اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدئهم نتبرّء الي الله!
تلاش برای افزايش ظرفيت قلوب برای تقرّب إلی الله
در بحثهاي قبل به اين نتيجه رسيديم, طبق بيان نوراني اميرمؤمنان(سلام الله عليه) كه فرمود: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»;[1] يعني دلها ظروف علوم و معارف و فضايل هستند و هر قلبي كه ظرفيّت آن بيشتر باشد, بهتر از قلوب ديگر است: «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا». برخيها ميكوشند كه در اين دل, مظروف خوب بياورند, اينها كساني هستند كه مصداق ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[2] هستند كار خوبي است; يعني تلاش و كوشش آنها اين است كه اولاً به بارگاه الهي مشرّف ميشوند; يعني حضور و ظهور دارند, ثانياً با دست خالي نميروند چيزي در ظرف آنها هست به نام اعمال خير, نيّت خير, علم صائب و عمل صالح تحصيل كردند و به پيشگاه خدا ميبرند. خداي سبحان در پاسخ به اينها فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ كسي كار خوب, علم خوب, عمل صالح فراهم كند ما چند برابر پاداش ميدهيم.
تقديم قلب سليم به پيشگاه حق و عطای الهی به صاحب آن
برخيها ميكوشند كه اين ظرف را سالم نگه بدارند به اين فكر نيستند كه چه چيزي ببرند, اين ظرف را كه سالم نگه داشتند منتظرند كه خداي سبحان در اين ظرف هر چه بخواهد بريزد. خيلي فرق است بين كسي كه ﴿جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ باشد و بين كسي كه ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[3] باشد. وجود مبارك ابراهيم خيلي تلاش و كوشش كرد اما به بارگاه الهي كه رسيد, عرض نكرد خدايا! من صبر و مقاومت آوردم, برهان آوردم, ﴿لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾[4] آوردم, تبر گرفتم بتها را ريز ريز كردم, گفتند ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[5] من مقاومت كردم, اينها را نياوردم من قلب سالم آوردم ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾. اگر كسي قلب سليم ببرد مظروف را صاحبدل عطا ميكند, چه ميدهد خدا خودش ميداند, اگر توانستيم به آن مقام بار يابيم كه «طوبي لنا و حُسن مآب», نشد حداقل يك مظروف صائب و صالحي را به پيشگاه خدا ببريم.
عجز و فقر و شکستهدلی، زادراه قلب سليم به بارگاه الهی
بحثهاي اخلاقي براي اين است كه يا ظرف سالم يا مظروف خوب; البته كسي كه داراي ظرف سالم است, اعمال صالحه فراواني دارد; ولي آن را به حساب نميآورد. از سابق ميگفتند انسان وقتي نزد مولا ميرود, چيزي بايد به عنوان هديه ببرد كه آنجا نباشد, يك و نبودن آن هم كمال باشد نه نقص, دو. ما اگر نزد ذات اقدس الهي ميرويم كه بايد برويم حتماً نبايد با دست خالي برويم بايد چيزي ببريم, اگر آن چيز, علم و عمل و تلاش و كوشش باشد كه اينها همه نعمتهاي الهي است, يك; ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾,[6] دو; آن صغرا اين هم كبرا, پس چيزي ما آنجا نبرديم كه او نباشد. معدن علم آنجاست, معدن كمال آنجاست, معدن قدرت آنجاست آنچه او به ما داد كه نبايد به عنوان زادراه يا به عنوان هديه به پيشگاه او ببريم چيزي بايد ببريم كه آنجا نباشد, يك و نبودن آن هم كمال باشد, نه نقص, دو; آنجا جز فقر و عجز و ذلّت نيست اگر گفتند: «در كوي او شكستهدلي ميخرند و بس»;[7] يعني همين. ما قلب سالم آورديم و سلامتِ او در شكستگي آن است, فقر و فلاكت و مسكنت آورديم اين «مَولايَ يَا مَولاي أنتَ الخالِقُ وَ أنَا المَخلُوقُ, أنتَ القَويَّ وَ أنَا الضَعيفُ»[8] همين است; يعني به بارگاه الهي عجز و مسكنت و ضعف و جهل و جهالت و «وَ ارحَم عَبدَكَ الجَاهِلَ»,[9] يعني من جهل آوردم, شما با علم آن را حل كنيد.
نکوهش تفکّر قارونی در مقام قُرب الهی
اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ بگويد ما چند سال زحمت كشيديم سي, چهل سال زحمت كشيديم علمي اندوختيم يا فلان كار خير را انجام داديم, بارها به عرضتان رسيد, اين طرز تفكّر, اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن است, مگر قارون غير از اين ميگفت كه ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾[10] من خودم زحمت كشيدم اين را پيدا كردم, اگر كسي اسلامي حرف زد بايد اسلامي فكر كند اگر گفت من مسلمانم بايد بگويد «مَا بِنَا مِن نَعمَةٍ فَمِنكَ»[11] نبايد بگويد ما سي, چهل سال زحمت كشيديم, علم پيدا كرديم, چه كسي اين نعمت را داد چه كسي اين توفيق را داد, داشتن استاد خوب،شاگرد خوب نعمت است, داشتن همبحث خوب نعمت است, داشتن همحجره خوب و رفيق خوب, نعمت است ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾. اينكه گفتند اهل محاسبه باشيد; يعني همين, مگر ميشود انسان يك رفيق خوبي, همبحث خوبي, شاگرد خوبي, استاد خوبي, كتاب خوبي نصيب او بشود و فيض الهي نباشد؟! اگر ذات اقدس الهي بخواهد يك دانشجو يا طلبهاي را خوب بپروراند, همه اين وسايل را براي او فراهم ميكند رفيق خوب, همحجره خوب, هماتاق خوب, استاد خوب, شاگرد خوب, كتاب خوب براي او فراهم ميكند طولي نميكشد كه او استاد حوزه و دانشگاه ميشود، ديگر نبايد بگويد ما چند سال زحمت كشيديم, عالِم شديم, در تمام اين مدتها ديگري بود كه او را راهنمايي ميكرد «مَا بِنَا مِن نَعمَةٍ فَمِنكَ»؛ اين مناجات نوراني حضرت امير همين است «أنتَ القَويَّ وَ أنَا الضَعيفُ», بنابراين ما بايد چيزي به بارگاه الهي ببريم كه آنجا نباشد و آن فقر و عجز و مسكنت است و اين نبودنش هم فقر است.
توقيع امام زمان(ع) درباره عموميت عطای الهی و تنزيه او از هر نقص
يكي از توقيعات مبارك حضرت(سلام الله عليه) اين است كه ذات اقدس الهي «مَوجِدُ كُلُّ مَوجُودٍ», يك; «وَ فَاقِدُ كُلُّ مَفقُودٍ»,[12] دو; يعني هر چه در عالَم هست فيضِ اوست, اين موجبه كليه را قرآن صريحاً اعلام كرد كه ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[13] از آن عموماتي كه تخصيصپذير نيست; يعني هر چه مصداق شيء است, مخلوق خداست, اين ناظر به «كان» تامّه است: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. اين جمله نوراني دعا كه از توقيع مبارك است فرمود: «مَوجِدُ كُلُّ مَوجُودٍ» آن جمله نوراني ديگر اين است كه «وَ فَاقِدُ كُلُّ مَفقُودٍ»; يعني خدايا هر چه عدمي است تو نداري كه نفي در نفي موجب اثبات است, عجز نداري, جهل نداري, ظلم نداري, فقر نداري, مسكنت نداري, عيب نداري, هر چه نقص است تو نداري, «وَ فَاقِدُ كُلُّ مَفقُودٍ». بعضيها خيال ميكردند كه اين دعاي نوراني احياناً ـ معاذ الله ـ ارتباطي به توقيع مبارك ندارد و حلّ اين جمله براي آنها مشكل بود, ميگفتند مگر خدا فاقد چيزي ميشود باشد, غافل از اينكه فاقد امر عدمي است, نه فاقد امر وجودي, اين نفي در نفي موجب اثبات است; خدايا! تو جهل را نداري, نقص را نداري, عجز را نداري, فقر را نداري, مسكنت را نداري «وَ فَاقِدُ كُلُّ مَفقُودٍ» هر چه نقص است تو منزّه از آن هستي ما با چنين خدايي روبهرو هستيم.
بنابراين آنچه ذات اقدس الهي به ما عطا كرده است كه كرده است از ما توقع دارد آن را از دست ندهيم. فرمود شما بالأخره مرتب بايد به من رجوع كنيد; ولي با ظرف خالي نياييد يا حسنه بياوريد يا ظرفِ خوب, اگر حسنه آورديد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾, در بخشي ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾,[14] يك; ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾,[15] دو; اينها دو طايفه از آيات است كه در فرازهاي گوناگون مطرح است, گاهي هم ﴿وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ﴾.[16] يك وقت است كه شما مظروف نياورديد, به اين فكر هستيد كه من در اين ظرفِ شما آنچه كمال است بريزم, ظرفِ سالم آورديد, ظرفي آورديد كه ميتواند مظروف را در خود جا بدهد ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾, ذات اقدس الهي اين همه خدمات صادقانه و صالحانهٴ خليل خود را كه به تعبير سعدي «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»[17] آنها را نياورد وجود مبارك ابراهيم كم كاري نكرد; اما گفت او يك ظرف خوبي آورد كه منتظر است من در اين ظرفِ سالم, مظروف بريزم, آنگاه چنين ظرفي ميشود «قلبي بحبّك متيّما»[18] آنچه ذات اقدس الهي در اين دل ميريزد, همان دلمايه الهي خواهد بود; البته مستحضريد كه قلب همان هويّت ماست ,چيزي جداي از هويّت ما نيست. خداي سبحان اين نعمت را به ما داد به ما فطرت داد ﴿فَأَلْهَمَها﴾ كرد, ﴿فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[19] را به ما آموخت.
افزايش عطای الهی در صورت حفظ نعمت و عدم تغيير آن
اصلي در قرآن كريم هست كه آن اصل را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) و همچنين ساير ائمه(عليهم السلام) به آن اصل خيلي عنايت دارند در قرآن اصلي هست كه تمام نعمتها را ما به شما داديم ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, اين يك اصل; بعد فرمود چيزي را كه ما به شما داديم, هرگز از شما نميگيريم مگر اينكه شما خودتا به هم بزنيد. اين دو آيه در قرآن كريم هست: يكي ﴿لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾,[20] يك; ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ﴾,[21] دو; اين دو آيه ميفرمايد ما چيزي كه داديم پس نميگيريم, خودمان هم به هم نميزنيم, شما به هم نزنيد همان را كه داديم حفظ كنيد ما افزوده ميكنيم. خداي سبحان از ما همين را ميخواهد, فرمود: من شما را با سرمايه آفريدم با آگاهي و الهام آفريدم كه بدي را ميدانيد, خوبي را ميدانيد, بديِ دروغ را ميدانيد, بدي خيانت را ميدانيد اينها با ذائقه شما سازگار نيست اين را ميدانيد, دست به اين نعمت نزنيد, من اضافه ميكنم. ما چيزي را كه داديم پس نميگيريم, ما چيزي را كه داديم كم و زياد نميكنيم. سنّت خدا اين است كه ﴿لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ﴾, هيچ نعمتي را كه خدا داد نه ميگيرد نه كم ميكند, نه جاي آن را عوض ميكند, دست به نعمت نميزند, فرمود: شما اين نعمت را حفظ كنيد, اگر همين نعمت را حفظ كرديد, ما چند برابر به شما عطا ميكنيم.
تأثير ظلم در تغيير نعمت
اين بيان نوراني ذات اقدس الهي را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در خيلي از موارد, نامهها, سخنرانيها, موعظهها, وصايا اين را بازگو كردند. در جريان نامهاي كه براي مالك اشتر مرقوم فرمودند: همين مطلب را آنجا ذكر كردند, فرمودند: مالك! مستحضر باش كه اگر ظلمي انجام دادي, بدان كه در حقيقت اين نعمت الهي را عوض كردي «وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَاللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّي يَنْزِعَ أَوْ يَتُوْبَ وَ لَيْسَ شَيءٌ أَدْعَي إِلَي تَغْيِيْرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَي ظُلْمٍ»[22] فرمود: اگر كسي حالا ظلم به نفس, ظلم به خانواد, ظلم به حوزه مأموريت خود كند, ظلم وسيعتر به ديگران در كشور كند, فرمود اگر كسي ستم كرد نعمت خدا را تغيير داد وقتي خدا ببيند نعمت او را تغيير دادند ميگيرد.
مهمترين خطر اين است كه اگر كسي راه علمي را عمداً بست آن راه فطرت توحيدي را بست اگر ذات اقدس الهي آن دلمايه و سرمايه اصلي را از ما بگيرد چه كنيم؟! مال را، نفوذ و قدرت و رياست و اينها را بله ممكن است بگيرد, حالا خيلي مهم نيست, ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾;[23] اما ـ خداي ناكرده ـ گفت:
خلد گر به پا خاري آسان بر آرم٭٭٭ چه سازم به خاري كه بر دل نشيند
اگر دل ز ياد تو غافل نشيند٭٭٭ خدنگ بلا بر دلِ دل نشيند[24]
اگر ـ خداي ناكرده ـ آن فطرت اصلي, غفلت كرد و خدا آن را تغيير داد, چه بايد كرد، ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾. نامه رسمي حضرت امير براي مالك است كه به مالك فرمود: در مصر به مردم بگو اگر ستم كرديد, نعمت خدا را تغيير داديد, وقتي نعمت خدا را تغيير داديد, آن خطر هست كه ذات اقدس الهي مسير فيض خودش را برميگرداند. آن خطري كه همه ما را تهديد ميكند, اگر آن راه استدلال توحيدي, آن راه فطري, آن راه معرفتشناسي, آن راه قرآن و عترت و امامشناسي, آن راه اصلي را كه دلمايه همه ماست ـ خداي ناكرده ـ مستور كرديم, ضعيف كرديم, ناقص كرديم, بيراهه برديم, اگر آن را خدا تغيير بدهد و از ما بگيرد چه كنيم.
ديدگاه قرآن کريم در نکوهش ظلم به نفس و تغيير امانت الهی
اين اختصاصي به نعمتهاي ظاهري ندارد كه حالا مال را از ما گرفت يا مقام را از ما گرفت. فرمود: «وَ لَيْسَ شَيءٌ أَدْعَي إِلَي تَغْيِيْرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَي ظُلْمٍ فَإنَّ اللَّهَ سَمِيْعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِيْنَ بِالْمِرْصَادِ»[25] ظلم, بدترين چيزي است كه باعث ميشود ذات اقدس الهي قدرت را از ظالم ميگيرد. اما در بخشهايي به ما فرمود: ﴿ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.[26] ما بايد مستحضر باشيم كه بعضي از مفاهيماند كه دوتا يكجا جمع ميشود مثل عالم و معلوم, بعضي از مفاهيم است كه انسان علم به خودش دارد بله عالم و معلوم دو مفهومي است كه با هم جمع ميشوند; اما بعضي از مفاهيماند كه نه تنها مختلفاند بلكه مخالفاند, هرگز دو مفهوم يكجا جمع نميشود; يعني يك شيء از جهت واحده, هم اين مفهوم را داشته باشد, هم آن مفهوم را مثل علت و معلول, محرّك و متحرّك و ظالم و مظلوم ما ميتوانيم بگوييم «الف» خودش را ميشناسد عالم به نفس است, موجودي است مجرّد, عالم است و معلوم, اتحاد عالم و معلوم كه دو مفهوم را از يك ذات انتزاع ميكنيم اما نميتوانيم بگوييم «الف» به خودش ظلم كرده, ظالم و مظلوم را از يك مصداق نميشود گرفت, چرا؟ چون معناي ظلم اين است كه اين شخص از محدوده خود تجاوز كرد, وارد مرز ديگري شد; پس حتماً دو مرز و دو حدّ است, ظالم و مظلوم دو مفهوم است كه مخالف هماند نه مختلف هم, از يك شيء جمع نميشود.
اينكه در قرآن فرمود بعضيها به خودشان ظلم كردند يعني چه؟ معلوم ميشود ما دوتا خود داريم: يك خود است كه مكلّف هستيم ماييم, يك خود است كه امانت الهي است, به ما به عنوان امانت سپردند, ما نيستيم آن امانت را بايد سالم روزي رخش ببينم و تحويل او بدهيم, اين امانت را بايد حفظ كنيم. چرا انتحار و خودكشي حرام است؟ براي اينكه ما مالك خودمان نيستيم. اينطور نيست كسي بگويد من ميخواهم خودم را از پا در بياورم. ما خودي داريم كه حوزه تكليف ماست; همانطوري كه مالي كه به ما دادند امانت است, ما حقّ اسراف و اتراف نداريم آن هويّت نابي هم كه به ما دادند, حقّ اتراف و اسراف نداريم نميتوانيم او را از پا در بياوريم, او با توحيد ساخته شد نميتوانيم او را ملحد كنيم, منافق كنيم, فاسق كنيم, او طيّب و طاهر آفريده شد, او از جاي پاك آمده ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[27] اين شعر جناب حكيم سنايي بارها در همين محفل خوانده شد. يك وقت خواستند براي كعبه پارچههاي پرنياني و امثال پرنياني بدوزند و ببافند كه كعبه را با آن پارچه بيارايند, جناب سنايي گفت:
كعبه را جامه كردن از هوس است٭٭٭ يای بيتي جمال كعبه بس است[28]
شما كعبه را ميخواهيد با كدام پارچه آرايش بدهيد كعبه يك «ياء» دارد كه زينت و زيور و عظمت و جلال و جمال كعبه همان يك «ياء» است و آن اين است كه ذات اقدس الهي به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ﴾[29] اين خانه, خانه من است اين «ياء» به كعبه شرف داد:
كعبه را جامه كردن از هوس است٭٭٭ يای بيتي جمال كعبه بس است
همين «ياء» را خدا به ما هم داد فرمود: ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ زينت ما همين است اگر ـ خداي ناكرده ـ اين رابطهاي كه با «ياء» داريم اين را آلوده كنيم, نسبت به آن ظلم كرديم. اين بيان نوراني حضرت امير كه فرمود ظلم بدترين چيزي است كه فوراً نعمت الهي را تغيير ميدهد, همين است, اگر ـ خداي ناكرده ـ آن ادراك, شعور, انسانيّت را از ما گرفت, چه چيزي براي ما ميماند, چرا افراد معتاد هيچ نصيحت در اينها اثر نميكند. شما ديديد اين قفلهايي كه هرز شد, شما بخواهيد ببنديد به هيچ وجه بسته نميشود اين هرز است. در درون ما قفلي, كليدي, مفاتيحالغيبي هست كه بند ميكند كه «اَلمُؤمِنُ مُلجَمٌ»[30] اين اگر ـ خداي ناكرده ـ هرز شود, شما چطوري ميخواهيد نصيحت كنيد, او هر شب با يك تكّه گوني يا كارتن کنار جدول ميخوابد, با چه چيزي ميخواهي نصيحت كني, بگويي بد است به زحمت ميافتي, اينكه متوجه نميشود; زيرا آنكه بايد آدم را ببندد ملجم كند, هرز شده, درباره خيليها هست, خيليها را ـ خداي ناكرده ـ تهديد ميكند. اين بيان نوراني حضرت امير به مالك اشتر که فرمود: به مردم مصر بگو اين هويّتشان را هرز نكنند, وقتي هرز شد, هيچ چيزي اثر ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اينكه يك عده ميرسند به جايي كه خدا هم درباره اينها فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[31] خود آنها هم ميگويند: ﴿ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾[32] كسي كه هويّت او هرز شد قابل بست و بند نيست اگر اين هويّت ـ خداي ناكرده ـ تغيير پيدا كند آن وقت چه بايد كرد؟! اين ظلمي را كه وجود مبارك حضرت امير در اين بخش از نهجالبلاغه به مالك هشدار داد, فرمود: ظلم باعث ميشود كه ـ خداي ناكرده ـ خدا نعمت خودش را تغيير ميدهد, اگر اين ظلمي باشد كه ﴿ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[33] اين ممكن است ـ خداي ناكرده ـ طوري بشود كه آن ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ را دگرگون كند; اما ظلمهاي ديگر, نعمتهاي ديگر را تغيير ميدهند. ما اميدواريم خداي سبحان كه «ارحمالراحمين» است هم توفيقي عطا كند كه به پيشگاه او ميرويم «بالحسنة» برويم, يك; هم لطفي كند كه به پيشگاه او مشرّف شويم قلب سليم ببريم, دو; چون هر چه فيض هست «مَا بِنَا مِن نِعمَةٍ فَمِنكَ» و اين دعا ـ انشاءالله ـ درباره همه علاقهمندان به قرآن و عترت مستجاب بشود!
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد!
خدايا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ, همه را با انبيا و اوليا محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت را مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها به بهترين وجه حل بفرما!
بيگانگان و مخالفان نظام اسلامي مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما!
جوانهاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.
[2] . سوره انعام، آيه160.
[3] . سوره صافات، آيه78.
[4] . سوره انعام، آيه76.
[5] . سوره انبياء، آيه68.
[6] . سوره نحل، آيه53.
[7] . ديوان حافظ، غزل شماره39.
[8] . المزار الکبير(لابن المشهدی)، ص174 و 175.
[9] . الاقبال، ج1، ص136.
[10] . سوره قصص، آيه78.
[11] . مصباح المتهجد، ج1، ص63.
[12] . مصباح المتهجد، ج2، ص804.
[13] . سوره رعد، آيه16؛ سوره زمر، آيه62.
[14] . سوره نمل، آيه89؛ سوره قصص، آيه84.
[15] . سوره انعام، آيه160.
[16] . سوره بقره، آيه261.
[17] . ديوان اشعار سعدی، غزل40.
[18] . مصباح المتهجد، ج2، ص850.
[19] . سوره شمس، آيه8.
[20] . سوره انفال، آيه53.
[21] . سوره رعد، آيه11.
[22] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[23] . سوره رعد، آيه11.
[24] . اشعار طبيب اصفهانی.
[25] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[26] . سوره نحل، آيه33.
[27] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[28] . سير العباد الی المعاد(سنايي ـ چاپ تهران)، ص 101.
[29] . سوره بقره، آيه125.
[30] . معانی الاخبار، ص170.
[31] . سوره بقره، آيه6.
[32] . سوره شعراء، آيه136.
[33] . سوره نحل، آيه33.