ بعد از توحيد، مسئله عبادت و بندگي مطرح است. وقتي گفتيم: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾،[19] که همه اينها توحيد است، ضمناً هر کدام هم بار معنايي خود را دارد؛ اما خدا با اسم «الرحمن»، «الرحيم»، «مالک» که همه اينها توحيد است و اسماي الهي است، بعد از اينکه اين توحيد مستقر شد و انسان با همه وجود خدا را مبدأ فاعلي و مبدأ غايي دانست، مبدأ و منتهاي هستي را پروردگار عالم دانست، اينجا براي خويش سُفره بندگي و عبوديت پهن ميکند و ميگويد هيچ موجودي شايسته اين نيست که انسان در پيشگاه او بندگي بکند، مگر خدايي که رحمان است، رحيم است، مالک است و شايستگي اين بندگي در پيشگاه او وجود دارد.
اميدواريم که خداي عالم همه ما را به بندگي شايسته و به صلاح در عبوديت و بندگي موفق بفرمايد و زمينه بهرهمندي کامل را در عرصه عبوديت و بندگي عنايت بگرداند!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
آني و لحظهاي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!
معارف توحيدي را در اين شبهاي ارزشمند به برکت قرآن و عترت، نصيب همه ما بگردان!
عبوديت، پرستش و بندگي شايسته را، نصيب همه ما بفرما!
خدايا مرضاي مسلمين، مخصوصاً منظورين، شفاي عاجل مرحمت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايش، محشور بفرمايد!
کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، حوزهها و دانشگاهها، جوانان، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرمايد!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگرداند!
«وَ عَجِّلِ اللَّهُمَََََ تَعَالَََی فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. سوره فاتحه، آيه4.
[2]. سوره حمد، آيه5.
[3]. سوره يس، آيات1 و2.
[4]. سوره انفطار، آيه19.
[5]. سوره غافر، آيه16.
[6]. سوره قارعة، آيات1 ـ 3.
[7]. سوره واقعة، آيه1.
[8]. سوره حاقة، آيات1 ـ 3.
[9]. سوره تغابن، آيه9.
[10]. سوره ذاريات, آيه56.
[11]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص431.
[12]. سوره لقمان، آيه13.
[13]. سوره طه، آيه14.
[14]. سوره ذاريات، آيه56.
[15]. غزليات سعدی، غزل شماره13؛ «به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست ٭٭٭ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست» .
[16]. وسائل الشيعه، ج16، ص313؛ «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه192.
[18]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص551.
[19]. سوره فاتحة، آيات1 ـ 4.