اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين ابا القاسم المصطفي محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي الأصفياء من عترته لا سيما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولي و من اعدائهم نتبرّء الي الله.
خدا را در اين نعمت بزرگ و عظيم ماه مبارک رمضان، عاجزانه و خاضعانه سپاسگزار هستيم. اين توفيق را که درک ماه مبارک رمضان است، خداي عالم به ما مرحمت فرمود و نسيم دلانگيز ماه رمضان به دل و جان ما نشست و ما اکنون در شب دوم ماه عزيز رمضان به سر ميبريم. ماهي که خداي عالم اين ماه را به خود نسبت داد و اين نسبت تمام شرافت و عزت و عظمت را با خود دارد. آنچه به خدا منسوب شد و نسبت خاص پيدا کرد، مثل «کلمة الله»، مثل «جنب الله»، مثل «يد الله»، مثل «شهر الله»، به جهت انتساب آن به پروردگار عالم از يک جايگاه و مقام و مرتبت بالايي و والايي برخوردار است. اين ماه را خداي عالم به جهات عديدهاي براي ما مبارک گردانيد و اين ما هستيم که بايستي حداکثر بهرهمندي از اين ماه را داشته باشيم.
اين شبها و اين فرصتهاي زرّين و بيمانند، چون فرمود: «سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَات»[1] لحظههاي اين ماه، آنات اين ماه برترين و والاترين لحظههاست. اينها همهاش به خداي عالم منسوب است و کافي است که انسان خود را در اين زمان و در اين زمينه الهي و معرفتي خود را به خداي عالم متّصل گرداند و از او بخواهد و او را بخواند. موضوعي که براي صحبت و گفتگو قرار داديم تا بهانهاي باشد و زمينهاي باشد براي ارتباط با پروردگار عالم، عنوانش «ادب انبيا در قرآن کريم» است. والد بزرگوار ما که ـ إنشاءالله ـ خدا بر طول عمر و سلامتي و عزّت ايشان لحظه به لحظه بيافزايد، منبعي از معرفت و علم و کمال را در طول اين ساليان متمادي در اختيار بشر عموماً و جامعه اسلامي ايران خصوصاً قرار دادهاند. يکي از آثار ارزشمند و ماندگار ايشان همين کتاب تفسير موضوعي قرآن مجيد است. دوستان و سروران حاضر عمدتاً اطلاع دارند که از همان اوايل انقلاب شکوهمند ملت مسلمان ايران، مباحثي را حاج آقا با عنوان تفسير موضوعي قرآن کريم داشتند که اين اثر ارزشمند هجده جلد از آن منتشر شده است. يکي از مجلّدات اين اثر گرانقدر که جلد هجدهم تفسير موضوعي است، با عنوان «ادب توحيدي انبيا در قرآن» است. اين اثر يک ويژگي دارد که ما آن را براي موضوع اين جلساتمان که اگر خدا توفيق بدهد تا پايان اين ماه با اين کتاب و با اين اثر علمي و قرآني باشيم انتخاب شده و آن اين است که بحثها همه بحثهاي قرآني است، «ادب توحيدي انبيا در قرآن». ما گرچه همراهي و مصاحبت و در خدمت قرآن بودن را در طول سال، ايام و ليالي داريم و بايد داشته باشيم؛ اما ماه مبارک رمضان انس با قرآن چيزي ديگري است، ارزش مضاعف بيشتري دارد و خود را حتماً مجهّز کنيم به اينکه در طول اين ماه لااقل يک جزء از قرآن را ختم کنيم که در پايان ماه مبارک رمضان ما توانسته باشيم قرآن عزيز را يک دوره به انجام برسانيم. حشر با قرآن و انس با قرآن، خصوصاً در شبهاي ماه مبارک رمضان به عنوان يک باور و اعتقاد و حتي يک فرهنگ در جامعه ما بايستي ريشه بدواند، عميقتر بشود تا اين فرهنگ براي آيندگان و نسلهاي بعدي بماند.
موضوعي که انتخاب شده است با همين عنوان: «ادب انبيا در قرآن» است؛ هم راجع به سيره و سلوک انبيا و هم جلوههاي قرآني اين بحث و هم اينکه انسان با چه ادبي زيست کند و زندگي او چگونه بايد باشد؟ موضوع بسيار مهم انسان و ادب انساني از مسائلي است که ما بايد تمرين کنيم. ما جامعهمان در امروز با جامعه ديگر ملل، متفاوت شده است. همين حضوري که جامعه ما در اين انتخابات داشتند و از شور و شعور و معرفت و عقلانيت و امنيت و درايت فوق العادهاي اين بيش از چهل ميليون نفر در يک روز در چند ساعت چنين حماسهاي و شوري را بيافرينند نشان از فرهنگ بالا و عقلانيت و شايستگي ملتي بزرگ با فرهنگي کهن دارد و ما تازه در سر صراط مستقيم مباحث اجتماعي داريم قرار ميگيريم و وقتي انتخابات را در کشور خودمان با ساير کشورهاي جهان حتي کشورهاي به ظاهر بزرگ مقايسه ميکنيم، ميبينيم به لحاظ اخلاق، به لحاظ شرافت انساني به لحاظ امتيازات خيلي ما متفاوت هستيم و بايستي اين نقصها و ضعفها هم جبران بشود و اين به برکت ماه رمضانهاست، به برکت حشر با قرآن است، به برکت انس با اهل بيت عصمت و طهارت است، به برکت پذيرش سخنان حکيمانه از اهل حکمت و معرفت است که بر عقلانيت و بر اعتدال و ميانهروي اصرار دارند. از جمله توصيههايي که والد بزرگوار ما همواره بر آن تأکيد دارند، عقل در نظر و انديشه و عقل در عمل و انگيزه است. اگر جامعه ما به اين دو امر خود را بيارايد و آراسته گردد، اين جامعه ميشود امت وسط، امت نمونه، جامعه الگو، در صحنههاي مختلف و ايران ميتواند به برکت قرآن و عترت و آموزههاي بلند وحياني و برخورداري از چهرههاي ارزشمند، علمي و فرهيخته کشور در يک سطحي و مستوايي بس والا قرار بگيرد و لذا ما با چنين زمينهاي موضوع بحثمان را آغاز ميکنيم. هم ادب انساني را بشناسيم، بزرگان ما فرمودند: «ادب مرد به ز دولت اوست».[2] اين ادب يعني چه؟ تازه آن ادبي که اين بزرگواران ميگويند با آن ادبي که انبياي الهي از ساحت توحيد براي ما آوردهاند خيلي متفاوت است. آنچه انبياي الهي از جايگاه خداي عالم آموختند و براي بشر آوردند اينها اصلاً به مقياس با آنچه بشر امروز به لحاظ ادب اجتماعي، ادب خانوادگي، ادب شخصي و نظاير آن ياد ميکنند اصلاً قابل مقايسه نيست. «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي»؛[3] خداي عالم پيغمبر را مؤدّب کرد به آداب الهي. چقدر اين ارزش دارد!؟ ادب الهي، ادب مع الله، ادبي که خداي عالم پيامبران را خصوصاً رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم) به آن ادب مؤدّب ساخته است و اگر انسانيت و جامعه انساني به تبع انبيا به آداب الهي مؤدّب بشوند و حدّ و حدود انساني را به درستي بيابند و خود را با اين آداب الهي بسازند و سازگار کنند، چنين جامعهاي به عنوان جامعه وسط و امت نمونه و الگو معرفي ميشود. اين ماه رمضان ماه انسانسازي است ماهي است که انسان را بر سر مرز انساني مينشاند و قرار ميدهد و او را در مسير الهي شدن سوق ميدهد.
در گام نخست ما ادب را معرفي کنيم که ادب يعني چه؟ آداب به چه ميگويند؟ ما يک آداب داريم يک اخلاق داريم و يک اسرار؛ اين واژهها و مفاهيم معناي خاص خودشان را دارند، اينها مترادف نيستند، هر کدام از اينها يک جهتي را و يک معناي خاصي را به همراه دارد، اينها بار معنايي متفاوتي دارند. اخلاق مربوط به امور نفساني است اخلاق در جلوه باطن است اما آداب به لحاظ ظاهر است ما آداب را در رفتار و کردار و گفتار داريم، ولي اخلاق را در عرصه نفس و امور نفساني يا ملکات نفساني داريم. اخلاق ريشه آداب است، هر کس که از خُلق برتر برخوردار باشد، اين اخلاق والا انسان را به آداب شايسته فرا ميخواند. رفتار انسان، گفتار انسان، کردار انسان اينها جلوه ظاهر است. ما وقتي با ديگران تعامل داريم ارتباط داريم ارتباطمان را رفتار و گفتار و کردار ما نشان ميدهد. ما چگونه با افراد معاشرت ميکنيم؟ چگونه با افراد صحبت ميکنيم؟ گفتگو ميکنيم؟ چگونه با انسانهاي ديگر با همنوع خود با همکيش خود يا با غير همکيش و آيين خود رفتار داريم؟ اين رفتار ما گفتار ما کردار ما اين نشان از شخصيت ماست، نشان از اخلاق ماست، نشان از عقايد ماست. اين رفتار و کردار و گفتار به سطح ظاهر وجود ما وابسته است. اخلاق به سطح نفس و ملکات نفساني ما وابسته است و برتر و والاتر از همه آنها، عقايد است. آنهايي که عقايدي ندارند، اعتقاداتي براي آنها نيست، باورهاي غيبي ندارند، حتي مسائل اخلاقي به عنوان فضايل نفساني براي آنها مطرح نيست، آنها به کفي از انسانيت و به يک سطح بسيار بسيار ظاهر و گذراي از انساني فقط ارتباط دارند. شما جوامع غربي را نگاه کنيد، اين جوامع غربي ممکن است اعتقاد و باوري نسبت به ماوراي طبيعت نداشته باشند. امروزه عقايد و باورها حتي در فضاي مسيحيت و امثال آن بسيار زميني شده است. اين انديشههاي قدسي که آنها قبلاً معتقد بودند، از جريان مسيحيت، از مسيح به عنوان يک پيغمبر، از پيامبران اولواالعزم الآن خيلي زميني شده است. مريم(سلام الله عليها) يک بانوي مقدّسي که از ناحيه پروردگار عالم از سوي فرشته وحي حامل پيام الهي است و عيسي از طريق وحي مادر ميشود، اين گونه از مسائل ديگر در فرهنگ آنها خيلي رنگ و لعابي ندارد. آنها کفي از انسانيت را، سطحي بسيار ظاهري و قشري بسيار سطحي بر روي انسانيت دارند. شما ميبينيد رفتار خيلي کليشهاي خندههايشان، رفتارشان، گفتارشان، هيچ عمقي، هيچ باطني، هيچ ريشهاي، هيچ باور معرفتي براي آنها نيست؛ لذا ميبينيد که روابط چقدر سطحي است چقدر بيپيوند است، چقدر زود گسسته ميشود. اينکه شما ميبينيد مسائل خانوادگي در غرب به اين حد سقوط کرده و در انحطاط قرار دارد، براي اين است که اينها به پوستهاي از انسانيت وابستهاند. آنهايي که با سگ و خوک زيست ميکنند، با نوع حيوانات زندگي و شب و روزشان را به سر ميبرند و از بودنِ انسانها با يکديگر و از بودنِ خانواده، پدر مادر و بستگان ارحام، فاميل و امثال آن چندان بهرهاي ندارند، اينها براي آن است که پوستهاي از انسانيت به دور آنها پوشيده شده است و بهره عميقي از فرهنگ انساني براي آنها متأسفانه نيست، آنها در سطح رفتار و گفتار شما ميبينيد که وقتي حرف ميزنند به ظاهر مؤدّبانه حرف ميزنند، وقتي با انسان رفتار ميکنند به ظاهر يک رفتار کليشهاي مشخص و مدوّني دارند؛ حتي خندههاي آنها، رفت و آمد آنها اين گونه است، احساسات و عواطف در آنها بسيار ضعيف و ناچيز است. اين براي آن است که اين رفتار، اين گفتار و اين کردار، ريشه در اخلاق و ملکات نفساني ندارد. همان گونه که اين اخلاق و ملکات نفساني هم ريشه در باورها و اعتقادات ندارد. طبيعي است که چنين انسانهايي روابط انسانيشان بسيار ضعيف و ناچيز و ناتوان است. ما خدا را شکر ميکنيم که اگر از رفتار انساني، رفتار شايسته و ادب انساني سخن ميگوييم اين ادب، سطحي و گذرا نيست اين ادب، ريشه در فضايل نفساني ما دارد؛ لذا ما چيزي داريم به نام آداب، يک امر ديگري داريم به نام اخلاق و يک مسئله ديگري داريم به نام اسرار؛ اسرار آن رمز و رموزي است که بين انسان و ماوراي طبيعت که آفريدگار و خالق انسان و جهان هست با او گره ميخورد. چقدر اين دين عزيز است! چقدر اين دين سفره گستردهاي است که ما را تا حدّ الهيت بالا ميبرد و انسان را به خدا متصل ميکند! خدايي که خالق عالم و آدم است، اين دين چقدر شريف است! ما را تا کجا اين دين ميبرد! انسان را تا مرز ارتباط با خدا انسان را نزديک ميکند. دست انسان را در دست خدا قرار ميدهد و از عنايت «رب العالمين»ي انسان را برخوردار ميکند. گاهي اوقات انسان در مقابل بعضي از آيات قرار ميگيرد که واقعاً احساس عجز و احساس تضرّع دارد. انسان با خداي خودش ملاقات ميکند، ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[4] قرار ميگيرد. خدا کجا و انسان کجا! «أين التراب و رب الأرباب»؟ ما از خاک درآمديم، ما هيچ بوديم، ﴿لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[5] اما اين انسان چگونه ميتواند به جايي برسد که با خدا ملاقات بکند؟ با خدا گفتگو بکند؟ و اين دين چقدر عزيز و شريف است که راه انسان و ارتباط انسان را با مبدأ عالم و منتهاي عالم، انسان را ازلي ميکند ابدي ميکند، سرمدي ميکند با يک حقيقت واحد احدي مرتبط ميکند! اين دين فوق العاده است.
بنابراين يک آداب داريم، يک اخلاق داريم، يک اسرار؛ بحثي که در اين شبها براي اين جمع گرامي در نظر گرفته شده است تا پيرامون آن گفتگو کنيم اين است که خداي عالم براي اينکه ما را مؤدّب بکند به آداب خودش و انسان در حدّ و مرز الهي قرار بگيرد، چون انسان اگر رها بشود، ـ معاذالله ـ ممکن است با خوي حيواني، با ادب حيواني، چون حيوانات هم به نوبه خود حدّ و مرزي دارند؛ اما خوي حيواني کجا و خوي فرشتگي کجا؟
تو فرشته شوي ار جهد کني از پي آنک ٭٭٭ برگ توتست به تدريج کنندش اطلس[6]
اطلس يا حرير يا پرنيان، اينها سه تا اسم هستند روي يک پارچه؛ بهترين پارچهها همان حرير است يا ابريشم است يا اطلس که اين سه تا اسم يک امر است يک حقيقت است؛ حرير، پرنيان و اطلس. اطلس يا پرنيان همان استبرق است که در قرآن آمده: ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾،[7] خداي عالم وقتي ميخواهد نعمتهاي بهشتي را ذکر بکند ميگويد بهشتيها در بهشت بر يک سلسله بالشهايي تکيه ميکنند که اين بالشها يک آستر دارد يک رويه؛ آن آسترش که پارچه خيلي مرغوبي نيست حرير است، ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، بهشتيها به بالشهايي تکيه ميکنند که آن بالشها آسترش، آن پارچه زيرش ابريشم و حرير است. بعد تازه ميگويد: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ﴾،[8] اين مَثَل است. مگه اينهاست؟ ما به ذوقمان حرير و استبرق و اين گونه از امور دلخوش هستيم؛ اما مگر خداي عالم براي انسان بهشتي، آن کسي که ماه رمضان را انتخاب کرد، آن کسي که افطار و سحر را بر ناهار و شام ترجيح داد، آن کسي که شبهاي اين ماه را قدر دانست و به حرمت سحرها و افطارها اين ماه را عزيز گرفت و با همه وجود سعي کرد که اين ماه را زنده بدارد و احيا بدارد، آيا خدايي که انسان را براي حرمت نهادن به ماهش بخواهد اکرام بکند چگونه اکرام ميکند؟ آن کسي که به خدا احترام بگذارد، احترام به خدا يعني چه؟ احترام به خدا يعني احترام به ماه رمضان. ما در پيشگاه خدا چقدر محترم هستيم؟ در پيشگاه خدا چقدر عزيز هستيم؟ ببينيم خدا در پيشگاه ما چقدر عزيز است؟ هر مقداري که خدا در نزد ما عزيز است ما در نزد خدا عزيز است، هر مقداري که ماه رمضان در نزد ما عزيز است، ما ماه رمضان را دوست داريم، ما اين شبها را دوست داريم، ما اين لحظات را دوست داريم، ما بودن در اين لحظات را جزء عمر خودمان نميدانيم و اينها را از عنايات ربّاني ميدانيم و خدا را سپاسگزاريم که در اين حال و هوا زندگي ميکنيم، اينها محبوب ماست. خدايا تو شاهدي که ما اين ماه را دوست داريم. خدايا تو شاهدي که اين لحظات و اين آنات و اين شبها و اين روزها در نزد ما عزيز است. اين عزيز بودن، اجري دارد، پاداشي دارد، آن هم در نزد خداي کريم، آن کسي که به مار و عقرب روزي ميدهد، آن انساني که با لباس تقوا در اين ماه به آيين الهي و به توصيههای رباني توجه ميکند، در پيشگاه خدا عزيز خواهد بود.
به هر حال، پس ما يک آداب داريم، يک اخلاق داريم و يک اسرار؛ آداب به ظواهر ما برميگردد، ظواهر اگر از باطن ريشه بگيرد، اين ظواهر شايسته است، اين ارزشمند است؛ اما اگر يک سلسله ظواهر خيلي سطحي، کليشهاي، بيروح، اينکه شما ميبينيد روابط در غرب روح ندارد، روابط در غرب باطن و جان ندارد، يک سلسله تشريفات، يک سلسله آداب و عادات بسيار سطحي است، براي اين است که در عمق وجود انساني راه ندارد، زيرا اصلاً عمق نيست، روح نيست، باطن نيست. آنکه باطن را ميسازد، عقيده است، اعتقاد به خداست، اعتقاد به توحيد و اسماي الهي است، اعتقاد به رسالت و معاد است، اينها که وجود ندارد، چون وجود ندارد، انسان عمقي ندارد. وقتي عمق نداشت، ظاهرش هم بسيار سطحي و گذراست. ما رفتارمان را و کردارمان را و گفتارمان را با آداب الهي مؤدّب بداريم. هيچ کسي هم به اندازه انبيا مؤدّب نبودند. اين ادب را خداي عالم به انبيا آموخت، حتي در سخن گفتن، در رفت و آمد. حالا ـ إنشاءالله ـ در طي مباحث خواهيم رسيد، وقتي خداي عالم به حضرت موسي خطاب ميکند که با فرعون، فرعوني که سراپا کفر است، سراسر ظلم است، اين تعدّي، اين بغي، اين ظلم، عالم را تيره کرده؛ اما به موسي ميفرمايد وقتي رفتي: ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً﴾،[9] با نرمي، با آرامي با آنها سخن بگو! اين ادب الهي را در حقيقت در سايه انبياي الهي از جايگاه قرآن ـ إنشاءالله ـ مهمان اين مباحث خواهيم بود و از خداي عالم ميخواهيم که ـ إنشاءالله ـ به برکت قرآن و انبياي الهي که مؤدّب به آداب الهي هستند، ما و جامعه ما را مؤدَّب بفرمايد و ريشه آداب را در اخلاق و ريشه اخلاق را در عقايد و ريشه عقايد را در توحيد و وحدتِ نسبت به پروردگار عالم براي همه ما مقرر بگرداند.
«نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم يا الله و ... ، يا رحمن و يا رحيم»!
بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
از اين شبها ذخيرهاي براي عالم دنيا و قبر و قيامت همه ما قرار بده!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا اين ماه رمضان را براي کشور ما نظام ما مملکت ما آحاد جامعه ما پرخير و برکت قرار بده!
خدايا کشور ما را مملکت ما را نظام اسلامي را مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات گذشتگاه از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدّس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنّبي و آله و عجّل اللهم تعالی في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص2؛ الأمالی (للصدوق)، النص، ص93.
[2]. سعدی، گلستان، باب اول در سيرت پادشاهان، حکايت شماره28.
[3]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج68، ص382.
[4]. سوره قمر, آيات54 و 55.
[5]. سوره انسان، آيه1.
[6] . سنايی، قصايد، قصيده90.
[7] . سوره الرحمن، آيه54.
[8] . سوره احقاف، آيه15.
[9] . سوره طه، آيه44.