اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَي خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَي وَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ».[1] با سلام و درود و تحيّات همه فرشتگان و همه انبياي الهي و اوليا بر سيد اوليا و سيد اوصيا آقا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه افضل صلوات المصلين) که در سحرگاهان شب بيست و يکم ماه مبارک رمضان سال چهل هجري اين امام همام روح ملکوتي و روح عالي و اعلاي او به سمت خداي متعالي عروج کرد و جامعه اسلامي را در حسرت عدالت و حق و عدل و دادش در يک ظلمت و تاريکي نهاد. آناني که قدر عدالت و قدر حقّانيت و قدر صحبت و مصاحبت او را با قرآن ندانستند در تاريکي و ظلام و ظلمت قرار گرفتند. گرچه رسول گرامي اسلام او را به جايگاه الهياش وعده داد و فرمود که در چنين شبي روح بلندت پرواز خواهد کرد که فرمود سيد اوليا در سيد ليالي به سيد قتل که شهادت است روحش عروج خواهد کرد. درود و سلام همه انبياي الهي به روح مطهر مولايمان علي بن ابيطالب. اميدواريم که همه عزاداران و ارادتمندان و آناني که در عزاي آن حضرت به سر و سينه ميزنند اشک و آه دارند و گريه ميکنند در مظلوميت آن حضرت در اين مصيبت بزرگ مأجور باشند و همه ما از شفاعت آن حضرت در دنيا و برزخ و قيامت بهرهمند باشيم.
در ليالي قدر به سر ميبريم در شبهاي ماه عزيز رمضان هستيم و اين شبها و ليالي پرقدر و پرارزش را سپري ميکنيم. گفتگوي در باب حق و فضيلت، در باب علم و معنويت و روحانيت ميتواند بهترينهاي شبهاي قدر را براي ما رقم بزند و توفيقاتي را فراهم آورد. در شبهاي قدر و قبل به اين نکته توجه شد که حقيقت قدر يک امر ذهني و يا يک امر اعتباري نيست. جهان سراسر پر از عدل و داد است و خداي عالم آسمان و زمين را براساس حق آفريد[2] و آنچه در نظام هستي است از ريزترين موجود تا عرشيترين موجود همه و همه در صحبت حق هستند هيچ چيزي نيست مگر اينکه در صحبت حق است و حق يک امر اعتباري و ذهني نيست بلکه يک امر وجودي و حقيقي است و انسانهاي بايد با اعتقاد و باور و ايمان به حق خودشان را به حق متحقق کنند، امشب شبي است که انسان ميتواند خود را به جلوههاي حق متحقق بسازد.
توضيح آن اين است که همانطور که در شبهاي قبل که بعضاً نوزدهم و شب بيستم و يکم براساس منابع وحياني به شبهاي قدر هم بيان شده است و گفته شده است توضيح داده شد اينکه آنچه در نظام هستي اتفاق ميافتد براساس قدر و تقدير الهي است ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾[3] اين قدري که خداي عالم براي بندگانش تقدير ميفرمايد يک حيث فاعلي دارد و يک حيث قابلي. حيث فاعلي آن به دست پروردگار عالم و به دست خدايي است که خالق است و رازق است و ربّ است و نظاير آن و هزار هزار اسم براي آن حق مطلق وجود دارد. اما در قاعده هستي و در کف نظام وجود که عالم دنياست انسان سهم تعيين کنندهاي دارد در اينکه بتواند تقدير خودش را رقم بزند؛ چون آنچه خداي عالم در عالم قضا مقدر فرموده است در عالم حکم و حتميت نظر داده است براي تحقق آن زمينهاش در بين زمينيان اتفاق ميافتد شرايطش به نحو تعيين کننده و سرنوشتسازي در آن مؤثر است. تدبير انسان قبل از تقدير الهي زمينه تقدير حق(سبحانه و تعالي) را فراهم ميآورد. اينکه ميگويند شبهاي قدر را احيا بداريد زنده بداريد با اعمال شايسته و صالح خود را دلگرم کنيد و جانتان را و عقلتان را و نفستان را و جوارح و جوانحتان را با اعمال با رفتار با نيتها با افکار با گرايشها و انگيزهها و انديشهها خودتان را با اين جنبهها مشغول کنيد دلگرم بکنيد براي اين است که اينها ظرف تقدير الهياند که هر چه اين ظرفها شايستهتر و مناسبتر باشد آن تقدير آنجا براساس آن علت قابلي رقم ميخورد.
سرّ اينکه ميگويند بيدار باشيد توجه داشته باشيد به «ربّ العالمين» و جلوههاي او اعتنا کنيد به نماز و اعمال عبادي خودتان، خود را دلگرم بکنيد با يک اعتقاد و ايماني خودتان را متوجه به اين ساحت بکنيد، براي اين است که ظرف ظهور حکم خدا در عالم تقدير در بستر وجود انساني رقم ميخورد. اگر انسان غافل باشد ناسي و ساهي باشد فراموش بکند براي او شب قدر با غير شب قدر فرقي نکند، اهتمامي به اين عنايت الهي در شبهاي قدر نداشته باشد شب قدر را ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[4] نداند، شب قدر را به برکت نزول قرآن عظيم نشمارد شب قدر را به خاطر ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾[5] مورد اعتنا و اهتمام خود قرار ندهد شب قدر را به خاطر سلام فرشتگان که ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[6] به اينها بيتوجه باشد اين انسان سرگشته و حيران نميتواند در سرنوشت خودش نقش داشته باشد. مثل آن انساني است که در شب امتحان و يا شب مسابقه غفلت بکند به خواب برود بيتوجهي بکند خودش را به اين طرف و آن طرف مشغول بدارد. اين شبها را بايد به اين گونه قدر بدانيم که ما اولاً به سرنوشت خودمان اهميت ميدهيم و ثانياً سرنوشت ما با رحمت الهي دارد گره ميخورد و خود را در سرنوشت خودمان دخيل بدانيم و زمينهساز بهترين سرنوشت براي خودمان باشيم، در سالي زيست کنيم که اين سال با نيت خير با انديشه خير با عمل صالح و ايمان شايسته بتوانيم بهترينها را کسب بکنيم.
ممکن است فردي در دوران درس خود در سال اشتغالاتي داشته باشد ولي تمام تلاش او اين است که شبهاي امتحان سعي کند که آوردههاي خودش را، دستآورد خودش را جمع کند تکميل بکند با يک اراده مصمّمي خودش را وارد حوزه امتحان درس خودش بکند. امشب شب امتحان است ليلة القدر است، ليله تقدير است همان بياني است که فرمود: ﴿حم﴾ قسم به قرآن مجيد قرآن مبين ﴿حم ٭ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ ٭ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ﴾، اين قرآني که در شب قدر و شب مبارک نازل شده است در اين شب ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ ٭ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ﴾.[7]
ما شب قدر را تاريخي ندانيم ما شب قدر را عصري و زمان پيغمبري ندانيم، امشب شب قدر است امشب شب عنايت الهي است امشب شب تقدير است، امشب شبي است که خداي عالم با اين آيه: ﴿إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ﴾ ظهور ميکند، امشب شبي است که خداي عالم با اين آيه: ﴿إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ﴾ ظاهر ميشود، امشب شبي است که خداي عالم آن را ليله مبارکه ناميده است و فرمود: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ﴾ ما همه اموري را که در عالم قضا إبرام کرديم و محکم کرديم اکنون ميخواهيم که اين را بگسترانيم اين را پياده بکنيم اين را در جامعه دنيايي در نشئه طبيعت پهن بکنيم. شما چقدر سهم داريد چه سهمي ميخواهيد؟ چقدر ميخواهيد ارتقا و توسعه وجودي داشته باشيد؟ جانتان روحتان عقلتان جوراح و جوانحتان، قواي ادراکيتان، قواي تحريکيتان چه ميخواهيد بکنيد؟ آيا به خودتان به جايگاهتان به ابديتتان اهميت ميدهيد يا نه؟ اين بيدار بودن، اين هشدار دادن، اين توجه دادن، اين همه اعتنا کردن به شبهاي قدر براي اين است که سرنوشت انسان چه در سال و چه براي هميشه به درستي رقم بخورد.
بنابراين اعتناي به شبهاي قدر به اين احوال که ما شب قدر را تاريخي ندانيم خيليها فکر ميکنند که شب قدر فقط در زمان پيغمبر ـ معاذالله ـ بوده و محدود به آن زمان بوده اما اهل بيت عصمت و طهارت اين را براي ما باز کردند و مسئله نزول فرشتهها نزول قرآن سلام الهي و تقدير امر الهی در شب قدر همه و همه اينها را به ما توجه دادند و به اين نکته ما را ملتفت کردند که قصه شب قدر براي همه ماههاي مبارک رمضان است و شب قدر هم به مثابه قلب ماه مبارک رمضان است.
نکتهاي که بايد اينجا توجه کنيم اين است که ما مسئلهاي را داريم به عنوان اينکه يک امر ذهني است در ذهنمان ميسپاريم، ولي يک مسئله ديگري است و آن اين است که اين امر قلبي است ما بايد بين ذهن و قلب خيلي فاصله بگذاريم و فرق اساسي بگذاريم. ذهن سايه است و قلب حقيقت است، تا ما حقيقتي را به قلب نياوريم عالم نميشويم فرزانه نميشويم فرهيخته نخواهيم شد. سرّ اينکه عدهاي به عدالت ميرسند و آغوش باز ميکنند و فرشته عدالت را در صحنه جانشان جاي ميدهند؛ در قلبشان در جانشان با سماحت، با رشادت با شجاعت با عدالت با اين گونه از ملائکه و ملکوت به سر ميبرند، براي اين است که اين قلب با آن حقايق پيوند پيدا کرده و ارتباط وجودي پيدا کرده است. آنهايي که فقط از اينها خبر دارند در ذهنشان عدالت است در ذهنشان گذشت است، در ذهنشان حسن خلق است، اينها بهرهاي نميبرند. شب قدر براي اين است که ما ذهنمان را به عين و گوشمان را به آغوش تبديل کنيم جانمان را با حقايق گره بزنيم.
اين هم يک کار دشواري است براي گوينده از همه دشوارتر است کار بسيار سختي است که ذهن به عين بيايد و گوش به آغوش بنشيند، کار بسيار سختي است؛ اما آيا اين کار بناست به دست ما انجام بشود يا بناست به عنوان يک موهبت الهي در شب قدر رقم بخورد؟ بله، ما اگر بخواهيم نه بازار کسب آن را داريم و نه مجال تحصيل و تلاش آن را داريم ما نميتوانيم بگوييم هنر اين را داريم که بتوانيم از ذهن به عين بياوريم و از گوش به آغوش. اگر بخواهيم يک مطلب ذهني را به قلب بسپاريم و جانمان آن را باور بکند اين جان کَندن ميخواهد اين مجاهده ميخواهد اين جهاد اکبر دروني ميخواهد که کار هر کسي نيست اما:
دولت آن است که بي خون و دل آيد به کنار ٭٭٭ ور نه با سعی و عمل باغ جنان اين همه نيست[8]
ما امشب را اميد داريم؛ آنچه امشب بايد از خداي عالم به عنوان يکي از دستآوردهاي شب قدر بر آن تأکيد بکنيم اين است که خدايا دست ما را بگير، ما را از ذهن به عين ببر و ما را از گوش به آغوش منتقل کن، از ذهنمان که يک مسئله عِلوي است به يک تصديق و اعتقاد قلبي و باور قلبي برسان که اين ميشود ايمان. ايمان يکي از مهمترين اموري است که فقط و فقط دست الهي و اراده الهي ميخواهد و آن هم در شبهاي قدر است. اگر به ما گفتند شب قدر از بهترينها بخواهيد يکي از بهترينهايي که ما ميتوانيم در شب قدر بخواهيم اين است که گذر از ذهن به عين، گذر از گوش به آغوش که اين تحفهها و اين نفحتهاي الهي را بتوانيم در حقيقت در پرتو ايمان، يعني نسبت ما با آن حقيقت پيوند ناگسستني برقرار کند. اعتقاد است عقد است اين عقد و ايمان است که ما را به کمال ميرساند و إلا علم «إلي ما شاء الله» حرفهايي که امثال بنده داريم «إلي ما شاء الله» اينها در کتابها هست سالهاي سال گفته شده در اذهان بسياري از افراد وجود دارد اينها هنر نيست اينها کمال نيست اينها باري است وزر و وبالي است که آدم بايد تحملش را بکند، متأسفانه اينها وبال قيامت ماست.
آن که ميتواند ما را نجات بدهد اين است که بتوانيم اينها را به ايمان تبديل بکنيم و امشب بايد به خدا عرض کنيم که خدايا ما مرد راه نيستيم ما مرد تلاش و مجاهدت نيستيم ما مرد آن تلاشي که ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ﴾،[9] اينها تلاشهاي راهيان راه ايمان است و بسيار سخت است براي آن کساني که ميگويند ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً﴾[10] کار آساني است، ولي ما وامانده اين راه هستيم ما پياده اين راه هستيم ما چه موقع ميتوانيم اين گونه حرکت کنيم؟ اما اميد به رحمت الهي در شبهاي قدر داريم. يکي از برترين دستآوردهايي که ميتوانيم در شب قدر داشته باشيم اين است که اين ايمان را، اين عقد را، اينکه ما فهميديم اين را تبديل کنيم به يک باور و يک اعتقاد و يک جريان قلبي که ما را بالا ببرد اين بزرگترين دستآورد و رهآورد است. آن چيزي که ميتواند در اين شبها براي ما بهره باشد موهبت باشد اين است که از خداي چنين امري را طلب بکنيم.
در خدمت حضرت امام صادق(عليه السلام) وقتي ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[11] را تلاوت کردند، امام صادق(عليه السلام) که «بأبي أنت و أمي يا ابا عبدالله» فرمودند که «مَا أَبْيَنَ فَضْلَهَا عَلَی السُّوَر»؛ چقدر فضل اين سوره و اين کريمه: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ زياد است! «مَا أَبْيَنَ فَضْلَهَا عَلَی السُّوَر»؛ اين سوره نسبت به سورههاي ديگر بسيار سوره برتر و والاتري است. آن شخصي که خدمت آقا امام صادق(عليه السلام) در محضرشان حاضر بود عرض کرد «يا ابن رسول الله يا ابا عبدالله»! آيا همين سورهاي که در باب نزول قرآن است و در ماه رمضان است؟ فرمود آري. گفت چه فضيلتي براي اين سوره نسبت به سورههاي ديگر وجود دارد؟ فرمود: «نَزَلَتْ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِيهَا».[12] بدون تعارف از علي بن ابيطالب حرف زياد ميزنيم گريه زياد ميکنيم نوحهها و مرثيهها و در ايام ولادت آن حضرت سيزده رجب «إلي ما شاء الله» اين سر و صداها گوش فلک را کَر ميکند در شبهاي شهادت آقا علي بن ابيطالب اين سر و صداها فراوان است؛ اما آيا اين ولادت و شهادت است که ما را بهشتي ميکند ولايي ميکند يا ولايت آن حضرت است؟ ولايت آن حضرت يعني چه؟ آيا آنچه علي بن ابيطالب از ايمان و اعتقاد از اخلاق از جنبههاي انساني از شرافت انساني از وحدت و اخوت و از مهرباني از اشفاق و شفقتي که بود اگر عبادتش را ما نظر داشته باشيم که «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِين»[13] وقتي علي بن ابيطالب(عليه السلام) در محراب عبادت قرار ميگرفت احدي در پيشگاه او نميتوانست در قدرت عبادي آن حضرت حضور پيدا کند. از بکّائين بود گريهاي که علي بن ابيطالب(عليه السلام) در پيشگاه پروردگار عالم ميداشت اين گريه به حدّي بود که امام سجاد(عليه السلام) وقتي به خدمتش عرض کردند که آقا شما چرا اين قدر گريه ميکنيد و اشک ميريزيد در پيشگاه خدا؟ گفت شما اشک جدّم علي بن ابيطالب را در پيشگاه خدا نديدي! با اينکه خود امام سجاد(عليه السلام) از بکّائين بود اهل گريه و لابه و اشک و آه بود او حسرت ميخورد به گريه علي بن ابيطالب.[14] آن عبادت او آن شجاعت او، آن مروّت او، آن مردانگي او آن اشفاق و محبت او، آن عدالت او در هر جنبهاي که ما بخواهيم، ولايت علي بن ابيطالب يعني اين!
ولايت علي بن ابيطالب يعني عدالت، يعني اينکه احدي به او ظلم نشود، احدي به او تعدّي و تجاوز نشود حقوق انسانها رعايت بشود، حدّ و مرز انساني انسانها مورد توجه قرار بگيرد، ولايت يعني اين! نه يعني اينکه ـ معاذالله ـ ما اشکي بريزيم اما بياعتناي به اخلاق او، به حکومت او، به دستآوردهاي ايماني او و به شرايطي که آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) براي ما آورده است باشيم. شب قدر شبي نيست که ما يک سلسله مسائلي را در ذهن گره بزنيم بلکه بايد به عنوان يک حقيقت عيني به قلب بياوريم و اين را از درگاه الهي بخواهيم که خدايا! ولايت علي بن ابيطالب را در قلب داشته باشيم اشک و آه اجر دارد مصيبت اجر دارد ولي گريه کردن به تنهايي نميتواند نجاتبخش و روحافزاي انساني باشد؛ لذا امام صادق(عليه السلام) فرمود: بله اگر فرمود که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾ در عين حالي که «قُدّر فيه السماوات و الارض» آمال و ارزاق و آجال و اموات و احيا و همه و همه آنچه را که در کل نظام هستي هست تقدير ميشود، يکي از بهترينها و سرآمد آنچه در شب قدر مقدّر ميشود ولايت مولايمان علي بن ابيطالب و اولاد معصومين است. ما از ولايت علي بن ابيطالب بدون تعارف عرض کنم که بهرهاي نداريم. محبت داريم دوستي داريم براي آن حضرت اشک ميريزيم اما ولايت يک موهبت الهي است، ولايت جرياني است که به اين راحتي به دست نميآيد، تا انسان زمينه جانش را متوجه نکند ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾،[15] اگر کسي آن طوباي ولايت علي بن ابيطالب را ميخواهد بايد اخلاق، رفتار، منش و روش و زندگياش را توجه بکند. يکي از مسائلي که بسيار بسيار لازم است در جامعه ما و نظام ما و مردم ما داشته باشند اين است که ما شب قدرمان با اقتصادمان، با تجارتمان با صنعت ما، با کشاورزي ما با روابط بينالملل ما نبايد فرق بکند. نميشود که شب قدر ما احيا بگيريم قرآن به سر بکنيم، علي جان علي جان بگوييم گريه کنيم و به سينه بزنيم، اما فرداي آن روز در صنعتمان در تجارتمان در کشاورزي همان رفتار را داشته باشيم، اينها به هم نميخورند. انسان دچار يک نفاق و يک دوگانگي در چهره جانش ميشود. برادران و خواهران اي کساني که قدر را قدر ميشماريد اي کساني که به دنبال واقعاً مواهب شب قدر و نزولات آسماني ليالي قدر و سلام فرشتگان ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ هستيد، اينها شوخي نيست اينها زباني نيست اينها ذهني نيست، اينها کتابي نيست که ما روي سر بگيريم و فکر کنيم که اين طوري است اينها نماد است روي سر گرفتن قرآن يعني پذيرش احکام الهي و تمکين قلبي و عقلي و روحي و نفسي و بدني نسبت به آنچه را که خداي عالم فرموده است. نميشود انساني شب قدر قرآن به سر بگيرد و فردا در اقتصادش ربا را و ريا را و مانند آن را بخواهد که توجه بکند، اين نميشود اينها باهم سازگار نيست.
ما از خدا بايد اين دوگانگي را اين نفاق را و اين شقاق بين شب قدر و ديگر امور را بايد برداريم. ما اگر شب قدرمان را به گونهاي رفتار کرديم و روزهايمان را ظلّ شب قدر قرار داديم، روزها يعني چه؟ يعني صنعت خود را يعني حکومت خودمان را، يعني قضاوت و داوري خود را، يعني محاکم خود را، يعني خيابان خود را کوچه خود را زندگي خودمان را، خانهمان را رفتارمان را شب قدري بايد بکنيم قرآني بايد بکنيم، با ولايت علي بن ابيطالب باشد، اينها اگر با هم نخورند يعني شب قدر ما ـ معاذالله ـ هدر رفته است. بناست شب قدر ما را براي هميشه بسازد قدرمان را قدر بدانيم و از اهميت شب قدر در اين ماه کمک بگيريم و خدا کمک خواهد کرد. اخلاق از آن مواهب الهي است کسبي نيست؛ بله انسان ميتواند يک مقدار راه بيايد، اما اين تلاش اين کوشش بايد با جذبه الهي همراه باشد.
ما يک کوشش داريم يک کشش؛ کوشش آن اين است که شب قدر بيدار باشيم اما با کوشش به تنهايي اين را نميدهند، اين کوشش بايد ملحق بشود به کشش و به جذبه؛ ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ٭ ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة﴾؛[16] اگر بخواهيد به آن خطاب ﴿ارْجِعي﴾ که خطاب خاص جذبه الهي است راه پيدا کنيد بايد تلاش کنيد بايد زمام نفس أمّاره را بکشيد بايد نفس مسوّله را نفس أمّاره را توجه بکنيد، به سراغ نفس ملهمه برويد. امشب برادران و خواهران بگوييد خدايا! آن نفس ملهمه ما، آن ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[17] که ﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ﴾ آن نفس را در ما تقويت بکن! خداي عالم ميفرمايد که ما يک عده از انسانها را نفس ملهمهشان را همواره با فعل خيرات آشنا ميکنيم به آنها الهام ميکنيم وحي ميفرستيم که اين کار را بکنند ﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ﴾، ما از خدا بخواهيم خدايا! همان طوري که بر بندگان صالحت اين را محبت ميکني که فعل خير را به آنها ميآموزي، به ما هم در شب قدر اين مرحمت را بفرما که فعل خير را به ما بياموز و فعل شرّ را از ما برحذر دار و ما را دور کن.
ما متأسفانه فکر ميکنيم که شب قدر شبي است در بين شبها به معناي شب عادي است نه! اين موطني است ما به عنوان يک موطن ليالي قدر که از نيمه شعبان هم بيان شده است شب نوزدهم هم بيان شده شب بيست و يک هم بيان شده شب بيست و سوم هم هست بعضاً شب بيست و هفتم هم هست اين در چه موطني ميآيد يا تقسيم شده است که گفتند يک شب تقدير است يک شب ابرام است يک شب امضا است يک شب تحويل است، براساس اين توزيعي که شده است؛ يکي از جلوههاي شب قدر نزول قرآن است. در قرآن خداي عالم اين کتاب عزيزش را به جهاتي تعريف کرده است. ما از خداي عالم چه ميخواهيم در شب قدر؟ به برکت قرآنش، فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدي وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ﴾،[18] چهار تا ويژگي است ما از خداي عالم در شب قدر اين چهار تا ويژگي را که خداي عالم براي قرآنش برشمرده است، قرآن را حفظ بکنيم قرآن را با ترتيل بخوانيم و مانند آن، اينها بسيار شريف است و بسيار کار خوبي است فضاي فرهنگي زيبايي به شهر و کشور و نظام و جامعه ما ميدهد، جوانهاي ما را قرآني ميکند دختران و پسران ما را با جلوه قرآني تربيت ميکند بسيار شريف است اما ببينيد خداي عالم اين قرآنش را به چهار بخش تقسيم کرد و اينها از جلوههاي قرآن عظيم است.
فرمود: ﴿قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾، اولين چيزي که خداي عالم به عنوان وصف بارز و ويژه براي قرآن ذکر ميکند اين است که قرآن موعظه است. در اين کتابهاي اهل معرفت، اهل صفا و صميميت گفتهاند که مراد از اين موعظه خداي عالم، زجر از نواهي است؛ يعني آنهايي که بدي است سوء است زشت است اخلاق مذموم است نکوهيده و نازيباست انسان به وسيله قرآن بايد از خودش دور بکند. قرآني که در چنين شبهايي نازل ميشود اين ويژگي را دارد. قرآن به ما دستور ميدهد که کار خلاف، کار بد، کار ناشايست از آن کاري که خداي عالم قبيح ميشمرد از اين گرفته تا آنهايي که حرام است و محرّم است و خداي عالم فرمود گناهان بزرگ را انجام ندهيد؛ همه و همه اينها در يک صفحه است که موعظه خداي عالم براي ترک اين زواجر و نواهي است اين يک فراز از فرازهاي قرآن است.
مگر ما شب قدر قرآن را به سر نميکنيم؟ مگر ما حکم قرآني را در اين فضا نبايد آشنا باشيم؟ قرآن به سر کردن اين چهار ويژگي را در شب قدر دارد اولين ويژگي اين است که خدايا ما دل و جانمان را عقل و روحمان را جسم و جوراح و جوانحمان را داريم به تو ميسپاريم که نسبت به زواجر و نواهي و آنچه تو زجر کردي و ترک کردي ما آن را بپذيريم و آنها را ترک بکنيم اين ميشود موعظه؛ ﴿قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾، آن کساني که موعظه قرآني را پذيرا هستند و گوش ميدهند اين موعظه قرآني اين است که ما نسبت به آنچه خداي عالم دستور به ترک داده است ترک بکنيم.
نکته دوم: ﴿وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ﴾، همان طوري که طبيب قبل از اينکه توصيهاي نسبت به درمان بکند، سعي ميکند که اول نسبت به گذشته او را سالم بکند، آنچه به عنوان سموم در بدن آمده آن را خارج بکند. اول خروج اين سَمها است، زواجر و نواهي و ناصوابها اينها سمومي هستند که جان و نفس ما را آلوده ميکنند؛ غيبت کردن ناسزا گفتن بد اخلاقي کردن با اهل و عيال سختگيري کردن و بسياري از اينگونه امور اينها زواجر هستند. عرض کرديم وقتي که اهل بهشت باهم مذاکره ميکنند و ميگويند شما چه چيزي باعث شد که بهشتي شديد، ميگويند ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾؛[19] ما در خانهمان، در جمعمان، در جامعهمان در متن مردمي که بوديم با محبت بوديم، اهل شفقت و مهرباني بوديم. اين چه زماني حاصل ميشود؟ آن وقتي که قساوت، سختدلي، افراط، خشونت، تندخويي، بدمزاجي و مانند آن از ما رخت ببندد.
پس مرحله اول ترک اين زواجر است ﴿مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾، اين توصيف قرآن است. قرآني که امشب به سر ميکنيم اين چهار ويژگي را دارد: ﴿قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدي وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ﴾. ﴿وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ﴾ يعني چه؟ يعني بعد از اينکه شما اخلاق منهيه را، اخلاق مذمومه را از خودتان دور کرديد اخلاق ممدوحه را به جاي آن بنشانيد، بُخل را دور کرديد سخاوت بنشانيد، تکبّر و استکبار و منيت و غرور را از خود دور کرديد تواضع را فروتني، حلم و بردباري، صبوري و عفّت را جايگزين اين کنيد. اين هم مرحله دوم است. اين ﴿وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ﴾ است. طوبا براي آن انساني که نسبت به اين دو مرحله کوشيده است هم موعظه الهي را پذيرفته است زشتيها و قبايح را از خود دور ساخته است و هم خوبيها و زيباييها و جمال الهي را در پرتو اخلاق و رفتار حسن در جانشان نشاندند؛ اين انسانها تازه رسيدند به جايي که آن خطاب ﴿ارْجِعي﴾ بيايد. تا اينجا ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة﴾ است که با تلاش و کوشش انساني امکانپذير است.
يک: بديها را دور کند. دو: وقتي خوبيها آمد انسان شفا پيدا کرد، اينجا تازه صيقلي جان است؛ اينجا است که کمکم هدايت الهي ميرسد. مرحله سوم: ﴿وَ هُدي وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ﴾، مرحله سوم که مرحله هدايت است از اينجا خداي عالم دستگيري ميکند، جان و روح انساني را به صفايي ميرساند که اينجا انسانها با جذبه حرکت ميکنند اينجا مسير عشق و ارادت است و خداي عالم چنين انساني را نسبت به کساني که اهل ذوق و معرفت هستند اين گونه هدايت ميکند. اينها برکات شبهاي قدر است آن کساني که برات شب قدر را گرفتهاند بهرهمند از مواهب الهي شدهاند، اينها انسانهاي بزرگي هستند نبايد نااميد بود. انسانها بايد اولاً اين يأس و انزوای وجودي را به يک اميد و نشاطي تبديل کنند. آنهايي که اين سحرگاهان را فرخنده کردند خجسته کردند و از ليالي قدر بهره گرفتهاند اينها ميتوانند برات تازهاي بگيرند، آنهايي که شب قدر را براي خودشان در حقيقت فرخنده شب ميدانستند و نازنين لطف الهي را به عنوان جذبه در خود پذيرا شدند اينها شب قدر را اين طور ديدند:
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي ٭٭٭ آن شب قدر که اين تازه براتم دادند[20]
آنهايي که دستمايه خودشان را در مسير گدايي، در مسير عبوديت و بندگي، در مسير سلوک در پيشگاه پروردگار عالم آوردند و گفتند خدايا! ما هيچ اندوختهاي در اين شبها نداريم جز اينکه اعتراف بکنيم که گنهکار هستيم؛ «فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي»؛[21] البته توسل به مقام ولايت آقا علي بن ابيطالب و شهادت مظلومانه آن امام عزيز يکي از بزرگترين دستآوردها و مستمسکهايي است که ميتوانيم داشته باشيم. بله، مولاي ما علي بن ابيطالب در نهايت مظلوميت و غربت در چنين شبي رحلت فرمودند. شهادت مظلومانه آن امام همام را به ساحت قدّوسي حضرت بقية الله الاعظم تسليت و تعزيت داريم. به حق اين شهادت سنگين بود امام(عليه السلام) به حدّي اين شب براي او سنگين بود که با اهل و عيالش با فرزندانش با حسنين و زينبين خداحافظي بکند. زينب(سلام الله عليها) از آينده خود در کوفه سؤال ميکند علي بن ابيطالب در حالي که دستار به سر بسته بودند و فضاي سمّ چهره و صورت آن حضرت را کاملاً پوشانده بود، فرمود: دخترم زينب جان! همان طوري که أمّ أيمن گفتند مسئله همين طور است. وقتي جريان شهادت حسين بن علي و کربلا مطرح شد فرمود حسين جان! تو بايد صبر کني «و أنت شهيد هذه الأمة».[22] «بأبي أنت و أمي يا أبا عبدالله» چه ليالي و ايام سختي بر شما گذشت. وقتي در آن آخرين لحظات همه خواستند خداحافظي بکنند و بنا شد که فقط فرزندان آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) باشند، آقا عباس بن علي قمر بنيهاشم داشت اتاق را ترک ميکرد، علي بن ابيطالب(عليه السلام) به عباسش فرمود عباس جان تو باش! عباس را کنار بستر خود فرا خواند، فرمود: عباس جان! نزديک بيا! حالا يا آقا توان و طاقتي براي سخن گفتن نداشت، يا اين يک رمز و رازي بود که علي بن ابيطالب ميخواست تا حسينش و با عباسش بگويد خدا ميداند؛ اما فقط ميديدند که عباس سر تکان ميدهد عرض ميکند «علي رأسي و علي عيني يا أبت»، روي چشمم! روي سرم! حتماً توجه ميکنم! اين طوري که نقل کردند ديدند که آقا دست حسين را گرفت در دست عباس قرار داد، گفت مبادا حسينم را تنها بگذاري و اين وصيت در روز عاشوراي ابي عبدالله(عليه السلام) آشکار شد و اين عباس بن علي بود که جان به مولايش و حسين بن علي داد، هم به وصيت الهي عمل کرد هم به وصيت پدر عمل کرد هم حسين بن علي را در اين راه عاشقانه با سر و دست وداع کرد.
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ». درود و سلام خدا بر حضرت بقية الله الاعظم که صاحب عزاي اصلياند و ـ إنشاءالله ـ اجر همه شما بينندگان و شنوندگان و علاقهمندان به ساحت مولايمان علي بن ابيطالب در اين شب بيست و يکم ماه مبارک رمضان با قرآن و عترت و با مولايمان علي بن ابيطالب و بهرهمندي از ولايت حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالي له الفرج).
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج1، ص141.
[2]. سوره أنعام, آيه73؛ سوره إبراهيم, آيه19؛ سوره نحل, آيه3؛ سوره زمر, آيه5؛ سوره تغابن, آيه3؛ ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾.
[3]. سوره حجر, آيه21.
[4]. سوره قدر، آيه3.
[5]. سوره قدر، آيه4.
[6]. سوره قدر، آيه5.
[7]. سوره دخان، آيات1 ـ 5.
[8]. ديوان حافظ، غزل شماره 74.
[9]. سوره بلد، آيات11 ـ 15.
[10]. سوره انسان، آيه9.
[11]. سوره قدر، آيه1.
[12]. معاني الأخبار، النص، ص316.
[13]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص624؛ نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت77.
[14]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص142.
[15]. سوره رعد، آيه29.
[16]. سوره فجر، آيات27 و 28.
[17]. سوره شمس, آيه7.
[18]. سوره يونس, آيه57.
[19]. سوره طور, آيه26.
[20]. ديوان حافظ، غزل شماره183.
[21]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج3، ص296.
[22]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج42، ص292.