04 05 2020 282543 ID:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه یازدهم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».

به پيشگاه پروردگار عالم شکر و ثنا و حمد و سپاس داريم که توفيق درک و دريافت اين ماه عزيز يعني «شهر الله» را به ما عطا فرمود و نعمت‌هاي خود را در اين ماه بر بندگانش و شايستگان از عبادش تمام کرد و اين بيان شيوا و شيرين رسول مکرّم اسلام که فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[1] نشان از زيبايي و جلال و شکوه اين ماه عزيز است. از درگاه بي‌چون الهي سپاسگزاريم به جهت اين نعمت بزرگ و او را به عنوان «اَللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَان»‏ مي‌ستاييم. از رسول مکرّم اسلام که پيام‌آور عزيز وحي است آن هم در أبلغ کلام و أقوم بيان و رساننده اين حقيقت‌ها و حقايق والاي عِلوي از اين انسان فرزانه و يگانه که به عنوان سيّد انبيا و سيّد مرسلين شناخته شده است تشکر مي‌کنيم، سپاسگزاريم و بر او سلام و درود مي‌فرستيم و از ساحت خداي عالم و همه فرشتگان و انبيا درخواست مي‌کنيم که صلوات و سلام همه به روح مطهر رسول الله عائد و واصل بشود. از درگاه بي‌چون الهي مسئلت مي‌کنيم که نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت که از خانداني‌اند که خداي عالم نعمت ولايت را بر آنها تمام کرد و حقيقت خلافت را در آنها نهادينه کرد و آنها از بهترين برايا و خلائق الهي‌اند صاحب سجاياي اخلاقي‌اند صاحب کرائم اخلاقي‌اند به اين ذوات قدسي تولي داريم و از معاندان آنان تبرّي مي‌جوييم.

در جمع دوستان با فضيلت اهل علم و کمال، اهل اخلاق و تقوا سلام داريم که اين مشارکت فکري و ذهني و علمي و ديني و روحي را به برکت ماه مبارک رمضان فراهم کرده‌ايم و زمينه يک گفتگوي ديني را از جايگاه وحي و قرآن و عترت به برکت ماه مبارک رمضان باهم تجربه مي‌کنيم. جلوه‌هاي رمضان را باهم مرور مي‌کنيم و اين جلوه‌ها، جلوه‌هاي برين نظام تکوين و تشريع هستند. ما هيچ امر اعتباري و تشريعي نداريم مگر اينکه مسبوق به تکوين‌اند و ملحوق به تکوين؛ يعني ـ إن‌شاءالله ـ نهايتاً اين صوم و صلات را در قالب حقايق عِلوي مشاهده خواهيم کرد اين جنت نعيم الهي و ـ إن‌شاءالله ـ جنة اللّقاء را که به برکت ماه رمضان و صوم و صلات اين ماه براي ما فراهم مي‌شود را در نظام حقيقت مشاهده خواهيم کرد. در عالم اعتبار زيست مي‌کنيم در دنيا زيست مي‌کنيم و چاره‌اي جز اين نيست؛ زيرا آن حقايق در اين نشئه ديدني نيستند قابليت ديدن براي نه انسان طبيعت‌زده و در طبيعت‌ زيست‌کننده و نه امکانات و شرايطي که در نشئه طبيعت هست نيستند. نه اينکه خداي عالم مضايقه‌اي داشته باشد در اينکه بهشت و جهنم را بالعيان نشان بدهد؛ خداي عالم آن قادر متعالي است که هر چه را که شدني است انجام مي‌دهد اما آنچه باعث شده است ما اکنون بهشت و جهنم را نبينيم و هم‌اکنون جايگاه خود را در بهشت نتوانيم ببينيم ضعف بصري و ضعف ايماني و ضعف امکانات ايماني ما است که باعث مي‌شود آن نگاه حقاني نصيب ما نشود؛ البته اين ماه رمضان به ما نويد مي‌دهد اميد مي‌دهد، رونق ايماني ما را تقويت مي‌کند شهود ايماني ما را تقويت مي‌کند و ما مي‌خواهيم با تجربه اين سخنان و اين گفتگو‌ها و اين صحبت‌هايي که از کلام وحي مي‌شنويم و مي‌يابيم را باهم در ميان بگذاريم و با اين گفتگو‌ها و با اين طرح مسائل ـ إن‌شاءالله ـ پرده‌ها را کنار بزنيم «المعرفة بذر المشاهدة» خدايا! ما به آنچه از ناحيه پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت آمده است و آنچه در قرآن عزيزت و صحيفه وحياني سنت معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) به ما رسيده است همه اينها براي ما شيرين است همه اينها گواراست همه اينها جزء ايمان ماست ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ﴾[2] ما اين ايمان را داريم و در ربيع ايمان که ماه مبارک رمضان است آبياري مي‌کنيم باغباني مي‌کنيم پرستاري مي‌کنيم توجه مي‌کنيم اهتمام مي‌دهيم و ـ إن‌شاءالله ـ اميدواريم که اين بارقه‌ها در جان ما روشن بشود و اين صيقل‌ها در جان ما بيشتر بشود.

هر که صيقل بيش کرد او بيش ديد ٭٭٭ بيشتر آمد بر و صورت پديد[3]

 آنکه در ماه مبارک رمضان جان را صيقلي داد شفاف کرد و از کدورت‌ها و تيرگي‌ها و حقدها، حسدها، کينه‌ها، تکبرها، ذمائم اخلاقي، آزمندي‌ها، طمع‌ورزي‌ها و خيلي از مسائلي که در اين حوزه هستند و هر کدام به نوبه نقطه تاريکي در صحيفه جان انساني و بر قلب انساني نشسته‌اند اگر اينها از ما دور بشوند و فاصله بگيرند و ما به برکت ماه رمضان اين استغفارکنندگان که «أين المستغفرين» اين کساني که در دل‌هاي شب و سحرگاهان خصوصاً ماه مبارک رمضان به فرياد مؤمنان مي‌رسند و از آنها مي‌خواهند که با استغفار اين صيقلي را، اين طهارت و تهذيب و نزاهت را در خودتان بيشتر کنيد تا بيشتر ببينيد

هر که صيقل بيش کرد او بيش ديد ٭٭٭ بيشتر آمد بر و صورت پديد

 اگر ما صورت‌ها و حقايق را بخواهيم بيشتر ببينيم بايد که از ماه رمضان کمک بخواهيم. ما در غير آن ماه آن طاقت را نداريم آن اشتها را نداريم آن حال را نداريم، آن زمينه و زمان و مکان را نداريم که اين گونه از خداي عالم درخواست کنيم «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِين‏»،[4] «سبحانک يا لا إله الا أنت إني کنت من الحامدين»؛ خدا را با تسبيح و تقديس و تحليل و تکبير و نظاير آن بخوانيم و اين گونه خداي عالم هم دستگيري کند. اين خدا در اين ماه با تمام وجود به ميدان آمده است اين ما هستيم که بايد صيقلي را و شفاف کردن جان را در دستور کار قرار بدهيم.

اما آنچه محصول سخن جلسه قبل در باب اخلاق و عرفان بود را پي بگيريم. مستحضريد که انسان را براي او سه حوزه عام و عمومي ذکر کرده‌اند؛ البته هر کدام از اين حوزه‌ها صاحب درجات و مراتبي است در حوزه احکام اين طور است در حوزه اخلاق اين گونه است و در حوزه عرفان هم همين گونه است. اينها محدود نيستند اينها هم وسعت دارند هم عمق دارند، هم قابليت اين را دارند که ارتقا پيدا بکنند. اين نکته قابل توجه است که بعضي‌ها مي‌گويند که آيا اخلاق فاضله تحميلي است يا نه، تحميلي نيست؟ اگر انسان خود را بشناسد و جنبه‌هاي وجودي خودش را بشناسد و بداند که آنچه براي او از فضايل در نظر گرفته شده است اينها حقايق سنگيني‌اند اينها ارزشمند هستند از اينکه ما بخواهيم بگوييم اينها مثلاً ـ معاذالله ـ خفيف‌اند سبک‌اند اينها اين طور نيست نه، ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾؛[5] بله ما عقبه‌ها در پيش داريم ﴿وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ﴾[6] هم کارها سخت است و هم امر سنگين است اما دشوار نيست؛ ﴿وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْري﴾[7] اين بيان الهي بسيار بيان والا و ارزشمندي است. در بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي در فرق بين سنت موسوي با سنت نبوي اين فرق را فرمودند که موساي کليم از خدا خواست که ﴿رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ٭ وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري ٭ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني﴾‏؛[8] خدايا يک شرح صدري به من عطا کن و کار را بر من آسان کن! اين درخواست و سؤال حضرت موسي کليم الهي در پيشگاه پروردگار عالم بود؛ ولي وقتي خداي عالم با عبدش و حبيبش سخن مي‌گويد از اين سنخ حرف زدن نيست، خيلي بالاتر است خيلي شريف‌تر است. فرمود: ﴿وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْري﴾ فرق بين اين دو پيغمبر در سنت اوست و طبعاً امت اين پيامبران هم بايد که انبياي خودشان تأسي کنند. فرمود: ﴿وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْري﴾؛ يعني درست است که امر ثقيل است درست است آنچه به تو داده شده است حقيقت سنگيني است. فطرت يک موهبت والا و بسيار ارزشمند است اين وحي ﴿إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾ سنگين است. اين احاديث نوراني که از جايگاه حقيقت اهل بيت عصمت و طهارت و وجود مبارک رسول گرامي اسلام به ما رسيده است اينها حقايق سنگيني‌اند؛ اما خداي عالم براي دريافت اين حقيقت سنگين، يک؛ و براي پياده کردن در جان و هويدا و سويداي وجود ما، دو؛ اين کار را براي ما آسان کرد: ﴿وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْري﴾.

بنابراين هم سنگين است و هم آسان. مشقّت در کار الهي نيست دشواري و صعوبت و سختي در کار الهي نيست بلکه آنچه در کار خداست اگر مبناي فطرت در کار باشد کار دشوار نخواهد بود؛ لذا اينکه گفته‌اند اخلاق فاضله تحميل است نه، هرگز تحميل نيست؛ اين معنايش اين نيست که اين حقايق سنگين نيستند، ما نبايد عقبات و گردنه‌ها را طي کنيم، چرا! بايد اين کار را انجام بدهيم، اينها هم سنگين‌اند و حقايق با وزني هستند اما بار اين گونه از حقايق را بردن با يسر الهي همراه است ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾[9] اگر سختي باشد خداي عالم اين سختي و صعوبت را به سهولت و آرامش تبديل خواهد کرد. اما اين نکته بايد که مدّ نظر باشد در جمع دوستان فاضل و افاضل از علما و محققيني که در حوزه و دانشگاه در اين گونه از مسائل تحقيق مي‌کنند اين فرصت، فرصت يک بحث علمي به اصطلاح حوزوي يا دانشگاهي نيست اين جلسات، جلسات معارفي است که مبناي علم است پايه و اساس علم است و علم بايد از جايگاه معارف بجوشد. اين سخنان وحي معارفي است که زمينه‌ساز يک علم برين و يک دانش کامل‌تر است.

آنچه در حوزه اخلاق به ما آموختند اين است که اخلاق يک سلسله ملکات نفساني است اين بايد توضيح داده شود که يعني چه؟ ما همان طوري که در بدن و طبيعت خودمان با يک سلسله امور حسي و قواي مادي سروکار داريم، در حوزه مسائل نفساني هم يک سلسله قوايي و يک سلسله شئوناتي با ما هستند؛ اين شئونات هم جنبه‌هاي مثبت و خير دارند و هم جنبه‌هاي منفي و شرّ دارند و اين زادگاهش و مولدش همان مولد نفس است که فرمود با چند قسم در سوره مبارکه «شمس» فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[10] اين نفس در حقيقت فجور و تقوايش در او نهادينه شده است، هيچ خيري در عالم وجود ندارد مگر اينکه بذر آن خير در سرزمين نفس انسان کاشته شده است. ترديدي در آن نيست همان طوري که هيچ شرّي در عالم وجود ندارد! هيچ شرّي در عالم! امکان ندارد، چون انسان گسترده‌ترين و وسيع‌ترين قلمرو وجودي را دارد هر کجا شرّي باشد انسان به لحاظ دارا بودن بالقوّه از همه آنها قوي‌تر است. اين شياطين‌اند که مي‌توانند در مدرسه انسانِ اهل فجور ـ معاذالله ـ درس بياموزند؛ همان طوري که در جنبه تقوا، ملائک درس مي‌آموزند، در جنبه فجور شياطين‌اند که درس مي‌آموزند؛ اين گستره وجود انساني است اين کون جامع است اين حضرت خامس است از منظر اهل معرفت که اين گستردگي و وسعت را دارد.

اين ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، فجورش مي‌شود اگر رشد بکند اگر بالنده بشود اگر ـ معاذالله ـ فعليت پيدا بکند مي‌شود شقاوت محضه و انسان در آن وادي سير مي‌کند و مي‌شود شرّ، مي‌شود شيطان و اگر ـ إن‌شاءالله ـ در جنبه تقوا جنبه‌هاي وجودي خود را کامل کند و اين شئونات نفس را به فعليت و به کمالش برساند مي‌شود انسان سعادتمند. اينکه فرمود: «الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِي بَطْنِ أُمِّه‏»؛[11] يعني نهاد شقاوت و سعادت در متن وجود او براساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نهفته شده است؛ حالا کدام‌ها را زنده بکند و کدام‌ها را تقويت بکند در حقيقت به خود او وابسته است.

در حوزه اخلاق ما يک سلسله مسائل و شئوناتي داريم اوصافي داريم ملکاتي داريم که اينها مي‌تواند در سپهر قلب انساني، ستارگاني درخشان و تابناک باشند و انسان را در درون روشن کنند؛ عدالت، تقوا، حسن خلق، تواضع، فروتني، حس خدمت به جامعه، حس خفض جناح در مقابل ديگران، حلم و بردباري داشتن و ديگر اوصاف کريمه‌اي که فراوان و فراوان رسول گرامي اسلام در آن عالي‌ترين چهره به ما آموخته است. باز به پيامبران و انبياي الهي و اهل بيت عصمت درود مي‌فرستيم که خداي عالم آنها را به عنوان برگزيدگان خود انتخاب کرد و سجاياي اخلاقي را در آنها به تمام رساند.

اينکه در شب جمعه آنها را درود مي‌فرستيم و بر آنها سلام داريم و آنها را صاحبان سجاياي اخلاقي و صفاياي کرائم انساني مي‌شناسيم براي اين است که اينها در آن اوج اخلاق‌اند که حالا فرق بين اخلاق نبوي را با ساير اخلاق‌ها ـ إن‌شاءالله ـ بحث خواهيم کرد؛ اما اين معنا وجود دارد که اخلاق عبارت است از شئونات نفساني، ملکات نفساني؛ آنهايي که ـ معاذالله ـ از اين شئونات برخوردار نيستند، ملکه عدالت ملکه سخاوت ملکه اخوت و برادري، ملکه خفض جناح، ملکه حلم و بردباري و اين گونه از ملکات ارزشمندي که خداي عالم يکي پس از ديگري اظهار محبت مي‌کند. آنهايي که به تکليف چشم دوختند مي‌گويند که ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾[12] اما آنهايي که نگرش‌هاي عرفاني دارند نمي‌گويند خداي عالم امر به عدل و احسان کرده است بلکه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾.[13] همين طوري که مي‌تواند اين بحث‌ها، بحث‌هاي اخلاقي باشد مي‌تواند بحث‌ها، بحث‌هاي عشق و ارادت باشد ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾. اين مسير، مسيري است که اهل حب مي‌روند، هر کجا که حب خدا در قرآن مطرح است عاشقان و شيفتگان و والهان درگاه الهي در آنجا لانه کرده‌اند در آنجا خانه کرده‌اند خودشان را به درگاه آن جايگاه رسانده‌اند آن جايي که خداي عالم اظهار محبت مي‌کند، يعني من دوست دارم. خداي عالم اهل قسط و عدل را دوست دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[14] اين کسي که اهل عدل باشد اهل داد باشد داد بيدادخواهان باشد او در حقيقت محبوب خداست چون خدا محبوب اوست.

بنابراين عرفان در طول عدالت شکل مي‌گيرد و انسان‌هايي که صاحب ملکه عدالت‌اند گرچه انسان‌هاي شريفي‌اند و از اين سجاياي اخلاقي برخوردار هستند اما چون خود اين اوصاف و خود اين جنبه‌هاي ملکوتي در حجاب هستند انسان‌هايي هم که با اينها هستند محجوب هستند. ما يک پرده عمل داريم که ما در پرده عمل صلاح را مي‌بينيم. اگر کسي عمل صالح انجام مي‌دهد اگر قرض الحسنه مي‌دهد يا صدقه مي‌دهد يا خدمت به افراد جامعه انجام مي‌دهد صلاح کدام است؟ اينکه ظاهرش فرقي بين اينکه انسان صدقه بدهد يا احياناً ـ معاذالله ـ يک رشوه بخواهد بدهد، ظاهرش که يکي است؛ درون يکي نار است و درون ديگري نور و الا ظاهر اينکه کسي رشوه ـ معاذالله ـ بخواهد بدهد يا کسي بخواهد هديه‌اي بدهد صدقه‌اي بدهد قرض الحسنه‌اي بدهد ظاهرش يکي است، هيچ تفاوتي به لحاظ ظاهر ندارند؛ اما يکي مي‌شود عمل صالح و ديگري مي‌شود عمل طالح. ما درون اين عمل را نمي‌بينيم و لذا گاهي وقت‌ها خيلي لذت نمي‌بريم فکر مي‌کنيم که غرامتي است که پرداخته شده است در حالي که اين غنيمت است نه غرامت.

«مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ»؛[15] آن که به مقام يقين رسيد و يقين را در قلبش درکشيد، هيچ ترديدي نمي‌کند و عطيه را و مواهب را عطا مي‌کند «مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ» اين يقين مي‌خواهد که انسان درون اين عمل را ببيند و گرنه به لحاظ ظاهري ديده نمي‌شود.

بنابراين پرده عمل يک پرده ضخيمي است يک پرده سنگيني است ما پسِ پرده اين عمل را نمي‌بينيم فقط ايمان داريم که صدقه مي‌تواند براي انسان مثلاً ده تا ثواب داشته باشد و قرض الحسنه براي انسان هجده تا ثواب دارد.[16] ما با اين ادبيات داريم خودمان را دلخوش مي‌کنيم و إلا باطن اين عمل چگونه است پرده ضخيم و غليظ عمل روي چشم ماست ما نمي‌توانيم باطنش را ببينيم. اگر اين پرده را کنار زديم و يک پله بالاتر آمديم و صلاح را در حوزه ملکوت ديديم؛ اما در حوزه ملکوت ديديم با تعيّن ملکوتي ديديم با تعيّن اينکه وصفي است خُلقي است حالي است که براي ما حاصل شده است البته روشنايي دارد البته فروغ دارد، آن براي انسان گوارا است. گواراي خُلق صالح با عمل صالح خيلي متفاوت است، اما در عين حال يک وصف است يک حالت است شأني است که هنوز در سويدا و حقيقت انساني جا نگرفته و نهادينه نشده است؛ اين مرحله دوم است و انسان همچنان در حجاب آن حقيقت قرار گرفته است؛ نمي‌داند که به هر حال عدالت يعني چه! خضوع در پيشگاه حق يعني چه! پذيرش حق، سِلم، صبوري کردن، راضي بودن:

و بهجةً بما قضي الله رضا ٭٭٭ و ذو الرضا بما قضي ما اعترضا[17]

اينکه انسان صاحب مقام رضا بشود و در مقابل قضاي الهي تسليم و راضي باشد اين چقدر شيرين و گوارا است اين را ما خبر نداريم. ما مي‌گوييم خدايا! تو اين گونه خواستي ما راضي هستيم به رضاي تو، اما اين جايگاه مقام رضا با اين حالِ رضا يا وصفِ رضا يا خُلقِ رضا خيلي فرق مي‌کند خيلي تفاوت مي‌کند. اين انسان‌هايي که رسيدند از شريعت و خودشان را به طريقت رساندند و به عالم خُلق رساندند به ملکوت رساندند، از خَلق به خُلق درآمدند و اوصاف نفساني پيدا کرده‌اند، اينها در حقيقت جلوه‌هاي برين را در خودشان آوردند اما اينها در وسط راه‌اند اينها هنوز آن صيقلي و آن پاکي در وجود خودشان ايجاد نکردند

هر که صيقل بيش کرد او بيش ديد ٭٭٭ بيشتر آمد بر و صورت پديد

 اينجا جايي است که بايد صيقلي کرد. ماه مبارک رمضان ماه صيقلي کردن است ماه طهور است ماه تمحيص است، ماه پاک کردن چهره جان است که مي‌توان برکت را گرفت. ما در ساير ماه‌ها هم خودمان آن حال و آن شرايط را نداريم، اشتغالات و پراکنده‌کاري‌ها و تشتت‌هاي رفتاري و اخلاقي و مانند آن به ما مجال نمي‌دهد و هم از ناحيه پروردگار عالم آن ظهور و تجلي فعلي؛ گرچه خداي عالم همواره تابناک است و نوراني و مشرِق است ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾،[18] مغرب ندارد؛ اما اين ظرفيت‌ها عالم تکوين را هم بايد ما داشته باشيم؛ به هر حال شب تاريک است و روز روشن، ليله قدر شبي است و شب‌هاي ديگر هم شبي. به ما گفند که ماه رمضان را مثل ماه‌هاي ديگر ندانيد، «أفضل الشهور» است ساعات، ليالي و ايام آن؛ اين فرصت، فرصت طبيعي است که به لحاظ علت‌هاي قابلي در اختيار ما قرار گرفته و إلا از نظر علت فاعلي همواره حق(سبحانه و تعالي) مشرق است و اشراق دارد و ما بتوانيم از فرصت ماه رمضان ـ إن‌شاءالله ـ بهتر بهره‌مند بشويم.

ولي اگر کساني به اينجا رسيده‌اند ـ إن‌شاءالله ـ خُلق خوب پيدا کرده‌اند. ما با اعمال صالح، بسيار بسيار سخت است که اين دنياي وانفسا و اين شواغل هر روز و هر شب را بتوانيم پيش ببريم، کار سختي است إنصافاً ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[19] ما با مستمسک عمل صالح به دشواري بتوانيم اين راه را طي بکنيم؛ زيرا عمل صالح براي ما آن پرده واقعي حقيقت را نشان نمي‌دهد که ما با اطمينان حرکت کنيم با يقين حرکت کنيم. آنکه ما به دنبالش هستيم و بايد ـ إن‌شاءالله ـ پرده‌ها کنار برود و براي ما آن متن و آن حقيقت به نام يقين آشکار بشود اين موهبت رمضاني است.

اجازه بدهيد در اين بخش پاياني از يقين بيشتر سخن بگويم. مستحضريد که يقين در هر طيف علمي وجود دارد طيف‌هاي علمي متفاوت‌اند. يک وقت است انسان‌ها يک وجدان عمومي دارند، خود همين وجدان هم اگر به کمال رسيد به قوّت رسيد به شدّت رسيد اين هم يک يقين است اما يقيني است که در ساحت يک وجدان عمومي شکل مي‌گيرد. خداي عالم وقتي داستان حضرت موسي و معجزه‌هاي فراوان موسي را ذکر مي‌کند مي‌فرمايد که قوم بني‌اسرائيل در مقابل اين همه از شواهد و معجزات الهي که به دست موسي انجام شد به صورت بصائر و روشن و شفاف ديدند و بلکه به مقام يقين رسيدند، از يقين بالاتر برترين نوع يقين را پيدا کردند، اما در عين حال انکار کردند ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ،[20] اينها يک يقين عرفي و اجتماعي پيدا کردن کاملاً فهميدند که موسي حق با اوست شواهد و بينات به حدّي زياد بود که کسي جاي ترديد نداشت. حتي موساي کليم به فرعون گفت ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ؛[21] تو مي‌داني که من پيغمبر هستم چرا داري انکار مي‌کني! ولي به هر حال اين مسير معرفتي که از آن به عنوان معرفت وجدان عمومي مي‌گوييم گاهي اوقات انسان وقتي به قوّت و شدتش مي‌رسد اين يک نوع يقيني است که مبتني بر معرفت وجدان عمومي حاصل مي‌شود.

يک نوع يقيني هم هست که براساس يک معرفت حسي و تجربي پيش مي‌آيد؛ دانشمندان علوم طبيعي و تجربي وقتي يک مسئله را تجربه کردند ده بار صد بار هزار بار تجربه کردند آن قدر اين علم برايشان قوي و غني مي‌شود که اينها يقين پيدا مي‌کنند که جاي ترديدي نيست، الا و لابد اين دارو براي اين بيماري مفيد است و يقيناً فتوا مي‌دهند، اين هم باز يقيني است که در حوزه علم تجربي پيش مي‌آيد؛ يعني وقتي يک باوري و يک معرفتي به کمال خودش رسيد، اگر ما باور را در حوزه علم تجربي بخواهيم بحث کنيم.

اما نوع بعدي از يقين را در حوزه فلسفه و مباحث عقلي مي‌يابيم، يک يقين منطقي و فلسفي هم وجود دارد. مي‌گويند چهار تا جزم بايد کنار هم باشد تا يقين فلسفي حاصل بشود مي‌گويند «ثبوت محمول براي موضوع جزماً لا يزول و امتناع سلب محمول از موضوع جزماً لا يزول» اين مي‌شود يقين فلسفي. يقين فلسفي يعني چه؟ يعني اگر استدلالي و برهاني به تمام رسيد به کمالش رسيد، به گونه‌اي که محمول از موضوع به هيچ وجه کَنده شدني نيست و همواره محمول در سويداي موضوع به گونه‌اي تنيده شده است که بعينه مي‌توان يکي را با ديگري ديد؛ مثلاً مي‌گويند وجود مساوق است با وحدت. امکان ندارد که ما وجود داشته باشيم و وحدت نداشته باشيم. حالا اين را هم مي‌گويند يقين فلسفي.

اما به اينها کار نداريم، آنچه اين شب‌ها با آن کار داريم يک يقين ايماني است. اگر ايمان به قوّت خودش برسد ايمان به نهايت خودش برسد ايمان به کمال خودش برسد مي‌شود ايقان. اين يقين بعد از ايمان حاصل مي‌شود. اينکه در احاديث ما آمده است که «الْإِيمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَي فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَي بِدَرَجَة»، همين است. ما اسلام داريم ايمان داريم تقوا داريم و بعد يقين. يقين در حقيقت در آن قله باورها نشسته است به حدّي اين يقين ارزشمند است که فرمود: «وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ الْعِبَادِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِين‏»؛[22] در بين بندگان کمترين چيزي که تقسيم شده است يقين است. يقين يعني انسان به جايي برسد که با حقيقت آغشته بشود و اينکه شما مي‌بينيد در قرآن خداي عالم مسئله «علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين» را مطرح مي‌کند اينها آياتي هستند که کمتر مطرح مي‌شود اما اينها از غرر آيات ما هستند.

در سوره مبارکه «تکاثر» مي‌فرمايد که ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ﴾[23] در حقيقت ما يک «علم اليقين»ي داريم، يک «عين اليقين»ي داريم و يک «حق اليقين»ي که اينها در حقيقت باز خودش مراتب يقين هستند. اگر کسي علم يقيني پيدا کرد لازم نيست که جهنم و بهشت را بعداً به او نشان بدهند بلکه هم‌اکنون او مي‌تواند بهشت و بهشتيان را ببيند. مولاي ما سيد اوليا و سيد اوصيا، آقا علي بن ابيطالب «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»؛[24] او چون اوج يقين را در آغوش کشيد قله يقين با او هست که هست، «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»؛[25] نه تنها «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ» بلکه «الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»، او با حق نه تنها قرين است نه تنها شأن اوست ملکوت اوست بلکه او خود يقين است عين يقين است نه صاحب احياناً اين ملکه و اين فضيلت و اين اخلاق. اينکه گفته مي‌شود متخلق به اخلاق الهي، نه يعني عدالت يا شجاعت يا مروّت يا مثلاً سماحت و مانند آن، اينها ملکوت‌اند و اين ملکوت تعيناتي هستند اينها هم خودشان در حجاب‌اند. آنکه خداي عالم براي اصحاب يقين در حوزه عرفان در نظر گرفته است و ما را به عرفان فرا خوانده است اين يقين است ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ﴾[26] ما به ابراهيم باطن جهان را نشان داديم، ملکوت را به او ارائه کرديم تا او از ملکوت برتر بيايد بر فراز ملکوت برود و از صاحبان يقين بشود ﴿وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ﴾ که آثار و برکات يقين اطمينان است؛ وقتي از امام(عليه السلام) سؤال مي‌کنند مگر حضرت ابراهيم اطمينان نداشت؟ فرمود چرا، اطمينان داشت، اما اين اطميناني که مبتني بر يقين باشد اين اطمينان فرق مي‌کند ﴿وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي﴾ اين ايمان در حقيقت فراز آمده است به يقين رسيده و وقتي به يقين رسيده شده باشد هيچ امري جاي سؤال و بحث ندارد. وقتي به رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلوات الله و سلامه عليه) عرض کردند که عيساي مسيح روي آب حرکت مي‌کرد! رسول گرامي اسلام فرمود: اگر يقين او بيشتر بود روي هوا هم حرکت مي‌کرد. اين يقين امري نيست که انسان فکر کند يک يقين ذهني و مفهومي است آن يقين در حقيقت برايند يک ايمان کامل شده و به نهايت رسيده است ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛[27] اين ماء غدق آن ماء فراهم و فراوان براساس استقامت در اخلاق حاصل مي‌شود. انساني که عمل مي‌کند کار نيکو و صالح انجام مي‌دهد قدم‌هاي ابتدايي را برمي‌دارد؛ اما وقتي از قيام به مقاومت رسيد و از مقاومت به استقامت رسيد چون استقامت فرع بر مقاومت است و مقاومت فرع بر قيام است و اگر انسان به مقام استقامت رسيد ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾، اين نور يقين وقتي در دل بتابد جهان وجود انسان را روشن مي‌کند.

در ماه مبارک رمضان هستيم؛ ببينيم اين ماه چه ارمغاني براي ما دارد؟ در حديث قدسي رسول گرامي اسلام عرض مي‌کند خدايا! «مَا مِيرَاثُ الصَّوْمِ» سائل پيامبر، مجيب خدا و سؤال هم از مسئله روزه است. «مَا مِيرَاثُ الصَّوْمِ»؟ فرمود: «الصَّوْمُ يُورِثُ الحِكْمَةَ وَ الحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقِينَ فَإِذَا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لَا يُبَالِي كَيْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِيُسْر»،[28] اين محصول ماه مبارک رمضان است اين بهره صوم و صيام است؛ گوارا باد بر انسان‌هاي ايماني که با قيام به ماه مبارک رمضان مقاومت کردند استقامت کردند و ماء غدق يقين را ـ إن‌شاءالله ـ اين جام الهي را سر خواهند کشيد و به يقين خواهند رسيد.

خدايا! آنچه از تو مي‌طلبيم اين يقين است اين معرفت است اين ايمان بالنده است اين ايماني است که سرشار از کمالات است وقتي انسان به مرحله يقين رسيد ديگر عسر و يسر براي او معنا ندارد براي او اصلاً معنا ندارد که آيا در سختي است يا در آساني است او جمال او را مشاهده مي‌کند و چيزي نمي‌خواهد. در پايان اين دعا را ملاحظه کنيد در ماه رمضان، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً حَتَّي أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا يُصِيبُنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي بِمَا قَسَمْتَ لِي».[29] «يا أرحم الراحمين». «يَا عُدَّتِي فِي كُرْبَتِي وَ يَا صَاحِبِي فِي شِدَّتِي وَ يَا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي وَ يَا غَايَتِي فِي رَغْبَتِي أَنْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتِي وَ الْمُؤْمِنُ رَوْعَتِي وَ الْمُقِيلُ عَثْرَتِي فَاغْفِرْ لِي خَطِيئَتِي‏»،[30] «يا أرحم الراحمين». اين محصول رمضان است که مبتني بر يقين اين آثار و برکات را براي وجود انسان و شجره طيبه انساني به ارمغان خواهد آورد.

من ضمن تقدير و سپاس از همه دوستاني که در حوزه مباحث اخلاق و عرفان بيشتر کار کردند و علاقهمند به اين بحث‌ها بودند با ارادت تمام به آنها و سلام ارادتمندانه و خالصانه از درگاه پروردگار عالم مي‌خواهم که اين ماه رمضان را براي همه جامعه اسلامي با چنين حال و هوايي يقيني بگرداند ايماني بگرداند و همگان بهره ببريم و ـ إن‌شاءالله ـ بر برکت وجود مقدس حضرت بقية الله الأعظم(ارواحنا له الفداء) اين برکات و اين آثار خير و همان طوري که رسول الله فرمود برکت و رحمت و مغفرت براي همه جامعه و نظام اسلامي باشد.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. امالی(للصدوق)، ص93.

[2]. سوره بقره، آيه285.

[3]. مثنوی معنوی، مولوی، دفتر چهارم، بخش111.

[4]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص345.

[5]. سوره مزمل، آيه5.

[6]. سوره بلد، آيه12.

[7]. سوره أعلی، آيه8.

[8]. سوره طه، آيات25 ـ 27.

[9]. سوره شرح، آيه6.

[10]. سوره شمس, آيات7 و8.

[11]. تفسير قمی, ج1, ص227.

[12]. سوره نحل، آيه90.

[13]. سوره بقره، آيه195؛ سوره مائده، آيه13.

[14]. سوره ممتحنه، آيه8.

[15]. وسائل الشيعة، ج16، ص288.

[16]. وسائل الشيعة، ج9، ص247؛ « قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَ الْقَرْضُ بِثَمَانِيَ عَشْرَةَ ....».

[17]. منظومه حكيم سبزواري، ص352.

[18]. سوره صافات، آيه5.

[19] . سوره يوسف، آيه53.

[20]. سوره نمل، آيه14.

[21]. سوره اسراء، آيه102.

[22]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص52.

[23]. سوره تکاثر، آيات5 ـ 7.

[24]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص38.

[25]. الفصول المختاره، ص135.

[26]. سوره انعام، آيه75.

[27]. سوره جن، آيه16.

[28]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏1، ص203.

[29]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص565.

[30]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص598.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments