02 10 2016 298457 شناسه:
image

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی در دهه محرم 1438هـ.ق ـ جلسه اول

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: مراسم عزاداری و سوگواری سالار شهیدان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی با موضوع «حیات طیبه در مکتب حسین (ع)، اندیشه ای نو برای زندگی » در دهه اول محرم الحرام 1438 هـ در مسجد هدایت شهرستان آمل برگزار می گردد.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، بارئ الخلائق الأجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الأرضين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتَمهم و أفضَلهم حَبيب إلهِ العالَمين ابالقاسِم المُصطَفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و عَلي الأصفِياء مِن عِترَته لاسيّما خاتَم الأوصِياء، حُجة بنِ الحَسنِ العَسکري، روحي و ارواحُ العالَمين لهُ الفِداه، بِهم نَتولّي و مِن اعدائهم نَتبرّء الي الله.

اولين شب از محرّم سال 1438 هجري قمري فرا رسيد. محرّم يادآور قيامي گرانقدر و نهضتي بيمانند و حماسهاي جاودان براي همگان، خصوصاً مکتب تشيّع و پيروان قرآن و عترت است. به نثار ارواح تابناک شهداي اسلام، به ويژه سالار شهيدان حسين بن علي صلواتي اهداء فرماييد!

در همين آغاز، از خداي عالَم عاجزانه مسئلت ميکنيم که توفيق برپايي مجالس و محافل مناسب با شأن و خصائص نهضت ابي عبدالله را به همه ما، به امت اسلامي، به جامعه اسلامي و به اين جمع گرامي عطا بفرمايد تا بتوانيم در رساي سالار شهيدان حسين بن علي قدمي برداريم و براي خود حسنهاي ذخيره کنيم و بياندوزيم. گرچه خداي عالَم همه ما را به اين دعا فرا خوانده است که ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾؛[1] خدايا! ما از تو عاجزانه درخواست ميکنيم که توفيق کسب حسنات و نيکيها را به ما، هم در دنيا و هم در آخرت عطا بفرمايي! اما در بين حسنات دنيا و حسنات آخرت، هيچ حسنهاي بالاتر از محبّت و ارادت و معرفت نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت، خصوصاً سالار شهيدان حسين بن علي نيست. خداي کريم و خداي حکيم در قرآن عظيم خود اينگونه ميفرمايد: ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً؛[2] اگر کسي حسنهاي را در دنيا کسب کند، انديشه خير، رفتار و گفتار و کردار نيکو و پسنديدهاي را براي خود فراهم آورد، ما آن حسنه را براي او افزون خواهيم کرد، ما آن نيکويي و خير را در وجود او ماندگار خواهيم کرد و براي او و در نسلهاي او باقي خواهيم نهاد. ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً؛ آن کسي که حسنهاي را کسب کند و انديشهاي و اقدامي و خدمتي نيکو و شايسته فراهم آورد، ما آن حسنه را براي او مضاعف و افزون خواهيم کرد و آن حسنهاي که سرآمدِ همه حسنات و نيکوييهاست، حسنه محبّت و عشق و ارادت به اهل عصمت و طهارت است. «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ مَوَدَّتَهُم‏»؛[3] آن کسي که خداي عالَم، محبّت و دوستي او را واجب کرده است. دوستي يکی از شئون قلب است؛ يک وقت انسان را به يک معرفتي دعوت و وادار ميکنند که بر همه ما واجب است خدا را، مبدأ را، منتها را، رسالت را بشناسيم، اين آگاهي و شناخت بر ما فرض و لازم است. همچنين محبّت و کسب ولايت و دوستي و تولّي نسبت به اهل بيت و تبرّي نسبت به دشمنان اهل بيت هم بر ما واجب است. ما بايد الزاماً در پيرو مکتب قرآن، پيرو مکتب اهل بيت، محبّت نسبت به اهل بيت را در دل و جانمان بنشانيم. بذر محبّت و بذر وِداد و دوستي نسبت به آنها را در دل بنشانيم و بهترين فصل و مناسبترين زمان، زمان محرّم است که اين بذر عشق در دل انسان با اشک و آه به سامان ميرسد. شما ميدانيد وقتي که ميخواهند يک بذري را در درون زمين بکارند، اين بذر هم بايد به لحاظ زماني، هم به لحاظ مکاني، هم به لحاظ شرايط و همه امور فراهم باشد؛ چه زماني مناسبتر و فراهمتر از محرّم براي کاشتن بذر محبّت و عشق و دوستي و نشاندنِ اين بذر حسنه در قلب و جان انسانهاست!؟ قلبهاي ما در محرّم آمادهتر است، اشکهاي در ماه محرّم جاريتر است و زمينه قلبي ما براي رقّت قلب آمادهتر و مهياتر است. هيچ زماني براي کاشتن و نشاندن بذر محبّت نسبت به اهل بيت مناسبتر از فصل محرّم نيست. وقتي انسان بذر را در درون زمين کاشت، بايد آبياري مدام داشته باشد و اين اشک بيروني و آه دروني، آبياري بذر محبّت را به درستي انجام ميدهد. از خداي عالَم عاجزانه مسئلت ميکنيم و درخواست خالصانه داريم که اولاً اين محبّت و تولّي نسبت به اهل بيت را به عنوان بهترين حسنه در اين ماه و در اين فصل، روزي همه ما بگرداند و زمينه خير و سعادت را با نشاندن اين بذر براي همه ما فراهم بياورد به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم).

بحثي که در اين جمع گرامي و در اين ماه عزيز و عظيم و در اين دهه اول ماه محرّم 1438 هجري قمري داريم با اين عنوان است که حيات طيّبه در مکتب امام حسين(عليه السلام) انديشه‌اي نو براي زيستن و زندگي کردن است. حسين بن علي يک چهره تاريخي نيست که در زمان و مکان حبس و محصور باشد، براي همه زمان‌هاست، همه مکان‌هاست، همه اعصار و همه امصار و نسل‌هاست. اين حسين بن علي به عنوان چراغ هدايت، مصباح هدايت همواره فروزان است، همواره فروغ‌بخش است و هميشه براي زندگي مي‌تواند انديشه او زمينه‌ساز سعادت باشد. ما بايد حيات طيّبه را از مکتب ابي عبدالله(عليه السلام) الهام بگيريم اولاً و مبتني بر آن حيات طيبه، روزگار خودمان را و زندگي خودمان را و شرايط عصر و نسل خودمان را براساس اين زندگي و حيات طيبه بسازيم ثانياً. ما نمي‌خواهيم از ابي عبدالله يک داستان و قصه‌اي بِسُراييم و اشک و آهي داشته باشيم! هرگز حسين بن علي به اين انديشه قيام نکرد، او براي ساخت يک زندگي سعادتمندانه، يک حيات شرافتمندانه، يک هماهنگي در حيات به لحاظ فردي، به لحاظ اجتماعي، به لحاظ خانوادگي، به لحاظ قومي و طائفه‌اي، به لحاظ يک حيات جهاني که چه نوع مناسباتي بايد باشد، قيام کرد! بنابراين ما اولاً بايد مکتب ابي عبدالله را به درستي بيابيم و حيات طيّبه‌اي که از اين مکتب براي ما به ميراث رسيده است را خوب بيابيم و مبتني بر آن حيات طيّبه، زندگي عصر خودمان را و شرايط فعلي خودمان را بسازيم. اين موضوعي است که در اين دهه انتخاب شده است که در جمع شما عزيزان، عاشقان و ارادتمندان به سالار شهيدان حسين بن علي جاي طرح و گفتگو دارد.

اما مناسب مي‌دانم براي شب اول محرّم، يک تعريفي از عاشورا، از کربلا، از نهضت ابي عبدالله و قيام آن حضرت داشته باشم. امشب اين برنامه را اختصاص مي‌دهيم به تعريف و توصيف نهضت عاشوراي سالار شهيدان. اگر از ما سؤال کنند محرّم چيست؟ محرّم چرا؟ محرّم چگونه؟ و ما در مقابل محرّم چه وظيفه‌اي داريم؟ بايد يک مُروري بکنيم براي اينکه محرّم را بشناسيم. ما پيروان مکتب قرآن و عترت در بين همه ملت‌ها، همه اقوام و ملل، تنها مکتبي هستيم، تنها جمع و امتي هستيم که به صورت ويژه و خاص راجع به نهضت ابي عبدالله و قيام عاشورا تعلق خاصي داريم. انديشه‌اي، تفکري و يک فرهنگي به صورت خاص نسبت به اين قيام داريم. بله! همه مسلمان‌ها علاقمند هستند، همه اهل اسلام به سالار شهيدان به عنوان يکي از فرزندان و ذرّيه‌ي پيامبر گرامي اسلام به او عشق مي‌ورزند و محبّت دارند؛ اما ما شيعيان، ما ارادتمندان به قرآن و عترت راجع به محرّم، عاشورا، کربلا و قيام ابي عبدالله يک تعلقِ ويژهای داريم. يکي از شاخص‌ترين شاخصه‌ها براي مکتب تشيع، اعتقاد و باور به کربلا و نهضت سالار شهيدان است. ما اين باور را به عنوان يک افتخار، سند حقانيت، سند درستي، سند اعتقاد و باور به ميراث عظيم پيغمبر؛ يعني قرآن و عترت داريم. ما بايد اين سند را خوب شناسيم، ما بايد به جوانب اين سند آشنا باشيم، ما به ابعاد و لايه‌هاي گوناگون اين سندي که خداي عالَم به برکت خون ابي عبدالله در تاريخ جاودانه کرد را بايد بشناسيم. اگر ما شيعه هستيم، اگر ما اعتقاد داريم که پيرو مکتب قرآن و عترت هستيم، اگر ما بر اين مکتب اصرار مي‌ورزيم، قله باورهاي ما امامت است و بهترين جلوه از امامت که در تاريخ براي هميشه مي‌درخشد، جريان نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) است؛ لذا اجازه بدهيد يک تعريفي امشب از قيام ابي عبدالله داشته باشيم. قيام ابي عبدالله و نهضت عاشورا چيست؟ و چرا و چگونه و به چه هدفي اين قيام و اين نهضت انجام شده است؟

تاريخ رسالت و نبوّت منتهي شده است به وجود مبارک سيد الأنبياء و خاتم المرسلين حضرت محمّد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم)، قرآني خدا به رسول الله داد که اين قرآن حاوي همه جلوه‌هاي هدايت است، از آدم تا خاتم هيچ برگي از برگ‌هاي هدايت نيست مگر اينکه در اين صحيفه آسماني آفتابي الهي؛ يعني قرآن آمده است، ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾،[4] هر آنچه را که خداي عالَم به آدم، به نوح، به ابراهيم، به موسي، به عيسي، به همه انبياي الهي داده است، به صورت جمعي، به صورت لفّي در قرآن اين صحيفه آسماني عطا فرمود، ﴿إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولي‏ ٭ صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي﴾،[5] آنچه را که در صحيفه تورات و صحيفه انجيل و زبور داود و ديگر کتب آسماني است، در قرآن آمده است و به لحاظ انبياي الهي هم رسول گرامي اسلام جامع جميع کمالاتي است که خدا به انبياء عطا فرمود. اگر به آدم، اگر به نوح، اگر به ابراهيم و موسي و عيسي و ساير انبياي الهي نبوّت را، ولايت را، امامت را عطا کرد، آن برترين‌ها و صفايا و کَرائم رسالتش را به رسول گرامي اسلام داد، «بُعِثْتُ‏ لِأُتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏».[6] اگر به انبياي پيشين در حوزه اخلاق، در حوزه عقايد، در حوزه احکام، کرائمي را خدا عطا فرمود، اين را نسبت به پيغمبر به تمام رساند. نبي گرامي اسلام به مصابه صد است، «چون که صد آمد نود هم پيش ماست»، با وجود رسول الله همه انبياء جمع هستند؛ لذا پيغمبر مي‌شود «سيد الأنبياء» و با وجود قرآن، همه کتب آسماني جمع است؛ لذا قرآن مي‌شود «سيد کتب». ما چيزي را به لحاظ درهاي غيب که از آسمان خداي عالَم براي ما برنامه و نسخه هدايت و سعادت بپيچد نيست مگر اينکه همه اينها فراهم آمده است. هيچ چيزي بشر بدو نياز ندارد، به لحاظ اينکه راه را بشناسد، سعاد را بيابد و انگيزه تلاش و حرکت را داشته باشد مگر اينکه خداي عالَم عطا فرمود. اين راه است و راهنماياني را هم خداي عالَم به پيغمبرش معرّفي کرد که آنها ائمه هستند، اين راهنما و اين راه و اگر انسان سعادتش را بخواهد هيچ محدوديتي ندارد. عالي‌ترين علم و برترين اخلاق در صحيفه وجود اولياي الهي هست؛ لذا روزي که رسول گرامي اسلام داشت چشم از اين جهان مي‌بست، سؤال کرد آيا چيزي را فروگزار کردم؟ آيا هر آنچه را که خداي عالَم براي ابلاغ بيان فرموده است من کوتاهي کردم؟ همه آنها گفتند که با نهايت سعي و تلاش پيغمبر همه را ابلاغ کرد. فرمود من دين را به کمال رساندم و نعمت هدايت را تمام کردم و اين دين مرضي من است، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً.[7] اين قرآن است اين نسخه کلام الهي است که با صراحت مي‌فرمايد دين هيچ چيزي کم ندارد، به کمال رسيده، به بلوغ و تمام رسيده و اين دين مرضي منِ خداست، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً. شفّاف، روشن، با همه ابعاد، اين دين آمده است، ديگر چيزي براي انسان که بخواهد در پيشگاه خدا احتجاج کند و عذرخواهي کند وجود ندارد، همه به نحو أحسن عطا شده است، هيچ منّتي هم خدا براي اين کار ندارد، هيچ منّتي نمي‌گذارد، خدا خداي کريم است خداي جواد است، همان طوري که همه نعمت‌هاي ظاهري را عطا فرموده است. ﴿أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾،[8] نعمت باطنه چيست؟ نعمت معرفت است، نعمت شناخت و آگاهي است، نعمت هدايت است، نعمت ارادت است و خداي عالَم به بهترين وجهي عطا فرموده است. ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾،[9] اين قصه تمام شد و پيغمبر هم با اين وضع از امّتش خداحافظي کرد. دين را به دست صاحبان سپرد، مردم را به اين صاحبان و راهنمايان از يک سو و به تبعيت از قرآن و کتاب و کلام الهي از سوي ديگر فرا خواند و صحنه غدير و حماسه غدير را در اوج عظمت و شکوه و جلال ايجاد کرد. ديگر هيچ چيزي از ناحيه پروردگار عالَم کم گذاشته نشده است؛ اما به هر حال انحراف ايجاد شد، جريان سقيفه، غدير را تحت الشعاع قرار داد و باعث شد که مسير دين از بعد از ارتحال پيامبر گرامي اسلام منحرف شد و اين انحراف ادامه پيدا کرد، ادامه پيدا کرد تا رسيد به سال شصت هجري قمري؛ يعني پنجاه سال بعد از رحلت رسول گرامي اسلام، چون رسول الله سيزده سال در مکه و دَه سال هم در مدينه به هنگامه و حماسه نبوّت و رسالت پرداختند و اهتمام ورزيدند و در سال دهم و يازدهم هجري رحلت فرمودند و سال 61 هجري قصه غم‌آور و حزن‌آور شهادت ابي عبدالله اتفاق افتاد.

چرا کربلا  اتفاق افتاد و چرا نهضت ابي عبدالله و چرا قيام؟ اين انحراف استمرار يافت، امتداد پيدا کرد. بني‌اميه نانجيب اين طايفه خبيث و اين شجره ملعونه خبيثه مسير انحراف و تباهي را در امت اسلامي ترويج کردند و ترويج کردند تا رسيد به ننگين‌ترين چهره شجره خبيثه و ملعونه بين‌اميه و اين فرد آلوده‌اي که از او به يزيد ياد مي‌کردند. اين يزيد چون عصاره همه پلشتي‌ها و پليدي‌ها بود، خلاصه همه طغيان و عصيان و کفر بني‌اميه بود، ديگر داشت همه چيز را آشکار مي‌کرد، همه آنچه را که انبياي الهي و خصوصاً رسول خاتم آورده بودند همه را داشت از بين مي‌برد و داشت دوباره جريان کفر و شرک و بت‌پرستي را به صورت علن آشکار مي‌کرد. بله! به ظاهر به عنوان خليفه پيغمبر بود ـ معاذالله ـ به ظاهر لباس خلافت پوشيده بود؛ اما در باطن لباس سلطنت و حکومت ظلم و جور را به تن کرده بود. ابي عبدالله(عليه السلام) وقتي مسير را تا اين حد به بيراهه ديد و ديد که ديگر چيزي از اسلام نمانده است که فرمود: «وَ عَلَي الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏»؛[10] فرمود آن ديني که و آن امتي که به راعي و حامي همانند يزيد مبتلا بشود، «وَ عَلَي الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؛ وقتي يک امتي، يک ديني به يک راعي، حاکمي، سلطاني همانند يزيد ـ معاذالله ـ گرفتار بشود، ديگر بايد فاتحه‌اش را خواند. حضرت چاره‌اي جز قيام نداشت، اگر حضرت قيام نمي‌کرد و حتي شبانه از مدينه خارج نمي‌شد، شبانه سحرگاهان ابي عبدالله(عليه السلام) «خائفاً» از مدينه خارج شد، براي اينکه مي‌خواست اگر در مدينه مي‌ماند، آنها يا بايد حضرت همان جا ـ معاذالله ـ بيعت مي‌کرد و يا بايد همان جا کشته مي‌شد، چون فرمان يزيد از شام به والي مدينه اين بود که اگر حسين بن علي بيعت کرد که بيعت کرد، وگرنه سرش را جدا کن و براي من بفرست! اين دستور يزيد از شام بود و اگر ابي عبدالله حرکت نمي‌کرد و شبانه از مدينه خارج نمي‌شد، او مأمور بود و خود معذور مي‌دانست بايد چنين کاري مي‌کرد و ابي عبدالله در نهايت خلوت و تنهايي در شهر خودش سرش از بدنش جدا مي‌شد و هيچ کسي هم خبر نداشت و هيچ اتفاقي نمي‌افتاد و آب از آب حرکت نمي‌کرد! حضرت مجبور شد شبانه حرکت کند و مسير از مدينه تا مکه و از مکه تا کوفه را براساس آن اراده الهي براي آن قيام فراهم کند. مقدمات سفر بسيار فراوان است، تاريخ کربلا را نمي‌خواهيم بيان بکنيم ما فقط مي‌خواهيم اجمالاً بدانيم که کربلا چرا و چگونه و با اين نهضت به صورت خيلي اجمالي يک مروري داشته باشيم. ابي عبدالله(عليه السلام) در حقيقت ميراث نبوّت و رسالت و ولايت را از ابتداي تاريخ تا الآن او بر عهده داشت، او کليددار اين ميراث الهي بود، او امام بود و از طرف خدا مأمور است تا اين جايگاه و اين موقعيت الهي را حفظ بکند او که نمي‌توانست دست روي دست بگذارد و اينها بيايند همين جوري؛ حتي اگر دست روي دست ـ معاذالله ـ مي‌گذاشت، آنها اراده‌شان به سربازگيري بود، آنها مي‌خواستند امام حسين(عليه السلام) ـ معاذالله ـ به عنوان يکي از افرادي که با اين حکومت جائر غاصب ظالم دست همکاري و بيعت و سازش مي‌دهد معرفي بشود و اگر ـ معاذالله ـ اين الزام را مي‌خواست يک جوري يزيد انجام بدهد، ديگر چيزي از اسلام نمي‌ماند، تمام ميراث الهي در حقيقت از بين مي‌رفت و لذا چاره‌اي جز هجرت و خروج از مکه، خروج از مدينه به مکه نبود.

اما ابي عبدالله همين جا بحث را مي‌خواهيم دامنه‌اش را کوتاه کنيم و شما را بيش از اين خسته نکنيم ولي اين بخش را لااقل عرض بکنم. ابي عبدالله مسئول صيانت از دين است، مسئول حفاظت دين است، مسئول نگاهداشت امت اسلامي است و نظام امت و زعامت دين به عهده حسين بن علي است. نقش امام مگر چيست؟ نقش امام يک زعيم دين است، رهبر و راهبر دين است، راهنماي صحيفه الهي است و بناست به بشر بفماند اين نسخه، اين کتاب، اين کلام براي سعادت بشر اين‌گونه بايد اجرا بشود. اين در اينجا، در آنجا، در اين مکان، در آن زمان بايد اين جوري اجرا بشود، دين يک چيزي نيست که يک عملي است که براي پياده کردنش امام مي‌خواهد. شما فرض کنيد مثل دانش پزشکي؛ اين دانش پزشکي وقتي مي‌خواهد پياده بشود روي هر مريضي روي هر بيماري يک نسخه خاص دارد، اين هزاران نسخه‌اي که پزشکان مي‌نويسند از يک دانشي به نام دانش طب الهام مي‌گيرد، اين دانش طب اصل است، دانش است؛ اما براي اينکه در جايگاه خودش و در مورد خودش پياده شود نيازمند به طبابت است نيازمند به درمان خاص است. اگر ده‌هزار نفر به پزشکي مراجعه کنند ده‌هزار نسخه بايد نوشته بشود و اين ده‌هزار نسخه از دانش پزشکي الهام مي‌گيرد، مگر هر کسي مي‌تواند نسخه بنويسد؟! دين هم يک نسخه آسماني است، يک صحيفه الهي است. اين دين براي پياده‌ شدن يک وقت جنگ مي‌خواهد، يک وقت صلح مي‌خواهد، يک وقت مِهر مي‌خواهد يک وقت قَهر مي‌خواهد. در مورد يک شخصي مِهر است، در مورد شخص ديگري قهر است. در يک روز جنگ است در يک روز صلح است. دو نفر آمدند خدمت آقا امام رضا(عليه السلام) هر دو از يک جا حرکت کردند، از يک شهر حرکت کردند، از يک مسير آمدند خدمت آقا امام رضا(عليه السلام). سؤال کردند يابن رسول الله! نماز ما چگونه است؟ حضرت به يکي فرمود نماز تو شکسته است، اما نماز تو تمام است! گفتند مگر مي‌شود؟ ما هر دو از يک شهر آمديم، از يک ديار از يک مسير به يک مقصد آمديم! حضرت فرمود آنکه به او گفتم نمازش تمام است، براي اين است که او آمده مأمون را زيارت بکند سلطان را زيارت بکند و زيارت مأمون و سلطان زيارتِ حرام است و نماز به جهت اينکه سفرش سفر حرام است نمازش تمام است؛ اما به تو که گفتم نماز تو شکسته است، چون تو به زيارت من آمدي، به قصد دين و ايمان آمدي، تو مسافري و نماز تو شکسته است. آن شخص چون به زيارت مأمون آمده، سفر حرام است و در سفر حرام نماز تمام است. اين جوري است، مگر مي‌شود هر کسي بيايد به دين، به حديث، به يک آيه‌اي نگاه کند و اين جوري حرف بزند؟! جزئيات اجراي دين را امام معصوم(عليه السلام) بايد به جامعه بشري بگويد. اين نيست که فرض کنيد که 114 تا سوره داريم، هزاران روايت داريم، سنّت رسول الله، تاريخ رسول الله، مگر اينها به همين راحتي است که آدم بخواهد اگر اين جور بود پس چرا ما نياز به امام داشتيم؟! اگر همه بنا بود که يک راه مشخصي را برويم ديگر چه نيازي به امام داشتيم؟! اينکه رسول الله مأمور مي‌شود و خداي عالَم به او مي‌فرمايد اگر ابلاغ ولايت علي بن ابيطالب را نکني ﴿فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛[11] اصلاً رسالت خدا را انجام ندادي، ولو همه را انجام داده باشي! براي اين است که او بناست که اين دين را پياده بکند. اين جوري نيست که هر کسي بتواند! اين دين در اختيار نانجيبان و نامردان و ناکسان عالَم قرار گرفت. قاطبه بني‌اميه و طايفه خبيثه بني‌اميه به عنوان سردمدار دين شدند. اينجا ابي عبدالله براي صيانت دين، اگر سؤال کردند چرا قيام کرد ابي عبدالله؟ چرا اين نهضت را و چرا اين حرکت الهي را ابي عبدالله(عليه السلام) انجام داد؟ براي اين بود که اين دين حفظ بشود، اين قرآن، اين نسخه هدايت الهي مصون بماند. وقتي يک انساني همانند يزيد ـ معاذالله ـ راهنماي بشر باشد و براساس تفسير خودش و علماي سوء و روحانيوني که در دربار اين خبيث براي خود انتخاب کرده بود، دين را بخواهد تفسير بکند، معلوم است که چگونه تفسير مي‌کند! اينجا ابي عبدالله(عليه السلام) براي اينکه دين را مصون نگه بدارد، آيين الهي را، روش و منش پروردگار عالَم که براي هدايت بشر خداي عالَم نازل کرد اين را مصون نگه بدارد اين کار را کرد و اين قرآن فقط کتاب پيغمبر نيست، قرآن صحيفه هدايت همه انبياست و لذا ابي عبدالله(عليه السلام) براي همه چيز آماده شد. شهادت در راه خدا، شهادت فرزندانش، شهادت کودک خردسالش و به اسارت رفتنِ همسرش و خواهرانش و همه کساني که اهل حرم بودند، خيلي کار سنگيني بود! براي اينکه هدف بسيار بزرگ بود. قصه صيانت از دين، زعامت از آيين الهي، پاسداشت و نگاهداشت حرم الهي، اينها بسيار اهداف بالايي است. ما نگوييم که چرا ابي عبدالله؟ اين چرائيت نسبت به آن هدف مي‌بينيم که بسيار مناسب است. اين شرايطي که ظالمان براي دين فراهم کرده بودند و اين گونه دين را به انحراف، به تحريف، به بدعت و به سنّت‌هاي باطل و ميراندن سنّت‌هاي حق کشانده بودند چاره‌اي جز قيام خونين و خون در راه خدا ريختن نبود و لذا ابي عبدالله(عليه السلام) قيامش بسيار هدف والا و عظيم و گرانقدري داشت.

بعد از اين قصه اين بايد بماند، يکي از مسايلي که برادران و خواهران گرانقدر بايستي خوب بدان توجه کنيم اين است که اين قصه و اين جريان، يعني قيام ابي عبدالله(عليه السلام) با تمام جلوه‌هاي الهي براي بقاء و ماندگاري‌اش برنامه‌ريزي شد. شما وقتي به مجامع روايي ما به تاريخ ما، به سنّت‌هايي که از حتي انبياي پيش از رسول الله و ائمه و حتي حضرت بقية الله امام زمان(عليه السلام) ببينيد رواياتي، بياناتي فوق‌العاده تمام تلاش انجام شد تا اين قصه را حفظ بکنند. رواياتي بسيار عظيم، بسيار شگفت، بسيار قريب، اگر کسي يکبار بگويد «السلام عليک يا ابا عبدالله»، اگر کسي يک قطره اشکي از چشمانش جاري بشود، به اندازه پَرِ يک مگس اين چشم براي حسين(عليه السلام) بگريد و از اين جور روايت «الي ما شاء الله»، چرا؟ چرا؟ چون تنها چيزي که مي‌توانست صيانت کند و حفاظت کند از جريان ميراث الهي، فقط اين قلعه بود، اين قلعه بايد حفظ بشود. «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي‏»،[12] اين قلعه بايد حفظ بشود. چرا اين قلعه بايد حفظ بشود؟ چون درون اين قلعه امانت الهي و ميراث فرهنگي و تمدّني آسماني الهي نهفته است. کربلا قلعه است، عاشورا حصن حصيني است که خدا ايجاد کرده تا دين زخمي نشود، دين دست نخورد، دين تحريف نشود، دين به تفسير اين و آن درنيايد، دين خالص بماند، دين محض و ناب بماند و بشر دسترسي به دين داشته باشد. اگر قصه عاشورا را و جريان کربلا را ما بخواهيم تشبيه کنيم به يک حقيقتي، اين را يک حصن مي‌دانيم، اين را يک قلعه مي‌دانيم و مراد از حصن و قلعه اين است که حقايق آسماني و جلوه‌هاي رحماني در اين قلعه حفظ بشود و باقي بماند. آنچه که اقتضاي اين نهضت و قيام است اين است که ميراث آسماني و الهي براي هميشه تا زماني که حضرت بقية الله(ارواحنا له الفداء) قيام مي‌کند اين بماند. لذا اين به مصابه ذکر خداست، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾؛[13] ما از اين ذکر محافظت مي‌کنيم. تمام همّ دشمن، با همه آنچه را که در اختيار داشت در قدرتش بود در فکر شيطاني‌اش بود براي از بين بردن جريان کربلا و نهضت عاشورا و قيام ابي عبدالله انجام شد، بارها و بارها آنجا را آب بستند، ويران کردند، شخم زدند، ديگر هيچ اثري در آنجا نمانده بود، احدي جرأت و امکان نمي‌يافت که به سمت حرم ابي عبدالله برود! تمام راه‌ها را براي اينکه اين چراغ را خاموش کنند، افسرده کنند اينها بکار گرفتند. از اين طرف اهل بيت(عليهم السلام) با همه قدرت و شيعيان و پيروان اهل بيت(عليهم السلام) با همه قدرت آمدند تا در مقابل اين تحريف و اين انحراف و اين از بين بردن کربلا و هدم عاشورا مقاومت کنند. اين جريان حماسه عاشورا و حضور پيروان مکتب اهل بيت و شيعيان در عرصه محرم براي چنين هدف بزرگي است. آنها مي‌خواستند با ويران کردند و هدم اين قلعه و حصن، آن درون‌مايه را که عبارت است از وحي، از نبوّت، از رسالت، از ميراث فرهنگي و فکري الهي، آن را منهدم کنند و ويران کنند، بت‌پرستي را حاکم کنند و خداپرستي از صحنه فکر بشر و انديشه بشري بزدايند؛ اما آن چيزي که مقاومت کرد، ايستادگي کرد، صبوري کرد و به شهادت بسياري از شيعيان انجاميد، اين بود که کربلا را حفظ کرد. از قرآن خبر نداشتند، از مکتب فروغ‌بخش الهي در حوزه توحيد و معارف خبر نداشتند، همه به فکر اين بودند که اين قلعه را حفظ کنند، خونشان را، جانشان را، مالشان را، همه حيثيت خود را مي‌دادند تا اين قلعه را حفظ کنند. از خيلي‌ها سؤال مي‌کرديم که چه خبر است؟ از آن درون چه خبر داريد؟ مي‌گفتند من خبر ندارم! من فقط عشقم حسين است! عشق من حسين است يعني چه؟ يعني اين قلعه حفظ بشود، اين قلعه مصون بماند. تمام همّت بر اين بوده است که اين ويران بشود و با ويران شدن، کاخ ايمان و کاخ باورهاي الهي همه منهدم بشود، آنچه که حفظ مي‌کند اين است. چرا مسيحيتي در کار نيست؟ چرا يهوديتي در کار نيست؟ چرا اديان الهي همه‌شان تحريف‌شده هستند؟ حسين در آنها نيست! آن مکتبي که حسين ندارد، آن مکتب باقي نمي‌ماند. آن ديني که حتي در آن دين، يک شخصيتي همانند حسين به علي نباشد، هر چه باشد، باقي نمي‌ماند، مي‌برند! دين را همان فرداي رحلت پيغمبر از بين مي‌برند! اين جور نيست! بشر طغيانگر است، بشر عاصي است، ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي﴾.[14] اين طغيان، اين عصيانگري با طبيعت و سرشت بشر آميخته است، گرچه خداي عالَم براي او فطرت را هم قرار داد، اما اين طبيعت دست غالبي دارد، چنگال چيزه‌اي دارد و اين فطرت را مي‌افسراند. اما اين حسين بن علي با ايجاد اين قلعه آسماني و توحيدي، همه انبياء را حفظ کرد. بيان بسيار ارزشمندي والد بزرگوار ما چند روز قبل فرمودند. فرمودند اگر آقايان اهل تسنّن بدانند آن مقداري که الآن هم از اسلام دارند از ابي عبدالله است! اين جور نيست که اگر ابي عبدالله نبود اسلامي مي‌ماند! آنچه را که الآن هم اهل تسنّن دارد به برکت ابي عبدالله است، چرا؟ چون بعد از رحلت پيغمبر مسير به بني‌اميه خبيث منتهي شد و در سال شصت همين يزيد آلوده ـ معاذالله ـ با لباس پيغمبر در صف جماعت مي‌ايستاد و امامت مي‌کرد و مردم هم مي‌گويند که او ولي امر مسلمين است! به او هم در حقيقت اقتدا مي‌کردند به عنوان امام و رهبر آسماني و راهنماي دين. اگر حسين بن علي نبود اسلام نبود، نه تنها مکتب تشيع که هيچ، هيچ چيزي از قرآن نمي‌ماند، بلکه هيچ چيزي از توحيد نمي‌ماند، بلکه هيچ چيزي از اسم پيغمبري مثل مسيح و موسي نمي‌ماند؛ لذا کار عظيمي است. اين تعريف بسيار اجمالي از محرم است، بسيار کوتاه و به اختصار ما راجع به ابي عبدالله بايد شناخت داشته باشيم و قدر اين محافل خود را بدانيم. الآن چون حکومت حکومت ديني هست و روي آنتن‌ها به اصطلاح اين مداحي و اينها هست شايد! اما در گذشته چه مي‌کردند؟ در خانه‌ها در منازلشان صبحگاهان از اول اذان صبح تا به اذان مغرب تا آخر شب اين شور را نگه مي‌داشتند. شما حتماً از بزرگانتان که هستند سؤال بکنيد که چگونه اينها حفظ کردند اين سنگر را، اين شيعيان خيلي کار عظيمي کردند. حفظ اين قلعه، حفظ اين حصن حصين الهي براي اين بود که دين باقي بماند. عرض کرديم که شايد خيلي‌ها خبر ندارند که اين چيست!؟ همين عشق به ابي عبدالله است، اين سيلي که در اربعين ابي عبدالله(عليه السلام) به راه مي‌افتد، اين براي چيست؟ اينها آيا به معارف درون و حقايق باطني اين دين آشنا هستند؟ براي اين است که اين شعار بماند، اين خانه و اين حصن حصين محفوظ باشد تا مردم از اين درگاه وارد بشوند و دين چراغش روشن باشد. شب اول بود قصد به اين تسديع نبود؛ اما آشنايي با محرم و به وظيفه خودمان و ثنا و ستايش نسبت به همه بزرگاني که اين مسير را براي ما فراهم کردند اين حسينيه عظيم، اين بنيان ارزشمند اعتقادي و فکري و فرهنگي و تمدني را براي ما نهادند که ما بتوانيم به درستي به حقيقت دين آشنا باشيم. خدا اموات را و گذشتگان را و بانيان و واقفان خير را با سالار شهيدان حسين بن علي محشور بفرمايد و ما را هم در مسير مکتب ابي عبدالله(عليه السلام) زنده بدارد و دنيا و آخرت ما را با مکتب ابي عبدالله و وداد و دوستي نسبت به آن حضرت همواره مستمرّ و مستدام بدارد.

عرض توسّلي و ذکر مصيبتي؛ محرم با خودش اشک و آه را دارد. آن قدر حادثه کربلا و واقعه عاشورا و مظلوميت ابي عبدالله و خيمه‌هاي سوخته و سرهاي به روي ني رفته و بدن‌هاي پاره پاره شده و به اسارت رفتن‌ها، اينها فقط کافي انسان مرور بکند تا چشمانش از اشک پُر بشود و دل‌ها غمگين بشود. اين اشک و آه و اين غم سرمايه ماست. ما ممکن است براي عزيزان خود گريه بکنيم، آن گريه‌ها گريه‌هاي عاطفي است، در آن ايمان و معرفت و ارادت نيست، اما قطره اشکي که اينجا ريخته مي‌شود، اين يعني ايمان، اين يعني معرفت، اين يعني عشقاين يعني علاقه، اين محافظ را عادي نگيريد، با وضو شرکت کنيم، با علاقه شرکت کنيم، با ايمان شرکت کنيم، با عشق اشک به چشم بياوريم، بر چشمانمان اشک را تحميل کنيم، آنها را گريستن وادار کنيم، قلب خود را بسوزانيم که اين معرفت است، که اين ايمان است، که اين ارادت است. محبت به ابي عبدالله انصافاً يک ذخيره‌اي است براي دنيا و آخرت. سفر کردن و هجرت غريبانه ابي عبدالله(عليه السلام) از مدينه تا مکه هم بسيار سخت است. او فرزند رسول الله در آن جايگاه اما شبانه و خائفانه! از مدينه هجرت فرمودند. همه اين راه را همه اين مسير را با اخلاق طي کردند، با ادب طي کردند، با حرمت نهادن طي کردند، با آنچه که شايسته يک انسان کريم است، طي کردند. اما وقتي در مسير رسيدنِ به کوفه ناگهان شخصي خبر داد که در کوفه سفير شما را و يار و ياور و نماينده شما را به شهادت رساندند مسلم بن عقيل را به شهادت رساندند. اين خبر بسيار ناگوار بود، چون مسلم تنها و غريب به عنوان نماينده و سفير آن حضرت رفت تا زمينه اجتماعي و فرهنگي براي حضور حضرت فراهم آورد؛ اما ناگهان خبر شهادت مسلم بن عقيل را حضرت شنيد. کيفيت شهادت مسلم هم به جاي خود، اما همين که خبر شهادت را شنيد بچه‌هاي مسلم دخترانش را فرزندانش را خواست روي زانويش نشاند و دست يتيمي بر سر و روي آن بچه‌ها کشيد. اين صحنه را وقتي اهل بيت ديدند اصحاب ديدند که ابي عبدالله(عليه السلام) دختران و فرزندان و پسران مسلم را روي زانو نشاند و دارد دست نوازش به سر و روي آنها مي‌کشد فهميدند که مسلم بن عقيل به شهادت رسيد. اينجا اين خبر بسيار براي اين قافله نگران کننده بود اما «بابي و امي يا ابا عبدالله»! وقتي در عصر عاشورا خود آن حضرت خواست عازم به ميدان بشود، ناگهان بچه‌ها ابي عبدالله حضرت سکينه(سلام الله عليها) آمدند و نزديک شدند گفتند پدر جان! آيا خاطر شريف شما هست که وقتي خبر شهادت مسلم را شنيدي فرزندان مسلم را روي زانو نشاندي و دست يتيمي بر سر و رويشان کشيديد، ما هم لحظاتي بعد يتيم خواهيم شد آن دست نوازش و آن دست محبت را! ابي عبدالله فرمود آرام باشيد خدا قلب شما را آرام خواهد کرد، سفري سخت در پيش داريد، مبادا اشک بريزيد، مبادا گريه کنيد که اين سفر، سفر عزّت است سفر عظمت و جلال و شکوه است و شما بقية الله اين سفر هستيد و بايد با اراده الهي حرکت کنيد.

«علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون» از دوستان فاضل و بزرگوارمان جناب آقايان نورايا تقاضا مي‌کنم دعا بفرماييد! «نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».

بار الها! اين قليل توسلات و عزاداري از همگان از جمع حاضر برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!

خدايا! اينها را به عنوان ذخيره‌اي براي عالَم قبر و قيامت همه ما قرار بده!

خدايا! ايمان را، معرفت را، عشق و ارادت به ابي عبدالله و نهضت الهي‌اش را در دل و جان همه ما قرار بده!

ما را با ولاي حسين و اصحاب کرامش محشور بفرما!

همه گذشتگان را، گذشتگان از اين جمع، آنهايي که در درون و بيرون اين حسينيه آرميده‌اند ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت با ارواح انبياء و اوليا و سيد الشهداء و اصحاب گرامش محشور بفرما!

خدايا! مشکلات را از جوامع اسلامي خصوصاً جامعه اسلامي ما مرتفع بفرما!

مرضاي مسلمين خدايا! لباس عافيت بپوشان!

حوائج مشروع امت اسلام را برآورده به خير بگردان!

خدايا! کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، حوزه‌هاي ما، دانشگاه‌هاي ما، جوانان ما، دختران ما، پسران ما را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

خدايا! قلب مقدس و مطهّر مولايمان و آقايايمان و امام زمان ما را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»

 


[1] . سوره بقره،آيه201.

[2] . سوره شوری، آيه23.

[3] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج43، ص362.

[4] . سوره انعام، آيه38.

[5] . سوره اعلی، آيات18 و19.

[6] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج67، ص372.

[7] . سوره مائده، آيه3.

[8] . سوره لقمان، آيه20.

[9] . سوره رعد، آيه29.

[10]. مثير الاحزان، ص25.

[11]. سوره مائده، آيه67.

[12] . معاني الأخبار، النص، ص371؛ الأمالي(للصدوق)، النص، ص235؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏39، ص246.

[13]. سوره حجر، آيه9.

[14]. سوره علق، آيه6.