29 04 2020 282778 ID:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه پنجم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين»

سپاس بي‌حدّ و فراوان به درگاه الهي که توفيق درک و دريافت ماه مبارک رمضان و ـ إن‌شاءالله ـ حقيقت برتر آن ماه را به ما عطا فرمود. خدايي که در اين ماه با همه جلوات جماليه و جلاليه خود ظهور و بروز دارد و آمده است تا انسان را با دو دست جلال و جمالش به اوج و به قلّه جايگاه انساني‌اش برساند را شاکريم و سپاس مي‌گذاريم و از رسول گرامي اسلام که پيام‌آور لطف و رحمت الهي است: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[1] و برترين رحمت هم ماهي است که «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[2] را به ما نويد داده است و درود و سلام به ساحت اوليای الهي سيد اوليا اميرالمؤمنين و سيد اوصيا حضرت بقية اللّه الأعظم(ارواحنا له الفداء).

﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدی‏ وَ الْفُرْقانِ﴾[3] آن ماهي را که قرائت و تلاوت يک آيه در آن ماه برابري مي‌کند با ختم قرآن در ماه‌هاي ديگر، ماه خداست ماهي است که خداي عالم در اين ماه قرآنش را نازل کرد و مراتب هدايت را از هدايت عام، هدايت خاص و هدايت أخص را براي جامعه اسلامي ارزاني داشت. ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ هدايت عام است؛ ﴿وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدی﴾، هدايت خواص است؛ ﴿وَ الْفُرْقانِ﴾ هدايت أخصين است. آناني که به فرقان راه يافته‌اند و راه هدايت خودشان را از مسير هدايت عام به هدايت خاص و نهايةً به قرآن با فرقان رسانده‌اند، اينها به برکت ماه رمضان به اينجا رسيده‌اند. از خداي عالم مي‌خواهيم که اين ماه را براي همه ما، ماه فرقاني قرار بدهد که ماه فرقاني يعني ماهي که با معرفت قرآني همراه است و با ارادت و انگيزش قرآني آميخته است و انساني که معرفتش قرآني و ارادت و انگيزه‌اش قرآني است چنين انساني نجات يافته و راه سعادت را طي خواهد کرد.

نکته‌اي که جا دارد امشب و در چنين فرصتي در باب قرآن بيان بشود اين است که اين کتاب ادّعايي دارد و دعوتي؛ ادعاي قرآن اين است که از ناحيه پروردگار عالم است و براي هدايت همه انسان‌ها در همه اعصار و امصار آمده است ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ است ﴿ذِكْری‏ لِلْعالَمينَ﴾ است، ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾[4] است، ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾[5] است اين ادعا بسيار ادعاي بزرگي است، بسيار مطلب و خواسته مهمي را اين کتاب به همراه دارد که بايد قرآن تبيين کننده اين ادعا و مبرهن کننده اين دعوت باشد.

اين اقتضا مي‌کند که انسان با تأمّل و تفکر در قرآن بيابد که آيا اين کتابي که ادعاي جهاني دارد و جهان‌شمولي را در دستور کار خودش قرار داده است، در سوره مبارکه «مدّثّر» که از عتائق سور است و در ابتداي بعثت و رسالت نبي خاتم آمده است، وقتي ديگران گفتند که ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾[6] در مقابل خداي عالم فرمود: ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾؛ اين سخن بشر نيست بلکه سخن بشيري است که از ناحيه پروردگار عالم آمده است. براي همه انسان‌ها است هيچ ترديدي نيست که قرآن چنين ادعايي دارد و پيشينه آفرينش انسان را با پسينه خلقت انسان تا قيامت کنار هم آورده «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ»؛[7] طبق بياني که مولايمان آقا علي بن ابيطالب سيد الأولياء در کتاب شريف نهج البلاغه از او به يادگار و ميراث علمي و فرهنگي و ديني به جاي مانده است. حضرت مي‌فرمايد اين کتاب، کتابي نيست که ما مثل ساير کتب حتي کتب آسماني به آن بنگريم بلکه او تمام پيشينيان را از آدم تا خاتم هر آنچه بوده است در اين کتاب جمع است ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[8] احدي هم ترديدي در اين معنا ندارد که هدايتي که در نزد انبياي الهي بوده است و خدا از زمان حضرت آدم تا ساير انبياي اولواالعزم تا قبل از رسول گرامي اسلام همه را در اين قرآن جمع کرده است، اما جمع احياناً شايسته‌اي که به يک وحدت خاص بگرايد. مي‌فرمايد که ﴿إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولي‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي﴾،[9] اين مطلبي که در اينجا بيان شده است در باب اخلاق ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّی﴾ يا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾[10] مي‌فرمايد اين مطلب از آن جمله مطالبي است که در آثار پيشينيان بود ﴿إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولي‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي﴾.

بنابراين قرآن تمام گذشته و نبوت و رسالت و ولايتي که در پيشه بوده است را همه را يکجا آورده و مصدق است نسبت به آن. مضافاً به اينکه يکي از اسماي حسناي الهي مهيمن است و خدا با اين اسم مهيمن در قرآن تجلّي کرده است و هيمنه و سلطه هدايتيِ قرآن از جايگاه اسم مهمين حق(سبحانه و تعالي) بر جامعه به عنوان يک موهبت الهي به ارمغان داده شده است. اين هيمنه اقتضا مي‌کند که فقط مختص به قرآن است؛ لذا قرآن سيّد کتب است[11] که آنچه را پيشينيان از کتاب‌هاي الهي آوردند اعم از تورات، انجيل، زبور داود، صحف ابراهيم و ديگر انبياي الهي همه در اين کتاب جمع‌اند؛ اما آنچه در اين کتاب وجود دارد، نه تنها تکميل آنهاست که اگر آنها نقصي داشتند بلکه تتميم است و به معناي اين است که هم کمّاً کار انبياي پيشين را تتميم فرمود هم به لحاظ کيفي کمال بخشيد، توحيدي که در قرآن است رسالتي که در قرآن است وحي و نبوتي که در قرآن است اخلاقي که در قرآن وجود دارد همه و همه وقتي بخواهد به ساحت قرآن و شريعت نبوي بيايد از باب ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[12] به تمام ظهور آمده است؛ «بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏».[13]

بنابراين آنچه در اين کتاب آمده است نسبت به پيشينيان به اين صورت است, اما چون ادعاي قرآن اين است که براي همه بشر تا روز قيامت است بايد که ظرفيت‌هاي بشري و اجتماعي کاملاً رصد بشود آيا در قرآن چنين مطلبي وجود دارد؟ يکي از شبهاتي که امروز مطرح است گرچه در گذشته هم پيشاپيش مطرح بوده است قطعاً در آينده هم چنين مسئله‌اي و شبهه‌اي وجود دارد اين است که قرآن تا چه حدّ بسط و عمق دارد؟ آيا تمام ظرفيت‌هاي اجتماعي را در تمام ادوار تاريخي و در تمام فرهنگ‌ها ديده است که براساس آنها بخواهد ظرفيت علمي و معنوي و خلأهايي که در آن انديشه‌ها و دستگاه‌هاي معرفتي که بعدها تا روز قيامت پيش مي‌آيد پاسخ بگويد؟

جواب اين سؤال را بايد امروز دين‌پژوهان و قرآن‌پژوهان و جامعه ديني مبتني بر منابع وحياني به درستي ادا بکنند. هيچ ترديدي نيست که قرآن از ساحت پروردگار عالم است، اين يک مطلب؛ ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾[14] و قرآن هم از جايگاهي آمده است که خداي عالم با اسم عليم و حکيم و عزيز و مانند آن «علي نحو الإطلاق» ظهور کرده است؛ يعني هر آنچه از عزّت و حکمت و علم و قدرت بوده است براساس نظام احسن هستي در جهان تکوين و در جهان تدوين طلوع کرده است. هيچ امري را فروگذار نکرده است ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾،[15] اين ﴿مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾ که در سياق نفي واقع شده است يعني هيچ امري نيست که بشر به آن نياز داشته باشد و سعادت انساني در گرو آن امر باشد و خداي عالم به آن امر تعرّض نکرده و او را براي بشر تبيين نفرموده باشد. پس از ناحيه پروردگار عالم اين نه اينکه مثلاً مثل حضرت موسي در شجر تجلّي کند که ﴿إِنِّي أَنَا اللَّهُ﴾ يا براي حضرت عيسي که يک رسالت محدود داشتند، هم محدوديت زماني داشت هم محدوديت مکاني داشت، قومي داشت و مانند آن، بلکه شرايطي که براي رسالت رسول گرامي اسلام است براساس ادعاي خود قرآن که فرمود ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾، يا ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾، يا ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ﴾، بايد اين مسئله تأمين بشود.

پس اولاً قرآن از ساحت خدايي نازل مي‌شود که با تمام حکمتش و با تمام عزّتش اين خداي حکيم عزيز قرآن را نازل کرد. شما وقتي به اوصاف قرآن مي‌نگريد ملاحظه مي‌فرماييد که خداي مي‌فرمايد اين صراط عزيز حميد است؛ يعني خداي عالمي که براي بشر مي‌خواهد راه را نشان بدهد، با وصف عزّت جلو آمده است که خلل‌ناپذير است شکست‌ناپذير است. هرگز خللي، سستي، فطوري، ضعفي در مسير معرفتي و دستگاه معرفتي که خداي عالم ارائه کرده است تا بشر به وسيله آن به هدايت برسد وجود ندارد؛ از سوي ديگر اين عزت با حکمت آميخته است ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ﴾[16] اين قرآن با نهايت إحکام و اتقان است، به حدي است که احدي نمي‌تواند در مقابل اين صلبه الهي و امر متين و استوار و حکيم الهي بتواند حرفي بزند سخني بگويد که بتواند در قرآن نفوذي داشته باشد ﴿هَلْ تَرَي مِن فُطُورٍ﴾.[17] همان طوري که اگر انسان به دستگاه تکوين بنگرد هر چه بيشتر ﴿ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ﴾[18] بارها و بارها مکرّر در اين هستي تأمل بکند هر چه تأمل بيشتري بکند شگفتي و قرائب بيشتري در اين طبيعت ملاحظه خواهد کرد، قرآن هم حقيقتي است کتابي است تدويني که پروردگار عالم اين کتاب را رقم زده است، آن خدايي که به قلم سوگند مي‌خورد: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ[19] اين کتاب را او نازل کرده است و براساس اين نزول رحماني آنچه که اتفاق مي‌افتد جز حکمت و عزت چيز ديگري نيست. اين يک اصل است.

اصل ديگر آن است که آن کسي که اين قرآن را دريافت کرد تلقّي کرد و قرآن به عنوان دستگاه معرفتي برتري که بالاتر از آن نيست تصور ندارد فرض ندارد؛ نه اينکه حالا يک کتاب ديگري ممکن است باشد و ديگري مثلاً بيايد! بالاتر از آن فرض ندارد و خداي عالم در آن با تمام وجود تجلّي کرده است و اين پيامبر گرامي اسلام که به عنوان ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ آن قلب مطهرش، آن جان پاک و عزيزش، آن حقيقت مصطفايش؛ او چرا مصطفي است؟ از بين همه موجودات انسان، از بين همه انسان‌ها انبيا، از بين همه انبيا اولواالعزم و بين همه اولواالعزم رسول گرامي اسلام که لقب شريفشان مصطفي است انتخاب شده است يعني او منتخب نظام هستي است و خداي عالم جانش را مالامال از ظرف قرآن کرده است ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾.

بنابراين هم خداي عالم با تمام جلوه معرفتي در اين قرآن ظهور پيدا کرده طبق بيان حضرت در نهج البلاغه و هم رسول گرامي اسلام جانش به بلنداي همه هستي است و بالاتر از آن فرض ندارد، اين جان ظرف ظهور قرآن قرار گرفته است؛ لذا اين قرآن را با همه وجود تلقّي کرده است و در تمام مراحلي که براي پيامبر است از ضبط و تلقّي قرآن از حفظ قرآن و از ابلاغ قرآن و اجراي قرآن، همه و همه مراتبش را خود رسول گرامي اسلام به عهده داشته است و طبعاً در مراحل چهارگانه از تلقي و حفظ و ابلاغ و اجرا پيامبر گرامي اسلامي با قرآن هم‌آهنگ بود در صحبت قرآن بود اين قرآن کتابي نيست که احياناً انسان در کنار زندگي و در جوار او بخواهد زندگي کند بلکه بايد بر مبناي قرآن زندگي کند. چون بحث‌ها در عنوان جلوه‌هاي رمضاني است و چند شبي را اختصاص داديم به جلوه‌هاي قرآني و امشب را خواستيم که شب پاياني اين بحث باشد سعي مي‌کنيم که نسبت به مجموع مطالبي که گفته شده است آن جمع‌بندي را داشته باشيم.

ملاحظه بفرماييد انسان‌ها دو گونه مي‌توانند با قرآن تعامل داشته باشند با قرآن مواجهه بشوند: يک وقت اين است که مي‌خواهند زندگي‌شان را بکنند اقتصاد، معيشت، روابط بين‌الملل آنها روابط خانوادگي آنها باشد قرآن هم کنار زندگي باشد، گاهي وقت‌ها در مجالس و محافلشان بخوانند ثواب ببرند، اين يک نوع تعامل با قرآن است که هرگز شايسته نيست و قرآن براي اين نازل نشده است قرآن کتاب تشريفات نيست که براي مجلس عقد و مجلس ختم و مانند آن بخواهد استفاده بشود. نه! شأن قرآن به مراتب فراتر از آن است که بخواهد ـ معاذالله ـ چنين معامله‌اي با قرآن بشود. وقتي خداي عالم از قرآن سخن مي‌گويد مي‌فرمايد که بايد مبناي زندگي و اساس زندگي قرآن باشد، نه اينکه در کنار زندگي انساني قرآن وجود داشته باشد فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾؛[20] يک حيات قرآني، نه يک حيات نباتي نه يک حيات حيواني و نه حتي يک حيات انساني، بلکه يک حيات قرآني که خداي عالم شايسته انسان مي‌داند و اين قرآن را مبناي زندگي قرار مي‌دهد.

بنابراين مسئله خاتميت و قرآن کاملاً باهم هماهنگ‌اند، شبهه خاتميت که همواره وجود داشت و وجود دارد را بايد با تأمل و تدبّر در آيات الهي حل کرد و دانست که قرآن کتابي نيست که براي زماني دون زماني، عده‌اي از انسان‌ها دون عده ديگر؛ همان حديث شريفي که از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است که وقتي سؤال کردند که چگونه است که قرآن به رغم اينکه انتشار زيادي دارد و گفتگو و درس و آموزش فراواني مي‌شود خستگي نمي‌آورد و انسان احساس خستگي نمي‌کند؟ مي‌فرمايد که خداي عالم اين قرآن را نازل نکرد براي زماني دون زماني، براي عده‌اي از انسان‌ها دون انسان‌هاي ديگر! اينکه تازگي و غضارت همواره در قرآن وجود دارد براي اينکه قرآن نازل شده در يک زمان نيست در يک مکان نيست؛ بله! حجاز و زمان بعثت پيغمبر مقطعي بوده است که جلوه برين قرآني ظاهر شده است؛ اما قرآن همواره تازه است همواره حرف جديد دارد حرف انسان نيست اين خدايي است که با بشر سخن مي‌گويد ﴿مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛[21] خداي عالم هم‌اکنون اين قرآن را براي ما با سخن جديد، حرف حديث و مطلب تازه دارد مطرح مي‌کند.

بنابراين اين شبهه را بايد کاملاً توجه داشته باشيم که خود قرآن پاسخ گفته است وقتي مي‌گفتند که يا رسول الله! براي ما قرآني غير از اين قرآن بياور! يا يک آيات ديگري! ﴿وَ إِذا تُتْلی‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا﴾ مي‌گفتند: ﴿ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا﴾ قرآني غير از اين بياور ﴿أَوْ بَدِّلْهُ﴾؛ ﴿قُلْ﴾ خدا به پيغمبرش مي‌فرمايد که بگو اين ﴿مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي﴾[22] نيست من از خودم که نياوردم، من اين را که از جايگاه خودم نتراشيدم ـ معاذالله ـ اين وحي‌اي است که از ناحيه پروردگار عالم آمده است حتي پيامبر گرامي اسلام در مقابل قرآن خاضع است و او خودش تابع قرآن است. بله، به لحاظ حقيقت قرآن و رسول گرامي، عِدل هم هستند تفاوتي نمي‌کنند اما در مقام اثبات، در مقام نشئه طبيعت چرا يکي شده ثقل اصغر و ديگري ثقل اکبر است؟ قرآن ثقل اکبر است و عترت طاهره و حتي پيغمبر ثقل اصغر هستند، چرا؟ با اينکه اينها عِدل هم‌اند. در مقام ثبوت، اينها هيچ تفاوتي باهم ندارند، حقيقت قرآن با حقيقت نبوت و رسالت و همچنين حقيقت عترت طاهره عين هم هستند لذا فرمود که «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَدا».[23]

بنابراين به لحاظ مقام ثبوت ثقل اصغر و ثقل اکبر نداريم؛ اما به لحاظ مقام اثبات، آقا حسين بن علي به شهادت مي‌رسد براي اينکه قرآن زنده باشد، آقا علي بن ابيطالب و ساير اولاد معصومينشان در مسير تثبيت و ماندگاري اين قرآن در حقيقت به شهادت مي‌رسد، همين قرآن است که علي بن ابيطالب را در زمان حيات شهادت به ولايت او مي‌دهد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾.[24] آقا علي بن ابيطالب انساني است به ظاهر يک مدت عمر شريفشان است اما قرآن که عمري بر او نيست قرآن همواره بوده است و هست و تا قيامت؛ ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾.[25] بنابراين قرآن ثقل اکبر است به لحاظ مقام اثبات و اهل بيت عصمت و طهارت ثقل اصغر هستند به لحاظ مقام اثبات.

بايد در مقابل اين قرآن مواجهه از نوع دوم داشت، نه از نوع اول که انسان زيست کند زندگي و حيات داشته باشد در کنار آن بخواهد قرآن را به عنوان تشريفات داشته باشد به عنوان برکتي در زندگي داشته باشد به عنوان ثوابي باشد و مانند آن. اين اولاً شأن انسان نيست، ثانياً شأن قرآن نيست و خداي عالم قرآن را بدين منظور نازل نفرموده است؛ بلکه فرمود: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾؛[26] اين وضعيت قرآني است يعني بشر بايد مبناي حياتش را قرآن بگذارد و پايه و اساس اين باشد اما! به قول حکيم سنايي:

عجب نبوَد گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي ٭٭٭ که از خورشيد جز گرمی نيابد چشم نابينا[27]

 آن چشم نابينا از خورشيد جز گرما نمي‌بيند، آن کسي که بخواهد نورانيت را روشني را اختري را اخگري را ملاحظه بکند بايد که چشم باز داشته باشد. اين حکيم سنايي است که مقتداي عارفان بزرگ اسلامي است:

عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي ٭٭٭ که از خورشيد جز گرمی نبيند چشم نابينا

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد ٭٭٭ که دارالملک ايمان را مجرّد بيند از غوغا

 اينها اشعار بلندي است که در صحيفه ديوان عارفان و حکيمان اسلامي که خود را در بستر قرآن به اين جاها و اين مراحل رسانده‌اند دارند بيان مي‌کنند.

جناب حکيم سنايي مي‌فرمايد که قرآن حقيقتي است فوق العاده ظريف و لطيف حالا اگر بخواهيم اين را در غالب يک داستان دنيايي نگاه بکنيم، ايشان با عنوان اينکه:

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد ٭٭٭ که دار الملک ايمان را مجرد بيند از غوغا

 مي‌فرمايد که اين حقيقت لطيف و والا، ظاهر قرآن همين عربي مبين است که ما در خدمتش هستيم، شرق و غرب عالم شمال و جنوب عالم، کافر و موحّد عالم، همه به همه در حقيقت اينها به مسئله قرآن آشنا هستند به لحاظ عربي مبين، اما آن حقيقت قرآن آن لوح محفوظ قرآن، آن جايگاهي که: ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[28] آن چه وقت نصيب مي‌شود؟ براي اينکه ما جامعه‌مان نظام ما مردم ما بتوانند از حقيقت قرآن استفاده بکنند دو تا امر را بايد رعايت کنند که در اين بيان حکيمانه جناب حکيم سنايي آمده است:

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد ٭٭٭ که دارالملک ايمان را مجرد بيند از غوغا

از ناحيه حق(سبحانه و تعالي) اين حقيقت لطيف الهي که در او هدايت است که در او ﴿وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدی﴾ است که در او فرقان است براي بشر نازل شده است و در شهر رمضان نازل شده است در شب قدر نازل شده است ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ﴾[29] که ـ إن‌شاءالله ـ در باب نحوه نزول قرآن در شب‌هاي قدر مطالبي بايد تقديم شود؛ اما اين را خداي عالم در اين وضع قرار داده است. از قرآن لطيف‌تر ما حقيقتي در نظام اثبات و در نشئه هستي نداريم. اين قرآن اگر بخواهد با جان انسان عجين بشود و انسان را متعالي کند و انسان را به وسيله آن عروه وثقي به حبل المتينش ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[30] بنشاند، او را بهشتي کند او را سعادتمند کند او را از عذاب الهي و عقوبت‌هاي قيامت نجات بدهد که قرآن اين عهده‌داري را دارد اين تعهّد را دارد که اگر کسي به قرآن دست بدهد کسي با قرآن تعامل کند کسي با قرآن معامله بکند قرآن او را سعادتمند خواهد کرد بدون ترديد. اين قرآن آن صراط مستقيمي است که اين ويژگي را دارد. اما براي اينکه انسان‌ها بتوانند از قرآن بهره‌مند بشوند اين دو تا خصيصه را بايد در خودشان ايجاد کنند: خصيصه اول اين است که زمينه‌هاي مذموم و ناصواب و ناشايست از اخلاق بد، رفتار نادرست و کردار نادرست را از خود دور بکنند چون قرآن در دلي مي‌نشيند که آن دل پاکيزه باشد آن دل جان لطيف و پاکي باشد. آيا مي‌شود مظروفي پاک در ظرفي ـ معاذالله ـ ناپاک باشد؟ اين شدني نيست اين قرآن يک حقيقت لطيفي است براي اينکه نازل بشود اين بايد در حقيقت يک جاي پاکي باشد. اگر فرمودند که «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ»،[31] خدا در قلب بيايد يعني چه؟ خدا که آن حقيقت مطلق و نامحدود است او که در قلب بشر به معناي بشر جا نمي‌گيرد؛ يعني ظرف قلب بشر که موطن آن حقيقت مطلق لايتناها نيست؛ ولي موطن فيض خدا و فعل خدا و وحي خدا، يعني قرآن مي‌تواند باشد. اگر فرمودند: «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ»، «الله» يعني قرآن، «الله» يعني عترت طاهره و رسول الله. اينها محبوب‌هاي الهي هستند خداي عالم وقتي بخواهد تجلّي بکند يعني همين! اگر کسي بخواهد قرآن در دلش بنشيند بايد از تکبّر، از غرور، از عُجب و خودپسندي از همه اوصافي که ناشايسته است دست بکشد. اين قرآن اينجا نمي‌نشيند اين مرغ وحشي از بامي که برخاست مشکل نشيند؛ اين جايي نيست که احياناً روي بامي بنشيند که آن بام آلوده باشد که اين مرغ وحشي ز بامي که برخاست مشکل نشيند.

انسان بايد اگر مي‌خواهد خودش را ظرف قرآن قرار بدهد اخلاق، سخنان، رفتار، کردار و گفتارش را درست کند. اگر زبان، زبان تهمت و دروغ و ناشايستي و فحاشي باشد، اين زبان چون از دل دارد حکايت مي‌کند اين حکايت آلوده‌اي دارد و اين نشان از اين است که قرآن در اين دل نيامده است. امکان ندارد قرآن در دلي بنشيند که زبان آن شخص با قرآن هماهنگ نباشد و قرآن هم به دلي مي‌نشيند که اين دل از اين آلودگي‌ها و پلشتي‌ها پاک و پاکيزه باشد. پس اوّلين شرطي که براي حضور قرآن هست اين است که انسان خودش را از آلودگي‌ها و از پلشتي‌ها دور بدارد، از اخلاق مذموم و ناشايست دور کند.

اما شرط ديگري که براي حضور قرآن در عرصه جان انساني و فراخناک‌تر بگوييم جامعه انساني و از آن وسيع‌تر بگوييم در نظام اسلامي بخواهد وجود داشته باشد، نظام مي‌تواند ظرف قرآن باشد اگر از آلودگي‌ها و پلشتي‌ها خودش را دور کند. جامعه مي‌تواند ظرف قرآن باشد اگر از اخلاق مذموم و ناپسند خودش را دور کند. اين انسان مي‌تواند از قرآن بهره ببرد و از نقاب برداشتن قرآن استفاده کند چه موقع عروس حضرت قرآن نقابش برمي‌گردد؟ آن وقتي که دار الملک ايمان، يعني قلب انساني که جايگاه ايمان است مجرّد بشود از غوغا. غوغا يعني چه؟ غوغا يعني مقام‌خواهي، مکنت‌طلبي، هوي‌پرستي، هوس‌دوستي، اين گونه از مسائل مي‌شود غوغا. آن کسي که غوغاي بزرگي و تکبّر دارد غوغاي مال و مقام دارد غوغاي سلطه دارد، آن جامعه آن نظام آن شخص آن مرد آن زن آن کسي که چنين غوغايي در صحنه وجود او هست قرآن کجا بيايد؟ قرآن نقابش را برنمي‌دارد.

بله! شما با ظاهر قرآن مي‌توانيد خيلي خوب هم قرآن بخوانيد، خيلي‌ها هم هستند که الآن از حقيقت قرآن بهره‌اي ندارند به راحتي قرآن مي‌خوانند؛ ممکن است هر روزي هم يک جزء در ماه رمضان قرآن بخوانند، اينها بهره حداقلي دارند اما:

عروس حضرت قرآن، نقاب آن گه براندازد ٭٭٭ که دارالملک ايمان را مجرّد بيند از غوغا

 غوغاي مقام، غوغاي مال، غوغاي هوي و هوس، غوغاي اينکه اين صندلي را من بگيرم، اين جايگاه را من بگيرم از او جلو بزنم، از او دنبال نيفتم، اين طور حرف‌ها و هياهوهايي که الآن به هر حال زياد در جامعه وجود دارد و متأسفانه گرفتار کرده، زن را يک گونه، مرد را يک گونه، مسئول را يک گونه، غير مسئول را يک گونه همه درگير غوغاهاي دروني‌اند؛ اين دل گِل است و دل نيست و در اين گِل قرآن نمي‌نشيند. قرآن روي دل مي‌آيد «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ»، بنابراين طبيعي هم هست؛ آن حقيقتي که نقاب دارد خودش را عريان نمي‌کند، نقاب از چهره‌اش برنمي‌دارد. بله، اگر کسي را ديد که اين دو ويژگي را در خود پياده کرده است: ويژگي اول اين است که خود را از هر آنچه را که ناشايست است خدا در قرآن در سوره مبارکه «طه» مي‌فرمايد که: ﴿طه ٭ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي‏ ٭ إِلاَّ تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشی﴾،[32] اين قرآن براي کساني مي‌تواند موجب تذکره باشد يادآور خيرات و خوبي‌ها باشد که اهل خشيت باشد. آن کسي که در مقابل خدا ـ معاذالله ـ استکبار داشته باشد، در مقابل خدا فرمانبري نکند، اطاعت امر الهي را نداشته باشد چگونه قرآن مي‌تواند براي او خير و برکت را داشته باشد؟ آن کسي که اهل خشيت نيست، اهل تواضع نيست، فروتني را حلم و بردباري را صبر در مقابل معصيت و طاعت و مصيبت را در حقيقت در دستور کارش ندارد اين انسان آمادگي حضور قرآن را ندارد تا قرآن از چهره خودش نقاب برگيرد آن حقيقت خودش را آشکال کند و انسان را متعالي بسازد. پس شرط اول اين است که خودش را از اين ذمائم و مذموم‌ها و امور ناشايست، از جوارح و جوانح گرفته است پاک بکند، اين يک.

شرط دوم اين است که چيزي از خارج به عنوان امور دنيايي، اموري که علاقه به طبيعت و علاقه به زخارف دنيايي را براي انسان بخواهد به ارمغان بياورد که غوغا ايجاد بشود، اين را مي‌گويند غوغا. مقام‌خواهي غوغاست، مال‌طلبي غوغاست، هوس‌مداري غوغا است، ﴿لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾[33] غوغاست؛ اينها اجازه نمي‌دهد که انسان بتواند از آن حقيقت قرآني نقابش را کنار بزند و بهره‌مند بشود:

عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي ٭٭٭ که از خورشيد جز گرما نيابد چشم نابينا

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد ٭٭٭ که دارالملک ايمان را مجرد بيند از غوغا

اينها مجموعه مطالبي است که چند شب به صورت خلاصه و عصاره مطرح شده است؛ اما درياي عميق و نامتناهي قرآن، از يک سو؛ و شگفتي‌ها و غرائب عميقي که در قرآن وجود دارد، از سوي ديگر؛ هرگز ما نمي‌توانيم به آسمان وجود قرآني راه بيابيم. ما در اين ساحل‌ها مطالبي را دسته‌بندي مي‌کنيم با هم حرف مي‌زنيم که اينها يک انس و الفتي ايجاد بکند و ما را به قرآن نزديک بکند اما آن درياي عظيم و لايتناهاي قرآن که حقيقت قرآن است نصيب رهپويان اين راه است که ـ إن‌‌شاءالله ـ «رزقنا الله و اياکم» بهره نهايي را جامعه ما ببرد.

اميدواريم که خداي عالم در اين ماه مبارک رمضان که ماه نزول قرآن است و ماه ربيع قرآن است و قرآن يادگار و ميراث بزرگ پيامبر گرامي اسلام است ـ إن‌شاءالله ـ جامعه ما از قرآن طرفي ببندد و نهايتاً همان طوري که فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدی‏ وَ الْفُرْقانِ﴾ فرقان نصيب جامعه ما بشود که فرقان معرفت آميخته با ارادت است و انسان مسير خودش را ـ إن‌شاءالله ـ تا نهايت براساس حيات قرآني طي کند. از خداي عالم بهره‌هاي فراوان ماه مبارک رمضان و جلوه‌هاي رمضاني را عاجزانه مسئلت مي‌کنيم.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره انبياء، آيه107.

[2]. امالی(للصدوق)، ص93.

[3]. سوره بقره، آيه185.

[4]. سوره مدثر، آيه31.

[5]. سوره سبأ، آيه28.

[6]. سوره مدثر، آيه25.

[7]. المزار الكبير(لإبن المشهدي)، ص57.

[8]. سوره بقره، آيه97؛ سوره آلعمران، آيه3؛ سوره مائده، آيه48.

[9]. سوره اعلی، آيات18 و19.

[10]. سوره شمس، آيه9.

[11]. كنز الفوائد، ج‏2، ص237 و 238؛ «فَالْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكُتُبِ الْمُنْزَلَةِ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَيِّدُ الشُّهُور ِ وَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ سَيِّدَةُ اللَّيَالِي‏.... وَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاء».

[12]. سوره انبياء، آيه107.

[13]. مجمع البيان، ج10، ص500.

[14]. سوره نمل، آيه6.

[15]. سوره انعام، آيه38.

[16]. سوره يس، آيات1 و2.

[17]. سوره ملک, آيه3.

[18]. سوره ملک, آيه4.

[19]. سوره قلم, آيه1.

[20]. سوره انفال, آيه24.

[21]. سوره نحل، آيه44.

[22]. سوره يونس، آيه15.

[23]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏11، ص374.

[24]. سوره مائده، آيه3.

[25]. سوره حجر، آيه9.

[26]. سوره انفال, آيه24.

[27]. ديوان سنايي، قصيده شماره7.

[28]. سوره واقعه، آيه79.

[29]. سوره دخان، آيه3.

[30]. سوره قمر, آيه55.

[31]. جامع الأخبار (للشعيری)، ص185.

[32]. سوره طه، آيات1 ـ3.

[33]. سوره قيامت، آيه5.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments