13 09 2018 314021 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی(محرم 1440 هـ) جلسه سوم

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

‏«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِين‏ بَاعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رَافِعَ السَّمَاوَات‏ وَ الْخَافِض‏ الْأَرَضِين ‏وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَیٰ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمِ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَن‏ِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاح ‏الْعالَمِين‏ ‏لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

شب سوم ماه عزاي حسيني است و شيعيان و ارادتمندان از اين فرصت‌هاي گرانقدر در جهت کسب معرفت و ارادت سعي و تلاش مي‌کنند. حضور در اين‌گونه محافل قطعاً در جهت خير و سعادت و بهره‌مندي از درياي معارف اهل‌بيت عصمت و طهارت و همچنين اداي وظيفه اجر رسالت است که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي.[1] خدا را شاکريم، سپاسگزاريم با همه وجود امتنان داريم که توفيق درک محضر مجلس ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) را به نوبه خود پيدا مي‌کنيم!

 در آموزه‌هاي ديني ما يکي از جهاتي که در باب اداي وظيفه در خصوص اهل‌بيت عصمت و طهارت و با ويژگي امام حسين(عَلَيْهِ السَّلام) مطرح است، بحث حق است. يک وقت ما بر اساس عشق و ارادت به ساحت ابي‌‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) حضور پيدا مي‌کنيم که اين اوج حضور است، چون آمدن و رفتن ما يکسان نيست، در يک سطح نيست. هر چه که آگاهي و شناخت و ارادت و عشق بيشتر باشد، اين ثواب و اين اجر و اين نسبت بين ما و اهل‌بيت عميق‌تر و وسيع‌تر خواهد شد.

 با قطع نظر از مسئله محبت و عشق و ارادت، کاري که حسين بن علي(عَلَيْهِما ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) انجام داد، حضرت يک حق را بر گردن همه دارد. حقي الهي، حقي که از ساحت رسول گرامي اسلام بر گردن و عهده همه ما هست. اجازه بدهيد حديثي که از امام صادق(عَلَيْهِ السَّلام) در بيان اينکه امام حسين(عَلَيْهِ السَّلام) حق عظيمي بر عهده امت اسلامي دارد، عرض کنم تا ما به وظيفه خودمان در مقابل اهل‌بيت(عَلَيْهِم السَّلام) و خصوصاً امام حسين بيشتر آگاهي بيابيم و بيشتر آشنا بشويم که اين آگاهي و شناخت کيفيت حضور ما را در مجلس ابي‌عبدالله افزون مي‌کند.

امام صادق(عَلَيْهِ السَّلام) که به روح مطهّرش صلواتي اهدا بفرماييد! فرمود: «لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ يَزُرِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَكَانَ تَارِكاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ وَ حُقُوقِ رَسُولِ اللَّه‏»، اگر کسي در تمام مدت عمر هر سال حج مشرف شود، در تمام عمرش هر سال مشرف به زيارت بيت الله شود و حج خانه خدا را بگذارد؛ اما زيارت حسين بن علي را ـ مَعَاذَالله ـ موفق نشود، «لَمْ يَزُرِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَكَانَ تَارِكاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ وَ حُقُوقِ رَسُولِ اللَّه‏»؛ او قطعاً حقي را که از جانب خداي عالم بر عهده اوست و از جانب پيامبر مکرّم اسلام بر عهده اوست، او ترک کرده است. اين حقي است، اين امري است الهي که بر عهده ماست؛ «لِأَنَّ حَقَّ الْحُسَيْنِ ع فَرِيضَةٌ مِنَ اللَّهِ وَاجِبَةٌ عَلَی كُلِّ مُسْلِم‏»،[2] يک واجب الهي است و لذا برخي از فقها در خصوص زيارت کربلاي ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) بر اساس اين دسته از روايات فتواي به وجوب دادند؛ اما احدي در فضيلت و اهميت و عظمت و اجر بي‌پايان حضور در محضر ابي‌عبدالله و زيارت آن بيت رفيع الهي ترديدي ندارد و بسيار بر آن امر تأکيد مي‌کند. خدا را به حسين بن علي قسم مي‌دهيم همه ما را جزء عاشقان و ارادتمندان و زائران آن حضرت محسوب بفرمايد و همه ما را از شفاعت آن حضرت برخوردار بگرداند، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

عرض شد که شفاف‌ترين روشن‌ترين و واضح‌ترين نهضت در طول تاريخ نهضت سالار شهيدان حسين بن علي است. به رغم همه تيرگي‌ها و سياه‌نمايي‌هاي که از ناحيه دستگاه اموي و عباسي بوده است، اين نهضت و اين قيام در روشنايي کامل و وضوح کاملي است، زيرا ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) از آغاز نهضت مسير حرکت خود را و هدف و غايت را و انگيزه‌ها را يکي پس از ديگري بيان فرموده است. هيچ ابهامي در تاريخ اين نهضت وجود ندارد. به يکي از اين نامه‌هايي که حضرت(عَلَيْهِ السَّلام) به سران بصره و اشراف و بزرگان قبايل بصره نوشت به آن سند اشاره مي‌کنيم و راجع به حرکت و هدفي که براي اين قيام وجود داشت، آن نکته را برجسته مي‌کنيم.

حضرت به اين سران اين نامه را نوشت که اين نامه در تاريخ ثبت است و در منابع روايي و مجامع اهل تشيّع و تسنن موجود است. حضرت فرمود: «وَ أنَا أدْعُوكُم إِلی كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّه‏‏»، من شما را دعوت مي‌کنم به کتاب خدا و سنت پيغمبر، من از خودم سخني ندارم. براي خودم يا بر اساس انگيزه‌هايي که احياناً انسان‌هاي عادي دارند من حرکت نمي‌کنم، قصد و غرضم اين است که کتاب الهي و احکام قرآن و معارف الهي در جامعه منتشر شود و سنت رسول گرامي اسلام باز شود و مردم در سايه معارف قرآني و سنت نبوي زندگي کنند. هدف انبياي الهي و اوليا که غير از اين نيست، اينها که براي خودشان مال و مقام و مکنتي نمي‌خواهند، اينها فراتر از عالم و آدم هستند. اينها دنيا در نزد آنها ناچيز و بي‌مقدار است. «إِلَيْكِ عَنِّي»، اين علي بن ابي‌طالب است که وقتي به قدرت و حکومت رسيد، در آن عالي‌ترين قدرت دنيايي آن وقتي که حضرت در مسند حکومت قرار گرفت، تمام خاورميانه در اختيار حضرت بود. ايران قديم، عراق، شامات، همه اين کشورهاي خاورميانه در قدرت اميرمؤمنان، علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) بود. در اين جايگاه به دنيا خطاب مي‌کند «إِلَيْكِ عَنِّي» از من دور شو! «إِلَيْكِ عَنِّي ... قَدْ طَلَّقْتُكِ‏ ثَلَاثا»؛[3] تو نمي‌تواني علي را بفريبي، جان علي به مراتب برتر از آن است که اين‌گونه متاع دنيايي که خداي عالم کل دنيا را، نه عراق و شامات و ايران و غرب و شرق و جنوب و شمال، بلکه کل دنيا ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾.[4] خدايي که اين‌گونه بشر را دارد تربيت مي‌کند و انسان‌هاي الهي بر اساس ادب و تربيت الهي مؤدب و تربيت مي‌يابند، اينها مي‌فهمند که دنيا چيزي در آن نيست. اگر دنيا چيزي بود خدا به پيامبران مي‌داد. در نهج‌البلاغه علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) استدلال مي‌کند، مي‌گويد: مگر نه آن است که خداي عالم همه کمالات را به رسول الله داد؟ کسي ترديد دارد که کمالي از کمالات در عالم وجود داشته باشد و خداي عالم آن کمال را به پيغمبر خود ندهد، مي‌شود؟ اينکه شده حبيب الهي، اينکه شده صاحب خُلق عظيم، اينکه فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ،[5] اينکه خداي عالم عالم و آدم را فرش وجود او قرار داد، اين مثلاً از يک کمال برخوردار نباشد، مي‌شود چنين چيزي؟ اين استدلال علي بن ابي‌طالب در نهج‌البلاغه است فرمود خداي عالم هر چه کمال بود «بتمامه»، «بتمامه» به وجود ذي‌جود رسول مکرّم اسلام عطا فرمود. اين خدايي که همه کمالات را داد، از دنيا و ذخارف دنيا او را دور داشت؛ اين نشان از آن است که دنيا و ذخارف دنيا و مال و مقام کمال نيست، جز متاع چيز ديگري نيست، آدم بايد از آن استفاده بکند و به کناري بيندازد. حيف دل انسان، حيف جان انسان، حيف روح انساني که مي‌تواند متعالي بينديشد، متعالي بگرايد، بخواهد به دنيا گرايش پيدا بکند! ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الأمْوَالِ وَ الأوْلاَدِ﴾![6] چقدر خداي عالم دنيا را به زيبايي معرفي کرد و بدا به حال کسي که اين آيات جلوي چشمش باشد، اين‌طور وضوح و روشني کلام خدا در بيان حقيقت دنيا باشد، باز هم به دنيا تمايل پيدا بکند، خيلي بايد آدم نگون‌بخت باشد که اين‌گونه خداي عالم به وضوح و روشني بارها و بارها دنيا را به اين ناچيزي معرفي مي‌کند، در عين حال اين انسان‌ها براي اين چند روز دنيا ببينيد چکار مي‌کنند؟! گاهي اوقات آدم حرف‌هايي مي‌شنود که جز شرمندگي و خجالت نمي‌تواند حرفي بزند، سرافکندگي او را مي‌گيرد.

جان انسان به مراتب بالاتر از آن است که عالم را با همه عظمت و شکوهش بخواهد توجه کند. انسان فقط و فقط شايسته آن است که به جنبه‌هاي الهي و اسما و اوصاف الهي بنگرد. يک بيان علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) در نهج‌البلاغه دارد، مي‌فرمايد که براي جان شما «أَلَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ»، شما مي‌دانيد چقدر مي‌ارزيد؟ آيا مي‌دانيد ارزش انسان چقدر است؟ براي جان شما ثمن و ارزشي جز بهشت نيست. «أَلَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛[7] جانتان را فقط و فقط با بهشت عوض کنيد. هيچ چيزي در مقابل جان و حقيقت انساني نمي‌ارزد «فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛ نفروشيد خودتان را و ارزان ندهيد خودتان را، شما به اندازه بهشت مي‌ارزيد. آيت الله جوادي آملي وقتي اين بيان علي بن ابي‌طالب را تفسير مي‌فرمود، اين نکته را فرمود که اينکه علي بن ابي‌طالب فرمود: «أَلَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ»؛ فقط و فقط به اندازه بهشت مي‌ارزيد، اين بهشت برای تن شماست؛ اما اگر بخواهيم جان انساني را بگوييم فقط «جنة اللقاء» است. آن قدر انسان مي‌ارزد که مي‌تواند با خدا ملاقات کند. اين چقدر عظمت دارد انسان! چقدر جايگاه دارد! چقدر دارد خود را ارزان مي‌فروشد؟ خدا در قرآن با تعجب و شگفتي به انسان خطاب مي‌کند، مي‌گويد چکار مي‌کني؟ ﴿أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾،[8] تو با خودت تو با حيات دنيا داريد عوض مي‌کني؟ ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأرْضِ﴾، به زمين چسبيدي؟ اينکه دارد از بين مي‌رود، ما زمين و زمان را از بين مي‌بريم: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ٭ وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ ٭ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ ٭ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت‏﴾،[9] همه بساط را جمع مي‌کنيم به اين دنيا خيره شدي؟ به اين دنيا علاقمند شدي؟ چقدر اين کتاب و اين سنت شريف و عزيز است!؟ ما را به چه چيزهايي دارد آشنا مي‌کند. «لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛ اين کلام علي بن ابي‌طالب در نهج‌البلاغه است، «فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»، اين جايگاه و موقعيت انساني است.

 از نهضت ابي‌عبدالله و روشني و وضوح اين نهضت سخن مي‌گوييم، چون بنده وقتي در محافل و مجالس شرکت مي‌کنم، مسئولان اين سايت‌ها و اين شبکه‌ها با ما تماس مي‌گيرند، مي‌گويند براي مردم نهضت ابي‌عبدالله روشن نيست، براي جوان‌ها خيلي وضوح ندارد که قيام سالار شهيدان با چه اهدافي و مقاصد و اغراضي بوده است؟ آيا براي امروز جامعه انساني در عالمي که نظام مدرنيته به اصطلاح دارد حاکم مي‌شود و تمدن‌هاي غرب و شرق دارد اين جامعه را مي‌بلعد، نقش اين نهضت و رسالت و وظيفه‌اي که به عهده پيروان مکتب تشيّع است، چيست؟ ما بايد از فضاي اين نهضت و آرمان‌هايي که حسين بن علي بدان آرمان‌ها اين نهضت را ايجاد کرد، آشناتر باشيم.

حضرت مي‌فرمايد: «وَ أنَا أدْعُوكُم إِلی كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّه»‏؛[10] من شما را دعوت مي‌کنم به کتاب خدا و سنّت پيامبر. عرض شد که يک نکته اساسي بايد در اين رابطه شما برادران و خواهران بزرگوار بدانيد. سنت در فرهنگ اصيل ديني از زبان قرآن و رسول مکرّم اسلام چه جايگاهي دارد؟ سنت رسول الله، يعني آن روشي که پيغمبر در زندگي خود داشت، سخنان او کردار او رفتار او تقرير او مناسباتي که با جامعه داشت و هر آنچه را که پيامبر گرامي اسلام انجام داد. هر اثري که از رسول گرامي اسلام مانده است، چون از وجود نازنين رسول الله صادر شده، اين گرانبهاست، اين ارزشمند است، اين نور است، از شعاع اين نور بايد استفاده کرد. هيچ حرکتي از رسول گرامي اسلام نيست، مگر اينکه با وحي آميخته است؛ اينکه فرمود: ﴿وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي،[11] فقط نطق نيست، هر چه که پيامبر گرامي اسلام در جنگ و صلح، در مکه و مدينه، در خلوت و جلوت دارد انجام مي‌دهد، چون اين هويت يک هويت آسماني است، يک هويت غيبي است، يک موجودي است که تربيت شده مستقيم پروردگار عالم است و عصمت همه وجود او را فرا گرفته و شراشر هستي او از هر گونه خطا و خطئيه‌اي مصون است. اين موجود هر کاري که مي‌کند نور است. الآن خورشيد را ضيا معرفي مي‌کنند، اگر قمر منير است، شمس مضيء است، جز روشنايي و جز فروغ و نور چيز ديگري ندارد، هر بخشي از بخش‌هاي خورشيد نور است، اينها نور الهي‌ هستند: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾.[12]

بنابراين سنت پيغمبر هيچ حرفي در آن نيست، پاک و منزه است، معدن است؛ مثل قرآن. قرآن معدن است، يک لايه‌هاي ظاهر و روشني دارد؛ اما آن حقايقي که در درون اين قرآن منتهي است، اين حقايق بايد استنباط شود، بايد استخراج شود، بايد استنطاق شود و کساني که اکتشاف کننده اين بحر عميق الهي هستند، اهل‌بيت‌ هستند و اينها اين معدن وجود الهي و کلام الهي يعني قرآن را با استخراج و اکتشاف و استنطاق به حرف در مي‌آورند.

در جنگ خوارج که يکي از تلخ‌ترين جنگ‌هايي بود که بر اسلام و امت اسلام و علي بن ابي‌طالب تحميل شد، آقايان! جنگ خوارج بسيار تلخ، بسيار ناگوار، بهترين و پايدارترين و مستقرترين انسان‌ها کساني بودند که با وضوي نماز عشا، نماز صبح مي‌خواندند، پيشاني و ساق‌هايشان وصله زده بود، اهل عبادت بودند؛ اما جاهل متنّسک! واي! واي! واي! جاهل متنسّک! يک عالم متهتّک و دو جاهل متنسّک! اين که علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود: دو جريان و دو طيف از انسان‌ها هستند که همواره خطر و نگراني را بر امام و زعيم جامعه و امت تحميل مي‌کنند: يک عالم متهتّک است؛ يک کسي که سواد دارد، مي‌داند؛ اما گستاخ است، بي‌باک است هر حرفي را مي‌زند، قدرت کنترل زبان خود و قلم را ندارد. اين گستاخي، اين بي‌حيايي، اين مصلحت‌ندانستن‌ها ولو هم سوادي باشد، اين جز وبال و عذاب براي جامعه نيست. ديگري جاهل متنسّک، اهل عبادت هست اهل رکوع و سجود هست؛ اما از خود حرف درمي‌آورد، به عقل خود، به فکر خود، به انديشه محدود خود، براي اسلام و امت اسلامي و مانند آن چکار کردند در جنگ خوارج!؟ کار سنگيني بود و علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) تنها او بود که اين چشم فتنه را کَند و به حسنين فرمود: شما قدرت اين کار را نداريد، به اينها نزديک نشويد، اينها آدم‌هاي عابدي‌ هستند، زاهدي هستند، اينها خيلي چهره‌هاي ظاهر اسلامي دارند؛ اما روح، مغزا و فهم و شعور وجود ندارد. از اين دو طيف بايد هراسيد و ترسيد و جامعه را از اين دو جريان آگاه کرد. اينها حقايق تلخي است که در اسلام اتفاق افتاد، چرا امروزه عبرت نمي‌گيريم؟ چرا تاريخ مولايمان علي بن ابي‌طالب را نصب‌العين قرار نمي‌دهيم؟ و جريان‌هاي انحرافي که به عنوان قاسطين و مارقين و ناکثين، عليه اسلام، عليه امت اسلام، اسلام را زمين‌گير کرد اسلام را متوقف کرد، حرکت جهاني و تمدني رسول الله را راکد کرد. رسول الله دستي به غرب و دستي به شرق، نامه‌اي به خسرو و نامه‌اي به کسرا. هر دو را به فضاي اسلام آورد و با تمدن اسلامي آگاه کرد و با معرفت و شناخت به نشانه‌هاي تمدن اسلامي آنها را رساند. شما فکر مي‌کنيد اين دسته از افرادي که از طرف پيامبر گرامي اسلام به حبشه آن زمان رفتند و قدرت حبشه و حاکم حبشه را در حقيقت تسخير کردند، چه بود؟ اين جعفر بن ابي‌طالب چکار کرد و چه صحبت‌هايي کرد که يک حکومت مسيحي را مسلمان کرد؟ يک جريان و قدرت را به اسلام آورد، وقتي جعفر از اسلام گفت، از رسول الله گفت، از اخلاق پيغمبر، از آداب و آيين آسماني و وحياني سخن گفت، جريان حکومت حبشه را تسليم و خاضع کرد. اين‌طور نيست که با شمشير مثلاً بخواهند ايران را فتح بکنند يا روم را فتح بکنند، آن هم چند تا عرب جاهلي، مگر شدني است؟ اينها با قرآن و سنت پيامبر آمدند که توانستند اين معارف را منتقل کنند و ايران عزيز هم اين علم و معرفت را داشت و فهميد و تمکين کرد.

امام حسين(عَلَيْهِ السَّلام) مي‌فرمايد: آنچه را که شما را بدان مي‌خوانم، عبارت است از کتاب و سنت رسول الله، پس برادران و خواهران گرامي سنت رسول الله معدن است، همان‌گونه که کتاب معدن است و معدن يک سطح ظاهري دارد؛ اما عمق معدن در لايه‌هاي متعددي است که «له بطن و لکل بطن بطن و له سبعة ابطان»،[13] هفتاد بطن براي اين سنت و کتاب وجود دارد؛ ولي يک انحراف بزرگ در تاريخ اتفاق افتاد. مي‌خواهم اين انحراف را و اين تحريف را براي شما در اين جلسه که متعلق است به ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) و حضرت، نهضتش را بر آن پايه بنيان نهاده است، عرض کنم.

ما در زبان پيغمبر و همچنين زبان رسول الله، چيزي به نام سنت نداريم. هر چه که هست، عبارت است از کتاب و عترت. در حديث ثقلين، در تحقيقي که بزرگان و محققيان از اماميه انجام دادند، کتاب‌هايشان هست. حالا اينجا فرصت باز کردند کتاب‌هاي تحقيقي نيست، اينجا منبر است و بايد با خلاصه و عصاره مطالب تقديم بشود. محققين ما تحقيق کردند در کتب و منابع اهل سنت آن رواياتي که در باب عترت است و کنار کتاب الله ذکر شده است را تحقيق کردند؛ هم در صحاح سته و هم در سنن آنها، آن که اصل است، بي‌خدشه است، بدون کذب و دروغ است، عبارت است از «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» سنت نيست. آنچه که رسول گرامي اسلام در حديث ثقلين، در روز غدير و در موارد ديگر فرمود، عترت است و نه سنت. گرچه ما به سنت رسول الله معتقديم، باور داريم و تماماً حجت است؛ اما آن که عِدل قرآن است و بناست حتي سنت پيغمبر را هم تبيين کند تفسير کند، عبارت است از عترت. بزرگ‌ترين انحراف و تحريف در تاريخ اسلام اين است که آمدند اين حديث ثقلين که فرمود: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»؛[14] اينها گذاشتند «کتاب الله و سنتي»! اين بزرگ‌ترين انحراف و تحريف در مکتب اسلام است.

توضيح بدهم خدمت شما و چرا و چگونه است اين مسئله؟ همان مسئله‌اي که در باب کتاب الله اينها پيش آوردند؛ اينها گفتند که ما کتاب داريم، چه نيازي به عترت؟ «حَسْبُنَا كِتَابُ‏ اللَّهِ»[15] با کتاب الله به جنگ عترت رفتند و عترت را کنار زدند در جنگ صفين قرآن را در مقابل علي بن ابي‌طالب بلند کردند، گفتند ما به قرآن، به حَکَميت قرآن بسنده مي‌کنيم، نيازي به ديگري نيست، قرآن براي ما کافي است؛ «حَسْبُنَا كِتَابُ‏ اللَّهِ». همين انحرافي که در اين سخن در تاريخ اسلام و جريان پيروان امت پيغمبر و امت رسول الله پيش آمد که علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»،[16] اينکه بگوييم «کتاب الله» کلمه حقي است؛ اما شما کتاب الله را در مقابل عترت آورديد، در حالي که پيغمبر اينها را عِدل هم قرار داد، کنار هم قرار داد، مفسّر و مبين هم قرار داد. بنا نيست که کتاب الله، عترت را کنار بزند. چکار مي‌کنيد شما؟ «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»، به همين ميزاني که اينها قرآن را در مقابل عترت بلند کردند، براي اينکه عترت را ـ مَعَاذَالله ـ بي‌اعتنايي کنند، يک عنوان درست کردند به نام سنت. سنت رسول الله. اين هم «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏»، سنت رسول الله حق است، معدن است، منبع الهي است، هيچ ترديدي در سنت پيغمبر نيست؛ ولي شما مي‌خواهيد چکار بکنيد؟ مي‌خواهيد ما اهل تسنن هستيم؛ يعني چه؟ يعني سنت پيغمبر را عمل مي‌کنيد و با اين سنت مي‌خواهيد عترت را کنار بگذاريد؟ اين بزرگ‌ترين انحراف است. اين همان «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏» است. سنت پيغمبر هيچ ترديدي در آن نيست.

امام حسين(عَلَيْهِ السَّلام) آمد تا به اين تحريف و اين انحرافي که در امت اسلام پيش آمد، آن را کنار بزند. اگر سؤال بفرماييد آن هدف و غايت قصوي چيست؟ فرمود: «فإنَّ السُّنَّة قَد أُميْتَت و إنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ»، سنت پيغمبر را شما ميرانديد و بدعت را جايگزين کرديد. شما با بيان اينکه ما به دنبال سنت هستيم و به عترت چکار داريم؟ آيا واقعاً سنت به دست آورديد؟ از سنت پيغمبر برخوردار شديد؟ واقعاً شئون پيامبري را در دين و در آيين شما بايد ديد؟ اين‌طوري عمل کرديد واقعاً؟ اقتضاي اين حرکت اين است که با علي بن ابي‌طالب آن‌گونه عمل کنيد، با حسن اين‌گونه، با حسين اين‌گونه، با فاطمه زهرا(سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏) اين‌گونه؟ آيا کسي سنت پيغمبر را دارد و فاطمه را بين در و ديوار قرار مي‌دهد؟ اين سنت پيغمبر است؟ شما که مي‌گوييم ما اهل سنت هستيم، اهل تسنن هستيم؛ عرض کرديم برادران و خواهران گرانقدر اهل تسنن در نهايت احترام و بزرگي و عظمت هستند با آنها حرفي نداريم. آن جريان‌هاي خبيث اموي و عباسي که اين‌گونه انحرافات را در امت اسلام ايجاد کردند و دامن زدند و هم چنان اين خباثت در کل جهان اسلام سايه افکنده و اين تفرّق و تشتّت در جامعه اسلامي و امت اسلام ما با او بايد حرف بزنيم. او را بايد انحرافش را بيان بکنيم که آيا کسي سنت پيغمبر را اصل قرار مي‌دهد، مي‌گويد کتاب خدا و سنت پيغمبر منبع و علي بن ابي‌طالب را ـ مَعَاذَالله ـ ريسمان به گردن بيندازد، بياورد در مسجد؟! زهراي مرضيه را در بين در و ديوار؟ اينها سنت پيغمبر است؟

بعد از چهل سال، حسن بن علي آن‌طور، بعد از شصت سال حسين بن علي اين‌گونه! اينها سنت پيغمبر است؟ مگر پيغمبر نيامد حسنين را در بين مردم فرمود: «إِنِّي أُحِبُّهُمَا» خدايا من اين دو را دوست دارم! «فَأَحِبَّهُمَا وَ أَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُمَا»،[17] با اين دعا، با اين اذکار، با اين اوراد، اين حسنين را در جامعه عزيز مي‌خواست نگه بدارد، شما اين کار را کرديد؟ لذا اينکه مي‌گويند ما اهل تسنن هستيم، کاري به امروزي‌ها نداريم؛ آن نانجيب‌هايي که با سنت در مقابل عترت ايستادند و همان‌طوري که کتاب الله را در مقابل عترت قرار دادند، آمدند با احياي نام سنت الآن حديث ثقلين در منابع اصلي اهل سنت در صحاح سته آنها و در سنن آنها بنده امروز مراجعه خاص هم داشتم، محققين بزرگوار ما تحقيق کردند و در کتب اهل سنت همين مطلبي که در کتب اهل شيعه[18] آمده است اين است که «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي»، «إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا»، اگر به اين دو تمسک کنيد «لَنْ تَضِلُّوا»، هرگز گمراه نخواهيد شد. در يکي از مجامع روايي و صحاح اهل تسنّن آمده است که پيامبر فرمود شما را به دو امانت توصيه مي‌کنم: «أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّه‏»، بعد «وَ أَهْلُ بَيْتِي‏»؛ آن‌گاه سه مرتبه در اين کتاب آمده است: «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي‏»؛[19] شما را نصيحت مي‌کنم، شما را يادآوري مي‌کنم، به شما توجه مي‌دهم که نسبت به اهل‌بيتم توجه کنيد و از آنها حرف بشنويد، آنها عِدل قرآن هستند. از اين سخن بالاتر و شريف‌تر ما نداريم. اينها بعدها آمدند چکار کردند؟ از اين حديثي که از زبان پيغمبر در کتب آنها وجود دارد آمدند ـ مَعَاذَالله ـ با دروغ و تحريف و نيرنگ آمدند گفتند که پيغمبر فرمود: «إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و سنتي»! اينها تحريف است، اينها انحراف است، اينها جدا شدن از امت است و البته پول داشتند قدرت داشتند، حکومت داشتند، منبر داشتند، چهل هزار منبر معاويه داشت، روي همه منابري که معاويه بر پا کرده بود ـ مَعَاذَالله ـ به علي بن ابي‌طالب سبّ و لعن داشتند و برائت مي‌جستند.

اين قدرت سنگين اموي اين را تثبيت کرد الآن در تاريخ مانده «کتاب الله و سنتي». عرض کرديم ـ مَعَاذَالله ـ سنت پيغمبر کاملاً به حق، بدون ترديد از منابع اصيل ماست؛ ولي چه کسي اين سنت را تبيين بکند؟ چه کسي اين سنت را براي مردم تفسير کند؟ همان‌گونه که کتاب را چه کسي براي مردم تفسير کند؟ به هر حال به همين مقدار اکتفا کنيم، بيش از اين تصديع ندهم و ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ ادامه بحث براي جلسات بعد و بدانيم که کار ابي‌عبدالله کار عظيمي بود! در دنيايي که حکومت اموي در نهايت قدرت بود، اين معاويه خبيث، اين نه تنها موقعيت را تثبيت کرد، موقعيت يزيد را هم تثبيت کرد، به يزيد گفت براي تو از همه بيعت گرفتم، فقط چهار نفر هستند، دو نفرشان خيلي مهم نيست، يک نفرشان جاي بحث دارد؛ اما ديگري حسين بن علي است، اگر بر او چيره شدي، او را نکش. اين حتي وصيت معاويه هم به يزيد بود، کاري که کرد اين بود که آينده حکومت فرزندش را تثبيت کرد و اين مسئله بسيار مهمي است که رهبران و کساني که يک امت را، يک جامعه را رهبري مي‌کنند بايد ميخ زمين و کوه باشند و زمينه اجتماعي را از التهاب و اضطراب برهانند. عمده‌ترين رسالت زعماي جامعه، رهبران جامعه اين است که از اضطراب و التهاب در جامعه بکاهند و آرامش و طمأنينه و سکينت را براي جامعه بياورند و براي فرداي جامعه بياورند. نبايد جامعه مضطرب بشود، نبايد جامعه نگران اين باشد که فردا چه اتفاقي خواهد افتاد. آرامش و طمأنينه و ايجاد امنيت خاطر و رد کردن هر نوع اضطرابي، رسالت و وظيفه اصلي رهبران و زعماي جامعه است.

به هر حال اين دستگاه ظالمانه و جابرانه اموي با همه قدرتي که داشت، همه راه‌ها را طي کرد تا عترت را به کنار بزند و وقتي عترت به کنار رفت، قرآن هم ارزشي ـ مَعَاذَالله ـ پيدا نخواهد کرد، هر طور بخواهند تفسير مي‌کنند. الآن چقدر در مکه و مدينه زيبا قرآن را مي‌خوانند، از ما هم بهتر مي‌خوانند، بهتر حفظ مي‌کنند؛ اما مگر حفظ قرآن و خواندن قرآن ملاک است؟ فهم قرآن، حقايق قرآن، عمل به قرآن، عمل به سنت‌هاي الهي، عمل به آيات الهي که ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾.[20]

شب سوم محرم حسيني است، از طفل خردسال و دختر سه ساله ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) عرض ارادتي کنيم و در اين عزاي سالار شهيدان شرکت داشته باشيم. جريان سر مطهر ابي‌عبدالله آقايان! از يک جهت عظيم و از يک بسيار شکننده و دهشت‌زا است. اين سر فرزند رسول خدا، وقتي اين سر را در تشت ديدند، گفتند اين چقدر شبيه پيغمبر است!؟ اين سر شبيه به رسول الله است. اجازه بدهيد، خيلي گذرا و عبوري از اين سر مطهر سخني بگوييم و ببينيم کجا نهايتاً آرام گرفت؟ اين نانجيب‌ها براي تحقير و توهين به قصه رسالت و ولايت و امامت و عترت طاهره، بعد از اينکه بدن‌ها را زير سُم اسب بردند و اجازه ندادند که اين بدن‌ها را به خاک بسپارند. خيلي سخت است؛ نگاه بکنند ببينند اين بدن‌ها را واقعاً به امام سجاد(عَلَيْهِ السَّلام) چقدر سخت گذشت که ببيند اين بدن‌ها تکه‌تکه، پاره‌پاره بي‌سر حتي اجازه دفن کردن هم داده نمي‌شود، بلکه اين بچه‌ها را با ضرب تازيانه از کنار بدن‌ها بلند مي‌کنند؛ اما فردا که عازم کوفه بودند، ديدند که سرها را بر روي نيزه زدند. اين خاندان به جا مانده، اين زن و بچه، اين عقيله بني‌هاشم، ام کلثوم و ديگراني که خانم بودند، اهل خيام بودند، عترت بودند و مورد احترام بودند، اينها را بر شتر برهنه سوار کردند برخیها اسب برهنه هم گفتند. زينب کبريٰ(سَلامُ الله عَلَيْها) وقتي خواست سوار بر اسب بشود، اين همه نامحرم بودند، سخت بود بر حضرت، بر عقيله بني‌هاشم دختر علي بن ابي‌طالب، دختر فاطمه زهرا، او از خود مدينه تا مکه و از مکه تا کربلا، برادرش عباس بن علي قمر بني‌هاشم رکاب‌داري مي‌کرد و زينب را با عظمت و جلال به بالاي اسب مي‌برد، الآن بايد تنها! نقل کردند رو کرد به نهر علقمه فرمود برادر جان وقت سواري رسيد!

اما اين سر که روي نيزه رفته است، شکننده بود. زينب کبريٰ(سَلامُ الله عَلَيْها) اين دختر سه ساله را طبق نقلي که در مقاتل هست، در آغوشش نگه داشته بود و او را محکم نگه داشته بود که آسيب نبيند و محبت پدري و مادري را در حق اين فرزند داشت؛ اما سر مطهر ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) از جلو بود و اين بچه خيره‌خيره به اين سر نگاه مي‌کرد، هر چه زينب(سَلامُ الله عَلَيْها) مي‌خواست، توجه اين بچه را از اين سر برگرداند، مي‌ديد که نه، اين بچه متوجه است. ناگهان زينب خطاب کرد به سر مطهر ابي‌عبدالله گفت: اگر با من حرف نمي‌زني، حرف نزن، من زن هستم به هر حال تحمل مي‌کنم؛

مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي ٭٭٭ كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا[21]     

هيچ فکر نمي‌کردم که وضع به اينجا برسد و تو را اين‌گونه ببينم، من بر شتر بي‌جهاز و سر مطهّرت بر نيزه باشد. من هرگز فکر نمي‌کردم، جريان کربلا را از ام سلمه و ديگران شنيده بودم؛ اما هرگز «مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي» اي پاره تن زينب هيچ وقت فکر نمي‌کردم که کار به اينجا برسد؛ اما اگر با من سخن نمي‌گويي، لااقل چند کلمه‌اي با اين دخترت سخن بگو! «فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا»؛[22] اگر اين سر مطهر اينجا سخن نگفت، در خرابه شام وقتي حضرت رقيه، اين دختر سه ساله ـ طبق آنچه که در مقاتل آمده است ـ اظهار کرد که مي‌خواهد بابا را ببيند و بابا را در آغوش بگيرد. آنها چقدر بي‌حيايي کردند و سر مطهر را در درون تشت براي آن فرزند آوردند، ناگهان وقتي روپوش را از اين تشت برداشت، ديد سر مطهر و خضاب شده. اين دختر طبق نقل اين سر مطهر را مي‌گيرد به سينه قرار مي‌دهد با او سخن مي‌گويد، کجا بودي «أُوتِمْتُ عَلَی صِغَرِ سِنِّي‏»؛[23] چه کسي مرا يتيم کرد؟ و چه کسي حتي محاسنت را به خون سرت خضاب کرد؟ اينجا طبق نقل ناگهان ديدند اين طفل سه ساله يک طرف و سر مطهر ابي‌عبدالله.                                                                             

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی القَومِ الظَّالِمين»،[24]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏﴾.[25]

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه ‏وَ عَجِّلِ اللَّهُم‏ تَعَالَی فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»



[1]. سوره شوری، آيه23.

[2]. كامل الزيارات، ص122.

[3]. خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص71.

[4]. سوره نساء، آيه77.

[5]. سوره انبياء، آيه107.

[6]. سوره حديد، آيه20.

[7]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت476.

[8]. سوره توبه، آيه38.

[9]. سوره، آيات1 ـ 5.

[10]. وقعة الطف، ص107.

[11]. سوره نجم, آيات3 و 4.

[12]. سوره صف، آيه8.

[13]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص107؛ «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَى سَبْعَةِ أَبْطُن‏».

[14]. دعائم الاسلام، ج1، ص28.

[15]. الأمالي (للمفيد)، ص36؛ نهج الحق و كشف الصدق، ص273؛ «قَوْلُهُ عَنِ النَّبِيِّ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)‏ لَمَّا طَلَبَ فِي حَالِ مَرَضِهِ دَوَاةً وَ كَتِفاً لِيَكْتُبَ فِيهِ كِتَاباً لَا يَخْتَلِفُونَ بَعْدَهُ وَ أَرَادَ أَنْ يَنُصَّ حَالَ مَوْتِهِ عَلَي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عَلَيْهِ السَّلَام)‏ فَمَنَعَهُمْ عُمَرُ وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَيَهْجُرُ حَسْبُنَا كِتَابُ‏ اللَّهِ‏ فَوَقَعَتِ الْغَوْغَاءُ وَ ضَجِرَ النَّبِيُّ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)‏»؛ صحيح البخاري، ج1، ص120.

[16]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه40.

[17]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص382.  

[18]. عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، ص69.

[19]. صحيح مسلم، الجزء السابع، باب فضائل عليّ عليه السلام،ص122.  

[20]. سوره مائده، آيه55.

[21]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص115.

[22]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص115.

[23]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص196.

[24]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[25]. سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments

Web Content Article