12 05 2019 313709 شناسه:

«مباحث قرآنی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان (جلسه ششم)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

شب هفتم ماه عزيز و ارجمند و گرانقدر رمضان است، خدا را بسيار سپاس مي‌گذاريم و شاکر اين نعمت بزرگ ماه رمضان هستيم که توفيق بودن و زيستن در اين ماه عزيز را محبت فرموده، عنايت فرموده و ـ إن‌شاءالله ـ ما شاکر نعمت بزرگ ماه رمضان باشيم. حشر با اين ماه و خصوصاً سرآمد جلوه‌هاي اين ماه که نزول قرآن است براي همه ما خير و برکت را به همراه دارد و اين شهر عزيز ما هم شهر قرآني است، از صدر و رأس آن که تفسير تسنيم است تا همه مراحل و اساتيد خوب که امشب هم بهره‌مند بوديم از آيات قرآني صحيح، اصيل، با آهنگ دلنواز خود حقيقت قرآن که خدا را بر اين نعمت سپاسگزاريم! ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ.[1]

عرض شد که خداي عالم در اين کتاب تجلي کرده است و خود را بدون اينکه انسان او را مشاهده بکند در پس پرده اين آيات قرار داده. اين الفاظ براي ما، اگر ما گوش شنوا داشته باشيم؛ مثل درختي است که خداي عالم از پسِ آن درخت با موساي کليم سخن گفت. وقتي موساي کليم به کوه طور رفت، ديد درخششي و تابندگي از اين کوه و از اين درختي که در اين کوه است، نمايان است. بديهي است که تعجب بکند که اين درخت اين‌گونه نوراني! ناگهان اين درخت با او سخن گفت، گفت: ﴿إِنِّي أَنَا اللَّهُ﴾[2] من خداي تو هستم که از ورای حجاب ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾؛[3] يعني از باطن اين درخت با تو سخن مي‌گويم. اين آيات الهي هم براي ما به مثابه همين درختي هستند که از پس پرده اين آيات و اين الفاظ خدا دارد حرف مي‌زند. اينکه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ،[4] اين «إنّا» کيست، «انزلناه» کيست؟ اين خداست. اگر ما در حدّ «کليم الله»ي باشيم، مي‌توانيم اين سخن را از خداي عالم بشنويم، آن‌گونه که مولايمان علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) در باب قرآن فرموده است که «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْه‏»؛[5] خداي عالم در اين کتاب تجلي کرد و انسان بدون اينکه او را ببيند او را مشاهده مي‌کند. ما يک ديدن داريم؛ يعني با چشم سر، يک شهود داريم با چشم دل. بدون اينکه او را ببينيم او را مشاهده مي‌کنيم. چه کسي مي‌تواند اين‌طوري حرف بزند ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛ اين هفت ميليارد بشر اگر کنار هم جمع بشوند، مي‌توانند اين‌گونه با اين صلابت، اين اتقان و اين احسان با اين کلام حرف بزنند که ما اين حقيقت را از جايگاه خداي عالم براي شما نازل کرديم؛ توحيد را، معارف توحيدي را، عوالم هستي را. ما چقدر خوشحال و راضي بايد باشيم که دنيا «و ما فيها» را به عنوان ناچيزترين حقيقت در جهان هستي به ما معرفي کردند. همين چيزي که در چشم و دل ميلياردها انسان به عنوان هدف و مقصد و مقصود است، اين منطق مي‌گويد که ما از ازل آمده‌ايم.

اي به ازل بوده و نابوده ما ٭٭٭ ای به ابد زنده و فرسوده ما[6]

 او ازل را و ابد را در نورديده و ما را به ازل و ابد دعوت کرده است. اينها بسيار ارجمند است، ارزشمند است و خدا را بايد بر اين نعمت معرفت شکرگزار باشيم، سپاسگزار باشيم که اين‌گونه معرفتي را خداي عالم به ما عطا فرمود.

بنابراين اين الفاظ و اين عبارت‌ها را ما با همين کسوت ظاهري نگاه نکنيم؛ اين آيات الهي درخت‌هايي هستند که خداي عالم از پس اين درخت الفاظ و عبارت‌ها دارد با ما حرف مي‌زند، فقط کافي است که ما چنين نگاهي داشته باشيم. يک وقت از کنار درخت رد مي‌شويم بدون اينکه حرفي و کلامي بشنويم، يک موساي کليمي مي‌خواهد تا کلام‌شناس باشد، سخن‌شناس باشد و بفهمد که اين لفظ نيست، اين عبارت نيست، اين تجلي الهي است که دارد در اين آيات خود را نشان مي‌دهد. ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[7] اين آيات سراسر متقن و با صلابت اينها فوق‌العاده براي ما ارزشمند و عزيز هستند. خدا را بر اين منّت بزرگ سپاسگزاريم!

عرض شد که خداي عالم براي هستي‌اش؛ چه در هستي تکوين و چه در هستي تشريع چهار رکن اساسي قرار داده، حالا ببينيم تا کجا مي‌توانيم اين بحث را پيش ببريم؛ اين مباحث مباحثي نيست که ما به صورت روشن و مشخص در يک کتاب، در يک منبع بتوانيم پيدا بکنيم، بر اساس شواهد و قراين و ادله‌اي که وجود دارد، داريم جلو مي‌رويم. همان حديثي که قبلاً خدمت شما خوانديم، در ارتباط با اينکه چرا کعبه چهار رکن و چهار ضلع دارد که حضرت فرمود: براي اينکه بيت‌المعمور چهار رکن دارد، چرا بيت المعمور چهار رکن دارد؟ چون عرش خدا چهار ضلع و چهار رکن دارد، چرا عرش خدا چهار ضلع دارد؟ چون کلمات خدا چهار تاست: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»؛[8] اينها چهار ضلع وجود هستی هستند، کلمات خدا يعني چه؟ يعني خداي عالم وقتي بخواهد اظهار وجود بکند و کلام بگويد، سخن بگويد، آفرينش را پديد آورد، در کسوت اين چهار رکن هستي است يا با تسبيح است، «سُبْحَانَ اللَّهِ» يا با تحميد است، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» يا با تهليل است، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يا با تکبير است، «اللَّهُ أَكْبَر». اينها الفاظ نيستند، عبارت‌هايي نيستند، چهار تا کلمه نيستند، اينها «کلمة الله» هستند. کلمات ما يک سلسله الفاظ و عبارت‌هاي است که ما با هم حرف مي‌زنيم. اينها امور قراردادي است، امور وضعي است. ما براي اينکه اموراتمان را بگذرانيم؛ مثلاً مي‌گوييم کلمه آب دلالت بر اين معنا دارد، کلمه فرش دلالت بر اين معنا دارد؛ ولي خدا وقتي مي‌خواهد آفرينش و کل جهان هستي را خلق بکند و بيافريند چگونه خلق مي‌کند؟ چه مبنايي دارد؟ همين‌طوري که ـ معاذالله ـ سر خود نيست اين نظام متقن و بي‌حساب از نظر وسعت و بيکرانه‌اي و اتقان؛ ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾،[9] ﴿اتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾[10] از پشه بگيريد تا کهکشان منظم، مرتّب، در يک نظم صحيح و چيدمان اصيل. وقتي خداي عالم به مواقع نجوم(ستارگان)، جاي ستارگان قسم مي‌خورد: ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ﴾،[11] قسم به جايگاه ستاره‌ها! ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظيمٌ﴾؛[12] اين قسم اگر اهلش باشيم، مي‌دانيم که قسم بزرگي است. قسم به همه جايگاه اين کهکشان‌ها، اين ستاره‌ها، اين افلاک و اين آمد و شدها که آدم اصلاً خيره مي‌شود، ميلياردها کهکشان که اصلاً منظومه شمسي در مقابل آنها هيچ است. اين عظمت دستگاه آفرينش تازه اينها مربوط به جهان ماده است، جهان نفوس، جهان عقول، جهاني که حالا از آن به عنوان ملکوت و جبروت و لاهوت و مانند آن ياد مي‌کنند، اينها قابل درک ما که نيست. اينها که با معيارهاي بشر عادي که نمي‌خواند. اين قدرتي که بشر در آن خيره مانده و هر چه که تلاش مي‌کند، عوض اينکه بر علمش افزوده بشود، بر جهلش افزوده مي‌شود که خداي عالم فرمود: ﴿وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا﴾،[13] ما يک مقدار مختصر به شما علم داديم، علمي که شما از راه تجربه به دست مي‌آوريد و الا آن علمي که ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ﴾[14] که با معراج الهي مشخص مي‌شود و رسول گرامي اسلام از جايگاه معراج از مسجد الحرام آغاز مي‌کند، مي‌آيد مسجد الاقصي و مي‌رود همه هستي را طي مي‌کند و برمي‌گردد، آن علم بحث ديگري است، اين علم حقيقي است نه علم ظاهري نه علم مادي و تجربي. آنچه که به ما دادند تا ما اين امروز روزه‌مرّه خود را بگذرانيم همين يک مقدار مختصر است و الا آن علمي که در پيشگاه خداست که از اين راه حاصل نمي‌شود. علم مدرسه و حوزه و دانشگاه همين است که ما با هم حرف مي‌زنيم؛ ولي علمي که رسول گرامي اسلام دارد علي بن ابي‌طالب دارد از علم الهي دارند.

من ديشب خدمت حضرت آقا صحبت مي‌کرديم در خصوص اينکه اين کتاب نهج‌البلاغه‌اي که از ايشان مي‌خواهد منتشر شود، اسمش را چه بگذاريم؟ شرح نهج البلاغه زياد است يک اسمي براي اين کتاب باشد؛ تحرير نهج‌البلاغه هست؛ ولي من يک اسم مي‌خواستم، نظر شريفشان بود که اين حديث شريفي که علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»؛[15] يعني از من سؤال کنيد، قبل از اينکه مرا از دست بدهيد، من به طرق آسمان آشناتر هستم نسبت به طرق زمين، راه‌هايي که در زمين هست، اينها علم الهي دارند؛ اما علومي که در سماء و در نزد ملائکه و کروبيان هست، آن علوم يک سطح ديگري است. جايگاه ديگري است، واقعاً اين علم‌هاي که ما داريم، اين علم‌ها را اصطلاحاً مي‌گويند علم ظاهري. علم باطني داريم، علم ظاهري داريم.

 علم باطن همچون مغز و علم ظاهر همچو پوست ٭٭٭ مغز را در پوست مي‌پرور که اين تعليم نکوست[16]

 اينها يک کسوتي است، يک ظاهري است والا مگر حقيقت هستي را مي‌شود در قالب طبيعت پياده کرد و نشان داد.

بنابراين کلمات خدا، آن چهار رکن اصلي که با او عالم را آفريد، عبارت است از؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر». در بين اين اذکار اربعه باز مسئله تسبيح نسبت به اسماء ديگر مقدم است. ديشب عرض کردم حيفم مي‌آيد که باز اين را عرض نکنم! يک فرمايشي هم باز والد بزرگوار داشتند که وقتي خدا اوصاف بهشتي‌ها را در قرآن ذکر مي‌کند؛ منظورش اين است که شما هم خودتان را براي آن عالم آماده کنيد، تجربه کنيد، سخنان بهشتي‌ها را با هم در دنيا داشته باشيد. اگر ذوق بهشت را و نعمت‌هاي بهشتي را دارد ببيند که بهشتي‌ها چگونه زندگي مي‌کنند، نحوه معيشت آنها، عشرت آنها و زندگاني آنها چگونه است. در سوره مبارکه «يونس» اين سه بخش از زندگي آنها را که آغاز و انجام آنهاست ذکر مي‌کند: ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾،[17] اينها سه تا ويژگي و صفتي است که خدا براي بهشتي‌ها ذکر مي‌کند، بهشتي‌ها چگونه هستند؟ نحوه زندگي آنها چيست؟ اولين ويژگي اينها اين است که اينها وقتي خدا را مي‌خواهند صدا بزنند با اين عنوان خدا را صدا مي‌زنند: ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ اين ذکر را داشته باشيم، اين ذکر بسيار شريف است، اين ذکر قرآني است و سخن اهل بهشت است، ما از کنارش راحت رد نشويم. ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ يعني بار الها تو منزهي تو پاکي تو مقدسي! خدا را همواره بايد با تسبيح و تقديس ياد کرد. اينکه شما مي‌بينيد فرشته‌ها مي‌گويند: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ﴾ تسبيح می‌کنيم ﴿وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾؛[18] يعني ما مستمراً، همواره، هميشه خدا را تسبيح مي‌کنيم، تقديس مي‌کنيم، اين نحو زيست فرشته است. وقتي سؤال کردند که جبرائيل امين چه استفاده مي‌کند و غذايش چيست؟ آبش چيست؟ فرمود: غذايش تسبيح است، آبش هم تحميد و حمد خداست. اين ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾ هر وقت مي‌خواهيم خدا را ياد بکنيم، سخن بهشتي بگوييم، حرف‌هاي بهشتي را بزنيم، انس با فضاي بهشتيان را داشته باشيم. خدا در سوره مبارکه «يونس» مي‌گويد: بهشتي‌ها وقتي مي‌خواهند خدا را صدا بزنند و خواسته خودشان را مطرح بکنند، مي‌گويند: ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾؛ با «سبحان الله» آغاز مي‌کنند و با «الحمد لله» کار خودشان را به پايان مي‌برند.

اينها جلوه‌هايي است که انسان اگر بخواهد بفهمد «سبحان الله»؛ يعني چه؟ «الحمد لله» اينها به عنوان کلمات الهي يعني چه؟ با اين وضع انسان مي‌تواند به معنا و حقيقت آنها راه پيدا بکند. اين وضع تسبيح است که حالا اجازه بدهيد به برخي از آياتي که در باب تسبيح است، چون مباحث ما مباحث قرآني است، تسبيح را بيشتر در قرآن جستجو بکنيم. خداي عالم مي‌فرمايد ما هيچ موجودي نداريم، هيچ موجودي در نظام هستي نيست: ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾.[19] اين ﴿يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛ يعني اينکه هر موجودي به ضعف خود، به ناتواني خود، به عجز خود و به ناآگاهي و جهل خود آگاه است، مي‌داند که يک موجود ناقصي است، يک موجود غير کاملي است، مي‌داند و طبعاً به آن حقيقتي که او را ايجاد کرده و او را آفريده است، نسبت به او اظهار عجز مي‌کند و او را مقدس و منزه مي‌دارد، او را پاک مي‌داند و در همه جهات وجودي‌ خود او را تسبيح مي‌کند؛ البته تسبيح‌ها در يک سطح نيستند، تقديس‌ها در يک سطح نيستند. يک وقت است که جبرائيل امين تسبيح مي‌کند، يک وقت ساير فرشته‌ها، يک وقت يک انسانِ عارفِ خداشناسِ خدابينِ خدادان دارد تسبيح مي‌کند، نوع تسبيح و تقديس او به معرفت او وابسته است. يک وقت هم يک انسان در سطح پايين‌تر تسبيح مي‌کند و تقديس مي‌کند. بنابراين هيچ موجودي در نظام هستي نيست: ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسبيحَهُم﴾؛ تسبيح موجودات را ما خيلي خوب درک نمي‌کنيم که اينها چگونه خدا را تسبيح مي‌کنند.

ويژگي که براي تسبيح است، اين است که ما در کنار ساير اذکار هم اين واژه تسبيح را داريم؛ يعني اگر مي‌گوييم «الحمد لله»، کنارش بايد بگوييم: «سبحان الله»؛ اگر مي‌گوييم «لا اله الا الله»، کنارش بايد بگوييم: «سبحان الله». اين «سبحان الله» مکمّل همه ذکرهاي ماست. فکر نکنيم اگر بگوييم «يا الله» تمام است يا «لا اله الا الله» تمام است يا «الحمد لله» تمام است؛ زماني «الحمد لله» تمام است که «سبحان الله» کنار آن باشد. شما اگر بگوييم «الله عظيم و بحمده»، اين نقص دارد، اين کامل نيست؛ ولي «سبحان الله»، وقتي خدا را ما تسبيح کرديم، آن وقت اجازه داريم که بگوييم خدا بزرگ است؛ «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ». يک وقت مي‌گوييم «الله ربي هو العظيم و أحمده»، خداي من بزرگ است و او را حمد مي‌کنم؛ ولي اين ناقص است؛ چرا ناقص است؟ چون اين بزرگي را شما درک مي‌کنيد، اين حمد و ثنا را آن‌گونه که شايسته خداست مي‌گوييد؟! براي اينکه اين نقص را برطرف بکنيم، بايد بگوييم «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ»، «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ».[20] اين «سبحان»، رفع نقص مي‌کند و زمينه را براي اين تعظيم و تکريم و تهليل الهي براي ما فراهم می‌کند. چرا فرمودند هر وقت در يک مجلس حتي ياد خدا اگر هم بود، آن مجلس را با اين ذکر کامل کنيد: ﴿سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾؛[21] هر نوع وصفي، هر نوع توصيفي خدا را داشته باشيد، در عين حال بايستي او را با تسبيح بخوانيد: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛[22] هر بامداد و هر شامگاه. يک کتابي هم هست به نام معالم التسبيح، اين کتاب بسيار کتاب شريفي است، همه اين فرمايشات و سخنان به لحاظ تسبيح تکوين، تسبيح تشريع، اين آمده و جمع‌آوري شده کتاب‌ها، واقعاً از کتاب‌هاي متقني و ارزشمندی است. اگر کسي آن تسبيح را بگويد همه اذکار را و همه ذکرها را در حق الهي ادا کرده است، همين ذکر تسبيحات اربعه است: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر». اين ذکر را آقايان فراموش نکنيد! در روايات هست. حالا اين کتاب هم تا يک حدّي بعضي از اينها را آورده که اگر کسي شبانه‌روز سي مرتبه اين ذکر شريفي که سيد اذکار است؛ سيد اذکار يعني همه ذکرهايي که انسان مي‌خواهد متذکر ياد خدا باشد و خدا را در جلوه‌هاي مختلفش ببيند، مشاهده بکند و او را وصف کند، در او وجود دارد، همين ذکر تسبيحات اربعه است: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر». در روايت آمده است که وقتي اين دو پيغمبر حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل(علي نبينا و آلهما و عليهما السلام) داشتند اين ديوار کعبه را بالا مي‌بردند، با چه ذکري بالا مي‌بردند؛ معمولاً ذکر اينها همين است که در روايت آمده: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر».

اولاً مستحضريد که هر وقت ما تسبيح کرديم خدا را و تسبيح مي‌کنيم، بايد کنارش يک استغفار داشته باشيم. شما الآن وقتي «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ» را گفتيد و سر از سجده برداشتيد، در اين جلسه استراحت مي‌گوييد: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه»‏، چرا مگر انسان گناه کرده. وقتي مي‌گوييم: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ» وقتي سر از سجده برداشتيم، مي‌گوييم: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه»؛[23] مستحب است که اين ذکر را بگوييم، چرا؟ چون وقتي انسان به عظمت خدا و بزرگي خدا که او عظيم است، او اعظم است، او اعلاست، وقتي اعتراف کرديم، به عجز خودمان هم توجه داشته باشيم: «سُبْحانَكَ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ»؛[24] اگر خدا از آن طرف عظيم است، ما به فقر خود، به ناداري خود، به عجز خود اعتراف بکنيم؛ لذا فرشته‌ها در قرآن آمده است: ﴿يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ﴾؛[25] هر وقت خدا را تسبيح مي‌کنند، اين تسبيح با استغفار همراه است. لذا اگر شما گفتيد «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَي وَ بِحَمْدِهٍ»، وقتي سر از سجده برمي‌داريد، مي‌گوييد «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه»؛ يا وقتي اين تسبيحات اربعه را گفتيد، شما مي‌بينيد که بعضي‌ها مقيد هستند و مخصوصاً امام مقيد است که وقتي تسبيحات اربعه را در رکعت سوم و چهارم گفت؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» اين سه مرتبه که گفت؛ بعد مي‌گويد «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه»؛ وارد رکوع مي‌شود. براي اينکه آن چيزي که تسبيح را به لحاظ بشر کامل مي‌کند، استغفار است. انسان به عظمت خدا و بزرگي خدا اعتراف مي‌کند و به ضعف و نقص خود هم اعتراف مي‌کند. اين مکمّل است: ﴿يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ﴾. اينها چيزهايي نيست که خداي عالم فقط در قرآن گفته باشد که ما بشنويم و بخوانيم و تلاوت کنيم و ثواب ببريم؛ نه اينها درس زندگي است، اينها کليدهايي است که در زندگي و حياتمان بايد از اينها بکار بگيريم. اگر نوع بيان فرشته‌ها و سخن فرشته‌ها و معاشرت فرشته‌ها در بهشت اين است: ﴿دَعْواهُمْ فيها﴾ ـ ضمير «فيها» يعني بهشت ـ خواسته‌هاي آنها، مطالبات آنها، سخن آنها با خدا اين است که ﴿سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ﴾؛ وقتي با خدا حرف مي‌زنند او را اول مقدس مي‌کنند بعد حرف مي‌زنند، نه اينکه ذکر تسبيح بعد باشد؛ يکي از تسبيح‌ها که ما داريم، همين دعاهاي هنگام سحر، يک تسبيح خاصي دارد: «سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوَارِحَ الْقُلُوبِ، سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذُّنُوبِ، سُبْحَانَ مَنْ لَا تَخْفَی عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ، سُبْحَانَ الرَّبِّ الْوَدُودِ، سُبْحَانَ الْفَرْدِ الْوَتْرِ، سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ، سُبْحَانَ مَنْ لَا يَعْتَدِي عَلَی أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يُؤَاخِذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ، سُبْحَانَ الْحَنَّانِ الْمَنَّانِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الْجَبَّارِ الْجَوَادِ سُبْحَانَ الْحَلِيمِ الْكَرِيمِ سُبْحَانَ الْبَصِيرِ الْعَلِيمِ سُبْحَانَ الْبَصِيرِ الْوَاسِعِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَی إِقْبَالِ النَّهَارِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَی إِدْبَارِ النَّهَارِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَی إِدْبَارِ اللَّيْلِ وَ إِقْبَالِ النَّهَارِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَی إِقْبَالِ النَّهَارِ وَ إِدْبَارِ اللَّيْلِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَی إِقْبَالِ النَّهَارِ وَ إِقْبَالِ اللَّيْلِ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْكِبْرِيَاءُ»؛[26] اينها همه «سبحان الله»هاست که در سحر مي‌گويند. خوشا به حال کساني که اهل تسبيح در سحر هستند! چقدر خدا با اين نوازش مي‌شود! گرچه نوازش خدا نه يعني ـ معاذالله ـ که خدا نياز به اين نوازش دارد؛ اما اين‌طور عبادت را، اين‌طور گفتگو را، اين‌طور سخن گفتن با خدا را خدا دوست دارد؛ بنده‌اش وقتي او را با اين اوصاف مي‌خواند، مي‌گويد تو ودود هستي، تو غفوري، تو رحيمي، تو عظيمي؛ اما تو سبحاني تو منزّهي: «سُبْحَانَ الرَّبِّ الْوَدُودِ سُبْحَانَ الْفَرْدِ الْوَتْرِ».

در تسبيحات ماه رجب: «سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ»[27] و ده‌ها و ده‌ها تسبيح؛ اينها در معارف ما هست، اينها سخن ماست، اينها ما بايد اين‌طوري حرف بزنيم و خدا را با اين‌گونه از اوصاف بخوانيم و ستايش کنيم و لذت ببريم. اين «سبحان الله»ها به راحتي به دست نمي‌آيد، اينها جز از زبان معصوم به دست ما نمي‌رسد. کريم هستند آنهايي که اين‌گونه خدايشان را مي‌شناسند و با اين الحان و عبارت‌ها خدا را ياد مي‌کنند. اميدواريم که خداي عالم اين معارف را و اين حقايق را در دل و جان همه ما مستقر بفرمايد و لحظه‌اي ما را از اين معارف دور مدارد! شب هفتم ماه مبارک رمضان سال 1398 شنيديم ـ إن‌شاءالله ـ در بهشت اين را درو خواهيم کرد و به عنوان محصول کارمان و اعتقادمان و باورمان و معرفتمان ـ إن‌شاءالله ـ مشاهده خواهيم کرد!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

 بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

 اين قليل اعمال، طاعات در روزهايمان، شب‌هايمان، اين جلسات عزيز قرآني‌مان را خدايا براي ما ذخيره‌اي براي عالم قبر و قيامت ما قرار بده!

 توفيق عبادت و اطاعت را، خصوصاً در اين ماه از ما سلب مفرما!

 بار پروردگارا در دنيا و برزخ و آخرت حشر ما را با قرآن و عترت قرار بده!

 جان ما را و قلب ما را و عقل ما و نفوس ما را و جوارح و جوانح ما را در اين ماه طهور از هر امر آلوده‌اي پاک و منزه بدار!

 در دنيا زيارت عتبات عاليات، قبر رسول گرامي اسلام و در آخرت از شفاعت آنها همه ما را برخوردار و بهره‌مند بفرما!

 مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

 حوايج امت اسلام برآورده به خير بفرما!

 بار الها مشکلات را از جامعه اسلامي ما مرتفع بفرما!

 ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

 کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را خصوصاً در اين تصميم عزّتمند و پُرصلابت و پُرقدرتي که بر مبناي يک نهضت الهي است، خدايا موفق و منصور و پيروز بفرما!

 از هر خطري کشور ما را، نظام ما را، جامعه ما را، همه کساني که در رکاب آقا امام زمان(عليه السلام) در اين کشور زيست مي‌کنند، همه جوان‌هاي ما، حوزه‌هاي ما، دانشگاه‌هاي ما، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

 قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره بقره، آيه185.

[2]. سوره قصص، آيه30.

[3]. سوره شوری، آيه51.

[4]. سوره قدر، آيه1.

[5]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه147.

[6]. نظامی «خمسه» مخزن الاسرار، بخش3.

[7]. سوره فاتحة، آيات 2 ـ 4.

[8]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص191.

[9]. سوره سجده، آيه7.

[10]. سوره نمل، آيه88.

[11]. سوره واقعة، آيه75.

[12]. سوره واقعة، آيه76.

[13]. سوره اسراء، آيه85.

[14]. سوره إسراء، آيه1.

[15]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.

[16]. ر.ک: اشاره به اشعار جلال‏الدين مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابيات3231.

[17]. سوره يونس، آيه10.

[18]. سوره بقره، آيه30.

[19]. سوره اسراء، آيه44.

[20]. كافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏3، ص311 و 312.

[21]. سوره صافات، آيه180.

[22]. سوره روم، آيه17.

[23]. کافی(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص312.

[24]. مهج الدعوات و منهج العبادات، ص104.

[25]. سوره شوری، آيه5.

[26]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏1، ص184.

[27]. الأمالي(للصدوق)، ص540.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت