أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
نهمين شب از شبهای ارزشمند ماه مبارک رمضان را در اين جمع ايماني، با موضوعي از موضوعات قرآني، پي ميگيريم و خداي عالم را بر اين توفيق، بر اين نعمت و منّت بزرگ سپاسگزاريم که اين جمع ايماني در کمال اخوت و صميميت، در يک فضاي قرآني به دنبال کسب فضايل و کمالات ايماني هستيم و ـ إنشاءالله ـ خداوند هم به همه ما اين عنايت را خواهد داشت که بر زيادتي و فزوني ايمان ما بيفزايد و راه پايداري و استواري ايمان را در قلبها تثبيت بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم)!
موضوع اصلي ما عنوان «خدا در قرآن» است. نگاهي که از اين منظر ما به خدا داريم و جلوههاي الهي را در قرآن از جايگاه قرآني پي ميگيريم، يک تفاوتهاي اصلي و اساسي وجود دارد و آن اين است که خداي عالم در تمام سطوح زندگي بشر حضور دارد، ضمن اينکه در تمام عوالم و طبقات هستي هم هست.
يکي از اسماي حسناي الهي عبارت است از «ذي المعارج»، اين «ذي المعارج»؛ يعني خدايي که در همه مراتب و درجات هست و همه درجات و مراتب جلوههاي حضور خداست و خدا در تمام اين صحنهها حاضر است، ناظر است، شاهد است و هيچ صحنهاي از صحنههاي هستي نيست که خداي عالم در آن صحنه حضور نداشته باشد؛ بلکه قوّت و شدّت وجودي پروردگار عالم اقتضا ميکند که در همه مراحل و زواياي هستي در نهايت اتقان و صلابت حضور داشته باشد. اين اسماي حسناي الهي همينطور فقط اسم نيست؛ بلکه اينها حقيقت است، از جمله اسماي الهي صمد است؛ ﴿اللَّهُ الصَّمَدُ﴾؛[1] يکي از اسماي حسناي خدا اين عنوان صمد است. «صمد»؛ يعني آن حقيقتي که هيچ خلأيي در او تصور نميشود. او مالامال از هستي است، او سراسر وجود است و قوت و شدت هستي است و اين صمديت هم، هم در مقام ذات است هم در مقام صفت است هم در مقام فعل، يعني چه؟ يعني اگر خداي عالم در متن هستي طبيعت حضور دارد، يک حضور کامل، يک حضور شامل، جامع، هيچجا از هستي عالم طبيعت نيست که خدا حضور نداشته باشد. حالا کسي بگويد ما اينجا کاري ميکنيم ـ معاذالله ـ خدا نميبيند، خدا غافل است، حالا در خلوت است، در پنهاني و نهاني است، در شب است، اينها معنا ندارد. خلوت براي ما خلوت است. شب و روز براي خدا يکسان است، خلوت و جلوت براي پروردگار عالم يکسان است. آن خدايي که در نهان وجود ما هست و از ما به ما عالمتر و آگاهتر است، اگر خدا از ما به ما مهربانتر است، مگر ميشود از ما به ما عالمتر نباشد! ميتواند کسي فکر بکند و قبل از اينکه فکر بکند ـ معاذالله ـ خداي عالم بر بالاي فکر و انديشه او حضور نداشته باشد: ﴿إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾؛[2] خدا در قرآن ميفرمايد که کاملاً آگاهي دارد قبل از اينکه در هر کاري بخواهيد وارد شويد، حتي بخواهيد فکر بکنيد، حتي بخواهيد بينديشيد. اين حضور الهي در همه مراحل هستي به اقتضاي آن است که او صمد است، او يک حقيقت غني و پُري است که هيچجايي از جاهاي هستي در همه مراحل نيست، مگر اينکه او هست؛ لذا آدم حتي اگر بخواهد در خلوت هم گناه بکند، يک شرمساري در پيش خود و وجدان خود احساس ميکند؛ اين وجدان چيست؟ اين وجدان چيزي جز ظهور فيض الهي که نيست ما چيزي داشته باشيم به نام وجدان و اين وجدان را ـ معاذالله ـ خدا نداند! وجدان يک قوّهاي است، يک سربازي است از سربازان الهي که در نهاد انسان قرار دارد و خداي عالم او را به عنوان مأمور خود قرار داده تا انسان به وسيله اين وجدان خود را مواظبت کند، خود را مراقبت کند. اين نفس لوّامه که خداي عالم ميفرمايد: ﴿لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾،[3] اين نفسي که انسان در مقابل بديها از درون مورد ملامت و سرزنش قرار ميگيرد، اين چيست؟ اين از کجا آمده؟ چرا وقتي انسان ـ خداي ناکرده ـ يک بدي مرتکب شد، يک احساس شرمندگي در درون خود دارد؟ حالا آنهايي که اين نفس را در درون خودشان ميراندند و محجوب نگاه داشتند، يک بحث ديگري است؛ هيچ انساني نيست، مگر اينکه نفس لوّامه دارد، خداي عالم به اين نفس در قرآن سوگند ياد ميکند: ﴿لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾؛ اين نفس لوامه مثل نفس اماره است. نفس اماره، نفسي است که انسان را به بديها امر ميکند، فعّال است و در حدّ مبالغه انسان را به بديها امر ميکند؛ اين را ميگويند نفس اماره. يک نفسي هم در درون انسان است به نام نفس لوّامه که به صورت مبالغه، هم اماره مبالغه است هم لوّامه مبالغه است؛ يعني به شدت در درون انسان به انسان نهيب ميزند و انسان را سرزنش ميکند و مورد ملامت قرار ميدهد تا انسان از درون خود يک بازدارندهاي داشته باشد. چقدر زيبا خداي عالم در درون نفس انسان يک قوهاي کار گذاشته که اين قوه انسان را از بديها باز بدارد! گرچه شهوت هست، گرچه غضب هست؛ اما در کنارش نفس لوّامه اجازه حرکت به سمت بدي را نميدهد، اگر کسي به اين نداي فطرت خود پاسخ بگويد.
به هر حال اين جهات وجودي که خداي عالم به جهت قوّت و شدّت و حدّت وجودي دارد همه صحنه هستي را پُر کرده است. اين پُر بودن، اين ملأ و اين صمد از اوصاف الهي است. وقتي ميگوييم: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾؛[4] مخصوصاً وقتي در نماز اين سوره مبارکه «اخلاص» را که يکي از سورههاي ارزشمند توحيدي است، ميخوانيم با اين اسم خيلي بايد خودمان را رفيق کنيم، انيس کنيم، با اين اسم خدا و لذّت ببريم به اينکه خدا را با اين اسم صدا ميکنيم: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾؛ يعني آن خدايي که در همه هستي با ملأ و پُري حضور دارد، با شدّت، با حدّت و انسان ميتواند کاملاً حضور خدا را در جهات مختلف ملاحظه کند، مشاهده بکند، کافي است که يک آمادگي روحي و ذهني داشته باشد. اين حضور خدا بود، «خدا در قرآن» که بحث بسيار ارزشمندي است و شما هيچ آيهاي را نميبينيد، مگر اينکه اين حضور خدا را در آن آيه ملاحظه ميفرماييد!
بعد عرض شد که خداي عالم در چهار پرده کلي خود را نشان دارد ميدهد: يک پرده تسبيح است، يک پرده تحميد و حمد و ثناست، يک پرده تهليل است؛ يعني «لا اله الا الله» و يک پرده ديگر هم «الله اکبر» که اينها کلمات الهي هستند، اينها ارکان هستي هستند، اينها آن حقايقي هستند که به وسيله اين حقايق، جهان شکل ميگيرد. اينها چهار تا ذکر و اسم نيستند، براي ما که با اين حقايق آشنا نيستيم، چهار تا ذکر هستند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»؛[5] اما اين چهار تا چهار رکن هستي هستند، چهار زاويه و چهار ضلع وجودند و اگر هر کدام از اينها نباشند، نظام هستي مختل است.
حالا در باب تسبيح نکاتي را در جلسات گذشته عرض کرديم. امشب راجع به «تحميد و حمد» خدا مطالبي را عرض بکنيم.
يکي از اسماي حسناي الهي «حميد» است، حميد يکي از شريفترين اسماي حسناي خداي عالم است. خدا بارها و بارها خود را با اين اسم در قرآن معرفي کرده است. حميد يعني چه؟ حميد يعني آن حقيقتي که حمد و ثنا و ستايش شايسته اوست و او هميشه محمود است و مورد ثنا و ستايش همه هستي است. او براي همه عالم حميد است. «حميد» بر اساس صيغه صفت مشبهه بر مبناي «فعيل»؛ يعني دوام، ماندگاري و پايداري اين حمد و ثنا. حمد و ثنا و ستايش براي پروردگار عالم يک امر قطعي و ضروري است، حميد است.
خدا در قرآن همواره خود را با اين اسم معرفي ميکند. ما هم از اين اسماء لذت بريم، خدا را با اين اسم حميد او بخوانيم، در قرآن مجيد هست که ﴿وَ لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا﴾؛[6] يعني براي خداي عالم اسماي حسناي فراواني است و شما خدا را با اين اسماء صدا بزنيد. بعضيها فکر ميکنند که خود اين اهلبيت(عليهم السلام) که اينها «اسماء الله» هستند؛ درست است، بايد اين «اسماء الله» را صدا زد تا اين اسماء آن مسمّاي حقيقي يعني خدا را به جريان افاضه و فيض هستي درآورد و طبعاً بارش رحمت الهي هست. وقتي ما ميگوييم «يا حسين، يا علي، يا زهرا» اينها اسماي حسناي الهي هستند. ما اين اسماء را صدا ميزنيم تا آن مسمّاي حقيقي در مقام فيض و افاضه برآيد و انسانها را از فيضش مشروب سازد و الا اين اسماي حسناء ذاتاً از آنها کاري ساخته نيست، فرمود: ﴿وَ لِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا﴾، چون بعضيها ـ متأسفانه ـ فهم درستي از اين مسايل ندارند و مستقيماً فکر ميکنند که استقلال براي اين اسماء هست، نه؛ فقط و فقط آن که مبدأ فيض است، مبدأ افاضه است، مبدأ خير است، پروردگار عالم است و «لاغير» و اگر ما ميگوييم «يا زهرا، يا علي، يا فاطمه» که اينها اسماي حسناي الهي هستند، خودشان فرمودند: «نحن اسماء الله»،[7] ما اسماي الهي هستيم؛ ولي اين اسماء چکار ميکنند؟ آن مسمّا را به حرکت وا ميدارند تا آن مسمّا يعني آن حقيقت اصلي، فيض هستي را، علم را، رحمت را، مغفرت را، رضوان را و همه کمالات را به برکت اين اسماء عطا بکند.
يکي از اسماي الهي اسم حميد است. ما کمتر با اين اسما آشنا هستيم. شما ملاحظه بفرمايد به قرآن، خدا مکرّر در قرآن اسم شريف حميد را دارد ذکر ميکند. ما کمتر خدا را به عنوان حميد صدا ميزنيم. «يا حميد»! يعني اين خدايي که همواره محمود هستي، همواره مورد ثنا و ستايش هستي، ثنا و ستايش الهي را ما به صورت رسمي در دستور کارمان داشته باشيم، سبک زندگي ما بايد اين باشد که خدا را حمد ميکنيم. آنهايي که سبک زندگي دنيايي را تعقيب ميکنند، همين کارهاي روزمرّه را، صبح ساعت چند بلند شويم و چقدر غذا بخوريم و چه وقت بخوابيم و چه وقت ارتباط و اين حرفهاي عادي که اينها خوب است، اينها هم بايد باشد، نظم و ترتيب در نظام طبيعت بسيار لازم و خوب است؛ اما سخن اين است که يک سلوک الهي داريم، يک سبک زندگي؛ اين سبک زندگي اگر از سلوک الهي الهام نگيرد، يک امر خيلي ظاهري و سطحي ميشود. آن سلوک الهي است که سبک زندگي انسان را ميسازد و بر اساس آن به انسان در زندگي معنا ميدهد. وقتي ميگويد که ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛[8] خداي عالم منزّه است در هر بامداد و شامگاه، اين سلوک الهي است، اين بندگي و آيين پرستش پروردگار عالم است که اين وقتي ميآيد در سبک زندگي به برنامه ما معنا ميبخشد، سبک زندگي که اين به اصطلاح يک واژه غربي است که اخيراً اين چند سال به فرهنگ ما دارد ميآيد و خيلي هم از اين آقايان کتاب مينويسند و اينهايي که در تريبون دارند در اين رسانهها، از اين حرفها ميزنند. اينها در حقيقت يک رهآورد غربي است. ما قبل از اينکه به سبک زندگي بپردازيم، خداي عالم اين سلوک الهي را به انسان تعليم کرده و بر اساس سلوک الهي انسان ميتواند سبک زندگي خود را بسازد. اين حمد خدا و ثنا و ستايش الهي در سلوک الهي و بندگي ما نقش بسيار مؤثري دارد. ما ميشود فقط در نماز بگوييم: ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾؛[9] اما در هر سفرهاي، کنار هر رزقي، کنار هر زيبايي، کنار هر کمالي ما «الحمد لله» نگوييم! اصلاً واژه «حمد»؛ يعني چه؟ البته در سال قبل که تفسير سوره مبارکه «حمد» را بر اساس تسنيم اينجا داشتيم، مباحثي از باب حمد ارائه شد خدمت سروران بزرگوار؛ اما امسال از يک منظر ديگر و نگرشهاي روايي اين بحث را هم دنبال بکنيم.
«حمد»؛ يعني ثنا و ستايش يا در مقابل نعمت انسان ثنا و ستايش ميکند که همان شکر است و گاهي اوقات در مقابل يک کمال، يک عظمت و يک جلال و شکوهي است. وقتي انسان اين عظمت آسمان و زمين را ميبيند، در مقابل او خدا را حمد ميکند، خدا را ثنا و ستايش ميکند که چقدر عظمت و چقدر جلال و شکوه و زيبايي و هنر در اين صنع و آفريدهاش قرار داده است! ميشود انسان کنار سفره قرآن قرار بگيرد و خدا را حمد نکند؟ در مقابل اين نعمت بزرگ و اين عظمت قرآن، اين آيات الهي که اين بشر مدعي را به ذلّت واداشته، خاضع کرده و احدي نميتواند يک سوره مثل قرآن بياورد. اينکه 114 سوره است، يک سوره کسي در طول تاريخ، در اين طول هزار و بيش از چهارصد سال بياورد ـ حالا همين جا يادم آمد که امسال چون مستحضر هستيد که سال شهادت مولاي متّقيان اميرمؤمنان علي بن ابيطالب که به روحش مطهرش صلواتي اهدا بفرماييد! ـ سال چهل هجري حضرت به شهادت رسيد؛ الآن هم ما در سال 1441 هستيم؛ يعني دقيقاً 1400 سال قبل، مولايمان، اماممان، مقتدايمان، عزيز عالم و آدم، علي بن ابيطالب شربت شهادت نوشيد. امسال بايستي که اين هزار و چهارصدمين سال شهادت و رحلت آن امام عزيز را باشکوهتر و با صلابتتر ما عزاداري کنيم و از معرفت و ارادتي که نسبت به او داريم، بيفزاييم و اين براي ما يک فخري است به هر حال اين مسئله هست.
از تاريخ نزول قرآن تا الآن، يعني 1450 سال يا پنجاه و اندي سال، احدي نيامده که به خود اجازه بدهد که مثلاً يک سوره، ولو سورههاي کوچک بخواهم مثل قرآن دربياورم؛ اين اصلاً شدني نيست. نه تنها به لحاظ لفظ عاجز هستند، به لحاظ معنا چه کسي ميتواند حرف بزند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[10] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾،[11] حالا لفظاً و ظاهراً هيچ، به لحاظ معنا آن قدر قرآن باشکوه است که کسي نميتواند راجع به اينها حرف و سخني داشته باشد. عظمت قرآن در معنايش است در آن هنر بياني آن است، در آن الفاظ و عبارات آن است، در آن پيشگوييهاست، در آن پسگوييهاست. کسي ميتواند از خلقت آدم حرف بزند. در دنيا بگويد که من آدم را از خاک آفريدم، به او اشاره کردم «کن فيکون» کردم، در او دميدم آدم شده؟! چنين چيزي کسي ميتواند؟! اين همه معارفي که در قرآن هست، نه يک انسان، نه دو انسان، نه دهها و نه صدها و نه هزارها علامه طباطبايي، اينها هيچ؛ اينها در مقابل فقط ميتوانند در ظل قرآن راه بروند، در سايه قرآن حرکت بکنند و الا اين معارف که وقتي خدا ميگويد: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾،[12] پيغمبرش هم آنجا پياده است؛ کسي نميتواند در مقابل اين معارف حرف بزند. آدم ميتواند کنار اين قرآن قرار بگيرد و نگويد «الحمد لله رب العالمين»! چقدر او باشکوه حرف ميزند، چقدر باجلال و عظمت سخن ميگويد!
بنابراين همه زيباييها، همه خوبيها، همه کمالات از جايگاه خداست و فقط و فقط هم بايد او را انسان حمد بکند و ثنا و ستايش بگويد. چه کسي را انسان ميتواند حمد بکند، چه کسي در نظام هستي وجود دارد که قابليت حمد و ثنا و ستايش داشته باشد؟ «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست».[13] هر خرّمي و هر زيبايي و هر کمالي فقط و فقط از آن خداست. اگر يک زيبايي ظاهري است، اگر يک زيبايي علم است، معنويت است، اخلاق است، تقواست، اگر يک هنر است؛ هر چه که هست، هر چه که هست، همه از اوست: ﴿لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِمَا شَاءَ﴾؛[14] يعني هر چه که در عالم وجود دارد، در محدوده علم خداست، احدي بيرون از محدوده علم خدا علم ندارد.
بنابراين حمد از آن اوست. اين «الف و لام»، «الحمد» را ميگويند «الف و لام» استغراق. استغراق يعني چه؟ يعني همه حمدها، هر کسي که از هر کسي تشکر ميکند اولاً و بالذات از خدا تشکر ميکند، بعد از اين آقا يا اين خانم؛ چرا؟ چون اين نعمتي که اين خانم دارد يا اين آقا دارد، اين لطفي که کرده، اين هديهاي که داده، اين رزقي که داده، اين از کجاست؟ مال خود او است؟ اگر مال خود او است، پس قبلش بايد مال او باشد، بعدش مال او باشد؛ در حالي که خودش نه قبل بوده نه بعد بوده؛ همه و همه اينها فيض الهي است؛ لذا تمام حمدها از آن خداي عالم است، اولاً و بالذات به خدا مربوط است، بعد به ساير انسانها مربوط است.
نکتهاي که براي ما به لحاظ تربيتي دارد؛ اين کتاب را آوردم از اين جهت همين مطلب را بخوانم به تعبيري ميگويند که فايده اخلاقي و تربيتي آن چيست؟ يک وقت انسان از آن جهت که انسان است، از آن جهت که فطرت باز و روشني دارد، از آن جهت که فطرت بسته و محدود نيست، فطرت شکوفا شده، در مقابل هر زيبايي و کمالي خدا را حمد ميکند، اين به جاي خود محفوظ است؛ ولي از نظر تربيتي و اخلاقي اين نکته هست که هر حمدي موجب زيادتي و افزوني نعمت است. اينکه خدا در قرآن فرمود: ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾،[15] اگر خدا را شکر بکنيد و حمد خدا را بجاي بياوريد، خداي عالم نعمت را افزون کند، «شکر نعمت نعمتت افزون کند»،[16] اين يک برداشت اخلاقي و تربيتي براي جامعه ماست. انسان وقتي در مقابل يک نعمت قرار گرفت، خداي عالم را در مقابل آن نعمت شکر بکند حمد و ثناي او را بگويد، بهره معنوي خود را خواهد بُرد و در عين حال بحث زيادتي نعمت هم هست.
حالا يک وقت است که انسان بر اساس يک فطرت شکوفا، وقتي در مقابل يک جلال و شکوهي، يک عظمت، يک صنع والايي قرار گرفت، اين فطرت او به خضوع وادار ميشود و خدا را حمد و ثنا ميگويد، حمد و ثنا شايسته پروردگاري است که اينگونه محبت کرده است؛ لذا سوره مبارکه «فاطر» اولين آيه آن اين است: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا﴾؛ الآن ما به هدايت ماه رمضان به اينجا رسيديم، دور هم هستيم، اين موقع شب از قرآن و مواهب قرآني داريم بهرهمند ميشويم، نبايد خدا را شکر بکنيم. اگر خاطر شريف آقايان باشد اين خطبهاي که والد بزرگوار ما حضرت آيت الله جوادي آملي ميخواندند، نوعاً همين بود که ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾. اگر هدايت خدايي نبود، ما ميتوانستيم اينجا در فضاي معرفت و فضاي ايمان و فضاي تقوا و اخلاق کنار هم جمع بشويم. الآن خيليها هستند در خانههايشان هستند، در رفت و آمدهاي آن چناني هستند؛ اين بهرهها ـ إنشاءالله ـ نصيب همه ميشود، همه ـ إنشاءالله ـ فرصت زيادتي و فزوني ايمان پيدا ميکنند؛ ولي ـ الحمد لله ـ اين جمعي که در اين شب، در حول يکي از مباحث قرآني با هم نشستيم، صحبت ميکنيم و گفتگو داريم، آيا اين حمد و ثنا ندارد؟ نبايد بگوييم: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا﴾؟ ما خدا را شکر ميکنيم که به خاطر اين نعمتي که الآن در کنار هم جمع شديم، آمديم، اگر نبود خداي عالم ما به اين هدايت نميرسيديم.
بنابراين شکر نعمت از بهترين و ارزشمندترين اموري است که خداي عالم به ما توصيه ميفرمايد. اين حرفها و مطالبي که گفته ميشود، حتماً اين را واقعاً به عنوان سلوک الهي بدانيم. حالا اگر بخواهيم به زبان امروز حرف بزنيم، سبک زندگي خود قرار ميدهيم، اين سلوک الهي باعث ميشود که ما در مسير زندگي خود، يک سبکي را، يک روشي را و يک منهاجي را براي زندگي خود انتخاب بکنيم؛ «الحمد لله»، از آدم که چيزي کم نميشود، بلکه بر آدم افزوده ميشود. اين بايد به عنوان يک سبک زندگي، يک سلوک الهي براي ما تبديل شود.
اين سخن را از مولايمان اميرمؤمنان علي(عليه السلام) به عرض برسانم. حضرت فرمود: «مَنْ جَعَلَ الْحَمْدَ خِتَامَ النِّعْمَةِ جَعَلَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِفْتَاحَ الْمَزِيد»؛[17] چقدر اين حديث شريف است! ما اينجا نشستيم، «الحمد لله» استفاده کرديم، در پايان نعمت ميخواهيم برويم؛ بگوييم «الحمد لله رب العالمين»؛ با گفتن اين «الحمد لله» ميگويند اين «الحمد لله» ختام نعمت است؛ اما «مفتاح مزيد» است؛ يعني اين کليد زيادتي اين ايمان است. شما ميگوييد «الحمد لله»؛ ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾. اين علي بن ابيطالب است که ميفرمايد: آن کسي که در حقيقت «الحمد لله» را در ختام و پايان يک نعمت ياد کند، خداي عالم همين «الحمد لله» را مفتاح زيادتي و فزوني قرار ميدهد. فرمود «مَنْ جَعَلَ الْحَمْدَ»، کسي که حمد را قرار بدهد، «خِتَامَ النِّعْمَةِ» پايان نعمت، «جَعَلَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِفْتَاحَ الْمَزِيد»؛ خدا همين «الحمد لله» را کليد زيادتي و فزوني قرار ميدهد؛ اين خوب نيست؟! وقتي کنار يک سفره قرار گرفتيم، بعد از اينکه نعمت تمام شد، بگوييم «الحمد لله». ميگويند در طعام اگر اين چهار ويژگي وجود داشته باشد، طعام کامل است. اگر بخواهيد يک طعام کامل باشد، چهار تا ويژگي بايد باشد: يک؛ از رزق حلال تأمين شود. دو؛ با «بسم الله» آغاز شود. سه؛ دست زياد در اين سفره بيايد و برود و چهار «الحمد لله» در پايان گفته شود. اگر اين چهار ويژگي در سر يک سفرهاي بود، اين سفره را خدا دوست دارد، اين سفره کامل است، سفره کامل اين است که رزق حلال بر سفره باشد، با «بسم الله» آغاز شود و دستان زيادي در اين سفره رفت و آمد کنند، افراد زيادي از اين سفره بهره ببرند و در نهايت هم «الحمد لله» گفته شود. حضرت ميفرمايد که اين «الحمد لله» که ختام اين نعمت است، بدايت و مفتاح زيادتي و فزوني است.
بيان ديگري از «ابي عمر مدائني» است که ميفرمايد من از ابيعبدالله امام صادق(عليه السلام) شنيدم که حضرت اينگونه فرمود: «أَيُّمَا عَبْدٍ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ»، هر بندهاي که خداي عالم نعمتي به او داد؛ «فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ» فهميد که اين نعمت، نعمت خداست، «وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَی فَأَقَرَّ بِهَا» و به آن نعمت اقرار کرد، «وَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَيْهَا بِلِسَانِهِ» و خدا را با زبانش حمد کرد و گفت «الحمد لله رب العالمين»، «لَمْ يَنْفَدْ كَلَامُهُ حَتَّی يَأْمُرَ اللَّهُ لَهُ بِالزِّيَادَةِ»،[18] هنوز کلامش تمام نشده، خداي عالم به مأمورانش دستور ميدهد که اين نعمت را بر او اضافه بکنيد، «لَمْ يَنْفَدْ كَلَامُهُ حَتَّی يَأْمُرَ اللَّهُ لَهُ بِالزِّيَادَةِ»، چون خداي عالم فرمود: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾؛ اين دعوت خداست. اين﴿لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾؛ حالا از نظر ادبي، اين «لام» لام تأکيد، «نون» تأکيد ثقيله؛ اگر کسي شکر بکند، هر آينه، حتماً و محققاً من خودم اضافه ميکنم، ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ﴾، من خودم اين نعمت را براي شما اضافه ميکنم.
اين فرصت ارزشمندي است که خداي عالم بيان فرموده است و در پايان هم «من وصية أميرالمؤمنين(عليه السلام) لکميل(عليه الرحمة)»، از سفارشهاي خاص علي بن ابيطالب به صحابي گرانقدرش، جناب کميل بن زياد اين است که «قُلْ عِنْدَ كُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ تَزْدَدْ مِنْهَا»؛[19] اگر کنار هر نعمتي خدا را سپاس بگويي و شکر بکني، آن نعمت بر تو افزوني پيدا خواهد کرد. به هر حال اين ويژگي حمد است؛ حالا اين يکي از برکات ذکر حمد است و عرض کرديم اينها را ميگويند ذکر حمد، ذکر تسبيح که ما با اين «الحمد لله» به ياد خدا متوجه ميشويم و جان توجه ميکند. مهم، مهم و مهم اين است وقتي ميگوييم «الحمد لله» اين جان توجه پيدا بکند. ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي﴾[20] اتفاق بيفتد. اگر جان توجه کرد، البته آن زيادتي و فزوني نعمت فراوان و فراهم است.
اميدواريم که خداي عالم توفيق درک معارف را به همه ما مرحمت بفرمايد و اين ماه مبارک رمضان را براي همه سراسر خير و رحمت و برکت و مغفرت قرار بدهد!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها اين اعمال، اين حضور آگاهانه، حکيمانه، قرآني از همه ما، از حضار برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!
ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت ما قرار بده!
توفيق بهرهمندي از اين ماه را به نوع کامل، به نحو کامل به همه ما مرحمت بفرما!
ارکان والاي تسبيح و تحميد و تهليل و تکبير را در دل و جان همه ما مستقر بفرما!
خدايا مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
حوايج مشروعه امت اسلام، جمع حاضر برآورده به خير بفرما!
مشکلات را، مخصوصاً مشکلات اقتصادي را از جامعه که ريشهکن بفرما!
قدرت و صلات و عزّت جامعه ما، نظام ما، خصوصاً در اين تصميم حکيمانه و عزيزانه، خدايا نصرت و فتح و ظفرمندي را به همه ما و همه نظام ما مرحمت بفرما!
کشور ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، حوزههاي علميه، جوانان ما، دانشگاهها، همه و همه، مقام معظم رهبري در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
دشمنان اسلام، دشمنان ايران، دشمنان منطقه، دشمنان منابع اسلامي که بيتالمال است، خدايا استکبار جهاني و صهيونيسم بينالملل را خوار و زبون و ذليل و منکوب بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. سوره إخلاص، آيه2.
[2]. سوره يونس، آيه61.
[3]. سوره قيامت، آيه2.
[4]. سوره إخلاص، آيه1.
[5]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191.
[6]. سوره أعراف، آيه180.
[7]. ر. ک: تفسير فرات الكوفي، ص56: «لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِيدُ وَ سَمَّی مُحَمَّداً(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ هُوَ الْأَعْلَی وَ سَمَّی أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَاشْتَقَّ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ».
[8]. سوره روم، آيه17.
[9]. سوره فاتحة، آيات2 و 3.
[10]. سوره فاطر، آيه1.
[11]. سوره أعراف، آيه43.
[12]. سوره بقره، آيه30.
[13]. سعدی، مواعظ، غزل شماره13؛ «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست ٭٭٭ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست».
[14]. سوره بقره، آيه255.
[15]. سوره إبراهيم، آيه7.
[16]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول.
[17]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، شماره6191، ص279.
[18]. تفسير العياشی، ج2، ص222.
[19]. تحف العقول، ص174.
[20]. سوره انعام، آيه79.