اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».
حمد و ثنا سزاوار پروردگاري است که با تمام جلوهاش در ماه مبارک رمضان ظاهر شده است و بندگانش را با استقبال و ضيافت با شکوهي در ماه مبارک رمضان دعوت فرموده است: «شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَي ضِيَافَةِ اللَّهِ»[1] و با تحيّات الهي و فرشتگان پروردگاري به همه شايستگان که رسول مکرّم اسلام تحَف و هداياي ارزشمند آسماني را براي جامعه انساني به ارمغان آوردند، صلوات خدا و همه فرشتگان و ملائک بر جميع انبيا و پيامبران الهي خصوصاً رسول مکرّم اسلام و درود و سلام بر اهل بيت عصمت و طهارت که عِدل قرآن هستند و حقيقت قرآن در جان آنها نشسته است هر کجا که قرآن هست آنها هستند و هر کجا که آنها هستند قرآن هست «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي»،[2] به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي ميجوييم.
يکي از جلوههاي برتر ماه مبارک رمضان دعاهايي است که در اين ماه نازل شده است براي بندگانش خداي عالم فرستاده و راه عبوديت و بندگي را براي بندگان تسهيل فرموده است. ماه مبارک رمضان را ماه دعا ميخوانند، يک سلسله از دعاها مشترک است که در سحرگاهان و همچنين موقع افطار يا بعد از صلوات و دعاها خوانده ميشود و يک سلسله از دعاها هم مختص است و يک سلسله از دعاها خاص الخاص است که براي ليالي قدر خداي عالم به بندگانش توسط انبيا و اوليا تفهيم و تعليم فرموده است. از اين جهت دعا براي ماه مبارک رمضان فراوان است اعم از دعاهاي مشترک و دعاهاي خاص که خداي عالم راه بندگي و عبوديت و سلوک شايسته انساني را در پرتو اين ادعيهاي که با معارف و حقايق زيبا و در بهترين و عاليترين مضامين ارائه شده است هموار نموده است.
از سخنان ارزشمند حضرت امام زين العابدين بهره ببريم در باب دعا که فرمود: «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا»؛ از برترين نعمتهاي خدا بر بندگانش اين است که رخصت و اجازه اين معنا را به ما داد «جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَي أَلْسِنَتِنَا وَ إِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِكَ»،[3] اينکه خداي عالم ما را مجاز دانست به ما اجازه داد رخصت فرمود که ما او را بخوانيم بخواهيم نام مبارک الهي را به عنوان «ربّنا، يا ربّ و ربّ» و نظاير آن، در حقيقت خدا را با اين نامهاي شريف بخوانيم اين از بهترين نعمتهاي پروردگاري است. ما بايد خدا را شکر کنيم که چنين توفيقي به ما عطا فرموده است که نام پروردگار عالم که خالق آسمان و زمين است و تمام قدرت در اوست ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾،[4] ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾؛[5] هر چه هستي است در يد قدرت اوست، او به ما که يک موجود ناچيز و فقيري هستيم ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾،[6] اجازه داشته باشيم که با او گفتگو کنيم، نام او را بر زبان جاري کنيم دلهاي خود را متوجه ساحت الهي داشته باشيم او را مشاهده کنيم و در جلوههايش و مظاهر و مجارياش مشاهده بکنيم اين از بزرگترين نعمتها است.
انساني که اين راه بر او بسته است يک انسان نابينا و يک انسان کور است، «عَمِيَت عَيْنٌ لَا تَرَاكَ».[7] از اين رهگذر بايد بدانيم که دعا يکي از برترين و والاترين مواهب الهي است، موهبت است. عطيه و ارمغان الهي است و اگر کسي به دعا توجه نکند مورد عنايت الهي نيست ﴿قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُم﴾[8] اگر انسان اهل دعا و نيايش و توجه به ساحت الهي نباشد و درخواست و زبان حاجت در پيشگاه پروردگار عالم نداشته باشد اين انسان مورد عنايت حضرت حق(سبحانه و تعالي) نيست. خدا با دو بيان در قرآن کريم اين موقعيت را براي ما روشن کرد: بيان إثباتي و بيان سلبي.
بيان إثباتياش چه زيبا فرمود که ﴿إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ﴾[9] ما همه سجده ميکنيم، سجده قلبي داريم سجده جوارحي و جوانحي داريم؛ آيهاي است که سجده مستحبّه دارد اما معناي بسيار ارزشمندي براي اين آيه هست که کساني که در پيشگاه خدا هستند يعني آن کساني که ميخواهند خدايي بشوند «عند الله» زيست بکنند جلوه الهي را مستقيماً نظارهگر باشند در عالم تجرّد و فرشتگان با آنها انباز و شريک باشند، اينها بايد در پيشگاه پروردگار عالم خود را خاضع و ساجد و راکع و عابد و قانت بدانند و خدا را در عبادت و در بندگي و در سلوکش پرستش بکنند هرگز تکبر در ساحت الهي ندارند آناني که به حق ميانديشند ﴿إِنَّ الَّذينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ﴾.
اين در جنبه اثباتي بود. در جنبه سلبي فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ﴾ آناني که کفر ميورزند و استکبار دارند و در مقابل بندگي در پيشگاه پروردگار عالم استکبار دارند چنين انسانهايي از رحمت الهي برخوردار نيستند چه بسا معذّب باشند به جهت کفرشان و استکبارشان همان گونه که شيطان در مقابل امر الهي استکبار ورزيد: ﴿أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾.[10]
بنابراين دعا يک جايگاه ويژه و عظيمي در فرهنگ عبادي دارد در همه اديان الهي وقتي خداي عالم از سنّت و سيرت انبياي الهي سخن ميگويد «ربّنا ربّنا» کلاً در لسان و زبان آنها وجود دارد و جاري است. ﴿رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ﴾[11] از دعاهاي بسيار شريف حضرت خليل الرحمن اين است که خدايا دلهاي مؤمنان و شايستگان را به سمت اهل بيت من معطوف بدار. اگر پيامبر گرامي اسلام براي مکه و ساکنان آن دعا ميکند يا خداي عالم فرمود که اين بلد و اين شهر، شهري است که خدا به اين بلد سوگند ياد ميکند ﴿وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾[12] در حالي که تو در اين خانه و در اين شهر زندگي ميکني اين براي آن است که زبان دعا و زبان نيايش در کليه اديان الهي و در رأس آنها انبيا و سفراي الهي وجود داشته است. انبيا آموزندگان دعا و نيايش و عبوديت در پيشگاه پروردگار عالم هستند.
فضايلي که براي دعا ذکر شده است فراوان است و فرصت چنداني نيست همين چند بياني که از قرآن و روايات معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) داشتيم نمونهاي است براي مسئله دعا که جنبههاي فراواني براي دعا وجود دارد که تا حدّي بايد اين فرصت طلايي ماه مبارک رمضان را داشته باشيم و از اين فرصت براي مسئله دعا که اين ماه، ماه دعاست بهره بيشتري ببريم.
به فلسفه دعا توجه کنيم که اصلاً دعا يعني چه و چرا عدهاي دعا را به عنوان اصل و اساس ميدانند و عدهاي هم از دعا غافلاند؟ آنچه خداي عالم در نظام هستي آفريد اين است که براساس حقايقي که در جهان وجود دارد آثار و ثمراتي را ما ميبينيم نور و حرارت را از خورشيد ميبينيم ماه است که در شب فضا را روشن ميکند از آتش ما گرما احساس ميکنيم از آب ما خنکي احساس ميکنيم. هر آنچه در نظام طبيعت وجود دارد براساس يک سلسله اسباب و علل مادي است هر وقت تشنهمان شده آب ميخوريم و هر وقت گرسنهمان شده غذا ميخوريم، هر وقت چشم منظر لذتآفريني را بخواهد به طبيعت مينگريم، به کوه مينگريم به صحرا مينگريم به دشت مينگريم همه اينها را در حقيقت به عنوان مناشئ و مبادي اين گونه از کمالات ميدانيم. اينها اسباب و علل و عواملي هستند که ما خوبيها را و زيباييها را و کمال را از اينها ميدانيم. اين سببها هستند در حالي که اينها از خودشان هويتي ندارند. خداي عالم در قرآن اينها را به عنوان يک علامت نشان داد يک آيت نشان داد ولي ما متأسفانه اينها را «ذو الآية و ذو العلامة» ديديم و فکر ميکنيم که آب است که خنکا ميآورد! آتش است که گرما ميآورد! خورشيد است که در روز ميدرخشد و نور ميدهد و ماه است که در شب فضا را روشن ميکند و اين ستارگاناند که زينتبخش آسماناند و نظاير آن.
اين نگاه که انسان اين سلسله از عوامل و علل مادي را مبدأ اين گونه از مسائل بداند اين براي آن است که انسانها سبببين هستند. معناي اين سببديدن اين است که ما هر چه که ميخواهيم به سراغ اين سببها ميرويم؛ در حالي که خداي عالم با نگاه آيتي که در قرآن به نظام هستي دارد میخواهد بفرمايد که اينها کارهاي نيستند شما فکر نکنيد که اين اسباب و علل و عواملي که در طبيعت وجود دارد اينها حيثيت منشأييت دارند استقلال در تأثير دارند و اينها از آنها کاري برميآيد نه! بايد از سبب بگذريم و به مسبّب برسيم.
روح دعا و حقيقت دعا به اين برميگردد که انسان اين اسباب و علل و عوامل مادي را کنار بزند اين حجب را کنار بزند و آن حقيقت را ببيند و وقتي حقيقت را ديد وقتي آب ميخورد ميگويد خدا مرا سياآب کرده است اگر بيمار ميشود ميفرمايد که خدا مرا شفا داده است ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾[13] اين دوا در آن شفا نيست اين دوا، دوا است؛ اما شفا از ناحيه پروردگار عالم است، او «مسبب الأسباب من غير السبب»، اگر انسان حقيقت را در پس پرده اسباب ببيند طبعاً نوع نگاهش به هستي عوض ميشود.
بزرگان اهل معرفت گفتند که چارهاي جز اين نيست که ما اين اسباب را کنار بزنيم اين حجب را از جلوي ديدگان معرفتي خود برداريم که خداي عالم با ابلغ وجه، با بهترين و رساترين وجه اين معنا را به ما فهماند که آب آيت است آتش آيت است ماه و خورشيد آيت هستند و هيچ موجودي در عالم وجود ندارد مگر اينکه حيثيت آيتي دارد اينها علامت هستند و نشان ميدهند که قدرت در جاي ديگر است اينها آينهوار حقايق را دارند نشان ميدهند و إلا آب چيست؟ آسمان چيست؟ زمين چيست؟ خورشيد و ماه چيستند؟
ديدهاي بايد سبب سوراخ کن ٭٭٭ تا حُجب را بَر کَند از بيخ و بُن[14]
آنهايي که همواره دست به دعا هستند، همواره در نيايش و سلوک و بندگي اين گونه حرکت ميکنند براي آن است که اينها اول ديدهاي پيدا کردهاند که اين ديده سببها را کنار زده است:
ديدهاي بايد سبب سوراخ کن ٭٭٭ تا حُجب را بَر کَند از بيخ و بُن
فکر نکنيم خورشيد است که ميدرخشد ماه است که تابان است زمين است که اين برکات از او صادر ميشود و آتش و مانند آن.
چشم بند خلق جز اسباب نيست ٭٭٭ هر که نگذشت از سبب زاصحاب نيست[15]
آنچه چشم بندگان را بسته و زمينه دعا و نيايش و بندگي را در پيشگاه پروردگار عالم از انسانها گرفته است عبارت از اين است که ما به اسباب مينگريم. ما اينها را به عنوان آيت نمينگريم اينها را «ذو الآية» مينگريم «ذو العلامة» نگاه ميکنيم و اين ما را به فلک کشانده است و سرّ اينکه دعاها هم به اجابت نميرسد براي اينکه ما مشرکانه دعا ميکنيم ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾[16] اکثر ما که دعا ميکنيم مشرکانه دعا ميکنيم يعني چه که مشرکانه دعا ميکنيم؟ يعني ميآييم ميگوييم که خدايا! تو ما را سيراب بکن در حالي که نگاه ما به آب است! تو ما را سير بکن در حالي که نگاه ما به غذا است! تا آن چشم سبب سوراخ کُن نصيب ما نشود ما نميتوانيم بگوييم خدايا! اين «خدايا» خداياي حقيقي نيست. اين يک نوع شرک در دعاست و وقتي شرک در دعا باشد اجابت هم شدني نيست.
ديدهاي بايد سبب سوراخ کُن ٭٭٭ تا حُجب را بَر کَند از بيخ و بُن
که ما نگوييم آب و لذا ابراهيم خليل وقتي ميگويد: ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾؛ اگر من مريض شدم درست است که به پزشک مراجعه ميکنم از او دوا ميگيرم اما دوا که کارساز نيست. بياني را مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب مفاتيح دارد که از منابع وحياني گرفته شده است «يَا مَنْ يَجْعَلُ الشِّفَاءَ فِيمَا يَشَاءُ مِنَ الْأَشْيَاءِ»[17] اين چقدر حديث روشن و نوراني و عزيزي است! يعني چه؟ يعني اين طور نيست که مثلاً بگوييم گل بنفشه اين خاصيت را دارد گل آويشن اين خاصيت را دارد برگ سيب آن خاصيت را دارد ريشه آن گياه آن خاصيت را دارد، اين حرفها نيست! خاصيت اينها را خدا در اينها قرار داده است. الآن اين خاک خوردنش حرام است ولي خداي عالم در تربت أبي عبدالله(عليه السلام) مقدار کم براساس آنچه در سنّت ما آمده است در مجامع روايي ما آمده است شفا را در اين خاک قرار داده است.
خدا معطل اين نيست که ببيند چه چيزي چه خاصيتي دارد بگويد برويد آن را بخوريد! خدا که طبيب به معناي اين طبيبهاي عادي نيست. يکي از اسماي حسناي الهي اين است که «يَا طَبِيبَ مَنْ لَا طَبِيبَ لَهُ ... يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ»[18] که در دعاهاي عزيز «جوشن کبير» است. طبيبهاي عادي نگاه ميکنند ميبينند که اين گياه و آن گياه و آن ريشه گياه و آن ميوه گياه چه خاصيتهايي دارد يا براساس آن نظام شيميايي چيزهايي را توليد ميکنند ميگويند اينها اين خاصيت را دارد و اين عنصر آن خاصيت را دارد آن عنصر اين خاصيت را دارد، ترکيب آن اين طوري است ما اينها را کنار هم قرار ميدهيم اين اثر را ميبخشد. اما خداي عالم که براساس اين ميزان و معيار که کار نميکند. اصلاً اين خاصيتها را خدا در اينها قرار داده است «يَا مَنْ يَجْعَلُ الشِّفَاءَ فِيمَا يَشَاءُ مِنَ الْأَشْيَاءِ»، خدا که تابع گل بنفشه و گل آويشن و ريشه فلان و برگ و ساقه فلان که نيست؛ بلکه هر خاصيتي که در نظام هستي وجود دارد خداي عالم قرار داده است.
پس فرق بين انساني که دعا ميکند با انساني که دعا نميکند، يک؛ فرق انساني که موحدانه دعا ميکند يا مشرکانه دعا ميکند، دو؛ بايد کاملاً روشن شود. آن کسي که استکبار ميورزد ميگويد من براي چه به خدا بگويم که خدايا تو به من آب بده، مرا سيرآب بکن؟ من آب ميخورم و سيرآب ميشوم. چرا به خدا بگويم خدايا به من غذا بده مرا سير کن؟ من به سراغ غذا ميروم و غذا ميخورم و غذا هم سيرکننده است! من چرا گرما را از خدا بخواهم؟ از آتش ميخواهم! چرا نور را از خدا بخواهم؟ از خورشيد ميگيرم! شبانگاه چرا به خدا پناه ببرم؟ از ماه و ستاره کمک ميگيرم و مانند آن. چرا؟ اينها را منشأ اثر ميبيند اينها را مستقل ميداند. مشرکيني که ماه و ستاره و خورشيد را در حقيقت عبادت ميکردند و ميپرستيدند آنها را منشأ اثر و مستقل ميدانستند و ابراهيم خليل با آنها به محاجّه برخاست احتجاج کرد گفت اگر اينها از خودشان بودند بايد ميبودند. آنکه زائل ميشود آنکه نورش در يک وقت هست و يک وقت نيست اين معلوم است که برای خودش نيست.
ابراهيم خليل ديدهاي داشت سببسوراخ کُن و بر اساس آن حُجُب را کنار زد، گفت از اينها کاري بر نميآيد اينها علل و عواملي هستند که مجاري امورند خدا که مستقيماً نميتواند آن نور وجود خودش را اشراق کند نه اينکه خدا نتواند، «ما سوي الله» کمتر از آن است عالم طبيعت کمتر از آن است که بخواهد نور حق(سبحانه و تعالي) را مستقيماً دريافت بکند مجالي ميخواهد، مظاهري ميخواهد، خورشيد مجلاي نور در منظومه شمسي است ماه اين گونه است زمين آن گونه است و اينها هر کدام تعيّناتي دارند که براساس اين تعيّنات آثاري را خداي عالم در آنها نهاده است تا بتوانند اثربخش باشند همين!
آنچه جامعه بشري را اين طور کور کرده براي اين است که به اين اسباب و علل و عوامل حيثيت استقلالي ميبخشد. دعا ميآيد اين رابطه را براي انسان باز ميکند و روشن ميکند که اي انسان! آنچه در نظام طبيعت ميبيني اينها هيچ کدام ذاتاً کارآيي ندارند آن کارآيي اصلي از آنِ حق(سبحانه و تعالي) است:
چشمبند خلق جز اسباب نيست ٭٭٭ هر که نگذشت از سبب ز اصحاب نيست
اصحاب معرفت چه کساني هستند؟ ارباب معرفت چه کساني هستند؟ «ذوي الألباب و ذوي الأبصار» چه کساني هستند؟ آن کساني که اين حُجُب را پاره کردند اين اسباب را کنار زدند آن باطل را ديدند و فهميدند که آنچه کارآيي دارد عبارت است از خداي عالم. از احدي کار برنميآيد؛ لذا ما اگر آب بخوريم و بگوييم که اين آب ما را سيراب کرد سخن مشرکانه گفتهايم! غذا بخوريم و بگوييم که اين غذا ما را از گرسنگي درآورد اين سخن مشرکانه گفتيم! اينکه ميگويند اول سفره که نشستيد بگوييد «بسم الله الرحمن الرحيم» و پايان سفره و غذا بگوييد «الحمد لله رب العالمين»، براي اينکه ما اين طعام را از خدا بدانيم، يک؛ و آثار وجودي اين طعام را هم از جانب پروردگار عالم بدانيم، دو؛ غذا را مجلايي و معبري براي اينکه فيض حق به ما برسد تا رفع گرسنگي کنيم رفع تشنگي کنيم رفع تاريکي کنيم رفع جهل بکنيم و نظاير آن.
همين معنا در قصه مسائل معنوي و روحانيت هم وجود دارد يعني درست است که پيامبر گرامي اسلام اين معارف را براي ما آورده است «گر چه از حلقوم عبد الله بود» ولي هر چه که هست از آن جانب شَه بُوَد.[19] اين حلقوم عبد الله يک آيت است يک نشانه است و الا هر چه که هست از ناحيه پروردگار عالم است. ما مبادا فکر کنيم که حتي انبياي الهي حتي ائمه اطهار(سلام الله عليهم اجمعين) اينها کسانياند که اين مجالي هدايت مستقل در تأثيرند؛ لذا خداي عالم به پيامبرش ميفرمايد: ﴿وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ﴾[20] تو که نميتواني آن دل انسان مرده را زنده بکني، اراده حيات به دست پروردگار عالم است؛ البته اگر خدا اذن بدهد اين کار را به ديگران و به انبيا و اوليا عطا خواهد کرد. اما شما ميبينيد در بحث احياي موتاي حضرت عيسي(عليه السلام) قدم به قدم ﴿بِإِذْني ... بِإِذْني﴾[21] همراه است؛ مبادا چه در حوزه تشريع چه در حوزه تکوين، چه در حوزه مباحث نفساني و روحاني و الهي و چه در حوزه مباحث طبيعي و مانند آن، ما اين علل و اسباب را مستقل قرار بدهيم و به آنها يک نگاه استقلالي داشته باشيم و از آنها انتظار داشته باشيم!
لذا حتي دعا هم که ميکنيم مبدأ و مقصد خداي عالم است و اهل بيت عصمت و طهارت وسائطياند وسايلياند اسباب و عللي هستند که ما آنها را واسطه قرار ميدهيم «يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّه»،[22] اينها چون در پيشگاه پروردگار عالم آبرومند هستند ما آنها را واسطه قرار ميدهيم هم در سير صعودي و هم در سير نزولي اين اسباب و علل براي ما کارساز هستند؛ ولي بايد متوجه باشيم که هيچ کدام از اينها استقلال در تأثير ندارد همه اينها بايد ما را به توحيد برساند، همه اينها بايد ما را با جايي برسانند که ما مسبّب الأسباب را در «لا مکان» ببينيم تا آن مسبب الأسباب را در «لا مکان و لا زمان» نبينيم، به اين علل و عوامل مادي توجه ميکنيم و لذا سرّ يکي از جهاتي که باعث ميشود ما در دعاهايمان موفق نشويم براي اين است که دعاي ما مؤمنانه نيست دعاي ما موحّدانه نيست دعاي ما مشرکانه است چرا؟ چون خدا را ميبينيم، از يک سو؛ اما از سوي ديگر و با ديده ديگر اين اسباب و علل و عوامل مادي را اسباب تأثير ميدانيم. اينکه خدا در قرآن فرمود اکثر مؤمنين که مشرکاند يعني چه؟ ميفرمايد همين که گفتي اول خدا، بعد فلان طبيب! اول خدا بعد فلان روحاني! اول خدا بعد فلان! اول و دوم ندارد. ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾[23] از «ما سوي الله» چه چيزي برميآيد اين معنا بايد در لُبّ دعا و در روح دعا براي ما باشد. اول گامي که در حوزه دعا برميداريم همين است که
ديدهاي بايد سببسوراخ کُن ٭٭٭ تا حجُب را بر کَند از بيخ و بُن
چشمبند خلق جز أسباب نيست ٭٭٭ هر که نگذشت از سبب ز اصحاب نيست
اصحاب بصيرت، اصحاب خِرَد، اصحاب معرفت کسانياند که اين سببها را کنار زدند و نگرشهاي آيتي که خداي عالم به ما در قرآن تعليم فرموده است ما را به اين سمت و اين سوي ميبرد. شما ببينيد در بين انبياي الهي حضرت يونس در يک تنگنا و مشکلاتي قرار گرفت، وقتي که از قومش بدون اذن ربّ فاصله گرفت، خدا او را در دريا انداخت و بعد در بطن حوت قرار داد و با يک بيان هشداردهنده فرمود: ﴿وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾؛[24] به پيامبر گرامي اسلام خطاب ميکند و بعد به امت پيغمبر هم به تبع پيغمبر خطاب ميکند؛ مبادا مثل آن کسي باشي که خدا او را در دريا انداخت، اولاً؛ و او را در شکم حوت و بطن ماهي قرار داد، ثانياً؛ چرا؟ چون خود را از دايره اراده حق بيرون آورد بدون اذن حق اقدام به عمل کرد. آنجا حضرت يونس به مطلبي تفطّن پيدا کرد و متوجه شد که نبايد لحظهاي از حريم پروردگاري فاصله بگيرد. دعايي کرد اين دعا به حدّي توحيدي بود اين دعا به حدّي موحّدانه و مؤمنانه بود که خداي عالم اين دعا را شنيد و در دم آن را اجابت کرد و نجاتش داد: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ ٭ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ﴾.[25] اگر فرمود: ﴿ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[26] به اين دعا ميگويند دعا! به اين دعاي مؤمنانه موحدانه که بگويد در دريا هستم باشم! شب هست باشد! ماهي مرا در بطن خودش برده باشد! ولي اينها چه کساني هستند وقتي خداي عالم بخواهد و اراده بکند دريا و صحرا و همه و همه در پس اراده او هستند.
مثل جريان منجنيق حضرت ابراهيم که وقتي جبرائيل گفت که در چه حال هستي؟ آيا ميخواهي تو را نجات بدهم؟ فرمود که «حَسْبِيَ اللَّهُ»؛ خدا مرا کافي است «حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ بِحَالِي»؛[27] اينکه خداي عالم مرا ميبيند همين براي من کفايت ميکند اين نگرشهاي مؤمنانه و موحدانه که حتي در آن حالتي که به منجنيق بسته شده بود و آتش گُر گرفته و مشتعل شده و افروخته شدن آن عصر و روزگار را ميديد هيچ تکان نخورد جبرائيل امين که آمد حتي آيا کمکي ميخواهي؟ نه! او که مرا ميبيند همين کافي است. اگر او بخواهد اراده کند ميتواند نجات بدهد از تو چيزي نميخواهم اگر خدا خودش اراده کرد. اين ميشود دعاي مؤمنانه. اين خواسته مؤمنانه است ولو به زبان جاري نکند اما روح مؤمنانه و موحدانه و توحيدگرانه ابراهيم خليل به اين فضا آورده است که ﴿يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً﴾[28] که خداي عالم به آتش خطاب ميکند اين آتشي که گرما و حرارت و سوزندگي و احراق دارد در آن حدّ، کاري کرد که اين آتش بَرد و سلام شد و جهانيان را به شگفتي و اعجاب وا داشت. مگر ميشود اين همه آتش و اين همه اشتعال و افروختگي! ابراهيم که بود که آتش به اين عظمت در مقابل او خنک و سرد و سلام شد؟ ﴿يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً﴾ ابراهيم خليل ديدهاي داشت سببسوراخ کُن! با اين ديده جهان را ميديد نگران هيچ چيزي نبود وقتي نگران چيزي نباشد هر چه آن خسرو کند شيرين بُوَد.
بنابراين ما بايد در ماه رمضان به چنين ديدهاي برسيم اين ديده را پيدا کنيم ديدمان را عوض کنيم اگر همچنان نگاهمان باشد که آب و علف ما را تأمين ميکند و سيراب ميکند و سير ميکند اگر ماه و ستارهاند که براي ما نورانيت دارند، اگر خورشيد است که مضیء است و اگر قمر است که منير است، با اين نگاه نميتوانيم دعا بکنيم. اين دعاهاي ما مشرکانه است و دعاي مشرکانه چندان اثرگذار نيست. دعاي مؤمنانه است اين دعاي مؤمنانه و موحّدانه حضرت يونس در شکم ماهي است که ميگويد: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾، اين است اين دعا آن قدر دعاي شريفي بود که خداي عالم در آن وضع، در دل دريا در شکم ماهي ﴿وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ﴾؛ اين طور دعا کردن، خدا را منزه از هر نقص و عيب دانستن، او را با نگرشهاي توحيدي خطاب کردن ﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ﴾ اين چقدر دعاي شريفي است. يکي از آداب دعا اين است که وقتي ما خدا را ميخوانيم خدا را بخوانيم نه اينکه ذهن خودمان را بياوريم و بگوييم که اين خداست! از آن طرف در مقام ربوبيت و خالقيت و رازقيت و کاشفيت و شافي بودن و از اين طرف به نقص خود اعتراف کردن ﴿إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ﴾. اين ضعف اين اشتباه اين خطا از منِ بنده يونس است که به اينجا رسيدهام. اين طور است که اگر خوف و هراسي باشد:
هم دعا از تو هم اجابت ز تو ٭٭٭ ايمني است و مهابت هم ز تو[29]
اين خداست و لذا ما بايد فرهنگ دعا را خوب بياموزيم حقيقت دعا را خوب آشنا بشويم، با حقيقت دعا از جايگاه توحيد نه از جايگاه شرک ارتباط برقرار کنيم و لذا اين جاست که آقا امام سجاد(عليه السلام) ميفرمايد «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنَا»؛ از بزرگترين نعمتهاي خدا ما چقدر بايد خدا را شکر کنيم؟ خدايا تو را شکر ميکنيم که زبان دعا را به ما عطا کردي. در ماه مبارک رمضان سحرگاهان «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّه»،[30] هنگام افطار دعاي «افتتاح»، در روزها بعد از صلوات دعاهاي مختص. الآن ماه مبارک رمضان محفوف به دعا است پيچيده شده در دعا است و اين از توفيقات الهي است ما بايد اين دعا را قدر بدانيم؛ ولي بايد با معرفتي با إرادتي با شناختي دعا داشته باشيم و لذا براي دعا چند ساحت وجود دارد که حالا اگر خدا توفيق بدهد در اين چند شبي که راجع به مسئله دعا سخن ميگوييم و بحث ميکنيم ـ إنشاءالله ـ اين گونه از مواهبي که در باب دعا هست را آشنا بشويم آداب دعا، شرايط دعا، موانع استجابت دعا، حالات دعا، زمان دعا، مکان دعا و بسياري از مسائل است اين شاهراه است. وقتي انسان معرفت بخواهد آگاهي و شناخت بخواهد علم وحياني بخواهد، البته قرآن برترين و والاترين علم است؛ اما رابطهاي که انسان ميخواهد با خداي خودش داشته باشد از راه دعا است و خدا راه دعا کردن را به انسان به درستي آموخته. چقدر اين بيانات الهي در باب دعا عجيب است و شگفت است و اصلاً هيچ مبحثي و هيچ مقولهاي در قرآن به اندازه دعا با عشق و ارادت نيامده است ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾،[31] اينها از غرر آيات الهي است که راه دعا را راه نجوا را راه مناجات و منادات را براي ما باز ميکند درود خدا و سلام خدا بر ساحت رسول گرامي اسلام که ماه رمضان را با اين عظمت به ما بشارت داد «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[32] ما در پيشگاه پروردگار عالم هيچ چيزي نميتوانيم بگوييم! مثل باغباني هستيم که تمام باغ و باغباني و همه ميوه و همه گلها برای آن صاحبش است ما چه ميتوانيم به ساحت الهي ببريم!؟ ﴿تَبارَكَ اللَّهُ﴾ فقط ميتوانيم خدا را با آن اسماي جلاليه و جماليهاش بخوانيم او را حمد و ثنا بگوييم او را ستايش کنيم که چنين فرصتي را براي ما فراهم کرد. صلوات و درود را به حضرت بقية الله الأعظم(عجل الله تعالي له الفرج) داريم که او مولاي ما است او آقا و سيد ماست ما در زير سايه و تحت عنايتهاي او هستيم، او بقية الله الاعظم است که هر چه از خير و برکت به ما ميرسد در سايه آن وجود ذيوجود است اين آيت برتر خدا و اين مظهر أتم پروردگاري است. درود و سلام خدا و همه فرشتگان بر حضرت بقية الله الاعظم و به همه مؤمنان و شايستگاني که با روح ماه رمضان آشنا هستند و حقيقت اين ماه را با ربّ شهر رمضان «اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَي عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَام»[33] آشنا هستند.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. امالی(للصدوق)، ص93؛ «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ و...».
[2]. الأمالي (للطوسي)، النص، ص506.
[3]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص415.
[4]. سوره نساء، آيه39؛ سوره يونس، آيه65.
[5]. سوره بقره، آيه165.
[6]. سوره فاطر، آيه15.
[7]. بحارالانوار، ج95، ص226.
[8]. سوره فرقان، آيه77.
[9]. سوره أعراف، آيه206.
[10]. سوره بقره، آيه34.
[11]. سوره ابراهيم، آيه37.
[12]. سوره بلد، آيه2.
[13]. سوره شعراء، آيه80.
[14]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر پنحم، بخش63.
[15]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر ششم، بخش78.
[16]. سوره يوسف، آيه106.
[17]. سفينة البحار ، ج3، ص68.
[18]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص407.
[19]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر اول، بخش97؛ «مطلق آن آواز خود از شه بود ٭٭٭ گر چه از حلقوم عبد الله بود».
[20]. سوره فاطر، آيه22.
[21]. سوره مائده، آيه110؛ ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني﴾.
[22]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص325.
[23]. سوره حديد، آيه3.
[24]. سوره قلم، آيه48.
[25]. سوره أنبياء، آيات87 و 88.
[26]. سوره غافر، آيه60.
[27]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج68، ص156.
[28]. سوره انبياء، آيه69.
[29]. مثنوی معنوی، مولوی، بخش18.
[30]. مصباح المتهجد، ج2، ص760.
[31]. سوره بقره، آيه186.
[32]. امالی(للصدوق)، ص93.
[33]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص39.