23 11 2017 270921 ID:
image
آیت الله العظمی جوادی آملی:

گرچه عرفان علم حضوری است؛ ولي هر علم حضوری عرفان نيست/ عرفان نظري وقتی موفق است که يا خود بيابد يا از يافته‌ها به خوبی تعليم بگيرد

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آیت الله العظمی جوادی آملی در پیام تصویری خود به همایش ملی «فلسفه عرفان، با تاکید بر آرای علامه ذوفنون حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی» بيان داشتند: عرفان نظري وقتي موفق است که يا خود بيابد يا از يافته‌ها به خوبي تعليم بگيرد و مسلّط بر منطقي باشد که آن منطق را حداقل حکمت...

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش ملی «فلسفه عرفان، با تاکید بر آرای علامه ذوفنون حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی» امروز صبح همزمان با روز جهانی فلسفه توسط گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با پیام تصویری‌ آیت‌الله العظمی جوادی آملی آغاز به کار کرد.

حضرت‌ آیت‌الله العظمی جوادی آملی در این پیام اظهار داشتند: انسان به علم و معرفت شناخته مي‌شود. خداي سبحان مجاري ادراکي فراواني به انسان عطا کرده است. اگر انسان به غير حق مشغول نشود و خود را به باطل و امور اعتباري سرگرم نکند، در مسير ادراک حقيقت قرار مي‌گيرد. در اين مسير، اول معاني جزييه را بعد از احساس مي‌فهمد. بعد صوَر خياليه را همراه با آن ادراک مي‌کند و از اينها عبور مي‌کند به معاني برين عقلي در فلسفه نظري.

ایشان ادامه دادند: در فلسفه، تلاش و کوشش نفْس اين است که از وهم و خيال بگذرد و به آن معارف مجرد بار يابد و آنها را تحليل کند و بپذيرد. در اين معبر گاهي اينها به جاي اينکه مُعين باشند، راهزن هستند. وهم تربيت نشده، خيال تعليم نيافته، در حد خود، تلاش و کوشش مي‌کنند که با عقل نظري نبردي داشته باشند، گاهي به صورت جنگ سرد، گاهي به صورت جنگ گرم!

معظم له اذعان داشتند: عقل اگر بخواهد در جهاد علمي، وهم را تربيت کند و خيال را تربيت کند، يک تمرين و رياضت‌هاي علمي کامل مي‌طلبد که بايد يک معلّم شديد القوايي او را تقويت کند تا او وهم را خوب تربيت کند، خيال را خوب تربيت کند. اين دو نيرو که از بهترين برکات الهي‌ هستند، اگر درست تربيت بشوند با عقل نظري در ادراک معارف برين همکاري مي‌کنند. معاني جزيي را، صور جزيي را که گاهي به صورت حدّ اصغر درمي‌آيند، در خدمت عقل نظري قرار مي‌دهند. عقل نظري در هنگام استدلال و قياس که مي‌خواهد معاني جزيي يا صور جزيي حدّ اصغر قرار بدهد، وهم را يا خيال را استخدام مي‌کند، آنها در خدمت عقل نظري‌ هستند؛ مثل فرشتگان جزيي که تابع فرشتگان کلي به معني سعه هستند قرار مي‌گيرند. آن‌گاه قياس‌هاي علمي؛ چه قياس اقتراني، چه قياس استثنايي و قياس شرطي؛ چه متصل، چه منفصل، رهآورد خوبي خواهد داشت.

ایشان ابراز داشتند: در اين زمينه، اين جهاد، جهاد کبير است، نه جهاد اکبر و اگر ـ خداي ناکرده ـ وهم تربيت نشود و عقل تربيت نشود و همواره با ستيز با عقل نظري در جنگ سرد و گرم سرگرم باشند، خروجي چنين رهزني و غارتگري، مغالطات سيزده‌گانه يا بيش از سيزده‌گانه است. هر جا که عقل نظري گرفتار مغالطه‌اي از مغالطات معهود و معروف منطقي مي‌شود، در اثر نافرماني وهم و خيال نسبت به عقل نظري است، گاهي موضوع را جابجا مي‌کند، گاهي محمول را جابجا مي‌کند، گاهي نسبت موضوع و محمول را جابجا مي‌کند، گاهي لفظ تغيير مي‌کند، گاهي معنا را عوض مي‌کنند، اين مغالطات سيزده‌گانه يا بيش از سيزده‌گانه، غارتگري وهم و خيال است نسبت به عقل نظري، لذا فلسفه در اين عقبه کئود به مقصد نمي‌رسد. اين يک تعريف کوتاهي از فلسفهی فلسفه است.

آیت‌الله العظمی جوادی آملی در بخش دیگری از پیام خود به تبیین فلسفه عرفان نظري پرداختند و بیان داشتند: اما فلسفه عرفان نظري؛ عرفان نظري ترجمان عرفان عملي است. در ساختار درون انسان که «نفْس في وحدته کلّ القوی» است، خداي سبحان بعد از احساس‌هاي ظاهري که مجاري بيروني است، يک نيرويي به او داد که مفاهيم را به خوبي ادراک کند به نام عقل نظري. مسئله تصور و تصديق و قياس و استدلال و جزم و امثال آن به عهده عقل نظري است که فلسفه با آن کار دارد. يک نيروي ديگري، يک شأن ديگري، يک نور ديگري ذات أقدس الهي به انسان داد به عنوان عقل عملي. اين عقل عملي کار آن ادراک نيست، کار آن کار است.

ایشان تاکید داشتند: اينکه حکمت عملي را به عقل عملي، حکمت نظري را به عقل نظري اسناد داده‌اند، اين اسناد ناصواب است. هر دو حکمت را عقل نظري ادراک مي‌کند، کار آن انديشه‌ورزي است. عقل عملي «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» است، کار او کار است، نه کار او علم است. کار او تصور و تصديق و جزم نيست. کار او اراده و نيت و عزم است. عزم يعني عزم! جزم يعني جزم! و بين اينها هيچ ارتباطي نيست. اينکه عرض مي‌کنيم، هيچ ارتباطي نيست، با اينکه صدها کار را هماهنگ و مرتبط هم انجام مي‌دهند، براي اينکه در آن تحليل نهايي، بايد بگوييم جزم هيچ يعني هيچ، عزم يعني هيچ يعني هيچ ارتباطي با هم ندارند. تا مرز عزم و جزم از هم جدا بشود، تا مرز علم و عمل از هم جدا بشود، تا معلوم بشود که چرا گاهي مي‌شود که انسان صد درصد مطلبي را يقين دارد، آيات آن را مي‌داند، روايات آن را مي‌داند، تجربه‌هاي آن را آموخته است، هيچ ترديدي در حق بودنِ اين مطلب ندارد؛ مثل دو دو تا چهارتا روشن است؛ ولي گناه مي‌کند! سرّش آن است که عقل نظري عمل نمي‌کند، عقل نظري اهل ايمان نيست، عقل نظري اطاعت نمي‌کند. عقل عملي اطاعت مي‌کند که در جهاد دروني با هوس شکست خورده است، طبق بيان نوراني علي بن ابيطالب(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْه‏) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»، اين عقل عملي با هويٰ درگير است، عقل نظري که با هوس درگير نيست. عقل نظري با وهم و خيال درگير است که اگر شکست خورد، نتيجه‌اش آن مغالطات است و اگر پيروز شد، نتيجه‌ آن براهين متقن صدّيقين و امثال صدّيقين است.

 

معظم له تصریح داشتند: به هر تقدير نفس وقتي عقل عملي که شأني از شئون نفسي است که «في وحدته کل القویٰ» است در مسير ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ قرار گرفت و شهوت و غضب را تعديل کرد و نه تعطيل، به بارگاه اراده و نيت و اخلاص و عزم راه پيدا مي‌کند. از تجليه گذشته به تخليه مي‌رسد. از تخليه گذشته به تحليه بار مي‌يابد. وقتي به تعبير حکيم سبزواري «تجلية تخلية و تحليه» بار يافت، «ثم فنا مراتب». آن‌گاه مراحل شهود مي‌رسد. اين در عين حال که کار او عملي است؛ منتها عمل عيني و خارجي است و مي‌شود شهود.

ایشان به وجه تمایز عرفان شهودی و عرفان نظری اشاره کردند و بیان داشتند: آن‌گاه مراحل فنا؛ محو و طمس و امثال آن توحيد افعالي و صفاتي و ذاتي پيش مي‌آيد و معارفي را درک مي‌کند. اين مي‌شود عرفان شهودي. مشهوداتي دارد. اگر چنين عارفي «جهاني است بنشسته در گوشه‌اي»،[6] کاري با کسي ندارد، در صدد تعليم نيست، در صدد تأليف نيست، در صدد اظهار يافته‌هاي خود با بنان و بيان نيست که جايي براي عرفان نظري نيست و اگر رهآورد اين سفر ملکوتي‌ خود را به ديگران منتقل کند، تعليم بدهد، تدريس کند، تأليف کند، يا فيلسوفي بخواهد رهآورد او را بيان کند، اينجا جاي عرفان نظري است. در عرفان نظري يعني مشهودات عارف به صورت برهان ارائه مي‌شود، چون خود عارف کمتر به اين الفاظ و اصطلاحات بها مي‌دهد، اگر در بعضي از کتاب‌هاي بزرگان ما آمده است که آنها در تبيين معارف و رهآورد خود بي‌قصور نيستند، براي اينکه آنها خودشان اظهار دارند که اگر ما يک وقت برهان اقامه کنيم، فقط براي تأنيس است؛ يعني ايجاد اُنس اصحاب فکرت و صحابه درس و بحث با رهآورد ما، وگرنه ما نيازي نداريم که برهان اقامه کنيم، يافته‌هاي ما براي ما حجت است.

آیت الله العظمی جوادی آملی در بخش دیگری از پیام خود به تفاوت اخلاق و عرفان اشاره کردند و اظهار داشتند: در اخلاق آن متخلِّق مي‌کوشد که عادل شود، صفات کريمه و فضيله داشته باشد، معصيت نکند، تقوا داشته باشد که «التُّقَيٰ رَئِيسُ الْأَخْلَاق» در عرفان، عرفان عملي تلاش و کوشش بر اين نيست که شخص عادل شود، چون عادل شده است. تلاش بر اين نيست که اين صفات را پيدا کند، چون اين صفات را دارد، تلاش بر اين است که بهشت را ببيند، نه «شوقاً الي الجنة» عبادت کند. تلاش بر اين است که جهنم را ببيند. عقل نظري مي‌کوشد که بفهمد، عقل عملي در بخش قلب و عشق مي‌کوشد ببيند، جنگ بين عقل نظر و عقل عمل در اين بخش به اين است که اين مي‌خواهد بفهمد، آن مي‌خواهد ببيند و اين جنگ جهاد اکبر است. معمولاً خواص از اصحاب، از جنگ بين فلسفه و عرفان، از جنگ بين عقل و قلب، گاهي به صورت عقل و عشق، به جهاد اکبر ياد مي‌کنند. آن مسئله جنگ تربيتي بين عقل و نفْس را جهاد کبير مي‌دانند و اگر در بيان نوراني رسول گرامي(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) آمده است که شما از جهاد اصغر درآمديد به جهاد اکبر برويد، آن اکبر نسبي است و نه اکبر نفْسي و رهبري همه اينها و فرماندهي همه اينها را «النفس في وحدته کل القویٰ» به عهده دارد که در مرحله عقل نظر، عاقل مي‌شود و در مرحله عقل عمل، قلب مي‌شود و در مراحل نازل‌تر، نازل‌تر.

ایشان ادامه دادند: غرض آن است که بين اخلاق و عرفان، بين کبير و اکبر فرق است؛ در اخلاق شخص مي‌کوشد منزّه شود، در عرفان مي‌کوشد ببيند و بشنود.

معظم له در بخش دیگری از این پیام اظهار داشتند: مطلبي ديگر آن است که گرچه عرفان عملي شهود آن حضوري است و علمش حضوري است، لکن هر علم حضوري عرفان نيست، چون هر موحّد و هر ملحد به هويت خود علم شهودي دارد، به مجاري ادراکي خود علم شهودي دارد، به مجاري تحريکي خود علم شهودي دارد؛ خواه علم به علم داشته باشد يا نداشته باشد، خواه بتواند ترجمه کند يا نتواند؛ ولي هويت او، شئون علمي او، شئون عملي او مشهود اوست به علم حضوري، اين را نمي‌گويند عرفان. گرچه عرفان علم حضوري است؛ ولي هر علم حضوري عرفان نيست.

ایشان در بخش پایانی بیان داشتند: به هر تقدير فاصله اخلاق و عرفان فاصله «بين الارض و السماء» است، فاصله بين فلسفه و عرفان شهودي «بين الارض و السماء» است. عرفان نظري وقتي موفق است که يا خود بيابد يا از يافته‌ها به خوبي تعليم بگيرد و مسلّط بر منطقي باشد که آن منطق را حداقل حکمت متعاليه تدوين کرده باشد، نه حکمت مشّاء. تا از حمل اولي و شايع بگذرد، به حمل حقيقت و رقيقت بار يابد، از آنجا به حمل ظلّ و ذي‌ظلّ برسد و از آنجا به حمل مرآة و شاخص بار يابد تا بتواند گوشه‌اي از آنچه را که ديگران يافته‌اند، تبيين کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن کامل پیام معظم له به این همایش را  از ایــــنـــــجـــــــا مشاهده نمایید.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments