07 09 2017 272755 ID:
image
مراحل اخلاق در قرآن؛

اوّلین هدف شیطان كور كردن چشم دل است

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها...

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند. آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند. از موانع ابتدایی سیر و سلوک به «غفلت»، «وسوسه علمی»، «پندارگرایی»، «عقل متعارف» و «هوس مداری و خودبینی»، اشاره شد، در ادامه به بررسی عنصر «کمینگاه های شیطان» به عنوان یکی دیگر از موانع ابتدایی سیر و سلوك می پردازیم که توجه شما را به آن جلب می نماییم:

صف آرایی در برابر شیطان

قرآن كریم كه عهده‌دار تزكیه روح و تهذیب جان آدمی است، شیطان را به عنوان‌دشمن سعادت انسان معرفی كرده، دستور مراقبت و هوشیاری در برابر كید و مكر او داده، ما را به مبارزه‌ای همه جانبه با او فراخوانده است: ﴿إنّ الشیطان للإنسان‌عدوّ‌مبین﴾[1]، ﴿ولا تتّبعوا خطوات الشیطان إنه لكم عدوّ مبین﴾[2]، ﴿افتتّخذونه وذریته أولیاء من دونی وهم لكم عدوّ﴾[3]، ﴿إنّ الشیطان لكم عدوّ فاتخذوه عدوّاً﴾[4]. قرآن كریم در آیات فراوانی گونه‌های مختلف اغواء، فریبكاری، كید و مكر شیطان‌را تبیین و راه حضور در مصاف دشمن قسم‌خورده بشر را به او نموده است.

در بیانات نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز آمده است: «صافّوا الشیطان بالمجاهدة واغلبوُه بالمخالفة تزكو أنفسكم وتعلو عند الله درجاتكم»[5]؛ در برابر شیطان كه مانع و رهزن سیر آدمی به سوی خداست، صف‌آرایی كنید و با همه ساز و برگ نظامی خود به جنگ او بروید. اگر چنین كردید، جان شما تزكیه می‌شود و درجات شما بالا می‌رود. مشكل ما این است كه ما نه به طور دقیق می‏دانیم كه او چه می‏طلبد و نه این‌كه اگر بدانیم، توان مخالفت با او را داریم، ولی او روانشناس ماهری است كه می‏داند ما چه می‏طلبیم. از این رو حرامها و زشتها را به صورت همان مطلوب، در برابر ما تزیین می‏كند و به ما ارائه می‏دهد و ما هم آن را حق می‏یابیم و به آن عمل می‏كنیم.

شیطان ابتدا، «مُسَوِّل» است و سپس امّاره به سوء. اوّل به عنوان دستیار، كمك می‏كند و پیشنهاد می‏دهد؛ یعنی زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می‏دهد و وقتی انسان را اسیر كرد، فرمان می‏دهد و آنگاه انسان، دانسته و از روی عمد گناه می‏كند؛ یعنی می‏داند این كار بد است، اما چون به دام شیطان افتاده و مبتلا شده است آن را انجام می‏دهد. بنابراین، در مقابل شیطان باید با تمام نیرو صف آرایی كرد و در این مصاف، خدا، وحی، فرشتگان و عقل، مُعین و ناصر انسان هستند و در این صورت یعنی با اعانت و نصرت خدا و اولیای او، اگر انسان ببازد، جای تعجّب است.

حضرت سجّاد (علیه‌السلام) می‏فرمود: اگر كسی هلاك شود، جای تعجّب است. خدایی كه این همه مهربان است كه یك گناه را یك كیفر می‏دهد ولی یك ثواب را ده برابر پاداش می‏دهد، در این صورت، «ویل لمن غلبت آحاده أعشاره... فنعوذ بالله ممّن یرتكب فی یومٍ واحد عشر سیئات ولا تكون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سیئاته»[6]؛ وای به حال كسی كه یكیهای او بر دههای او غالب شود!

هیچ كس نمی‏تواند بگوید من كاری به مسائل اخلاقی ندارم. برخی حكیمان سخن بسیار عمیقی در باره برخی مسائل فلسفی دارند، كه در باره مسائل اخلاقی نیز جاری است. آنان می‏گویند: «بعضی می‏گویند: ما با مسائل فلسفی كاری نداریم، ولی باید به آنان یاد آور شد كه گرچه شما با آن مسائل كاری ندارید ولی آنها با شما كار دارند». در مسائل اخلاقی نیز چنین است؛ ممكن نیست در خاطرات و اوصاف نفسانی ما فرشته یا شیطان، نفوذ نداشته باشند. آن سرمایه اولیه، یعنی ﴿فَألهَمَها فُجورها وتقویها﴾[7] كه الهامات الهی است، در‌نهان و‌نهاد هر‌كسی ذخیره شده و فرشته‏ها و انبیا می‏كوشند آن را شكوفا كنند: «وَیثیرُوا لَهم دفائن العقول»[8]. نقش انبیا و فرشتگان، شناسایی گنجهای معدنی دل و عرضه به بازار معرفت و معدلت است و كار شیاطین دفن كردن آنهاست: ﴿وقد خاب من دَسّیها﴾[9].

در هر صورت اگر شما با شیطان كاری نداشته باشید، او با شما كار دارد و طولی نمی‏كشد كه شما را می‏رباید و تصاحب می‏كند. در مسائل علمی نیز بعضی می‏گویند: ما كاری با معارف الهی، فلسفه و عرفان نداریم و به همان ایمان سنّتی اكتفا می‏كنیم، كه باید گفت: گرچه شما با شبهات، كاری ندارید، ولی آنها با شما كار دارند. شما چه بخواهید یا نخواهید در درون جانتان سؤالی پدید می‌آید، ممكن است سخنی نگویید ولی آن شبهات، شما را جذب می‏كند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اساس آنها می‌اندیشید.

پس چاره‌ای جز این نیست كه انسان در معارف دین، بنیان مرصوصی داشته باشد و در فضایل اخلاقی نیز سدّی بسازد كه نفوذ در آن میسور كسی نباشد: ﴿وما استطاعوا لَهُ نَقْبا﴾[10]؛ دیوار فلزی كه «ذوالقرنین» برای صیانت از یأجوج و مأجوج ساخت، به قدری مستحكم و مرتفع بود كه نه كسی می‏توانست بر بالای آن برود ونه از میان آن، نقبی بزند. ما هم ناچاریم بنیان مرصوصی در نهان خود بنا كنیم كه شیطان از هیچ طرف به آن راه نیابد.

خداوند برای این كه انسان را درست بپروراند و او را به «كوْن جامع» برساند‌و‌شامل همه «حضرات» كند، گذشته از «تعبّد» او را به «تعقّل» و «شهود»‌رهبری می‌كند. تعبّد آن است كه انسان در مقام عمل، بنده خدا باشد‌و‌كارهای خود را براساس وحی الهی انجام دهد. تعقّل نیز آن است كه انسان‌در‌مقام‌فكر و اندیشه، معارف الهی را با برهان تحلیل كند و با یقین بفهمد‌و‌بپذیرد‌و شهود بدین معناست كه حقایق جهان ربوبی و خلقی را آن گونه‌كه‌هست،‌با دل و بدون وساطت لفظ و مفهوم و دلیل مفهومی و بدون استمداد‌از پای‌چوبین استدلال مشاهده كند. قرآن كریم، این سه راه را فراسوی انسان نصب كرده است و شیطان راهزن در همه این مقاطع سه‌گانه در كمین انسان‌است:

نخست در بخش عبادات و «حوزه تعبد»، در كمین است تا انسان را از تعبّد خارج سازد و انسان اعمالش را بر اساس وحی انجام ندهد، بلكه به میل خود عمل كند.

دومین مقطع راهزنی شیطان، «حوزه تعقل» است. او كاری می‌كند تا انسان در هنگام اقامه برهان و دلیل به دام مغالطه بیفتد. این‌كه انسان برهان نما را به جای دلیل و برهان واقعی می‌نشاند، بر اثر رهزنی شیطان است كه در محدوده اندیشه متفكّر راه پیدا می‌كند تا او را از تعقّل ناب محروم سازد[11].

مقطع سوم و نهایی، رهزنی در «مقام شهود» است تا انسان واقع را آن طور كه هست نبیند یا چنین راهی را انكار كند یا بر اثر سختی آن بعد از قبول از اصل راه، آن را طی نكند. ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) درباره معارف الهی، به ویژه بخش توحیدی فرمود: ﴿وَأَنَا عَلی ذلكم مِنَ الشّاهدین﴾[12] من از شاهدانم؛ یعنی نه تنها در مسائل دینی عابد و عاقلم، كه در جهان‌بینی نیز عارف و شاهدم و ملكوت اشیا را به ارایه الهی می‌بینم.

این سه مقطع، گرچه ترتیب آن به صورت «تعبد» و «تعقل» و «شهود» ذكر گردید، ولی واقعیت آن است كه نخست شهود و آنگاه اندیشه و بعد عمل قرار دارد؛ زیرا انسان با سرمایه شهود، خلق شده و خدای سبحان، قلب انسان را بینا و بیدار آفریده است. از این رو در بعضی از احادیث آمده است كه خداوند سبحان به موسای كلیم (سلام‌الله‌علیه) فرمود: بهترین كار نزد من دوست داشتن كودكان و نوجوانان است؛ زیرا آنان بر فطرت توحیدی باقی هستند و هنوز فطرتشان آلوده نشده است: «قال موسی بن عمران: یا ربّ أی الأعمال أفضل عندك؟ فقال: حبّ الأطفال فإن فطرتهم علی توحیدی... »[13].

به هر تقدیر، در نهان و نهاد آدمی، چشمی هست كه حق را می‌بیند و دلی كه گرایش به حقّ پیدا می‌كند. اوّلین كار شیطان، این است كه با غبار دنیا دوستی، آن چشم نهادینه الهی را نابینا می‌كند. او نخست، انسان را «اَحْوَل»، بعد «اَعْوَر» و آنگاه «اَعْمی» می‌سازد، گاهی انسان یك چیز را دو چیز می‌بیند یا آن را منحرف می‌نگرد و گاهی هم به جایی می‌رسد كه اصلاً چیزی را نمی‌بیند.

وقتی شیطان، شهود واقعیت را از انسان گرفت، با الفاظ و مفاهیم مأنوس می‌شود و پیداست كه مفهوم توان ارایه عین واقع را، كه منزّه از هرگونه صورت است، ندارد. خدا صورت و ماهیتی ندارد تا با علم حصولی در جان كسی ظهور كند. وقتی علم شهودی‌خدا در جان كسی ظهور نكند، سراسر جهان بدون ﴿نور السّموات والأرض﴾[14] دیده خواهد شد و قهراً انسان اشتباه می‌بیند و اشتباه می‌كند و به بیراهه می‌رود.

هنگامی‌كه اوّلین هدف شیطان، كه كور كردن چشم دل است، حاصل شود، در كمین عقل او می‌نشیند تا عقل را نیز در مسائل برهانی به دام مغالطه بیندازد تا حتّی مفهوم صحیح را نیز درك نكند. وقتی در بخش تعقّل، شیطان موفّق شود انسان را به دام توهّم و تخیل بیندازد و به تعبیر قرآن كریم، انسان آلوده را «مُختال» یعنی خیال زده كند، آنگاه در مقام عمل و عبادتِ او كاملاً نفوذ می‌كند. چنین انسانی یا اصلاً عبادت نمی‌كند یا عبادت او ریاكارانه، منافقانه و سودجویانه خواهد بود.

آزادی شیطانی

برای صیانت از گزند این راهزنی كه از هر راه می‌آید، ذات اقدس خداوند ما را راهنمایی كرده و فرموده است: همه شئون آنچه از طرف خداست،حق است و آنچه از طرف شیطان است باطل. نور، هرگز پیام دروغ نمی‌دهد و بر هر جا بتابد آن را روشن می‌كند، امّا ظلمت و تاریكی، همواره با اشتباه، همراه است.

خدای سبحان چون ﴿نُور السَّمواتِ وَالأرض﴾ است، هر چیزی را به جای خود و آن‌گونه كه هست. ارائه می‌كند؛ امّا شیطان، هر چیزی را وارونه نشان می‌دهد و در همه امور به انسان دروغ می‌گوید، چون تیرگی و تاریكی است. خدا به انسان می‌گوید: مرا بپرستید و درست می‌گوید و راهها را هم، نشان می‌دهد؛ امّا شیطان به انسان می‌گوید: آزاد باشید و كسی را نپرستید! او دروغ می‌گوید. چون انسانی كه هوا پرست است، از شیطان تبعیت می‌كند و به حرف او گوش می‌دهد.

بنابراین، شیطان رهایی و بی‌بندوباری پلید را به نام آزادی پاك تلقین می‌كند و در همین پیام نیز دروغ می‌گوید؛ زیرا مخفیانه می‌خواهد انسان را بنده خود قرار دهد و گروهی نیز بندگی وی را پذیرفته، تحت ولایت شیطانند: ﴿وَالّذین كفروا أولیائُهم الطّاغوت﴾[15]، ﴿كُتِبَ عَلیه أنَّه مَنْ تَوَلّاهُ فَأنَّهُ یضِلُّهُ وَیهدیهِ إلی عذاب السّعیر﴾[16]. خود‌كامگان، تابع شیطانند و به دستور او حركت می‌كنند، ولی شیطان آنها را فریب می‌دهد و می‌گوید: شما آزادید و تابع كسی نیستید.

آیا كسی را می‌شناسیم كه نتواند گناه كند؟ از پست‌ترین حیوانات گرفته تا انسان عادی، به آسانی قادر بر گناه، درنده‌خویی و زشتی است؛ چون گناه محفوف به شهوتها و لذّتهاست: «وإنّ النّارُ حُفَّت بالشَّهوات»[17].از این رو قدرت بر ارتكاب گناه كمال نبوده، آلودگی به آن هنر نخواهد بود؛ زیرا كاری كه از هر انسان درس خوانده و درس نخوانده و از هر حیوان وحشی و اهلی برمی‌آید، هنر نیست.

نشانه پیروزی در مصاف با شیطان

امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید: «صافّوا الشیطانَ بالمُجاهدة واغْلبوه بالمُخالفة، تزكو أنفسكم وتعلو عنْد الله درجاتكمْ»[18]؛ راه تشخیص شكست و پیروزی در جهاد اصغر روشن و آسان است، اما نشانه تشخیص پیروزی و شكست در نبرد با دشمن درون موافقت و مخالفت است.

اگر شیطان دستور داد و انسان را به گناهی تحریك كرد و او انجام داد و به جایی كه نباید نگاه بكند، نگاه كرد، مالی را كه نباید بگیرد، گرفت یا سخنی را كه نباید بگوید، گفت و با این كه می‌داند این كار، گناه است با او موافقت كرد و خواسته‏های او را برآورد، زمینه پیشروی او و شكست خود را فراهم كرده‌است. اگر كسی دستی به گناه دراز كرد، پایی به جای حرام گشود، و زبانی به دروغ و تهمت و افترا و مانند آن باز كرد، همان لحظه شروع گناه لحظه پیشروی شیطان است، چنانكه لحظه‌ای كه دارد مقاومت می‏كند، لحظه عقب نشینی شیطان و اسیر كردن وی است، امّا وقتی كاملاً گناه را ترك می‏كند لحظه پیروزی او و شكست شیطان است.

شیطان مانند دزدان هراسناك به هنگام حمله آماده فرار است و آن قدر قوی نیست كه در هنگام تهاجم، مقاوم باشد: ﴿إنَّ كید الشّیطان كان ضعیفاً﴾[19]؛ كید شیطان همیشه ضعیف بوده و هست و این اختصاص به زمان معینی ندارد؛ زیرا تعبیر «كان» در این آیه، دلالت بر استمرار می‏كند. از اوّل هم شیطان در برابر عقل و وحی الهی ضعیف بود. بنابراین، اگر كسی در جنگ با شیطان شكست بخورد، در حقیقت در جنگ با دشمنی ضعیف شكست خورده و باید خیلی ضعیف النّفس باشد تا دشمنی ضعیف او را شكست دهد.

حال اگر دشمن، ضعیف است چرا به این نبرد، جهاد اكبر گفته‌اند؟ پاسخ این است كه چون میدان جهاد با شیطان و ابزار اغوای او، یعنی هوای نفس بسیار وسیع است و غنیمت یا غرامتی كه در این جنگ نصیب یا دامنگیر انسان می‏شود بسیار مهمّ است. هر جنگی در جهان طبیعت رخ دهد هم غنیمتهایش محدود است و هم غرامتهایش، ولی غنیمتهای جهاد با شیطان و نفس اماره نامحدود و غرامتهایش نیز جبران‌ناپذیر است؛ زیرا انسان در نبرد با شیطان، یا شرف و شرع را حفظ می‏كند یا آنها را از دست می‏دهد، از این جهت جنگ، جنگ اكبر است و برای انسانی كه ورزیده نیست، جنگ با دشمن درون، گرچه ضعیف باشد، دشوار است. و گرنه به لحاظ دشمن اگر سنجیده شود، جنگ، بزرگی نیست. انسانی كه عقل دارد و به وحی تكیه كرده و به ركن وثیق عنایت الهی وابسته شده شكست نمی‌خورد.

از این رو امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) فرمود: شما در برابر شیطان صف‌آرایی كنید. مسائل علمی و برهانی را در جبهه مغالطات و ترس از خدا را در جبهه تهدید او و ترس از دنیا و امید به وعده و بهشت الهی را در جبهه زرق و برق فریبای شیطانی قرار بدهید؛ یعنی او از سه راه، حمله می‏كند پس شما هم در سه جبهه دفاع كنید.

او برای این كه كسی را فریب داده بگوید، قیامت و پیغمبری نیست؛ بلكه محدوده هستی همین طبیعت است، مغالطه‏های وهمی را ردیف می‏كند! و شما در جبهه فكری در برابر مغالطه‏های وهمی او خود را به براهین عقلی مسلح كنید، تا با آن از مغالطه‏های وهمی شیطان برهید و این، كاری فكری است.

در جبهه دوم، شما را از بسیاری از امور می‌ترساند. شما هم در مقابل بگویید من اگر برای ترس وَهْمی، تن به تباهی بدهم، جهنم را چه كنم؟ من كه باید بترسم،

فقط از جهنم و عذاب خدا می‏ترسم نه از غیر او، چنانكه ذات اقدس اله می‏فرماید: ﴿الّذین یبلّغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون أحداً الاّ الله﴾[20]؛ مبلّغان الهی، تنها از خدا هراسناكند. پس اگر شیطان خواست كسی را تهدید، و با وعید مرعوب كند، او می‏گوید: من فقط از خدا می‏ترسم، نه از غیر او.

در جبهه سوم، شیطان اگر بخواهد كسی را با زرق و برق فریب دهد، این شخص می‏گوید من فقط به رزق الهی امیدوارم؛ نه این كه بر زرق و برق شیطانی تكیه كنم. بنابراین، جاهل و نیز عالم غیر مُهذّب، زود فریب می‏خورد. تنها گروهی موفقند كه دو ركن اساسی عقل عارف و نفس عزوف را تحصیل كرده باشند: «لایزكو عندالله سبحانه إلا عقل عارف ونفس عزوف»[21].

روح وعید و تهدید الهی

ترس از غیر خدا عذاب و ترس از خدا رحمت است. امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلّین) می‌فرماید: «إذا خِفتَ الخالقَ، فَرَرتَ الیه»، «إذا خِفتَ المخلوقَ، فَرَرتَ مِنه»[22]؛ فرق ترس از خدا با ترس از غیر خدا این است كه اگر از غیر خدا ترسیدید، از آن فرار می‏كنید؛ مثلاً انسان از مار و عقرب می‏ترسد و از آنها فرار می‏كند یا از افراد شرور می‏هراسد و از آنها فاصله می‏گیرد، ولی وقتی از خدا بترسد، فاصله خود با خدا را كم می‏كند و به او نزدیك می‏شود تا مشكلش را حل كند و این ترس، رحمت است.

با این بیان، روشن می‏شود كه درون تهدید و وعید الهی وعده است؛ چون اگر انسان بر اثر وعید الهی هراسناك شود، به خدا نزدیك می‏شود. درون هر قهری، مهری تنیده شده، مانند این كه، كودك وقتی از پدر یا مادر تهدیدی می‏شنود خود را به آنان نزدیك می‏كند تا از گزند آن تهدید، مصون باشد پس درون تهدید پدر و مادر، وعده و جاذبه نهفته است. در درون دافعه‏های الهی نیز، جاذبه، تزریق شده و فقط روكشی از دافعه و تهدید دارد و گرنه گوهر فرمان خدا وعده و جاذبه است نه وعید و دافعه. از این جهت، گفته شده است: «یا من سَبَقَتْ رَحْمَتهُ غَضَبَه»[23]؛ ای كسی كه لطف و رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است. طبیب كه داروی تلخ می‏دهد، در درون داروی تلخ، شفای شیرین هست، برای آن كه طبیب، كاری جز درمان و شفا بخشیدن ندارد. بنابراین، در درون قهر طبیب مهربان، مهر تنیده شده. پس وعده‏ها و جاذبه‏های الهی اصل، و وعیدها و دافعه‏ها فرع است.

شاگرد و استاد شیطان

ممكن است شاگردی در اوایل امر، نزد استادی درس فرا گیرد، ولی سرانجام از استاد خود ماهرتر گردد. انسان در دو حوزه خیر و شرّ و در دو قوس صعود و نزول، از معلمان خود برتر می‏شود.

بیان مطلب این است كه غیر انسان یا اصلاً حركتی ندارند یا سقف حركتش محدود است. مرحله تجرّد فرشتگان كه معلم علوم و اعمال خیر انسانی هستند و از راه الهام و امداد غیبی به او كمك می‏كنند، ثابت است: ﴿وما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾[24] ولی انسانی كه خلیفة الله است، در ابتدای امر از معلّمان فرشته خوی خود، مدد می‏گیرد تا از مَلك پرّان شود؛ زیرا ملك مقامی دارد و انسان مقامی برتر و می‏تواند از قلمرو فرشته‏ها بگذرد؛ یعنی نسبت به او در پیشگاه خداوند مقرّبتر گردد. شیطان نیز چون جن است، مكر و حیله‌اش در محدوده خیال و وهم است نه در محدوده عقل، ولی انسان می‌تواند از نظر عقل نظری خردمند و فرزانه، ولی از نظر عقل عملی منحرف باشد چنین انسانی معلم شیطان خواهد بود.

بنابراین، انسان از یك سو به جایی می‌رسد كه فرشتگان از او علم می‌آموزند و خدمتگذار اویند: «وإنّ الملائكة لَخُدّامنا وخُدّام محبّینا»[25] و از سوی دیگر به جایی می‌رسد كه شیطان مقلد او می‌شود و از او مكر می‌آموزد. برتر شدن انسان از فرشته كه «غنیمت گیری» است، مكرّر در نظم و نثر فارسی و عربی آمده، اما سقوط انسان كه «غرامت‌دهی» است، كمتر مطرح شده است؛ كه گاهی انسان در قوس نزول، چنان تنزّل می‏كند كه از ابلیس بدتر می‏شود.

انسان از آن جهت كه دارای گوهر روح متحرك است، اگر عقل و هوش فراهم كند ولی عقل نظری وی با عقل عملی، هماهنگ نباشد بدین معنا كه دانشهای گوناگونی فراهم كند و علوم بسیاری بیندوزد، ولی فضیلتی نیندوزد، این علوم بی شمار در اختیار وهم، شهوت و غضب او قرار می‏گیرد و روح او را به طرف نزول و دركات می‏كشاند. در اوایل امر، شیطنت او در حدّ «حال» است و سپس در حدّ «مَلَكه» و او جزو ﴿شیاطین الإنس والجنّ﴾[26] می‏شود و آنگاه كاری می‏كند كه شیطان نكرده است و نمی‏كند.

شیطان یا همان ابلیس معروف، به خدا معتقد بود. او گرچه دیگران را به بت‌پرستی فرا می‏خواند ولی خود، بت پرست نبود. از این رو به خدا عرض كرد:

﴿فبعزّتك لا‌غوینّهُم أجمعین﴾[27]؛ به عزت تو سوگند، من فرزندان آدم را فریب می‏دهم[28]؛ از این‌كه شیطان به عزت حق، سوگند یاد كرد معلوم می‏شود به خدا و عزّت او معتقد است؛ ولی كسانی كه شاگردی شیطان را به عهده گرفته‌اند، چون دارای روح قوی و قابلیتی بیش از قابلیت شیطانند، در تنزّل و سقوط از شیطان هم پایینتر می‏روند. از این رو به جایی می‏رسند كه مُلحِد خواهند شد و اصلاً خدا را قبول نخواهند داشت تا به او سوگند یاد كنند. پس از نظر غَرامت، انسان به جایی می‏رسد كه از شیطان پایینتر می‏رود و سقوط می‏كند.

به همین جهت اختلاف مراتبی كه در بین انسانها راه دارد در انواع دیگر وجود ندارد؛ مثلاً، بین سیبهای خوب و بد فاصله محدودی وجود دارد و به طور كلّی در گیاهان، جمادات و حیوانات، تفاوت میان دو طرف خوب و بد، محدود و كم است؛ امّا فاصله میان دو نبش انسانیت از بی‌كران تا بی‌كران است و چون موجودی ابدی است، اگر فاتح شود غنیمت ابدی و اگر ببازد غرامت ابدی در انتظار اوست.

 

پاورقی٭ ٭ ٭

[1] ـ سوره یوسف، آیه 5.

[2] ـ سوره بقره، آیه 168.

[3] ـ سوره كهف، آیه 50.

[4] ـ سوره فاطر، آیه 6.

[5] ـ شرح غررالحكم، ج 4، ص 217.

[6] ـ بحار، ج 68، ص 243.

[7] ـ سوره شمس، آیه 8.

[8] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 1، بند 37.

[9] ـ سوره شمس، آیه 10.

[10] ـ سوره كهف، آیه 97.

[11] ـ شرح این مطلب در فصل دوم (ص 49) گذشت.

[12] ـ سوره انبیاء، آیه 56.

[13] ـ بحار، ج 101، ص 105.

[14] ـ سوره نور، آیه 35.

 [15] ـ سوره بقره، آیه 257.

[16] ـ سوره حج، آیه 4.

[17] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 176، بند 2.

[18] ـ شرح غررالحكم، ج 4، ص 217.

[19] ـ سوره نساء، آیه 76.

[20] ـ سوره احزاب، آیه 39.

[21] ـ شرح غررالحكم، ج 6، ص 427.

[22] ـ شرح غررالحكم، ج 3، ص 127.

[23] ـ الجنان، دعای جوشن كبیر، بند 19.

[24] ـ سوره صافات، آیه 164.

[25] ـ نورالثقلین، ج 4، ص 511.

[26] ـ سوره انعام، آیه 112

[27] ـ سوره ص، آیه 82.

[28] ـ اصطلاح «دشمن قسم‏خورده» از همین جا نشئت گرفته است. او نسبت به آدم‌و حوّا‌(علیهما‌السلام) سوگند یاد كرد كه جزو نصیحت‏كنندگان باشد: «وقاسمهما إنّی لكما لمن النّاصحین» (سوره اعراف، آیه 21) با این وجود، با آنان كاری كرد كه معروف است؛ در این صورت با ما كه سوگند یاد كرد تا فریبمان دهد، چه خواهد كرد؟!


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments