07 08 2018 294294 شناسه:
image
مقاله

جايگاه نيت در مناسك حج و عمره

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت فرارسیدن موسم حج ابراهیمی، مقاله ای با عنوان «جایگاه نیت در مناسك حج و عمره» از مجموعه مقالات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی را از نظر می گذرانیم.

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت فرارسیدن موسم حج ابراهیمی، مقاله ای با عنوان «جایگاه نیت در مناسك حج و عمره» از مجموعه مقالات حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی را از نظر می گذرانیم. معظم له در این مقاله به تبیین مسائل مختلف پیرامون نیت در مناسک حج و عمره، پرداخته اند.

بسم الله الرحمن الرحیم

«جایگاه نیت در مناسك حج و عمره»

نیت

حج و عمره از عناوین قصدی و قربی است؛ از این رو، باید در آن به دو چیز توجّه و قصد كرد: یكی عنوان عمل و دیگری غایت و هدف آن كه تقرّب به خداست. برای روشن شدن دو مطلب مزبور، لازم است اموری ارائه شود كه در پرتوِ آنها معنای قصدی بودن عمل و نیز معنای قربی بودن آن آشكار شود؛ زیرا همه اموری كه در دایره تكلیف قرار دارد، یك‌سان نیست و امتثال آنها نیز همسان نخواهد بود؛ از این رو، توجه به امور ذیل كه در طی عناوین و مباحثی ارائه می شود، سودمند است:

یكم. عدم اعتبار قصد در برخی امور

برخی از امور، صرف وجود یا عدمشان در صحت عمل كافی است و مكلّف، هیچ گونه خطاب ویژه ای درباره ایجاد یا اِعدام آنها ندارد؛ بلكه آن امور به هر طریق و سبب موجود شوند یا از بین بروند، برای صحت عمل كافی است؛ زیرا صحت عمل، مشروط به صِرف وجود و یا صرف عدم آنهاست؛ نه مشروط به ایجاد یا اِعدام آنها از راه معین تا شخصِ مكلّفْ مورد خطاب قرار گیرد و تكلیفی متوجه او گردد؛ مانند نماز در جامه پاك كه چیزی از حیوان حرام گوشت در آن نباشد. پاك بودن جامه، شرط صحت نماز است و اشتمال لباس نمازگزار بر چیزی از حیوان حرام گوشت مانند مو، پوست و...، مانع صحت نماز است. پاك بودن لباس نمازگزار كه شرط صحت است، از هر راه حاصل شودْ كافی است؛ چنان‌كه مشتمل نبودن جامه مُصَلّی بر چیزی از حرام گوشت، از هر طریق پدید آیدْ كفایت می كند؛ به طوری كه صِرف وجود طهارت لباس و عدم اشتمال آن بر اجزای حرام گوشت كافی است؛ خواه شرط مذكور یا مانع مزبور را مكلّف به نحو مباشرتْ ایجاد یا اعدام كرده باشد یا به نحو تسبیب، تحصیل یا ارائه كرده باشد و خواه بدون علم و آگاهی وی، آن شرط حاصل شده و این مانع برطرف شده باشد كه مكلّف در این صورت، نه به نحو مباشرت و نه به نحو تسبیب، اصلا دخالتی ندارد.

سرّ كفایت صِرف وجود یا عدم یاد شده، این است كه مكلّف وظیفه ای غیر از نماز در جامه پاك ندارد و هرگز تكلیفی به عنوان تطهیر لباس، متوجه او نشده است و اگر گاهی شخصاً به تحصیل طهارت یا ازاله مانع می پردازد، برای این است كه تا كنون شرط معهود حاصل نشده و مانع مزبور از بین نرفته است؛ از این رو، می توان با جامه آلوده ای كه باران آن را پاك كرده یا دیگری آن را شست‌وشو داده نماز خواند؛ هر چند صاحب جامه از اصل آلوده شدن یا پاك كردن آن اصلا آگاه نشده باشد. این گونه از شرایط و موانع، صرف وجود یا عدم آنها از هر راهی كه باشد كافی است؛ از این رو، نه قصدی است و نه قربی؛ یعنی در تحصیل آنها قصد طهارت، مثلا شرط نیست؛ چنان‌كه نیت تقرب نیز معتبر نخواهد بود. البته برای نیل به ثواب، قصد قربت سهم بسزایی دارد.

حج و عمره، نظیر نماز از لحاظ شرایط خاصّ و موانع مخصوص مانند لباس و مكان، طوری است كه صِرف حصول یا فقدان آن در تحقق شرط و ارتفاع مانع، كافی است و نیازی به استناد یا قصد حاجی یا معتمر ندارد؛ زیرا امور یاد شده، اصلا از سنخ چیزهای قصدی نیست.

دوم. نقش قصد در تحقق عناوین خاص

برخی از امور ،چون دارای لوازم خاص و آثار مخصوص است و از لحاظ صورت، شبیه به امور دیگر است كه فاقد چنین لوازم و آثار است و تنها راه امتیاز آنها از یك‌دیگر، عنوان ویژه هر كدام است و آن عنوان نیز از راه قصد حاصل می شود، از این رو برای تحقّق آن امور، چاره ای جز قصد عنوان مخصوص به هر كدام نخواهد بود؛ مانند دادن پول معین به شخص خاص؛ زیرا این كار ممكن است به عنوان تملیك باشد یا به عنوان امانت و نظیر آن. در صورتی كه به عنوان تملیك باشد، می تواند به عنوان «هبه» و بخشش رایگان باشد و می تواند به عنوان پرداخت «دَین» و در صورتی كه به عنوان تأدیه دَین باشد، می تواند به عنوان پرداخت دَین الهی مانند خمس، زكات، كفاره و نظیر آن باشد و می تواند به عنوان دَین مالی و انسانی كه از او وام گرفته استْ باشد. همچنین می تواند به عناوین دیگری كه هر یك لوازم خاص خود را واجد بوده و آثار مخصوص دیگری را فاقد استْ باشد؛ بنابراین، در این گونه موارد، چاره ای جز قصد عنوان مخصوص، مثلا اَدای دَین نیست و اگر شخص دیگری بخواهد ذِمّه مدیون را تفریغ و او را تبرئه كند، راهی جز قصد عنوان اَدای دَین او ندارد.

غرض آن است كه گرچه در حصول برائت ذمّه مدیون، مباشرت شخص بدهكار لازم نیست، لیكن هر كس بخواهد ذمّه او را تبرئه كند، چاره ای جز قصد اَدای دَین او ندارد.

به هر تقدیر، قصد قربت در این گونه امور لازم نیست؛ چون اینها وظایف عبادی نیست، گرچه نَیل به ثواب بدون قصد تقرّب حاصل نمی شود، لیكن دفع عقاب به صرف تحقّق آن عملْ محقق می شود؛ زیرا عقابْ مترتب بر ترك اَدای دَین است و چون در مثال مفروضْ ادای دَین ترك نشد، پس عقاب هم مرتفع خواهد بود؛ ولی ثوابْ منوط به قصد قربت است. برای رفع عقاب ترك اَدای دَین، نیت به معنای قربت یا خلوص آن اصلا شرط نیست. البته گاهی ممكن است تفضّل الهی سبب ثواب عمل توصّلی شود. گرچه انجام دهنده آن عمل توجّه به قصد قربت نداشته باشد.

غرض آنكه برای امتثال امور قصدی، نظیر اِحرام، برای پرهیز از ابهام، اشتراك و مانند آن چاره ای جز قصد عنوان مخصوص نیست تا معلوم شود اِحرام برای حج است یا عمره. اگر برای حج است، حج تمتع است یا قِران یا اِفراد. همچنین در عمره، همچون حجّ معلوم می شود اَصالی است یا نیابی، واجب است یا مستحب. البته در صورت وحدت و عدم ابهام و اشتراك نیازی به تعیین ندارد، لیكن صِرف داعی در اینجا كافی است و اِخطار در دل لازم نیست؛ چنان‌كه تلفظ هم معتبر نیست؛ گرچه مستفاد از برخی احادیث، استحباب تلفّظ به نیت در حال اِحرام است؛ مثل اینكه بگوید: «اللّهمّ إنّی أُرید ما أمرتَ به من التمتع بالعمرة إلی الحج فیسّر ذلك لی و تقبّله منّی و أعِنّی علیه... ».[1]

حج(تمتع، قِران و اِفراد) و عمره از عناوین قصدی است و امتثال آنها بدون قصد عنوان مخصوص به هر یك از آنها حاصل نمی شود و همه اركان و اجزای آنها نیز كه زیرمجموعه عناوین حج و عمره قرار دارد، قصدی است و امتثال آنها بدون قصد عنوان مخصوص به هر كدام حاصل نمی شود؛ البته همان قصد اجمالی اول كه سایه‌افكن بر امور مزبور باشد، كافی است.

تذكر: چون قصد عنوان برای اجتناب از ابهام، اشتراك و مانند آن است، در مواردی كه تعین قهری است و مجالی برای ابهام یا اشتراك نیست، قصد عنوان ویژه، همان‌طور كه اشاره شد، لازم نیست؛ مثلا برای امتثال روزه ماه مبارك رمضان، صِرف قصد روزه كافی است و لازم نیست كه عنوان ماه رمضان قصد شود؛ زیرا در آن ظرف زمانی خاص، جز روزه ماه رمضان، هیچ روزه دیگر واقع نمی شود؛ از این رو، نیازی به قصد خاص نیست. البته قصد غیر رمضان در روزه ماه رمضان در صورت علم و عمد، مانع صحت اصل صوم است؛ یعنی نه از ماه رمضان واقع می شود و نه از غیر آن و در صورت سهو، نسیان و جهل، ضرری ندارد و به عنوان روزه ماه رمضان محسوب می شود.

شایان توجه اینكه چیزی كه از عناوین قصدی است و بدون قصدِ عنوانِ خاص حاصل نمی شود، صِرف قصد آن در مرحله حدوث كافی نیست، بلكه دوام آن قصد در مرحله بقا نیز معتبر است؛ چنان‌كه قصد قربت نیز كه بعداً مورد اشاره قرار می گیرد، حدوثاً و بقاءً همین‌طور است؛ پس در حجّ و عمره، حفظ قصد عنوان تا آخرین جزء عمل، لازم است.

سوم. استمرارِ قصد در عناوین قصدی

گرچه استمرارِ(حقیقی یا حكمی) قصد در عناوین قصدی لازم است، لیكن همه عناوین قصدی در نحوه استمرار یك‌سان نیست. در اینجا به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:

با مقایسه بین تروك احرام و تروك صیام، می توان به تفاوت این دو با یك‌دیگر پی برد؛ زیرا در حال احرام، ارتكاب چند چیز محرّم است؛ چنان‌كه در حال روزه ارتكاب برخی امور حرام است.

در حین اِحرام‌بستن و نیت آن، بنا بر بعضی از مبانی، عزم بر ترك آن امورِ محرّمْ لازم است؛ یعنی كسی كه قصد حج یا عمره دارد، در حین احرام باید قصد كند كه آن چیزها را مرتكب نشود گرچه طبق برخی مبانی، اصلا عزم بر ترك آنها لازم نیست؛ زیرا نه صحت احرام مشروط به ترك آنهاست و نه ممنوع به وجود آنها؛ زیرا ترك آن چیزها از حقیقت احرام خارج بوده، فقط در حال احرام به عنوان یك تكلیف شرعی بر حاجی یا معتمر واجب است و قصد ترك آنها هم باید به عنوان عزم بر ترك مستمّر باشد؛ به طوری كه از اول قصد كند كه تا پایان حال احرام، هیچ یك از آنها را مرتكب نشود و بیش از عزم بر ترك مستمّر، چیزی بر او لازم نیست و اگر در اثنای احرام، عزم بر انجام بعضی از آن اشیاء كرد یا از عزم بر ترك آنها منصرف و فعلا بدون عزم بر فعل یا عزم بر ترك بود، محذوری ندارد؛ زیرا آنچه لازم بود، فقط عزم بر ترك مستمر بود، نه بیش از آن، به طوری كه عزم مستمّر هم لازم باشد.

امّا در حین نیت روزه باید عزم بر ترك مستمّر چیزهایی كه روزه را باطل می‌كند، داشته باشد و این عزم بر ترك مستمر را نیز تا پایان روزه استمرار دهد؛ یعنی هم عزم بر ترك مستمر لازم است و هم عزم مستمر؛ به طوری كه اگر در اثنای روزه عزم بر انجام كار باطل‌كننده روزه كرد یا بدون عزم شد و اصلا از حالت نیت روزه بیرون آمد، روزه چنین شخصی در هر دو فرض یا در خصوص فرض دوم، باطل است.

توضیح اینكه روزه عبادتِ واحد است از طلوع فجر صادق تا اول مغرب؛ ﴿...كُلوا و اشربوا حتّی یتبین لكم الخیط الأبیض من الخیط الأسود من الفجر ثمّ أتمّوا الصیام إلی الیل... ﴾ [2] و امور مخصوصی سبب بطلان روزه است؛ از این رو نیت روزه، حتماً باید بر اساس عزم مستمر بر ترك مستمر آن امور باشد. اگر یكی از آن امور بر اساس سهو یا غفلت انجام شد، آسیبی به صحت روزه نمی رسد و اگر بر اساس علم و عمد انجام شد، سبب بطلان روزه است.

اگر كسی عالماً عامداً قصد انجام یكی از آنها را كرد(نیت‌قاطع)، برخی از فقها این قصد را مبطل روزه می‌دانند؛ لیكن چنین قصدی(نیت‌قاطع) مادامی كه به انقطاع نیت روزه منتهی نشود و به عنوان‌ قطع نیت(نیت قطع) مطرح نگردد، باعث بطلان روزه نمی شود؛ زیرا اگر صِرف نیتِ چیز قاطعْ مُبطل روزه باشد، هر چند به قطع نیت(نیت قطع) برنگردد، لازم می آید كه مبطل بودن آن اشیای معهودْ مَجاز باشد؛ زیرا اگر آنها را در صورت سهو، نسیان و غفلت انجام دهند، كه باعث بطلان روزه نخواهند شد و اگر در صورت علم و عمد مرتكب شوند، چون قصد عمدی آنها روزه را باطل می كند، پس روزه قبل از ارتكاب آن اشیاء باطل شده است؛ در حالی كه ظاهر ادلّه مفطر بودن آن اشیاء این است كه ارتكاب عمدی خود آن چیزها سبب بطلان روزه می‌شود؛ نه قصد آنها؛ از این رو، قصد عمدی یكی از آن اشیاء در صورتی كه به قطع اصل نیت برنگردد، مبطل روزه نیست.

به هر تقدیر، قطع نیت كه باعث انقطاع استمرار عزم بر ترك مستمر است، باعث بطلان روزه می‌شود و در آن تردیدی نیست؛ زیرا همه لحظه‌های زمان روزه از بامدادِ صادق تا شامگاه، در متن عبادتِ واحد واقع است و قطع نیت در یك لحظه، ترك عمدی یكی از اجزای عبادتِ واحد است كه جبران‌ناپذیر است.

البته اگر روزه بدین لحاظ همانند نماز می بود كه دارای لحظات غیر صلاتی است كه جزو نماز نیست، قطع نیت در آن لحظات متخلّل غیر صلاتی كه هیچ عملی با آن انقطاعِ عزمْ انجام نشود، ضرری ندارد؛ لیكن روزه همان‌طور كه اشاره شد، مانند نماز نیست؛ زیرا عمود زمان در روزه در متن عبادت قرار گرفته است و در نماز چنین نیست؛ بلكه فواصلِ كلمات و برخی از افعال، حالت غیر صلاتی است و انصراف نیت، بدون انجام جزئی از اجزای نماز ضرری ندارد، لیكن باید به موارد خاص نیز توجه داشت؛ مثلا‌ شرطیت طهارت برای نماز از یك سو و ناقض بودن حَدَث از سوی دیگر، نشان می دهد كه طهارتِ شخصْ معتبر است؛ نه طهارتِ نوعی كه در ضمن چند شخص یافت می‌شود. اگر در نیت، چنین دلیلی وجود داشته باشد، معلوم می شود قصد شخصْ معتبر است؛ نه جامع بین چند شخص از قصد.

خلاصه آنكه گاهی اصلا عزم لازم نیست، نظیر عزم بر ترك محرّمات حال احرام(بنابر عدم دخالت ترك آنها در حقیقت احرام) و گاهی عزم بر ترك مستمر لازم است؛ نه عزم مستمر؛ نظیر تروك احرام (بر مبنای دیگر) و گاهی عزم مستمر بر ترك مستمر لازم است.

لیكن استمرار عزم در اكوان متخلل و لحظات غیر عبادی واجب نیست و گاهی عزم مستمر بر ترك مستمر در همه عمود زمان لازم است، نظیر آنچه در روزه معتبر است. البته چیزی كه سبب فساد و بطلان حج یا عمره است، لازم است در حین نیت و تا پایان آن، عزم مستمر بر ترك مستمر آن محفوظ بماند.

تذكّر: مراد از استمرار عزم در موارد لزوم، اعم از استمرار حقیقی و حكمی است؛ به طوری كه اگر در اَثناء از او سؤال شود: چه می كنی؟ همان منوی آغاز عمل را بازگو كند.

چهارم. وجوب نیت و تعیین نوع احرام

چون احرام، جزء حج یا عمره است و مقدمه هیچ یك از آن دو نیست، لازم است در حین احرام معلوم شود كه برای حج است یا عمره؛ یعنی روشن گردد كه این احرام، جزء كدام عمل است؛ زیرا احرام برای حج یا عمره، مانند وضو برای نماز نیست.

كسی كه برای تحصیل طهارتْ وضو گرفته، می‌تواند از آن طهارت به دست آمده برای هر چیزی كه مشروط به طهارت است مانند نماز و مسّ كتابت قرآن استفاده كند؛ چون طهارت، مقدمه و شرط خارج از نماز و مانند آن است؛ از این رو، می‌تواند به طور مطلق حاصل شود و در موقع عمل، كاربردهای گونه‌گون داشته باشد؛ ولی احرامْ شرط و مقدمه خارج نیست؛ بلكه جزء عمل حج یا عمره است؛ بنابراین، حتماً باید تعیین شود كه جزء كدام عمل است.

نكته شایان توجه اینكه نیت در عناوین قصدی باید در آغاز آنها حاصل گردد؛ نه در اثناء؛ وگرنه اجزای قبلی كه بدون قصد محقق شد، باطل خواهد بود؛ مگر در موارد استثنا؛ مانند سهو، نسیان، جهل به موضوع و غفلت كه در این گونه موارد، طبق دلیل خاص در هر مورد، تجدید نیت اثناء كافی است؛ نظیر آنچه در نیت صوم در ماه مبارك یا غیر آن وارد شده كه مدّت تجدید در برخی از موارد تا ظهر است و برخی از آنها مانند روزه پایان ماه شعبان كه لحظه آخر روزِ پایانی معلوم شد كه اول ماه مبارك است و مانند روزه استحبابی كه در این موارد تا پایان روز به مقداری كه فرصت نیت كردن باشد، می‌توان نیت را تجدید كرد و تفصیل آن در فقه است؛ چنان‌كه عدول از نیتی به نیت دیگر بر خلاف قاعده است و دلیل خاص باید عهده‌دار ترخیص آن باشد.

پنجم. قصد قربت

برخی از امور، گذشته از آنكه جزء عناوین قصدی است و تحقق آنها بدون قصدِ خصوصیتِ آنها در حدوث و بقاء نخواهد بود، جزء امور عبادی است و تحقق آنها بدون قصد قربت در آنها به نحو مستمر و بدون خلوص قصد تقرّب از شائبه ریا در حدوث و بقا ممكن نخواهد بود و حج و عمره مانند نماز و روزه، از این قبیل است.

در قصد قربت، همین مقدار كافی است كه مكلّف در متن عمل از آغاز تا انجام، چنین نیت كند كه این كار را به دستور خداوند انجام می‌دهم؛ یعنی چون شارع مقدس به این كار امر كرد، آن را امتثال می‌كنم. چنین قصدی كه مستمر باشد و از ثَوْبِ ریا مصون بماند، در عبادی بودن آن عمل كفایت می كند.

چون امتثال دستور خدا غالباً بدون انگیزه و هدف نیست، پس اطاعت مذكور حتماً غایتی دارد و غایت امتثال مزبور را باید در مقدار معرفت امتثال كننده و اندازه همّت او جست‌وجو كرد؛ چنان‌كه معرفت و همّت هر كسی، به اندازه سعه وجودی او خواهد بود؛ هرگز از وجود نازل، معرفت عالی و همّت برین مُتَوقّع نیست.

راز تفاوت مراتب عبادت‌كنندگان

درجه وجودی هر امتثال كننده‌ای، علت تعیین‌كننده مقدار معرفت و اندازه همّت اوست؛ چنان‌كه مرتبه معرفت و درجه همّت هر كسی علامت دلالت كننده ای نسبت به درجه وجودی اوست. وجود چیزی اگر تام یا مكتفی یا ناقص بود، معرفت او نسبت به خداوندی كه فوق همه است و همت او برای نیل به لقای آن فوق همه، تام یا مكتفی یا ناقص خواهد بود؛ چنان‌كه اگر خداوند بخواهد عارف خود بوده و عاشق و مشتاق خویش باشد، چنان‌كه هست، عرفان و عشق او نسبت به خود فوق همه است.

حاجیان و معتمران، گرچه طبق حدیث تثلیث معروف[3]، از سه گروه بیرون نیستند، زیرا عبادت آنها در چهره حج و عمره، یا از سنخ پرستش بردگان یا از قبیل تعبّد سوداگران و یا از نوع عبادت آزادگان است، لیكن برای هر یك از این سه وصف، یعنی خوف و شوق و حریت، مراتبی است.

با آنكه عالی‌ترین پرستش اَحْراری، تعبّدی است كه انسان كامل با طی مراحل قرب نوافل و قرب فرایض[4]، به كَوْنِ جامع حَضَراتِ خَمْس بار یافته، مظهر اسم اعظم در تدبیر ماسوی الله به اذن الله گردد.

آنچه در هاضمه این رساله می‌گنجد، اشارتی از دور به برخی از انگیزه‌های امتثال عبادی است تا حاجی یا معتمر، خود را ارزیابی كرده، با تدرّج در این مراحل سعی كند تا از تقصیر برهد و به صفای مقام برین بار یابد و در سَفْح جَبَل مروه نمانَد و به اوج مروّت نائل آید.

به هر تقدیر، برخی انگیزه عبادی آنها راجع به خصوص گذشته است؛ یعنی برای دفع یا رفع خطر یا جذب منفعت و شكر نعمت در سابق است. بعضی هدف پرستش آنان راجع به خصوص آینده و در جهت دفع خطر یا جلب نفع نسبت به آتی است؛ حتی به لحاظ قیامت كه می‌كوشد از دوزخِ خدای بازِخِ شامخْ برهد یا به بهشتِ برین او واصل گردد. عدّه‌ای انگیزه امتثال آنان برتر از دفع خطر یا جلب نفع نسبت به خصوص گذشته یا آینده و نیز برتر از جمع حالتهای ماضی و مستقبل است؛ بلكه چون خدا را شایسته پرستش می دانند او را عبادت می كنند.

گروهی می‌كوشند كه اولا خلیفه خدا شوند و ثانیاً خداوند خلیفه آنها باشد. توضیح اینكه، هر انسانی خلیفه خدا نیست؛ زیرا تبهكارانِ شهوت و بزهكارانِ غَضَب، با تازیانه تحقیرآمیزِ ﴿...إنْ هم إلاّ كالأنعام بل هم أضَلّ... ﴾ [5]، فاقد صلاحیت خَلعت خلافت و كسوت نیابت از خداوند خواهند بود؛ چنان‌كه طاغیان دسیسه و باغیانِ خدیعت و یاغیان خَتِیلَت مكر و سیاستبازی با تیر توهین‌آمیزِ ﴿...شیاطین الإنس... ﴾ [6] رجم شده و لایق خلافت الهی نیستند.

زیرا محور خلافت خداوند، علم و عقل است.كسی كه بر اثر ابتلای به شهوت یا غضب یا بر اثر اعتیاد به نیرنگ و حیله، از قلّه علم پایین آمد و از قَلْعه عقل به در رفت، هرگز برای خلافت خدا صالح نیست؛ زیرا مدار خلافت الهی، علم اسماء و عقل مسمّیات است و جاهلِ خامِل، ذاهل غافل و آفلِ نائل را لاف علم و عقل نرسد.

كسی كه خواهان مقام والای خلافت خداست، باید در ظلّ تربیت عبادی از آسیب تباهی حیوانی و شیطانی رهایی یابد تا به برج علم و اوج عقل نائل آید و قابل نشان خلافت از خدای بی‌نشان شود؛ از این رو، انگیزه سالكِ صالح در عبادتهای واجب و مستحب، به ویژه در حج و عمره، این است كه خلیفه خدا گردد.

شایان ذكر اینكه، چون خلافت درجاتی دارد زیرا برخی از عابدان خلیف‌اند و برخی خلیفه، برای اینكه حرف «تاء» برای مبالغه است؛ نه تأنیث؛ چون نه انسان مؤنث است و نه آدم، بلكه كلمه «خلیفه» مانند كلمه «علاّمه» برای تفهیم مبالغه است بنابراین، باید در خلافت به مقام برتر نائل آمد.

غرض آنكه انسانِ صوری از قلمرو خلافت الهی، مطرود است و انسان واقعی در مسیر خلافت خدا گام بر می‌دارد. وقتی كه وارد محدوده خلافت خداوند شد، بر اثر بطلان طفره، همه مراتب آن را با انگیزه های خاص عبادی می پیماید تا كاملا خلیفه خدا شده باشد و همه كارهای صحیح و نافع را به اذن خدا و برای قرب به او انجام می‌دهد و پیام او در همه این شئون و مظاهر، این است كه من فلان كار را به اذن خدا انجام می‌دهم؛ مانند آنچه قرآن كریم از زبان حضرت مسیح(علیه‌السلام) نقل می‌كند كه همه كارهای مربوط به آوردن معجزه، آفریدن پرنده از گِل و درمان كور و بَرَص و زنده كردن مرده‌ها از من به اذن خدا صادر می شود: ﴿...أنِّی أخلق لكم من الطین كهیئة الطیر فأنفخ فیه فیكون طیراً بإذن الله وأُبْری‏ء الأكمه َوالأبرص و أُحی الموتی بإذن الله... ﴾.[7] خداوند نیز برای حفظ همین مرتبه از خلافت، كارهای مزبور را به اذن خود به حضرت مسیح(علیه‌السلام) نسبت می دهد؛ ﴿...تُكَلِّم الناس فی المهد وكهلا ... و إذ تَخْلق من الطین كهیئة الطیر بإذنی فتنفخ فیها فتكون طیراً بإذنی و تبری‏ء الأكمهَ و الأبرص بإذنی و إذ تُخْرج الموتی بإذنی... ﴾.[8]

پس از اینكه مقام برین خلیفه خدا شدن پیموده شد، آنگاه نوبت به سفر برتر می رسد و آن اینكه خداوند خلیفه خلیفه خود شود؛ یعنی تا كنون عبد، جانشین مولا بود و هم اكنون عبد، همه شئون را به مالك اصلی و ملیك اصیل واگذار می كند تا مولایش خلیفه او گردد؛ از این رو، هیچ كاری در این مقامِ رفیع به بنده اسناد پیدا نمی كند و اگر به حسب صورت به او منتسب شد، به حسب معنا از او مسلوب است. تعبیر قرآن كریم در این باره چنین است: ﴿...و ما رَمَیتَ إذ رَمَیتَ و لكنّ الله رمی... ﴾ [9]، كه در اینجا خداوند نمی فرماید: تو به اذن خدا رمی كردی، بلكه می گوید: این رمی ظاهری تو، رمی واقعی خدا بود.

البته خلیفه خداوند واقع شدن به معنای آیت و مظهر او بودن است؛ چنان‌كه خدا را خلیفه خود قرار دادن به معنای قیم و ولی دانستن اوست و چنین مقامی در سایه قرب نوافل پدید می آید كه طبق نقل شیعه و سنّی، حدیث قدسی رسول اكرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)دلالت دارد بر اینكه انسان متعبّد و سالكِ ناسك و بنده محبوب خدا به جایی می‌رسد كه خداوند در مقام فعل(نه در مقام ذات)، همه مجاری ادراكی و تحریكی او را بر عهده می گیرد و چشم و گوش و زبان او می شود. چنین بنده‌ای كه تحت ولایت الهی قرار گرفته با زبان الهی سخن می گوید؛ نه با زبان خود و با چشم خدایی می بیند، نه با چشم خود و با گوش الهی می شنود؛ نه با گوش خود.[10] غرض آنكه خلافت بنده نسبت به خدا، جز مظهر و آیت بودن برای خدا نیست؛ چنان‌كه خلافت خداوند نسبت به بنده، جز ولایت ویژه و قیم خاص بودن نیست؛ یعنی غیر از ولایت عامّ و قیومیت همگانی، یك سنخ ولایت خاص و قیومیت ویژه‌ای خداوند نسبت به متقرّبان، متعبّدان و عارفانِ مشتاق دارد كه بهره مندی از آن ولاء، نصیب دیگران نخواهد شد.

حقیقت نیت

حقیقت نیت كه همان قربت بنده به ساحت قدس مولاست، بدون انبعاث روح و سیر ملكوتی آن حاصل نمی شود؛ زیرا صِرف تصوّر اینكه برای خداوند، حج یا عمره انجام می دهم، گرچه به حَمْل اوّلی نیت است، لیكن به حَمْل شایع و تا هنگامی كه حاجی و معتمر در همه سنّت و سیرت خود، متخلّق به اخلاق الهی نباشد و هدف نهایی خود را در شئون زندگی، نیل به رضا و لقای خدا نداند، غفلت است؛ زیرا قصد تقرّب، بدون سیر ملكوتی حاصل نمی شود و تصوّر قصد مزبور، هرگز مصداق تقرّب نیست.

از اینجا به مطلب دیگر منتقل می شویم و آن اینكه چون عبادی بودن یك وظیفه به اعتبار قصد قربت آن است و قصد قربت، بدون تحقّق قرب و حصول تقرّبْ، قصد به حمل اوّلی و غفلت به حمل شایع است، پس در حقیقتِ یك امر عبادی تقرّب معتبر است؛ چنان‌كه درباره نماز وارد شده است: «الصلاة قُربان كلّ تَقی» [11] و قریب به این تعبیر، درباره زكات هم رسیده است.[12]

حج و عمره نیز از آن جهت كه وظیفه الهی عبادی است، حتماً با تقرّب آمیخته است و تقرّب، بدون سفر درونی حاصل نمی شود. از این رهگذر، می توان مراتب نیت قربت را در ظلّ اسفار اربعه سامان بخشید و معرفت سالك و همّت ناسك، تعیین‌كننده مدارج این سیر و معارج این سفر و معالی این صعود و مراقی این عروج خواهد بود.

مراتب تقرّب

برخی از فقیهان، مدارج طاعت و مراقی قربت را از بالا به پایین، چنان‌كه شیخ انصاری(قدس‌سرّه) بیان فرموده، به این ترتیب یادآور شده اند:

1. انسان كامل، طاعت خدا و تقرب به سوی او را برای دفع خطر یا جلب فایده برای خود نمی خواهد؛ بلكه خداوند را چون محبوب بالذات و مطاع ذاتی است، قصد می كند؛ نه برای احسان او تا جنبه شكر داشته باشد.

2. كسی كه خدا را برای سپاس برخی نعمتهای او می پرستد و مقصود او از این سپاسگزاری، افزایش نعمت نیست؛ وگرنه از حدّ شكر خارج خواهد بود؛ چنان‌كه منظور وی از این حق شناسی جلب فایده دیگر به عنوان رفعت درجه و علوّ مقام نزد او نیست(گرچه برای او افزایش درجه حاصل می شود).

3. كسی كه برای ارتفاع مرتبه و حصول تقرّب نزد خداوند كه به نوبه ءخود منفعتی است، او را عبادت می كند؛ این درجه برای كسانی كه برای جلب فایده خدا را عبادت می كنند، بالاترین مرتبه است.

4. كسی كه برای رهایی از دوری از خدا او را می پرستد؛ این دو فایده، یعنی فایده سوم و چهارم، صرف نظر از پاداش حاصل است؛ یعنی خداوند غیر از پاداش خاص كه برای هر عبادتی معین كرده است، گروه سوم را گذشته از نجات از بُعْد و دوری، به رفعت درجه رسانیده و گروه چهارم را به نجات از دوری از خدا نایل می كند.

5. كسی كه مطلوب او از تقرّب چیزی است كه برای عمل بذل می شود و در قبال عبادت خاص به آن عابد می دهند.

6. كسی كه تقرّب به خدا را برای ورود به بهشت می خواهد؛ چون در ترك بهشت دوری از خداست كه موجب ورود به آتش است.[13]

ممكن است سخنان مرحوم شیخ از دو جهت یعنی از لحاظ تعداد و كمیت درجه و از لحاظ ترتّب و كیفیت آن درخور بحث باشد؛ ولی از هر دو جهتْ صرف نظر شده و در بحث آینده به مطلب مهمّی كه ایشان چونان فقهای دیگر مطرح فرموده اند، می پردازیم.

 

ششم. معیار ارزیابی عبادتهای سوداگرانه

عدّه‌ای از فقها قصد وصول ثواب و نجات از عقاب را نظیر ریا، مانع اخلاص معتبر در عبادت دانسته، عمل كسی را كه به قصد ورود بهشت یا رهایی از دوزخ عبادت می كند، باطل پنداشته‌اند. از نهایة الأحكام چنین حكایت شد: «یجب إیقاع الواجب لوجوبه و المندوب لندبه أو لوجههما لا للریاء و طلب الثواب و غیرهما» [14]؛ یعنی عمل واجب یا مستحب را باید فقط به استناد امر وجوبی یا ندبی آن انجام داد؛ نه برای ریا و خواستن ثواب و نظیر آن. اگر منظور ایشان از ثواب، همان ستایش مردم و مدحِ آگاهانِ به عبادت او و رشد اجتماعی وی باشد، به منزله عطف تفسیری ریاسْت و سرّ بطلان چنین عبادتی روشن است؛ ولی اگر مقصود ایشان تفسیر ریا نباشد، بلكه در برابر آن باشد، معنای آن این خواهد بود كه اگر كسی خدا را به قصد بهشت یا نجات از جهنم عبادت كند پرستش او باطل است.

از قواعد شهیدِ چنین نقل شد: «أمّا نیة الثواب و العقاب فقد قطع أكثر الأصحاب بفساد العبادة بقصدهما».[15] از فخر رازی چنین نقل شد: «متكلمین اتفاق دارند بر عدم صحت این گونه عبادت كه در برابر قصد ثواب یا رهایی از عقاب باشد».[16]

در برابر قول یاد شده، عدّه ای از بزرگان فقه، مانند ابن زهره، قربت معتبر در عبادت را به طلب منزلت رفیع نزد خدای سبحان تفسیر كرده‌اند؛ چنان‌كه از حَلَبی چنین رسیده است: «مستحب است نمازگزار به فعل خود امید زیاده ثواب و نجات از عقاب داشته باشد».[17]

سخن قائلان به بطلان، ناصواب به نظر می رسد؛ زیرا اوّلا در صدق عبادت و اطاعت، بیش از این معتبر نیست كه عمل عبادی به دستور خداوند انجام شود و زاید بر آن، نه شرط صدق اطاعت است و نه مانع صدق آن.

ثانیاً امتثال دستور خداوند ممكن است طبق انگیزه های متعدد باشد كه درجات آنها همسان نیست؛ چنانكه قبلا بازگو شد.

ثالثاً كسی كه انگیزه اطاعت او امید به ثواب یا هراس از عقاب یا هر دو باشد، در حدّ خود از تقرّب الهی برخوردار است؛ چنان‌كه قرآن كریم در مدح آنان می فرماید: ﴿...یدعون ربّهم خوفاً و طمعاً... ﴾.[18]

رابعاً اگر كسی امیدوار یا هراسناك باشد، ولی ورود به بهشت یا رهایی از دوزخ را به عنوان تفضّل الهی بداند، نه به عنوان مجازات و محاسبه در قبال اطاعت، بالاتر از كسی است كه در برابر اطاعت، چیزی طلب كند.

خامساً حدیث تثلیث معروف «إنّ العبّاد ثلاثة: ...عبادة العبید، ...عبادة الا جَراء، ...عبادة الأحرار و هی أفضل العبادة»،[19] از چند جهت، دلالت بر صحت اطاعت و عبادت اجیرانِ سوداگر و بردگانِ هراسناك دارد: یكی آنكه عمل هر كدام از این اقسام سه گانه، به عنوان «عبادت» یاد شد و دیگر آنكه ظاهر عنوان تفضیل عبادت احرار بر عبادت آن دو گروه، نشانه صحت عبادت آن دو گروه است.

سادساً نكته اساسی و محوری صحت و فساد در این گونه از عبادت‌های سوداگرانه، این است كه اگر كسی خود را عبد خدا بداند و داعی قریب او برای اطاعت، همان امتثال دستور الهی باشد و خود را موظف به بندگی و فرمانبرداری خداوند بداند، عبادت او صحیح است؛ گرچه در قبال اطاعتْ طمع خاص هم داشته باشد؛ ولی اگر كسی خود را مطیع و فرمانبردار ندانسته، بلكه خود را در قبال و متعامل با او بپندارد نظیر بایع و مشتری یا موجر و مستأجر كه در این مورد، طمع ثمن یا اجر در برابر تملیك كالا یا منفعت است، نه در برابر اطاعت و هرگز هیچ متعاقدی خود را مطیع متعاقد دیگر نمی داند، بلكه خود را همتای او تلقّی می كند در چنین فرضی، اصلا اطاعت صدق نمی كند؛ از این رو، عبادت مزبور باطل است.

ظاهراً منظور بعضی از فقها، مانند سید محمد كاظم طباطبایی یزدی(قدس‌سرّه) كه فرمود: «...و أما إذا كان قصده ذلك علی وجه المعاوضة من دون أن یكون برجاء إثابته تعالی فتشكل صحته و ما ورد من صلاة الإستسقاء و صلاة الحاجة إنّما یصحّ إذا كان علی الوجه الأول»،[20] همین است؛ یعنی اگر قصد عبادت‌كننده(در نماز یا غیر نماز) ثواب و رفع عقاب به نحوِ معاوضه بین دو متعامل همتا و دو متعاهد همسان باشد، نه از سنخ اطاعت عبد از مولا، صحت چنین عبادتی مشكل است و عباداتی همچون نماز باران و نماز نیاز از سنخ معاوضه دو متعاملِ همتا نیست؛ بلكه از سنخ امتثال دستور مولاست، لیكن انگیزه این اطاعت و بندگی، امید به نزول باران یا رفع نیاز دیگر است.

سابعاً اگر سخن فقیهان بزرگوار در فتوا به صحت یا بطلان عبادت به قصد ثواب و رفع عقاب، بر روال یاد شده جمع بندی شود و راه مستقیم تصالح متخاصمان در ملأ اعلای فقاهت پیموده گردد، نزاع معنوی بین آنان رخت بر می بندد و همگی در شرط صحت و فساد فقهی اتفاق دارند و اگر تفاوتی بین عبادتهای عابدان، زاهدان و عارفان پدید می آید، به علم كلام برگردد كه مدار بحث آن علم شریف، قبول است، نه صحت و تعالی و تكامل روح، نه سقوط اعاده و قضا؛ آنگاه اختلاف فقهی رخت بر می بندد.

بنابراین، شاید بتوان گفت نقدِ سالكِ ناسك متعبّدِ متخلّق، مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی(قدس‌سرّه) بر برخی از اعاظم و اجلّه، لازم بلكه وارد نباشد؛ وی چنین فرموده است: «ثم لا یذهب علیك أن القول ببطلان العبادة من جهة خوف العقاب أو طمع الجنّة و إن صدر عن بعض الأجلّه ولكنه صادر عن الغفلة...»[21]؛ زیرا منظور از بطلان عبادت به قصد ثواب، خصوص صورت معاوضه است؛ نه اطاعتِ به امید ثواب.

برخی از فقها به تفاوت شرایط صحتِ فقهی و شرایط قبولِ كلامی اشاره كرده اند و اینكه صحّت، تبعیض پذیر نیست؛ بدین معنا كه مثلا بعضی از ركعات نماز ظهر صحیح باشد و برخی باطل؛ بلكه مجموع نماز ظهر(مثلا ) بعد از انجام یافتن، یا صحیح است یا باطل. لیكن قبولْ تبعیض پذیر است؛ بدین معنا كه مقداری از آن كه با حضور قلب همراه بود، مقبول شود و مقدار دیگر كه با ذهول آمیخته بود، مقبول نشود.[22]

در بین متأخران از فقها، مرحوم شیخ انصاری نسبتاً بحث مبسوطی درباره نیت در كتاب طهارت و در كتاب صلاة ارائه كرده‌اند؛ لیكن قبل از این بزرگوار، مرحوم نراقی كه در تكوین تفكر فقهی مرحوم شیخ انصاری تأثیر به سزایی داشت، بحث سودمندی در كتاب طهارت مستند الشیعه فی أحكام الشریعة طرح فرموده اند كه عصاره آن را در ثنایای همین رساله می توان یافت؛ گرچه رجوع به آن كتاب بعد از تحریر و تدوین این مبحث بود و چیزی از آن كتاب در این مكتوب نیامد، مگر آنچه هم اكنون به آن اشاره می شود.

مرحوم مولا احمد بن محمد مهدی نراقی، راجع به معنای قربت در خصوص مبحث وضو از كتاب طهارت، راه مستقیمی را پیموده و مبنای گروهی از بزرگان، نظیر علی بن طاووس(قدس‌سرّه) را راجع به بطلان عبادت به قصد ثواب و خلاص از عقاب، ناتمام دانسته و در كتاب صلاة از این جهت بحث نكرده اند و بحث از قصد قربت را به كتاب طهارت ارجاع داده اند.[23] ایشان درباره عدم لزوم خلوصِ از توقّع ثواب یا رفع عقاب، چنین فرموده اند[24]: «اكثر مردم، آن مرحله والای از قربت را نمی فهمند، چه رسد به اینكه در مقام عمل به آن راه یابند».

سپس با اقتباس از سخن مرحوم ابن سینا چنین آورده اند: «... فإنّ تخلیص القصد من الثواب و العقاب و قصر النظر إلی جناب الحق لیس شریعةً لكل وارد؛ فتكلیف عامة الناس به كأنّه تكلیف بما لا یطاق». عبارتی كه از ابن سیناِ اقتباس شده، در طلیعه فصل 27 از نمط 29 اشارات و تنبیهات قرار دارد: «جَلّ جناب الحقّ عن أن یكون شریعةً لكل وارد أو یطلع علیه إلا واحد بعد واحد».

در هر هزار سال به برج دلی رسد ٭٭٭٭ در آسمان لطف از این سان ستاره‌ای[25]

در پایان این مقال و ختام این مقالت كه به بحث از نیت اختصاص یافت، سخن كسی را كه در این گونه از معارف، فصل الخطاب وختم المقال استْ بازگو كنیم و آن حكیم سترگ، جناب ابو علی بن سیناِ است كه استادمان حضرت امام خمینی(قدس‌سرّه) درباره او چنین فرموده است: «... مع أنّ خطایاه فی ذلك العلم الأعلی أكثر كثیر، كما یظهر بالمراجعة إلی كتبه، فإذا كان هذا حال الشیخ الرئیس، النابغة الكبری و الأعجوبة العظمی، الذی لم یكن له فی حدة الذهن وَ جودة القریحة كفواً أحد... ».[26]

وی درباره صحت اعمال عبادی كسانی كه مقصودشان از امتثال فرمان خداوند، بهره‌های نفسانی است، می‌گوید: «المُسْتَحلّ توسیطَ الحق مرحومٌ من وجهٍ؛ فإنّه لم تطعم لذّة البهجة به فیستعظمها. إنّما معارفته مع اللّذات المُخْدَجَة، فهو حَنونٌ إلیها غافل عما ورائها... وإن كان ما یتوخّاه بكدّه مبذولا له بحسب وعده» [27]؛ یعنی كسی كه لقای خداوند سبحان هدف او نیست و او از خداوند تقاضای چیز دیگری دارد و خداوند را واسطه رسیدن به آن لذت ناقص قرار می دهد، همانند كودك نسبت به لذت عاقلان بالغ و همانند كور نسبت به لذّت عارفان بیناست؛ ولی مورد رحمت الهی است و برابر كوشش خود به آنچه به او وعده داده شد، می رسد. اگر عبادت چنین افرادی باطل می بود، هرگز مورد رحمت خداوند قرار نمی گرفتند و به بهشت موعود بار نمی یافتند؛ بلكه بر اثر بطلان عبادت، به منزله تارك پرستش می شدند و مستحق كیفر ایعاد شده می گشتند.

در پایان بحث، توجه به این مطلب سودمند است كه كیفیت تحریر مسئله قرب به خدا و نحوه تقرّب به او كه از مسائل حكمت عملی است، مبتنی است بر مبنای خاصّی كه در حكمت نظری یا عرفان اتخاذ شده است؛ زیرا گرچه قرب زمانی، مكانی و مانند آن طبق هیچ مبنای معقول و مقبولی بین خدا و خلق مطرح نیست، لیكن قرب وجودی و كمال لایق آن نیز در جریان تقرّب به خداوند قابل طرح است.

بر مبنای اصالت وجود و تباین وجودها، چون ممكن دارای وجود ویژه است، می تواند در پرتو عبادت، تقرّب وجودی نسبت به وجود واجب حاصل كند و بر مبنای تشكیك وجود در حدّ متوسط گرچه وجود ممكن، مباین با وجود واجب نیست، لیكن ضعیف تر از آن است؛ از این رو، تقرّب وجودی برای او رواست؛ ولی اگر تشكیك وجود به سبك نهایی آن تقریر شود كه ممكن، وجود نفسی یا رابطی ندارد، بلكه صرف ربط به واجب است، باز تقرّب ربط به مستقلْ قابل تصور و تصدیق است؛ چون همه موجودهای امكانی در عین تفاوتهای فراوانی كه بین آنها یافت می شود، عین ربط به خداوند هستند؛ پس ربط بودن با تقرّب به مستقل هماهنگ می شود.

ولی بر مبنای وحدت شخصی وجود و انحصار آن در واجب، گرچه صحنه هستی به بود و نمود تقسیم می شود، لیكن اساس تشكیك مرتفع نمی شود؛ بلكه تشكیك از بود به نمود منتقل می گردد؛ یعنی همه ماسوی الله كه مظاهر و آیات الهی است، نمودهای متفاوت خداوند است و نمود بودن با تفاوت رتبه تنافی ندارد؛ از این رو، تقرّب نمود به بود به معنای اشتداد مظهریت و تعالی آیت بودن و تكامل نمود شدن است.

حكیم سبزواری(قدس‌سرّه) بَضْعه ای از این بحث جامع را به صورت حُبابی از عُباب، یادآور شده است؛ لیكن از جهت دیگر، مطالبی را در شش سطر ارائه كرد كه رجوع به آن سودمند است.[28] عبادت ناب با توحید ناب، میسّر است: «ما كنت أعبد رباً لم أره».[29]

گر نماز آن بُوَد كه كرد آن مرد ٭٭٭٭ هیچ كس در جهان نماز نكرد[30]

٭ ٭ ٭

 


[1]  ـ وسائل الشیعه، ج 12، ص 342.

[2]  ـ سوره بقره، آیه 187.

[3]  ـ كافی، ج 2، ص 84.

[4]  ـ همان، ص 352.

[5]  ـ سوره فرقان، آیه 44.

[6]  ـ سوره انعام، آیه 112.

[7]  ـ سوره آل‏عمران، آیه 49.

[8]  ـ سوره مائده، آیه 110.

[9]  ـ سوره انفال، آیه 17.

[10]  ـ كافی، ج 2، ص 352؛ ر.ك: همین كتاب، صص 381 ـ 380.

[11]  ـ كافی، ج 3، ص 265.

[12]  ـ همان، ج 5، ص 37: «إنّ الزكاة جعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام».

[13]  ـ كتاب الطهارة، ج 2، صص 46 ـ 44.

[14]  ـ نهایة الأحكام، ج 1، ص 447.

[15]  ـ القواعد و الفوائد، ج 1، ص 77.

[16]  ـ تفسیر كبیر، ج 14، ص 134.

[17]  ـ كتاب الطهارة، ج 2، ص 46 ـ 45.

[18]  ـ سوره سجده، آیه 16.

[19]  ـ كافی، ج 2، ص 84.

[20]  ـ عروة الوثقی، كتاب الصلاة، فصل فی النیة، ص 469.

[21]  ـ المراقبات، الفصل التاسع، ص 164.

[22]  ـ عروة الوثقی، كتاب الصلاة، فصل 19، ص 468 ـ 466.

[23]  ـ مستند الشیعه، ج 5، ص 11.

[24]  ـ همان، ج 2، ص 52.

[25]  ـ شرح فصوص ركن الدین، ص  228.

[26]  ـ مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، ص 69 (از متن).

[27]  ـ شرح اشارات و تنبیهات، نمط 9، فصل 6.

[28]  ـ اسرار الحكم، ص 514.

[29]  ـ كافی، ج 1، ص 98.

[30]  ـ اسرار الحكم، ص 514.

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات