31 01 2021 280832 ID:
image

پیام آیت الله العظمی جوادی آملی به همایش «باز اندیشی آرای استاد مطهری در مواجهه با مسائل روز»

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش بین المللی «باز اندیشی آرای استاد مطهری در مواجهه با مسائل روز» امشب با پیام تصویری حضرت آیت الله جوادی آملی به صورت مجازی آغاز به کار کرد.

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش بین المللی «باز اندیشی آرای استاد مطهری در مواجهه با مسائل روز» امشب با پیام تصویری حضرت آیت الله جوادی آملی به صورت مجازی آغاز به کار کرد.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در این مراسم با اشاره به اینکه شهید مطهری ابزار عقلی و نقلی را به خدمت وحی در آورد، بیان داشتند: بیش از یک ربع قرن است که از شهادت این بزرگوار می گذرد و آثار بیانی و بنانی ایشان ماندگار و تأثیرگذار است.

معظم له با بیان اینکه شهید مطهری دوران تلمذ، تعلیم و تألیفش را به درستی گذراند، ابراز داشتند: وقتی وارد حوزه علمیه قم شد رجال الهی بزرگی وجود داشتند که هر کدام در حد خود جلوه خدای متعال بودند؛ ایشان فقاهت و اصول و علوم نقلی را از مکتب بزرگانی همچون آیت الله بروجردی و امام راحل فرا گرفت.

مفسر برجسته قرآن کریم اظهار داشتند: همه اندیشمندان در برابر قرآن کریم و عترت و علوم وحیانی دارای سه وظیفه جهان دانی، جهان داری و جهان آرایی هستند؛ برای اجرای این اصول، انسان به عنوان خلیفه الهی در زمین خلق شد و باید دانست که این اصول سه گانه هیچگاه تغییر نمی کند.

متن کامل پیام معظم له بدین شرح است

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَم الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَم الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه».

مقدم شما علما، بزرگواران، نخبگان، فرهیختگان و مهمان گران‌قدر ایران اسلامی را گرامی میداریم و از برگزارکنندگان این نشست و همایش و کنگره عظیم علمی حقشناسی میکنیم و برای علوّ درجات همه علما و شهدا به ویژه آیت الله شهید مرتضیٰ مطهری(قدس الله نفسه الزکیه) را از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم و از برگزارکنندگان این همایش وزین علمی حقشناسی میکنیم.

اکنون یک قرن است که این بزرگ حکیم متأله و شهید به این دنیا آمد و این یک قرن را در حدّ خود روشن کرده است. میتوان درباره اینگونه از بزرگواران گفت: «رحمة الله علیه یوم ولد و یوم مات و استشهد و یوم یبعث حیا»[1] زیرا تا زنده بود در مائده و مأدبه قرآن و عترت تلاش و کوشش کرد، ابزار عقلی و نقلی را به خدمت وحی آورد و ظرفیت خود را با رهنمودهای عقل و نقل اضافه کرد و «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»؛[2] جزء برترین قلبها و بهترین دلها شد و بیش از یک ربع قرن است که از شهادت این بزرگوار میگذرد و آثار بنانی و بیانی ایشان آموزنده بود و هست، برکات علمی را به همراه داشت و دارد؛ بنابراین حیات او خیر و شهادت او خیر و انبعاث او در قیامت ـ إنشاءالله ـ خیر خواهد بود.

این بزرگوار وقتی وارد حوزه علمیه قم شد رجال الهی بزرگی وجود داشتند که هر کدام در حدّ خود مظهر خدایی بودند که آن خدا «شدید القُویٰ» است و جبرئیل او «شدید القُویٰ» است و اگر وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) در مکتب «شدید القُویٰ» یعنی حق ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[3] و ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین﴾؛[4] او قوی است، او متین است، او «شدید القُویٰ» است، اگر در مکتب آن «شدید القُویٰ» اصل وحی را فرا گرفت و فرشته وحی جبرئیل(سلام الله علیه) که مظهر آن «شدید القُویٰ» بود وحی را آورد و از این منظر هم ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی﴾،[5] این بزرگ حکیم متأله فقاهت را، اصول را، فراگیری علوم نقلی را از مکتب «شدید القُوای» آن عصر در این مصر فرا گرفت. آیت الله العظمی برجرودی در مکتب فقاهت «شدید القُویٰ» بود و امام راحل در فقه و اصول و فلسفه «شدید القُویٰ» بود و علامه طباطبایی در تفسیر و فلسفه، در عقل و وحیشناسی «شدید القُویٰ» بود، اینگونه از اساتید و معلمان «شدید القُویٰ» این بزرگ حکیم متأله را خوب پروراندند. خوشا به حال او که دوران تتلمذ خود را به خوبی گذراند، دوران تألیف خود را به خوبی گذراند، دروان تدریس خود را به خوبی گذراند. این عصاره معرفی این بزرگ شهید(رضوان الله تعالی علیه) است.

اما آنچه که در محضر شما خردمندان و دانشمندان و مهمانان فرهیخته ایران اسلامی قابل عرضه است این است: ما برابر رهنمود قرآن و عترت، سه رسالت داریم: یکی جهاندانی، یکی جهانداری و یکی جهانآرایی؛ این اصول سهگانه اصول ثابت و ارکان اصلی دین ما هستند در هر زمان در هر زمین، نواندیش و کهنهاندیش ندارد، سابق و لاحق ندارد، قادم و غابر ندارد، آنف و طارف ندارد، گذشته و ماضی و حال ندارد، در هر مصر و در هر عصر این سه اصل حاکم است: جهاندانی، جهانداری، جهانآرایی.

برای اجرای این اصول سهگانه ذات أقدس الهی نمایندهای و خلیفهای خلق کرد که همه اسماء را به او آموخت: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾[6] که فرشتهها در پیشگاه او سجده کردند و برای تعلیم این اصول سهگانه، تربیت این اصول سهگانه، تشویق به این اصول سهگانه، پاداش این اصول سهگانه انسان را هم به این امور که به اصل انسان یعنی آدم(سلام الله علیه) مجهز کرد ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ کُلَّهَا﴾، به تک تک انسانها عصاره آن بیانها را به عنوان ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[7] آموخت و در دل ذخیره کرد به گونه‌ای که ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾؛[8] این اصول عوض شدنی نیست، نه خدا عوض میکند، نه غیر خدا، این «لا» در ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾ نفی جنس است؛ خدا عوض نمیکند چون «أحسن ما خلقه»،[9] غیر خدا عوض نمیکند چون قدرت ندارد لذا ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً﴾.[10]

این عناصر سهگانه در هر زمانی هست در هر زمینی هست؛ لذا از همان زمانی که قرآن کریم نازل شده است هم پیام جهانی دارد، هم پیام منطقهای داشت و دارد، هم پیام ملی و محلی. این پیام ملی و محلی که مربوط به هر ملت و نحلت خاص است، این در زیر سایه آن دستورهای منطقهای است و آن برنامههای منطقهای تحت اشراف دستورهای بینالمللی اسلام است؛ زیرا چه در مکه و چه در مدینه همین که قرآن نازل شد فرمود این کتاب جهانی است. فرمود جهان موظف است خود را در برابر علم و در برابر حیات و در برابر جاودان بودن کامیاب کند. چه در سورههای مکی سخن از جهانی بودن و حقوق بشر و حقوق بشری جهان آمده چه در سوره‌های مدنی.

در مکه سوره مبارکه «مدّثر» که جزء عتایق سور قرآنی است به این صورت آمده است که بیگانهها اتاق فکری درست کردند که گاهی میگفتند سِحر است، گاهی میگفتند شعبده است، گاهی میگفتند جنون است، گاهی میگفتند کهانت است، گاهی میگفتند فریه است[11] که خدا فرمود اصلاً این قابل جعل نیست: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾؛[12] هیچ کس نمیتواند یک آفتاب بیاورد بدلی، آفتاب جعلپذیر نیست، نظام سپهری جعلپذیر نیست، نظام جهانیِ گسترده ستارههای ثابت و سیار جعلشدنی نیست، فرمود اصلاً قابل جعل نیست، بدلی ندارد: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾؛ لذا چه جن و انس جمع بشوند چه نشوند، چه بخواهند چه نخواهند، چه صَرفه باشد چه صَرفه نباشد، این کار شدنی نیست: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾. محصول اتاق فکر جاهلیت این بود که ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾[13] ـ معاذالله ـ نه وحیای است، نه فرشتهای است، نه آورندهای است، نه گویندهای است، نه رسالتی در زمین است، نه فرستادهای از آسمان! ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾. در همان سوره مبارکه «مدّثر» که جزء عتایق سور قرآنی است و در مکه نازل شد، فرمود خیر! ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾[14] یک؛ ﴿ذِکْری‏ لِلْبَشَر﴾[15] دو؛ او حقوق بشر آورد، برنامه بشری آورد، در هر زمان و زمین این برنامه قابل اجرا است منتها ابزار زندگی فرق میکند، فطرت عوض شدنی نیست، عناصر اصلی از زندگی عوض شدنی نیست، عناصر اصلی زمان و زمین دگرگونشدنی نیست، اسرار اصلی روابط بینالملل عوض شدنی نیست؛ شکل، قیافه، خصوصیت، ابزار، بله عوض شدنی است. در دو جای همان سوره «مدّثر» فرمود: خیر! اینکه گفتید: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾ یعنی حرف یک انسان ساده است، خیر! این حقوق بشر است که خالق بشر داد. این تذکره و یادآوری بشر است که خدای سبحان داد. تذکره برای آن است که انسان نه بمیرد و نه از حیات جدید امتناع کند. در قرآن کریم یک عده را زنده میداند مثل شهدا و شهید مطهریها و امثال آنان که نه تنها نگویید، گمان مرگ هم نکنید: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا،[16] ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّه[17] نه خیال کنید آنها مُردهاند، نه بگویید آنها مُردهاند، اینها برای همیشه زندهاند ولی برای توده مردم به ما میفرماید این حیاتی که قبلاً داشتید این را حفظ بکنید، یک؛ حیاتی که جدیداً برای شما آوردیم آن را فراهم بکنید، دو؛ دو گروه را ذات أقدس الهی مُرده میداند: یک وقت کسی میمیرد که مسبوق به حیات است، یک وقت چیزی مُرده است که حیات کسب نمیکند، میگویند سنگ مُرده است، خاک مُرده است، شن مُرده است ولی حیوان زنده است و مانند آن. دو نوع حیات را ذات أقدس الهی در قرآن کریم آورد که برخی گرفتار دو مرگ هستند: یکی مرگ بعد از حیات، یکی جماد بودن و مرگ قبل از حیات. آنها که مرگ بعد از حیات دارند صحنه ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ که صحنه حیات بود برای همگان بود آنها در آن صحنه زندهاند، بعد وقتی که آن را ﴿نَسْیاً مَنْسِیًّا﴾[18] کردند، فراموش کردند و مُردند که در بعضی از بیانات نورانی امیر بیان و بنان علی بن أبیطالب(علیه أفضل صلوات المصلین) آمده است که «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ ... وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»؛[19] برخیها جنازه عمودی هستند بعد که بدن سرد شد میشود جنازه افقی، اینها موت «بعد الحیاة» است.

برخیها که به فکر خود بسنده کردند و حاضر نشدند از مائده قرآن و مأدبه سنّت اهل بیت(علیهم السلام) استفاده کنند، اینها مُرده قبل از حیات هستند؛ یعنی شن مُرده است چون حیات پیدا نکرده است، جسد انسان مُرده است برای اینکه قبلاً حیات داشت. این حیاتی که در سوره «اعراف» فرمود: ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾،[20] اگر کسی این حیات را از دست داد او مُرده بعد از حیات است. اگر کسی فرا نگرفت دستوراتی که راهنمایی کردند ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾[21] او مثل شن است، مثل خاک خیابان است، مثل سنگ کف خیابان است، او حیات را پیدا نکرده، او مُرده به معنای جماد است. برخیها از دو نظر مُردهاند، برخیها از دو نظر زندهاند، برخی‌ها یک حیات را از دست دادهاند، یک حیات را پیدا نکردند؛ اما شهدا هر دو حیات را دارند و هر دو حیات را داشته و برای دیگران هم رهنمودی دارند. در سوره مبارکه «مدّثر» فرمود نگویید حرف یک بشر است؛ این حقوق بشر است که از خالق بشر آمده است، این ذکرای بشر است که از خالق بشر آمده است: ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾. این یک مطلب که مربوط به سوره مکّی است.

اما در سه سوره از سور مدنی فرمود وظیفه شماست که این کتاب را جهانی کنید، جهانی بیندیشید، جهاندان باشید، جهاندارا باشید و جهانآرا باشید. در این سه سوره مبارکه «توبه» و «فتح» و سوره مبارکهای که به نام حضرت است و از طرفی یکی از این سه سوره ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾[22] است، آنجا فرمود این کتاب را ما آوردیم: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه﴾؛[23] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾،[24] ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون﴾،[25] ﴿وَ کَفی‏ بِاللَّهِ شَهیدا﴾؛ این سه تعبیر گوناگون با یک تفاوت مختصر مربوط به این سه آیه است فرمود این وظیفه شماست که این را روی قله جهان در هر عصر و مصر نصب کنید زیرا بشر از صدر تا ساقه، از قدیم تا جدید، اصول زندگی او یکی است؛ مسافری است از جای معینی آمده، در بین راه برزخی دارد و به ابد میرسد. انسان مثل یک درخت نیست که بعد از یک قرن یا کمتر یا بیشتر هیزم بشود؛ انسان مثل آن پرندهای است که در قفس است و مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسیدن! انسان برای ابد هست، این اندیشههای علمی که در اذهان و فکرها و دلها تعبیه شد، این اندیشه نه زمان دارد نه زمین، برتر از آسمان است، برتر از زمین است. یک منجّم درباره همه بخشهای ستارهشناسی اظهار نظر میکند، نسبت به قرون گذشته اظهار نظر میکند. یک حکیم و یک فیلسوف متأله زمان و زمین را زیر پَر خود دارد، او وقتی عالمانه و محققانه قواعد علمی و فلسفی طرح میکند و او به خود اجازه میدهد که با خدا گفتگو کند و ذات أقدس الهی این اجازه را امضا کرده است؛ در بخشهای پایانی سوره مبارکه «نساء» بعد از اینکه نام بسیاری از انبیا(علیهم أفضل صلوات المصلین) را بُرد: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین﴾ فرمود ما انبیا فرستادیم ﴿یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾[26] این خداست! یعنی ما انبیا فرستادیم، وحی فرستادیم و کتاب فرستادیم تا بشر در برابر خدا قیام نکند، با خدا گفتگو نکند، با خدا محاجّه نکند و خدا را محکوم نکند و به خدا نگوید تو که میدانستی ما بعد از مرگ کجا میرویم، ما بیخبر بودیم، چرا راهنما نفرستادی!؟ تو که میدانستی ما از کجا آمدیم، از آنجا بیخبر بودیم، چرا رهنما نفرستادی!؟ تو که میدانی ما با اسرار عالم در ارتباط هستیم اما از سود و زیان اینها بیخبر هستیم، از تلخی و شوری اینها بیاطلاع هستیم، از عاقبت و آخرت اینها بیخبریم، چرا راهنما نفرستادی!؟ در این بخش از آیات سوره «نساء» فرمود ما انبیا فرستادیم تا بشر علیه منِ خدا استدلال نکند: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾. این فخر عقل است، این فخر انسان عاقل است، این فخر بشریّت است که خدا به او اجازه گفتمان و گفتگو و احتجاج داد که اگر من انبیا نمیفرستادم، مردم علیه من احتجاج میکردند. عقلی به آنها دادم که فروغ هدایت است، عقلی به آنها دادم که زانوی شهوت و غضب را عِقال می‌کند، عقلی به آنها دادم که زانوی وهم و خیال را در بخش نظر عقال میکند، زانوی شهوت و غضب را در بخش عمل عقال میکند «با توکل زانوی اشتر ببند».[27] عقل را عقل گفتند چون وسیله عقال وهم و خیال است در بخش اندیشه، وسیله عقال شهوت و غضب است در بخش انگیزه. یک انسان این‌چنینی را فرمود تو جهانی هستی، هرگز زمینی نباش، هرگز آسمانی نباش، تو برتر از آسمانی، برتر از زمین هستی. آسمان عمری دارد، زمین عمری دارد، آسمان چند میلیارد سال عمر دارد بعد میپوسد، ستارهها چند میلیارد هستند میپوسند اما تو هستی که هستی که هستی که هستی. انسان یک موجود ابدی است و اگر یک موجود ابدی است همه موجودهای گذرا باید زیر مجموعه تعلیم و تربیت این انسان ابدی باشند و اگر انسان مظهر «هُوَ الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوت‏»[28] است، انسان ثابت میشود بعد از مرگ، نه ساکن! آن‌که خسته میشود در اثر سکون است، انسان از حرکت و سکون میرهد و ثابت میشود و چون ثابت میشود رنجی ندارد، خستگی ندارد، فرسودگی ندارد. الآن دو دو تا چهار تا، سال و ماه ندارد، هیچ کس نمیپرسد که دو دو تا چهار تا، چند میلیارد سالش است، این خسته نشد که این‌قدر دو دو تا چهار تا ماند!؟ اگر درباره ازلیّت عالم تردیدی است و اختلاف و گفتگویی است، درباره ابدیّت که نزد هیچ موحدی خلافی نیست؛ انسان در بهشت هست که هست مثل اینکه دو دو تا چهار تا هست که هست. انسان ثابت میشود نه ساکن، منزه از زمان و زمین است البته برای او تمثّلات لیل و نهاری هست، شب متمثّل میشود، روز متمثّل میشود؛ اما در هر دو حال او ابدی است، ممکن است درباره ازلیّت عالم تردیدی باشد اما درباره ابدیّت انسان، ابدیّت بهشت، ابدیّت بهشتیها، ابدیّت رفاه بهشتیها، ابدیّت تنعّمهای بهشتیها هیچ تردیدی نیست.

مستحضرید که بعضیها بی‌راهه رفتن، راه کسی را بستن، اختلاس کردن، حقوق نجومی گرفتن، باندبازی کردن، سیاست بازی کردن، حق مردم را رعایت نکردن و مانند اینگونه از امور اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی دامنگیر او شد، او جهنمی است. این قرآنی که میفرماید شما موظف هستید این قرآن را جهانی کنید: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ برای اینکه به انسان بگوید جهنم هست ولی هیزم آن را از جنگل نمیآورند، هیزم جهنم افراد احتکاری و اختلاسی و نجومی و ظالم و جنگافروزان است، فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[29] ما که در قرآن یادمان نیست که بگوید ما از جایی هیزم میآوریم و جهنم را افروخته میکنیم، فرمود هیزم جهنم مردم ستمکار هستند. این حرف برای همیشه زنده است، این حرف برای اینکه استکبار را سر جای خود بنشاند همیشه زنده است، برای اینکه نه جنگ جهانی اول بیاید، نه جنگ جهانی دوم بیاید و نه جنگ نیابتی بیاید، برای همیشه زنده است. اگر کسی بداند که ـ معاذالله ـ اگر بی‌راهه رفت و راه کسی را بست، این هیزم جهنم میشود، کوتاه میآید. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ، «قاسط» یعنی کسی اهل قَسط است، قَسط یعنی سهم دیگری را میبرد، جزء دیگری را میبرد، مال دیگری را اختلاس میکند، این هیزم جهنم است و در بخشهای پایانی سوره مبارکه «فجر» فرمود جهنم را آن روز میآورند! معلوم میشود که جهنم یک امر منقولی است؛ حالا جهنم غیر منقولی باشد، اگر دلیلی داشتیم «علی الرأس»، هر چه کتاب و سنّت بفرماید برای ما حق است «لا ریب فیه» و اما اینکه از سوره مبارکه «فجر» میفهمیم فرمود جهنم منقول است، جهنم را کشان کشان میآورند، معلوم میشود که خود انسان میشود جهنم، انسان می‌شود جهنمی، این حرف برای همیشه زنده است، برای همیشه ماندنی است، برای همیشه گفتنی است، برای همیشه تعلیم دادنی است، این فکر ماندنی است. اینکه میگویند حرف نمیر آب زندگانی یعنی همین این که انسان هر دو حیات را حفظ میکند.

پس رسالت همه ما ادامه راه شهید مطهریها، شهید قاسم سلیمانیها و سایر شهدا که حشر همه آنها با انبیا و اولیای الهی باشد. باید این آیه سوره مبارکه «مدّثر» را زنده کنیم: ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَر، ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾، این نقل به مضمون است این دو جمله از این آیه است. آن نقل این سه آیه است در سه سوره که فرمود موظف هستید این‌قدر درس بخوانید، نگویید فهمیدن حرام است! نگویید انسان شدن حرام است! بگوید جاهل بودن حرام است، مُردن با جهل حرام است. بکوشید و این وظیفه شماست ﴿لِیُظْهِرَهُ﴾ این امر غائب است، این امر، امر الهی است، فرمود ما این کتاب را فرستادیم تا شما جهانی کنید؛ یعنی مکتبها را، ایسمها را، ایستها را، همه اینها را باید بدانید عالمانه و محققانه ارزیابی کنید و به میزان الهی بیاورید، نقد و بررسی کنید تا زنده بمانید و حرف اساسی بدهید. البته بزرگانی که راههای دیگری طی کردند که دست ما به آنها نمیرسد آنها حساب دیگری دارد، اما ما حرف عالمانه میزنیم، حرف علمی میزنیم، اما دست ما از معلوم کوتاه است. آن‌که میگوید:

یک حمله مردانه مستانه بکردیم ٭٭٭ تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم[30]

مردان دیگری هستند، دست ما به اینها نمیرسد، ما فقط حرف عالمانه میزنیم و علم سخن میگویم و تحقیقات علمی میگوییم و در محدوده علم حرف میزنیم. این سه آیه به ما میگوید موظف هستید که جهانی فکر بکنید، موظف هستید که مکتبهای جهان را بفهمید. خدا غریق رحمت کند علامه طباطبایی را که شاگردانی جمع کرد آن روز یعنی تقریباً از سال 25 که الآن قُرب هشتاد سال است، ایشان آمدند عدهای را جمع کردند و این کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را تنظیم کردند، آن روز کتاب روز بود، الآن ما موظف هستیم جلد دوم، سوم، چهارم همین اصول فلسفه و روش رئالیسم را بنویسیم! البته نباید بگوییم کسانی هستند که بحثهای علم را ابزار دانستند، گفتند علم حجاب است، البته اگر به آن بارگاه رسیدیم که حساب دیگری است، علم بدهیم معلوم بگیریم، اول از علم حصولی هجرت کنیم به علم حضوری تا ببینیم بشود «عین الیقین»، بار دوم از علم حضوری هجرت کنیم از علم به معلوم برسیم بشود «حق الیقین»، آنها یا به ما نمیرسد یا اینکه میتوانیم ولی کوتاهی کردیم، آن یک حساب دیگری است، آنها مردان دیگری میخواهد؛ برای آن میدان یک مردان دیگری است، برای آن صحنه یک مردان دیگری است، آن یک بزرگواری میخواهد، یک حساب و کتابی میخواهد. طبق نقل مرحوم کلینی که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود یا حارث «کَیْفَ أَصْبَحْتَ»، عرض کرد «أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً». فرمود هر چیزی یک علامت دارد علامت یقین تو چیست؟ عرض کرد: «إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ ... کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی»؛ من دارم عرش خدا را گویا میبینم. البته بخش اول بخش «کأنّ» است، بعد از آن به مقام احسان یاد میکنند، بعد مقام «أنّ» است، «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّی ... الی آخر»، بعد ذات مقدس پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَان»؛ فرمود او بندهای است نورانی شده، به همین بارگاه باش و به همین پایگاه باش.[31] این یک مقام است که برای همه غبطه است ولی ما اگر به آنجا نرسیدیم این راه را ادامه بدهیم و خود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود حواستان جمع باشد! «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»[32] این جمله خبریه یعنی خبریه! به داعی انشاء یعنی به داعی انشاء! یعنی «أیها المسلمون یجب علیکم» که اسلام را بالا ببرید. اسلام را بدون مکتب، بدون درس خواندن، بدون فلسفه، بدون فقه، بدون اصول، بدون تفسیر، بدون علوم دیگر مگر میشود اسلام را بالا برد!؟ این جمله خبریه که به داعی انشاء القا شده است یعنی «یجب علیکم» که پرچم اسلام را بالا ببرید. اگر کسی نداند که فلان مکتب در آلمان چیست، فلان مکتب در انگلیس چیست، فلان مکتب در غرب چیست، فلان مکتب در شرق چیست، خدا غریق رحمت کند مرحوم بوعلی را! او مغربی نوشت مشرقیان چنین میگویند مغربیان چنین میگویند، گرچه اینگونه از مردان کم هستند، افرادی که نه استاد داشته باشند نه شاگرد، کم هستند. این بزرگ حکیم را خدا غریق رحمت کند! هر وقت مشکلی پیدا میکرد وضو میگرفت به جامع شهر یعنی مسجد جامع میرفت متوسل میشد مسئله برای او حل میشد.[33] او اصلاً استاد نداشت! کسانی شایسته هزاره داشتن هستند که نه استاد داشته باشند نه شاگرد. گفت من مسایل ابتدایی منطق و فلسفه را پیش اساتید خواندم به مشکلات عمیق و علمی که رسیدم خودم حل کردم. شاگرد هم نداشت با اینکه بهمنیار کسانی که با التحصیل او آشنا هستند مستحضر هستند التحصیل او یک کتاب وزین علمی است، شاگردان فراوانی نظیر بهمنیار داشت اما احدی نزدیک او نشد! او شاگرد نماز است این دین است، این دین الآن در ایران طلوع کرده به برکت امام و خونهای پاک شهدا و شهید مطهریها، ما چرا از این مائده و مأدبه استفاده نکنیم!؟ پس بر ما واجب است که در دانشگاه یا در حوزه هستیم، در هر زمانی هستیم در هر زمینی هستیم، این دین را جهانی کنیم، جهانی شدن فرع بر آن است که انسان حرف دیگران را بفهمد و تا نفهمیده دهن را باز نکند.

ما یک وقت تعجب میکردیم که چرا پیغمبر(علیه أفضل صلوات المصلین) این فرمایش را فرمود!؟ جعفر بن ابیطالب برادر علی بن ابیطالب است، او چند سال در حبشه بود مأمور تبلیغ بود، با افکار حبشیها، با تفکرات مسیحیها، با تفکرات آنها آشنا شد. بعد از چند سال وقتی وارد مدینه شد که آن روز مسلمانها به رهبری حضرت یعنی رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) خیبر را فتح کردند. غدّه بدخیم خیبر که سرمایهداران اسرائیلی آنجا بودند، یهودیهای بدخیم آنجا بودند، مسلمانها از آنها وام میگرفتند، مسلمانها کوخ داشتند، آنها کاخ داشتند، قلعه داشتند درِ قلعه خیبر را که گفتند علی بن ابیطالب باز کرد درِ سبک و عادی که نبود. خیلی سخت بود برای مسلمانها بار سنگین این بدخیم اسرائیلیهای آن روز و جریان فتح خیبر و گشودن خیبر به دست توانای علی بن ابیطالب(علیه أفضل صلوات المصلین) این اعجابآور بود و همه مسلمانها مخصوصاً وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) بسیار خوشحال شد. در آن روز جعفر بن ابیطالب از حبشه خود را رساند به مدینه و به محضر حضرت.

 ببینید اگر بگویند این حرف طلاست و با طلا باید نوشت، اگر کسی چنین حرفی بزند مورد توبیخ قرار میگیرد. در محضر امام(علیه الصلاة و علیه السلام) سخنانی گفته شد، کسی به آن حضرت عرض کرد عجب جواهری ما امروز از شما شنیدم؟ فرمود همین! حیفت نیامد که این حرفها را به طلا تشبیه کردی!؟ طلا و نقره اینها «إن الذهب و الفضة، إن الجواهر حجرٌ» طلا یک سنگ زردی است، نقره یک سنگ سفیدی است، حیفت نیامد که این حرفها را به سنگ تشبیه کردی>؟![34] ما حیفمان میآید که بگوییم بیان نورانی حضرت مثل طلا و نقره است.

 این روز فتح خیبر برای همه روز باشکوه و جلال و عظمت بود روز پیروزی اسلام بود و حضرت خیلی خوشحال شد، مسلمانها هم خیلی خوشحال شدند، یک فتحی بود. در آن روز جعفر بن ابیطالب برادر علی بن ابیطالب اینکه با بازوهای او درِ خیبر کَنده شد، با زبان او بسیاری از مسایل علمی در حبشه حل شد. وقتی وارد مدینه شد وجود مبارک پیغمبر این فرمایش را فرمود، فرمود امروز دو جشن برای من هست، من نمیدانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم!؟ آیا به فتح خیبر یا قدوم جعفر![35] یک روحانی یا یک دانشگاهی او درس خوانده و جهانی را در قلمرو خود قرار داده، کتابی نوشته، کتیبهای نوشته، سخنرانی کرده، محققانه عالمپروری کرده، عدهای را هدایت کرده به اسلام، آمدنِ جعفر بن ابی‌طالب از حبشه آن‌قدر برای پیغمبر خوشحال کننده بود که عِدل فتح خیبر بود! یک آخوندِ بفهم این‌قدر میارزد، یک دانشگاهی بفهم این‌قدر میارزد! الآن هم پیغمبر همان پیغمبر است، الآن وجود مبارک ولیّ عصر همان ولیّ عصر است، الآن فاطمه زهرا همان فاطمه زهراست، این دین است! چرا ما قدر این را ندانیم!؟

از باده مغز تَر کن آن یار نغز جوی ٭٭٭ تا سر رود به سر برو تا پا به پا بپو[36]

چرا در کنار قرآن نباشیم!؟ چرا در کنار سنت اهل بیت نباشیم!؟ چرا از رهنمود نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه و آثار نورانی اینها استفاده نکنیم!؟ مگر فرق میکند که یک روحانی برود حبشه بشود جعفر بن ابیطالب یا روحانی بشود شهید مطهری در داخل ایران و خارج ایران قلمفرسایی کند!؟ فرمود برای من این‌قدر مسرتآور است که نمیدانم به کدام یک از اینها بیشتر خوشحال باشم!؟ الآن هم حرف پیغمبر همین است، الآن حرف وجود مبارک ولیّ عصر همین است.

بنابراین ما امیدواریم حیات اینها برای همه خیر بود، ممات اینها هم برای همه خیر باشد! و ذات أقدس الهی این نظام را، روح مطهر امام راحل را، مقام معظم رهبری را، همه مسئولین را، دولت را، ملت را، مملکت را، این مردم بزرگ و بزرگوار ما را، این شهدای ما را، این جانبازان ما را، این ولیّ‌نعمتهای ما را از ما راضی قرار بدهد! حشر اینها را با انبیای الهی قرار بدهد! به برکت اینها، به قبر اینها، به نام اینها، به شهرت اینها، به قلم اینها که خدا به این قلمها سوگند یاد کرده است ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ[37] خدا این نظام اسلامی را تا ظهور صاحب اصیل و اصلی خود از هر گزندی محافظت بفرماید!

من مجدداً از همه شما حقشناسی میکنم. از بیت مکرّم و شریف و عزیز و گرامی و گران‌قدر آیت الله شهید مطهری حقشناسی میکنم. از برگزارکنندگان این مجلس وزین حقشناسی میکنم. از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم همه شهدا مخصوصاً این بزرگوار را و همگان را مخصوصاً شما عزیزان را مشمول عنایت ویژه ولیّ‌عصر قرار بدهد.

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. ر.ک: بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏49، ص274؛ «رَحِمَهُ اللَّهُ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّا».

[2]. نهج البلاغة(صبحی صالح)، حکمت147.

[3]. سوره حج، آیات6 و 62؛ سوره لقمان، آیه30.

[4]. سوره ذاریات، آیه58.

[5]. سوره نجم، آیه5.

[6]. سوره بقره، آیه31.

[7]. سوره شمس، آیه8.

[8]. سوره روم، آیه30.

[9]. اشاره به سوره سجده، آیه7؛ ﴿الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾.

[10]. سوره فاطر، آیه43.

[11]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج‏4، ص493.

[12]. سوره یوسف، آیه111.

[13]. سوره مدثر، آیه25.

[14]. سوره مدثر، آیه36.

[15]. سوره مدثر، آیه31.

[16]. سوره آل‌عمران, آیه169.

[17]. سوره بقره, آیه154.

[18]. سوره مریم، آیه23.

[19]. نهج البلاغة(صبحی صالح)، خطبه87.

[20] . سوره اعراف، آیه172.

[21]. سوره انفال, آیه24.

[22]. سوره أعلیٰ، آیه1.

[23]. سوره فتح، آیه28.

[24]. سوره صف، آیه8.

[25]. سوره صف، آیه9.

[26]. سوره نساء، آیه165.

[27]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش45؛ «گفت پیغامبر به آواز بلند ٭٭٭ با توکل زانوی اشتر ببند».

[28]. الدروع الواقیة، ص81؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏94، ص136.

[29]. سوره جن، آیه15.

[30]. غزلیات دیوان شمس مولوی، غزل شماره1481.

[31]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص54.

[32]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334.

[33]. وفیات الأعیان، ج2، ص158؛ «...و کان اذا اشکلت علیه مسالة توضا و قصد المسجد الجامع و دعا الله عز و جل ان یسهلها و یفتح مغلقها له».

[34]. ر.ک: المناقب(ابن شهر آشوب), ج4, ص248؛ «فَسَمِعَ مِنْهُ کَلَاماً أَعْجَبَهُ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ الْجَوْهَرُ فَقَالَ لَهُ بَلْ هَذَا خَیْرٌ مِنَ الْجَوْهَرِ وَ هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَرٍ».

[35]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏21، ص63؛ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا فَتَحَ خَیْبَرَ قَدِمَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنَ الْحَبَشَةِ فَالْتَزَمَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَعَلَ یُقَبِّلُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ یَقُولُ مَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ فَرَحاً بِقُدُومِ جَعْفَرٍ أَمْ بِفَتْحِ خَیْبَر».

[36]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل150.

[37]. سوره قلم, آیه1.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments