Esra NEWS Agency: The opening ceremony of the Project of the 8th preliminary course of the National Humanities Elite Discourse was held on Friday, 27th of Mordad, with the message of Grand Ayatollah Javadi Amoli in Jaber bin Hayyan Hall of Tarbiat Modares University.
In this message, he addressed the discussion of religious sciences debate and stated, “The discussion about religious science is about Islamic humanities sciences. Remember that the value of every science comes from known, because it is the mental Images of the known. This mental image would be effective when that external entity is effective, so the knowledge of everything whether it is religious or non-religious comes from the known of that science.”
He stated, “The next issue is that known is credential matter which created by man himself, which is not very important - although it should also be based on the main rules- but sometimes it known is external entity, either it is a heavenly entity or earthly; It is underground being, or it is a supernatural being, or it is between the earth and the sky, after all, it is a being. If it is known, it is an external and real being, it is the creation of Allah ﴿الله خالق کل شيء﴾ . None of these, their existence is not their essence, otherwise they would be essentional existence. Something that sometimes exists and sometimes does not exist, it shows that its existence is not its essence, and what is not an essential being, it needs a cause, it needs a reason. There is no such thing as extravagance, nonsense, or drivel in the world, otherwise nothing would be in orderly fassion. So, we should be waiting for a certain phenomenon to take shape or a certain phenomenon to take off without an external factor; This is coming to existence or vanishing would be by an external cause.”
He continued, “Everything that exists in the outside world, whether in the sky, on the earth, or between the sky and the earth, is Allah’s creation, and since it is Allah’s creation, Allah’s creation is not like ordinary industries.”
His Eminence said, “Science would not be a religious except by learning religious knowledge. If known was religion, then science would be religious. When is it known would be religious? The knowns that are external beings, their religiousness is that the one who created them should introduce that the sky is multi-sided, the earth is multi-sided, and man is multi-sided. Allah Almighty who said: ﴿الله خالق کل شيء﴾ in another part of the verses he said: ﴿الذي أحسن کل شيء خلقه﴾which means everything that Allah has created, He created them in a beautiful manner. The third side of creation is that he created everything for a specific destination and a specific system; The first side is the active origin and the active system, the second side is the internal origin and the internal system, and the third side is the final distention. This is known and this birth certificate is everything, whether it is in heaven or on earth.”
In another part of this message, His Eminence stated, “What came from the West and others in other countries promoted is that they mutilated this triangle. It means whatever they wanted to know, for example, they wanted to know the sun and the moon, they wanted to know the earth and time. They wanted to know humans and animals, they left aside the side of who created it. The side of what it was created for. It means they left aside the side of origin and resurrection, the side of the creator and the distention. They only study this internal side that has been mutilated. In the universities, they suggested that you study this, know this! It turns out that the mutilated science of mortuary delivering corps! This person -who study in such a system- knows what the earth is, what time is, what the atom is, how to use the atom, he knows these things; But they left aside the fact that these external beings are purposeful and have a creator. They put aside the creator which is the first side. They put aside the final and purpose which is the third side. They made this internal side which is mutilated and cut into pieces, the center of the lessons! The dead science in mortuary, can no longer be Islamic. When science is Islamic, that one knows the known in full triangle shape.”
أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين و فاطمة الزهراء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما انديشوران، بزرگان، نخبگان، مسئولين عاليقدر نظام اسلامي و دانشجويان عزيز و گرامي را ارج مينهيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه خردورزان حوزه و دانشگاه و امت اسلامي، آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است عطا بفرمايد!
بحث در علم ديني و علوم اسلامي انساني است. بخشي از اين مطالب قبلاً به عرضتان رسيد، ممکن است بازسازي شده و عصاره آنها در اين محفل نوراني بازگو بشود و برخي از نکات هم افزوده گردد.
در جريان علم مستحضريد که علم هر چه دارد از معلوم دارد؛ اگر ديني است مربوط به معلوم است و اگر غير ديني است مربوط به معلوم است. براي اينکه فضاي بحث خوب روشن بشود، بايد دانست که مسئله تعليم ديني و مسئله تعلّم ديني، کاملاً از مرز علم ديني جداست. تعليم ديني، يک رفتار و عمل است، همچنين تعلّم ديني، يک رفتار و عمل است که ارتباطي با خود علم ندارد. آن رفتار بايد خالصانه باشد سودمندانه باشد، معلّم در بيان و بنان کوتاهي نکند، بيمطالعه وارد کلاس درس نشود، حوصله حلّ اشکال را داشته باشد و شرايط ديگر؛ متعلّم هم همين طور. بنابراين تعليم ديني کاملاً بحثش جداست، تعلّم ديني کاملاً بحثش جداست، علم ديني هم مرزش جداست؛ آنچه در اين پيام مطرح ميشود علم ديني است.
مستحضريد که علم هر چه دارد از ناحيه معلوم است، چون خودش صورت ذهنيِ معلوم است، اين صورت ذهني وقتي اثر دارد که آن موجود خارجي، مؤثر باشد، پس علم هر چه دارد از ديني بودن يا غير ديني بودن، خصيصه را از معلوم ميگيرد.
مطلب بعدي آن است که معلوم يا امر اعتباري است که خود بشر ساخته است که آن خيلي مهم نيست _گرچه آن هم بايد مطالب با موازين اصلي باشد_ اما يک وقت است که معلوم، موجود خارجي است حالا يا موجود آسماني است يا موجود زميني است يا موجود تحت الأرضي است يا موجود فوق السمائي است يا موجود بين الأرض و السماء است، بالاخره موجودي است، اگر معلوم، يک موجود خارجي و حقيقي بود، مخلوق خداست: ﴿الله خالق کل شيء﴾[1]. هيچ کدام از اينها، هستيشان عين ذاتشان نيست وگرنه واجب الوجود بودند. چيزي که گاهي هست و گاهي نيست، معلوم ميشود هستي او عين ذات او نيست و چيزي که هستي او عين ذات او نبود، علت ميطلبد سبب ميطلبد. اتفاق و گزاف و بيهوده و ياوه در جهان نيست، وگرنه سنگ روي سنگ بند نميشود که آدم منتظر باشد بدون عامل خارجي، فلان پديده رخت بربندد يا فلان پديده رخت در بر کند؛ اين رخت هستي را کنَدن يا پوشيدن و پوشاندن به وسيله علت خارجي است.
هر چه در جهان خارج هست چه در آسمان چه در زمين چه بين آسمان و زمين مخلوق خداست و چون مخلوق خداست، مصنوع خدا نظير صنعتهاي عادي نيست. يک اتومبيل، مصنوع فلان شخص است، آن شخص بعد از ساختن اين اتومبيل چه باشد چه نباشد اين اتومبيل هست. فلان خانه مصنوع دست فلان بنّا و معمار است، او بعد از اينکه اين خانه ساخته شد چه باشد و چه نباشد اين خانه سر پا هست؛ اما در نظام هستي، اصل هويت و هستي، به مبدأ هستيبخش قائم است؛ قيام و قوام هر موجودي به هستيبخش اوست. بنابراين اگر چيزي را خدا خلق کرد خواه زمين يا درخت يا سنگ يا کوه يا هوا يا فضا يا انسان يا غير اينها، اين شيء مخلوق خداست يعني متقوم به فيض خداست و قرآن کريم شرح اين صحنه را به عهده گرفت و شرح داد که آسمان، زمين، انسان و حيوان چگونه خلق شدند و به دست چه کسیاند و تبيين کرد که حدوثشان و بقائشان به ارتباط با آفريدگار آنهاست و همان طوري که در اصل حدوث، نيازمند به مبدأ هستند، در بقا هم نيازمند به مبدأ هستند.
علم، ديني نخواهد شد مگر با فراگيري معلوم دينی؛ اگر معلوم، ديني بود، علم ميشود ديني. معلوم چه زماني ديني است؟ معلوم که موجود خارجي است، ديني بودن آن به اين است که آن کسي که اين را آفريد اين را معرفي بکند که آسمان چند ضلعي است، زمين چند ضلعي است، انسان چند ضلعي است. خداي سبحان که فرمود: ﴿الله خالق کل شيء﴾، در بخش ديگري از آيات فرمود: ﴿الذي أحسن کل شيء خلقه﴾[2] يعني هر چه را خدا آفريد زيبا آفريد. زيبايي آفرينش تنها مثل طاووس و امثال طاووس نيست، خرچنگ را هم خدا زيبا آفريد، مار و عقرب را هم زيبا آفريد؛ هر حيواني را که خدا آفريد زيبا آفريد، هر داروي تلخ و شيريني را که آفريد زيبا آفريد. فرمود: ﴿الذي أحسن کل شيء خلقه﴾؛ منظور از اين حُسن، حسن هنري نيست، حسن فلسفي است يعني آنچه اين شيء لازم دارد به او داد.
در يک بخش فرمود: ﴿الله خالق کل شيء﴾، در بخش ديگر فرمود: ﴿الذي أحسن کل شيء خلقه﴾ يعني هر چه آفريد نيکو آفريد. در بخش سوم به بياني که به موساي کليم(سلم الله عليه) آموخت که در برابر فرعون خدا را معرفي کند، در آنجا وقتي فرعون به موسي(سلام الله عليه) گفت که اين رب العالميني که شما از طرف او آمديد کيست؟ گفت: ﴿ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي﴾[3]؛ فرمود خداي من کسي است که هر چه را آفريد مثلث آفريد و اضلاع سهگانه، هويت او را تشکيل ميدهند. ضلع اول نظام فاعلي و مبدأ فاعلي است که اين درخت را اين زمين را اين زمان را چه کسي آفريد؛ فرمود ﴿اعطي کل شيء﴾ يعني خدا آنچه يک درخت لازم دارد را به اين درخت عطا کرده است.
بنابراين ضلع اول، مبدأ فاعلي است که خدا آفريد. ضلع دوم مبدأ داخلي و نظام داخلي است که اين شيء هر چه را لازم داشت خدا به او عطا کرد. اگر حيوان است، کيفيت رشد و تغذيه و تنميه و توليدش را به او گفت، سازمان فرزندآوري او را به او داد، کيفيت زندگي و بهرهوري را به او عطا کرده است: ﴿الذي أحسن کل شيء خلقه﴾ يعني آنچه لازمه ساختار خلقت او بود را به او عطا کرده است. ضلع سوم: ﴿ثم هدي﴾؛ او را براي مقصد خاص و نظام مخصوص آفريد. بنابراين هر موجودي مثلث است: نظام فاعلي دارد که خداست؛ نظام داخلي دارد که نظم دقيق علمي است که علوم دانشگاهي در کشف راز و رمز همين درون اشيا است که اين حيوان چگونه خلق شد، چه چيزي براي آن نافع است و چه چيزي براي آن ضار، چه چيزي زاد و ولد آن را تأمين ميکند و چه چيزي زاد و ولد آن را از بين ميبرد و مانند اينها؛ سوم: ﴿ثم هدي﴾ يعني براي مقصد خاص آفريده شده است. هيچ موجودي براي جنگ جهاني اول و دوم خلق نشد، هيچ موجودي براي جنگهاي نيابتي خلق نشد، هيچ موجودي براي اختلاس و نجومي خلق نشد، هيچ موجودي براي من و ما و کبرياورزي خلق نشد؛ ﴿ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي﴾.
ضلع اول مبدأ فاعلي و نظام فاعلي است، ضلع دوم مبدأ داخلي و نظام داخلي است و ضلع سوم مبدأ غايي است. اين معلوم است و اين شناسنامه هر شيء است چه آسماني چه زميني.
يک وقت کسي سؤال کرد که فاصله بين زمين و آسمان چقدر است، امام حسن(سلام الله عليه) فرمود اگر منظورتان آسمان ظاهري است «مدّ البصر» يعنی تا آنجا که چشم ميبيند و اگر آسمان واقعي است «دعوة المظلوم»[4]؛ فاصله بين اين آسمان و زمين، آه مظلوم است يعني کسي بخواهد حقي را از کسي بگيرد ظلمي را بر کسي تحميل کند، اين بر خلاف خلقتِ اين کار کرده است و آه اين شخص به آن هدف نهايي ميرسد و اين ظالم را خدا سرکوب میکند و از بين میبرد.
هيچ موجودي در عالم نيست مگر اينکه مثلث است: ضلع اولي دارد که نگهداري و نگهباني از او را عهدهدار است که «هو الله»؛ ضلع داخلي دارد که يک نظم دقيق علمي است و ضلع سوم دارد که هدفمند است. هيچ موجودي را نميشود صرف بيراهه کرد، صرف ظلم کرد، صرف قتل کرد، صرف آدمربايي کرد. بنابراين معلوم، مثلث است و علم صد درصد تابع معلوم است.
ما اگر خواستيم ببينيم که يک علم، اسلامي است يا نه، بايد اين علم با اين معلوم که فيض خدا و فعل خداست مطابق باشد يعني هر چيزي را که فرد ميشناسند آفريدگار آن را معتقد باشد و بشناسد، هدف آن را معتقد باشد و بشناسد و نظام داخلي آن را کاملاً ياد بگيرد تا بشود عالم. حالا اين فرد ميخواهد زمينشناس باشد يا زمانشناس، انسانشناس باشد يا گياهشناس يا مانند اينها، فرقي نميکند.
آنچه از غرب آمده و ديگران هم در غير غرب دامن زدند اين است که اين مثلث را مثله کردند يعنی هر چه را خواستند بشناسند مثلاً شمس و قمر را خواستند بشناسند زمين و زمان را خواستند بشناسند انسان و دام را خواستند بشناسند، ضلع چه کسي خلق کرد را گذاشتند کنار، ضلع براي چه چيزي خلق کرد را گذاشتند کنار يعنی ضلع مبدأ و معاد را ضلع نظام فاعلي و نظام غايي را گذاشتند کنار، فقط اين ضلع داخلي را که مثلهشده است، در دانشگاهها مطرح کردند که شما معلومتان اين است اين را بشناسيد! معلوم مثلهشده علم سردخانهاي تحويل ميدهد! اين شخص ميداند زمين چيست زمان چيست اتم چيست چگونه ميشود اتم را به کار بُرد، اينها را ميداند؛ اما اينکه اين موجودات خارجي، هدفمند هستند و خالقي دارند را گذاشتند کنار. نظام فاعلي را که ضلع اول است کنار گذاشتند، نظام غايي و هدفمند بودن را که ضلع سوم است کنار گذاشتند، اين ضلع داخلي را که مثلهشده و بريده بريده شده است را محور درس قرار دادند!
علم مثله، علم سردخانهاي است، اين ديگر نميتواند اسلامي باشد. وقتي علم، اسلامي است که معلوم مثلث را بشناسد، آن وقت هر چيزي فيض خداست: ﴿سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق﴾[5]. علم سردخانهاي نه مجامع علمی را گرم میکند و نه جامعه را، علم سردخانهاي روابط بينالملل را گرم نميکند، علم سردخانهاي سازمان ملل را گرم نميکند، همهشان سردخانهاياند و علم سرد، حرف سرد دارد نوشته سرد دارد و نوشته سرد و حرف سرد، جنگ گرم را به همراه دارد. اين است که جهان، آرام نميگيرد.
مطلب ديگر آن است که خود انسان حقيقتي است که هيچ گاه نبايد خودش را فراموش کند. هر کسي چه حوزوي باشد چه دانشگاهي باشد چه با علوم و کتابها مأنوس باشد چه با آنها مأنوس نباشد، اين شخص ميگويد من هستم که هستم که هستم! من مثل درخت نيستم که بعد از مدتي هيزم بشوم، من مثل آن پرندهاي هستم که بعد از مدتي از قفس تن آزاد ميشوم و پرواز ميکنم به سراغ ابد. اگر ديگران _ معاذالله_ از اسلام فاصله گرفتند، هيچ حوزوي يا دانشگاهي مجاز نيست که بگويد من هم فاصله بگيرم! هر کدام از ما موظفيم که به ابديت خودمان بينديشيم که من هستم که هستم و با خدايم رابطه دارم.
بنابراين يک بحث درباره تعليم است و تعلّم که بخش اول بود و خارج از سخن ماست، بخش ديگر مربوط به علم ديني است که علم، تابع معلوم است، معلوم، مثلث است و معلوم اگر مثله شد علم سردخانهاي نصيب آدم ميشود و از اين علم هيچ کاري ساخته نيست، هيچ فضيلت اخلاقي هيچ گذشت اخلاقي هيچ مردانگي و مردمي ساخته نيست و قسمت بعدي که بخش ديگر است که فرصت بحثش نيست، درباره خود انسان است.
در هر حال چه حوزوي چه دانشگاهي چه سايرين، همه ما در شبانهروز لحظاتی بايد به اين فکر باشيم که من هستم که هستم که هستم و چون موجود ابدي هستم کالاي ابدي ميخواهم، آن کالاي ابدي توحيد است پذيرش وحي و نبوت است پذيرش امامت و ولايت است پذيرش قرآن کريم است پذيرش کلمات عترت طاهرين(صلوات الله عليهم اجمعين) است.
من مجدداً مقدم شما فرهيختگان، نخبگان، اساتيد، مسئولان عاليقدر نظام علمي و عزيزان و فرزندان دانشجویمان را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنم به فرد فرد شما عزت و شکوه و جلال و جمال دنيا و آخرت مرحمت کند تا سرآمد ديگران باشيد!
«و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين»
[1]. سوره رعد، آيه 16؛ سوره زمر، آيه 62.
[2]. سوره سجده، آيه7.
[3]. سوره طه، آيه50.
[4]. الخصال(شيخ صدوق)، ج2، ص441.
[5]. سوره فصلت، آيه53.