07 05 2020 282498 ID:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه چهاردهم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».

حمد و ثنا سزاوار پروردگاري است که براي تقرّب بندگان و عباد صالح خود بهترين فرصت را به نام ماه مبارک رمضان و برترين امکانات را به معناي أتمّ‌ آن در جلو‌هاي رمضانی مقرر کرد. تحيات وافره از جانب پروردگار عالم و فرشتگان و ملائک به سمت و ناحيه همه انبيا و پيامبران الهي خصوصاً سيد مرسلين و خاتم الأنبيا حضرت نبي مکرّم اسلام، حضرت محمد مصطفيٰ(صلوات الله عليهم اجمعين) و همچنين تحيات وافره به ساحت اهل بيت عصمت و طهارت که خاندان اهل بيت‌ و «ذوي‌القربيٰ» هستند و مورد عنايت و اکرام و تجليل پروردگار عالم، به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي مي‌جوييم!

ماه مبارک رمضان به نيمه رسيد و بَدر اين ماه درخشيد و ميلاد مسعود و خجسته حضرت ابا محمد امام حسن مجتبيٰ(عليه السلام) که کريم اهل بيت لقب دارد هم فرا رسيده است، اين ميلاد خجسته را به ساحت مبارک حضرت بقية الله الاعظم فرزند گران‌قدر آن حضرت تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم و به قاطبه امت اسلامي خصوصاً پيروان مکتب اهل بيت(عليهم السلام) اين ميلاد را تبريک و تهنيت داريم و افتخار مي‌کنيم که به چنين امامي وابسته‌ايم و او را به عنوان اسوه و الگو و مقتداي خودمان قرار داديم و به کرامت او چشم دوخته‌ايم در دنيا و برزخ و قيامت از شفاعت ايشان ـ إن‌شاءالله ـ بهره‌منديم. جا دارد که قاطبه امت اسلام و خصوصاً ارادتمندان و پيروان اين مکتب درخشنده اهل بيت(عليهم السلام) با ارادت به استقبال اين شب و روز بيايند و نام اين امام بزرگ و بزرگوار را به عظمت و شکوه و جلال بستايند و به جهانيان اين شخصيت را معرفي بکنند.

شيعه همواره با دو جلوه برتر و کامل‌تر قدّي برافراشته و کاملاً استوار در جهان دارد و آن دو عبارت‌اند از قرآن مجيد که ثقل اکبر است و اهل بيت عصمت و طهارت که ثقل اصغر هستند[1] قرآن کتابي است بي‌بديل، بي‌نظير، بي‌شبيه و تمام زيبايي‌ها و جمال و کمال در اين کتاب الهي نهفته است. در اين 1400 سال همانند خورشيدي درخشان تابنده و طالع و هرگز غروب و افولي در او نيست: ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ[2] و همچنين اهل بيت عصمت و طهارت از آقا علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله عليها) و همچنين اولاد معصوم ايشان که اولين فرزند اين شجره طيبهِ ولايت در چنين شب و روزي در سال سوم هجري پا به عرصه حيات گذاشت. اين شخصيت ممتاز که نام مبارک او آسماني و الهي است و از طرف پروردگار عالم اين نام شريف براي اين فرزند عزيز نهاده شده است در آغوش «رَحْمَةٌ لِلْعالَمينَ» رسول مکرّم اسلام به گوش راست اذان و به گوش چپ اقامه را و توصيه‌هاي لازم را براي داشتن يک فرزند شايسته در آن عصر و روزگار به اهل بيت بيان فرمودند.

چقدر اين فرهنگ شيرين است و چقدر عزيز است اين جلوه‌هايي که از اين مکتب فروغ‌بخش اسلام براي امت اسلامي و جامعه بشري آمده است! در گذشته وقتي فرزندي به دنيا مي‌آمد آنها با آب خون احياناً سر آن فرزند را مي‌شستند. زيرا روزگاران، روزگاران جنگ و غارت بود و قتل و اهلاک حرث و نسل بود[3] و از ابتدا بچه‌ها را با خون و با غارت و با نظاير آن آشنا مي‌کردند; اما رسول گرامي اسلام اهل بيت را و خانواده‌اش را، علي بن ابي‌طالب و فاطمه زهرا و همراهان آنها را توصيه کردند که با عطر و با امور خوشبو کننده سر مطهر اين فرزند را معطر بکنند و عقيقه و نظاير آن را که در اين سنت وجود دارد و از جمله آنها مسئله نام‌گذاري است که اين نام‌گذاري از طرف پروردگار عالم به عنوان «حسَن»، اين اسم سابقه‌اي نداشته است و يا با اين جلوه که جلوه الهي باشد و پروردگار عالم براي او اين نام را مقدّر بفرمايد و جهات ديگر حتي از آن لباسي که در آن لباس بايد اين بچه قرار داده بشود تا همه امور و ما بايد که اين جهات عمده‌اي که در تربيت فرزند نقش دارد و دخيل است و يک فرهنگ غني آسماني و الهي براي اداره يک خانواده و جامعه هست را گرامي بداريم. [4]درود خدا و سلام خدا بر پيامبر گرامي اسلام که اين فرهنگ آسماني و انساني و الهي را براي جامعه بشري به ارمغان آوردند، وگرنه اگر بشر رها مي‌شد با همان وضع که سر را با خون بشويند و نظاير آن و حتي اسامي که تا قبل از فرهنگ اهل بيتي باشد به عنوان «أسد، نمِر» و نظاير آن در حقيقت بود که اسم حيوانات را بر روي بچه‌ها مي‌گذاشتند. درّندگي به حدّي بود که هر چه درّندگي بيشتر، بهتر! «حارث، حرب» و نظاير آن اسمايي بود که تا قبل از اسلام وجود داشت اما اسلام که آمد با خود صلح و دوستي و مودّت و محبت را و مهرباني را براي جامعه به ارمغان آورد. «اولاً و بالذات», اسلام مِهر و محبت و دوستي و صفا و صميميت را براي انسان‌ها مي‌پسندد، جنگ و دفاع از حريم در حقيقت به عنوان امر ثاني و امر دفاعي است و الا هرگز اسلام با چنين خويي با چنين خصلتي آشنا نيست، او که فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ،[5] با چنين جلوه‌هايي ظاهر شده است. اگر ما بخواهيم اسلام را بشناسيم بيش از اينکه در اين کتاب‌ها جستجو کنيم در اين رفت و آمدهاي تاريخي بخواهيم مراجعه بکنيم به رفتار و منش و روش اهل بيت عصمت و طهارت بنگريم.

يکي از مسايلي که جا دارد در همين‌جا مورد توجه باشد آنچه که جامعه اسلامي خصوصاً پيروان مکتب اهل بيت بايد توجه بکنند اين است که محکمات زندگي اهل بيت را اصل قرار بدهند. حرف و سخن فراوان است تاريخ اوراق بسيار تاريک و مُظلِم و آلوده‌اي دارد. هرگز نمي‌تواند براي ما اين صفحات تاريخ که چهره نوراني اهل بيت(عليهم السلام) را به درستي روشن کند. خصوصاً اينکه اينها دشمناني همانند ابوسفيان‌ها داشتند و جريان بني‌اميه از بدترين و خبيث‌ترين جرياني بود که در مقابل بني‌هاشم صف کشيده بودند و تا مي‌توانستند دشمني را و عداوت را و خصومت را و رذالت را تا نهايت پيش بردند، معاويه و نظاير آن از اين شجره خبيثه و لعينه رشد پيدا کردند، آنها تاريخ‌ساز بودند نه تاريخ‌نگار. اين دست بردن در تاريخ در حقيقت از مواريث ننگين ظالمان و ستمگران بوده و هست و تا آخر وجود دارد. اين طور نيست که احياناً ما با مراجعه به تاريخ بتوانيم چهره‌هاي شفاف و الهي اهل بيت عصمت و طهارت را بتوانيم به دقت بيابيم و اگر نبود اين قرآن عظيم که اين چهره‌ها را پاک و مطهر معرفي کند: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾،[6] ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً[7] و ده‌ها آيه ديگري که نشان از شخصيت متعالي اهل بيت عصمت و طهارت دارد ديگران چهره‌هاي اين کرائم انساني را به تحريف ـ معاذالله ـ مي‌کشاندند و دست پُر قدرت قرآن که اين قرآن عظيم چقدر عزيز است! چقدر والا است! در يک سخن بسيار بسيار عظيم، از يادگاران و مواريث گرانقدر آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) آن‌ گاهي که بعد از اين صلح تحميلي که از جريان بني‌اميه به خاندان عصمت و طهارت شد يک سخن ماندگار و براي هميشه ثابت فرمود که «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآن‏»،[8] اينها همه چيز را از بين بردند هيچ چيزي ديگر از حقيقت و عدل و عدالت نگذاشتند و تنها يک حقيقت مانده است و آن هم قرآن است که به اين نمي‌توانند دسترسي کنند. اين ظهور جلوه خداست، اين همان آيينه‌دار جمال و جلال حق است که به وسيله اين حق ساير حق‌ها شناخته مي‌شود «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآن ‏فَاتَّخِذُوهُ إِمَاماً يَدُلَّكُمْ عَلَی هُدَاكُم‏»، در هدايت شما، شما را دلالت مي‌کند و اين امامي است که به وسيله اين امام شما مي‌توانيد نجات پيدا بکنيد.

وقتي آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) خلع سلاح شد، چون حضرت را با يک وضع بسيار نادرست و ناصواب و ناصحيحي از کوفه به سمت مدينه هجرت دادند و حضرت در مدينه هجرت فرمودند. در آنجا حاکميت ظالمانه و مُظلِمانه و سياه و تيره اموي و جريان معاويه خود را سايه‌افکن کرد و حتي در خانه اهل بيت(عليهم السلام) هم امنيتي نبود همان طوري که همسر آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) به توصيه‌ها و به وعده و وعيدها و به مکر و فريب و حيله امويان به حضرت سمّ دادند; اين ناامني فراگير شده بود. در چنين شرايطي امام(عليه السلام) به قرآن پناه برده بود.

يک بياني را از امام مجتبيٰ(عليه السلام) در باب قرآن عرض کنم که اهميت حيات قرآني و اهتمام به قرآن را بيش از پيش ما بدانيم. وقتي امام(عليه السلام) از کوفه به مدينه تشريف بردند آنجا بساط قرآني و تفسير قرآن و احياي قرآن را به صورت جدّي در دستور کار قرار دادند و با اين اعتقاد که اين قرآن امامي است که مي‌تواند جامعه را به درستي هدايت بکند زيرا اين کتاب، کتابي است که بطلان در حريم او راه ندارد: ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ، اين کتابي نيست که احياناً کسي بخواهد به حريم او نزديک بشود. آن قدر اين کتاب نوراني است و قدرتمند است و عزّتمند است که احدي نمي‌تواند خود را به حريم اين کتاب نزديک بکند. اين کتاب هر کسي باشد در هر سطحي که باشد او را در مي‌نوردد. بله، اهل بيت عطمت و طهارت از آن جهت که انسان‌هاي عادي هستند البته اينها جنبه ولايي‌شان و به حق(سبحانه و تعالي) وابسته است اينها حقايق نميري هستند «وجه الله» هستند، «نور الله» هستند «جنب الله» هستند[9] اينها به جاي خود محفوظ است اما از آن جهت که يک انسان عادي هستند مثل ساير انسان‌ها در جنگ ممکن است که شکست بخورند و اين شکست يک شکست ظاهري است اما باطن و در واقع اينها شکست‌ناپذير هستند. اين قصه ثقل اصغر و ثقل اکبر را بايد جامعه ما به درستي بفهمد. الآن احساس مي‌کنيم که جامعه ثقل اکبر را نفهميده، ارزش اين قرآن را فکر مي‌کند که بايد در سايه حجت ديگري, تحليل کند در حالي که اگر قرآن نباشد اهل بيت هم نيستند. ما ولايت اهل بيت را، طهارت اهل بيت را، عصمت اهل بيت را، ارتباط آنها با خداي عالَم را از چه راهي اثبات مي‌کنيم؟ «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآن‏»، اين بيان آقاي ما و مولاي ما, امام مجتبيٰ کريم اهل بيت(عليه السلام) است.

آنچه که به عنوان ثقل اکبر است قرآن است، چرا؟ چون اين قرآن جلوه بارز پروردگاري است که در مقام اثبات نه در مقام ثبوت، در مقام ثبوت اهل بيت عصمت و طهارت با قرآن برابر و عِدل هم هستند همان گونه که رسول گرامي اسلام در آن حديث والاي «ثقلين»[10] به عنوان امانت به يادگار نهاده شده رسول گرامي اسلام و ميراث جاودان رسول گرامي اسلام بيان فرموده است. در مقام ثبوت اينها عِدل هم‌اند اما در مقام اثبات يکي روشن‌تر, قوي‌تر و کامل‌تر است، چرا؟ چون تمام جلوه آن جلوه‌هاي الهي است هيچ چيزي از اين قرآن نيست حتي «عربي مبين»[11] آن را هم احدي نمي‌تواند با او مقابله بکند. چه کسي مي‌تواند با قرآن در سطح «عربي مبين» بخواهد بجنگد و حرف بزند به گونه‌اي که يک سوره بخواهد مثل قرآن بياورد؟! لذا رسول گرامي اسلام فرمود قرآن ثقل اکبر است حريم قرآن آن قدر آتشين و گرمادار و حرارت‌بخش و نورانيت دارد که احدي نمي‌تواند به حريم قرآن نزديک بشود آن قدر قدرتمند و قوي است. آياتي در اين قرآن وجود دارد جلوه‌هاي در اين کتاب عزيز وجود دارد که آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) فرمود: «وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ» نزديک‌ترين انسان‌ها به قرآن کسي است که «مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ».[12] امروز جامعه ما به دنبال حفظ قرآن هستند بسيار کار خوبي است! جوان‌ها, دخترها, پسرها قرآن را حفظ مي‌کنند بسيار کار خوبي است! حفظ قرآن و ـ إن‌شاءالله ـ زمينه‌ساز حفظ انسان‌ها در پناه قرآن است, اين ترديدي در آن نيست; اما آنچه که آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) اظهار فرمود اين است که «وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ» عاملان به قرآن آن کساني که حلال قرآن را حلال مي‌شمرند حرام قرآن را حرام مي‌شمرند به سنّت‌هاي قرآني وفادار هستند و يک زيست قرآني دارند و حيات طيّبه را در سايه قرآن از باب ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[13] دارند تجربه مي‌کنند. وقتي قرآن مي‌فرمايد که ﴿وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ﴾[14] توجه مي‌کنند. وقتي قرآن مي‌فرمايد که يکي از شما از ديگري غيبت نکند، اعتناي به قرآن دارند. وقتي قرآن مي‌فرمايد که نسبت به واجبات خود و عمل به فرايض الهي و امتثال نسبت به فرمان خدا خودتان را نزديک کنيد، توجه مي‌کنند. وقتي قرآن مي‌فرمايد که تعدّي نکنيد تجاوز نکنيد از مرز احکام و حدود الهي فاصله نگيريد، توجه مي‌کنند. وقتي قرآن جلوه‌هاي توحيدي را براي انسان‌ها شفاف و زنده و نمودار مي‌کند, موحدانه در مسير الهي گام برمي‌دارند. توحيد براي آنها اصل است، رضايت خداي عالَم براي آنها اصل است، آنچه که خداي عالَم براي اينها مي‌پسندد؛ از احسان، از عدل، از امر به معروف و نهي از منکر و از ساير جلوه‌هاي انسان و بندگي و اخلاق و بسياري از کرائمي که خداي عالَم براي انسان مؤمنِ موحّد برشمرده است توجه مي‌کنند: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾[15] اينها زيست قرآني است. آن کساني که زبان, اعمال و جوارح و جوانح خود را مواظبت مي‌کنند و بر نمازها استوار هستند, در طريق حق و اجراي عدل و احقاق حق و بيان حق از هيچ چيزي فروگذار نمي‌کنند: ﴿وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی‏ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي﴾[16] چند درصد از جامعه ما يک جامعه قرآني است؟ جامعه عدل‌محور است؟ جامعه حق‌مدار است؟ آن جامعه‌اي که بر اساس رانت و پارتي و امثال آن بخواهد زندگي بکند آن حکومتي, آن نظامي و آن جامعه‌اي که مبناي اين کارش و زيست حاکميتي خود اين باشد قطعاً نمي‌تواند يک جامعه قرآني باشد چون آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) فرمود: «وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ»، نزديک‌ترين و شايسته‌ترين انسان‌ها به قرآن کساني هستند که «مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ»، خيلي‌ها هستند که سواد قرآنی ندارند از آيات قرآني به لحاظ فصاحت آن و بلاغت‌ آن چندان آگاهي ندارند اما ايمان به آموزه‌هاي بلند و تعاليم قرآني آنها را در برابر قرآن خاضع و فروتن ساخته است.

اينها را کساني ساخته است که دست‌پرورده تعاليم قرآني هستند. قرآن براي آنها اصل است و خواسته‌هاي آنها به تبع خواسته‌هاي قرآني است: «وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ وَ أَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ يَقْرَؤُهُ»، دورترين جامعه و دورترين انسان‌ها و دورترين افراد از قرآن کساني‌اند که از عمل به قرآن فاصله گرفته‌اند، از سنت قرآني جدا شده‌اند ولو قرآن را حفظ بکنند و در تريبون‌ها بخوانند و مانند آن. اين بيان آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) است. اگر ما در چنين شب و روزي که نيمه ماه مبارک رمضان است و جلوه‌هاي کرامت الهي در وجود اين کريم اهل بيت در حدّ اعلا نمودار شده است بخواهد بداند اين است که اين قرآن را بايد در صحنه عمل زنده و نگهداري نمود. يکي از توصيه‌هاي والا و حکيمانه آقا امام مجتبيٰ کريم اهل بيت در باب قرآن اين است.

اجازه ندادند که امام مجتبيٰ(عليه السلام) در رأس حکومتي باشد که آن حکومت ادامه دهنده جريان ولايت علي بن ابي‌طالب است. در شامگاه و سحرگاهان بيست و دوم ماه مبارک رمضان که بعد از شهادت مولاي متقيان آقا علي بن ابي‌طالب اتفاق افتاد عبد الله بن عباس آمد و گفت اگر شما مايل باشيد امام مجتبيٰ(عليه السلام) که وصيّ علي بن ابي‌طالب است بيايد در بين شما سخن بگويد و حرف بزند. گفتند همه ما مشتاق هستيم و آماده هستيم آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) در حالي که لباس سوگ و ماتم شهادت پدر بزرگوارش سيد الأوليا و سيد الأوصيا امير‌المؤمنين علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) «يعسوب الدين» وقتي آمد به ميان جمع اين گونه سخن آغاز کرد: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ فَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتَابِه‏»[17] آيات وجوب محبت نسبت به اهل بيت را خواند فرمود که من از آن خانداني هستم که خداي عالَم در قرآن‌ خود, در کتاب آسماني، در اين وحي ممثّل و مجسّم فرموده است که مودت نسبت به اهل بيت را به عنوان اجر رسالت قرار بدهيد.[18] اين اجر رسالت از ناحيه خداي عالَم مودّت اهل بيت محسوب شده است.

«أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ فَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتَابِه‏»، من از آن خانداني‌ام که خداي عالَم مودت مرا واجب کرده است, نه مثلاً مستحب است، نه خوب است، نه توصيه مي‌شود. بعضي‌ها امروز مي‌گويند که ما فقه را در حدّ توصيه مي‌خواهيم! بله، مسايل اخلاقي، مسايل تربيتي، مسايل عرفاني اينها روح دين است، اينها حقيقت دين است ترديدي در آن نيست؛ اما آن حصني که انسان در آن حصن بايد وارد بشود, اين حلال و حرام است اين صحيح و فاسد است, اين تکاليف است, انسان وقتي وارد حصن و قلعه دين شد از راه تکليف وارد شد مي‌بيند که گلستاني و بوستاني است و هيچ ترديدي نيست که اخلاق و معارف و تربيت آسماني و ولايي اصل و اساس است; اما اگر چنين توصيه‌هايي نبود چنين فرايضي و عزائمي از ناحيه پروردگار عالم نبود، خداي عالَم اين مسير را براي بندگان باز نمي‌کرد. شما مي‌خواستيد يک جامعه اخلاقي داشته باشيد؟!

الآن کرونا يک اتفاق خاص چند لحظه‌اي است، يک مقدار فشار بياورد آن اخلاق کاملاً فرو مي‌ريزد, مگر اخلاقي که بر اساس توصيه‌ها و بر اساس تذکرات و با پشتيباني جرائم و قوانين بخواهد باشد مي‌تواند انسان را استوار بکند. آن استواري، آن ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا[19] ما اول بايد از دريچه تکاليف وارد حوزه دين بشويم، قيام کنيم ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ[20] باشد، بعد استقامت باشد بر مبناي طريقت و اخلاق. اين استقامت بر مبناي طريقت و اخلاق است که «ماء غدق» و آن شهود و آن معرفت را به ارمغان مي‌آورد.

اين جريان شريعت و طريقت و حقيقت يک حبل متين استواري‌ هستند که از ناحيه پروردگار عالَم آويخته شده است و نه انداخته شده و بايد تمسک بکنيم. آيا با توصيه مي‌شود؟ اگر نباشد تازيانه‌هايي که احياناً بشر از آن بهراسد خداي عالَم نيازي به اين گونه از امور ندارد. يک بيان بسيار لطيفي را حضرت آيت الله جوادي آملي در مباحث تفسيري دارند مي‌فرمايند که در آن عتائق سُور قرآني که هنوز قصه به اصطلاح بهشت و جهنم هنوز مطرح نشده و بگير و ببند نيست، خداي عالَم دارد با حيا جامعه را اداره مي‌کند: ﴿أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي[21] آيا از اين آيه در مسير تربيت و اخلاق و رشد انسان‌ها و جوامع، ما شريف‌تر داريم؟!

همين که انسان ببيند که در مرئيٰ و منظر اوست و خداي عالَم اين انسان را مي‌نگرد, آيا اين حيامداري بزرگ‌ترين دستور تربيتي براي رسيدن انسان به مرز حيا و اخلاق نيست و اين حتي قبل از اينکه بحث بهشت و جهنم مطرح بشود، خداي عالَم در قرآن مي‌فرمايد که ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ﴾[22] آيا اين آيات انسان‌ها را نمي‌پروراند؟ از اين آيات ما بالاتر داريم؟ اي انسان چه چيزي باعث شده است که تو نسبت به خداي کريمِ خود اين گونه غرّه بشوي و مغرور بشوي و فريب بخوري و در مقابل امر الهي عصيان کني, طغيان کني و استکبار بورزي؟! اين آيات سرآمد آيات اخلاقي‌اند که خداي عالَم نسبت خود را با بندگان اين گونه دارد حرف مي‌زند. من شما را مي‌بينم شما در مرئیٰ و منظر من هستيد: ﴿أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ﴾[23] آيا وقت آن نرسيده است که انسان قلب و جانش در پيشگاه خداي عالَم خاشع باشد؟ خاضع باشد؟ اين خضوع و خشوع همان برترين جلوه تربيت انساني است که قوّت وجودي مي‌دهد و طريقت انساني را مستقيم مي‌کند. ما تا با احکام الهي قيام نکنيم نمي‌توانيم در پرتو اخلاق الهي استقامت بورزيم؛ بله، اگر اين استقامت نصيب ما شد و ما توانستيم از ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ به استقامت ديني راه بيابيم و اخلاق را در حقيقت و هستي خودمان احياناً مستقر کنيم آن وقت است که البته مي‌توانيم آن «ماء غدق» را و آن آب گواراي الهي را که شربت شهود است ـ إن‌شاءالله ـ در جان قرار بدهيم!

بنابراين آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) وقتي ديد دستش خالي است، اين امامي که از جايگاه «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ فَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتَابِه‏» آمده, اعتنا نکردند; «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً‏» آمد, اعتنايي نکردند; فرمود ما از يکي از اين دو ثقل الهي هستيم که «أَحَدُ الثَّقَلَيْنِ اللَّذَيْنِ خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي أُمَّتِه‏»[24] رسول گرامي اسلام اين دو ثقل را در بين امّت خود قرار داد. من يکي از اين دو ثقل هستم اين ثقل اصغر هستم و قرآن ثقل اکبر است, آن ثقل اکبري که کنار ثقل اصغر و ثقل اصغري که کنار اين ثقل اکبر است و اين دو تا يک حکم را دارند: ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ، نه باطل به سراغ اهل بيت مي‌رود و نه باطل به سراغ قرآن مي‌رود. هر حکمي که براي قرآن است براي اهل بيت است و هر حکمي که براي اهل بيت است براي قرآن است چون آنها در مقام ثبوت عين يکديگر است; اما اکنون که جامعه اينها را کنار زد, حرمت اينها را نشناخت عالمان ديني و فرزانگان و آشنايان به حقيقت دين را کنار زد ديگراني که از دين فقط بويي, يک جلوه ظاهري و يک لباسي از او پوشيده بودند, را به ميدان آورد، به تريبون آورد، به توليت رساند و اينها را چهره ديني بخشيد اينها الآن دارند احياناً حکومت مي‌کنند طبيعي است که آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) فرمود بايد به بقيه‌اي توجه کرد که «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآن»، غير از اين قرآن چيزي نمانده است.

ما بايد اين قرآن را به عنوان امام خود قرار بدهيم. قرآن به حدّي در آن جلوه‌هاي خود سنگين و استوار و عظيم و ثقيل حرکت مي‌کند که احدي نمي‌تواند با قرآن هم‌آوردي کند. در باب توحيد آن قدر قدرت توحيدي در قرآن فراوان و فراهم است و در باب مبارزه با شرک به هر نوع شرکي که باشد: ﴿أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّه﴾[25] در هر کدام از انبياي الهي و قصه‌هاي آنها آن جنبه‌هاي توحيدي را خداي عالَم به حدّي برجسته کرده است ـ درود و سلام خدا بر يکايک انبياي الهي بر آدم, بر نوح، بر ابراهيم، بر عيسيٰ, بر موسيٰ! ـ وقتي جريان ابراهيم خليل را در توحيد و بت‌شکني ابراهيم(عليه السلام) مطرح مي‌کند ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً﴾[26] ديگر کسي مي‌تواند در باب بت‌پرستي حرفي بزند؟

وقتي شيطان به عنوان يک عنصر خبيثِ آلودهِ همه گونه متّهم فرمود: ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾[27] آيا کسي به هواي شيطان کسي خواهد رفت؟! آن قدر خداي عالَم دوستان را دوست و عزيز و وليّ معرفي کرده است و دشمنان را دشمن و خصم معرفي کرده است, آن قدر قرآن شفاف است، روشن و واضح است که کسي نمي‌تواند حريف قرآن بشود; اما عمل به قرآن را بايد دقّت کرد.

يکي از مطالبي که در بيانات آقا کريم اهل بيت امام مجتبيٰ(عليه السلام) وجود دارد که حضرت با تأکيد اين نکته را بيان فرمودند، فرمودند که تحريف‌گران قرآن را متوجه باشيد! آناني که به سمت قرآن به ظاهر مي‌آيند; اما حقيقت قرآن را برمي‌گردانند. امام مجتبيٰ(عليه السلام) مي‌فرمايد که شما فکر نکنيد که به حقيقت تقوا مي‌رسيد بدون اينکه هدايت را بگيريد. امروز جامعه ما بايد توجه بکند، خيلي از صحنه‌ها احياناً صحنه‌هاي تقوا است, به ظاهر صحنه‌ها ديني است و به ظاهر جلوه‌هاي ديني دارد; اما بايد تقوا را در سايه هدايت ديد. فرمود آن کسي که هدايت را و آن معرفت صحيح را از ناحيه دين نگيرد تقواي او هم زير سؤال است، عمل او زير سؤال است. در جامعه ما در بين عالمان و فرزانگان ما در بين روحانيت ما کساني هستند که اصلاً تمام توجه ايشان به اين است که جلوه‌هاي قرآني آنچه را که مي‌گويد; اما هرگز به سمت تحريف, نه تحريف قولي مي‌روند و نه تحريف عملي. بعضي‌ها رويشان نمي‌شود که قرآن را در ظاهر و عبارت تحريف بکنند اما در قالب عمل, در مسايل اقتصادي, در مسايل بانکداري, در مسايل فلان, به گونه‌اي عمل مي‌کنند که اين تحريف مسلّم قرآن است، اين تحريف روشن و شفاف قرآن است.

با هر بياني که بنا بود گفته بشود گفته مي‌شود اما اين مسئله قابل توجه است که ما فرق بين عمل به قرآن را در سايه هدايت به قرآن داشته باشيم, نه اينکه بگوييم اين يک پوسته قرآني دارد و يک طرح و يک قالب قرآني دارد; اما حقيقتي از قرآن در آن وجود نداشته باشد.

اينها توصيه‌هاي حکيمانه و ولايي آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) است. اين جمله را باز تأکيد مي‌کنيم ما يادگاري از امام مجتبيٰ(عليه السلام) در ماه مبارک رمضان 1441 هجري قمري در جمع مؤمنان و بندگان صالح خدا, در بين صائمان و قائمان داريم و با ارادتمندان و مواليان مولاي حقيقي امام مجتبيٰ(عليه السلام) که حضرتشان فرمودند اين قرآن را امام خود قرار بدهيد و اجازه تحريف به قرآن ندهيد و اين امام مجتبيٰ(عليه السلام) در اين مدت کوتاه عمر شريف خود خصوصاً در اين هشت ـ نُه سالي که در دامان پيامبر بودند صحنه‌هاي غريبي را آفريدند. يکي از صحنه‌هاي بسيار ارزشمند و گرامي اين بود که براي هميشه در تاريخ همانند خورشيد مي‌درخشد هم در مسئله «حديث کساء»[28] و هم در مسئله «مباهله»[29] وجود نازنين حضرت ابا محمد امام مجتبيٰ(عليه السلام) درخشان است. دست مبارک آقا امام مجتبيٰ را پيامبر گرامي اسلام در قضيه «مباهله» گرفت و در قضيه «حديث کساء» او را در آغوش گرفت و حضرت را نوازش کرد.

سلمان نقل مي‌کند رسول گرامي اسلام دست حسن و حسين را مي‌گرفت مي‌آمد در جامعه و مي‌گفت خداي عالَم آن کساني که حسن و حسين را دوست دارند را دوست مي‌دارد و خداي عالَم اينها را عزيز مي‌دارد.[30] رسول گرامي اسلام دعا کرد در حق کساني که با حسنَين از درِ دوستي و محبت بودند; چه کردند با اين شخصيت متعالي, چه در زمان حيات و چه در زمان شهادت؟ در شب ميلاد با سعادت اين خجسته انسانِ کامل آن کسی که طبق برخي از اقوال سي بار پياده حج خانه خدا مشرف مي‌شود,[31] با اينکه همه امکانات را داشت و اسب‌هاي راهوار در خدمت آن حضرت بودند, پياده به سفر زيارت «بيت الله» مي‌رود و مي‌فرمايد که من حيا مي‌کنم از اينکه بخواهم به ديدار حق بشتابم و بخواهم سواره بروم يا هنگام نماز به سختي «الله اکبر» مي‌گفت «تَرْتَعِدُ فَرَائِصُه‏»[32] ارکان وجودي او مي‌لرزيد.

به اين امام عزيز، به اين امام همام در شبانگاه ميلاد خجسته آن امام عشق مي‌ورزيم و ارادت داريم، معرفت داريم، او را دوست و محبوب خود مي‌دانيم، محبت او را سرمايه زندگي و حيات و جاودانگي خود مي‌دانيم و حشر با او را و شفاعت با او را ذخيره‌اي براي خود مي‌دانيم و به اين امام تولّي داريم و از دشمنان آن امام تبرّي مي‌جوييم، با درود و سلام به روح مطهر آن امام عزيز و همچنين سلام و درود به روح مطهر برادر بزرگوار ايشان حضرت ابا عبدالله الحسين که اين دو برادر چه سختي‌هايي را در زمان بني‌اميه تحمل کردند و در نهايت هم به همه دوستداران و علاقمندان به اهل بيت سلام عرض مي‌کنيم و به وليّ‌مان, مولاي‌مان, امام‌مان، حضرت حجت ابن الحسن بقية الله الاعظم سلام و درود داريم!

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. بصائر الدرجات، ج1، ص413؛ «يا أَيهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّي يرِدَا عَلَي الْحَوْض‏».

[2]. سوره فصلت، آيه42.

[3]. اشاره به سوره بقره، آيه205؛ ﴿وَ إِذا تَوَلَّی سَعی‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَساد﴾.

[4]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص: 518; «أَنَّ هَذَا الِاسْمَ الْحَسَنَ سَمَّاهُ بِهِ جَدُّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص. فَإِنَّهُ لَمَّا وُلِدَ ع قَالَ مَا سَمَّيْتُمُوهُ قَالُوا حَرْباً قَالَ ص بَلْ سَمُّوهُ حَسَناً ثُمَّ إِنَّهُ ص عَقَّ عَنْهُ كَبْشاً وَ بِذَلِكَ احْتَجَّ الشَّافِعِيُّ فِي كَوْنِ الْعَقِيقَةِ سُنَّةً عَنِ الْمَوْلُودِ وَ تَوَلَّى ذَلِكَ النَّبِيَّ ص وَ مَنَعَ أَنْ تَفْعَلَهُ فَاطِمَةُ ع وَ قَالَ لَهَا احْلِقِي رَأْسَهُ وَ تَصَدَّقِي بِوَزْنِ الشَّعْرِ فِضَّةً فَفَعَلَتْ ذَلِكَ وَ كَانَ وَزْنُ شَعْرِهِ يَوْمَ حَلْقِهِ دِرْهَماً وَ شَيْئاً فَتَصَدَّقَتْ بِهِ».

[5]. سوره انبياء، آيه107.

[6]. سوره احزاب، آيه33.

[7]. سوره انسان، آيه9.

[8]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏1، ص79.

[9]. ر.ک: التوحيد(للصدوق)، ص164 و 165؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) فِي خُطْبَتِهِ أَنَا الْهَادِي وَ أَنَا الْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو الْيتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِ‏ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي الْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اللَّهِ الْوُثْقَي وَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَنَا عَينُ اللَّهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ يدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِي يقُولُ ﴿أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتي‏ عَلي‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ﴾ وَ أَنَا يدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَةُ عَلَي عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِي نَبِيهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَي خَلْقِهِ لَا ينْكِرُ هَذَا إِلَّا رَادٌّ عَلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ».

[10]. بصائر الدرجات، ج1، ص413؛ «يا أَيهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّي يرِدَا عَلَي الْحَوْض‏».

[11]. سوره نحل، آيه103; ﴿عَرَبِي مُبِينٌ﴾.

[12]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏1، ص79.

[13]. سوره انفال, آيه24.

[14]. سوره حجرات، آيه11.

[15]. سوره آل عمران، آيه110.

[16]. سوره مائده، آيه8.

[17]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏43، ص362.

[18]. سوره شوری، آيه23; ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾.

[19]. سوره جن، آيه16.

[20]. سوره بقره، آيات43 و 83 و 110.

[21]. سوره علق, آيه14.

[22]. سوره انفطار, آيه6.

[23]. سوره حديد, آيه16.

[24]. سوره يوسف, آيه39.

[25]. سوره يوسف, آيه39.

[26]. سوره انبيا، آيه58.

[27]. سوره فاطر, آيه6.

[28]. المنتخب للطريحي، ج1، ص253.

[29]. سوره آل‌عمران, آيه61؛ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾.

[30]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏17(الحسين‏)، ص 598; «أحبّ اللّه من أحبّ حسنا»; و كامل الزيارات، ص53; «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ» و «أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ مَنْ أَحَبَّ هَذَيْنِ الْغُلَامَيْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَة».

[31]. قرب الإسناد (ط ـ الحديثة)، ص170; «إِنَّهُ بَلَغَنَا أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَجَّ عِشْرِينَ حِجَّةً مَاشِياً».

[32]. الأمالي( للصدوق)، ص178 و 179؛ «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عليه السلام) كَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِي زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ كَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِياً وَ رُبَّمَا مَشَى حَافِياً وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَي وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَي وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَي وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ‏ عَلَي اللَّهِ تَعَالَي ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُه‏...».


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments