08 10 2016 298152 شناسه:
image

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی در دهه محرم 1438هـ.ق ـ جلسه هفتم

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: مراسم عزاداری و سوگواری سالار شهیدان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی با موضوع «حیات طیبه در مکتب حسین (ع)، اندیشه ای نو برای زندگی » در دهه اول محرم الحرام 1438 هـ در مسجد هدایت شهرستان آمل برگزار می گردد.



أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

«اَلحَمدُ لله رَبِّ العَالَمِين بارِئِ الخَلائِقِ الأَجمَعِين باعِثِ الأَنبِياءِ وَ المُرسَلِين رَافِعِ السَّمَوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِينَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الأَنبِياءِ وَ المُرسَلِينَ سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ العَالَمِينَ اَبَالقَاسِمِ المُصطَفَي مُحَمّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ وَ عَلَي الأَصفِيَاءِ مِن عِترَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمِ الأُوصِيَاءِ حُجَّةِ بنِ الحَسَنِ العَسکَرِي رُوحِي وَ اَروَاحُ العَالَمِينَ لَهُ الفِدَاه بِهِم نَتَوَلّي وَ مِن اَعدَائِهِم نَتَبَرَّءُ اِلَي الله».

شب هفتم ماه عزيز محرّم از سال 1438 هجري قمري است. محرّم براي امت اسلام عموماً و مکتب فروغ‌بخش تشيّع خصوصاً معناي ويژه‌اي دارد. اساساً حوادث و وقايعي در جهان اتّفاق مي‌افتد که قدرت محوريّت فکري و فرهنگي را بتواند داشته باشد و زعامت فکري و فرهنگي را بتواند به عهده بگيرد، بسيار کم و نادر است! حوادث فراوان هستند، وقايع خُرد و کلان بسيار زياد هستند، از زمان حضرت آدم(عَلَيْهِ السَّلام) «إلي زماننا هذا»، حوادث و رويدادهاي سنگيني در جهان اتفاق افتاده است؛ انقلاب‌ها، شورش‌ها، نهضت‌ها و حرکت‌هاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي فراواني در طول تاريخ به وقوع پيوست؛ اما کمتر حوادثي بودند که قدرت فرهنگي بيآفرينند و زعامت فکري و فرهنگي را براي بشر به عهده بگيرند.

 آنچه که امروز در صحنه جهان باقي مانده است، عمدتاً اختصاصي به انبياي الهي دارند، ابراهيم خليل است که حوادث سنگيني را در عالَم ايجاد کرد و از جمله آنها اينکه وسعت فراواني از آتش براي او بَرد و گلستان شد. ابراهيم خليل به ميدان مبارزه با شرک و بت‌پرستي آمد و تفکر بت‌پرستي، ستاره‌پرستي، ماه‌پرستي، خورشيدپرستي را از بين بُرد: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً﴾؛[1] همه بت‌ها را شکست و منطق بت‌پرستي با قدرت ابراهيمي «بإذن الله»، در جهان ماندگار شد، او به عنوان پدر توحيد و پدر امت موحّد در جهان شناخته مي‌شود. امروز به عنوان اديان ابراهيمي؛ دين موساي کليم، دين عيساي مسيح و دين رسول خاتم در جهان مي‌درخشد. ابراهيم(عَلَيْهِ السَّلام) و نهضت او و تفکر او و قيام توحيدي او در جهان ماندگار شد و زعامت فکري و فرهنگي را در جهان به خود اختصاص مي‌دهد. او مي‌شود پدر امت توحيد، پدر موحّدان و مبنا و اساس حرکت‌هاي توحيدي، همين اقدامي است که ابراهيم خليل(عَلَيْهِ السَّلام) انجام داد و لذا خداي عالَم در قرآن به ابراهيم سلام مي‌فرستد: ﴿سَلامٌ عَلي‏ إِبْراهيمَ﴾.[2] اين نشان از آن است که ابراهيم(عَلَيْهِ السَّلام) به عنوان مبدأ تحوّل و منشأ نهضت و شورش عليه کفر و بت‌پرستي و شرک در جهان شناخته شده است. اين يک حرکت ماندگار و جاويد در عرصه‌ي تاريخ و براي هميشه اين حرکت عظيم و آسماني و الهي است.

حرکت ديگري که در عرصه‌ي انساني اتفاق افتاد و مسير انسانيّت را در جهت صحيح قرار داد و از حرکت‌هاي طاغوتي و انحرافي نجات بخشيد، حرکت موساي کليم، اين پيغمر اولوالعزم که خداي عالَم او را به عنوان کليم خود معرّفي کرد و او را با آيات و معجزات فراوان به سَمت فرعون فرستاد. فرعون نماد استکبار، نماد شخصيتي که خود را ـ معاذالله ـ به جاي خدا مي‌نشاند و مي‌خواهد بر جهان و انسان‌ها سلطه پيدا کند: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلي﴾؛[3] اين تفکر بايد از بين برود، هيچ انساني بر انسان ديگر فائق نيست، هيچ انساني بر انسان ديگر سلطه ندارد، همه و همه تحت ولايت «الله» هستند، حتي انبياي الهي هم سلطه‌اي بر انساني ندارند، مگر اينکه به إذن الهي و ولايت پروردگاري باشد. اين تفکر، اين منطق که انساني بخواهد بر ديگران سلطه داشته باشد، خود را ـ مَعَاذَالله ـ به جاي رَب بنشاند، به جاي انسان برتر و نمونه کامل‌تر بنشاند که بخواهد ولايتش را بر ديگران اِعمال کند، اين در منطق دين نفي شده است، أحدي بر أحدي ولايت ندارد، ولايت فقط و فقط مخصوص خداست و اين خداي عالَم عده‌اي را به إذن خود، به ولايت خود مجهّز مي‌کند، نه اينکه ولايتي براي انساني نسبت به انساني باشد. ولايت مختصّ به پروردگار عالَم است و اولياي الهي، مسير ولايت الهي را اِعمال مي‌کنند، مجراي ولايت الهي‌ هستند، مَظهر ولايت و قدرت و عزت و شوکت الهي هستند، و الّا أحدي بر أحدي قدرت و سلطه و ولايت ندارد. اين منطق را موساي کليم در مقابل استکبار فرعوني به نمايش نهاد و با معجزات فراواني به جنگ چنين تفکري و فرهنگي و تمدني رفت و انسان‌ها را از بند انسان‌هاي ديگر نجات بخشيد، اين محور فکر و انديشه مي‌شود، اين زعامت دارد، اين امامت دارد، اين رهبري و ولايت دارد. کسي که بگويد من از ديگران برتر هستم، از ديگران بهتر مي‌فهمم و ديگران بايد تحت ولايت من باشند، اين محکوم است. همه انسان‌ها به ولايت الهي متولّي هستند و همه بايد به ولايت الهي سر‌سپرده و دل‌سپرده باشند که ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ﴾.[4] آن کسي که با اين منطق ستيز کرد، مبارزه کرد و اين منطق را سرنگون کرد، موساي کليم است. موسيٰ در تاريخ يک قصه نيست، يک جريان در تاريخ مرده شده نيست، موسيٰ نماد تفکر مبارزه ولايت انسان‌ها بر انسان است، موسيٰ نماد توحيدي ولايت پروردگار بر انسان‌هاست و أحدي بر ديگري سلطه نبايد داشته باشد. اين تفکر مي‌ماند، اين نهضت مي‌ماند، اين قيام که يک قيام الهي است، ماندگار است. چه کسي بايد ادّعا کند که از ديگران برتر است و برتر مي‌فهمد؟ بله، خداي عالَم نعمت خود را توزيع کرده است؛ اما آن کساني که حتي فکر مي‌کنند كه خيلي مي‌فهمند، خيلي درک و شناخت آنها بالاتر است، گاهي اوقات به کمترين و کوچک‌ترين امري تمام کاخ فکر و فرهنگ آنها فرو خواهد ريخت. تنها و تنها ولايت از پروردگار عالَم است و کساني که به إذن الهي صاحب ولايت مي‌شوند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾.[5]

 خداي عالَم مسير ولايت خود را، جريان ولايت خود را، «بالصراحة» در قرآن عظيم مطرح کرد؛ مردم! مردان، زنان، برادران، خواهران، دختران، پسران و همه کساني که در حوزه بشري زندگي مي‌کنيد! ما يک ولايت داريم و آن هم ولايت الهي است که از مجراي رسالت و ولايت اهل بيت(عَلَيْهِمُ السَّلام) به ما رسيده است. از اين جهت موساي کليم نهضت او، قيام او و حرکت او در تاريخ ماند، ماندگار است، ثابت است و اين يعني مبارزه با سلطه انسان بر انسان. انسان نبايد ادّعاي ربوبيّت کند، ادّعاي ولايت کند، ولايت از آنِ خداست. اگر ابراهيم خليل با بت‌ها مبارزه کرد و بت‌ها را در‌نورديد، موساي کليم با بت انساني مبارزه کرد و انسان‌هاي مدّعي را به جاي خودشان نشاند، در دريا غرق کرد تا أحدي چنين تفکري نداشته باشد که مي‌تواند بر انسان‌هاي ديگر سلطه پيدا کند. سلطه از آنِ پرودگار عالَم است و «لا غير»: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ﴾.

محور ديگري که توانست در جهان ماندگار شود، تاريخ‌ساز شود و مبدأ فکر و فرهنگ و تمدّن شود، جريان حضرت مسيح، عيسيٰ است؛ عيساي مسيح(عَلي نبِيِّنا وَ آلِه وَ عَلَيْهِ السَّلام) که صاحب کرامت‌هاي فراوان است و همان‌گونه خداي عالَم به موساي کليم کتاب تورات را داد تا تورات راه باشد و موسيٰ راهنما، به عيساي مسيح هم إنجيل را عطا کرد تا إنجيل راه باشد و عيسي راهنما. عيساي مسيح چه کرد؟ چگونه او مبدأ تحوّل و منشأ فکر و فرهنگ و ماندگاري در جهان بشري است؟ و تا قيامت اين ستاره‌هاي آسماني مي‌درخشند و براي جامعه انساني نور مي‌افشانند؟ موساي کليم، عيساي مسيح اينها مورد سلام خدا هستند، خدا به موسيٰ سلام مي‌دهد، خدا به عيساي مسيح سلام مي‌دهد، مريم را به عظمت مي‌ستايد و طهارت مريم و قداست مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) در قرآن يک جلوه جهاني و عالَمي و ملکوتي و ماندگار است. درود بر کساني که با عفاف و حجاب مريمي زيست مي‌کنند و نماد اين فکر را با خود به همراه دارند. در اين قرآن کريم تنها اسم يک زن را مي‌بينيد و مشاهده مي‌کنيد و آن اسم مريم است. خداي عالَم در قرآن، مريم را با عظمت ستود: ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمينَ﴾؛[6] چه جايگاهي را خداي عالَم براي زنان قدّيسه و پاک و حوراء ايجاد کرده است! چه قدر دين عزيز است! و چه قدر انسانيّت در پيشگاه خداي عالَم رتبه و مرتبه پيدا مي‌کند! خداي عالَم با مريم سخن مي‌گويد: ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمينَ﴾؛ اي مريم! تو به خاطر طهارت خود، به خاطر قداست خود، به خاطر عفاف و پاکدامني خود، منتخب خدا شدي، خدا تو را انتخاب کرد و تو را مجدّد به طهارت تجديدي کرد و اکنون صاحب نمونه الهي و «کلمة الله» شدي! چه قدر مريم عزيز و والاست! چه داستاني دارد! چه قدر پروردگار عالَم همان‌گونه که براي جبرائيل امين فرشته ويژه‌ خود را مي‌فرستد، او جبرئيل را، مَلَک امين خود را به صورت انسان تمثّل مي‌بخشد: ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا﴾! چه قدر قرآن عزيز است! چه قدر قرآن زيباست! چه قدر پاک سخن مي‌گويد! چه قدر باشکوه حرف مي‌زند! اين قرآن است! عيساي مسيح چکار کرد؟ حرکتي که، نهضتي که، قيامي که عيساي مسيح(عَلَيْهِ السَّلام) داشت، چه بود و مبدأ چه حرکتي در جهان بشري شد؟ او انسان‌ها را از گرايش به دنيا، گرايش به طبيعت، بت قرار دادنِ دنيا آزاد کرد.

 انسان‌ها ميل به طبيعت دارند، از لذايذ دنياي استفاده مي‌کنند، کام‌گيري مي‌کنند و با متامع دنيايي دل‌خوش هستند، خداي عالَم عيساي مسيح و مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) را که اين دو با هم «كَلِمَةُ اللَّه» هستند را به عنوان مبدأ فکر و فرهنگ مبارزه با دنياپرستي، مبارزه با هوا و هوس، مبارزه با خواهش‌هاي نفساني، مبارزه با حبّ مال و مقام و جاه و امثال آن ايجاد کرد و او را با اين رسالت اعزام داشت. جريان توحيد را، خداپرستي را در مقابل دنياپرستي، خداپرستي را در مقابل بت قرار دادنِ دنيا و متامع دنيا، مبدأ چنين تفکري شد. آنچه که شما از کليساهاي مسيح(عَلَيْهِ السَّلام) به يادگار داريد که خداي عالَم آن مسير مسيح را تقديس کرد، تأييد کرد و حرکت رُهباني مسيح را که گوشه‌گيري از متامع دنيايي و مقامات دنيايي است، آن را ستود. مسيح(عَلَيْهِ السَّلام) با اين حرکت و با اين نهضت، مسير حيات طيّبه انساني را هموار کرد. زدودن اين حيات دنيايي، بي‌علاقگي، بي‌رغبتي، زهد و بي‌توجهي به متامع دنيايي اين از مهم‌ترين کارهايي است که مسيح(سَلامُ الله عَلَيْه) انجام داد.

 شما امروز جهان را بنگريد، جهان امروز ولو ادّعاي مسيحيت کند، غرب امروز ولو ادّعاي مسيحيت کند، از فرهنگ مسيح، از جريان فکري و تمدني که مسيح توليد کرد، فاصله دارد. جريان حبّ به دنيا امروز رنگ ديگري گرفته است. کاپيتاليسم، سرمايه‌داري ناجوانمرد امروز مسير زندگي و حيات انساني را به شدّت تهديد مي‌کند. اقتصاد، پول، ثروت، مال، علاقمندي به لذت دنيايي دقيقاً خلاف آن چيزي است که حضرت مسيح به عنوان رسالت الهي براي بشر آورده است. آن کساني که امروز مدّعي‌ هستند که مسيحي هستند؛ اما جريان ثروت و اقتصاد و سيستم تفکري سرمايه‌داري را در جهان ترويج مي‌کنند، اينها به دور از منطق، به دور از فکر و فرهنگ مسيحيت هستند. آيا زندگي زاهدانه مسيح، بي‌رغبتي و بي‌توجهي به زخارف دنيايي و اينکه سرمايه نبايد اصل باشد، سرمايه نبايد بُت باشد که همه توجه، همه همّت، همه فکر و فرهنگ در مسير ازدياد سرمايه، ‌افزوني مال و تعديد اين ارقام و حساب‌هاي بانکي باشد. اين فکري که امروز جهان را دارد تسخير مي‌کند، اين فکر ولو از بلاد مسيح يا از کساني که با انديشه مسيح هستند، مي‌آيد؛ اما ضدّ مسيحيت و ضدّ تفکر و فرهنگ و ديانت و تمدني است که مسيح براي بشر آورده است.

يک پيامبر به نام ابراهيم مي‌آيد و با بت‌ها و بت‌پرستي مقابله مي‌کند و مي‌شود ابراهيم خليل؛ ﴿سَلامٌ عَلي‏ إِبْراهيمَ﴾ و مسير فکر بشر را در بحث بت‌پرستي و شرک اصلاح مي‌کند، راه انديشه صحيح را به بشر مي‌آموزد: ﴿سَلامٌ عَلي‏ إِبْراهيمَ﴾. پيغمبر ديگري مي‌آيد با يک تفکر ديگر، با انديشه الهي و رسالتي ديگر، با اينکه انسان بخواهد سلطه کند و قدرت استکباري ايجاد کند و بخواهد مرکز قدرت باشد، با او مبارزه مي‌کند. اگر در زمان موساي کليم، موسيٰ مأمور بود که با شخص فرعون مبارزه کند، براي اين بود که قدرت در شخص متمرکز بود و اگر اکنون قدرت در سيستم اقتصادي يا سياسي استکبار هست، بايد با همان فرهنگ موسوي در مقابل سيستم‌هاي قدرت و استکباري و استعماري ايستاد.

 اگر امروزه شخص تبديل به شخصيت و سيستم و نظام حاکم و سلطه شده است، بايد با نظام سلطه درست عمل کرد و با مبناي فکر موسوي با نظام قدرت و استکبار و سلطه ايستاد و مقابله کرد. اينها چهره‌هاي ماندگار هستند، جريان‌هايي ثابت هستند، کسي با قدرت سيل‌آساي موساي کليم، عيساي مسيح، ابراهيم خليل نمي‌تواند مبارزه کند، زيرا خداي عالَم اراده‌ او بر ماندگاري اين تفکّر و اين فرهنگ و تمدن است و نوبت رسيده است به رسول مکرّم اسلام، حضرت محمد مصطفي(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)، چون رسول الله، «خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين» است، جامع همه انبياي الهي است، هر چه که انبياي پيشين آورده‌اند، از فکر و فرهنگ و تمدن و انديشه‌هاي متعالي و اخلاق کريمانه و معارف و حقايق، رسول الله از باب، ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ﴾[7] و همه آنچه را که انبياي پيشين آورده‌اند، موسيٰ را تصديق کرد، فکر او، فرهنگ او، تحوّل و نهضت او را رسول الله تأييد کرد.

 به ابراهيم خليل درود فرستاد، خداي عالَم در قرآن به پيغمبر خود مي‌فرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ﴾،[8] ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسي‏﴾،[9] «و اذکر عيسي»، اينها را به ياد او مي‌آورد و به پيغمبر مي‌فرمايد که اينها را تأييد کنند. ما با مسيحيت، با يهوديت، با اديان ابراهيم هيچ ستيزي نداريم، اينها در امتداد يک خطّ طولاني توحيدي هستند. از آدم تا خاتم ما يک مسير توحيدي داريم و هر کدام از انبيا گام‌هايي را در مسئله رسالت، نبوّت و امامت پيش بردند. ما که با دين مسيح تعارضي نداريم! ما که با دين عيسيٰ تعارضي نداريم! دين مسيح دين الهي است، شريعت‌هاي ما ممکن است فرق کند؛ اما دين ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾؛[10] يک دين از اول تا آخر بوده به نام اسلام؛ بخشي از اين دين و مقطعي از اين دين را ابراهيم خليل و مقطعي ديگر را موساي کليم و مقطعي ديگر را عيسيٰ(عَلَيْهِم أَفْضَلُ‏َََُُُُُُُِِّّ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّين‏) و در بخش پاياني هم رسول الله همه صحنه دين را به اوج رساند، به کمال رساند و جلوه‌هاي هر يک از اين اديان گذشته را هم نمودار کرد، آشکار کرد، به جهانيان معرّفي کرد. مبادا عيسيٰ را تحريف کنيد؟! عيسيٰ مبارزه با دنياپرستي مبارزه با مال و اقتصاد کاذب، با سرمايه‌داري کاذب که سلطه‌ آن را بر بشريت امروز دارد سايه‌افکن مي‌کند، با اين مبارزه کرده است.

 زندگي عيسيٰ نشان از زهد و بي‌رغبتي و بي‌توجهي به دنياست، آيا مسيحيان امروز اين تفکر را پيش گرفته‌اند يا «اصالة الاقتصاد» را، اصالت پول را، اصالت سرمايه را، هدف گرفته‌اند و تمام انسان‌ها را براي رسيدن به مال از افتضاح‌ترين کارها و ننگين‌ترين کارها درآمد دارند، به دست مي‌آورند! واي بر اين انسان گم‌کرده راه! واي بر آنان که از مسير انبيا خارج شدند! شما ببينيد مردم جهان چگونه و از چه راه‌هايي پول در مي‌آورند؟ واي! وقتي انسان نگاه مي‌کند، از شنيع‌ترين کارها، از پَست‌ترين کارها که حيوان هم انجام نمي‌دهد، دارند پول در‌مي‌آورند! درآمد است، اقتصاد است، اقتصاد اصل است! اي واي بر شما! اين نفرين خدا بر شما که اين فرهنگ را داريد ترويج مي‌کنيد! اقتصاد است ما داريم پول در‌مي‌آوريم، حالا هر طوري شد و از هر راهي شد! ولو به کشتن! ولو به از بين بردن! ولو به دريدن ناموس‌ها! ولو به دريدن حيثيت‌هاي انسان‌ها! به هر کاري دست مي‌زنند، ما پول مي‌خواهيم! و همه را هم توجيه کردند! همه کارها و شنيع‌ترين کارها توجيه شده بر اساس نظام حقوق بشر! نفرين بر اين حقوق بشري که بشريت را زير سؤال برده و سلطه عزّت انساني را از خود گرفته و انسان را رها کرده در اين وادي حسرت و وادي حيرت! اين است تمدّن؟! اين است فرهنگ؟! اين است انسانيّت؟! اين است انديشه انبياي الهي و صحف آسماني؟! چه کسي بايد بشر را نجات دهد؟ چه آييني است، چه فرهنگي است، چه قيام و نهضتي است که مي‌تواند اين انديشه‌هاي پليد و پَستي که انسان را در نهايت ذلّت مي‌برد، انسان را نجات دهد از اين مرداب؟ اين چه فرهنگي است؟! چه قدر اين فرهنگ زرق و برق دارد؟ چه تبليغاتي! چه جشنواره‌هايي؟ چه افتتاحيه‌هايي؟ چه اختتاميه‌هايي براي پَست‌ترين کارها دارند مي‌گذارند؟! تا نشان بدهند که اين کار درست است! بشر عادي هم که بيچاره خبر ندارد! در جهل نگه مي‌دارند، در استخفاف نگه مي‌دارند تا اين فرهنگ غلط و منحطّ خود را حاکم کنند. اين منطق، منطق انساني نيست، اين منطق، منطق الهي نيست، اين منطقي نيست که انبياي الهي براي بشر از آسمان آوردند. بشر را که رها کني، اين حيوانيّت است، اين ذلّت است، اين خواري و ننگ و عار است.

درود خدا بر حسين بن علي و اصحاب و يارانش که ما را نجات داد، ما را در مسير ديگري قرار داد، چشم ما را به فضاي ديگري آشنا و روشن کرد و ما نجات پيدا کنيم ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ از اين فرهنگ منحط! اين بحث بسيار بحث جامعه‌شناسي مهمي است و نياز به تفصيل دارد، اجازه بدهيد همين بخش را که امشب عرض کردم به همين مقدار اکتفا کنم و ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در جلسه بعد جريان رسالت و نبوّت نبي خاتم و حاکميت توحيد در همه مراتب را ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ عرض کنيم و آنچه که از رسول گرامي اسلام براي ما توسط سالار شهيدان، حسين بن علي مانده است ادامه دهيم.

برادران و خواهران! بنده هيچ کسي نيستم، هيچ قابليتي نداريم؛ اما درخواست عاجزانه از جايگاه دين دارم که راجع به نهضت ابي‌ عبدالله مراعات کنيد و اين شب‌ها مواظب رفت و آمدهاي‌تان باشيد، مواظب لباس‌هاي‌تان باشيد، مواظب آراستن‌ها و آرايش‌هاي‌تان باشيد. اينها مربوط مي‌شود به جريان حسينيه‌ها و نهضت ابي‌عبدالله موجب آلودگي مي‌شود. شما اين همه جشن‌هاي عروسي داريد، جشن‌هاي تولد داريد، ـ إلي ماشاءالله ـ در طول سال مي‌توانيد مراسم شادي و جشن داشته باشيد، اين مجالس حُزن و عزا را به مجلس آرايش و آراستن نيآلاييد! آلوده نکنيد، اين حسين حق عظيمي به گردن ما دارد. برادران و خواهران! مواظب باشيد، اين‌جا جايگاه حرم الهي است، در حرم، حريم نگاه داريم! محرّم حرم الهي است، حرم اهل بيت است، حريم حرم را با آمد و شد خودمان ـ مَعَاذَالله ـ نيآلاييم، آلوده نکنيم، اين قدر جلساتي هست! برويد جاي ديگر؛ اما آن که متعلق به ابا عبدالله است، نام حسين بر آن است، با آهنگ‌ها، با نغمه‌ها با بازيگري با نمايش‌بازي و امثال آن نيآلاييد، حيف است! بناست ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ ابي‌عبدالله شفيع ما باشد، ما چگونه مي‌توانيم در قيامت روبه‌رو بشويم با کسي که مي‌خواهد ما را به بهشت ببرد و مي‌گويد براي عزاي ما شما لباس جشن پوشيديد، لباس سُرور پوشيديد. شايسته نيست که فضاي حسينيه، فضاي محفل و محلي که به ابي‌عبدالله تعلق دارد، ما بيآلاييم!

امشب شب هفتم ماه محرّم است و در اين شب جذّاب‌ترين انسان، شايسته‌ترين انسان‌ها، انساني که محبوب همگان است، با ويژگي‌هاي خود و امتيازات خود چهره‌اي از خود به يادگار گذاشته است که هر کسي نام او را مي‌شنود؛ فضايل اخلاقي، گذشت، رشادت، جوانمردي، وفاداري به يادش مي‌آيد. شبي است که متعلق است به آقا عباس بن علي، قمر بني‌هاشم، «بَابَ الْحَوَائِج إِلَي اللَّه» عباس بن علي است. چه شخصيت‌هايي ما داريم واقعاً! چه قدر بايد خدا را شکر کنيم! چه الگوهايي! چه نمادهايي! اگر در خلوت و جلوت بگويند چه کسي را دوست داري؟ وقتي بگويند نام ابوالفضل، عباس بن علي، انسان احساس وزانت و سنگيني مي‌کند، احساس پشتوانه مي‌کند، احساس مي‌کند، تنها نيست، غريب نيست. در اين وادي حسرت دنيايي، نامي است آشنا، دستگير و نجات‌بخش و سعادت‌آفرين، عباس بن علي، قمر بني‌هاشم، «بَابَ الْحَوَائِج إِلَي اللَّه». اين انسان در گذشت و وفاداري به حدّي استوار بود که ابا عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) وقتي در حق او دعا کرد، فرمود خدا به تو جزاي خير دهد که زنده‌ات و مرده‌ات هم مرا نصرت کرد. مُرده عباس بن علي، قمر بني‌هاشم چگونه ابي‌عبدالله را نصرت کرد؟ وقتي حضرت خواست نعش برادر را به سَمت خيمه ببرد، عباس بن علي عرض کرد، تو را به حُرمت جدّت، رسول الله دست از من بردار! مرا به خيمه نبر! عرض کرد، «لماذا يَا أَخِي»؟ چرا برادرم! چرا اجازه نمي‌دهي پيکرت را ببرم؟ عرض کرد، من اگر با اين وضع، با بدن پاره‌ پاره، دست‌هاي قلم‌شده، سرِ شکافته شده، چشمان خون گرفته، بياييم به سَمت خيمه‌ها، اهل بيت و بچه‌ها صبوري‌ آنها کم مي‌شود، اينها بايد مقاومت کنند، اينها به فکر منِ عباس زنده‌اند، فکر مي‌کنند عباس زنده است و فکر مي‌کنند دلاوري و سلحشوري او، آنها را حمايت خواهد کرد و لذا به همين خاطر اينها الآن سر پا هستند، وقتي اين بدن را، اين قطعه قطعه و پاره پاره بدن را ببينند، قطعاً صبر آنها کم مي‌شود، عزّت آنها کم مي‌شود، لشکر هم متفرق مي‌شود و اين به صلاح خاندان و اهل خيمه نيست. اين‌جا ابي عبدالله او را دعا کرد، فرمود خدا به تو بهترين جزا را عطا کرد که حتي مرده‌ات هم به من وفادار است. اين وفاداري است، زنده‌اش که هيچ! حتي به هر حال همه مي‌گويند وصيت مي‌کنند که ما را به خيمه «دار الحرب» ببر! اين‌جا زير دست و پاي دشمن مي‌افتم، زير پاي اسبان آنها مي‌افتم، مرا ببر! اما اين وفاداري تا اين حد که مرده‌اش هم دل ابي‌عبدالله را مي‌خواهد آرام کند، عرض مي‌کند، همين‌جا مي‌خواهم باشم، پيکرم همين‌جا باشد.

آيا شما مي‌دانيد سرّ اين سقاخانه‌ها چيست؟ در گذشته از حرم ابي‌عبدالله تا حرم عباس بن علي که الآن «بين الحرمين» مي‌گويند، دو طرف سقاخانه مي‌گذاشتند که از ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) وقتي از حرم آن حضرت مي‌خواهند بروند خدمت حضرت ابوالفضل به ياد سقّايي، به ياد اينکه او سقّاي اهل حرم بود، ناله بزنند و ضجّه بزنند و گريه بکنند. اين سقّاخانه‌ها نقش آنها اين بود که ياد عباس بن علي را در دل زنده مي‌کرد. از حرم ابي‌عبدالله تا حرم آقا عباس بن علي، قمر بني‌هاشم اين دو طرف سقّاخانه‌ها بوده است. اينها نماد وفاداري را در دل‌ها زنده مي‌کند. وقتي نوبت به خود قمر بني‌هاشم رسيد، آمد، عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ‏ صَدْرِي‏ وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاة»؛ برادرجان! ديگر دلم از اين حيات دنيا و از ديدن اين منافقان، اين جاهلان به تنگ آمده، «هل لي من رخصة»؛ آيا اجازه مي‌دهي که به ميدان بروم؟ ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»؛[11] تو پرچم‌دار لشکر من هستي، علامت لشکر من هستي، اگر تو بروي و شهيد شوي، ديگر لشکرم متفرق خواهد شد! عرض کرد اگر اجازه مي‌دهيد، من به ميدان بروم! حضرت فرمود، اکنون مصمّم هستي «و الله يعض علي عطش الأطفال»؛ قَسم به خدا تشنگي اين بچه‌ها براي من سخت است. يک نکته‌اي را همين‌جا عرض کنم، يک سؤالي است، بله! عباس بن علي، قدرت ولايي دارد، مي‌تواند همه اين افرادي که اين‌جا هستند را به قدرت الهي همه را کنار بزند، بله! قدرت انساني اين قدر زياد نيست، دَه نفر، بيست نفر؛ اما قدرت الهي أحدي نمي‌تواند مانعش باشد، اينها «وَلي الله» بودند، مي‌توانستند به راحتي از پسِ اين لشکر برآيند؛ اما خدا بنا نيست که اين‌جا قدرت‌نمايي کند و اينها را از بين ببرد، خدا مي‌خواهد جامعه بيدار شوند. بعضي‌ها مي‌گويند، مگر ابي‌عبدالله قدرت نداشت؟ مگر عباس بن علي قدرت نداشت؟ بله، خدا در قرآن مي‌فرمايد که ما اگر بخواهيم همه اينها را از بين مي‌بريم؛ ولي بناست که جامعه بيدار شود، جامعه متوجه جهل و جهالت شود، متوجه کفر و استکبار شود. يک مقدار به ايشان اجازه و ميدان مي‌دهد، بقيه را بايد که با شرايط عادي پيش ببرند. فرشته‌ها آمدند، ملائک آمدند، جنّي‌ها آمدند، حضرت به أحدي اجازه نداد، بناست نظام بشري پيش برود و انسان‌ها بيدار شوند و لذا عباس بن علي اجازه گرفت، مَشک را گرفت و به سَمت شريعه فرات حرکت کرد. شبي است که متعلق است به آقا عباس بن علي، قمر بني‌هاشم، يک مقدار دل بدهيم، يک مقدار فکر داشته باشيم و مسئله وفادراي عباس را در دل‌مان و محبّت و عشق و ارادت به آن حضرت را ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در دل بيشتر بگيريم. چهار هزار نفر مأمور شريعه فرات بودند، عباس بن علي، قمر بني‌هاشم با قدرت الهي اينها را کنار زد و وارد شريعه فرات شد. تشنه است و تا کمر اسب آب فرا گرفته است، غرفه‌‌اي از آب را به کف گرفت، همين که نزديک زبان آورد، «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْن»؛[12] به ياد تشنه‌کامي ابي‌عبدالله اين آب را به زمين ريخت و روي آب ريخت، مَشک را پُر از آب کرد و تمام اميدش اين است که اين آب را به اهل خيمه‌ها برساند، لب‌هاي بچه‌ها را تَر کند و دل ابي‌عبدالله را شاد کند، با همه همّت حضرت از نخلستان رفت تا بتواند زودتر به هدف برسد؛ اما عده‌اي ناجوانمرد کمين کردند و اول دست راست را و بعداً دست چپ حضرت را قطع کردند و اين‌جا نقل کردند، عباس بن علي، قمر بني‌هاشم مجبور شد که مَشک را به دندان بگيرد، سر خم کرد، مَشک را به دندان گرفت تا شمشيري يا نيزه‌اي به مَشک اصابت نکند، ببينيد که وفاداري تا کجاست؟! از طرفي با بقيه دو تا دست عَلم را گرفت، چون از ساعد قطع کردند، ديگر اين بقيه دو تا دست ماند، با بقيه دو تا دست عَلم را گرفت و با دندان هم مَشک را گرفت و سر خم کرد با همه وجود، اين آب را به خيمه‌ها ببرد، وقتي دست در پيکر نباشد، دشمن به خود جرأت مي‌دهد، نزديک شدند و عمودي بر فرق نازنين عباس بن علي، قمر بني‌هاشم فرود آمد و اين‌جا وقتي حضرت از اسب مي‌افتد، طبيعي است که هر کسي، هر سوارکاري موقعي از اسب مي‌افتد، دست را حائل مي‌کند، اين‌جا قمر بني‌هاشم دست نداشت، با صورت قمر بني‌هاشمي که چشمانش تير خورده بود و دستانش قلم شده بود، به زمين افتاد، «يا أخيٰ ادرک أخاک»؛ ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) به حال نزار، با حال ضعف آمد، لشکر ديدند که حضرت از اسب پايين آمد و چيزي را گرفت و با لبان مبارکش مي‌بوسد، اين چه چيزي است که حسين دارد مي‌بوسد؟ باز جلوتر آمد، ديدند که حسين دوباره خم شد و چيز ديگري را از زمين گرفت، دارد مي‌بوسد، نگاه کردند، ديدند دستان قلم‌شده عباس بن علي است، اين دست را، ولي خدا، حجّت خدا و حبيب خدا، ابي‌عبدالله بوسيد. آمد کنار اين بدن پاره پاره، «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي».[13]

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي‏ الْقَوْمِ الظَّالِمِين‏ ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾[14]»،

 «نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا اللَّه‏ يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار پروردگارا! اين قليل توسّلات، عزاداري، انجام امور خير، خصوصاً بهترين خيرها، عشق و ارادت به ابي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) از همگان، برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!

من از همين جا از مسئولان محترم اوقاف شهر که تلاش و کوشش فراوان براي احياي اين حسينيه و مرافق اين حسينيه انجام دادند و جناب حجت الاسلام حاج آقاي عليخاني مسئول اوقاف شهر هم در جمع شما عزادارن حضور دارند، از ايشان تشکر مي‌کنم و براي همه اين بزرگواران، همکارانشان، همّت بيشتر براي احياي موقوفات، احياي فرهنگ وقف، تمدّني که وقف براي جامعه مي‌آورد ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ از درگاه الهي آرزو مي‌کنيم، خدايا به همه اين بزرگواران، خير دنيا و آخرت مرحمت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بگردان!

خدايا مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

حوايج مشروعه امت اسلام، برآورده به خير بفرما!

آني و لحظه‌اي ما را از خود و از قرآن و عترت خود جدا مفرما!

در دنيا ما را به زيارت قبر سالار شهيدان و در آخرت به شفاعت آن حضرت موفق بفرما!

خدايا کشور ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، جوانان ما، دختران ما، پسران ما، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مقدس آقاي ما، مولاي‌ ما، امام زمان ما را از همه ما راضي و خرسند بگردان!

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه‏ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

[1]. سوره انبياء، آيه58.

[2]. سوره صافات، آيه109.

[3]. سوره نازعات، آيه24.

[4]. سوره انعام، آيه57.

[5]. سوره مائده, آيه55.

[6]. سوره آل‌عمران, آيه42.

[7]. سوره مائده، آيه48.

[8]. سوره مريم، آيه41.

[9]. سوره مريم، آيه51.

[10]. سوره آل‌عمران, آيه19.

[11]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص41.

[12]. مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة من الواجبات و المستحبات (ط ـ القديمة)، ص177.

[13]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص42.

[14]. سوره شعرا، آيه227.