14 11 2017 271253 ID:
image
مراحل اخلاق در قرآن؛

«ریاضت» برای سالكان الهی این است كه نفس سركش خود را رام كنند

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها...

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند. آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند. پیش از این به «توبه» و «زهد» از مراحل مانع زدایی از سیر و سلوک پرداختیم. در ادامه به مساله «ریاضت» و نقش آن در مانع زدایی از سیر و سلوک می پردازیم.

ریاضت

مرحله بعد مقام «ریاضت» یعنی تمرین است. حضرت علی (علیه‌السلام) می‏فرماید: «و إنّما هی نفسی أروضها بالتقوی»[1]؛ من نفس خود را با تقوا ریاضت می‏دهم. همچنین آن حضرت می‏فرماید: «لأروضنّ نفسی ریاضة تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی كعین ماءٍ نضب مَعینها مستفرغة دموعَها»[2]؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین می‏دهم كه به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، كاملاً متمایل شود و به نمك، به جای نان خورش قناعت كند و چنان از چشمهایم اشك بریزم كه همچون چشمه‌ای خشكیده، دیگر اشكم جاری نگردد. كسی كه با تمرین بخواهد حیوان سركشی را رام كند می‏گویند آن را ریاضت می‏دهد و «رائض» كسی است كه با تمرین حیوان سركش را رام می‌كند.

ریاضت برای سالكان الهی این است كه نفس سركش خود را رام كنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حركت نكند و فقط راه چهارم را كه راه «فرشته منشی» است طی كند و مطیع عقل عملی[3] باشد.

به هر تقدیر، ریاضت یعنی تمرین دادن. انسان وقتی نفس امّاره را تمرین بدهد، آن را از امّاره بالسّوء بودن می‏رهاند و از تمرّد و سركشی بیرون می‌ورد و مطیع عقل عملی می‏كند و در این اطاعت هم آن را ثابت قدم و راسخ می‏گرداند كه در نتیجه، اطاعت از عقل عملی برای آن ملكه می‏شود.

پیروز در دو جبهه

امیرالمؤمنین (علیه السّلام) كه در نبرد درونی و بیرونی، پیروز شده درباره نفس امّاره می‌فرماید: «وإنّما هی نفسی أروضُها بالتّقوی»؛ من نفس خودم را با تقوا ریاضت می‌دهم.

ما موظّفیم كه نفس را تمرین بدهیم. نفس اگر از ما كار حرامی را بخواهد، مانند این است كه اسب زیر پای انسان بخواهد به بیراهه برود كه باید لجامش را گرفت و آن را به راه آورد. اگر ما به خواسته‌های نفس پاسخ ندهیم، كم كم عادت می‌كند تا در سختیها صبر كند. این كار مبارزه با نفس است. از نظر جنگ با زرق و برق بیرون نیز آن حضرت می‌فرماید: «یا دنیا... أُعْزُبی عنّی»[4]: ای دنیا از من دور و غایب شو و خودت را به من نشان مده كه خریدار تو نیستم. آن حضرت (علیه السلام) این سخن را در بحبوحه قدرت و حكومت می‌فرمود، نه در دوران انزوا.

ممكن است كسی منزوی باشد و زاهدانه به سر ببرد و به دنیا چنین خطاب كند؛ امّا كسی كه منزوی نیست، بلكه شهرت جهانی دارد، اگر زاهدانه به سر ببرد كار هنرمندانه‌ای كرده است. خود آن حضرت در نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصاری كه كارگزار آن حضرت در بصره بود می‌فرماید: اگر بخواهم، می‏توانم بهترین غذاها را فراهم كنم؛ ولی این كار را نمی‌كنم. شاید در دورترین مناطق این كشور، گرسنه‌ای به سر ببرد: «ولو شئتُ لاهتدیتُ الطریق إلی مصفّی هذا العسلِ ولُباب هذا القَمح ونسائج هذا القَزّ ولكن هیهات أن یغلبنی هوای ویقودنی جَشَعی إلی تخیر الأطعمة ولعل بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع أو أبیت مِبْطاناً وحولی بطون غَرْثی وأكباد حَرّی»[5]. آن حضرت در همین نامه می‏فرماید: شما مثل من نمی‌توانید زندگی كنید، ولی از حلال خدا نگذرید و وارد مرز حرام نشوید: «ألا وإنّكم لا تقدرون علی ذلك ولكن أعینونی بورع وإجتهاد وعفّة وسَداد»[6].

امیرالمؤمنین‌(علیه السّلام) در باره بهره‌وری از حلال نیز می‌فرماید: «أسهروا عیونكم وأضمروا بطونكم... وخذوا من أجسادكم فجودوا بها علی أنفسكم ولا تبخلوا بها عنها»[7]: چشمهای خود را به كم‌خوابی و بی‌خوابی عادت دهید تا بتوانید در آخر شب بیدار باشید، شكمهای خود را هم لاغر كنید. عقل، نقل و علم، پرخوری را بد می‌داند؛ زیرا مقدار زیادی از غذاهایی كه می‌خوریم مورد نیاز بدن نیست و بدن وادار می‌شود برای تبدیل آن تلاش و كوشش و بعد آن را دفع كند در نتیجه روح كه باید به فرزانگی نایل شود، سرگرم زباله‌روبی می‌گردد. مانند این كه مهندسی كه می‌تواند نقشه‌ای جامع برای شهری تهیه و اجرا كند به زباله‌روبی وادار كنیم. روح می‌تواند معمار و مهندس بسیار خوبی باشد، ولی ما بر اثر پرخوری او را به زباله‌روبی وادار می‌كنیم و این جفای به روح است.

كسی در جبهه جنگ، كامیاب است كه اهل ایثار و نثار باشد. از این رو آن حضرت فرمودند: شما در جنگ با هوس و لهو و لعب درون و بیرون باید سخاوتمندانه از جسمتان بكاهید و به سود جانتان حركت كنید.

دنیا از راه نفس امّاره انسان را فریب می‌دهد، كه باید آن را در صحنه جهاد اكبر سركوب كرد و اگر منزّه شویم، تعلّقات ما كم می‌شود. آنگاه وارد قلعه امنی می‌شویم كه هیچ كس به ما دسترسی ندارد، و از گناه به آسانی می‌گذریم.

نقش تمرین در مسایل اخلاقی

تمرینهای عادی، تنها از یك نظر كار سخت را آسان می‌كند و آن، عادت كردن است؛ امّا تمرینهای معنوی، از دو جهت كار سخت را آسان می‌كند: یكی اعتیاد و دیگری درون بینی.

توضیح این كه: اگر ناتوانی بخواهد بار سنگینی بردارد برای او دشوار است، ولی اگر سالهای متمادی زورآزمایی و تمرین كند، عادت كرده، قوی می‌شود و آن بار سنگین را به آسانی برمی‌دارد. اگر چه بار، همان بار سنگین قبلی است، ولی چون تمرین كرده حمل همان بار سنگین برای او آسان شده است.

اما در امور معنوی اگر كسی كاری واجب را مكرّر انجام دهد، بعدها برای او عادی می‌شود و سخت نیست، یا اگر حرامی را مكرّر ترك كرده، ترك این حرام برای او عادی می‌شود و عامل دیگر برای آسان شدن انجام واجبات و ترك محرمات، عارف شدن است. كسی كه طی سالهای متمادی، اهل فضیلت باشد؛ یعنی كارهای واجب را انجام دهد و از كارهای حرام بپرهیزد، درون كار واجب را كه شیرین و شكوفاست و درون كار حرام را كه بدبو و متعفن است می‌بیند و به این ترتیب، این معرفت بر آن عادت افزوده می‌شود. اگر كسی بخواهد كاری لذید و گوارا انجام دهد، چون به گوارا بودنش علم دارد آن را به آسانی انجام می‌دهد؛ مثلاً، خوردن غذا زحمت دارد، ولی لذّت این غذا آن زحمت را جبران می‌كند.

تمرین بر انجام واجبات و ترك محرمات، انسان را درون‌بین می‌كند و درون كارهای واجب، كه شهد و روح و ریحان است، برای انسان متعبّد، آشكار می‌شود و از این رو كارهای واجب را به آسانی انجام می‌دهد؛ چنانكه پیغمبر اكرم‏(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هنگام نماز به بلال می‌فرمود: «اَرِحْنا یا بَلال»[8]؛ اذان بگو تا خستگی ما برطرف شود. پرهیز از محرّمات نیز همین گونه است؛ كسی كه سالیان متمادی تمرین و در نتیجه عادت كند كه كار حرام نكند، معرفت الهی نصیبش می‌شود و درون‌بین خواهد شد؛ یعنی درون گناه را كه بد و متعفّن است می‌بیند. آنگاه از این كار متعفّن، به سرعت و آسانی می‌گذرد.

به همین جهت، خدای سبحان می‌فرماید: ﴿اَمّا مَنْ أعْطی وَاتَّقی٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنی٭ فَسَنُیسِّرُهُ لِلیسری﴾[9]؛ كسی كه حقوق الهی را رعایت و به واجبها عمل كند و به آنچه كه مربوط به اصول و فروع است تصدیق داشته، ایمان بیاورد و عمل كند؛ یعنی این تمرین را داشته باشد، ما او را برای انجام كارها و عاقبت خیر «آسان» می‌كنیم و در نتیجه، او به آسانی به طرف خیر می‌رود.

سرّ این كه عدّه‌ای انفاق در راه خدا را «غرامت» می‌دانند و عدّه‌ای آن را «غنیمت» می‌شمارند نیز همین تمرین و درون‌بینی است. قرآن كریم این دو دید را نقل كرده، می‌فرماید: ﴿ومن الأعراب من یتّخذ ما ینفق مَغْرماً﴾[10]؛ عدّه‌ای انفاق در راه خدا را غرامت می‌دانند؛ مثلاً می‌گویند: این چه مالیاتی است كه اسلام از ما می‌خواهد؟ در حالی كه انفاقِ مالی برای رفع نیاز نیازمندان نظام، عبادت است؛ امّا مؤمنان این انفاق و تعاون را غنیمت می‌دانند؛ چون مال، مادّه شهوات و تعلّق به آن، غبار دل و انفاق در راه خدا غبارروبی است.

مؤمن می‌داند درون انفاق، روح و ریحانِ بهشت است و خداوند در دنیا هم چند برابر به او عطا می‌كند: ﴿وَیربی الصّدقات﴾[11]. از طرف دیگر، مؤمن چون تمرین كرده و عارف و درون‌بین شده، به آسانی انفاق می‌كند؛ امّا كسی كه معتقد نیست یا تمرین نكرده، انفاق را غرامت می‌داند.

در مسائل عبادی نیز چنین است؛ فرد غیر مؤمن مسائل عبادی را تكلیف یعنی كلفت و رنج می‌داند؛ در حالی كه مؤمن، آن را تشریف و شرافت می‌داند.

امام صادق (سلام الله علیه) می‏فرماید: «شَرَفُ المَرء صلاته باللّیل وعِزّهُ كَفُّ الأذی عن النّاس»[12]؛ شرافت هر كسی به نماز شب و عزتش در این است كه كسی را نیازارد. جوان متشرع، به آسانی چشم و گوش خود را از حرام می‌بندد؛ آهنگ حرام را نمی‌شنود و منظره حرام را نمی‌بیند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در پایان قصّه عقیل می‌فرماید: رشوه خوردن، مانند آن است كه كسی قِی یا لعاب دهان مار را بخورد[13]، و این همان درون‏بینی است و هیچ گونه اغراق و مبالغه در این كلام نیست. هیچ عاقلی حاضر نیست آب دهان مار را بخورد و واقعیت حرام نیز همین است.

اگر شرافت را در قناعت بدانیم، راحتیم. امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) قناعت را به عنوان مُلك و سلطنت، و از مصادیق حیات طیب می‏شمارد كه در آیه شریفه ﴿مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذكرٍ أوْ أنثی وهُوَ مؤمِن فَلَنُحیینَّهُ حَیا‌ةً طیبة﴾[14] آمده است: «كفی بالقناعة مُلْكاً وبحسن الخلق نعیماً وسئل (علیه السلام) عن قوله تعالی ﴿فلنحیینّه حیاةً طیبة﴾ فقال: هی القناعة»[15].

ما اگر این هنر را داشته باشیم كه هر لباسی بر تن دیگران بود، هر فرشی در خانه دیگران و هر چیزی را كه در دست دیگران دیدیم نخواهیم، راحتیم. باید معیار ارزشها را هم خوب تشخیص بدهیم. حكما گفته‌اند: «اِخْتَرْ مِنَ الثّیاب ما، یخْدِمكَ لا ما تَخدِمُه». كسی كه لباس نو و فاخر بر تن كرده‌است و همه فكرش متوجه حفظ زیبایی آن است، او خدمتگزار آن لباس است نه لباس، خدمتگزار او. سایر لوازم زندگی نیز همین طور است. بعضی خدمتگزار لباس و فرش خود هستند ولی نمی‌دانند كه لباس و فرش و مانند آن، لذّت وهمی انسان را تأمین می‌كند و رفتن در پی لذات وهمی رفتن به دنبال سراب است؛ امّا او كار خارجی و عینی درباره آن كالاها دارد و تمام وقت خود را صرف می‌كند كه باغ وراغ را تزیین كند.

 

پاورقی.......................

[1] ـ نهج‌البلاغه، نامه 45، بند 10.

[2] ـ نهج‌البلاغه، نامه 25، بند 26.

[3] ـ محقّق طوسی در این بحث عقل عملی را بر «نیروی اجرایی و عملی» اطلاق كرده است. گرچه در اصطلاح، عقل عملی بر قوه‌ی كه حكمت عملی را درك می‏كند اطلاق می‏شود، ولی اگر ما اصطلاح را چنین قرار دهیم، بهتر است: عقل عملی یعنی نیروی مدبّر، مدیر و نیروی اجرایی كه «عُبد به الرَّحمن واكتسب به الجنان» (اصول كافی، ج 1، ص 11)؛ نه نیرویی كه مسائل و حكمت عملی را درك می‏كند؛ زیرا درك همه مسائل، خواه نظری و خواه عملی، بر عهده عقل نظری است.

[4] ـ نهج‌البلاغه، نامه 45، بند 26.

[5] ـ نهج‌البلاغه، نامه 45، بند 11.

[6] ـ نهج‌البلاغه، نامه 45، بند 5.

[7] ـ نهج البلاغه، خطبه 183، بند 20.

[8] ـ بحار، ج 79، ص 193.

[9] ـ سوره لیل، آیات 5 7.

[10] ـ سوره توبه، آیه 98.

[11] ـ سوره بقره، آیه 276.

[12] ـ بحار، ج 72، ص 52.

[13] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 224، بند 8.

[14] ـ سوره نحل، آیه 97.

[15] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 229.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments