03 09 2019 313167 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی با موضوع «تبیین مکتب عاشورا» محرم 1441 (جلسه چهارم)

أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

خدا را شاکريم که توفيق حضور در محضر اين نهضت آسماني و الهي را توأم با معرفت و آگاهي و شناخت به ما مرحمت فرمود. خدا را سپاسگزاريم که در مسير تحصيل مودّت که أجر رسالت است کوشا و پُر تلاش هستيم. خداي عالم را بر اين نعمت شناخت و آگاهي نسبت به نهضت سالار شهيدان که يک مکتب جامع و کامل و پُربار براي رساندنِ انسان به سعادت است، محشوريم. اينها همه نعمت‌هاي الهي است. همه از فضل و احسان پروردگاري است. مگر نه آن است که بايد تلاش بکنيم و در مسير اين تلاش و کوشش، خود را به ساحت الهي برسانيم که ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾،[1] پايان هستي انساني «لقاء الله» است. اين سرنوشت محتومي است که همه انسان‌ها براي رسيدن به آن مقصد در تلاش و کوشش‌اند. البته عده‌اي موفق و کامياب‌اند و برخي ديگر وامانده در اين مسير و در اين وصول و رسيدن به ساحت الهي ناموفق هستند. از رحمت و فضل الهي بهره‌اي ندارند و با جلال الهي لقاء دارند.

اين آيات الهي که انسان‌ها را مي‌سازد و مسير انسان‌ها را به درستي تبيين مي‌کند، در همين فرهنگ نهضت سالار شهيدان حسين بن علي بايد جستجو بشود. ما چراغي را و خيمه‌اي را که به نام حسين بن علي است روشن گذاشته‌ايم و در آن خيمه حرکت مي‌کنيم، مشيء مي‌کنيم که با اين انديشه و اين انگيزه ما را به سمت پروردگار عالم سوق مي‌دهد. خدا را بر اين نعمت‌هاي بزرگ سپاسگزاريم، شاکريم و از فضل و احسان الهي مزيد و زيادتي و فزوني نعمت را درخواست داريم، خدايا همه ما را در مسير شناخت و آگاهي و برپايي اين قيام و نهضت سالار شهيدان در دل و جانمان و در جامعه‌مان و در جامعه جهاني‌مان موفق بفرما! ما در مسير اين انديشه تابناک الهي کامياب و ظفرمند بگردان! از هر چه سختي و دشواري است ما را در اين راه ياري و نصرت بفرما! به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم)!

آنچه در اين محفل حسيني مورد بحث و گفتگو است اين است که نهضت سالار شهيدان يک مکتب جامع و فراگير و کاملي است که همه بخش‌هايي که انسان در حيات و هستي او بدان نياز دارد، در اين مکتب وجود دارد. ما محرّم را و قيام سالار شهيدان را صرفاً به عنوان يک حماسه يا يک نهضت و قيام يا شوريدن عليه ظلم و طغيان و يا اجراي عدالت و نظاير آن به اين حد اکتفا نمي‌کنيم و نمي‌دانيم. اين قائمه هستي است، اين عمود خيمه وجود است، اين انديشه الهي است که زميني شده و حسين بن علي براي ما بازگو مي‌کند و مي‌خواهد در اين گستره نهضت کربلا همه ابعاد وجودي ما را بسازد، از آن عقايد و معارف ما، از آن اخلاق و حقوق، از آن احکام و حِکَم و از هر آنچه که در جهت کمال و ترقّي و رشد انساني است از اين مکتب بايد بار بگيريم و لذا اگر ما بگوييم حماسه حسيني يا قيام کربلا يا نهضت عاشورا در عين حالي که اينها درست است؛ اما همه جهات اين مجموعه و منظومه الهي را نشان نمي‌دهد. اين مکتب را، اين جامعيت و فراگير بودن همه ابعاد اين مکتب را ما از اين جهات نمي‌توانيم ببينيم و شاهد باشيم و لذا ما زندگي‌مان را، حياتمان را، مماتمان را، همه مناسبات وجودي را، ارتباط با خدا را ارتباط با خود را، ارتباط با جامعه را، ارتباط با سياست را، ارتباط با فرهنگ را، ارتباط با جنبه‌هاي اجتماعي را همه و همه را بايد از اين مکتب استنباط کنيم، استخراج کنيم؛ اين مالامال از ظرفيت‌هاي الهي است. اين يک اصل است، ما يک زندگي مکتبي بر اساس مکتب عاشورا بايد براي جامعه‌مان تعريف کنيم. اين مکتب منشأ بسياري از نظام‌هاي اجتماعي است؛ نظام‌هاي فرهنگي، نظام‌هاي اخلاقي و حقوقي و نظام‌هاي ارتباط اجتماعي و بين‌المللي است، اين مکتب است، اين منبع است. اين گزاره‌ها و آموزه‌هايي که در اين نهضت سالار شهيدان است بناست باز بشود، تبيين بشود، براي همگان روشن بشود و از او بتوانيم بند بندِ حيثيت‌هاي حياتي‌مان را استفاده کنيم.

در يک جلسه راجع به توحيد از منظر سالار شهيدان حسين بن علي و اين نهضت مطالبي تقديم شد و روشن شد که حسين بن علي اولين و اصلي‌ترين رکن اين مکتب را و اين منظومه خير و سعادت را بر اساس توحيد استوار کرده است. بنا نيست که ما در محبس و قفس کربلا بمانيم، بلکه از اين سکو و از اين قائمه پرش و رشد و سعادت بهره ببريم و به توحيد برسيم، «أَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ بِزِيَارَتِكُمْ وَ بِمَحَبَّتِكُم‏»،[2] اين اظهار برائت نسبت به دشمنان ابي‌عبدالله(عليه السلام) ما را بايد به توحيد برساند. لعن و نفريني که انسان را از دشمن دور کند؛ ولي به ساحت الهي و به اسماء و اوصاف الهي نرساند، اينکه کمال محسوب نمي‌شود. آن تقرّبي که نسبت به ابي‌عبدالله است، آن قرب و جواري که براي حسين بن علي در پرتو اين مکتب نصيب ما مي‌شود، اگر ما را به خدا و جلوه‌هاي الهي و توحيد و حاکميت احکام و حِکَم الهي نرساند، اين مقصد نهايي انسان نرسيده و طي نشده است.

اين يک اصل است که اصل توحيد است. اصل ديگر به نام اصل رسالت بود نبوت بود. آنچه که خداي عالم به عنوان انبيا و سفرا و پيام‌آوران خويش معرفي کرد و آنها را به عنوان راهنمايان، هاديان امت، آناني که از طرف پروردگار عالم خير و سعادت را ابلاغ مي‌کنند. اسوه و الگوي انساني هستند، هاديان و ناصحان جامعه هستند، اينها را معرفي کرد. يک يک اينها را از آدم تا خاتم، انبياي اولوا العزم را، کتب و صحفي که براي آنها و در اختيار آنها قرار داد، آن موسايش، اين عيسايش، اين ابراهيمش، اين معجزاتي که توسط اينها براي بشر رسيده است، اينها که محدود نيستند به زمان خودشان، مگر موسيٰ محدود به زمان خودش است؟ موسيٰ يک شريعتي دارد يک ديني، عيسيٰ يک شريعتي دارد يک ديني، ابراهيم يک شريعتي دارد و يک ديني ﴿شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً،[3] اين شريعت‌ها فرق مي‌کند؛ اما دين که فرق نمي‌کند. آيين توحيد و خداپرستي از آدم تا خاتم يکي است و لذا به پيغمبرش مي‌فرمايد: ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيم﴾؛[4] ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسي﴾،[5] اينها را ياد بده و به مردم بگو! عيسيٰ اين‌گونه خدا را بندگي مي‌کرد، شما هم اين‌گونه خدا را بندگي کنيد. به لحاظ شريعت که احکام فقهي هست با هم فرق داشتند بله! دين که نسخ نمي‌شود. شريعت است که نسخ مي‌شود. قبلاً نماز مثلاً سه رکعت بود، الآن شد دو رکعت مثلاً نماز صبح. يا اگر در آنجا رکوع نماز بر سجودش مقدم بود، در آن شريعت تأخير دارد، از اين‌گونه تغييرات. روزه بود، نماز بود، صدقات بود، در مسير خير انفاق بود؛ اما راهش مشخص بود و شريعت خاصي داشت. ذبيحه‌ها چگونه باشند؟ چگونه ذبح کنند؟ به سمت کدام قبله باشد؟ اينها فرق مي‌کرد. قبله موسيٰ و عيسيٰ بيت المقدس بود. براي جامعه اسلامي و امت اسلامي ﴿فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها﴾،[6] کعبه را خدا به عنوان قبله مسلمين معرفي کرده است. قبل از اينکه اين کعبه به عنوان قبله امت اسلام معرفي بشود، جامعه به سمت بيت المقدس نماز مي‌خواندند. اينها شرايع است، اينها تفاوت مي‌کند، اينها تغيير مي‌کند؛ اما روح شريعت دين است و اين دين ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾.[7]

ما که دين مسيحي نداريم، دين عيسوي که نداريم، شريعت مسيحي داريم، شريعت عيسوي داريم و الا اين دين واحد را خدا به پيغمبر فرمود همه اديان الهي که يک دين هستند توضيح بده، از آدم که چگونه خدا را عبادت مي‌کرد، در مقابل شرک و بت‌پرستي چگونه مقابله مي‌کرد و براي استقرار توحيد و يگانگي و يکتاپرستي ابراهيم چگونه بت‌شکني مي‌کرد و نظاير آن. ما يک دين داريم که اين دين سلسله به سلسله انبيا کامل شد و رسيد به مرحله‌اي که خداي عالم بفرمايد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛[8] اما شريعت‌ها مختلف ‌هستند.

لذا خداي عالم در اين قرآن که انبيا را صف در صف معرفي مي‌کند، يکايک آنها را نام مي‌برد، از اوصاف و کمالات وجودي آنها ياد مي‌کند، خدا پيغمبر را متذکر مي‌شود به اين اوصاف والاي انبياي الهي، بعد مي‌فرمايد که ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾،[9] جريان موسيٰ را براي مردم تذکر بده، مبارزه با ظلم و ستم فرعوني را که موسيٰ به امر الهي آغاز کرد را تذکر بده! بگو: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ﴾،[10] او طغيان کرد عصيان کرد امر الهي را توجه نکرد، انسان‌ها و عباد را تحت ظلم گرفت با او به ستيز و مبارزه کن و اين را به مردم بياموز: ﴿إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾.

امشب که شب چهارم اين ماه عزيز است و ما در اين منظومه ارزشمند و مکتب والاي حسين بن علي سخن مي‌گوييم راجع به «قرآن از منظر حسين» بحث کنيم و سخن بگوييم. ببينيم آقا حسين بن علي اين کتاب را چگونه مبناي حيات و بنيان مکتبش قرار داده است. مستحضريد اگر اين محرم ما را به قرآن نزديک نکند، اگر اين عاشورا و کربلا ما را به حقيقت قرآن و جلوه‌هاي آيات الهي که حسين بن علي بزرگ مفسر اين قرآن است آشنا نکند ما قرآن را از کجا بفهميم؟ از چه منبعي و از چه جايگاهي؟ مگر نيامده است اين نهضت که ما را با اين منار هدايت و نشانه‌هاي سعادت آشنا بکند؟ ببينيم حسين بن علي راجع به قرآن چه مي‌گويد و آيا حاکميت قرآن بر سرنوشت ما و جامعه ما و نظام ما و روابط انساني ما و سياست ما و فرهنگ ما و اخلاق و حقوق ما چقدر نقش دارد؟ معمولاً چه مي‌گويند؟ مي‌گويند اگر مي‌خواهيم ببينيم يک شخصي در کارش موفق هست يا نه؟ ما کارنامه را نگاه مي‌کنيم. نمرات کارنامه را نگاه مي‌کنيم. اگر در جامعه ما قرآن و احکام الهي، احکام قرآني، اخلاق قرآني، حکَم قرآني وجود داشت، نهضت ابي‌عبدالله در جامعه ما راسخ و نافذ است و الا ما يک مدت لباس سياه و يک مجلس اما در نهايت و منتهاي کار حاکميت قرآن را در سرنوشت زندگي خود نبينيم، نگوييم حسيني هستيم. نگوييم با مکتب و نهضت حسين بن علي مأنوسيم. بله! يک عزاداري داشتيم، يک سوگ و ماتمي را داشتيم، در عزاي آن حضرت گريستيم، آن حضرت را دوست داريم، اينها همه‌اش درست است؛ اما آن که آقا سالار شهيدان حسين بن علي به آن انگيزه قيام کرد چيز ديگري بود.

حالا اجازه بدهيد چند جمله راجع به قرآن از جايگاه سالار شهيدان حسين بن علي را به عرض شما برسانم ببينيم که آيا اين مکتب تا چه حدي توانسته است در جامعه ما براي نفوذ و رسوخ قرآن در لايه‌هاي هستي فردي و اجتماعي ما موفق باشد. ابي‌عبدالله(عليه السلام) يک عبارت بسيار رسا و والايي دارد آن را امشب به عنوان تحفه‌اي تقديم محضر مي‌کنيم، همه بهره ببريم. حضرت فرمود: «كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ» قرآن بر چهار جهت ارائه شده است «عَلَی الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ» قرآن با چهار بُعد و منظر وارد هستي جامعه شده است. يک بخش از آن عبارات است، همين ظواهر قرآن است که ما در خدمت او هستيم. «فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ» توده مردم که خيلي آشنا با حقيقت قرآن، با لطايف قرآن، با طرائف قرآن که نيستند، حوزه‌هاي ما که مي‌دانيد چگونه است؛ يکي از آقايان خوب مي‌گفت، مي‌گفت اگر قرآن در جامعه کمرنگ است براي اينکه حوزه‌هاي کمتر به قرآن بها مي‌دهند و ميدان بحث و گفتگو و تحقيق و پژوهش را در حوزه قرآن خيلي گسترده و عميق نمي‌کنند. همين شب که شب چهارم محرم است و شما همه حسينيان به عشق حسين در اينجا جمع شده‌ايد، خدا را به حسين قسم مي‌دهيم که روح پُر فتوح علامه طباطبايي را با حقيقت قرآن و امام حسين محشور بفرمايد! اين روح بلند با آفرينش کتاب شريف الميزان قرآن را به صحنه علم و حوزه‌ها آورد و در تنهايي و خلوتش و در غربت و مظلوميتش اين کتاب را آسماني کرد و جهاني کرد و به جهانيان نشان داد که شيعيان پيروان مکتب قرآن و عترت‌ هستند. درود خدا، سلام خدا، تحيات فرشتگان و ملائک به روح اين انسان فرزانه و عالم خالص قرآني که با هديه الميزان به جامعه علمي و حوزوي و دانشگاهي و توده انسان‌ها انس انسان‌ها را با اين صحيفه الهي زيادتر است. تا قبل از اين موقع، اين قرآن در خلوت قبرستان‌ها و گورستان‌ها بود؛ اما اکنون الميزان اين منار و چراغ اخگري است روشن و فروزان که قرآن را به صحنه جامعه آورده است و ـ إن‌شاءالله ـ خدا به حضرت آيت الله جوادي آملي سلامتي توفيق و برکت در عمر، در قلم، در بيان، در جان عطا کند که اين تفسير تسنيم را که بارقه والاي الهي است به کمال برساند و به تمام برساند. اين تفسيري که حدود هشتاد يا 85 جلد مي‌شود، بيان حقايق قرآني، لطايف قرآني، طرايف قرآني، اينها با تحقيق است با جان کَندن است به اين راحتي اين قرآني که طبق بيان سالار شهيدان «ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ» است اين به اين راحتي درنمي‌آيد؛ اينها ذخاير ماست، اينها حقايق و اعتقادات و باورهاي ماست. اينها باعث مي‌شود که روح و جان و حقيقت جامعه ارتقاء و رشد و وسعت پيدا بکند.  

حسين بن علي مي‌فرمايد قرآن در چهار لايه براي بشر نازل شده است: «عَلَی الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ»؛ انسان‌ها چهار طبقه‌اند: چهار نوع هستند: يک عده از انسان‌ها به توده مردم تعريف مي‌شوند، اينها با ظواهر قرآن آشنايند؛ ولي اين ظواهر را اجر بنهند، به اين ظواهر احترام بکنند. به همين ميزاني که با ظواهر و عبارات قرآن آشنايند، خودشان را از قرآن دور نکنند. هر روز لااقل پنجاه آيه از قرآن را بخوانيم، با اين کتاب مأنوس باشيم. اين کتابي که نگاه به اين کتاب نور است و نورانيت و ثواب و اجر دارد. اين کلام خداست، اين حرف عادي نوشته بشر که نيست. احدي «من الاولين و الآخرين» همه انبيا در آن باشند، همه اوليا در آن باشند، يک سوره مثل قرآن نمي‌توانند بياورند. اين يک کتاب عادي نيست. اين رسول اللهي که به اين حدّ از رفعت رسيده است که ﴿وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ﴾[11] اين پيغمبر نمي‌تواند يک سوره در حدّ سوره «کوثر» بياورد. اين يک اعجاز الهي است. اين نهج‌البلاغه چقدر عزيز است، چقدر شريف است، اين فوق کلام مخلوق است؛ اما وقتي نهج‌البلاغه را با قرآن انسان مقايسه مي‌کند، قابل مقايسه نيست. همان‌طوري که ديگران نمي‌توانند کلامی در حدّ کلام علي بگويند، هرگز علي بن ابي‌طالب نمي‌تواند کلامي در حد خالق علي بگويد: ﴿لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾،[12] اين علمش را خداي عالم به علي بن ابي‌طالب عطا فرموده است؛ اما منشأ آن، مبدأ آن، مبدع آن، آفريدگارش پروردگار عالم است، جامعه ما چرا از قرآن غفلت دارد؟ چرا هر روز لااقل ما پنجاه آيه از آيات الهي را تلاوت نمي‌کنيم؟ چرا خانه‌هايمان را با آيات الهي به درخشش و تابندگي نمي‌رسانيم؟ خانه‌هاي ما کور است، خانه‌هاي ما تاريک و ظلماني است، چون اين قرآن يک گوشه‌اي ـ متأسفانه ـ مدفون است. اين آيات الهي بايد خوانده بشود، پدران و مادران بايد بخوانند. با توجه به اين همه امکانات فنّي که در فضاي تکنولوژي قرآن و تکنيک‌هاي آموزشي قرآن وجود دارد، اگر بچه‌ها، زن‌ها، دختران و پسرانمان نتوانند قرآن بخوانند جفاست، جفاست!

خداي عالم وفا را به تمام رساند، از اين قرآن شيواتر، شيرين‌تر و رساتر ما نداريم. اين قدر حقايق در عالي‌ترين سطح، نازل شده، نازل شده، نازل شده، رسيده به سطحي که بگوييم: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾،[13] به اين راحتي در اختيار ماست، زبان مي‌تواند بچرخد اين آيات الهي را بخواند، چرا خانه‌هاي ما تاريک است؟ اگر گفتند قرآن نور است که اين ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[14] است، پس چرا ما از آن غافل‌ايم. همين نهضتي که شما اينجا جمع شديد، شما امشب براي چه جمع شديد؟ براي حسين بن علي، براي قيام آن حضرت. اين قيام «من البدء إلي الختم»، از آغاز تا انجامش، همه خطبه‌ها، همه سخنراني‌ها، همه پيام‌ها، هر چيزي که شما داريد نگاه مي‌کنيد چه با دشمن سخن مي‌گويد آيه قرآن مي‌خواند، بر اساس آيه قرآن استدلال مي‌کند، نفي مي‌کند؛ چه با دوست سخن مي‌گويد بر اساس آيه قرآن، آيات را مي‌خواند و آنها جذب مي‌کند. شما قرآن را از مکتب امام حسين بگير، چه دارد؟ اگر بناست با يزيديان بجنگد، آن آياتي که در مقابله با کفر و ظلم و استبداد و استکبار هست در مقابل يزيديان دارد به کار مي‌گيرد.

 وقتي زينب کبريٰ(سلام الله عليها) در مقابل مجلس يزيد و عبيدالله قرار مي‌گرفت، آنها به زينب(سلام الله عليها) گفتند که «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ»، ديدي خداي عالم با برادرت چکار کرد؟ او اين آيه را تلاوت مي‌کند: «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا ﴿إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ﴾[15]»،[16] در کوفه وقتي وارد مي‌شود آن آيات را مي‌خواند که خداي عالم به شما دارد مهلت مي‌دهد، فکر نکنيد و باد در قبقب نيندازيد، خود را چيره‌مند و ظفرمند ندانيد، اين خداي عالم است که دارد به شما مهلت مي‌دهد. اين مهلتي است که بر اساس آيات الهي اينجا و آنجا، هر کجا چه اصحاب، چه ياران، چه خود ابي‌عبدالله، چه زينب کبريٰ، چه امام سجاد، همه و همه بر اساس اين چراغ آسماني و اين نور قرآني دارند حرکت مي‌کنند.

قرآن چقدر در جامعه ما راه دارد؟ اين بيان اجمالي حضرت که قرآن چهار رتبه دارد، چهار مقام دارد؛ يک مقامش براي توده مردم است که عبارات است، الفاظ است و اين ظاهر قرآن است. «فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ» حقيقت قرآن در پيشگاه انبياي الهي است که آنها قرآن را از محضر پروردگار عالم دريافت کردند به نحو شهودي. اين قرآني که ما داريم آقايان! اين نمي‌شود گفت چند مرحله آمده پايين. مي‌گويند يک قرآني است که در متن ذاتي است که بماند. قرآني که در مرتبه اسماي الهي است، قرآن لاهوتي، قرآن جبروتي، قرآن ملکوتي، قرآن ناسوتي. ما با قرآن ناسوتي روبرو هستيم. اين «حبل الله متين»، اين «عروه وثقيٰ» که فرمودند اعتصام کنيد، تمسک کنيد، خودتان را به آن مرحله برسانيد، در روايات ما آمده است که اين قرآن طرفي از او به دست شما و طرفي به دست خداست، اعتصام کنيد، چنگ بزنيد، به طرف خدا بياييد.[17]

وقتي ـ إن‌شاءالله ـ ما از قيامت گذشتيم و اجازه ورود به بهشت گرفتيم. وقتي درِ بهشت وارد شديم مي‌گويند چقدر قرآن خواندي؟ «اقْرَأْ وَ ارْقَهْ»،[18] هر مقداري که قرآن خواندي بخوان و برو بالا. درجات بهشت به ميزان درجات قرآن کريم است. اين قرآن چرا مهجور است؟ چرا در امت ما مهجور است؟ پيغمبر گله مي‌کند: ﴿يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾،[19] هم امروز دارد از ما گله مي‌کند. خدايا! اين امت من اين قرآن را مهجور کرده، کنار زده، بي‌توجهي مي‌کند. اين چراغ را، اين نورافکن الهي را، اين فروزنده خورشيد معنويت و هستي را دارد کنار مي‌زند: ﴿يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾. اگر نهضت حسين قرآن را در جامعه به حرکت درنياورد و تحوّل و تغيير ايجاد نکند ما کي مي‌توانيم بيدار بشويم؟ ما يک محرم داريم و يک ماه رمضان؛ محرم‌هاي ما، اين شب‌هاي ما، اين شيريني پخش‌کردن‌ها و اين شربت دادن‌هاي ما چقدر با قرآن ما انس دارد؟ کسي شده بگويد اين مبالغي که داريم مي‌دهيم بياييم بچه‌ها را شب‌هاي محرّم با حقايق قرآني خانواده‌ها را مأنوس کنيم و احکام را بگوييم؟ البته شور حسيني بسيار لازم است، شور حسيني بايد باشد؛ اما توجه به اين شعور و اين ادراکي که در متن اين نهضت وجود دارد بسيار بايد قابل توجه باشد. اگر سؤال بفرماييد در يک جمله قرآن را شما معرفي کنيد در يک جمله! قرآن چراغي است که هستي را روشن مي‌کند، از خدا بگير، تا عوالم برتر، تا خود انسان، تا دنيا و آخرت، تا سعادت و شقاوت هر چه که در هستي هست به وسيله قرآن براي ما تبيين مي‌شود. بي‌مِهري مي‌کنيم؛ حوزه‌هاي ما يک‌گونه، دانشگاه‌هاي ما يک‌گونه، جامعه ما يک‌گونه. اين چراغ اگر نبود ما خدا را چگونه بخواهيم بشناسيم؟ خدا کيست؟ خدا چيست؟ خدا چکار مي‌کند با ما؟ خدا رابطه‌اش با دنيا و آخرت چيست؟ اگر ما دعا بکنيم خدا کجاست؟ خدا چقدر با ما نزديک است؟ وقتي از پيغمبر سؤال مي‌کنند که خداي تو کيست؟ ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾،[20] خدا کجاست؟ با ما چه نسبتي دارد؟ ﴿إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾،[21] خدا در آن آسمان‌ها، در آن بالاها چکار مي‌کند؟ پايين چکار مي‌کند؟ فرشته‌ها مأمور چه چيزي هستند؟ نقش اينها چيست؟ اسماء و اوصاف الهي کدام است؟ همه اينها را دارد قرآن باز مي‌کند: ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾.[22] اينکه شما مي‌بينيد الآن آقاي جوادي آملي اين کتاب را دارد مي‌رساند به نصاب هشتاد جلد، مي‌فرمودند هر نيم قرني يک الميزان لازم است؛ ما چراغ مي‌خواهيم، ما صراط مي‌خواهيم، اين چراغ و صراط را چه کسي بايد براي ما معرفي کند. انسان کيست؟ امروز طبيعت‌گرايان چه تعريفي از انسان دارند؟ مي‌گويند آقا! به پيشينيه انسان چکار داريم؟ انسان همين است؛ مثل بوته‌اي که رشد مي‌کند از خاک مي‌آيد؛ اين طبيعت‌گراها هستند. ميليون‌ها نفر را همين مکتب طبيعت‌گرا دارد از خدا و وحدانيت و جايگاه انساني و مقام انساني دور مي‌کند، چه چراغي وجود دارد، چه حقيقتي وجود دارد، امروز کسي حرف مي‌تواند بزند؟ امروز زبان داريم ما؟ امروز ما بيان داريم؟ در مقابل اين هجمه‌هاي عظيم تبليغي که در باب محيط زيست سخن مي‌گويند، محيط زيست بسيار امر مهم و حساس و حياتي است؛ اما محيط زيست شده چماغ. در مقابل اراده پروردگاري انسان محيط زيست به اين حيوانات، به اين گل و گياه، اين‌طوري، بدون اينکه اينها منشأ آن را مبدأ آن را منتهاي آن را بدانند. اين انسان را اينها در حدّ نبات، در حدّ ـ معاذالله ـ حيوان، اين انساني که خداي عالم فرمود: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم﴾،[23] ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً،[24] او ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً کجا و انسان طبيعت‌گرا کجا!؟ شما نگاه کنيد در همين دانشگاه‌هاي ما از همين کتاب‌هايي که از غرب و شرق مي‌آيد، غير از اين منطقي وجود ندارد امروز که از حقيقت انسان و مغزاي وجود و آغاز و انجام انسان دفاع بکند، بگويد انسان کيست؟

﴿خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾،[25] ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾،[26] ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ٭ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ،[27] اينها کجاست؟ وقتي ما اينها را نخوانيم، باز نکنيم براي بچه‌هايمان براي دختران و پسرانمان تبيين نکنيم، وقتي مي‌روند در دانشگاه طبيعت‌گراها چه مي‌گويند؟ حاکم مي‌شوند. با سجاده مي‌رود و آن‌طوري از دانشگاه مي‌آيد بيرون. اينکه آيت الله جوادي آملي مي‌فرمايند که تا علم دانشگاه‌ها علوم اسلامي نشود و انسانيت، جايگاه انسان، مبدأيت خداي عالم در آفرينش هستي و منتها بودن خدا نسبت به کل هستي؛ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏﴾،[28] ﴿إِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾،[29] ﴿إِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾،[30] اينها هم معارفي است که در قرآن ما وجود دارد و ما ـ متأسفانه ـ چندان بهره‌اي از اين قرآن نداريم.

ابي‌عبدالله(عليه السلام) در اين انقلابش در اين نهضتش گام به گام، قدم به قدم، خطبه به خطبه، سخن به سخن، پيام به پيام يا صدرش يا ذيلش آيات الهي است. اين قرآن است، يک وقت ما سؤال مي‌کنيم که امام حسين(عليه السلام) درباره قرآن چه فرموده است؟ اين يک بخش. مطالب فراواني است. يک وقت سؤال مي‌کنيم که سبک زندگي سالار شهيدان حسين بن علي چه بوده؟ او اصلاً بنيان کارش و مکتبش و مرام و آيينش را بر چه اساسي ساخته است؟ غير از قرآن؟ غير از سنت پيغمبر و قرآن الهي؟ ما بايد توجه داشته باشيم. نبايد جامعه ما، جامعه شيعي ما اين قدر نسبت به قرآن در غفلت باشد. سواد قرآني ما نسبت به باورها و اعتقادات ما بسيار کمرنگ و ضعيف است. اين مکتب آمده است تا قرآن را در جامعه منتشر کند، چون در حقيقت مي‌گويند قرآن سيّد کتب است؛ سيّد يعني يک نوع برتر و کامل‌تر. در بين همه کتب آسماني سيّد کتب قرآن است. الآن اين جايي که ما هستيم که در خدمت قرآنيم، اين وجود يک وجود لفظي است؛ ولي قرآن که در آسمان‌ها در قيامت که نيست، اين‌طوري که نمي‌آيد يک لوح بياورند و يک قرآن روي آن بگذارند، بگويند که اين قرآن آمده ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾،[31] باطن قرآن در روز قيامت مي‌آيد. آيات الهي به صورت يک حقايق عيني هستند. اگر خدا در قرآن اين قدر بر عدالت تأکيد مي‌کند و عدالت را محور تقوا معرفي مي‌کند: ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي﴾؛[32] فرداي قيامت عدالت به عنوان يک حقيقت ظاهر مي‌شود. ما الآن نمي‌توانيم بگوييم حقيقت عدالت چيست، ما مي‌توانيم بگوييم اين ستون است، اين فرش است، اين منبر است، اينها ماديات هستند، عدالت! تقوا! سخاوت! کرامت! عزت نفس! علوّ و حکمت، اينها همه‌اش در روز قيامت با حقيقتش مي‌آيد؛ لذا فرمود: ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾؛ روزي که تأويل قرآن مي‌آيد. تأويل يعني چه؟ يعني آن حقيقت عيني و خارجي آن. کتاب لفظي که آنجا نداريم 114 سوره داشته باشد و هر سوره هم اين همه آيات. اينها براي اين است که ما زميني هستيم و با وجود لفظي ارتباط داريم. وقتي که خداي عالم اين حقيقت قرآن را به پيغمبر داد، قرآن اين‌طوري بود؟ آن که فرمود جبرائيل امين: ﴿عَلَي قَلْبِكَ﴾،[33] اين جبرائيل امين بر قلبت نازل مي‌کند، اين‌طوري نازل مي‌کند؟ آن حقيقتي است که نازل مي‌شود و آن حقيقت در جان پيغمبر از قلب به عقل مي‌آيد، از عقل به وهم مي‌آيد، از وهم به خيال مي‌آيد، از خيال به حس و لفظ مي‌آيد، عبارت مي‌شود در اختيار ما قرار مي‌گيرد. ما بايد با اين حقيقت انس داشته باشيم، قرآن را ببوسيم، قرآن را ببوييم، با قرآن ارتباط وجودي داشته باشيم و همواره از آيات الهي استفاده کنيم و بهره ببريم.

روزي سالار شهيدان حسين بن علي آمد در مقابل مردم خطبه خواند و سخنراني کرد و بعد خود را معرفي کرد؛ فرمود: من پسر پيغمبرم من فرزند علي و زهرايم؛ اين کتاب، اين عمامه، اين شمشير، اين لباس همه اينها يادگار پيامبر است، شما مرا مي‌شناسيد، چرا مي‌خواهيد مرا بکشيد؟ آنها البته گفتند: «بُغْضاً لِاَبِيکَ»،[34] به خاطر اينکه با پدرت علي بن ابي‌طالب ما بغض و بغضايي داريم. باز حسين بن علي مطالبي گفت، بعد برگشت و اين آيه را تلاوت کرد: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾،[35] اين قرآن است. اين را چه کسي خوانده؟ اين آيه را چه کسي خوانده؟ اين آيه در حقيقت همان ختم مُهري است که به قلب لشکر عمر سعد خورد. ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾، شيطان بر آنها غلبه کرد و تمام وجودشان را شيطان پُر کرد و فراموش کردند. اين قرآن است؛ چه در مقابل دشمن آيات الهي را مي‌خواند و چه در مقابل دوست.

دوستان هم وقتي مي‌خواستند اجازه بگيرند، يک ماجراي عظيم و جالبي است. خود اصحاب و ياران اول گفتند تا ما زنده هستيم بني‌هاشم نبايد به ميدان بروند ـ قدر بزرگانمان را قدر اشخاصي که واقعاً حق الهي به گردن ما دارند را بايد رعايت کرد اينها ادب داشتند ـ انصار و ياران ابي‌عبدالله شب عاشورا با هم بيعت کردند، وحدت داشتند، تعهّد کردند، گفتند تا ما زنده‌ايم اجازه نمي‌دهيم که يکي از اين بني‌هاشم بروند، چون هيجده نفر از خاندان عترت و خاندان رسالت به عنوان جوانان بني‌هاشم شربت شهادت نوشيدند؛ اما همه اينها بعد از انصار و ياران بودند. البته در بين جوانان بني‌هاشم، اول جواني که به ميدان رفت، حضرت علي اکبر(عليه السلام) بود، اينها ماجراي خاص خود را دارد. نقل شده است که دو تا از فرزندان زينب کبريٰ(سلام الله عليها) هم در اين داستان عظيم کربلا حضور داشتند و نثار شريف و عزيزي داشتند.

به هر حال ابي‌عبدالله(عليه السلام) به راحتي اجازه نمي‌داد. زينب(سلام الله عليها) به بچه‌هايش گفت که برويد از دايي‌تان حسين بن علي اجازه بگيريد، او به راحتي اجازه نمي‌دهد، او را به خودش قسم بدهيد که به شما اجازه بدهد که شما به ميدان برويد. براي ابي‌عبدالله سخت است، خيلي سخت بود. يک وقت است که حضرت به قامت امامت وارد مي‌شود، همه بايد در صحنه بيايند. حضرت به قامت يک مُصلح قيام کرد، اگر به قامت امامت بود يک بحث ديگري داشت؛ لذا تا آنجا که راه داشت وقتي اصرار مي‌کردند مي‌پذيرفت. نقل کردند که تنها کسي که ابي‌عبدالله(عليه السلام) در مقابل خواست او مقاومت نکرد، فقط علي اکبر بود. به محض اينکه خواست به ميدان برود حضرت بدون درنگ اجازه داد، فرمود برو! چون طاقت نداشت براي حضرت خيلي سخت بود و لذا به محض اينکه علي اکبر به سمت ميدان رفت ابي‌عبدالله رو به آسمان کرد محاسنش را به دست گرفت، خدايا تو شاهد باش «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك»‏؛[36] خدايا تو شاهد باش يک جواني را به سمت اينها فرستادم که شبيه‌ترين انسان‌ها به پيغمبر بود. وقتي جوانان زينب کبريٰ(سلام الله عليها) به ميدان رفتند، دو تا جوان ـ طبق نقل تاريخ و مقاتل ـ شربت شهادت نوشيدند و حسين بن علي اين مطلب خيلي عظيم است، خيلي عجيب است به بالين تمام ياران و اصحاب رفت، از علي اکبر تا غلام سياه، چهره به چهره مي‌گذاشت، آنها را وداع و خداحافظی مي‌کرد. وقتي مي‌گفتند آيا ما به وظيفه خودمان عمل کرديم، ابي‌عبدالله مي‌فرمود «أنت بين يدي في الجنة» تو در بهشت در مقابل ديدگان من هستي؛ اين گونه وداع مي‌کردند. جناب حُر يک جور، جناب مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر؛ با پيرها يک گونه، با جوان‌ها يک گونه. به بچه‌هاي زينب(سلام الله عليها) يک گونه، برايشان خيلي سخت بود!

اما يک تفاوتي بين بچه‌هاي زينب(سلام الله عليها) و جوان خود اتفاق افتاد. در مورد جوان خود گفتند حضرت بيش از حدّ معمول کنار علي اکبر نشست. شرايط بر حضرت سخت بود، حالا چگونه بود؟ گاهي اوقات مي‌گفتند که حضرت خودش را کشان کشان آورد. سرش را روي زانو مي‌گرفت، مي‌بوسد، بغل مي‌کند. مي‌گويند زينب(سلام الله عليها) چند قدمي از خيمه‌ها بيرون آمد تا توجه ابي‌عبدالله به زينب جلب بشود و از کنار بدن پاره پاره علي اکبر بيايد بيرون. لذا حضرت فرمود جوانان بني‌هاشم بياييد؛ اما وقتي نوبت به جوانان زينب(سلام الله عليها) رسيد، با اينکه اينها هم در اين قتلگاه از شمشير و نيزه‌ها بدنشان پاره و پاره و زخمي بود، زينب(سلام الله عليها) تا آخرين لحظه از خيمه بيرون نيامد. تا مبادا نگاه حسين بن علي به خواهرش زينب بيفتد. کجا نگاه بکند؟ اين رابطه زينب با حسين تا کجا؟ رسيد به جايي که زينب(سلام الله عليها) آمد کنار بدن پاره پاره و بي‌سر برادر، نشناخت. سرّ اينکه همه جا زينب با حسين بن علي بود حتي در کابين و هنگام خطبه و خواستگاري؛ علي بن ابي‌طالب به عبدالله بن جعفر گفت که اگر دخترم زينب خواست با برادرش به سفر برود، تو نبايد ممانعت بکني. او پذيرفت. چرا؟ چون به هر حال يک نفر بايد حسين را بشناسد، يک علامتي بايد باشد. کاري کرد با اين بدن که وقتي زينب(سلام الله عليها) کنار اين بدن قرار گرفت، نشناخت «أ أنت أخي »؟

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[37]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏﴾.[38]

خدايا اين عرض ارادت را، اين توسل را از همگان، از جمع حاضر برادران و خواهران به احسن وجه قبول بفرما!

 ذخيره‌اي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!

 در دنيا و برزخ و قيامت حشر ما را با سالار شهيدان حسين بن علي قرار بده!

 گذشتگان‌مان، آبائمان، پدرانمان مادرانمان که اين‌گونه ما را تربيت کرده‌اند، خدايا حشرشان را با زينب کبريٰ و سالار شهيدان(عليهما السلام) قرار بده!

«بالنبي و آله و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره إنشقاق، آيه6.

[2]. المزار (للشهيد الاول)، ص163.

[3]. سوره مائده، آيه48.

[4]. سوره مريم، آيه41.

[5]. سوره مريم، آيه51.

[6]. سوره بقره، آيه144.

[7]. سوره آل‌عمران، آيه19.

[8]. سوره مائده، آيه3.

[9]. سوره إبراهيم، آيه5.

[10]. سوره قصص، آيه4.

[11]. سوره شرح، آيه4.

[12]. سوره زخرف، آيه4.

[13]. سوره فاتحة، آيات1 و 2.

[14]. سوره نور، آيه35.

[15]. سوره آل‌عمران، آيه154.

[16]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، ص160.

[17]. الخصال، ج1، ص66؛ «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَيدِيکُم».

[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص606.

[19]. سوره فرقان، آيه30.

[20]. سوره اخلاص، آيات 1 ـ 4.

[21]. سوره بقره، آيه186.

[22]. سوره أنعام، آيه38.

[23]. سوره إسراء، آيه70.

[24]. سوره بقره، آيه30.

[25]. سوره ص، آيه75.

[26]. سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.

[27]. سوره تين، آيات4 و 5.

[28]. سوره بقره، آيه156.

[29]. سوره زخرف، آيه14.

[30]. سوره مائده، آيه18؛ سوره غافر، آيه3.  و .....

[31]. سوره أعراف، آيه53.

[32]. سوره مائده، آيه8.

[33]. سوره شعراء، آيه193.

[34]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج‏18، ص185.

[35]. سوره مجادله، آيه19.

[36]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، ص113.

[37]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[38]. سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت