پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به همت موسسه آموزش عالی اسراء نشست علمی با موضوع «هویت انسانی و الهی انسان در قرآن» دوشنبه هجدهم اردیبهشت ماه 1402 با ارائه استاد حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی برگزار گردید.
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی: لزوم شناخت هویت انسان از منابع اصیل وحیانی
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين سيما بقيت الله في الأرضين روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء.
تقدير و تشکر دارم خير مقدم عرض ميکنم به همه عزيزاني که شرف حضور دارند و اين دعوت را پذيرفتند خصوصاً از محضر استاد بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقا جوادي آملي که قبول زحمت کردند و عرض ما را پذيرفتند و اين نشست برگزار شد. من اول مجلس دعوت خواهم کرد از آقاي محمدي قاري محترم که إنشاءالله آياتي چند از قرآن کريم را قرائت کنند و ما را منور به آيات قرآن شريف بکنند با صلوات بر محمد و آل محمد.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ٭ هُوَ الَّذِى بَعَثَ فىِ الْأُمِّيِّنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كاَنُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ ٭ وَ ءَاخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُواْ بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ٭ ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾.
تشکر ميکنيم از قاري محترم. دوستان مستحضر هستيد همانطوري که اطلاعرساني شده اين نشست تحت عنوان هويت انساني الهي انسان برگزار ميشود علي کل حال انسان امروزه در خصوص اينکه آيا چه نوع هويتي دارد حيران است نتيجتاً وقتي انسان به نظرها مراجعه ميکند اين هويت انساني هنوز براي انسان مشخص نيست که آيا انسان يک هويت اجتماعي دارد يا يک هويت حيواني دارد يا يک هويت الهي دارد؟ براي انسان هنوز مشخص نيست تا هويت انسان براي انسان مشخص نشده باشد تکاليف انساني و حقوق انساني براي انسان تعريف نخواهد شد لذا از اين منظر بنا بود يک نشستي انسانشناسي از منظر علامه جوادي آملي و همچنين شهيد بزرگوار شهيد مطهري برگزار بشود که به لحاظ اينکه طرف مقابل ما يعني طرف مقابل که عرض ميکنم طرف مقابل نيست، آن مدعو که فعلاً حضور و آمادگي کامل را براي اين موضوع نداشت لذا ما سعي کرديم اين نشست را تعطيل نکنيم نشست را تحت اين عنوان با ارائه استاد بزرگوار بنا شد اين نشست برگزار بشود لذا من مصدّع وقت نميشوم بيشتر از يک ساعت وقت نداريم وقت را تحويل ميدهم خدمت استاد بزرگوارم جناب حجت الاسلام و المسلمين جوادي آملي در خصوص نشست هويت انساني الهي انسان از منظر عقل حِکمي و عقل وحياني.
در خدمت دوستان و عزيزان گرامي خواهيم بود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».
ضمن تقدير از حضور اساتيد و فضلاي مراکز تخصصي اسراء و همچنين مسئولان محترم اين بخش و معاونت گرامي. يکي از موضوعاتي که هم از نظر فلسفي و هم از نظر عرفاني از يک سو، و از سوي ديگر منبع اصيل قرآني ما در اين رابطه مباحث مفصلي را مطرح فرمودهاند جا دارد که ما انسان را بار ديگر در يک نگاهي عميقتر و وسيعتر بشناسيم مستحضريد که بحث انسانشناسي يا مسئله نفسشناسي در منابع وحياني ما چقدر مورد تأکيد و اهميت و ضرورت قرار گرفته است؟ انفعوا المعارف معرفي شده و اصلاً بدون شناخت انسان، هيچ گونه از شؤونات و اموري که بر او مترتب است هرگز به درستي شناخته نخواهد شد.
يعني با قطع نظر از اين نگاه که يک نگاه انسانشناسي بر مبناي برهان و عرفان و قرآن است مسئلهاي که امروز هم در جوامع به صورت جدي به آن دارند ميپردازند اين است که هويت انسان را آشکار کنند و چون جهانبينياي که ارائه شده است بيش از حد طبيعت و آنچه که از طبيعت برخواسته راجع به انسان سخني ندارند، لزوماً به اين سمت معرفت آنها سو ميگيرد که انسان يک موجودي اجوف و ميانتهي و عاري از هويت ذاتي است و چون عريان است و خالي از هويت حقيقي و ذاتي است طبعاً هويتي که براي او تعريف ميشود هويتي است که به لحاظ تاريخي به لحاظ فرهنگي به لحاظ اجتماعي و سياسي براي انسان ميآيد. يعني انسان ذاتاً يک شخصيت بالذاتي ندارد و اين تاريخ است که انسان را ميسازد فرهنگ است که انسان را ميسازد و لذا انسانها در مقاطع مختلف، مختلفاند.
اگر گرايشهاي اعتقادي آنها باورهاي آنها فرهنگ آنها متفاوت است، براي اينکه ذاتاً چيزي با آنها نيست. همه اين جهات براي انسان کسبي است تحصيلي است و اين انسان است که بايد براي او برنامه داد حقوق داد اخلاق تعريف کرد و رفتار اجتماعي و سياسي براي او نوشت. او بايد براساس نوشتهاي که احياناً فيلسوفان مينويسند او چنين تعريفي از خود داشته باشد و براساس اين تعريف زيست انساني خود را بسازد.
اين موضوع يک موضوع بازي است و افقهاي پراکندهاي هم براي او هست و از دو جهت اين موضوع انتخاب شد که در اين جمع گرامي به آن توجه بشود و از اين جمع ما بتوانيم يک بحث جامع و کاملي را در حوزه انسانشناسي داشته باشيم و براي هم کشور خودمان و هم نگاهي که بايد براي انسان وجود داشته باشد و هم براي جوامعي که بيرون از ايران هستند يک انسانشناسي اصيل برگرفته از منابع وحياني حِکمي و عرفاني داشته باشيم.
اين بحثي که امروز تقدم حضور شما اساتيد و فضلا ميشود اين يک سخنراني نيست اين يک گفتار يک طرفه نيست و استدعا هم اين است که همه باهم لطف بفرماييد در اين امر مشارکت کنيم از انديشهها و از نظرات و آراء همه استفاده کنيم يک محصول جمعي توليد کنيم و آن يک انسانشناسي بر مبناي مباني اصيل اسلامي است که حکمت است و عرفان است و قرآن. طبيعي است که ما نميتوانيم به صورت گسترده و با اين عمق تعريف شده بخواهيم در اين جلسه بحثها را جمع بکنيم ولي نظر بر اين است و إنشاءالله اين يک مقدمهاي باشد براي مشارکت دوستان ما و فضلايي که الحمدلله در رشتههاي تخصصي هم در سطح عالي دارند کار ميکنند تحصيلات تکميلي و هم نوع نگاهي که به اين بحث دارند هم از نظر تفسير و هم از نظر رشتههاي علوم اسلامي.
لذا اين يک سخنراني همانطور که عرض کردم نيست. اينجور نيست که بنده يک ساعتي کمتر و بيشتر صحبتي بکنم و مطالبي و شما هم احياناً لطف بفرماييد مثلاً يادداشت کنيد يا در حافظه بسپاريد و تمام بشود. واقعاً عرض من اين است و از مسئولان مرتبط در اين رابطه هم استدعا دارم که اين را با يک نگاه عميقتري به آن برسيم. الآن جامعه بشري تشنه اين معناست که از انسان يک هويت درستي براي او معرفي بشود و او بداند که انسان چيست؟ واقعاً انسان را دارند از هويت اصيل خودش تهي ميکنند و چون جهانبيني و جهانشناسي آنها برگرفته از نظامهاي الحادي است چيزي از انسان اکنون در حقيقت جز مسائل کسبي و تحصيلي که بايد ديگران بر او القاء بکنند و آن را براساس آن بسازند دارد تعريف ميشود و اين يک خطر جدّي براي انسانيت و آينده انساني است.
اينگونه تعريف کردند و انسان را اينگونه تهي و عريان و اجوف از حقائق و طبعاً براي او دارند خوراک تهيه ميکنند خوراکهاي فکري و فرهنگي و بسياري از اين مسائلي که امروز در جهان اينگونه زرق و برق دارد و دارد توجه را جلب ميکند براي همين است که گفتند انسان برساخته از چنين هويتهايي است يا از ورزش است يا از موسيقي است يا از ديگر جلوههاي فرهنگي است و ديگه انسان براساس زمانه و تاريخي که در آن زيست ميکند ساخته ميشود.
اين مشکل عمده و اساسي بشريت امروز است و ما که بر سر سفره قرآن نشستهايم و بر سفره حکمت و عرفان اسلامي و عرفاني نشستهايم بايد يک جواب شايستهاي که مبتني بر اين مباني باشد ارائه کنيم و عرضه کنيم. هم در داخل کشورمان که الآن به شدت به آن نياز دارند و هم براي البته نگرشهاي بيروني و لذا سرّ انتخاب اين موضوع هم همين مسئلهاي است که اشاره شد يعني ضمن اينکه خود انسانشناسي يکي از عمدهترين و امهات معارف ما هست و در منابع ما هم به شدت نسبت به شناخت انسان تأکيد شده و اصرار ورزيده شده از سوي ديگر جهان به سمت ديگري حرکت ميکند و آن انسان برخواسته از طبيعتي است که هيچ هويتي براي او نيست جز هويتهاي کسبي و تحصيلي. اين سرّ انتخاب اين موضوع است که إنشاءالله لطف ميفرماييد و همراهي ميکنيد.
همانطوري که اعلام شد موضوعي که مورد بحث است عبارت است از هويت انساني الهي انسان در قرآن. يک بار ديگر عرض کنم به جهت اينکه جهتگيري ما در اين تعارف و معارفه بايد چگونه باشد؟ هويت انساني الهي انسان در قرآن. البته حضرت استاد والد معظم دو جلد کتاب تفسير موضوعي دارند در همين رابطه، يکي صورت و سيرت انسان در قرآن و ديگري هم تحت عنوان حقيقت انسان در قرآن که منبعي براي اين گفتگو هست و دوستان هم جديتر اين کتاب را إنشاءالله دنبال خواهند کرد.
به لحاظ انساني مستحضريد که به هيچ اندازهاي از انسان و هويت او و حقيقت او و آغاز و انجام وجودي او وحي به اين اندازهاي که در ارتباط با انسان سخن گفته در ارتباط با چيز ديگري سخن نگفته است. بله از آسمان سخن گفته، از زمين سخن گفته، از دريا سخن گفته، از صحرا سخن گفته، ولي آنها با يک اشارهاي از آنها ياد شده است. اما اين انسان و هويت او در چندين نوبت به لحاظ آن حيثيت انسانياش اجازه بدهيد که ما در بخش اول به آن بخش هويت انساني انسان توجه بکنيم.
از آن زماني که انسان هيچ نبود «لم يکن شيئا مذکورا» آغاز ميشود در مقام معرفي و تعريف اين انسان تا به جايي که از نطفه است از علقه است از مضغه است «فکسونا العظام لحما» ميآيد تا به مرحله «ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقين» شما لطفاً بررسي کنيد خصوصاً دوستاني که با زاويه قرآني مباحث را دنبال ميکنند و در مرکز تخصصي تفسير ملاحظه ميکنند ميبينيد که در چندين نوبت در چندين سوره حق سبحانه و تعالي با اهتمام تمام اين مراحل و فرآيند شکلگيري انسان تا مقطعي که «تبارک الله احسن الخالقين» هست اين انسان «بما هو انسان» است هنوز آن جلوه الهي در انسان طلوع نکرده تجلي الهي شکل نگرفته است تا آنجايي که انسان «بما هو انسان» تعريف ميشود آنجايي است که فرمود: «فتبارک الله احسن الخالقين».
تا همين مقطع را که شکلگيري حيث مادي اوست حيث طبيعي اوست حيث دنيايي اوست ما در بيان الهي اين خداي عالم است و او دارد سخن ميگويد و او در اين رابطه متکلم است که انسان را دارد اينجور معرفي ميکند «في قرار مکين» در جايگاهي که بايد اين نطفه قرار بگيرد و بحث حتي مادر او حولين کاملين شير دادن دو سال است و ديگر مسائلي که «و حمله و فصاله» و امثال ذلک اينها هم مورد توجه پروردگار عالم است و هيچ موجودي از موجودات عالم از فرشته تا ملک گرفته تا فلک به هيچ موجودي اينگونه به صورت باز و فرآيندي نگاه نشده است. اين اهتمام براي چيست واقعاً؟
ما آن زماني که اين آيات الهي را در صدر اسلام داشتيم نميدانستيم که به اينجا ميرسيم که در چنين ايامي و روزگاري يان همه در باب انسان بناست صحبت بشود و هويت انساني به او نشان داده بشود! اين هويت مادي او هويت طبيعي او يک بحث جدي دارد و اين چيزي نيست که ما الآن بخواهيم به آن فعلاً بپردازيم چون آن نگاهي که بر آن نگاه ما الآن ميخواهيم اصرار بکنيم نگاه ديگري است، ولي به لحاظ هويت انساني انسان در قرآن که اين يک فصل جداگانهاي بايد باشد و اينکه خداي عالم چگونه اين موجود را سرآمد قرار داده؟ حتي کريمه «و لقد کرمنا بني آدم» به همين انساني مربوط است که انسان زميني است نه انسان ملکوتي و انساني که آيينهدار جلال و جمال خدا شده و انساني که خداي عالم ميخواهد او را خليفه بکند، اين موجود بنام انسان وقتي با همه موجودات عالم به لحاظ اينکه اينها موجودات هستند بنام فلک ملک عرش کرسي قلم همه اينها را شما نگاه کنيد ميبينيد که اين موجود «بما هو انسان» از همه اينها شريفتر است.
اين نفسي که خداي عالم به او با چندين قَسم ياد ميکند «و نفس ما سويها فألهما فجورها و تقواها» هنوز هم انسان «بما هو انسان» است نه انسان «بما هو أنه خليفة من الله سبحانه و تعالي». انسان «بما هو انسان» که از اين منظر نسبت به همه موجودات عالم از عرش و فرش کريمتر است. وقتي خداي عالم چنين انساني را ميآفريند چنين موجودي را ميآفريند که «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين» اين موجود با اين گستره وجودي، اين انسان ميتواند چنين پهنايي از هستي داشته باشد از ريزترين و ضعيفترين موجود تا قويترين و در عاليترين سطح. اين انسان چنين زمينهاي دارد چنين جايگاهي دارد. اين انسان به لحاظ هويت انساني و هويت طبيعي يک موجودي است که او را بايد شناخت. شناخت انسان از اين منظر کار چندان دشواري نيست مثل ساير موجودات که پديدارشناسي ميکنند بررسي ميکنند و ظواهر او را مييابند و هويت او را از اين منظر ميتوانند بشناسند اما وقتي بحث نفس انساني مطرح ميشود انديشهها ميلرزد افکار توانا نيستند نفس انساني مگر قابل شناخت است؟ مگر قابل معرفتي است که انسان طبيعي بتواند چنين نفسي را بشناسد؟
ولي بالاخره همانطوري که نبات نفس دارد، حيوان نفس دارد و اين نفس است که دارد موجودات را تدبير ميکند اداره ميکند براي موجودات يک بُعدي صور نوعيه او هستند که او را اداره ميکنند اما براي موجودات چند بُعدي مثل نبات مثل حيوان مثل انسان فقط و فقط نفس است که ميتواند اداره بکند. ولي اين بشر مگر قابل اداره است؟ به اين راحتي مگه تحت تدبير قرار ميگيرد؟ اين نفس انساني يک حقيقت فوق العادهاي است تسويه نفس که بتواند فجور و تقوا را معادل و مساوي در خود داشته باشد به همان ميزاني که به فجور توجه دارد به تقوا عنايت داشته باشد «و نفس ما ما سويها و إذا خلقته و سويته» وقتي که اين مرحله انسان تکميل شد حيثيت طبيعي و مادي انسان تکميل ميشود.
آنجايي که مسئله «نفخت فيه من روحي» است اين مرحله بعدي است که در فضاي انسانشناسي الهي بايد او را بشناسيم چون خداي عالم اين موجود را داراي ظرفيتي وسيع و عميق ميدانست که از بين اينها انسان را از بين موجودات انسان را برگزيد و او را خليفه خويش قرار داد. واقعاً پرسشي که فرشتگان و ملائک داشتند که «نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» چرا داري انسان ميآفريني که اين انساني که افساد ميکند سفک دماء ميکند و به إهلاک حرث و نسل دارد چرا؟ حق سبحانه و تعالي ميفرمايد: «إني اعلم ما لا تعلمون» آيا اين جواب فرشتههاست؟ جواب فرشته اين است که من چيزي ميدانم که شما نميدانيد؟ اين نشان از قوت و وسعت و عمق نفس انساني است که تعريف شدني نيست. واقعاً اين حقيقت قابل تعريف نيست «دان في علوه و عال في دنوه».
اين موجودي که خداي عالم دارد اينجور او را تعريف ميکند ميفرمايد که «و لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» آسمان و زمين را آفريد نگفت «تبارک الله احسن الخالقين» وقتي اين موجود را آفريد و يک موجود طبيعي مادي را با يک حقيقت لطيفه رباني بنام نفس هنوز قبل از تجلي خود، قبل از اينکه او را به مقام خلافت بخواهد برساند معرفي کرده است اين طرفه معجون از کجا حاصل شده است؟ چگونه ميشود اين را جمع کرد؟ هيچ موجودي مثل انسان نيست. جواب فرشته را بايد در ميدان عمل داد. نه اينکه براي فرشته از نفسي سخن گفت که اين نفس از دانيترين مرتبه تا عاليترين مرتبه حضور دارد. اين به اين راحتي قابل تعريف نيست «إني اعلم ما لا تعلمون». آن چيزي که من به عنوان نفس انساني به او دادم که اين نفس هويت اختياري دارد عقل و انديشه دارد قدرت بکارگيري قواي تحريکي دارد مبادي ادراکي و تحريکي توسط اين نفس هدايت ميشود و بعد اين نفس ميرود تا حقائق را مشاهده بکند قلب دارد قدرت کشف و شهود دارد قدرت نظر کردن و ديدن دارد نه فقط بصر دارد بلکه نظر دارد ميتواند ملکوت را ببيند جبروت را ببيند. اين نفس انساني است اين قدرت را دارد. اين قلبي که در درون انسان نهاده شده است چنين ويژگيها و امتيازاتي دارد به کدام موجود، آدم از انسان بگويد و حقيقت او را تعريف کند؟ فرمود «إني اعلم ما لا تعلمون». اين باشد تا بعد به شما نشان بدهم که اين انسان يعني چه؟ او را در ميدان عمل بايد بشناسيد.
اينجاست که فرشتهها را صف در صف ميآورد و در مقابل انسان خاضع و ساجد قرار ميدهد. هنوز اين انسان به مرحله الهيتش نرسيده است. اين انسان يک موجودي است اينگونه داراي قلب. داراي قلب يعني خيلي حرف است. داراي شهود، داراي اين قدرت که بتواند حقائق هستي را آنگونه که هستند ببيند «اللهم ارني الاشياء کما هي» آنگونه که هستند ببيند مشاهده کند نه بفهمد به علم حصولي. اين قدرت براي انسان هست. هيچ موجودي در عالم نيست الا اينکه در تحت سيطره و قوه بشر است هم از نظر عقلي و هم از نظر ولايي و تصرف در آنها. چه موجودي است که انسان قدرت تصرف در آن را به اذن الله نداشته باشد؟
اين انساني است که حالا خداي عالم دارد تعريف ميکند از اين انسان، پردهبرداري ميکند رونمايي ميکند اين موجود رونمايي دارد بايد خداي عالم يک صحنهاي را ايجاد کند يک حماسهاي بيافريند در مقام معرفي اين انسان با اين همه ويژگيها و مختصاتي که آخرين نوع موجودات در عالم است بعد از انسان که نوع ديگري ما نداريم. همه حق هر آنچه که در پس پرده غيب بود در وجود انساني آشکار شد. اين انسان اين است.
اين «و نفس و ما سويها فألهما فجورها و تقواها قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها» و بارها اين مسئله را هم در سوره مبارکه «شمس» با چندين قَسم هم در سوره مبارکه «اعلي» با چند قَسم دارد ياد ميکند اين نفس بسيار عزيز و بلندمرتبه است. در پيشگاه خداي عالم اين موقعيت وجودي استثنايي است چيزي که الآن ما در خدمت او هستيم يعني بدن ما در خدمت اوست بنام نفس انساني، از چنين جايگاهي شکل گرفته و آفريده شده است.
اجازه بدهيد در همين رابطه يک نکتهاي را عرض کنم و آن اين است که اين حکمتي که در وجود انسان است که فوق العاده است خارق العاده است هيچ موجودي در اين سطح نيست اين معنايش اين نيست که ساير موجوداتي که در عالم هستند اينها بيهويت باشند. همه موجودات عالم همه موجودات، درون دارند باطن دارند حقيقت دارند و هيچ موجودي اجوف و توخالي نيست. شما ميبينيد که حالا گهگاهي اين جلوههاي قرآني ميآيد مثلاً در باب آسمان و سماء ميفرمايد که ما «و في کل سماء أمرها» يعني در هر آسماني امرش را ما به او وحي کرديم «و أوحي في کل سماء أمرها» خداي عالم سماء را موجودات سمائي را موجودات ارضي را اگر به نحل فرمود «و أوحي ربک الي النحل» اين اختصاصي به نحل که ندارد اين به همه موجودات به زمين دستور ميدهد به آسمان دستور ميدهد وقتي قصه حضرت نوح اتفاق ميافتد و غيض و غضب الهي به اوج ميرسد و چنين حرکتي را انجام ميدهد بعد ميفرمايد که ما به زمين دستور داريم که آب را ببلعد يا به آسمان دستور داديم که نبارد. اين «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعي وَ غيضَ الْماءُ» به آسمان گفتيم که درها را ببندد به زمين گفتيم که ببلعد. اگر زمين بيهويت بود تهي بود و عاري از چنين ويژگياي بود که نميتوانست اين دستور را گوش بکند.
يک فرمايشي در بيانات حضرت استاد در بحث علم ديني است که خيلي قابل توجه است و آن اين است که ما اگر به هستي با نگاه طبيعت بنگريم در طبيعت چيزي ما جز همين ظواهر نميبينيم اما اگر از نگاه خلقت ببينيم در علم ديني حضرت استاد، ماسوي الله مخلوق خدايند نه طبيعتي باشد که از زمين برخواسته و در زمين فرو برود فرق بين طبيعت و خلقت بسيار زياد است که موضوع کلام علم ديني استاد همين است نظام براساس خلقت است و وقتي جهانبيني الهي گرفته شد از بشر و جهانبيني الحادي جايگزين شد، اين خلقت تبديل به طبيعت ميشود و اين انسان در حقيقت به همين صورتي ميشود که تعريف کردهاند.
اين پرانتز بسته در خصوص اينکه ما انسان را داراي هويت ميدانيم اختصاصي به انسان ندارد هويت انسان در حد اعلاست ولي همه موجودات از زمين گرفته که «فامشوا في مناکبها» از زمين گرفته تا آسمان «و أوحي في کل سماء أمرها» همه اين موجودات امر خودشان را در حقيقت از پروردگار عالم گرفتهاند لذا همه براساس يک هويتي الهي دارند حرکت ميکنند. حتي ما اگر بخواهيم براساس نظامهاي علمي روز که براساس ابزار حس و تجربه دارند ميروند اين حس و تجربه به سمت چه چيزي ميرود ميخواهد پديدهها را کشف بکند کشف اين پديدهها ميخواهد بگويد چه؟ ميخواهد بگويد که اينها بيروحاند؟ بيهويت هستند؟ بيجايگاه هستند؟ همين طبيعت اينجوري بوده؟ آن دقتها و آن ظرافتها و آن حکمت و آن احسان و آن اتقاني که در وجود اين موجودات است اينها همينجوري از طبيعت مرده چنين الهامي برميآيد که اينها بتوانند اينگونه بينديشند و اينجوري کار کنند و اينجوري رفتار کنند.
بله ما انتظار نداريم که سجود هستي را در پيشگاه پروردگار عالم براي شما اثبات کنيم. ما انتظار نداريم که «فأتينا طائعين» را براي شما بيان کنيم. اينها مال کساني است که از جهانبيني الهي برخوردارند اما اين مقدار هست که اين موجودات با قطع نظر از خدمت کردن تسبيح کردن شکر کردن، قنوت داشتن، طوع داشتن که حضرت استاد پنج عنوان را در تفسير خودشان آوردند که اينها طائعاند ساجدند عالماند همه موجودات، اينها را ما نميخواهيم بگوييم اينها جنبههاي الهياتي دارد و براساس انديشهها توحيدي شکل ميگيرد و براساس جهانبيني الهي شکل ميگيرد. اما آنهايي که شما براساس حس و تجربه ميرويد که از آنها بياموزيد آيا يک موجودي با اين دقت در بعوضه و مافوقها وجود داشته باشد و ما از آنها بگوييم که آنها از طبيعت برخواستهاند و در طبيعت فرو ميروند و ديگر هيچ؟ اين نشانهها و علائم فوق العادهاي که از حکمت و اتقان و احسان «أتقن کل شيء»، «أحسن کل شيء» برخوردار هستند نشان از اين هستند که همه موجودات هويت دارند. اينجور نيست که اين هويت فقط و فقط مخصوص انسان باشد انسان در اين هويت سرآمد است همانطوري که در همه جهات سرآمد است سرشار از اين هويت است.
حالا اين يک فصل از بحث است که تحت عنوان انسانشناسي يا هويت انساني انسان در قرآن چون بحث بوده. تا مرز «و لقد کرمنا بني آدم» ما از انسان سخن ميگوييم. هر چه که تا قبل از حتي «کرمنا بني آدم» از انساني سخن گفته ميشود که اين انسان «بما هو انسان» اينگونه است. اما از اين به بعد وحي ميآيد و جلوه خودش را و تجلي الهي را در وجود انساني براي ما آشکار ميکند نشان ميدهد که انسان از اين به بعد چه امتيازاتي پيدا کرده و چه جهتگيري براي انسان حاصل شده و به چه سمتي رفته و چگونه اين همه رفعت مقام پيدا کرده و حق سبحانه و تعالي او را در نزد خودش جايگاه ميدهد؟ او ولي الله ميشود گرچه حق سبحانه و تعالي تالي ندارد او يک حقيقت نامحدود است اما در مقام فعل اگر بخواهيم تالي تلوي معرفي کنيم که بتواند حقيقتاً از خداي عالم حکايت کند و از او خلافت کند جز موجودي بنام انسان نخواهد بود اين مرحله را ما اجازه بدهيد با برخي از آياتي که در حقيقت در مقام معرفي انسان الهي است نه انسان انساني، چون اين «فإذا سوّيته»، يک؛ «و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين» تا سوّيته انسان است اما «و نفخت فيه من روحي» از اينجا آغاز يک حرکتي فوق تصور انسان است که هرگز انسان نميتواند اين «علمکم ما لم تکونوا تعلمون» به اين جاها ميخورد که کدام انسان است که اين بُعد و اين حيثيت از وجود خودش را بتواند بيابد؟
ما اگر فرضاً فکر کنيم همه حکيمان ما همه بزرگان اهل حکمت و عرفان و اهل معرفت بيايند به صحنه بيايند به صحنه او را کشف بکنند کشف بکنند آيا ميتوانند مقام خلافت براي انسان بسازند. آيا مقام ولايت به معناي اينکه حق سبحانه و تعالي براي انسان منظور نظر دارد بسازند؟ اين شدني نيست. اين حقيقتي نيست که ولو انسان کاشف انسان مشاهد بتواند اين بُعد از هستي انساني را بيابد. اين مقداري هم که يافتند در پرتو وحي يافتهاند. آن جايي که «إني جاعل في الأرض خليفة» بيان الهي آغاز شد «و نفخت فيه من روحي» «و خلقتک بيدي» آن جاها دارد آغاز ميشود اينجاست که آن هويت الهي انسان شکل ميگيرد.
اين هويت الهي را در حقيقت ما تنها و تنها از دريچه وحي ميفهميم. بدون وحي فهم اين معنا که انساني داراي چنين بُعدي از ابعاد ماوراء طبيعت ماوراء خلقت عادي است حتي فرشتگان حتي ملائکه فرمود «فسجد الملائکه کلهم اجمعون» همه فرشتهها در مقابل اين انسان و اين خضوع و سجدهاي که براي انسان تعريف شده است براي آن است که اين تجلي الهي در انسان است که او را به اينجا رسانده است وگرنه انسان يک مخلوقي بيش نيست. اينکه ميتواند به حق ميتواند اگر واقعاً عيساي مسيح(عليه السلام) اين فعليت را و اين توان را براي احياء موتا نداشت که خدا نميشد به او بدهد. اين را که به سنگ نميدهد به کوه نميدهد به صحرا و صحاري و براري که نميدهد. اين را به يک موجودي ميدهد که اين موجود ظرفيت اين معنا را دارد که بتواند به اذن الله محيي باشد مميت باشد و بتواند احيا و اماته داشته باشد. ما چه کاري در نظام هستي داريم؟ اين نظام هستي به اين عظمت، هر کاري را شما بفرماييد اين انسان کامل ميتواند انجام بدهد. اين انساني که خداي عالم او را به عنوان خليفه معرفي کرده است و اصلاً به غير از انسان هيچ موجود ديگري نيست که قدرت تصرف در عالم را داشته باشد. «لولا الحجة» قصهاش اين است.
همه موجودات حالا بعضي از روايات است که ما واقعاً در فهم آنها عاجز هستيم و حريم ميگيريم که به آن روايات سري بزنيم و از آنها خبري بگيريم. در مقام اينکه ماسوي الله در پيشگاه انسان چگونه هستند؟ اين انسان چقدر مقام و رتبهاي دارد در پيشگاه خداي عالم که هيچ کاري هيچ فعلي در عالم اتفاق نميافتد مگر اينکه اين انسان به اذن الله البته آن کار را دارد انجام ميدهد. اين هويت را ما بايد فقط و فقط در پرتو وحي بشناسيم اگر گفتيم هويت انساني الهي انسان در قرآن، دو تا فصل ممتاز از بحث است که ما اين هويتي که ناظر به جنبههاي تجلي الهي است که حتي فطرت الهي هم در اين مبنا دارد شکل ميگيرد شما آقايان مستحضريد که آيه فطرت در سوره مبارکه «روم» يک محور اصلي و اساسي است «فطرة الله التي فطر الناس عليها» يعني انسانيت بر اساس يک فطرت الهي دارد رشد ميکند آيا ميشود يک انساني با اين ويژگي معرفي بشود «فطرة الله التي فطر الناس عليها» بعد بگوييم اين انسان هويت ندارد؟ انساني که هويتش تازه آن بود اين براي اينکه به سامان خود برسد به آن مرتبه اصيل خود برسد با يک فطرتي که اين فطرت هماهنگ تام با دين دارد «فأقم وجهک للدين» دين چيست؟ «فطرة الله التي فطر الناس عليها» فطرت يک دين بسته است و دين يک فطرت شکوفا شده. اين هماهنگي هم ايجاد شده تا انسان الهي شکل بگيرد. فعليت تام پيدا کند.
آن جايي که خداي عالم از رضايتمندي خود ميگويد خيلي مسئله والاست «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام» اين خرسندي و خشنودي که خداي عالم دارد اظهار ميکند يکجا در قرآن فرموده است «و رضيت لکم الاسلام دينا» اين دين ميتواند به جايي برساند انسان را که اين انسان راضي باشد مرضي خداي عالم باشد و از آن به بعد خدا او را در جذبهاش بکشاند «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضية مرضية» واقعاً اين مقاماتي که براي انسان «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» تنظيم شده و براي او گفته شده اينها همه جزء هويت انساني است. هيچ انساني از اين قاعده مستثنا نيست راه براي رسيدن به اين مراحل تعريف شده باز شده آييننامه برايش نوشته شده و اين قصه به اين صورت است.
ما اين انسان را رها کرديم ما اين هويت انساني را به آن توجه نميکنيم ما اين هويت الهي انسان را به آن توجه نميکنيم انسان را در همين فرض يک موجود مادي و طبيعي که «إن هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيي و ما يهلکنا الا الدهر» او را خلاصه نميکنيم. به تعبير استاد حرف الهي ميزنيم ولي فکر مادي و طبيعي داريم. ما همين انسان را در همين خلاصه ميکنيم. نميدانيم اين انساني که از اين قفس طبيعت و رحم طبيعت آزاد شد به کدام منطقه و کدام عالمي سفر ميکند؟ چه زيبا سرودهاند اين بزرگان اهل معرفت و راه رفته شده و طي شدهاي که انسان اهل معرفت داشت و دارند براي ما تبيين ميکنند به حق، اين ادبيات عرفاني فوق العاده است اما متأسفانه ما از اينها کمتر بهره داريم اين عرفاي ما چه معارف نابي را در اين حلقههاي نظم و بيتها و اشعارشان آوردهاند که انصافاً هر کدام از آنها يک دريايي از معارف است که بايد در مقام معرفت نفس آنها را بيابيم.
بنابراين ما چنين هويتي را از انسان سراغ داريم و ما ميتوانيم انساني را بشناسيم و بشناسانيم به جهان. اينها ذخاير ماست اينها معارف ماست اينها چيزهايي است که در اختيار ما است و اين منابع وحياني ما با تحقيقات و کاوشهاي فوق العادهاي که حکما و عرفا داشتند مفسرين داشتند اينها در اختيار ما هست و ما ميتوانيم بشر امروز را با اين انسان روبرو کنيم بگوييم انسان اين است شما انساني که او را بيهويت کرديد تهي و اجوف کرديد و عاري از همه اين مسائل و بعد گفتيد که اينها يک سلسله فضائل کسبي است که بايد براي انسان باشد يک تعبيري حضرت استاد دارند اينجا کمک ميکند به ما ميفرمايند که انسان به لحاظ جسم طبيب آفريده شده و به لحاظ روح حکيم آفريده شده است. به لحاظ جسم طبيب آفريده شده، يعني اينکه اين بدن سالم است وقتي براي اين بدن سمّي يا چيزي را که سازگار با اين بدن نباشد اين بدن پس ميزند قي ميکند برميگرداند. اگر اين بدن يک بدن خالي و تهي باشد برايش فرقي بين سمّ و امر شيرين ندارد بايد هر هست بخورد. چرا وقتي يک دود سيگار را براي کنار بچه باشد، او حالش به هم ميخورد و برميگرداند؟ چرا سمّ و غذاي مسموم باعث ميشود که انسان برگرداند ولي غذاي درست و سالم را بدن جذب ميکند؟ اين نشان از اين است که اين بدن طرد دارد اين بدن هويت دارد اين بدن ميفرمودند استاد که آهنگ حزنآورد در سراسر اين زمين خاکي براي همه حزن ميآورد و آهنگ شاد براي همه شادي ميآفريند. اين نشان از اين است که اين احساس در وجود ما حرف ميزند و سخن ميگويد. اين هويت ماست احساس جزء هويت ماست سلامت ماست.
اينکه امام(رحمة الله عليه) در آن نامهاش به گورباچف نوشته بود که شما الآن نيمي از اين کره زمين را داريد نيم ديگر را هم اگر به شما بدهند باز بگويند در آن بالاها چيزهايي هست باز هم شما مايل هستيد چرا؟ براي اينکه انسان به دنبال يک هويت مطلق است. عجيب است! انسان به دنبال هويت مطلق است هرگز از چيزي سير نميشود مگر اينکه آن يک حقيقت نامحدود باشد. اينها همه نشان از اين است که انسان داراي يک هويت تعريف شده است. حالا اين چيزي که بنده الآن دارم عرض ميکنم دست و پا شکسته يک کدهايي دارم به آن اشاره ميکنم يک آدرسهايي ميدهم که تحقيق بشود بررسي بشود تدوين بشود و اينها جزء شناسنامه انساني باشد. همانطوري که انسان به لحاظ ظاهر يک شناسنامه و هويت و جنسيتي دارد به لحاظ باطن هم اين حقيقت يک حقيقت اينگونه است.
وقتي ما آمديم و گفتيم اين انسان هويتي براي او ذاتاً نيست او يک موجود طبيعي است برخواسته از طبيعت است و هر چه که دارد براي او از يک سلسله فضائل کسبي است اينجا هر چه آدم ميخواهد به بشر ميتواند بدهد. از بدترين و مسمومترين غذاهاي فرهنگي و باورها و اعتقادات حتي تا شيطانپرستي. از شيطانپرستي که پستتر نداريم اين را الآن به راحتي اين همه شبکهها تلقين ميکنند و نشان ميدهند چرا؟ چون انسان که بيهويت است وقتي بيهويت شد بيايد شيطانپرست بشود چه اشکالي دارد؟ حالا يکي شيطانپرست است يکي ماهپرست است يکي خورشيدپرست است. آنکه ميگويد «إني لا احب الآفلين» ابراهيم است که با هويت الهي دارد زندگي ميکند هويت انساني دارد زندگي ميکند به خورشيدپرستان و ماهپرستان و ستارهپرستها ميگويد که اينها نميتواند انسان را آرام کند «إني لا أحب الآفلين». اين «إني لا احب الآفلين» که به اصطلاح آن را در نزد حکيمان به عنوان برهان فطرت معرفي کردهاند اين برهان فطرت را يعني در نهاد انسانها اين فطرت وجود دارد و اين انسان است که از يک امر آفل و گذرا و غير ثابت هرگز به او دل نميبندد. به خورشيد نگاه کرد و گفت هذا هذا اکبر، اين خوب است اين بزرگتر است و وقتي غروب کرد فرمود «إني لا احب الآفلين» اينها چيست؟ اينها واقعاً کدهاي چيست؟ خداي عالم چگونه اين مسائل را به عنوان قصص انبيا دارد مطرح ميکند براي اينکه ما جنبههاي توحيدي را الهي را بهتر بشناسيم و آنها را در شناسنامه خودمان قرار بدهيم اينها هويت انساني است آن چيزي که به اصطلاح با دست انسان تراشيده شده و تنحتون من الجبال بيوتا و اين اصنام و اوثان و امثال ذلک اينها آيا ميتواند آنکه مالک نفع و ضرر انساني نيست ميتواند براي انسان خدا باشد؟ دارند خدا تعيين ميکنند! آنها ديدند که انسان بدون دين نيست، نميتواند انسان بدون دين زندگي کند، ميگويند خيلي خوب، اومانيسم دين است شيطانپرستي هم معاذالله دين است. اينها آمدند اين تحريف بزرگ را کردند حق را کنار زدند و ناحق را بجاي حق نشاندند.
عرايضم را جمع کنم ملاحظه بفرماييد بيشتر تکيه بر اين است که ما اين انسان را با آن هويتي که خداي عالم اهتمام ويژه به خلقت انسان داد و بارها و بارها در قرآن اين انسان را معرفي کرد سورهاي بنام انسان قرار داد و در اين سوره آن امهات وجودي او به عنوان انسان را بيان کرد و در جاي ديگر با بيانهاي ديگر جنبههاي الهي او را متذکر شد. وقتي خداي عالم دارد از انسان عالم و خردمند سخن ميگويد او را در کنار خود مينشاند «شهد الله أنه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم» ما اين ساختماني که داشتيم ميساختيم اين کتيبههاي اطراف اينجا را مورد نظر داشتيم که اين کتيبهها چه باشد؟ چون اين ساختمان سه بخش دارد اين بخشي که الآن شما تشريف داريد اين بخشي است که به لحاظ موقعيت، موقعيت حضرت استاد ديده شده بود ملاقاتها برنامهها اينجا ديده شده بود. اين بخش وسط که الآن کلاسهاي شما داير است آنجا پژوهشگاه بود و آن بخش آخر هم کار مسجد و امور عمومي بود. از حضرت استاد خواستيم آياتي را که مناسب با اين سه بخش هست براي ما انتخاب بکند که در اسناد ما هست براي اين هر سه بخش آياتي را انتخاب کردند که در دورتادور اين هست. چهار ضلع اينجا را با ولايت بستهاند. چهار ضلع اينجا يعني اين دو ضلع را و آن دو ضلع را با آياتي که در باب ولايت هست جمع کردند.
اما اين بخش را در حقيقت با مسائل حِکمي بستند از جمله اين آيات همين است که «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم» خردمندان حاکمان عالمان اينها کساني هستند که در کنار حق به وحدانيت او شهادت ميدهند چنين انساني ميتواند بيهويت باشد؟ تا اين حد و درجه خداي عالم انسان را بالا آورد که به وحدانيت خدا شهادت بدهد ميتواند چنين انساني معاذالله بيهويت باشد؟ بنابراين ما الآن رسالتمان اين است که اگر فلسفه ميخوانيم اگر حکمت ميخوانيم اگر عرفان ميخوانيم اگر فقه ميخوانيم تفسير ميخوانيم، اينها بايد اين پرسش امروز را چندي قبل سالگرد مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي بود يک سخن خوبي را گفتند که آيت الله العظمي بروجردي مرد زمان خودش بود و زمانه خودش را تشخيص داد و مطابق با زمان خواستهها و ارادههاي خودش را بيان کرد و رشد براي حوزه ايجاد کرد. حوزه زمان آيت الله العظماي بروجردي حوزه در اوج بود مذهب تشيع به اين حد در حد ساير مذاهب به صورت رسمي قرار گرفت و فقه يک جور حديث يک جور و جهات ديگر.
ما بايد زمان خودمان را بشناسيم زمانهمان را بشناسيم و براي زمانهمان کار کنيم ما الآن قطعاً چنين شخصيتهايي را نداريم اينها ستارههايي بودند که متأسفانه الآن اين بنيادي که موجود هست اين نهاي که وجود دارد پروراندن اين دسته از انسانها ديگه حالا تا خدا چه ارادهي بکند؟ همانطوري که مشاهده ميفرماييد هست. ولي جمع ما کاروان ما دوستاني که الحمدلله من در يکي از دو تا کلاسها بودم حضور داشتم در خدمت فضلاي اين بحثهاي تفسيري و فلسفي بودم خيلي خوشحال بودم که اين دوستان دارند با نگاه اهل فضل و علم جلو ميروند واقعاً خوشحال بودم و هستم. اين کاروان اگر باهم باشد و باهم فکر کند و مشورت بدهد و همديگر را ما تدارک کنيم و پشتيباني بکنيم يک فکري را حالا اين هم يک فکري است که عرض کرديم. خودتان يک فکري ارائه کنيد به اميد خدا که بتواند مشکل جامعه ما را نه اينکه دو سه تا مقاله به اصطلاح ... فلان و فلان اين حرفهايي که اصلاً الآن چگونه ما را شناختند متأسفانه!؟ چگونه ما را شناختند؟ حوزههاي ما را دانشگاههاي ما را چگونه شناختند؟ نه، اينجوري جلو نرويم. ما چون يک شخصيتي مثل حضرت استاد داريم که پرچم فکرش و انديشهاش در عمق و در وسعت فراواني سايهافکن است ميتوانيم با همکاري يکديگر يک کار سنگيني و شايستهاي انجام بدهيم که بتواند به نوبه خود نمونه باشد.
التبه مديران بزرگوار ما هم در اين رابطه راهنمايي کنند موضوع بدهند و مسائل را در اين رابطه، يعني اگر تمام شما بزرگواران همه شما در حوزه انسانشناسي و ابعاد مختلفي که در باب انسان هست و مسائلي که امروز در جهان در باب اومانيسم و مسائل پيراموني آن هست بنشينيد و فکر کنيد و مقاله بنويسيد و پاياننامه داشته باشيد و رساله تحقيق بکنيد جا دارد. آن مقداري که راجع به انسانشناسي که مسائلي که به انسان برميگردد امروز در جهان مطرح است بله رويکرد اين همه مسائل هم به سمت طبيعت است دارد جامعه بشري را به سمت طبيعت سوق ميدهد و وقتي به سمت طبيعت سوق دارد اين را بيهويت کرد و بيمايه انساني و الهي کرد آن وقت هر چه به اين بشر بدهي ميپذيرد و الآن شما ميبينيد وقتي يک مسابقه مثلاً فوتبال هست ميگويند يک ميليارد و پانصد ميليون نفر دارند اين مسابقه را ميبينند. يک ميليارد و پانصد ميليون، دو ميليارد و خوردهاي جمعيت دارد يک سوم جامعه جهاني دارند اين مسابقه را ميبينند. اين چيزي است که بشر امروز دارد به اين افتخار ميکند و به اين ميبالد و ما بايد واقعاً افسوس بخوريم که اين همه معارف و اين همه حقائق و اين همه عظمت و شکوه براي انسان هست و انسان به دنبال وهم و به دنبال خيال دارد حرکت ميکند.
من به حق واقعاً منتظرم و باور دارم که إنشاءالله دوستان در اين زمينه إنشاءالله کار خواهند کرد و ميتوانند به اميد خدا آينده بهتري را در اين رابطه رقم بزنند. من اين عرايضي که داشتم بيشتر براي اين بود که يک شوکي به لحاظ فکري وارد بشود و دوستان راجع به آن فکر بکنند مطالعه بکنند و اين نشستها اصلاً رسالتش هم همين است که بتواند ما را در مسير بهتر و بزرگتري قرار بدهد.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»