28 05 2019 288704 ID:
image
پیام؛

پیام آیت الله العظمی جوادی‌آملی به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آیت‌الله العظمی جوادی آملی به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در پیامی با عنوان «چهل نَم از یک یَم» به بیان چهل ویژگی از ویژگی‌‌های معرفتی و شخصیتی آن امام همام پرداختند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آیت‌الله العظمی جوادی آملی به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) در پیامی با عنوان «چهل نَم از یک یَم» به بیان چهل ویژگی از ویژگی‌‌های معرفتی و شخصیتی آن امام همام پرداختند.

معظم له در ابتدای این پیام آورده است: هزار و چهارصد سال قبل امامي ملکوتي به نام امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليه افضل صلوات المصلين شهيدانه به لقاي پروردگار نائل آمد که هويت معصومانه آن امام همام، نه متزمّن بود و نه متمکّن، لذا هماره مظهر معبود خود خواهد بود، هرچند گوينده: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏» غريمي است که حق او ادا نخواهد شد؛ ليکن نمي از يم چشيدن، دمي مغتنم براي تشنگان کوثر ولايت است.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم و ايّاه نستعين

چهل نَم از يک يَم

هزار و چهارصد سال قبل امامي ملکوتي به نام امير مؤمنان حضرت علي بن ابي‌طالب عليه افضل صلوات المصلين شهيدانه به لقاي پروردگار نائل آمد که هويت معصومانه آن امام همام، نه متزمّن بود و نه متمکّن، لذا هماره مظهر معبود خود خواهد بود، هرچند گوينده: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏»[1] غريمي است که حق او ادا نخواهد شد؛ ليکن نمي از يم چشيدن، دمي مغتنم براي تشنگان کوثر ولايت است.

يکم. «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْعُقُولُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[2]؛ خدا را فقط با قلبِ متحقق به ايمان مي‌توان شناخت نه با حسّ بصر.

دوم. «لَمَّا رَأَيْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِي دِينَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِهَذَا لَيْسَ يَنْسَانِي فَأَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ»[3]؛ وقتي که ديدم خدا دين فرشته‌ها و پيامبران را براي من اختيار نمود، دانستم مرا فراموش نمي‌کند، لذا دوستدار ديدار او شدم.

سوم. «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[4]، «سَلُونِي عَمَّا شِئْتُم‏»،[5] «سَلُونِي فَإِن‏ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين»[6]‏، «فَاسْأَلُونِي عَمَّا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ عَمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ كُلِّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ»[7]، «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْت‏ ُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِ رَسُولِ اللَّهِ 6»[8]؛

چهارم. حضرت امير مؤمنان (عليه السلام) به منزلت نفس حضرت ختمي نبوت(صلی الله علیه و آله وسلم) است. آيه بِهال با عبارت ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم‏﴾[9] مؤيد آن تنزيل و مصحّح: «إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْك‏»[10] خواهد بود.

پنجم. ولايت امير مؤمنان(عليه السلام) مايهٴ کمال ايمان و اتمام نعمت الهي است: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏﴾.[11]

ششم. امير مؤمنان(علیه السلام) با خوابيدن در بستر رسول گرامي(صلی الله علیه و آله وسلم) و نزول ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ[12] به کمال ايثار باريافت.

هفتم. امير مؤمنان با اطعام سهمي از افطار مختصر خود و اهل بيت(علیهم السلام) به اسيري که مشرکانه به قصد کشتن مسلمانان آمد و اسير شد جريان حقوق بشر را رقم زد.

هشتم. امير مؤمنان(عليه السلام) حق‌مدار بود، چنان‌که حق نيز علي(عليه السلام) محور بود: «يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»[13]؛ حق فعلي در مدار علي مي‌گردد، هرچند علي(عليه السلام) از حق بالذات خلق شده است.

نهم. امير مؤمنان(عليه السلام) قطب خلافت الهي بود: «إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى‏»[14].

دهم. امير مؤمنان(عليه السلام) در اثر تنهايي و تقيّه، خلافت غير خود را امضا کرد: «لَوْ كَانَ لِي بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ لَمْ أُبَايِعْ كَرْها».[15]

يازدهم. در ميدان جنگ با مرکب ساده جهاد مي‌کرد و مي‌گفت: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ كَرَّ عَلَيَّ وَ لَا أَكِرُّ عَلَى مَنْ فَرَّ مِنِّي».[16]

دوازدهم. دربِ قلعه خيبر را کند و نيز بت بزرگ هُبَل را از بالاي کعبه به تنهايي به زمين انداخت.

سيزدهم. بيت المال را هر از چندي جاروب مي‌کرد و در آن نماز شکر اقامه مي‌نمود که حقوق امت را ادا کردم.

چهاردهم. همانند حضرت ختمي نبوت در فتح مکه بعد از پيروزي در جبهه‌هاي حق عليه باطل اعلان عفو عمومي مي‌کرد مگر در مورد خطر.

پانزدهم. در جنگ با ياغي اموي و باغي نفاق و طاغي کفر که قبلاً آب را به روي علويان بسته بودند، با سلطه بر آب اجازه بستن آن را نداد و فرمود: «كَفَي بِالسَّيْف‏».[17]

شانزدهم. اصحاب ادب، صحابهٴ فصاحت و ارباب بلاغت جملگي بر آن‌اند که: «کلامُ عليٍّ دُونَ كَلَامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقينِ»‏.[18]

هفدهم. دشمنان سياسي، نظامي و مانند آن را سرکوب مي‌کرد؛ ولي بي‌آبرو نمي‌کرد؛ تنها دنيا را با سه طلاق از يک‌سو و پوشيدن جامه‌اي آن چنان و کفشي اين چنين، بي‌آبرو کرد: «لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»[19].

هجدهم. مقال اصلي و رسمي امير مؤمنان(عليه السلام) پرهيز از بيراهه رفتن و راه ديگران را بستن بود: «لَوْ لَا التُّقَى لَكُنْتُ أَدْهَى الْعَرَب‏».[20]

نوزدهم. تحرّز جدّي از دو صفت در برابر مخالفان حق: «مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ»[21]. از وهن و دهن پرهيز داشتند.

بيستم. در صيانت بيت المال حريمي خاص داشت که هيچ کسي به آن حرم آشنا نبود. داغ کردن دست برادر خود عقيل در اثر درخواست نابجا بود.

بيست و يکم. فتنه‌شناسي از يک‌سو و کور کردن چشم آن از سوي ديگر از خصوصيت‌هاي آن حضرت بود: «أَنَا فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ»[22].

بيست و دوم. تثليث طريق عبادت: 1. ترس از دوزخ؛ 2. طمع به بهشت؛ 3. صلاحيت ذاتي معبود و طريق محبت بدون ترس و طمع از ويژگي‌هاي امير مؤمنان(عليه السلام) بود.

بيست و سوم. تبيين حقيقت مرگ و اينکه مردن، هجرت از جايي به جاي ديگر است و انس وافر به مرگ داشتن، از ويژگي‌هاي آن حضرت بود.

بيست و چهارم. همگان مي‌دانند من لحظه‌اي دستور خدا و پيامبر را رد نکردم و در هيچ امري نافرماني ننمودم.[23]

بيست و پنجم. از شگفت‌آورترين رخداد روزگار اين است: بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت فاطمه (سلام الله عليها) مردم مدينه را به ياري امير مؤمنان(عليه السلام) دعوت کرد، مردم قيام نکردند، بعد از خلافت امير مؤمنان(عليه السلام) زني مردم را به کشتن آن حضرت(عليه السلام) دعوت کرد، قيام عمومي شروع شد ـ العجب ـ.

بيست و ششم. کلام امير مؤمنان(عليه السلام) اين است که سر مطهر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام رحلت روي سينه من بود و غسل و نماز آن حضرت را به عهده داشتم؛ فرشتگان کمک مي‌کردند و از گوشم صداي صلوات آن‌ها قطع نمي‌شد.

بيست و هفتم. امير مؤمنان(عليه السلام) دَرِ مدينه علم و دَرِ مدينه حکمت نبوي(صلی الله علیه و آله وسلم) و به فرموده حضرت ختمي نبوت (ص): «أَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ‏»[24]، بود.

بيست و هشتم. اثر ذاتي عمل، مختص عامل است و اثر تَبَعي آن به غير مي‌رسد: قال(عليه السلام): «ما أحسَنت الي احدٍ»[25] فرفع الناس رؤوسهم تعجّباً فقال(عليه السلام): ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها[26]، يعني حرف لام مفيد اختصاص است.

بيست و نهم. سرّ عدم استجابت دعا، اشتغال دل به غير خداست: «لِأَنَّ قُلُوبَكُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَال‏».[27]

سي‌ام. امير مؤمنان (عليه‌السلام) نامه‌اي براي شيعيان خود نوشت و مرقوم داشت: «فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ[28] وَ هُوَ اسْمٌ شَرَّفَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ، وَ أَنْتُمْ شِيعَةُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، كَمَا أَنَّ مِنْ شِيعَتِهِ إِبْرَاهِيم‏، اسْمٌ غَيْرُ مُخْتَصٍّ وَ أَمْرٌ غَيْرُ مُبْتَدَع‏».[29]

سي و يکم. خردمندْ زمان و زمانه‌شناس و مالک گفتار و نوشتار و ... است: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه».[30]

‏سي و دوم. «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه‏»[31]. امير سخن فرمانرواي سکوت هم خواهد بود. کلام نمادي از فعل است؛ يعني ما فرمانروايان قيام و قعود، اعتراض و اعراض، معارضه و متارکه و بالأخره تمام فعل و ترک ما تحت رهبري ملکوتي ما انجام مي‌گيرد و معصومانه است.

سي و سوم. «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا».[32]

سي و چهارم. در پاسخ به سؤال: کَيفَ کانَ حُبُّکم لِلرَسُول(صلی الله علیه و آله و سلم)، فرمود: «کانَ وَ الله احبّ الينا مِن أموالِنا و أولادِنا وَ أمَّهاتِنا و آبائِنا و مِن الماء البارد علي الظمأ»[33].

سي و پنجم. يَا كُمَيْلُ نَحْنُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ وَ قَدْ أَسْمَعَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله وسلم) وَ قَدْ جَمَعَهُمْ فَنَادَى فِيهِمْ ... أَنَّ الْقُرْآنَ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَّ وَصِيِّي هَذَا وَ ابناي وَ مَنْ خَلَفَهُمْ مِنْ أَصْلَابِهِمْ حَامِلًا وَصَايَاهُمْ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ ... يَا كُمَيْلُ فَإِذَا كُنَّا كَذَلِكَ فَعَلَامَ تَقَدَّمَنَا مَنْ تَقَدَّم.[34]

سي و ششم. «أُقْسِمُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)  يَقُولُ لِي قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَةٍ مِرَاراً ثَلَاثاً يَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ [أداء] الْأَمَانَةَ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِيمَا جَلَّ وَ قَلَّ حَتَّى الْخَيْطِ وَ الْمِخْيَط»[35].

سي و هفتم. فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾- قَالَ هُوَ الرَّجُلُ الَّذِي يَقْضِي لِأَخِيهِ الْحَاجَةَ- ثُمَّ يَقْبَلُ هَدِيَّتَهُ[36]. نه محتاج هديه دهد و نه قاضي حاجت هديه را قبول کند.

سي و هشتم. اهل برزخ از زمان مي‌گذرند: «أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً».[37]

سي و نهم. «قَوَاعِدُ الْإِسْلَامِ سَبْعَةٌ: فَأَوَّلُهَا الْعَقْلُ وَ عَلَيْهِ بُنِيَ الصَّبْرُ وَ الثَّانِي صَوْنُ الْعِرْضِ وَ صِدْقُ اللَّهْجَةِ وَ الثَّالِثَةُ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ عَلَى جِهَتِهِ وَ الرَّابِعَةُ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ وَ الْخَامِسَةُ حَقُّ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم)  وَ مَعْرِفَةُ وَلَايَتِهِمْ وَ السَّادِسَةُ حَقُّ الْإِخْوَانِ وَ الْمُحَامَاةُ عَلَيْهِمْ وَ السَّابِعَةُ مُجَاوَرَةُ النَّاسِ بِالْحُسْنَى‏».[38]

چهلم. هاتف غيب در رثاي علي بن ابي‌طالب، امير مؤمنان(عليه السلام) اعلان داشت: «الا تهدمت ارکان الهدي و انفصمت العروة الوثقي قتل عليّ المرتضي (عليه‌السلام)».

اللهم تقبّل منّا و بلّغ ثواب ذلک إلي من هو عِدل القرآن و هم أهل بيت الوحي (عليهم‌السلام) و انصر الإسلام و أهله.

بيستم رمضان المبارک 1440

جوادي آملي



[1]. نهج البلاغه، خطبه 189: «اى مردم پيش از آن كه مرا نيابيد، آنچه مى‏خواهيد از من بپرسيد».

[2]. الإحتجاج، ج 1، ص 209: «خداى متعال با چشم ظاهر ديده نمى‏شود، بلكه نور عقل با حقايق ايمان مى‏تواند او را مشاهده کند».

[3]. التوحيد، صدوق، ص 288: «چون او را ديدم كه دين فرشتگان و رسولان و پيغمبران خود را از برايم برگزيده دانستم كه آنكه مرا باين برگزيدگى اكرام و نوازش فرموده چنان نيست كه مرا فراموش كند و به اين جهت لقاى او را دوست داشتم».

[4]. نهج البلاغه، خطبه 189: «اى مردم پيش از آن كه مرا نيابيد، آنچه مى‏خواهيد از من بپرسيد».

[5]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 12: «هر چه مى‏خواهيد از من بپرسيد».

[6]. الامالي، صدوق، ص 341: «از من بپرسيد كه علم اولين و آخرين نزد من است‏».

[7]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 202. «از من بپرسيد درباره آنچه تا قيامت پيش مى‏آيد و از آنچه در دوره هر پيامبري رخ داده که خدا او را مبعوث کرده است».

[8]. نهج البلاغه، خطبه 175: «سوگند به خدا، اگر بخواهم مى‏توانم هر كدام شما را از آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه سازم، امّا از آن مى‏ترسم كه با اينگونه خبرها نسبت به رسول خدا6 كافر شويد».

[9]. آل‌عمران: 3 / 61: «ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود».

[10]. الکافي، ج 8، ص 228: «تو از من هستي و من از تو هستم».

[11] . مائده: 5 / 3: «امروز، دين شما را كامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام کردم».

[12]. بقره: 2 / 207: «برخي از مردم، جان خود را براي خشنودى خدا مى‏فروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است‏».

[13]. الفصول المختارة، ص 135: «حق مى‏گردد هر جا كه علي (عليه السلام) مى‏گردد».

[14]. نهج البلاغه، خطبه 3: «او مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، همچون محور سنگ آسياب است».

[15]. طرف من الأنباء و المناقب، ص 506: «اگر پس از رسول خدا(صلی الله عليه و آله و سلم)، عمويم حمزه و برادرم جعفر براى من مانده بودند، با ابو بكر از روى اكراه و اجبار بيعت نمي‌كردم‏».

[16] . الأمالي، صدوق، ص 170: «از هر كه به من رو كند، نگريزم و به هر كه از من گريزد، حمله نكنم».

[17]. المحاسن، ج 1، ص 103: «شمشير کافي است».

[18]. ر.ک: من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 603؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 24: «کلام عليJ پايين‌تر از کلام آفريدگار و برتر از کلام آفريدگان است».

[19]. الأمالي، صدوق، ص 620: «اين پيراهن خود را به‌اندازه‌اي وصله کردم تا از وصال خجالت كشيدم‏».

[20]. الکافي، ج 8، ص 24: «اگر تقوى نبود، من زيرك‏ترين فرد عرب بودم‏».

[21]. نهج البلاغه، خطبه 24: «در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهى و فساد غوطه‏ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى‏كنم‏».

[22]. الغارات، ج 1، ص 5: «من چشم فتنه را درآوردم».

[23] . تمام نهج البلاغه، ص249.

[24]. دعائم الإسلام، ج 1، ص 92: «برترين قاضي و داور شما، علي (عليه السلام) است».

[25]. تفسير الصافي، ج 3، ص 178.

[26]. إسراء: 17 / 7: «اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مى‏كنيد و اگر بدى كنيد، باز هم به خود مى‏كنيد».

[27] . أعلام الدين في صفات المؤمنين‏، ص 269: «چون دل‌هاي شما به هشت خصلت خيانت مي‌کنند».

[28]. صافات: 37 / 83: «و از پيروان او ابراهيم بود».

[29] . كشف المحجة لثمرة المهجة، ص 236: «خداي متعال مي‌فرمايد: ﴿ابراهيم از جمله پيروان مکتب نوح بود﴾ (صافات: 37 / 83) و (ابراهيم) نامى است كه خداى تعالى در كتاب خود آن را نامى و شريف قرار داده است و شما از شيعيان حضرت محمّد6 هستيد، همانگونه که او از شيعيان ابراهيم بود. شيعه نامى است غير مختص و امرى غير مبتدع كلمه‏اى نيست كه به گروهى ويژه اطلاق شود و سابقه نداشته باشد».

[30]. الکافي، ج 2، ص 116: «بر خردمند است كه زمان خود را بشناسد و به كار خود سرگرم باشد و زبانش را نگهدارد».

[31] . نهج البلاغه، خطبه 233: «ما اميران سخن هستيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده و شاخه‏هاى آن بر ما سايه افكنده است».

[32] . نهج البلاغه، حکمت 437: «عدالت: هر چيزى را در جاى خود مى‏نهد، در حالى كه بخشش آن را از جاى خود خارج مى‏سازد. عدالت تدبير عمومى مردم است، در حالى كه بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شريف‏تر و برتر است».

[33] . تمام نهج البلاغه، ص593.

[34] . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى‏، ص 29: «اى كميل ما ثقل كوچكيم و قرآن ثقل بزرگ و رسول خدا6 به مردم رساند و آنان را گرد آورد، سپس فرياد زد ... قرآن ثقل اكبر است و همانا جانشين من اين (على) و دو فرزندم از بعد ايشان از پشت‏شان حمل‏كننده سفارش‌هاى‌منند اينان ثقل اصغرند ... اى كميل پس هر گاه مقام ما اين باشد، پس چرا بر ما مقدم شد، كسى كه مقدم شد.».

[35] . تحف العقول، ص 175: «سوگند مى‏خورم كه از پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله ساعتى پيش از رحلتش شنيدم كه سه بار به من فرمود: اى ابا الحسن! امانت را به نيكوكار و تبه‏كار بازده، چه بيش باشد و چه كم، حتى نخ و سوزنى (امانى) را».

[36] . صحيفة الامام رضا(عليه السلام)، ص 82: «درباره کلام خداي سبحان که مي فرمايد: ﴿مال حرام فراوان مى خورند﴾(مائده: 5 / 42) مراد كسى است كه براى برادر دينى خود كارى انجام دهد و سپس هديه او را بپذيرد ».

[37] . نهج البلاغه، خطبه 221: «هر کدام از شب و روز که در آن به سفر مرگ رفته باشند، همان برايشان هميشگي است».

[38]. تحف العقول، ص 196: «قواعد اسلام هفت شمارند: 1- خردمندى كه بنياد شكيبائى است 2- آبرومندى و راستگوئى 3- قرآن خواندن بجا و توجه 4- دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا 5- حق خاندان محمد (ص) و معرفت ولايت آنان 6- حق برادران و حمايت از آنان 7- خوش همسايگى با مردم».

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments