20 09 2018 314051 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی(محرم 1440 هـ) جلسه دهم

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السماوات و خافض الأرضين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبی القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

شب عاشوراي سالار شهيدان و سرور آزادگان حسين بن علي بن ابيطالب است.

در بارگاه قدس که جاي ملال نيست ٭٭٭ سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

جن و ملک که بر آدميان نوحه مي‌کنند ٭٭٭ گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

حقاً همينطور است. درود و رحمت خدا بر اين شاعر والا محتشم کاشاني که ارادتي زيبا به ساحت قدس سالار شهيدان در اين اشعار ماندگار و هميشگي‌اش اظهار کرد. «سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است». اتفاق بسيار عظيمي بود! وقتي سر مطهّر أبي عبدالله(عليه السلام) قرآن مي‌خواند و آيات الهي را بر روي ني تلاوت مي‌کند، اين آيات اوّل سوره مبارکه «کهف» است که آيا شما فکر مي‌کنيد که جريان اصحاب کهف از آيات غريب و شگفت و تعجب‌آور است؟! تعجب در اين است که سي هزار نفر از امتي برمي‌خيزند و ادعا مي‌کنند که از امت رسول الله هستند و فرزند دختر رسول الله را با اين وضع به شهادت مي‌رسانند؛ اين شگفتي است، اين اعجاب‌آور است که چنين انساني که خود را به راستي و روشني معرفي مي‌کند. در صبح روز عاشورا قبل از اينکه جنگ آغاز شود أبي عبدالله(عليه السلام) به سمت دشمن مي‌رود و براي آنها سخنراني مي‌کند و در آن سخنراني ضمن معرفي خود، جهات نهضت خود را بيان مي‌کند و اين نکته را بيان مي‌فرمايد که اجازه بدهيد من با شما سخن بگويم و عذرم را براي شما بيان کنم و شما حجت را تمام ببينيد، کسي فرداي قيامت نگويد که نمي‌دانستم اشتباه کردم غفلت بود ببخشيد، اين حرف‌ها نيست، در بين همه شما آيا کسي بر روي اين کره زمين هست که فرزند دختر رسول گرامي غير از منِ حسين باشد؟! هستند در بين شما کساني که اين سخن را از پيامبر گرامي اسلام شنيدند که فرمود: «الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة»[1]. آيا اين عمامه‌اي که بر سر دارم، اين عبا و قبايي که در تن دارم اينها براي رسول الله نيست؟! شما به چه جهتي مي‌خواهيد مرا بکشيد؟! به هر حال حجتي بايد براي شما باشد، عذري بايد داشته باشيد. تمام آنچه را که براي کشتن و قتل يک انسان است، يا بدعت نهادن در دين است يا کشتن فردي از افراد شماست يا مجروح کردن فردي از افراد است. به هر حال شما براي کشتن من هيچ، حتي بهانه هم نداريد؛ بلکه از آنطرف آنچه را که از پيامبر گرامي اسلام و علي بن ابيطالب(عليهما آلاف التّحية و الثّناء) شنيده‌ايد، اين است که من فرزند او هستم، من امام هستم، من کسي هستم که پيامبر گرامي اسلام مرا به عنوان سفينه نجات و عامل هدايت جامعه معرفي کرده است. اگر شک داريد، اگر ترديد داريد برويد سؤال کنيد، از جابر بن عبدالله انصاري سؤال کنيد اسم چند نفر را حضرت آورد و فرمود شما فرداي قيامت در پيشگاه خدا اگر شما به خدا معتقد هستيد و اگر به قيامت و معاد معتقد هستيد، چه چيزي در مقابل اين سؤال مي‌گوييد که چرا حسين بن علي را کشتيد؟! چرا او را در اين صورت و با اين وضع به شهادت رسانديد؟! چه مي‌گوييد؟! آيا براي شما عذري وجود دارد که براساس آن عذر در پيشگاه خداي عالم اظهار عذر کنيد؟![2]

 نکته‌اي را برادران و خواهران بزرگوار عرض کنم که تهديد همه جوامع و حتي جامعه ما هم هست؛ به دستور عبيدالله بن زياد(عليه لعائن الله) کوفه برخاست و تهديد کرد و مسلم بن عقيل را دستگير کردند و به شهادت رساندند، اينها درست، حالا ما بياييم بگوييم مردم کوفه با تهديد‌ها و با ضرب و شتم‌ها و با قتل و غارت‌هاي عبيد الله دست از مسلم برداشتند؛ اما چه عاملي باعث مي‌شود همين مردمي که با مسلم اينطور بيعت کردند و اينطور براي أبي عبدالله نامه نوشتند، مکتوبشان را حضرت در صبح روز عاشورا نوشتههايشان را نامه‌هايشان را، بعد خطاب مي‌کرد به اينها که اين نوشته‌هاي شماست! اين امضاهاي شماست! واقعاً چه عاملي باعث شده است؟ حالا اگر تهديد عبيدالله در کوفه بود اينها دست از بيعت برداشتند؛ اما اينکه برخيزند قيام کنند سي هزار نفر عليه حسين بن علي قيام کنند و بخواهند حضرت را به شهادت برسانند، چرا؟! اين از بزرگ‌ترين شگفتي‌ها و عجايب است که يک عده زيادي اعلام بکنند که از امت پيغمبرند و از رحلت پيغمبر هم حدود پنجاه سال بيشتر نگذشته است، هنوز هستند در جامعه و در جمع خود آنها کساني که ديدند رسول الله با حسين بن علي چگونه رفتار کرد و سنّت رسول الله در باب اهل بيت عموماً، و حسن و حسين(عليهما سلام الله) خصوصاً چگونه بوده است.

چه عاملي را مي‌تواند برشمرد که اينها يک مرحله با تهديدهاي عبيدالله فاصله گرفتند؟ حالا اين تا حدي قابل قبول است؛ اما همين‌ها بيايند و دست به سلاح ببرند و برغم شناخت و آگاهي که نسبت به حسين بن علي دارند، اينطور حرمله‌وار، غارتگرانه و مجرمانه برخيزند! اين را بايد موشکافي کرد، تحليل جامعه‌شناسانه داشت، روان‌شناسانه داشت. حسين بن علي(عليه السلام) يک بياني قرآني و وحياني دارد که جامعه آن عصر را تحليل کرد که اين براي ما بسيار مهم و هشداري بسيار جدّي است: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ﴾[3]؛ اينها دستهاي هستند که شيطان بر آنها مسلط شده است. اما چه عاملي باعث شد که شيطان بر آنها مسلط بشود در بيان ديگري فرمود اين اموال بيت‌المال را براساس اختلاس و توزيع‌هاي نابجا ريختند در شکم اين مردم و جامعه‌اي که براساس حرام رشد بکند، بيش از اين نمي‌شود از آن توقّع داشت. [4]وقتي اموال بيت‌المال که اين همه مورد اهتمام و اعتناي الهي است که بايد به درستي صرف بشود که علي بن ابيطالب(عليه السلام) هر هفته بيت‌المال را توزيع مي‌کرد «ثُمَّ يَأْمُر أَنْ يُكْنَس‏»[5]؛ جاروب مي‌کرد دو رکعت نماز مي‌خواند و خدا را شکر مي‌کرد که بيت‌المال را به درستي توزيع کرده است. آن جامعه‌اي که شکمش از مال حرام و از طريق ناصواب پُر شده باشد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾، اين خطر همواره وجود دارد که آدم ـ معاذالله ـ امام «مفترض الطاعة» و «واجب الاطاعة» خودش را به چشم خودش ببيند، بداند که او حسين بن علي است، بداند که او عصا و عمامه و عبا و قباي پيغمبر را دارد، شباهت ظاهري دارد، سيره و باطنش از رسول الله حکايت مي‌کند و در عين حال عالمانه و عامدانه در مقابل او بايستد و سر از بدنش جدا بکند، اين از شگفتي‌هاي عالم است! ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾[6]، اين تعجبي ندارد اين قدرت خداست سيصد و اندي سال عده‌اي در کهف بودند، خداي عالم براساس اراده‌اش اينها را تقلّب مي‌کرد، روبهرو مي‌کرد، گرما و سرما برايشان فراهم بود و اينها زنده ماندند، کاري که ندارد. چند آيه است که از سر مطهّر أبي عبدالله که بر بالاي ني و در تشت قرآن مي‌خواند، در مقاتل و کتاب‌ها و احاديث آمده است.

يکي از آن آيات اين است که آيا گمان مي‌کنيد که جريان اصحاب کهف عجيب است؟! عجيب اين است که امتي برخيزند «ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَي قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِك ...‏»، [7]اينها از شگفتي‌هاست! اين شگفتي را تحليل‌هاي جامع‌شناسانه و روان‌شناسانه عادي نمي‌فهمد. اينکه بيت‌المال، بدعت‌ها، شکست سنت‌ها، اينطور بر جامعه سايه افکن بشود، چنين جامعه‌اي هيچ ابايي نيست که با قرآن بجنگد، با عين حقيقت بجنگد و با حسين بن علي مبارزه کند. آن جامعه‌اي که به تعبير سالار شهيدان حسين بن علي در اين نامه‌اي که مورد بحث در اين ده شب بود و امشب شب پاياني است که در اين ده شب مهمان شما سروران و عزيزان بزرگوار برادران و خواهران بوده‌ايم و راجع به اين نامه عزيز سالار شهيدان سخن مي‌گفتيم اين است که حضرت فرمود: «فإنَّ السُّنَّة قَد أُميْتَت و إنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ»؛[8] آن جامعه‌اي که سنت پيغمبر در آن جامعه ـ معاذالله ـ مُرده باشد، حقايق، احکام، حِکَم، اخلاق، تربيت، جنبه‌هاي ارزشمند قدسي که پيغمبر به جامعه داد که اين جامعه جاهلي را به اوج تمدن رساند که توانست با دستي شرق و با دستي غرب را فتح کند، فتح عالمانه، فتح حکيمانه، نه فتح با شمشير. اين سنّت از بين برود، يک؛ بدعت حاکم بشود، دو؛ و براساس بدعت شروع بشود از بيت‌المال گرفته، حقوق انسان‌ها گرفته، افراد شايسته و ارزشمند و شيعيان والاي علي بن ابيطالب، اين معاويه ملعون همه شيعيان علي بن ابيطالب را از کوچه پس کوچه‌هاي مکه و مدينه و کوفه و جاهاي ديگر مي‌گرفت و با بدترين وضع مي‌کشت و در ملأ عام بود و افراد سخن نمي‌گفتند و اظهار نمي‌کردند. اين قضايا را مردم مي‌ديدند و ـ معاذالله ـ معروف منکر، و منکر معروف مي‌شد. اين جامعه جان ندارد، اين جامعه مُرده است. اگر حسين بن علي که عين حيات است ـ امام، آب حيات است ـ آمد در روز عاشورا اصلاً شدني نيست! تصورش چگونه است؟! وقتي حضرت وضعيت خودش را معرفي مي‌کرد، بيان سنّت مي‌کرد، جايگاه خودش را بيان مي‌فرمود، آنها مي‌گفتند ما نمي‌دانيم تو چه مي‌گويي! «ما ندري ما نقول»؛ ما نمي‌فهميم تو چه مي‌گويي. حبيب بن مظاهر فرمود بله درست مي‌گويي من تو را تصديق مي‌کنم تو نمي‌داني که امام الآن دارد چه مي‌گويد ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِم﴾[9]؛ خداي عالم بر دل‌هاي اين دسته از انسان‌ها مُهر زده است. يک درخت خشک شده که آب حيات نمي‌تواند آن را زنده و مثمر بکند. جامعه مُرده، جامعه‌اي که از حقايق تهي است، از معارف خالي است، از سنّت و احکام و حکَم عاري است، مانده فقط يک جلوه ظاهري به نام اينکه دو رکعت نماز بخوانند يا مثلاً حجّشان را انجام بدهند. اينکه سالار شهيدان حسين بن علي فرمود: «وَ عَلَي الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[10]؛ يعني اگر بنا باشد يک انسان ستمگري، ظالمي، شارب خمري، انساني که همه فجايع از او سر مي‌زند، اين بخواهد به عنوان رهبر و امام امت اسلامي باشد به عنوان خليفه پيغمبر ـ معاذالله ـ لباس بپوشد، مردم به عنوان خليفه پيغمبردست يزيد را ببوسند بر او اطاعت کنند و پشت سر او نماز بخوانند «وَ عَلَي الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ». ما وقتي جامعه‌اي داشتيم که اين جامعه از سنّت‌هاي الهي تُهي بود، از احکام و حِکَم و معارف گريزان بود و از آنطرف هم بدعت‌ها، ناحقي‌ها، بي‌عدالتي‌ها، ظلم و ستم‌ها، اختلاس‌ها و مانند آن بود، اين جامعه چه جاني دارد، چه روحي دارد که اگر امام زمانش هم بيايد سخن بگويد، لبّيک بشنود؟! نمي‌شود! اين تحليل جامعه‌شناسانه سالار شهيدان حسين بن علي است که با اينگونه از مسائل جامعه را ميراندند، روح جامعه را از او گرفتند، جان جامعه به وسيله اين بدعت‌ها بدعت‌ها! بدعت‌ها! اين بدعت‌ها خيلي مسئله مهمي است.

ما بر مبناي وحدت امت اسلامي بايد سخن بگوييم، ـ خداي ناکرده ـ هيچ گونه اختلافي نبايد در امت اسلامي امروز پيش بيايد، اما آنچه در کتاب‌هاي آنهاست آمدند بخشنامه کردند که چگونه ما بيت‌المال را توزيع کنيم؟ آمدند وصيت کردند که چگونه بعد از ما امام معرفي کنيم، امام بر جامعه حاکم باشد؛ خليفه اوّل، خليفه دوم و همينطور. اينها از سنّت پيغمبر جدا مي‌شود. جدا شدن از سنّت پيغمبر همان و جانشيني بدعت به جاي سنّت هم همان است. امروز هم بايد توجه کرد که چه اموري به عنوان امور سنّت رسول الله و اهل بيت در جامعه ما مورد ترويج است، مورد تبليغ است و جامعه چگونه بايد اين سنّت‌ها را بشناسد و از آنها تبعيت کند و بدعت‌ها را بشناسد و از آنها در گريز و اجتناب باشد. اگر ما طوري رفتار کنيم نظام و سيستمي را حاکم کنيم که ـ معاذالله ـ مردم از خوردن مال حلال محروم بشوند، اين جامعه چه جامعه‌اي خواهد شد؟ حالا هر چه شما بگويي، منبر درست کنيد، تبليغ ايجاد بکنيد. وقتي اجازه بدهند که ـ به تعبيري که در کتاب‌ها آمده ـ چهل هزار منبر معاويه ملعون ساخته بود و بر اين منابر مردم را به آنچه را که جريان اموي است آشنا مي‌کرد و لعن و نفرين داشت نسبت به علي بن ابيطالب(عليه السلام). امام حسن و امام حسين در نماز جمعه‌اي مجبور به شرکت بودند که در نماز جمعه آن خطيب در ابتداي سخن ـ معاذالله ـ به علي بن ابيطالب سبّ و لعن مي‌کرد و اظهار برائت مي‌کرد،[11] مردم چه کار کنند در چنين شرايطي؟! وقتي افکار را، نظرات را، اقتصاد را، سياست را و فرهنگ را برگردانند، آن جامعه امام زمان هم اگر برايش بيايد او نمي‌تواند تغييري بکند. بايد جامعه به صلاح و فلاح در بيايد، سنّت‌ها را بشناسد، بدعت‌ها را بشناسد، به سمت سنّت‌ها خود را آماده و مهيا بدارد و از بدعت‌ها اظهار انزجار و نفرت کند.

حالا بدعت‌ها در آن زمان چگونه بود؟ امروز ما چگونه است؟ فردا چگونه خواهد بود؟ اين را بايد در زمانش شناخت. ولي همواره بايد توجه کرد: «فإنَّ السُّنَّة قَد أُميْتَت»؛ سنّت پيغمبر از بين رفت و مُرد، ولي بدعت‌ها به جاي اين سنّت آمد و مردم با بدعت‌ها محشورند، از سنّت‌ها شناختي ندارند. اين قضيه أبي عبدالله(عليه السلام) است و نهضت أبي عبدالله براي ما، براي تطهير جامعه ما، تطهير اذهان و افکار و آرا و نظرات ما و جهانيان. ايجاد شور حسيني بسيار خوب است؛ اما اگر اين شور را با اين نهضت، با اين فرهنگ، با اين افکار آشنا نکنيم، با نامه‌هاي حضرت، با رجزهايي که اين اصحاب و ياران و خود أبي عبدالله خواند. ـ اجازه بدهيد در پايان اين بخش بيشتر روضه بخوانيم ـ درود خدا بر اين حسين که چه زيبا و چه حماسي و چقدر با معرفت رجز مي‌خواند:

الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَار ٭٭٭ وَ الْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّارِ[12]

مرگ به مراتب از پذيرش ذلت بالاتر است. «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَار»؛ آن انساني که بخواهد به خاطر اين دنياي پست و ذلت‌آور حقايق را زير پا بگذارد و عزت جامعه را بخواهد زير پا بگذارد، در اين وقت مرگ به مراتب بالاتر است. يکي از سخناني که أبي عبدالله(عليه السلام) اين را امام سجاد(عليه السلام) نقل مي‌کند و مي‌فرمايد در طول اين سفر امام حسين(عليه السلام) اين قصّه را زياد نقل مي‌کرد، جريان شهادت حضرت يحياي پيامبر را: ﴿يَا يَحْيَي خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً ٭ وَ حَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً ٭ وَ بَرَّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾،[13] اين آيات الهي است در شأن جناب يحيي: ﴿وَ سَلاَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً﴾[14] در سوره مبارکه «مريم» اين آيات را در اوج ملاحظه مي‌فرماييد. اين قرآن عزيز است. معرفي مي‌کند يحياي پيامبر را با اين عظمت که خداي عالم به يحيي جريان نبوت را عطا کرد، در حالي که او صبي و کودک بود. روح يحيي مخاطب خطاب الهي واقع شد که يحيي﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً﴾ و او در نزد ما محترم است: ﴿وَ حَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَ زَكَاةً﴾ و انسان عزيز و مورد عنايت و توجهي بود، و او کسي بود که نسبت به والدينش با احترام برخورد مي‌کرد: ﴿وَ حَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً ٭ وَ بَرَّاً بِوَالِدَيْهِ﴾؛ او نيکوکار بود، او نسبت به والدينش با احترام برخورد مي‌کرد. ﴿وَ لَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾؛ پيامبران، رهبران آسماني انسان‌هاي مستبد نيستند، جبّار نيستند، عصيانگر نيستند، بر امت‌هايشان طاغي و باغي و ياغي نيستند: ﴿وَ لَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾. او حَنان بود، او با محبت بود، او اهل رقّت قلب بود. «حَنّ»؛ يعني دلش و جانش نرم و لطيف بود. با مردم با سختي و عتاب و خطاب تُند سخن نمي‌گفت: ﴿وَ لَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً﴾. او نسبت به والدينش در نهايت احترام بود.

تقريباً همين آيات با همين مضامين در همين سوره مبارکه «مريم»، راجع به عيساي مسيح است که او هم اينگونه سخن مي‌گويد: ﴿وَ السَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾[15]. اينها انبيا هستند و اين حسين بن علي وارث آدم، وارث نوح، وارث ابراهيم، وارث موسي، وارث عيسي، وارث رسول الله است. اينکه مي‌گوييم:

در بارگاه قدس که جاي ملال نيست ٭٭٭ سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

براي اينکه «گويا عزای اشرف اولاد آدم است». اين شريف‌ترين فرزند همه انبيا و اوليای الهي است.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّه»، اينها جلوه‌هاي آسماني است، ما با اينها محشوريم و به اينها اعتقاد داريم؛ يعني همه خوبي‌هايي که خداي عالم در ارتباط با حضرت نوح در قرآن فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾،[16] اين سلام الهي که اين پيغمبر سلامي دريافت مي‌کند جانانه: ﴿سَلامٌ عَلي‏ نُوحٍ فِي الْعالَمين﴾، در همه عوالم بر نوح پيامبر سلام مي‌کنند، او وارث نوح است. اين ابراهيمي که اينقدر مورد احترام و تکريم خداست حسين بن علي وارث اوست و همه خوبي‌ها و زيبايي‌ها و بت‌شکني‌ها و اظهار توحيدها، همانگونه که از ابراهيم خليل بوده است، در وجود حسين بن علي است. شگفت است! همه ما الآن در عزا هستيم و در کسوت سياه‌پوشي و ماتم هستيم. درست است و حق است «در بارگاه قدس که جاي ملال نيست» ـ آفرين بر اين ذهن زيباي اين شاعر هنرمند! ـ «در بارگاه قدس که جاي ملال نيست» فرشته‌ها که غم و غصّه ندارند، در عالم قدس که جاي نگراني نيست، نگراني براي اين عالم است، آنجا هر چه هست که آسايش هست و دريافت جلوه‌هاي حق الهي، نگراني ندارند؛ اما در آنجا، در آستان قدس که جاي ملال نيست، «سرهاي همه قدسيان بر زانوي غم است». همه بر آدميان نوحه مي‌کنند، زيرا که عزاي اشرف أولاد آدم است. شما قدر اين عزا را بدانيد، قدر اين شرکتتان را در شب عاشوراي أبي عبدالله در محفل حسيني بدانيم. اين يک ساعت نشستن اينجا به اندازه هزار سال است، ارزش الهي دارد، ابديت ما را مي‌خواهد تأمين کند، جان و روح ما را مي‌خواهد عوض کند، ما را به غفران و آمرزش الهي به لحاظ شستشو و طهارت جان برساند، خيلي کار بزرگي است! ما به اينها از اين جهت محتاجيم، و إلا آنها که نيازي به اين حرف‌ها ندارند، آنها که در يک جايگاه رفيع‌اند.

الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَار ٭٭٭ وَ الْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّارِ

بعد حضرت خودش را معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد:

أَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ٭٭٭ أَحْمِي عِيَالاتِ أَبِي‏

آلَيْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِي ٭٭٭ أَمْضِي عَلَي دِينِ النَّبِي‏[17]

اين جمله براي بنده به عنوان سندي که در اين ده شب بخواهم خدمت شما عرض بکنم، اظهار مي‌شود. آن طرف مقابل؛ يعني جريان شمر و عمرسعد و عبيدالله تا مي‌رسد به اوج يا حضيض اين تفکر ذليلانه، به اصطلاح همه متدين بودند، به ظاهر ديندار بودند. عمرسعد خودش در روز عاشورا آمد وضو ساخت و نماز جماعت خواند و خودش امام جماعت شد و سربازانش هم به او اقتدا کردند و اين همه جمعيت به امامت عمرسعد نماز جماعت خواندند و به امام حسين اجازه ندادند، گفتند تو از دين خارج شدي. گفتند نماز تو درست نيست، وقتي تو عليه اميرالمؤمنين يزيد قيام کردي ـ معاذالله ـ کافر شدي! اينهاست که دردآور است! حالا يک وقت آدم به مصيبت‌ها و به اين نيزه‌ها و شمشيرها و اينها نگاه مي‌کند، يک مصيبت عاطفي دارد؛ ولي اينها دردآور و شکننده است. زهراي مرضيه(سلام الله عليها) وقتي آن جريان «فدک» پيش آمد و خطبه خواند به خليفه خطاب کرد گفت شما به چه دليلي اين حق مسلّم ما را که خداي عالم به پيغمبرش امر فرمود: ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾[18]، اين حق را ممنوع کردي و اين را به من نمي‌دهي؟! آيا تو فکر مي‌کني که پيامبران ارثي نمي‌گذارند؟! استدلال کرد بعد يک جمله گفت که اين جمله را آيت الله جوادي آملي چون با درک عميق، اين مسائل را دنبال مي‌کنند فرمود اين از آن جاهاي بسيار گدازنده‌اي بود که زهراي مرضيه را به گريه آورد. گفت آيا تو فکر کردي که من ديگر در ملّت پيغمبر و پدرم نيستم؟! اگر کسي مسلمان بود بعد ـ معاذالله ـ به دين ديگري گراييد يا ـ معاذالله ـ کافر شد، ديگر ارث نمي‌برد. به چه دليلي؟! آيا فکر مي‌کني که من از دين خارج شدم که به من ارثم را نمي‌دهي؟ تا اينجا!

همين کار را با آن بزرگانشان يک طور، اينها هم طور ديگر، به امام حسين اجازه ندادند که نماز بخواند، گفتند تو بر اميرالمؤمنين يزيد خروج کردي و خارجي نمازي ندارد. اين طور مي‌شود آقايان! اين شگفتي و تعجب بسيار است که «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا»[19]. به هر حال امام حسين(عليه السلام) در رجزهايش اين جمله را دارد که «أَمْضِي عَلَي دِينِ النَّبِي‏»؛ من آمدم تا سنّت جدّم رسول الله را و با دين پيغمبر از دنيا بروم، نه با ديني که شما ساختيد؛ اين دين ساختگي است، اين مردم ساختگي است، اين حکومتي که به نام حکومت ديني امويان بر پا کرده‌اند اين ساختگي است، اين دروغ است، اين کذب است، اين غير حق است، اين غصب است، اين غير عدل است. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَي عَنْهُ»؛[20] آيا نمي‌بينيد که به حق عمل نمي‌شود و باطل ترک نمي‌شود؟! اين حسين است و با اين ناطقه سخن مي‌گويد.

 بايد حسين را همواره بشناسيم. حالا امشب شب عاشوراست و فردا هم روز عاشورا، بعد اين جامعه از اين تجمّع و از اين اجتماع عظيم و الهي فارغ مي‌شود جدا مي‌شود؛ اما آيا ـ إن‌شاءالله ـ اين فرهنگ منتشر است؟ آيا به حکومت ما نظام ما جامعه ما خانه‌هاي ما جوان‌هاي ما، اين تفکر و انديشه و فرهنگ منتشر مي‌شود؟ آيا سنّت رسول الله احيا و بدعت‌ها و انحراف‌ها و کجي‌ها و کج‌فکري‌ها، از جامعه رخت برمي‌بندد؟ اين به همّت ما و شما وابسته است که آيا محافل، اين مساجد، اين حسينيه‌ها و تکايا، اين عزادار‌يها، اينها در حقيقت از باب تشبيه معقول به محسوس کارخانه‌اي‌اند که کالاي شايسته توليد مي‌کنند براي فرداي جامعه ما. بعضي‌ها من شنيدم و ديدم در اين کليپ‌هاي که در شبکه‌هاي مجازي هست در فضاهاي مجازي و شبکه‌هاي اجتماعي هست، مي‌گويند جامعه ما جامعه‌اي است که در مسجد از حسين و حسينيه مي‌گويد گريه مي‌کند، ولي وقتي رفت بيرون از مسجد و حسينيه به همان کار خودش مي‌پردازد؛ در بازارش، در بانک‌هايش، در اقتصادش، در سياستش، آيا واقعاً اينگونه است و ما الهام و علم و آگاهي را نبايد از اينجا بيندوزيم و به جامعه‌مان منتقل بکنيم؟! هر کسي در حدّ خودش، هيچ کس توقع ندارد که بياييم اين همه اشکالات و مسائل را حلّ و فصل کنيم، هر کسي در جاي خودش اگر لغزش‌ها را ببيند تذکر بدهد امر به معروف بکند نهي از منکر بکند و بگويد اين سنّت پيغمبر نيست، اين سنّت اهل بيت نيست، جامعه اصلاح خواهد شد. در مدارس ما در دانشگاه‌هاي ما در حوزه‌هاي ما در اقتصاد ما در سياست ما، اين فرهنگ بايد منتشر بشود؛ و إلا ما يک ده روز جامه سياه بر تن کنيم و اشک و عزا داشته باشيم، اما بعد نتوانيم اين فرهنگ را منتشر بکنيم، اين يک خسارت است و يک استفاده حداقلي است. قطعاً شما برادران و خواهران در اين ايام که اجر رسالت را به زيبايي انجام داديد، انصافاً تهران بزرگ با اين همه عظمت غرق عزا بود. همه اينگونه از مجالس و محافل در حسينيه‌ها مساجد خانه‌ها پرچم‌هايي که زدند، درود خدا بر اين مردم که اينگونه اظهار ارادت و اظهار خير نسبت به ساحت أبي عبدالله انجام دادند. قطعاً خدا اين جامعه را و اين مردم را کمک خواهد کرد و از اين مصائب و مشکلات، اين کشور و اين مردم را نجات خواهد داد؛ اما ما هم بايد همّتي کنيم.

الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَار ٭٭٭ وَ الْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّارِ

أَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ٭٭٭ أَحْمِي عِيَالاتِ أَبِي‏

آلَيْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِي ٭٭٭ أَمْضِي عَلَي دِينِ النَّبِي‏

اين بخشي از رجزهايي بود که آقا سالار شهيدان حسين بن علي داشتند.

شب عاشوراي أبي عبدالله است دل‌ها شکسته است. امام رضا(عليه السلام) فرمود وقتي اول محرم مي‌شد پدرم امام کاظم(عليه السلام) حالت عزا و ماتم داشت، هرگز خنده بر لبان او نبود، ولي وقتي روز عاشورا مي‌شد از چشمان مبارکش اشک جاري بود.[21] مي‌ديدند که چه کار کردند نسبت به حسين بن علي و اصحاب و يارانش.

اجازه بدهيد از اين به بعد اين دقائق را به بيان مصائب خود أبي عبدالله، گرچه تک تک اصحاب و ياران و بني‌هاشم عباس بن علي، قاسم بن الحسن، عبدالله بن حسن، علي اکبر و ساير شهدا بسيار عظيم و گرانقدر هستند و مصائب آنها سنگين؛ اما سنگيني مصيبت أبي عبدالله بسيار مضاعف و دوچندان است. وقتي نگاه کرد ديد تمام اين 72 نفر شربت شهادت نوشيدند و هيچ کس نيست «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ يَذُبُ‏ عَنْ‏ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ»، «هَل مِن ناصِر ينْصُرُني»[22] جوابي نيامد. حضرت ديد که احدي نه از صف خودشان و نه از صف دشمن. اين بيان، اين سخن امام، حجت را در آن روزگار تمام کرد: «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ يَذُبُ‏ عَنْ‏ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ»؛ ـ جانم به فدايت يا أبا عبدالله! ـ آيا کسي نيست که از حرم رسول الله دفاع بکند؟ اينها حرم پيغمبرند! شما مگر مسلمان نيستيد: «أَ مَا فِيكُمْ مُسْلِم‏»؟! اين زينب(سلام الله عليها) وقتي بر بالاي تلّ زينبيه آمد ديد که شمر روي سينه أبي عبدالله نشسته است، دست روي سر گذاشت و فرمود: «أَ مَا فِيكُمْ مُسْلِم‏»؛ در بين شما يک مسلمان پيدا نمي‌شود که حسين را از دست اينها نجات بدهد؟! با اين ادبيات، با اين وضع. حضرت احساس کرد که بايد با اهل بيت خداحافظي کند براي وداع. تا زماني که حضرت رجز مي‌خواند «الله اکبر» مي‌گفت، «لا حول و لا قوة إلا بالله» مي‌گفت، صداي حسين را اهل خيمه‌ها مي‌شنيدند و اميد داشتند؛ اما آن گاهي که صدا خاموش شد، ماتم و عزا آنها را فرا گرفت. أبي عبدالله براي وداع و خداحافظي به خيمه‌ها آمد. اين وداع بسيار سخت بود! بچه‌ها يک گونه، زن‌ها يک گونه، خردسالان و نونهالان به گونه‌اي ديگر؛ اما هيچ کسي نبود که در بين آنها بتواند کمکي کند، اينجا گفتند أبي عبدالله(عليه السلام) فرمود: «نَاوِلِينِي‏»[23]؛ بچه مرا بدهيد با او خداحافظي کنم. اين علي اصغر است، اين پاره تن است، اين طفل شش ماهه است. معمولاً اين طفل را مادرها هر از گاهي شير مي‌دهند، مانند انسان بزرگ نيست که حالا اگر دو ساعت يا سه ساعت يا چند ساعت آب نخورد بعداً مي‌تواند تحمل کند. اين بچه شش ماهه مرتّب بايد که از مادر شير استفاده کند؛ اما نه شيري و نه آبي، حضرت فرمود اين بچه را به من بدهيد تا او را سيراب کنم. حضرت اين بچه را به ميدان مي‌آورد بر روي دست مي‌گيرد و مي‌فرمايد اگر مرا آب نمي‌دهيد اين بچه را از من بگيريد و او را سيراب کنيد و برگردانيد، در حالي که همين سخن‌ها را مي‌گفت ديدند ناگهان تيري سه شعبه پَر کشيد به سمت گلوي علي اصغر و از گوش تا گوش اين را دريد. «فذبحوه من الأذن إلي الأذن». اينجا نقل کردند أبي عبدالله گفت: «هَوَّنَ عَلَيَّ»؛ بسيار براي من آسان است، زيرا خدا دارد مي‌بيند. تحمل اين مسئله براي پدر چقدر سخت است که بچه تشنه‌اش را از مادرش بگيرد تا آب به او برسانند؛ اما ناگهان مي‌بيند سر به يک طرف خم شد «فذبحوه من الأذن إلي الأذن». اينجا وقتي اين صحنه را خداي عالم مشاهده مي‌کند هاتف غيبي ندا مي‌دهد حسين جان! نگران نباش ما دايه‌اي در بهشت براي فرزندت در نظر گرفته‌ايم او را شير خواهد داد.

به هر حال وداع و خداحافظي بچه‌ها سخت بود؛ اما زينب کبري(سلام الله عليها) در آخرين لحظات وداع ناگهان أبي عبدالله مي‌بيند که صداي حزيني مي‌آيد «مهلا مهلا يا بن الزهرا» چه صدايي! چه نوحه‌اي! چه نامي «يابن الزهرا»! آرام‌تر حرکت کن. خواهرم مانع نشو، دشمن است و من بايد بروم. نه، آمدم تا وصيت مادرم زهرا را که به من فرمود در آخرين لحظات وقتي پسرم حسين به ميدان مي‌رود من نيستم تا مادري کنم؛ اما تو اين وصيت مرا را اجرا کن. دو وصيت مادرت داشت اجازه بده انجام بدهم. اوّل اين است که اين کهنه پيراهن را زهرا با دستان خودش براي تو دوخت. زهرا چه مي‌ديد که براي فرزندش حسين کهنه پيراهن آماده مي‌کند؟! و بعد مي‌فرمايد اجازه بده من به وصيت مادرم عمل کنم زير گلوي تو را ببوسم که مادرم فرمود در آخرين لحظات زير گلوي أبي عبدالله را ببوس.

اين وصايا انجام شد و أبي عبدالله به ميدان رفت و جنگ نماياني و عده‌اي را به هلاکت رساند؛ اما «فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَة»؛ يک لحظه ايستاد تا خستگي و آن باري که بر دوش او بود آرام بگيرد و يک مقدار توان پيدا بکند دوباره حمله کند «فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ سَاعَة». اما ناگهان سنگي به جَبهه و پيشاني أبي عبدالله(عليه السلام) اصابت کرد. حضرت اين دامن عربي را بالا زد تا اين خوني که از جَبهه و پيشاني آمد اين خون را پاک بکند، ناگهان تير سه شعبه‌اي که «سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَب‏»؛ يعني تير مسمومي که سه شعبه بود از چله کمان برخواست و بر سينه و قلب مطهر أبي عبدالله نشست. اينجا آنقدر اين تير و اين سهم، سهمگين بود که قفسه سينه را شکافت از پشت سر سربرآورد. عمرسعد اين صحنه را ديد، اين صحنه عمر سعد ملعون را هم به گريه انداخت! ديد أبي عبدالله هر کاري مي‌کند نمي‌تواند اين تير را از جلوي سينه در بياورد خم شد و از پشت سر اين تير را از پشت درآورد و از اين قفسه سينه خون جاري شد و فوران زد. أبي عبدالله افتاد و هيچ طاقتي بر او نبود. امشب مقتل را مي‌خواندم. گفت بار اوّل أبي عبدالله همين مالامال از خون که فوران مي‌زد را با دست‌ها گرفت و رو به آسمان پاشيد؛ اما بار دوم دوباره اين خون را گرفت و بر سر و صورت خود ماليد گفت مي‌خواهم با جدّم پيغمبر اينگونه روبهرو بشوم که امتش چگونه سرنوشتي براي من ايجاد کرد. من به پيغمبر شکايت کنم که اين و آن و اين و آن، اينگونه مرا به اين صورت درآوردند. اما حضرت افتاد و وقتي افتاد ديگر تواني بر او نبود، مي‌ترسيدند نزديک بشوند. اين حسين است! اين پاره تن پيغمبر است! اين پاره تن علي و زهراست! گفتند اگر مي‌خواهيم مطمئن بشويم که حسين به شهادت رسيد يا نه؟ به خيمه حمله کنيم  که اگر  به خميه حمله کنيم اگر او زنده باشد حتماً برمي‌خيزد. به سمت خيمه‌ها حرکت کردند ناگهان ديدند أبي عبدالله به شمشير شکسته‌اي تکيه داد روي زانو نشست و فرمود: «يا شيعة أبي سفيان»، ديگر شما شيعه پيغمبر نيستيد، چقدر اين جمله معنا دارد! «يا شيعة أبي سفيان «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ»؛[24] اگر از روز قيامت نمي‌ترسيد، لااقل در دنيا آزادمرد باشيد، تا مرا نکشته‌اي به خيمه‌ها حمله نکنيد.

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[25]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[26]

«نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله ... يا رحمن و يا رحيم».

صاحب عزاي اصلي حضرت بقية الله الأعظم است، همه عرض ارادت کنيم به پيشگاه آقا امام زمان حضرت بقية الله با اين ادب که «آجرک الله يا بقية الله، آجرک الله يا بقية الله، آجرک الله يا بقية الله». آقا فرمودند اگر آن وقتي که اسب بي‌صاحب أبي عبدالله به سمت خيمه‌ها آمد و مي‌گفت «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا» آن گاهي که «مُحَمْحِماً  بَاكِياً فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِيّاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّا» بي‌صاحب برگشت، زين واژگونه، گريه‌کنان، اشک‌ريزان، همه‌همه کنان! وقتي اين بچه‌ها صداي اين شيهه اسب را شنيدند، اما صاحب اسب را نديدند، سراسيمه به سمت اين اسب آمدند «لَاطِمَاتِ الْوُجُوهِ»؛ صورت‌هاي خودشان را سيلي مي‌زدند، «کاشفات الرؤوس»؛ آن گاهي که نتوانستند آنگونه که شايسته است مأجرشان را حفظ کنند، آقا امام زمان(عليه السلام) فرمود اگر براي آن لحظه اشک ببارم و اشک چشمم خشک شود و خون بگريم جا دارد. اگر اهل خيمه به اسب رفتند، اما زينب کبري(سلام الله عليها) به سمت صاحب اسب بر بالاي تلّ زينبيه مي‌بيند «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِكَ مُولِعٌ سَيْفَهُ عَلَی نَحْرِك‏».[27]

بار پروردگارا اين قليل توسلات و عزاداري از همگان در هر کجاي اين عالم که براي أبي عبدالله اشک مي‌ريزند و عزا بر پا مي‌کنند، در شرق عالم غرب عالم جنوب عالم شمال عالم، در اين مرکز، در اين مجموعه بين برادران و خواهران، خدايا از همه ما به أحسن وجه قبول بفرما!

ذخيره‌اي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!

مستمسکي براي شفاعت مولايمان أبي عبدالله(عليه السلام) قرار بده!

همه ما را در دنيا موفق به زيارت قبر مطهّر أبي عبدالله و در آخرت موفق به شفاعت آن حضرت بفرما!

همه ما را در تحت لواي رسول گرامي اسلام علي بن ابيطالب و فاطمه زهرا در صحراي محشر، محشور بفرما!

آني و لحظه‌اي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!

خدايا جان‌هاي ما را قلوب ما را جوارح و جوانح ما را، مالامال از ايمان و معرفت نسبت به خودت و قرآنت و عترت طاهره‌ات قرار بده!

خدايا مرضاي مسلمين اگر در اين مجلس کسي مريض است، مريض دارد، خدايا شفاي عاجل عنايت بفرما!

بار ديگر آنهايي که در بيمارستان‌ها هستند دکتر جواب کرده‌اند، در خانه‌ها هستند مشتاق اين صداها و اين ناله‌ها و اين سينه‌زدن‌ها و اين اشک‌ها هستند و اين فرصت و توفيق را نيافتند، خدايا همه آنها را ضمن شفا از اجر فراوانت همه اينها را بهره‌مند بفرما!

خدايا جامعه اسلامي ما را به اوج و عظمت شايسته‌اش برسان!

مشکلات را از جوامع اسلامي، خصوصاً جامعه اسلامي ما جوانان ما دختران ما پسران ما، خدايا مشکل ازدواجشان اقتصادشان مسکنشان را برطرف بفرما!

حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بگردان!

عواقب همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!

والدين ما را از همه ما راضي و خرسند بدار!

ارواح مؤمنين و مؤمنات گذشتگان از اين جمع، ارواح طيّبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

خدايا ايران عزيز را ايران عزيز را ايران عزيز را، کشور اسلامي و کشور علي و زهرا را و همچنين کشورهاي اسلامي عراق فلسطين افغانستان يمن سوريه و ساير بلاد اسلامي را خدايا از دست استکبار جهاني و صهيونيسم بين‌الملل نجات عنايت بفرما!

خدايا اين ملّت را اين نظام را اين کشور را حوزه‌هاي علميه دانشگاه‌ها مراجع عظام تقليد مقام معظّم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

بارالها قلب مطهر آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

براي خشنودي قلب همه گذشتگان و شادي و آزادي روح آنها«رحم الله من يقرأ فاتحة مع الصلوات».



[1]. الأصول الستة عشر(ط ـ دار الحديث)، ص343.

[2]. وقعة الطف، ص206 ـ 209.

[3]. سوره مجادله، آيه19.

[4]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏45، ص8؛ «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام».

[5]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص283.

[6]. سوره کهف، آيه9.

[7]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص116.

[8]. وقعة الطف، ص107.

[9]. سوره بقره، آيه7.

[10]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص24.

[11].  الغارات (ط ـ الحديثة)، ج‏2، ص 888.

[12]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص110.

[13]. سوره مريم، آيات12 ـ14.

[14]. سوره مريم، آيه15.

[15]. سوره مريم، آيه33.

[16]. سوره صافات، آيه79.

[17]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص110.

[18]. سوره اسراء، آيه26.

[19]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏44، ص308.

[20]. تحف العقول، ص245.

[21].  الأمالي( للصدوق)، النص، ص128.

[22]. ر.ک: اللهوف علي قتلي الطفوف، ص116 و 117؛ «قَالَ وَ لَمَّا رَأَي الْحُسَيْنُ(عليه السلام) مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَي لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَي هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ يَذُبُ‏ عَنْ‏ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏(صلی الله عليه و آله و سلّم)‏ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا...».

[23]. اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص117.

[24]. اللهوف علی قتلي الطفوف، ص120.

[25]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[26]. سوره شعراء، آيه227.

[27]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏98، ص322.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت