اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».
«اَللَّهُمَّ ... أَنْ تَجْعَلَ اسْمِي فِي السُّعَدَاءِ وَ رُوحِي مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِي فِي عِلِّيِّينَ وَ إِسَاءَتِي مَغْفُورَةً»،[1] با سلام و درود به ساحت همه انبياي الهي و پيامآوران وحي و اوصياي آنان خصوصاً رسول گرامي اسلام و سيد اوصيا و سيد اوليا علي بن ابيطالب(عليهم افضل صلوات المصلين) و درود خدا بر اولاد معصومين علي بن ابيطالب خصوصاً حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالي له الفرج).
در شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان که از آن ليالي قطعيه ليالي قدر است که يک شب تقدير است و در شب ديگر ابرام است و ـ إنشاءالله ـ در چنين شبي امضاء است. از ساحت الهي ميخواهيم که بهترينها را براي همه انسانهايي که دست به دعا هستند و توجه قلبي آنها به سمت پروردگار عالم است متوجه عنايت پروردگاري هستند از جانب حق و جناب حق و ساحت اله و حضرت ربّ العالمين ميخواهيم که همه اين دعاها و همه اين نيايشها و همه اين اشک و آهها و همه اين التماس دعاها و همه اين عنايتهايي که در اين ماه خصوصاً اين ليالي و اين ايام به نام ليالي و ايام قدر انجام شده است همه و همه در پيشگاه پروردگار عالم مورد عنايت و تفضّل پروردگاري قرار بگيرد و بهترينهاي الهي در اين ليالي مقدّر و مقرر گردد و سعادت دارين براي جامعه اسلامي و نظام اسلامي و يکايک جمعيت اسلامي خصوصاً ملت عزيز ايران شود.
با درود و سلام الهي به همه کساني که در اين شبها با عشق به ليالي قدر احيا ميگيرند و قرآن به سر ميکنند و دعاي «جوشن» و نظاير آن را ميخوانند و از ساحت «ربّ العالميني»، عتق از آتش جهنم و اجازه و رخصت ورود به بهشت الهي را مسئلت ميکنند. اينها همه بهترينهايي است که انسان میتواند در چنين ايام و ليالي از ساحت الهي انتظار داشته باشد. آن بلنداي قصد و غرض انسان را بايد در توحيد ديد آنچه انسان بايد متوجه آن باشد،
قصد گنجی کن که اين سود و زيان ٭٭٭ در تبع آيد تو آن را فرع دان[2]
قصد اصلي انسان بايد که توحيد باشد انسان بايد در همه جهاتي که آن را دنبال ميکند آن روح و مخ و مغزاي آن را توحيد بداند. قبل از اينکه وارد آن خواسته اصلي و توجه به ساحت «رب العالميني» بشويم مقدمهاي را عرض کنيم و آن اين است که آنچه از عالي براي سافل ميآيد به آن عنايت گفته ميشود؛ يعني از ناحيه پروردگار عالم و فرشتگان سما آنچه براي انسانهاي زميني ميآيد از آن به عنايت ياد ميکنند. عنايت يعني علم، يعني قدرت، يعني اراده، يعني خير، يعني سعادت، که اينها «علي نحو البساطت و الجمعية و الوحدة» براي انسان ميآيد و قلبش را دگرگون ميکند و اين همان کيميايي است که مس وجود انسان را طلا ميکند و الهي ميکند. آن جنبه خلقي را ميگيرد و جنبه حقّي به انسان ميبخشد. آن جنبه ظاهري و طبيعي را از انسان برميگيرد و جنبه روحاني و الهي ميبخشد و اگر چنين هديهاي و موهبتي براي انسان عائد و واصل شد قطعاً چنين انساني نجات يافته است.
اما آنچه لازم است در اين امر اتفاق بيفتد اين است که اين قلب انساني آيا متوجه «رب العالمين» است يا نيست تمام مسئله در همين جا نهفته شده است. در عوالم برتر همه موجودات قلبشان به ساحت الهي است مغزاي وجودشان به ساحت «ربّ العالمين» است لحظهاي از او غافل نيستند لحظهاي چهره جانشان از ساحت الهي برگردانده نميشود؛ اما انسان از آن جهت که يک موجود زميني است و در عالم طبع و نشئه دنيا زندگي ميکند يک چهره خَلقي دارد و يک چهره ربّي. اين دو چهره همواره در تضادّ و در درگيري و مبارزه با يکديگر هستند. آيا انسان متوجه به عالم خلق و طبع بشود يا متوجه به عالم اله و فطرت بشود؟ اين درگيري در حقيقت همان ميدان بزرگ جهاد انساني است و انساني ناجح و موفق است که در اين ميدان راه به سوي الهي داشته باشد و چهره ملکوتي را در وجود خودش برافروخته کند و چهره مُلکي و طبيعي را افسرده و سرد و خاموش نگاه دارد و از آن در راه بهرهمندي از جنبههاي ملکوتي استفاده کند.
امشب آن شبي است که اين چهره اگر لحظهاي متوجه به جانب الهي بشود و انسان يک «يا الله» و يک «لا اله الا الله»، «خالصاً لوجه الله» بگويد آن هدف تأمين است «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[3] کار زيادي از ما نميخواهند نه نماز چنداني نه روزه چنداني نه اعمالي، يک قلب خالص ميخواهند ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾؛[4] اين قلب سالم را ما بايد امشب از درگاه الهي مسئلت بکنيم. خدايا! به همه ما يک قلب سالمي بده که مراد از قلب سالم آن قلبي است که غير خدا در آن قلب نباشد محبت به غير خدا علاقه به غير خدا در آن قلب نباشد هر چه که در آن قلب هست يا خدا است يا «حبّ في الله» يا «بغض في الله» است. اين قلب، قلب سالم است. هر چه که انسان در اين قلب غير از اين قرار بدهد، اين قلب را بيمار کرده است. ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾.
راجع به قلب سليم صحبت بکنيم راجع به آن دلي که ميتواند در چنين شبانگاهان و سحرگاهان که شبهايي است که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[5] اين قلب به کار بيايد اين قلب دگرگون بشود «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ يَا مُدَبِّرَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ»[6] تو ميتواني اين دلها را اين جانها را و اين ارواح را به سمت خود بگرداني تو همانگونه که حول را و سال را دگرگون ميکني احوال را هم ميتواني دگرگون کني. امشب شبي است که آن «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ» و آن «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» ميتواند جان دل ما را و چشم دل ما را متوجه ساحت پروردگاري بکند، بقيه به تبع خواهد آمد. قصد معراج کن، اگر قصد معراج انسان بکند آنچه را که به تبع خواهد آمد عرش و ملائک هم ديده خواهند شد. آنچه مهم است اين است که در معراج انسان قصد الهي داشته باشد.
قصد در معراج ديد دوست بود ٭٭٭ در تبع عرش و ملايک هم نمود[7]
امشب آن شبي است که انسان بايد تمام توجه را به ساحت الهي کند و توحيد را در دل بپروراند. توحيد که آمد همه آنچه را که از زيباييها ما نظر داريم با جلوه حقّاني ميآيد. نکتهاي را ما بايد توجه کنيم و آن اين است که: «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست»[8] اين از آن بيتهاي کليدي و از غرر ابيات عرفاني ماست. ما بسياري از امور را در نظام طبيعت و در عالم دنيا داريم که خوب دوست داريم حسنات هستند از بهترينها محسوب ميشوند؛ اما ما با چهره مُلکي آنها روبهرو هستيم از چهره ملکوتي اينها ما خبري نداريم؛ حتي نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت ملاحظه بفرماييد! ما نسبت به علي بن ابيطالب ارادتمند هستيم، جانمان و روحمان و قلبمان براي عشق به مولايمان علي بن ابيطالب ميتپد، اما وقتي از علي بن ابيطالب سؤال ميکنند که شما چقدر خبر داريد؟ چطور اين گونه عشق ميورزيد؟ شما ميگوييد که ببينيد علي بن ابيطالب چه مظلوميتي داشت؟ ببينيد در مدينه چگونه بود؟ در کوفه چگونه بود؟ ما از اين حيث مُلکي آن حضرت صحبت ميکنيم يا حداکثر از عدالت آن حضرت ميگوييم يا حداکثر از انسانيت آن حضرت ميگوييم.
اما وقتي حضرت از خود سخن ميگويد آن جنبه ملکوتي را ميبينيد آن جنبه الهي را ميبينيد آن جنبه حقاني را ميبيند. اگر ما بخواهيم با ملکوت ولايت آشنا باشيم نه با مُلک ولايت، بله! با ملکوت ولايت که آشنا شديم مُلک ولايت براي ما سوزناکتر است دردناکتر است اشک و آه ما به مراتب عميقتر و سوزناکتر است. ما در حدّ مُلک براي علي بن ابيطالب در اين شبها گريه ميکنيم اگر بدانيم علي بن ابيطالب از جنبه ملکوتي که مظهريت توحيد است صراط مستقيم الهي است خداي عالم در او تجلي کرده است و او مظهر أتمّ اسماي خداست «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»؛[9] هيچ آيتي بزرگتر و برتر از علي بن ابيطالب در ارائه خدا نيست. ما با جنبه مُلکي اهل بيت آشنا هستيم و اگر بخواهيم با جنبه ملکوتي اهل بيت آشنا باشيم که آن اصل است نياز داريم که به ترانه توحيد مترنّم بشويم و سخن از «لا اله الا الله» بگوييم و سخن از اسماي حسناي الهي بگوييم، از قدرت مطلق حق، احاطه مطلق حق، وحدانيت او، يگانگي او، احديت او، يکتايي او، سرمديت او، ازليت او اينها را ياد کنيم اينها جنبههاي الهي و توحيدي است.
ما اينها را فراموش ميکنيم و اين جنبههاي ملکوتيِ اين امور خير را فراموش ميکنيم در حدّ مُلکي با اهل بيت(عليهم السلام) آشنا هستيم. شب قدر ميآيد براي همين تا بگويد که آنچه در حقيقت اهل بيت را اين گونه عزيز کرده است براي اينکه خداي عالم قرآن را در صحنه جان آنها مستقر کرد ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾؛[10] براي اينکه آن حقايق محکم و مبرم الهي ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ﴾[11] در جايگاه وجود بقية الله الاعظم در چنين شبهايي اتفاق ميافتد. فهم اين مسئله نيازمند به اين است که ما جريان توحيد را بيابيم. بله قصه اهل بيت عصمت و طهارت نردباني براي توحيد هستند، اما نبايد حجاب باشند که ما آن توحيد را نبينيم و از ساحت ملکوتي آنها باخبر نباشيم.
الآن براي بخش قابل توجهي از جامعه ما مُلک اهل بيت حجاب ملکوت آنها شده است. شما ملاحظه بفرماييد! که در زيارت «جامعه» که اينها وقتي خودشان را ميخواهند معرفي بکنند ميگوييد که اينها «عيبة علم الله» هستند اينها مخزن سرّ الهياند اينها مهبط وحي هستند «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ»[12] اينها جنبههاي ملکوتي اهل بيت است، اينها را ما گم کرديم رفتيم در مسجد کوفه و شمشير و شهادت و مانند آن که اينها در عين حالي که عرض کرديم جنبههاي اهل بيتي است و به آنها مربوط است و هرچه که به آنها مربوط است عزيز و والا است و به جاي خود محفوظ است، اما آن جنبههاي ملکوتي که حيثيت توحيد را ميخواهند آشکار کنند و به جهانيان و به انسانيت معرفي کنند در نزد ما گم شده است اين مسئله مورد غفلت است اين را بايد در شب قدر درمان کنيم اين به نوع خود بيماري است، اين حجاب است؛ مراد از اين بيماري يعني محجوب شدن انسان، يعني اينکه انسان آنچه حق است و پسِ پرده ديگر وجود دارد اينها را نبينند.
عيب ندارد که انسان براي اين ظواهر، نه تنها عيب ندارد کمال است اين سوزناک بودن، اين دردناک بودن، اين در عزاي آنها اشک و آه داشتن، بسيار شريف و عزيز است ثواب دارد أجر دارد اينها همه محفوظ است؛ اما اين اگر بخواهد حجاب آن اندرون بشود يک نوع شرک ايجاد ميکند. اهل بيت(عليهم السلام) وقتي خودشان را معرفي ميکنند با چه زباني معرفي ميکنند؟ رسول گرامي اسلام ميفرمايد اين آيهاي که ميفرمايد: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً﴾[13] اين «هذا» علي بن ابيطالب است؛[14] راه او، مسلک او، روش او معرفت او و ارادت نسبت به او ميتواند انسان را الهي بکند. ما بنا نيست که با علي بن ابيطالب زميني بشويم بناست با علي بن ابيطالب(عليه السلام) آسماني بشويم.
براي اينکه اين هدف بزرگ تأمين بشود و ما در حجاب مُلک حسنات واقع نشويم بلکه خودمان را از اين حجاب و محجوبيت کنار ببريم و در نورانيت ملکوتي قرار بگيريم و جنبههاي ولايتي را از منظر ملکوت ببينيم؛ همانگونه که آقا امام صادق(عليه السلام) به ما فرمود اينگونه دعا کنيد: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ ... اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ»؛[15] اين «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» که دعاي عصر غيبت است، يعني خدايا ملکوت اهل بيت را به من نشان بده! باطن آنها را به من نشان بده! هيچ ترديدي نيست که يکي از بهترينها بلکه سرآمد تقدير در چنين شبي که شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان است ولايت علي بن ابيطالب است بدون ترديد! به بيان وحياني ما از زبان مبارک امام صادق(عليه السلام) اينها به جاي خود محفوظ است. اما کدام حقيقتي است که از ولايت براي ما مخفي مانده است، آيا ما با ظاهر دلخوش باشيم و اما از باطن ولايت و ملکوت ولايت محروم باشيم که فرمود: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ». اين معرفتي که ما از حجت داريم يک معرفت زميني است چه زماني به دنيا آمده است؟ چه زماني شهيد شده است؟ به دست چه کسي شهيد شده است؟ کجا زندگي کرده است؟ پدر او چه کسي بوده است؟ مادر او چه کسي بود؟ در چه مظلوميتي و در کدام زندان و به دست چه کسي؟ اينها است؛ اين «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» نيست. اين حجتي است که ما زميني پيدا کرديم و يک شناخت طبيعي است، اين نميتواند براي انسان آن ملکوت «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» را بياورد و چون حجت الهي است از راه زمين شناخته نميشود. يک وقت است که ميخواهيد وکيل شخصي را بشناسيد «حجة الله» که وکيل نيست که بيايد بگوييم موکلّين او چه کساني هستند تا ما اين وکيل را بشناسيم! «حجة الله»، «وليّ الله» است وقتي «وليّ الله» شد بايد ولايت را شناخت؛ اگر انسان ولايت را نشناسد وليّ را نميشناسد آن وليّاي که از ناحيه خدا ميآيد نه وليّاي که ما ميسازيم در ذهن خود و گريه ميکنيم و اشک و آه ميريزيم نه، اين وليّ، وليّ حقيقي نيست؛ لذا گاهي اوقات اين را روي اين و آن تطبيق ميکنيم و ميگوييم اين آقا همان وليّ است و از اولياي الهي هستند و اين همه اشتباهاتي که امروز در جريان مهدويت جامعه ما حتي جامعه شيعي دارد چرا؟ چون يک ولايت زميني شناخته است وقتي ولايت زميني شناخت يک نفر که عبا بر دوش گرفته و عمامه بر سر کرده و مدّاحي کرده و فلان کرده، ما اين را به عنوان اين شاگرد او هست و وليّ او هست و مورد عنايت امام زمان است از اين گونه حرفها متأسفانه که بخش وسيعي از جامعه مردان و زنان ما را به خودش مشغول کرده است. چرا؟ چون ما يک وليّ زميني شناختيم.
وليّ زميني محصولش همين است که جريان بهاييت و بابيت و مانند آن را به همراه دارد و اين همه انحرافاتي که مانند آن الآن شاهدش هستيم يک مهدويت دروغين محصول ولايتي است که اين ولايت زميني است. ما بايد ولايتي را در شب قدر بخواهيم که از جايگاه «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» باشد يعني ما از سنخ ملکوت ولايت ميخواهيم که از باطن قضيه ما آگاه شويم اينکه امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد که دعاي عصر غيبت اين است که «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»، يعني همين! بسياري گمراه شدند بسياري در اين حرفهاي شبانهشان گريههايشان مداحيهايشان و مانند آن راههاي ناصوابي را دارند طي ميکنند، گمراهي است ضلالت است و نهايتاً هم ـ معاذالله ـ به بهاييت و بابيت با زبان ديگر و با بياني ديگر پيش ميآيد. قطعاً ترديدي در آن نيست همانها که اول اين طوري حرف نميزدند، اول ميگفتند ما نماينده هستيم بعد ميگفتند امام هستيم، بعد ميگفتند پيغمبر هستيم، بعد ـ معاذالله ـ. ميگفتند خدا هستيم. آن کسي که ولايتش را از زمين ميگيرد از طبيعت ميگيرد با سوخت و سازهاي ظاهري با گريه و اشکهاي ظاهري ميگيرد همين است؛ مطمئن باشيم که شب قدر است يک معرفت الهي ما ميخواهيم گمراه نباشيم. اين دين است اين يک آيين بشري که نيست مثل بوديسم و مانند آن که از اين گرفتيم و از آن گرفتيم فرقي نکند! اين دين است که با ابديت ما سروکار دارد. ما با اين دين هستيم که هستيم که هستيم بايد که به گونهاي باشد که از ناحيه پروردگار عالم باشد.
خدايا! در چنين شبي که از برترين شبهاست «ليلة الجهني» است وقتي آن شخص آمد عرض کرد يا رسول الله! من چوپان هستم من شتردار هستم و نميدانم که چه شبي بيايم؟ من از روستا بخواهم بياييم از راه دور بخواهم بيايم مسجد نميدانم کدام شب بيايم؟ مرا راهنمايي کن! حضرت در کنار گوش اين شخص مطلبي را گفتند. بعد ديدند که اين شخص به نام جهني هر شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان مسجد ميآيد، فهمیدند آنچه به اين شخص حضرت فرمود، اين است.[16] حالا اظهارات را ما نميخواهيم بگوييم که اينها قطعاً همين طور است؛ ليله قدر توزيع شده است به نام شبهاي قدر است؛ اما آن که به هر حال در منابع وحياني ما آمده و ما بايد گوش جان بسپاريم به اين منابع وحياني و احاديث شريف و معتبر خودمان اين است که به شب بيست و سوم بيش از شبهاي ديگر اعتنا کنيم در اين ده شب پاياني ماه مبارک رمضان؛ «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ»؛[17] خدايا امشب همان شب است خدايا مبادا اين شب از ما بگذرد و تو از ما نگذشته باشي. اين شب همان شبي است که جريان توحيدي ميتواند ما را متحوّل کند و ما مورد غفران تو و آمرزش تو قرار بگيريم؛ چون اين واژه «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ»، بالاتر از اين ذکر نداريم «يا الله» ميگوييم «يا رحمن» ميگوييم «يا حکيم» ميگوييم، اما اين جمله با اين لحن با اين استعاذه «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ»، خدايا از اين اسم بالاتر هست؟ از اين اسم از اين وصف، از اين عنوان، از اين عبارت ما بالاتر نداريم انسانها در نهايت اضطرار، در نهايت استيصال و ناچاري سر به سجده، در درگاه خدا شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان، شب قطعي قدر، «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ»، با لحن استعاذه يعني پناه ميبرم چه کسي پناه ميبرد؟ اين کسي که از همه جا نااميد باشد به کجا پناه ميبريم؟ به آن وجه کريم تو! «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ»، که چه؟ که «أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ»؛ شهر رمضان از ما بگذرد و ما همچنان ـ معاذالله ـ در محروميت از رحمت تو باشيم؛ تو کريمتر از آن هستي که اين شبهاي که تو خودت اين گونه تفضل کردي تو اين گونه باب رحمت را گشودي، تو کريم هستي؛ تو با چهره «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[18] با اين اسم ظهور کردي تو اگر نميخواستي ما را ببخشي که اين طوري نميآمدي. تو ميخواهي ما را ببخشد ما هم با چهره گريان، اشکبار، دلي سوزان و با قلبي نادم عرض ميکنيم خدايا! هيچ چيزي در دست نداريم، اقرار به گناه داريم اقرار به نافرماني و معصيت داريم، ما اهل اشتباه و خطا و نسيان هستيم، ما با نسيان در آغوش و همآغوش هستيم ما با غفلت در آغوش هستيم. آنچه بر ماست اين است که توجه به ساحت «ربّ العالميني» را در خودمان زنده کنيم.
امشب شب توجه است، شب ادبار قلب است، شب روي کردن به پروردگار عالم است، آن شبي است که ما بايد بگوييم: ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾؛[19] ﴿إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[20] اينها آيات الهياند که ما را اين گونه ميخوانند. ما از خدا بايد اين گونه بخواهيم. اگر اين گونه خواستيم، يک؛ و خداي «ربّ العالمين» خدايي که با وجه کريمش در چنين شبي طالع شده است ما را اين گونه بخواهد و بطلبد که در دل ما يک برق لامعي بجهد، ما ميتوانيم از خداي عالم اين تحوّل وجودي را بخواهيم و اين تحوّل وجودي ميتواند ما را دگرگون کند. ما اتفاقاً براي همين آمديم يک غفران و يک مغفرت و يک «أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ»[21] که اينها کف خواستههاي ماست اينها مراحل نازله خواسته ماست «أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ»، «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي»،[22] اينها خواستههاي قطعي و «مما لابدّ منه» است و غير قابل اجتناب است.
اما آنچه ميخواهيم، امشب شب معراج هر بندهاي است بله يک معراج خواست نبوي و علوي و حسني و حسيني داريم آنها به جاي خود، ما معراجمان همين ايامي است همين ليالي است که ميتوانيم داشته باشيم.
قصد در معراج ديد دوست بود ٭٭٭ در تبع عرش و ملايک هم نمود[23]
اگر ميخواهيم به ولايت علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش نگاه بکنيم از منظر توحيد است. اگر آن معراج توحيدي نصيب شد «در تبع عرش و ملائک هم نمود»؛ آنگاه يک ولايت ملکوتي داريم نه ولايت مُلکي؛ آنگاه ميتوانيم بگوييم که اعتقاد به ولايت علي بن ابيطالب و اولاد معصومين او براي ما از جايگاه «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ» است. مشکل ما اين است که اين قلب را، اين ساحتي که بايد توجه به «ربّ العالمين» داشته باشد از آن غافل هستيم. خداي عالم در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد که ﴿وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ﴾[24] آناني که قلبشان از ما برگشته است، خداي عالم ميفرمايد که ما ـ معاذالله ـ به قلب آنها مُهر زديم آنهايي که چهره جانشان از خدا برگشته، اولاً در اين برگشت قطعيت و جزميت دارند ثانياً و هيچگاه به سمت الهي برنميگردند. آن کسي که ـ معاذالله ـ نسبت به خداي عالم اين گونه ادبار کرده پشت کرده رو برگردانده و تکذيب ميکند، اينها از هزار تا جهنم بدتر هستند؛ اما آن کساني که قلبشان متوجه پروردگار عالم است؛ خدا در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد که اي پيغمبر من! به آن کساني که مدام متوجه به پروردگار عالم هستند آنها را مورد توجه قرار بده و آنها را از دسترس فکر خود و عنايت خود دور نداشته باش!
آن که الآن ما در حقيقت با آن بايد بيشتر سروکار داشته باشيم و متأسفانه مشکل ما و جامعه ما و نظام ما و نظاير آن است اين است که اين توجهمان به سمت «رب العالميني» نيست. حالا توجه به «رب العالمين» يعني چه؟ خدا اصلاً يعني چه؟ آن حقيقت لا يتناهايي که لايتناهاي عدّي و مدّي و شدّي است، آن که دسترس احدي نيست هيچ! آن که در عرش است و در کرسي است و در لوح و قلم است آن هم که هيچ! آن خدايي که ما از او ميگوييم که بايد قلبمان را متوجه به او بکنيم همين احکام الهي است، همين اخلاق الهي است، همين رفتاري است که خداي عالم بر آن صحه گذاشته است و تأکيد کرده است. جامعه ما چقدر از احکام الهي دور است؛ شما فکر ميکنيد آن جامعهاي که ـ معاذالله ـ به سمت ريا و ربا رفته است اين جامعه ميتواند قلبش الهي باشد؟ آن جامعهاي که به سمت بددهني، غيبت، تهمت، افترا، آبروي ديگران را ـ معاذالله ـ بردن و مانند آن آيا ميتواند چنين جامعهاي براي يک جامعه و نظام اسلامي، الهي تلقي بشود؟ ما کاملاً بايد از جايگاه شبها و ليالي قدر براي اين منظور استفاده کنيم. شب قدر مراسم نيست مناسک است يک سلسله اعمالي مثل قرآن به سر کردن و دعاي «جوشن» خواندن و ذکر گفتن اينها مراسم اگر بخواهد باشد اينها فايده ندارد مثل مراسم حجّي که مناسک در آن نباشد.
وقتي حج رفتي مکه را به شما نشان ميدهند، اما تو قصد کعبه کن:
قصد کعبه کن چو وقت حج بود ٭٭٭ چونک رفتی مکه هم ديده شود[25]
اينها به تبع هست، آنچه الآن گم شده احکام الهي است ارزشهاي الهي است؛ چه چيزي در قرآن ارزش شناخته شده است؟ قرض الحسنه ارزش شناخته شده است؛ آيا در نظام اسلامي ما، در بانکهاي ما، در فضاي اقتصادي ما قرض الحسنه به عنوان يک ارزش شناخته ميشود؟ يا هر کس ميگويد قرض الحسنه ميگويد بگذار کنار؟ الآن الحمد لله مردم متدين دارند اين کارها را انجام ميدهند اما آن اصلي که بايد در نظام ما و سران جامعه ما، آنهايي که توان اقتصادي دارند حالا خدماتي هست به جاي خود؛ اما مهمتر از همه و همه اينها اين است که خداي عالم قرض الحسنه را يک ارزش ميداند. ما نبايد به احترام خدا هم که شده اين قرض الحسنه را در جامعه به عنوان يک ارزش داشته باشيم؟ ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾[26] اينکه میگوییم قلب متوجه به خدا باشد ما قصدمان آن خدايي که «ربّ العالمين» است حيّ قيّوم أزلي أحدي سرمدي است نيست؛ ما دستمان که به او نميرسد. ما ميگوييم آن خدايي که ميفرمايد: ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾، خدا يعني چه؟ يعني قرض الحسنه، يعني صدقه، يعني ريا نباشد در کار ما، ربا نباشد در کار ما، تهمت و دروغ و افترا در کار ما نباشد سياستزدگي و سياستبازي در کشور و نظام نباشد، اين ميشود خدا، اين ميشود حق، اين ميشود عدالت؛ ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾،[27] خداي عالم ارزش ميداند آن جامعهاي که رسيدگي به فقرا و مساکين را در درجه اولويت خودشان قرار ميدهند؛ آيا اين ارزشها را نبايد جامعه اسلامي در حقيقت احيا بکنيم؟ اينها آن چيزي است که در شب قدر بايد بياموزيم.
البته آن جنبههاي توحيدي به جاي خود، آن جنبههاي ملکوتي که پشت صحنه اينهاست به جاي خود. همين ارزشها را احيا کردن، همين در ايام کرونا چقدر انسانهاي خيّر، سعي کردند و تلاش کردند و رسيدگي کردند به افرادي که نيازمند به مسائل معيشتي خودشان بودند ـ إنشاءالله ـ خدا به آنها خير دنيا و آخرت بدهد که خواهد داد ترديدي نيست؛ «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ»؛[28] آن کسي که مطمئن باشد که خداي عالم هيچ کسريای نيست که جبران نکند، قطعاً خداي عالم اگر از اين دست دادي به آن دست خواهد داد اين خداست ترديدي نکنيم فکر نکنيم که اين غرامت است بلکه غنيمت است آن کسي که به ديگري خيري و احساني و لطفي ميرساند. اما بايد توجه داشته باشيم، مراتب توحيد متفاوت است مرتبه عاليه توحيد بله دريافت جلوههاي «ربّ العالميني» است اسماي حسنا است و جنبههاي مافوق است؛ اما مراحل متوسط و داني و نازله توحيد را ما در احکام بايد ببينيم، در اخلاق بايد ببينيم در ارزشها بايد ببينيم، در احترام نهادن به يکديگر بايد بدانيم، به اصطلاح در تقويت افراد جامعه بدانيم. اينکه احياناً از کسي خدمتي بر ميآيد اين خدمت را به جامعه داشته باشد اينها توحيد است اينها همان مباحثي است که خداي عالم ميفرمايد که﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾ خداي عالم به معروف امر ميکند از منکر نهي ميکند، به توجه به فقرا به ايتام، خدا به پيغمبرش ميفرمايد اي پيغمبر من! اکنون که تو را از يتيمي به در آوردم از عائلهمندي و فقر به در آوردم مبادا احدي را براني! ﴿أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوي ٭ وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي ٭ وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني ٭ فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ ٭ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ ٭ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾؛[29] اينها ارزشها است اينها توحيد است، اينها توحيد زميني است توحيدي است که از جنبه ملکوت آمده است اين توحيد است که جامعه ما را رشد ميدهد. خدا به پيغمبر فرمود پيغمبر من! تو يتيم بودي ما تو را نجات داديم تو فقير بودي ما تو را غني کرديم تو بينام بودي تو را نميشناختند ما نام تو را بزرگ کرديم حالا که اين طور است مبادا اگر فقيري به تو مراجعه کرد او را رد کني. لذا وقتي در مسجد پيغمبر هر کسي که فقير بود وارد ميشد از رسول گرامي اسلام چيزي ميطلبيد رسول الله، اول به خودش نگاه ميکرد به خانواده نگاه ميکرد ميفرمود برويد منزل اگر چيزي هست بياوريد، اگر نه، به اهل مسجد و به اصحاب و رفقا ميگفت که کسي هست که مثلاً اين فقير را اطعام بکند؟ مسکيني هست اگر لباسي ندارد يا مانند آن، هيچ کس را نميراند. يک شب فقيري آمد عرض کرد يا رسول الله! من فقير هستم در مدينه مسکين بودم و نه غذايي دارم و نه بساطي دارم و نه جايي براي استراحت؛ اول فرستادند ديدند که ظاهراً منزل چيزي نيست، رو کردند به اصحاب کسي هست که اين مسکيني است جا به او بدهد غذايي به او بدهد و مانند آن؟ علي بن ابيطالب(عليه السلام) عرض کرد يا رسول الله من آمادگي دارم. اين شخص را به منزل برد رو کرد به دختر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[30] فاطمه زهرا(سلام الله عليها)، آيا غذايي هست چيزي است که ما براي اين مهمان بياوريم اين مهمان ماست. حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود غذايي نيست يک مقدار غذا فقط براي بچهها هست. فرمود: «نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أُطْفِئُ السِّرَاجَ»؛ اين چراغ را خاموش کن بچهها را بخوابان و اين غذا را براي مهمان بياور! [31]اين دل الهي و ملکوتي است؛ اين است که ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾؛[32] اين دل آن قدر بزرگ است آن قدر بزرگ است آن قدر بزرگ است که خداي عالم اين دل را که ميبيند آيه نازل ميکند: ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾؛[33] با اينکه خودشان نياز داشتند اما گفتند که چراغ را خاموش کنيد بچه را بخوابانيد، اما اين غذا را به مهمان بدهيد. اينها پرورده شده دست توحيدند، اين جنبههاي ملکوتي است؛ نه اينکه ما شکممان پر باشد خانهمان هم پر باشد بعد به اصطلاح براي حسين مداحي بکنيم و جنبههاي مُلکي را ببينيم و مانند آن، نه! اينها نميشود، اين ولايت بازي است آن ولايت اصلي اينها نخواهد بود. اينها اگر بزرگ شدند و اشک و آه براي اينها ارزش پيدا ميکند به خاطر اين ويژگيها است، اين امتيازات الهي است که اينها ارزشهاي الهي را زنده کردند. آقا علي بن ابيطالب براساس: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»،[34] اگر کسي به سراغ شما آمد اين فرستاده خداست او را رد نکنيد «که اين مرغ وحشي ز بامي که برخاست مشکل نشيند».[35]
بنابراين اين جنبههايي است که ما بايد در اين شبها به آن اعتنا بکنيم قلب خودمان را متوجه پروردگار عالم کنيم. عرض کرديم اين توجه مراتبي دارد همان طوري که توحيد مراتبي دارد، مرتبه نازله اين توجه همين است که همين ارزشها را، همين معارف را، همين دستور العملها را حفظ کنيم و رعايت کنيم و به جامعه تسليم کنيم. مرحله متوسطه آن اين است که با فضايل اخلاقي و جرياناتي که مثل جريان علي بن ابيطالب نشان داد، فرمود: «نَوِّمِي الصِّبْيَةَ وَ أُطْفِئُ السِّرَاجَ»؛ چراغ را خاموش کن بچهها را بخوابان و اين غذا را براي مهمان بياور و البته آن جنبههاي الهي که يگانگي و يکتايي و اسماي حسنا، جنبههاي بالاتر است.
خدايا! شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان است، شبي است که وعده حق(سبحانه و تعالي) در تقدير عبادش ﴿ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ﴾[36] خدايا فرشتگان تو در چنين شبي صف در صف براي ابلاغ سلام تو به روح مطهر همه انبيا درود، به روح مطهر همه اوليا درود و به آقا حضرت بقية الله الاعظم که شب، شب اوست و اين فرشتهها سلام به او ميدهند و اين مقدّرات به دست با کفايت حضرت بقية الله داده ميشود بايد که اين توجه را داشته باشيم و از آن درگاه الهي که توحيدي است بخواهيم که خدا بهترينها را ـ إنشاءالله ـ تقدير ما بفرمايد! همه اين دعاها همه اين خواستهها همه اين نيايشها را مورد عنايت خودش قرار بدهد. همه مرضاي مسلمين نيازمند به شفا هستند خدايا! شفايت را براي همه مرضاي مسلمين، همه کساني که حاجتي دارند نيازي دارند مسئلتي دارند مسکنتي دارند فقري هست، همه اينها را به آن قدرت «ربّ العالميني» و شب قدر بهترينها را مقدّر بکن!
دختران ما پسران ما جامعه جوان ما آنهايي که دانشگاهياند و موفقيتهايي تحصيل کردند متأسفانه کاري ندارند شغلي ندارند، خدايا بهترينها را اعم از خواستههاي عمومي و خصوصي است براي همه مقدّر بفرما!
به روح مطهر حضرت بقية الله(ارواح مَن سواه فداه) درود ميفرستيم و از دست باکفايت اين مدير عالم و جانشين پروردگار عالم ميخواهيم که بهترينها را در امسال براي جامعه ما براي نظام اسلامي و امت اسلام بلکه جامعه بشري مقدّر بفرمايد و دين مستقيم ولايي اصلي را که از جايگاه ملکوتي ميجوشد نه از جايگاه مُلکي که بيان شده است ـ إنشاءالله ـ براي همه ما مقدر بفرمايد!
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص614.
[2]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر دوم، بخش52.
[3]. التوحيد (للصدوق)، ص27.
[4]. سوره شعراء، آيه89.
[5]. سوره قدر، آيات4 و 5.
[6]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص328.
[7]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر دوم، بخش52.
[8]. مواعظ، سعدی، غزل شماره13.
[9]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، 98.
[10]. سوره قدر، آيه1.
[11]. سوره دخان، آيه4.
[12]. تهذيب الأحكام (تحقيق خراسان)، ج6، ص96.
[13]. سوره انعام، آيه153.
[14]. تفسير فرات الكوفي، ص137؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج24، ص14.
[15]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص337.
[16]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج10، ص788.
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص160.
[18]. امالی(للصدوق)، ص93.
[19]. سوره انعام، آيه79.
[20]. سوره انعام، آيه162.
[21]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص629.
[22]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص134.
[23]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر دوم، بخش52.
[24]. سوره کهف، آيه28.
[25]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر دوم، بخش52.
[26]. سوره بقره، آيه276.
[27]. سوره نحل، آيه90.
[28]. وسائل الشيعة، ج16، ص288.
[29]. سوره ضحی، آيات6 ـ 11.
[30]. سوره أنبياء، آيه107.
[31]. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج2، ص331.
[32]. سوره انسان، آيه9.
[33]. سوره حشر، آيه9.
[34]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت304.
[35]. غزليات طبيب اصفهانی؛ «مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ٭٭٭ ز بامي که برخاست مشکل نشيند».
[36]. سوره أنعام، آيه96؛ سوره يس، آيه38؛ سوره فصّلت، آيه12.