03 11 2018 314111 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی(1440هـ) جلسه ششم

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائق أَجمَعِين بَاعِثِ الأَنْبِياءِ وَ المُرْسَلِين رَافِعِ السَّمَاواتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الأَنْبِياءِ وَ المُرْسَلِين سيّمَا خَاتمِهِم وَ أَفْضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالمِين أَبی الْقَاسِمِ المُصْطَفَي محَمَّد(صَلَي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الأَصْفِياءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لا سيّمَا خَاتَم الأَوْصِياء حُجَّة بْنِ الحَسَنِ الْعَسْکَرِي(رُوحِي وَ أَرْواحِ الْعَالمِين لَهُ الْفِدَاء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبرَّءُ إلي الله».

حقيقت والاي اسلام جلوه‌ها و شئونات بلند و گرانقدري را به جهان بشري به ارمغان داد. يکي از بلندترين جهات و زمينه‌هاي خير و کمال، همين نهضت ابي عبدالله(عليه آلاف التّحية و الثّناء) است. گرچه اثر مستقيم اين نهضت مقابله با ظلم و ستم و برقراري احکام و سنن الهي و نبوي است؛ اما در پرتو آن آثار و برکات فراواني را براي امت اسلام و جوامع اسلامي به همراه داشته است. اين گونه از محافل و جلسات گرچه در جهت رثاي سالار شهيدان و احياي مصائب آن حضرت است؛ اما آثار و برکات فراواني را به همراه دارد که همگان بدان توجه و اهتمام دارند. به نثار ارواح تابناک شهداي اسلام بالاخص سيدالشّهداء صلواتي اهدا فرماييد.

اهتمام به امور مختلف نياز به معرفت و شناخت و آگاهي دارد. هر چه انسان آگاه‌تر و معرفت و شناخت او بيشتر باشد، درجه اهميت و اعتناي به آن نيز بيشتر خواهد بود. عالمان به جهت آگاهي و شناختي که به حوزه «ربّ العالمين» دارند و عظمت و جايگاه توحيد و «ربّ العالمين» را مي‌شناسند، به اقتضاي اين معرفت و آگاهي، در مقابل آن تسليم هستند، در مقابل آن خاضع و متواضع‌ میباشند، در مقابل آن خائف و اهل خشيت هستند.[1] براي اهتمام به اين امر از پروردگار عالم اين امر را مسئلت مي‌کنيم که خدا به همگان توفيق معرفت و ارادت را بيش از پيش مرحمت بفرمايد و خصوصاً جلساتي که اکنون به جمع جوانان ارزشمند روحاني و طلّاب مدرسه علميه حضرت ابو الحسن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب هم آراسته شده است صلواتي اهدا فرماييد.

در اين محفل الهي و حسيني موضوع بحث «حيات اجتماعي براساس تعاليم وحياني» است. انسان‌ها حيات و زندگي متنوّعي دارند و اين تنوّع زندگي به جهت تعدّد و تکثر در حيثيت انسان است. انسان گاهي اوقات با خود خلوتي دارد و حيات فردي او عالمي را به خود اختصاص مي‌دهد؛ همان گونه که ارتباط او با پروردگار عالم يک نوع حيات ديگري را براي انسان مي‌سازد. حيات عبادي انسان‌ها، حيات نفساني و اخلاقي انسان‌ها، حيات عقلاني انسان‌ها، حيات قلبي که بر مبناي عشق و ارادت شکل مي‌گيرد، همه اينها انواعي از حيات است که انسان‌ها با اين گونه از حيات‌ها زنده‌تر و کامل‌ترند. برخي از انسان‌ها از همه انواع حيات برخوردارند وقتي زندگي مي‌کنند فقط در حوزه يک حيات فردي و شخصي نيست، يک زندگي جدا و مجزّاي از جامعه و انسان‌ها ندارند. در مقابل برخي از انسان‌ها هستند که حيات و زندگي‌ آنها بسيار حيات محدود و ناچيز است. بعضي‌ها حيات جمادي و نباتي دارند، بعضي‌ها حيات حيواني دارند، بعضي حيات انساني دارند و برخي‌ها حيات ملکوتي و مَلَکي دارند. تا انسان در چه مقطعي زيست کند و زندگي کند.

انسان جامع آن انساني است که همه انواع حيات را در زندگي خودش تجربه کند. در ساعت خلوت با خودش جنبه‌هاي اخلاقي و نفساني را به فعليت برساند، به قوام و استقامت لازم برساند، فضايل و کمالات انساني را در خود احيا کند. اين بخشي از حيات انساني است. ممکن است برخي از انسان‌ها به لحاظ شخصي انسان خوبي باشند، در حيات فردي و شخصي‌شان انسان ارزشمندي باشند؛ اما به محض اينکه به جامعه پا مي‌گذارند و ارتباطشان را با افراد مي‌خواهند برقرار کنند نمي‌توانند. انسان‌هاي عصباني‌اند، ناراحت‌اند، اهل خشونت‌اند، اهل تُندي هستند، قدرت ارتباط گرفتن با ديگر افراد همنوع خود را ندارند، کم‌حوصله‌اند، اهل حلم و بردباري و صبر و استقامت نيستند؛ اينها نمي‌توانند بخش وسيعي از حيات انساني خودشان را به فعليت برسانند. ممکن است در فضاي عبادي و کار شخصي موفق باشند، نمازشان را سر وقت بخوانند، روزه را هم مي‌گيرند به حلال و حرام هم توجه شخصي دارند؛ اما در فضاي حيات اجتماعي راجل و عاجز هستند، قدرت اينکه بتوانند مناسبات اجتماعي صحيح را برقرار کنند ندارند، اهل عدالت و اعتدال در صحنه عمل نيستند.

اين حيات اجتماعي که گذرگاه کمال و عمده حيثيت‌هاي اصيل انساني است، بسيار مورد بحث و گفتگو است. شما وقتي آموزه‌هاي ديني و تعاليم وحياني را از کتاب و سنّت پيامبر گرامي اسلام و معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) مورد توجه قرار مي‌دهيد، مي‌بينيد که عمده تعليمات و عمده دستورات و توصيه‌ها ناظر به حيات جمعي است: ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾؛[2] اين شعبه شعبه بودن، اين قبيله قبيله بودن، اينها جهاتي است که خداي عالم براي انسان قرار داد.

وارد بحث اين جلسه خودمان بشويم. ما در فضاي حيات اجتماعي به اوّلين نهاد که نهاد خانواده است داريم مي‌پردازيم و توصيه‌ها و بيانات ديني را در فضاي خانواده و تشکيل خانواده و احکامي که بر خانواده و مناسباتي که بر اعضا و ارکان خانواده و آثار و ثمراتي که براي اين امر هست، اينها بسيار سازنده است و ما اگر در حيات اجتماعي خود اين نهاد مهم و اصيل و مؤثر و ريشه‌دار و اثرگذار در جامعه يعني خانواده را مورد توجه قرار ندهيم و وظايف خودمان را در حوزه خانواده به درستي تشخيص ندهيم و بدان اهتمام نداشته باشيم، قطعاً در جامعه موفق نخواهيم بود. آن انساني در جامعه بزرگ‌تر موفق است که در مجموعه‌هاي کوچک‌تر و سازمان‌های کوچک‌تر بتواند يک فرد موفقي باشد.

وقتي به اين آياتي که در فضاي تشکيل خانواده و بيان وظايف هر يک از اعضا و ارکان خانواده از پدر، مادر، دختر، پسر و کم‌کم به سمت اعلا و عالي: جد، جدّه و حتي جدّ عالي و از آن طرف هم به فرزند، نوه، ذرّيه و همين طور «و إن علی و إن دنی»؛ چه بالا برود چه پايين برود اين عمودين عامل قوام و استواري خانواده است. کتابي از انديشه‌ها و آثار والد بزرگوار نوشته شده در فضاي خانواده؛ من قبلاً اين کتاب را به اين صورت نديده بودم، به جهت همين بحثي که در اين جمع گرامي داريم، اين کتاب را دارم مطالعه مي‌کنم، بسيار کتاب مفيد و ارزشمندي است؛ خانواده و حقوق آن در اسلام. اين وظايف ما را در شکل‌دهي و تأسيس خانواده از يک سو و مناسبات و آن آهنگي که بايد خانواده داشته باشد از سوي ديگر در اين کتاب و اثر ارزشمند ما ملاحظه مي‌کنيم.

در فضاي نهاد خانواده و شکل‌گيري آن، نکاتي است که بعضاً به عرض شما عزيزان بزرگوار برسانم. خداي عالم يکي از آياتش را و نشانه‌ها و علايم خدايي را خالقيت را و ربوبيت را در بحث ازدواج اين گونه مطرح مي‌کند: ﴿وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛[3] يکي از نشانه‌ها و آيات الهي اين است که خداي عالم از نسل خودتان و از جنس و نفس خودتان، مرد و زن را کنار هم قرار داد تا زن‌ها و مردها در يک ازدواج بتوانند نسبت به يکديگر هم پوششي پيدا بکنند و هم آرامشي. يک عبارت زيبايي را حضرت آقا در اين کتاب و در آثارشان دارند؛ مي‌فرمايند: مرد مسئول مسکن است، اما زن مسئول سکينت و آرامش. مرد امکان يک فضاي مناسب خانوادگي را فراهم مي‌کند؛ اما داشتن خانه بزرگ و امکانات لازم و تجهيزات لازم که کافي نيست، اين بخشي از زندگي است. آنکه سکينت و آرامش مي‌آورد عبارت است از نقش زن. ﴿وَ مِنْ آياتِهِ﴾؛ از نشانه‌ها و علايم پروردگار اين است که ﴿أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾؛ اين کلمه: ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾ از آن کلمات کليدي قرآن است که نقش زن در خانواده و جامعه را دارد ترسيم مي‌کند. آنکه عامل آرامش و سکينت است و طمأنينه را به جامعه و به نهاد خانواده برمي‌گرداند و مستقر مي‌کند عبارت است از زن. فرمود: ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾؛ خطابش به مردها، اما مرجع ضمير ﴿إِلَيْها﴾؛ يعني به زن برمي‌گردد. آرامش مرد و زن جامعه از جايگاه زن تأمين مي‌شود.

اين ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾، در قرآن مجيد تکرار شده[4] و نقش اصلي اين مسئله سکينت و آرامش به زن داده شده است. ببينيد نگاهي که دين و اسلام به اين مقوله دارد چقدر مهم است. جلسه قبل آياتي را که در مورد رابطه بين زن و مرد قبل از اسلام بود و فرزنددار شدن آنها را بيان داشتيم که ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثي‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ ٭ يَتَواري﴾،[5] اين بچه‌اي که به عنوان دختر داده شده است، با او چه کند؟ ﴿أَ يُمْسِكُهُ عَلي‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾، با خفّت و زاري و ذلّت اين را تحمل کند يا در درون خاک او را دفن کند و زنده به گور بفرستد؟ اين فضاي فرهنگي عصر جاهليت در باب خانواده بوده است. شما حالا آن فضا را با اين فضا مقايسه بفرماييد. دوران قبل از اسلام و بعد از اسلام به لحاظ مسائل اجتماعي و خصوصاً خانوادگي از پس پرتو اين آيات براي ما روشن مي‌شود: ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثي‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ﴾؛ وقتي خبر داده مي‌شد که از اين همسر شما دختري به دنيا آمده است، تمام چهره‌اش سياه مي‌شد و با خشونت و غضب با اين مقوله روبهرو مي‌شد؛ مي‌گفت چه کنم با اين مسئله؟ چه کنم؟ آيا با ذلّت و خواري: ﴿أَ يُمْسِكُهُ عَلي‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾. اين را شما حساب کنيد اين فضا و اين شرايط و ده‌ها امر ديگر، از اين طرف: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها﴾؛ ﴿وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾. اينکه حضرت استاد آقاي جوادي مي‌فرمايند که ما در و ديوار اين رواق‌هاي حرم اهل بيت را مي‌بوسيم؛ براي اينکه اينها ما را آدم کردند. اگر اين فرهنگ و اين انديشه وحياني نبود همان بوديم، فرقي نمي‌کند. اينها را که از جامعه بردارند، يا مي‌شود جهالت کهن يا جهالت مدرن که به اين صورت ديگر هست. زماني اينکه با بچه چه کار بکنند؟ الآن هم که احياناً بچه چيست؟ کاري کردند که اين بچه‌هايي که ـ ببخشيد ـ از راه غير حلال متولد مي‌شوند از طريق سازمان ملل به آنها اعتبار بخشيده مي‌شود و اين کساني که معلوم نيست پدرانشان مادرانشان چگونه بودند به عنوان حقوق بشر براي اينها عنوان بشر دادند و مثل ديگران حق تعيين مي‌شود! اين جهالت مدرن است. فرقي براي آنها نمي‌کند مي‌گويد به هر حال اين بشر است؛ حالا چه از راه پدر و مادر باشد، حلال باشد حرام باشد، هر چه مي‌خواهد باشد؛ اينکه بشر شد، اينکه انسان شد، اسم انسان که روي او هست کافي است، نيازي نداريم که ما از يک ساز و کار خانواده شروع بکنيم. قبلاً مي‌گفتند خانواده دو نفرند، از مرد و زن تشکيل مي‌شود. من در برزيل که بودم اين سفير برزيل در آنجا اين را مي‌گفت؛ مي‌گفتند که قبلاً اين طوري بود، دو نفر يا سه نفر بودند پدر و مادر و يک فرزند، بعد کم‌کم شد دو نفر، بعد يک نفر. خانواده از يک نفر تشکيل مي‌شود. يک مرد با هر زني، يک زن با هر مردي و فرزند. اين آيا غير از همان تفکر جاهلي است که امروزه بر فضاي فکري و فرهنگي حاکم است؟ ولي همين را زرق و برق مي‌دهند، در رسانه‌ها مي‌برند در بوق و کرناي رسانه‌اي اين را به عنوان بشر ما داريم خدمت مي‌کنيم؛ محصول آن اين است. ﴿أَ يُمْسِكُهُ عَلي‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾.

حالا اين بچه هم چگونه بزرگ مي‌شود؟ کدام غذا؟ کدام مادر؟ کدام شير؟ هيچ! شما اين دو تا آيه را کنار هم بگذاريد، يک آيه ناظر به حيات عصر جاهلي است و کيفيت زندگي انسان‌ها در قبل از اسلام است و يک آيه ديگر ببينيد اين آيه چقدر زيباست! ﴿إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾؛ اين مسئله که شما مي‌بينيد رابطه بين زن و مرد در نظام ديني و وحياني اين قدر زيبا و پيچيده مي‌شود: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛ دو نفر بودند تا الآن با هم آشنايي نداشتند، از يک شهري، از يک کشوري فلان آمدند و با آيات يا عباراتي که در فضاي ازدواج گفته مي‌شود اينها با گفتن «أنکحتُ و قبلتُ» يا «زوّجتُ و قبلتُ»، همين گفتن همانا و تکوين محبت و رحمت همان: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾. اگر کسي باور داشته باشد که اين الفاظ و عبارات؛ چون از ناحيه خداي عالم آمده است با همين الفاظ و عباراتي که در عالم اعتبار است، کون و تکوين مي‌آيد و آثار وضعي ايجاد مي‌شود و آن مِهر و محبت براي طرفين حاصل مي‌شود. دو عامل اصلي که تضمين‌کننده بقاي خانواده هستند عبارت است از مودّت و رحمت، دوستي و گذشت که اين دو تا وجود داشته باشد خانواده هست و هر يک از اين دو اگر مختل بشود نظام خانواده مختل خواهد شد: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ﴾، اين تفکر نمي‌خواهد؟ اين انديشه نمي‌خواهد؟ چگونه مي‌شود که يک دختر و يک پسر بدون اينکه با هم شناخت داشته باشند از نظر شخصي و خانوادگي؛ اما وقتي به امر الهي به ميدان مي‌آيند و با کلمات الهي عقد و پيوند ازدواج برقرار مي‌کنند آن کلمات همان و عالم حقيقت با اين کلمات آميخته مي‌شود: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾.

آيا ازدواج و خانواده يک امر اعتباري است يا امر حقيقي است؟ اين را چه کسي بايد پاسخ بدهد؟ امر اعتباري يعني چه؟ يعني چهار پنج نفر باهم در کنار هم اجتماع دارند، جامعه ندارند. اجتماع يعني اينکه چند نفر باهم باشند، همين. اما مناسباتشان، حقوقشان، احکامشان، واجباتشان، اين حقوق از کجا مي‌آيد؟ شما وقتي که اين مسائل را ملاحظه مي‌کنيد به محض اينکه مرد و زن عقد ازدواجشان برقرار مي‌شود اين همان و حقوق متقابل و طرفين همان، از کجا آمده اين حقوق؟ مرد بر زن حقوقي دارد و زن بر مرد حقوقي دارد، اين حقوق از کجا مي‌آيد؟ اگر وحي نباشد، قانون خدا نباشد، يک سلسله امور رسمي و به اصطلاح تشريفاتي که در نظام‌هاي اجتماعي و فرهنگي وجود دارد؛ اما واجب و حرام مي‌آيد. بر مرد واجب است که نفقه زن را در شأن او حفظ کند که اگر نکند در پيشگاه خداي عالم مقصّر محسوب مي‌شود و مورد مؤاخذه و مجازات واقع مي‌شود. بر زن يک حقوقي است؛ بحث تکاليف، حقوق، مناسبات، اخلاق و تربيت همه با هم مي‌آيد و يک پيوند عميق و ناگسستني را ايجاد مي‌کند. عرض کرديم در اين کتاب به اين آيه‌اي که در قرآن آمده: ﴿وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقاً غَليظاً﴾؛[6] به خانواده و آن پيوندي که بين اعضا برقرار مي‌شود در فرهنگ قرآني به عنوان ميثاق غليظ ياد مي‌شود. ميثاق يعني چه؟ يعني يک عهد و پيمان ناگسستني که موثق است مطمئن است؛ اما اين ميثاق در فضاي خانواده غليظ مي‌شود و اين ارتباط ناگسستني است. به هدفي به مقصدي اين خانواده دارد حرکت مي‌کند. واي چه زيباست آن خانواده‌اي که براساس اين تعاليم شکل مي‌گيرد و هر يک از اعضاي خانواده به حقوق و وظايفشان آشنا هستند، به مناسباتي که براي آنها هست؛ پدر وظيفه دارد حتي در نامگذاري فرزند حق فرزند را رعايت بکند. اين رساله حقوق را ملاحظه بفرماييد! حقي که پدر بر فرزند دارد و حقي که فرزند بر پدر دارد،[7] نسبت به مادر نسبت به همسر. اين حقوق چه کار مي‌کند واقعاً و نقش اين حقوق چيست؟ نقش اين حقوق اين است که اين رگ و پي يک مجموعه کوچکي به نام خانواده را به هم به گونه‌اي مي‌تند و تنيده مي‌کند که اينها از همديگر نمي‌توانند جدا بشوند. اينکه شما مي‌بينيد بعضي‌ها نسبت به پدرشان در سخت‌ترين شرايط يا نسبت به مادر در سخت‌ترين شرايط همراهي مي‌کنند، کمک مي‌کنند از صميم جان و قلب به آنها خدمت مي‌کنند، براي اينکه آن پيوند برقرار است. بعضي‌ها هم نه، چون پدر در هنگام طفوليت و کوچکي آن وظايف و تکاليف را انجام نداد، اين رگ و پيِ ارکان خانواده مستقر نيست.

بنابراين مسئله خانواده و شکل‌گيري آن در فرهنگ ديني بسيار مهم و بسيار اساسي تلقّي شده است و خداي عالم به مسئله خانواده که نحوه شکل‌گيري آن را بعضاً بيان فرموده‌اند در قرآن با اينکه قرآن يک کتاب در حدّ قانون اساسي است؛ اما به جزئيات اين امور به لحاظ اهميت پرداخته شده است. انسان جهاتي در او وجود دارد؛ يکي از جهات بسيار ممتاز و مشخص انساني حسّ کمال‌جويي است. اين احساس دروني خودمان را کَندوکاو بکنيم، بررسي بکنيم و آنها را به فعليت برسانيم. همين حسّ کمال‌خواهي اين مگر در درخت، در حيوان به اين معنا وجود دارد؟ انسان سيري نمي‌پذيرد: «أَعُوذُ بِكَ ... نَفْسٍ لَا تَشْبَع‏»؛[8] نفسي که سير نمي‌شود. اين يعني چه؟ جاني خداي عالم به بشر داد اين جان سير نمي‌شود، اين جان هيچ وقت قانع نمي‌شود. اين هم فرصت است و هم تهديد؛ تهديد است براي اينکه انسان در جهت انحطاط و سقوط اين نفس را سامان بدهد و آن را هدايت بکند؛ بخواهد به هوي و هوس خود بپردازد، بخواهد به مشتهيات نفساني خود توجه بکند، به لذائذ توجه بکند، به سودگرايي اهتمام بورزد، به مال و مقام، اين سيري ندارد! يک خانه، ده خانه، صد خانه، يک ماشين، ده ماشين، صد ماشين! سير نمي‌شود، «أَعُوذُ بِكَ ... نَفْسٍ لَا تَشْبَع‏».

اما همين حقيقت براي انساني که حسّ کمال‌جويي را در خودش تقويت کرده و جنبه‌هاي علم‌طلبي را در خود به باور رسانده، مي‌شود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‏».[9] آن کساني که علم‌طلب هستند، علم‌خواه هستند، همواره به سمت علم و دانش و آگاهي و شناخت گام برمي‌دارند و خستگي‌ناپذير در فضاي طلبه بودن و طالب علم بودن تلاش مي‌کنند، اين يک فرصت است. دانشجويي که در رشته‌هاي مهم مثلاً پزشکي يا مهندسي واقعاً شب و روز نمي‌شناسد، به حق محقّق است، تا به آن نهايت نرسانده رها نمي‌کند، از محقّق بودن هم در فضاي دين مي‌گويند بايد گذشت و متحقّق شد. چقدر اين مسائل عميق و ارزشمند است. يک وقت انسان يک سلسله اطلاعات عمومي دارد، مطالعه مي‌کند. يک وقت نه، اين اطلاعات او را قانع نمي‌کند، مي‌خواهد آگاه‌تر و شناخت بيشتري پيدا بکند، از فضاي عمومي به تخصّصي مي‌رسد، متخصّص مي‌شود. وقتي متخصّص شد باز مي‌بيند نه، قانع نمي‌شود؛ اين رشته سر دراز دارد. مي‌رود مي‌خواهد ببيند حق مطلب چيست؟ از فضاي تخصّص عبور مي‌کند مي‌شود محقّق. وقتي به حق رسيد باز هم سير نمي‌شود، مي‌گويد من مي‌خواهم اين حق را داشته باشم، اين حق از آن خودم باشد، من متحقّق به حق باشم. اين علم بايد در جان من بيايد، من در ذهنم بخواهم علم را داشته باشم فردا از من گرفته مي‌شود؛ اين را مي‌گويند اتّحاد علم و عالم و معلوم. اين اتّحاد يعني راهيابي به کنه آن حقيقت و با آن حقيقت متّحد شدن که از آثار و ثمرات ارزشمند حکمت متعاليه و فلسفه غني اسلامي و دست‌آوردهاي ارزشمند آن، همين مسئله اتّحاد علم و عالم و معلوم است.

اينها مسيري است که براي انسان‌ها گشوده شده است و خداي عالم اين راه را براي کمال‌جويان و طالبان علم و کمال و معرفت فراهم آورده است. يکي از جهاتي که انسان به سمت جامعه و تشکّل سازمان‌هاي اجتماعي در حقيقت مي‌رود و مي‌خواهد خودش را به آنها برساند همين حسّ کمال‌جويي است. آقايان! خصوصاً جوان‌ها و خصوصاً طلاب بزرگواري که مهمان جلسه ما هستيد، مسئله اين حسّ کمال‌جويي را در خودتان زنده نگه بداريد. بعضي‌ها در ابتدا اين حسّ را دارند اين علاقه را دارند، ولي بي‌اعتنايي مي‌کنند؛ شما ملاحظه کنيد اگر کسي اشتهاي به غذا داشته باشد، اگر هر وقت ميل به غذا پيدا کرد رفت غذا خورد، اين اشتها در حقيقت به کمال خودش مي‌رسد و اين باعث مي‌شود که انسان رشد کند؛ اما اگر اين اشتهاي به غذا را انسان در درون خودش خفه بکند، رها کن، حالا ميل ندارم! الآن ميل ندارم! غذا زياد است! کم‌کم اين بدن نحيف و لاغر مي‌رود و از بين مي‌رود. اين اشتهاي صادق، پيام دروني طبيعت انسان است و حسّ کمال‌يابي و حق‌طلبي هم يکي از پيام‌هاي فطري انسان است. خدا هم در طبيعت انسان‌ها پيام‌هايي را نهاده است که بايد به آنها اعتنا کرد و هم در فطرت انسان‌ها پيام‌هايي را قرار داد که بايد به آنها توجه بشود.

 يکي از مسائلي که در باب سنّ ازدواج گفته‌اند به امر ازدواج الآن جوان‌ها خيلي بها نمي‌دهند؛ اين سنّ 22 مي‌شود 25، مي‌شود 27، مي‌شود سي؛ وقتي که از سي گذشت آن شادابي و آن علاقه و آن فضاي انس روحي و فکري کم‌کم در انسان سرد مي‌شود. بعد از سي سال و 35 سال هم اگر ازدواج بکند، آن وصلت حقيقي به سختي شکل مي‌گيرد. اوّل بايد پايه‌ها را بر اساس احساسات و عواطف نهاد، بعد بر اساس عقل قرار داد. ما ازدواج را در مراحل مختلف داريم، در مراحل ابتدايي براساس احساسات و عواطف و آن حسّ غرائز جواني شکل مي‌گيرد. اما بعدها مبناي ازدواج حسّ نيست عقل است و بعدها هم مبناي ازدواج نه حسّ است و نه عقل؛ بلکه عشق است و ارادت. اينها در فرهنگ ديني ما به درستي تفسير شده و تبيين شده و بايد به آنها اهتمام لازم را داد.

اين احکام والا، اين حقوق، اين نگرش‌هاي الهي و وحياني که بشر عادي به اين گونه از بينش‌ها نخواهد رسيد. اينکه فرمود: ﴿عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛[10] خداي عالم به شما اموري را آموخت که اگر بشر را به خودش واگذار کنيد هرگز به اين گونه از دانش‌ها و آگاهي‌ها نخواهد رسيد يعني همين! هزار هزار خانواده باشند هزار هزار جامعه باشند، شرق و غرب، جنوب و شمال به هم بياميزند آيا اين منطق و اين تفکر را در فضاي اين کوچک‌ترين نهاد به نام نهاد خانواده مي‌توانند ايجاد بکنند؟! اين از راه چه منطقي به بشر مي‌رسد؟ اين وحي است که به بشر مي‌آموزد. اين تعاليم آسماني است که ما را اين گونه با مسائل خانواده و ازدواج و حقوق متقابل و مناسباتي که در خانواده بايد شکل بگيرد، آگاهي مي‌بخشد و مسير باهم بودن را تجربه مي‌کند و خانواده‌هاي موفق، جوامع بزرگ‌تر موفق‌تري را مي‌توانند ايجاد بکنند. اين خانه اسوه و نمونه انسانيت، خانه علي و زهرا(سلام الله عليهم اجمعين) که سراپاي اين نظام اجتماعي کوچک در خانه علي و زهرا فوق‌العاده است و اين مناسبات مي‌تواند براي همه ما درس‌آموز باشد.

از جمله برادري و اخوتي که مداح بزرگوار اشاره کردند آقا عباس بن علي، قمر بني‌هاشم و مولايشان و برادر بزرگوارشان امام حسين(عليمها السلام) است. آن تعليم و تربيتي که آقا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) نسبت به اين فرزندان داشت، اين يک امر اساسي بود و در نهاد جان آنها مستقر بود. وقتي هنگام احتضار طبق نقل علي بن ابيطالب(عليه السلام) دستان حسين بن علي را در دست ابوالفضل(عليمها السلام) قرار مي‌دهد و در کنار گوش حضرت ابوالفضل، عباس بن علي، قمر بني‌هاشم، «باب الحوائج إلي الله»، توصيه‌هايي دارد که حضرت عرض مي‌کنم «علي عيني و علي رأسي» با اين بيان فرمايش علي بن ابيطالب را تصديق مي‌کند، اين تا آخرين لحظه به عنوان مولا يا سيدي و يا مولاي برادرش را خطاب مي‌کند. اين ادب، اين وفاداري، اين پيمان براساس يک اراده وحياني از زبان حضرت علوي مي‌تواند اين گونه رابطه را ايجاد بکند که اين رابطه يک رابطه فوق العاده است. از آن طرف عباس بن علي آن قدر جايگاه پيدا مي‌کند که در عصر روز تاسوعا سالار شهيدان حسين بن علي به او مي‌فرمايد: «بِنَفْسِي أَنْتَ‏»؛[11] جانم فداي تو! از آن طرف هم آقا قمر بني‌هاشم عباس بن علي در بحث فداکاري و در انجام وظايف و آنچه مورد نظر حضرت است در روز عاشورا وقتي حضرت خواست به ميدان برود ابي عبدالله اشاره‌اي کرد فرمود: «وَ الله يوذّ عليَّ عطش الأطفال»؛ قسم به خدا تشنگي بچه‌ها برايم سخت است، و عباس بن علي مشک را گرفت در کنار شريعه‌اي که چهار هزار نفر مأمور نگاهباني از آن شريعه بودند وارد شد و با آن جوانمردي و با آن فتوت و عظمت ـ طبق نقل ـ کفي از آب را گرفت، «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْن‏»؛[12] به ياد تشنه‌کامي مولايش ابي عبدالله آب را روي آب ريخت و خود را عازم کرد که به لبان تشنه فرزندان ابي عبدالله آبي برساند و دل ابي عبدالله را خوشحال کند؛ اما در بين راه موانع فراواني اجازه نداد. ناگهان عباس بن علي قمر بني‌هاشم وقتي عمودي بر فرق نازنين او وارد شد از بالاي اسب به زمين افتاد؛ اما مي‌گويند وقتي يک اسب‌سوار از اسب مي‌افتد، هنگام افتادن دست را حائل مي‌کند تا مانع بشود از اينکه با صورت به زمين بيفتد «بأبي أنت و أمي يا قمر بني‌هاشم» در آن حال چه بود که حضرت صدا زد: «يا أخا أدرک أخاک»!

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[13]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[14] «نسئلکَ اللّهم و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم، يا اللهُ و ... يا رحمنُ و يا رحيمُ».

بارالها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

اين قليل توسلات و عرض ارادت‌ها را از همگان، جمع حاضر خصوصاً بانيان و واقفان به احسن وجه قبول بفرما!

ذخيره‌اي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!

قلوب ما را، عقول ما را، نفوس ما را با حقيقت قرآن و با حقيقت عترت خدايا منوّر بفرما!

دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!

در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت(عليهم السلام) و در آخرت ما را به شفاعت آنها موفق بفرما!

مرضاي مسلمين در جمع ما کسي مريض است مريض دارد خدايا! السّاعة لباس عافيت بپوشان!

مشکلات را از جوامع اسلامي از نظام اسلامي از جمع ما خدايا مرتفع بفرما!

کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، جامعه اسلامي، آحاد کشور را، اين طلبه‌هاي عزيز را، اين دانشجويان عزيز را، دانشگاه‌ها و حوزه‌ها را، دختران و پسران را، در پناه امام زمان تأييد و حمايت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنّبي و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»



[1]. سوره فاطر، آيه28؛ ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.

[2]. سوره حجرات، آيه13.

[3] . سوره روم، آيه21.

[4] . اشاره به سوره اعراف، آيه189؛ ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها﴾.

[5] . سوره نحل، آيات58 و59.

[6] . سوره نساء، آيه21.

[7]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت399.

8.  المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص299.

[9]. الکافی(ط ـ الاسلاميه), ج1, ص30.

[10]. سوره بقره، آيه239.

[11]. وقعة الطف، ص193.

[12]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏45، ص41؛ مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة من الواجبات و المستحبات(ط ـ القديمة)، ص177.

[13] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[14] . سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments

Web Content Article