12 05 2019 313757 شناسه:

ماه مبارک رمضان و حیات اجتماعی (جلسه پنجم)

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَيي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبی الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏) بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

ششمين روز از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را پشت سر مي‌گذرانيم و خدا را بر اين نعمت و منّت بزرگش سپاس‌گزاريم و از دعاهاي اين شب‌ها و روزها هم بهره‌منديم. يکي از فرازهاي دعاي روز ششم ماه مبارک رمضان اين است که خدايا به جهت تعرّض به معصيتات من را مخذول و خوار و رسوا مفرما! [1] اين انسان همواره در معرض عصيان و طغيان و گناه و تباهي است. اين امر يک وضع طبيعي است که نوع بشر به آن مبتلاست. بسيار اندک هستند انسان‌هايي که از عصمت و صيانت برخوردار و محفوظ هستند در پناه و امن الهي‌ هستند در دژ و قلعه مصون خداي عالم از صيانت برخوردار میباشند. نوع انسان‌ها مبتلا هستند به مسئله گناه و معصيت؛ يا زبان يا دست يا چشم يا حتي ذهن، نفس، همه و همه در معرض معصيت و نافرماني‌ هستند. خدايا ما به اين امر اقرار داريم و اعتراف مي‌کنيم اظهار عجز و ناداني و ناتواني داريم و از تو مي‌خواهيم به جهت اين امر ما را مخذول و رسوا مفرمايي!

در فراز ديگري از همين دعاي روز ششم ماه مبارک رمضان اين است که خدايا آنچه منتهاي رغبت راغبين است به ما مرحمت بفرما![2] غايت و هدف که يکي از مؤلفه‌هاي اصلي زيست و زندگي است براي اهل آن معنا پيدا مي‌کند. در اين خواسته ما مطلبي را از خداي عالم مي‌خواهيم که خيلي برای ما واضح و روشن نيست! اصل آن حق و درست است، اما اينکه آن محتوا آن عمق و آن وسعت خواسته چقدر است، ما توان درک آن را نداريم؛ لذا عرض مي‌کنيم که خدايا منتهاي رغبت راغبين را نصيب و بهره همه ما بفرما و اين از خواسته‌هاي امروز است که روز ششم ماه مبارک رمضان است.

از حضور استاد و دوست بزرگوارمان جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاي احمدي که اين تعهّد و مسئوليت را براي بيان احکام الهي که بسيار مهم و داراي اهميت فراوان و در سنّت اين مسجد و اين طايفه بوده است. در گذشته بسيار دور؛ هم روزها و هم شب‌ها بيان احکام الهي توسط علما، انسان‌هاي مؤمن و شايسته و آشنايان به اين امر بيان مي‌شده است. اکنون که توفيق داريم اين احکام را از زبان اين استاد فاضل و آشناي به احکام مي‌شنويم هم خوشحال هستيم و از مسئولين محترم مسجد که اهتمام داشتند تقريباً هر روز اين امر را دنبال مي‌کردند که مسئله احکام در اين مسجد براي برادران و خواهران گرامي بيان بشود هم سپاسگزاريم.

موضوع بحثي که در طي اين روزها داشتيم و به توفيق الهي داريم، بحث «ماه مبارک رمضان و حيات اجتماعي» است. انسان‌ها از انحاء و انواع حيات برخوردار هستند زندگي چهره‌هاي مختلفي دارد سيماي زندگي يک گونه و يک جبهه نيست از يک زندگي کوچک خانوادگي تا يک زندگي بزرگ اجتماعي و در ابعاد مختلف بعضي‌ها حيات سياسي حيات فرهنگي حيات اقتصادي حيات تربيتي و حيات اجتماعي مختلفي دارند. طبعاً اين زندگي‌ها به جهت زمينه‌ها و شرايط و اوضاع متفاوت، يکسان نيست ممکن است انساني در خانواده با يک اخلاق تُندي مثلاً ـ معاذالله ـ بخواهد زيست بکند ولي در جامعه سعي مي‌کند که مثلاً خودش را آراسته نشان بدهد؛ اين يک نوع حياتي در خانه است و يک نوع حياتي در اجتماع است. يا در مسائل اقتصادي يک حيات شايسته‌اي ممکن است نداشته باشد اهل ـ خداي ناکرده ـ غلّ و غشّ در معامله باشد، ـ معاذالله ـ اهل ربا باشد. در خانه خوب است مسجد نماز مي‌خواند و احياناً احکام الهي را مثلاً در باب «صيام» انجام مي‌دهد ولي در مسائل اجتماعي و يا مسائل اقتصادي يک زيست ديگري دارد. آن زندگي اصلي و اساسي، آن حيات طيبه اصلي اگر درست شکل نگيرد اين انحای مختلف زندگي و حيات، سر و ساماني ندارد اينها پراکنده است اينها باري به هر جهت است و لذا شما اين تشتت و تفرّق زيست را در جامعه زياد مشاهده مي‌کنيد؛ در مسجد مي‌آيد در ارتباط با دوستان ايماني خودش سعي مي‌کند رابطه دوستانه و خوبي داشته باشد ولي در محيط کار، فضاي عمل اجتماعي اگر مثلاً کارمند اداره‌اي است يا در مسند قضاست يا در مسائل ديگر هست ممکن است که آن رسالت اصلي و وظيفه عمده‌اي که بر اساس ايمان و باور به حقايق الهي و آموزه‌هاي وحياني هست نداشته باشد و اهل ـ معاذالله ـ لغزش باشد.

آن مطلبي که تاکنون به عرض شريف حضّار رسيد اين است که همه دانشمندان و عالمان علم اجتماع، علم مردم‌شناسي، انسان‌شناسي به هدف‌داشتن در زندگي اعتراف دارند و مي‌گويند ضرورت دارد که انسان‌ها در زندگي خودشان هدفي را داشته باشند. انسان بي‌هدف انساني که مقصدي براي خودش در زندگي انتخاب نکرده است يک انسان سرگردان است، سرگشته و حيران است و يک زندگي موفقي نخواهد داشت. پريشاني، اضطراب، التهاب براي انساني که در زندگي هدفي مشخص نکرده است کاملاً قطعي است.

 تا اينجا تقريباً مورد اتفاق همه است و عقل فطري بشر هم بر اين مسئله اذعان دارد و حکم میکند؛ اما از اين به بعد جاي بحث است که هدف چيست؟ آن سؤالي که در نزد همه انسان‌ها به صورت جدّي مطرح است خصوصاً دانشمندان و عالمان از سؤالات بسيار پيچيده و بغرنج که جواب راحت و روشني وجود ندارد، هر کسي سعادت را به گونه‌اي مي‌بيند، خوشبختي و نيکبختي براي انسان‌ها براساس جهان‌بيني‌هاي مختلف اعتقادات و ايدئولوژي‌هاي گوناگون، مختلف است؛ اما ما که ـ الحمد لله ـ بر سر سفره معرفت و شناخت الهي به نام قرآن و وحي نشسته‌ايم و از اين کرامت علم بي‌حد پروردگاري بهره‌مند هستيم، يک جواب روشني را از جايگاه وحي داريم. وحي به ما اين هدف را به صورت روشن و نمايان بيان مي‌کند. در يک جمله هدف عبارت است از لقاي الهي. اين «لقاء الله» را بايستي توضيح داد که در آيات مختلف پروردگار عالم در آيات متعددي از قرآن کريم مسئله لقاي الهي خوب روشن شده است و انسان‌ها هم به «لقاء الله» دعوت شدند. همين دعاي امروز اين است که «يَا مُنْتَهَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ»؛[3] آن منتها، آن نهايت و آن مقصدي که همه انسان‌ها بايد بدان سوي خيز بردارند آن منتها در پرتو آيات الهي روشن شده است که ما بخشي از آن را توضيح داديم و بخشي هم امروز مورد بحث ماست.

در سوره مبارکه «انعام» آيه‌اي است که در ابتدا و اوايل سوره مبارکه «انعام» خداي عالم براي بيان هدف و غايت انساني بيان فرموده است.[4] آنچه نهايت است و پرسش اين سؤال است که هدف انسان‌ها چيست و کجاست و چگونه است بخشي در اين آيه پاسخ داده شده است. عده‌اي به لقاي خداي عالم باور ندارند و ـ معاذالله ـ انکار و تکذيب مي‌کنند. اين انکار و تکذيب همان خسارتي است که بشر در دنيا و آخرت به آن مبتلاست. اگر در سوره مبارکه «عصر» خداي عالم فرمود: ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْر﴾،[5] بدترين خسارت اين است که انسان هدف را گم بکند، مقصد و منتها را فراموش بکند يا ـ معاذالله ـ تکذيب بکند: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّه﴾؛[6] آنهايي که لقاي الهي را تکذيب کردند اينها به شدّت خسارت مي‌بينند و زيان مي‌کنند، زيرا چون نمي‌دانند که به کدام راه بايستي بروند تمام بارهاي سنگين را روي دوش خودشان دارند و بايد آن روز اين بار سنگين اعمال و گناهان خودشان را به دوش بکشند براي اينکه هدف را گم کردند و بيراهه رفتند. وقتي که ناگهان مرگ به سراغ آنها آمد و روز قيامت به پا خواست، روز رستاخيز براي آنها آشکار شد، اينها دست حسرت بر دندان دارند و به دندان مي‌گزند دست را و مي‌گويند اي کاش! ما متوجه اين هدف بوديم و مطابق با اين هدف تلاش مي‌کرديم در بيابان ضلالت و گمراهي نمي‌افتاديم که اکنون بايد اين همه بار را بر دوش بکشيم. بد باري را انسان در آن روز بايد بردارد! اين وعيد خداست! اين سخن سنگيني است که همگان بايد آن را به عنوان يک هشدار واقعي از آن کسي که آغاز و انجام به دست اوست و بيان اين حقيقت به کتاب و کلام اوست از او به درستي بشنود.

 همان‌طوري که باز در جلسات قبل مطرح شد انسان تا خود را نشناسد و نفس را مورد مطالعه قرار ندهد، نمي‌داند چه توانمندي و امکاناتي براي انسان وجود دارد. أنفع معارف معرفت نفس است.[7] ما چه توانمندي داريم ما چه امکاناتي داريم چه حقيقتي در نهان ما وجود دارد، ما اين را نمي‌دانيم؛ ما خودي مي‌شناسيم در نهايت اجمال و با اهمال هم از کنار اين حقيقت رد مي‌شويم، اين گوهر فوق العاده ارزشمند، گوهر پاک کجا، عالم خاک کجا! ما درست است که آمديم در نشئه طبيعت اما يک گوهر پاکي با ما هست، گوهر پاک کجا، عالم خاک کجا! اين دو هيچ مؤانستي با همديگر ندارند ولي به جهت ضرورت حرکت و تلاش انساني، خدا اين گوهر پاک را در اين عالم خاک قرار داد تا انسان مرحله به مرحله، قطعه به قطعه بيايد و در مسير هدف اصلي قرار بگيرد. بياني از عارفان و حکيمان ما هست که او راه را نشان مي‌دهد که ما براي اينکه به آن هدف برسيم بايد چه کاري بکنيم.

يکي از جهاتي که ما ـ متأسفانه ـ نسبت به آن آگاه و آشنا نيستيم مسئله مرگ است، مرگ! اي کاش مرگ و حقيقت آن براي ما آشکار مي‌شد و ارزش مرگ به مراتب که بيش از حيات و زندگي است، چون مرگ عاملي است براي رسيدن به يک حيات برتر، مرگ که نابودي نيست، مرگ زمينه يک حيات برتر و کامل‌تر را فراهم مي‌کند ما از مرگ مي‌ترسيم.

بميريد بميريد در اين عشق بميريد ٭٭٭ در اين عشق چو مُرديد همه روح‌پذيريد

بميريد بميريد وزين مرگ مترسيد ٭٭٭ کز اين خاک برآييد سماوات بگيريد

بميريد بميريد و زين نفس ببريد ٭٭٭ که اين نفس چو بندست و شما همچو اسيريد

يکي تيشه بگيريد پي حفره زندان٭٭٭ چون زندان بشکستي همه شاه و اميريد

بميريد و بميريد به پيش شه زيبا ٭٭٭ برِ  شاه چون مُرديد همه شاه و شهيريد

بميريد بميريد وزين ابر برآييد ٭٭٭ چو زين ابر برآييد همه بدر منيريد[8]

اين مرگ‌ها چيست؟ اين نابودي است؟! اين نيستي است؟! اين فراموشي است؟! يا تک تک اين مرگ‌ها براي انسان حيات تازه مي‌آورد. آنهايي که زيست عاشقانه دارند، حيات عاشقانه دارند وقتي معشوق خود را مي‌نگرند براي رسيدن به اين معشوق از اين زندگي مادي دنيايي قصد مُردن مي‌کنند «بميريد بميريد در اين عشق بميريد» يعني عشق به ساحت الهي به «لقاء الله»، «در اين عشق چو مُرديد همه روح‌پذيريد». ما الآن داراي بدن هستيم، نفسي داريم که با اين بدن آميخته است؛ وقتي انسان مُرد از نفس به در مي‌آيد و به روح مي‌رسد. آنچه ما را از اين خاک و عالم خاکي نجات مي‌دهد مرگ است. آن کسي که پس پرده مرگ را مي‌بيند به چنين هدفي ما را فرا مي‌خواند

بميريد بميريد در اين عشق بميريد ٭٭٭ در اين عشق چو مُرديد همه روح‌پذيريد

بميريد بميريد وزين مرگ مترسيد ٭٭٭ کز اين خاک برآييد سماوات بگيريد

آنهايي که اهداف بلند و غايات و مقاصد والا را ديدند، از اين که در نشئه طبيعت هستند احساس عار و ننگ مي‌کنند، واقعاً اين عالم، عالم ننگ و عار است؛ لذا اسم آن هست دنيا، دنيا يعني يک عالم پَست! کسي به اين عالم پست نبايد دل ببندد. بله ما بايد زيست کنيم و در اين زيست‌گاه بتوانيم کمالات را حيات ابدي را جريان مقصد و مقصود که «لقاء الله» است را تجربه کنيم و به آن سمت حرکت کنيم. ماندن در اين عالم تنها و تنها براي يک دسته از انسان‌ها شايسته است؛ آنهايي که در تلاش‌ و کوشش هستند و سعي مي‌کنند ﴿وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَي﴾[9] آنهايي که اهل سعي و تلاش در مسير رضايت الهي‌اند، هر چه عمر طولاني‌تر لذت بيشتر دارند. اتفاقاً در منابع ديني ما آمده است که عمر طولاني را ما درخواست بکنيم؛ اما اين عمر طولاني بايد در جهتي باشد که ما را به آن هدف نزديک‌تر کند و آن هدف جامع را نصيب بکند و إلا اگر عمر طولاني باشد و در اين عمر ـ خداي ناکرده ـ معصيتي گناهي، نافرماني، عصيان و طغياني بخواهد باشد قطعاً آن مرگ بهتر است. در گلستان سعدي جناب شيخ أجل سعدي اين داستان را دارد که پادشاهي به مستجاب الدعوه‌اي رسيد به او گفت در حق ما دعايي بکن! اين مستجاب الدعوة گفت که خدايا عمرش را همين الآن بگير! گفت که از بهر خدا اين چه دعايي بود؟! گفت تو هر چه بيشتر زنده باشي بيشتر گناه و معصيت مي‌کني، اين دعا به نفع توست کمتر گناه مي‌کني و کمتر عذاب مي‌شوي.[10] آن کسي که در دنيا بزيد و براساس اين زيستن، نافرماني و عصيان را در مسير کار خودش قرار بدهد، او بهتر آن است که در اين خاک نباشد؛ اما خوشا به حال کساني که از صبح که برمي‌خيزند هر کسي در حد خودش ولو به يک استغفار ولو به يک «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ» خدا را با اين اسم صدا بزنيم که خدا اين اسم را دوست دارد «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ»؛ يعني اي خدايي که منزه و پاک و مقدسي! معناي «سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ» اين است اي خداي که منزه و پاکي! آدم يک صدا بزند و اين خدا را با اين نزاهت بخواند ولو انسان يک روز زندگي بکند و يک ذکر «سبحان الله» بگويد ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛[11] هر صبحگاه و شامگاه بگويد «سبحان الله، سبحان الله»، اين براي هر کسي در هر سن و شرايطي است کاري است و اينها از آن امور فراگير است.

بميريد بميريد و زين نفس ببريد ٭٭٭ که اين نفس چو بندست و شما همچو اسيريد

يکي از مرگ‌ها مُردن از اين نفسي است که هر لحظه ما را به بدي و سوء دستور و فرمان مي‌دهد. اين نفس أماره که همه ما درگير اين نفس هستيم و همواره اين امر و فرمانِ مکرّر و مستمر و مستقرِ اين نفس أماره ما را رها نمي‌کند. مي‌گويد اگر بخواهيد آزاد بشويد بايد از اين نفس بميريد، خودتان را از اين نفس آزاد کنيد.

بميريد بميريد و زين نفس ببريد ٭٭٭ که اين نفس چو بندست و شما همچو اسيريد

يکي تيشه بگيريد پي حفره زندان ٭٭٭ چو زندان بشکستي همه شاه و اميريد

 اين زندان تن، اين زندان طبيعت، اين زندان عالم ماده که اين انسان در آن در قفس است. ما که در اين نظام طبيعت زندگي مي‌کنيم و اين بسته عالم طبيعت را تمام هستي مي‌دانيم، فکر مي‌کنيم که در اين قفس بودن کمال است، در اين بسته نظام طبيعت ماندن اين يک فخر است؛ اما آن کسي که اين سقف را شکسته و يک فضاي ديگري را ديده مي‌گويد بياييد بيرون از اين قفس زندان طبيعت و از اين قفس تن! شما مي‌توانيد در همين دنيا که هستيد قفس تن را بشکنيد. قفس تن يعني چه؟ يعني علايقي که بدن ما دارد، خواسته‌هايي که طبيعت ما دارد، شهوت‌هاي ما غضب‌هاي ما اينها زندان تن ما هستند و ما نفسمان در اين زندان دچار يک اسارت است.

 يکي تيشه بگيريد پي حفره زندان ٭٭٭ چو زندان بشکستي همه شاه و اميريد

«بميريد بميريد به پيش شه زيبا» شه زيبا يعني خداي عالم که صاحب جمال و کمال است. اگر انسان در پيشگاه پروردگار عالم، فاني بشود، فنا را و نيستي را و نابودي خود و خواسته‌هاي خود را در حقيقت در نزد پروردگار عالم بخواهد و اين بدن را و اين خواسته‌ها را در نزد پروردگار عالم بميراند و از بين ببرد، اين انسان به جايگاهي مي‌رسد که شاه و امير مي‌شود. اين سلطنتي که براي اولياي الهي هست براي چيست؟ اين رسول اللّهي که فخر عالم هستي است براي چيست؟ براي اينکه او عبد شده، در پيشگاه خداي عالم ذليل بوده، خود را فاني در درگاه الهي کرده است از خود هيچ چيزي ندارد، چون همه و همه جلوه‌هاي او خدايي است الآن دارد بر دل‌ها خدايي مي‌کند.

بميريد بميريد به پيش شاه زيبا ٭٭٭ بر شاه چو مُرديد همه شاه و شهيريد

بميريد بميريد وزين ابر برآييد ٭٭٭  چو زين ابر برآييد همه بدر منيريد

 اين انسان‌ها تا در پوشش اين ابر طبيعت هستند، همه تحت غبارند، تحت حصار اين طبيعت و ماده‌اند و اينها قدرت اين معنا را ندارند که از فضاي دل و جانشان بهره ببرند و استفاده کنند و از جايگاه الهي بهره‌مند بشوند.

به هر حال آن هدف والا و مقصد برتري که خداي عالم براي ما در نظر گرفته است بسيار شريف و عزيز است. کافي است که ما به توانمندي‌ها و دارايي‌ها و امکانات نفس خود آگاه باشيم و بر مبناي اين مبدأ، منتها را بسازيم. از نظر فيلسوفان حرکت همواره از مبدأ آغاز مي‌شود و به منتها مي‌رسد، هيچ حرکتي نيست که مبدأ نداشته باشد. حرکت همواره نقطه آغاز دارد و وقتي نقطه آغاز آن معلوم بود به نقطه منتها خواهد رسيد به جهت ارتباط و وصلي که بين نقطه آغاز و انجام است. ما خدايي هستيم ما اين سويي که نيستيم «ما به فلک بوده‌ايم يار ملک بوده‌ايم» ما که اينجايي نيستيم

ما به فلک بوده‌ايم يار ملک بوده‌ايم  ٭٭٭ باز همان جا رويم جمله که آن شهر ماست[12]

همه ما در مسير حرکت به سمت پروردگار عالم هستيم، چه هدف والايي به ما نشان دادند! چه مقصد زيبايي براي ما هست! ما چرا مقصد را گم کنيم؟! چرا اين هدف را گم کنيم؟! بله! بشر بدون هدف نخواهد بود؛ اما هدف چيست؟ مقصد چيست؟ آيا سير در همين عالم طبيعت و سودگرايي و نفع‌بُردن و اعمال غرائز و امثال اينها هدف است يا رسيدن به جايگاهي که تمام خوبي‌ها و مبدأ همه کمالات و زيبايي‌هاست؟ اگر شما الآن يک کشف مختصري که انجام بدهيد مثلاً مي‌گويند اين فرش تار و پود آن از چيست؟ همين يک علم مختصري که انسان پيدا مي‌کند لذت مي‌برد، همين علم مختصر! اما علمي به انسان بدهند که مُلک و ملکوت را انسان دارا بشود چه لذتي دارد! لذت آگاهي و شناخت و معرفت طغيان مي‌کند. آنهايي که ابتغای علم مي‌کنند و کسب علم مي‌کنند براي علم سر از پا نمي‌شناسند! از علم شيرين‌تر چيست؟! از علم گواراتر چيست؟! شما نگاه کنيد يک گياه‌شناس! يک جانورشناس! مطالعات خود را در ده سال و بيست سال و سي سال نه، هر چه بيشتر مطالعه مي‌کند ذوق و عشق و علاقه او به اينکه کشف بيشتري داشته باشد بيشتر مي‌شود. اين علم، اين دانش که اين‌قدر شيرين و گواراست اگر برسد به حدي که انسان، عالِم به همه ملک و ملکوت بشود اين گوارا نيست؟! معلم فرشته‌ها بشود گوارا نيست؟! علم به حقيقت قرآن!

والد بزرگوار ما از قول استادشان مرحوم آيت الله الهي قمشه‌اي نقل مي‌کردند که آرزوي ما اين است که ما نهج البلاغه را در خدمت آقا امير المؤمنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) در بهشت در نزد ايشان بيابيم. ببينيد يک انسان حکيم، يک انسان فرزانه خواسته او چيست؟ علم است، آگاهي است.

 من همين جا بشارت بدهم خدمت شما که ـ الحمدلله ـ شرح نهج البلاغه والد بزرگوار حضرت آيت الله جوادي آملي بيش از ده جلد تا پانزده جلد خواهد شد. همان خطبه‌هاي نماز جمعه که حاج‌آقا سال‌هاي متعاقب داشتند و ـ الحمد لله ـ مباحث آن به کلمات قصار رسيد و تمام شد، الآن دارد به قلم و کتابت در مي‌آيد و امسال يعني سال 1398 دو جلد آن ـ إن‌شاءالله ـ منتشر خواهد شد. اين به جهت آن است که آشنايي با اين کتاب در کنار قرآن که تالي تلو قرآن است و قرآن ثاني است براي جامعه ما يک فخر علمي است.

شما دوستان بزرگوار خاطر شريفتان هست از آن اوايل انقلاب سال 1360 تاکنون يعني الآن حدود چهل سال اين چهره قرآني اين کشور اين نظام اين مملکت اين مکتب يعني والد بزرگوار باعث شده است که يک ارتقاي قرآني يک دانش‌افزايي قرآنی در سطح جامعه ما اتفاق افتاده است. چهل سال قبل دانش قرآن و علم به مباحث و مسائل قرآني در حداقلي بود فقط يک عده محدودي از انسان‌ها با قرآن آشنا بودند؛ اما اکنون شما مي‌بينيد در سطح جهان اسلام و مکتب تشيّع اين ارتقاي علمي، اين توسعه و تعميق در سطح فرهنگ قرآني چقدر بالا رفته. خدا را شکر همه و همه براساس بنيان‌گذاران و مؤسسين اين جريان علامه طباطبايي(رضوان خدا بر او باد) و والد بزرگوار هستند که اين سيل قرآني را در جامعه راه‌اندازي کردند. در باب نهج البلاغه هم ـ الحمدلله ـ همين است. از آن روز اوّلي که حضرت آقا به عنوان خطيب نماز جمعه قم معرفي شدند شروع کردند به شرح اين خطبه‌هاي نهج البلاغه بعد نامه‌ها بعد کلمات قصار که اين منبع سرشار از وحي و کلام حق يعني نهج البلاغه در جامعه ما بخواهد رشد بکند. يک تعبيري دارند مي‌فرمودند که ما که نمي‌توانيم با نهج البلاغه انقلاب بکنيم و با رساله بخواهيم حفظ بکنيم. الآن اگر انقلاب کرديم به جهت نهج البلاغه بود و اگر در اين انقلاب اين‌قدر عقب‌روي و پس‌رفت داريم به جهت دور شدن از نهج البلاغه است. هر چه از نهج البلاغه انسان دورتر بشود اهداف و مقاصدي که براي اين انقلاب و نهضت بوده است هم دورتر خواهد شد بايد فرهنگ علوي در جامعه اسلامي حاکم بشود و اين فرهنگ از راه نهج البلاغه امکان‌پذير است.

اميدواريم که ـ إن‌شاءالله ـ خدا توفيق فهم و درک اين معارف را به همه ما ارزاني بفرمايد و برکات اين ماه را بيش از پيش بر همه ما بيافزايد!

 «نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

توفيق درک اين معارف و عمل و انجام اين وظايف را به همه ما مرحمت بفرما!

آني و لحظه‌اي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!

 دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!

خدايا مرضاي مسملين لباس عافيت بپوشان!

حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!

خدايا جوانان کشور دختران و پسران را از مشکلاتي که در زندگي دارند خصوصاً مشکلات مسکن و ازدواج و اشتغال، خدايا اينها را آزاد و رها بفرما! و اين مشکلات را از جلوي آنها برطرف بفرما!

خدايا در دنيا ما را موفق به زيارت قبر مطهر رسول الله و عتبات عاليات و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!

 کشور ما را نظام ما را مملکت ما را حوزه‌هاي ما دانشگاه‌هاي ما جوانان ما مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

 ارواح مؤمنين و مؤمنات ارواح طيبه شهدا گذشتگان از اين جمع روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

 قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. الإقبال الأعمال(ط ـ الحديثة)، ج1، ص263؛ «اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ  بِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِك‏».

[2]. الإقبال الأعمال(ط ـ الحديثة)، ج1، ص263؛ «يا مُنْتَهي رَغْبَةِ الرَّاغِبِين‏».

[3]. الإقبال الأعمال(ط ـ الحديثة)، ج1، ص86.

[4]. سوره انعام، آيه31؛ ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّي إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلي‏ ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُون﴾.

[5]. سوره عصر، آيات1و2.

[6]. سوره انعام، آيه31.

[7]. غرر الحكم و درر الكلم، ص712؛ «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف‏».

[8]. ديوان شمس، غزل شماره636.

[9]. سوره نجم، آيه40.

[10]. گلستان سعدي، باب اول در سيرت پادشاهان، حکايت11.

[11]. سوره روم، آيه17.

[12]. ديوان شمس، غزل شماره463.

دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments

Web Content Article