23 05 2019 313421 شناسه:

ماه مبارک رمضان و حیات اجتماعی (جلسه چهاردهم)

  أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أبی الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏) بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

هفدهمين روز از ماه عزيز و گران‌قدر رمضان را با صيام و قيامش و با اين دعاهاي شريف و عزيزش پشت سر مي‌گذرانيم. آنچه در دعاي امروز ملاحظه فرموديد توفيق براي انجام عمل صالح و کار شايسته و نيکو را انسان بايد از خداي عالم مسئلت بکند. هر توفيقي، هر عملي که انسان را در مسير خير و صلاح تقويت و تثبيت مي‌کند و جان را مستقرّ در مسير ايمان قرار مي‌دهد، اين به توفيق الهي است. يکي از بهترين و سرآمد دعاهاي ما مسئله خواستن توفيق است که خداي عالم انسان را به گونه‌اي بگرداند که با آن اهداف و مقاصدي که براي او در نظر گرفته است به آن اهداف برسد. اگر انسان به آن هدف رسيد و موافق با آن مقصد عمل کرد، او موفق است. اينکه از اسماي حُسناي الهي اين است که «هو ولي التوفيق»؛ يعني انسان اين معنا را بايد کاملاً درک بکند و بيابد و به جان بسپارد که هيچ کار خير و نيکويي نيست هيچ صلاح و فلاحي وجود ندارد مگر اينکه خداي عالم که وليّ توفيق است راه را هموار کند. اگر او وليّ توفيق است و ولايت توفيق به دست اوست و به اذن اوست، بنابراين انسان در هر کاري در هر عملي چه بسا انسان فکر مي‌کند که اين عمل خوب است يا اين کار صالح و شايسته است؛ اما آيا هر کار صالح و شايسته‌اي لزوماً انسان را به آن اهداف و مقاصد خود مي‌رساند؟ آن موافقت عمل با آن نيت و با آن انديشه و باور را بايستي از خداي عالم انسان کسب کند ﴿وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه﴾[1] اين بيان انبياي الهي که بر آن بيان به عنوان اصل مسلّم پايدارند و باور دارند و با بيان صريح و خاصي مي‌فرمايند: ﴿وَ ما تَوْفيقي‏ إِلاَّ بِاللَّه﴾؛ يعني هرگز من نمي‌توانم موفق بشوم، هرگز به هدف نمي‌رسم، هرگز براساس نيت خودم کار خودم تلاش خودم بدون اينکه از وليّ توفيق و صاحب توفيق کمکي بگيرم و بخواهم موفق بشوم اين شدني نيست. خيلي‌ها به ظاهر يک زرق و برقي حياتشان دارد، يک چشم‌روشني زندگي‌شان دارد؛ ولي آيا موفق‌اند؟! آيا ناجح و کامياب‌اند؟! آيا به هدف و مقصد رسيده هستند؟! اين جاي بحث و سؤال دارد و لذا بعد از مدتي انسان مي‌بيند که اين رونق به کسادي گراييده و اين صلاح ظاهري به فساد رسيده و آنچه انسان فکر مي‌کرد اين ربوه و برجستگي و کمال است، مي‌بيند که در محاق رفته است.

يکي از نمونه‌هاي بارزي که خداي عالم در قرآن ياد مي‌کند و مسئله ظاهر و باطن را تحليل مي‌کند و بعد ناکامي را از درون اين کاميابي ظاهري براي انسان آشکار مي‌کند مسئله «ربا» است. انسان‌هايي که ـ معاذالله ـ به اين گناه کبيره مبتلا مي‌شوند و اين گناهي که خداي عالم در قرآن با نهايت و شدّت تُندي و غضب و سَخَط با آن برخورد کرده و فرموده است اين اذاني است اعلام جنگ است! آن کساني که ـ معاذالله ـ ربا مي‌خورند اينها به خدا اعلام جنگ داده‌اند. والد بزرگوار ما مي‌فرمودند ما چنين عبارتي را در مورد گناهان ديگر نديديم. ممکن است انسان غيبت بکند و اين غيبت از گناهان کبيره هم هست و از خيلي از گناهان ديگر هم بدتر است ترديدي نيست؛ اما اينکه انسان با اين گناه بخواهد به خدا اعلام جنگ بکند اين يک معناي خاصي دارد، چون خداي عالم آنچه را که براي جامعه و براي آحاد ناس مقرر و مقدر فرموده است اين است که انسان‌ها در جامعه براساس عدل و قسط حرکت کنند، براساس انصاف حرکت کنند، براساس احسان حرکت کنند. وقتي ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَان﴾[2] و بارها و بارها اين امر را تذکر مي‌دهد که نگذاريد در جامعه شقاقي اتفاق بيفتد، شکافي اتفاق بيفتد و گسستي بين طبقات و افراد جامعه اتفاق بيفتد که اين گسست، نشست‌هايي را به دنبال دارد و جامعه را به زبوني و زوال مي‌کشاند، پس اراده خدا در اين است که اين نظام اجتماعي بر مبناي عدل و بر مبناي احسان بگردد و هر چيزي که اين را مورد خدشه قرار مي‌دهد و باعث مي‌شود که اين عدالت اجتماعي ساقط بشود، اين گسست اجتماعي اتفاق بيفتد و اين وحدت اجتماعي پايمال بشود، اين بسيار سخت و دشوار است و مسئله «ربا» از آن جهت که موجب اين گسست، اين شقاق و شکاف بين افراد جامعه مي‌شود و عده‌اي بدون جهت و بدون تلاش به يک ربوه و برجستگي کاذب مي‌رسند و باعث مي‌شود ديگران در ذلت و خفت بيفتند، اين در مقابل خداي عالم موضع‌گرفتن است.

 اين تهمت زدن، غيبت کردن بسيار بد است، بسيار گناه کبيره و مورد نهي پروردگار عالم است زجر شده است، مطرود و مردود است، غيبت، تهمت و امثال آن؛ اما مسئله «ربا» از آن جهت که آثار اجتماعي سنگيني دارد و موجب شقاق و نفاق و گسست جامعه مي‌شود و جامعه را نسبت به يکديگر بدبين و نسبت به يکديگر از گمان بد و نگاه بد سرشار مي‌کند و باعث فرسودگي، تباهي و از هم‌پاشيدگي جامعه مي‌شود، در مقابل اين خداي عالم به شدت موضع مي‌گيرد و مي‌فرمايد کساني که ـ معاذالله ـ به دنبال ربا هستند، اينها در حقيقت اعلام جنگ با خدا دادند؛ فرق نمي‌کند افراد باشند شرکت‌ها و نهادها باشند بانک‌ها باشند مؤسسات به تعبيري اعتباري باشند فرقي نمي‌کند هر نهادي هر مرکزي که در باطنِ ربا ولو در ظاهر قرض باشد معامله باشد بيع باشد صلح باشد هر چه که مي‌خواهد باشد؛ اما در باطن همان قرض و ربايي است که در آن زيادتي و فزوني هست و به تعبير قرآن سُحت که همان نجاست است را به همراه دارد ﴿وَ أَكْلِهِمُ السُّحْت﴾[3] که با اين تعابير تند خداي عالم از آنها ياد مي‌کند، اين ربوه و برجستگي ظاهري را نوعاً انسان‌ها مي‌بينند.

انساني که ـ معاذالله ـ به رباخواري مبتلا شد، اين دچار يک ربوه و برجستگي و يک ظاهر خيلي چشم پُرکني است؛ اما خداي عالم با اراده قاطع خود مي‌فرمايد که ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا؛[4] خداي عالم ربا را به مَحاق مي‌برد نابود مي‌کند، اين‌طوري خدا به صورت صريح، آشکار وعيد نداده است که ما در دنيا انسان رباخوار و رباي او را به محاق مي‌بريم. الآن اين مؤسسات اين نهادها اينهايي که در ظاهر به اين صورت ـ متأسفانه ـ مبتلا شده‌اند، ببينيد يکي پس از ديگري هم افراد هم نهادها هم اين مؤسسات دچار يک محاق و از بين رفتن و زوالي هستند و آنها الآن شقاق اجتماعي ايجاد کردند و اين گسستي که امروز به لحاظ مسائل اقتصادي اتفاق افتاده است منشأ و مبدأ آن، آغاز و انجام آن همين مسئله ربا و اين ربوه و برجستگي کاذب است. در عين حال خداي عالم مي‌فرمايد که صدقه در نزد خداي عالم يک ربوه و برجستگي حقيقي دارد ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقَات﴾.[5]

 دو‌تا برجستگي داريم: يکي صادق و ديگري کاذب. يک برجستگي کاذب رباست که اين بر مبناي سخن باطل، کار ناصواب ولو هم به ظاهر به چشم موفق بيايد؛ اين آقا موفق است، اين سازمان موفق است، اينها سود بيشتر گرفتند موفق شدند، اينها زودتر به نتيجه رسيدند، سود بيشتر و موفقيت بيشتر با اين انگيزه، خداي عالم با آنها سخت‌تر و دشوارتر برخورد کرده است؛ اما يک برجستگي صادق ما داريم منشأ آن برجستگي صادق که خود خداي عالم به عهده مي‌گيرد و مي‌فرمايد: ﴿وَ يُرْبِي الصَّدَقَات﴾، فاعل اين ﴿يُرْبِي﴾ خداي عالم است؛ خداي عالم برجسته مي‌کند بزرگ مي‌کند عظيم مي‌کند والا نشان مي‌دهد و والا هم هست. آن کسي که با خدا معامله مي‌کند در صدقه دادن در قرض دادن اگر خدا طرف معامله قرار بگيرد چه مي‌شود؟ در مَن يزيد عشق به انسان خداي عالم چه هدايايي را عطا مي‌کند؟ يکي را ده برابر مي‌دهد. نمونه بارز اين مسئله، مسئله «انفاق» است از همين جا به موضوع بحث ما که «ماه مبارک رمضان و حيات اجتماعي» است نقبي مي‌زنيم راهي باز مي‌کنيم و اين نمونه بزرگ قرآني را براي اينکه در اثر اجتماعي و آثار اجتماعي و اقتصادي او خداي عالم ورود مي‌کند و خدا زمام امر انفاق را به دست مي‌گيرد، ما شاهد موفقيت هستيم.

چه تعبير زيبايي خداي عالم براي اين مسئله صدقه دادن در نظر دارد. ببينيد اين واژه «انفاق» اين واژه از کجا آمده است؟ اين واژه که ريشه مردمي ندارد، ريشه اجتماعي ندارد، از جايگاه اجتماع برنخاسته است، انفاق يک واژه قرآني است، انفاق برخاسته از فرهنگ قرآني است که براي ايجاد وحدت اجتماعي و يکدست کردن جامعه و نظام‌مند کردن يک جامعه ضرورت دارد. برادران و خواهران گرامي ملاحظه بفرماييد! جامعه‌اي که از عدالت و وحدت برخوردار نيست، آن جامعه به هيچ وجه کامياب و موفق نيست. جامعه‌اي که به عدالت برسد و به يک وحدت في الجمله‌اي راه پيدا بکند، افراد و آحاد آن جامعه تلاش مي‌کنند و آن جامعه را به هدف مي‌رسانند. خداي عالم آن کسي که با عدالت اجتماعي مبارزه بکند و يا با عدالت اقتصادي بخواهد اين امر مبارزه و اعلام جنگ آن را با خدا داشته باشد، به شدّت برخورد مي‌کند. مسئله انفاق آن‌قدر در قرآن مورد تأکيد است و واژه انفاق معناي آن اين است که خداي عالم مي‌خواهد اين نفق‌ها، اين گسست‌ها، اين چاله‌هاي اجتماعي و اقتصادي را با انفاق پُر کند. گسست نبايد در جامعه وجود داشته باشد، فاصله طبقاتي آن چناني که موجب نگراني افراد در جامعه بشود و افراد احساس ذلت بکنند در مقابل ديگران اين به شدّت مورد نهي و طرد و زجر پروردگار عالم است. شما آيات انفاق را ملاحظه بفرماييد! به خود همين واژه «انفاق» دقت بفرماييد! در هيچ فرهنگي در هيچ مکتبي که غير مکتب ديني باشد ما از مسئله کمک کردن به ديگران معاونت مساعدت کميته امداد و امثال آن داريم؛ اما «انفاق» يک واژه سراسر قرآني است. شما ببينيد فرق بين «امداد» با «انفاق» چقدر است؟ امداد در همه جا پيدا مي‌شود بين کافران هم پيدا مي‌شود، در بين مسلمان‌ها و کافر در مکتب اسلام و غير اسلام اين امداد را داريم؛ اما انفاق يک مسئله ديگري است. انفاق آن کاري است و آن شأني است که مي‌خواهد گسست اين چاله‌هاي اجتماعي اين نگراني‌ها اين دغدغه‌ها اين گله‌مندي‌ها و شکايت‌هايي که در جامعه وجود دارد اين عقده‌ها که در دل‌ها نهفته است اينها را مي‌خواهد چاره بکند مي‌خواهد اين فاصله بين افراد را بردارد و انسان‌ها «کأثنان المشي» مثل دندانه‌هاي شانه يکسان باشند. بله «عند الله» افراد متفاوت‌اند؛ عده‌اي اتقياء هستند عده‌اي زاهدان هستند عده‌اي جزء محسنين هستند. فرمود: ﴿وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم﴾[6] حالا يک نفر اينجا آمده عالم شده فرزانه شده بيايد به اصطلاح در بين جامعه به گونهای حرکت کند که من عالم‌ و فرزانه‌ هستم و شما نيستي! اين اول اهانت به مکتب و به آيين دين است، نه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّه﴾ فکر نکنيد شما حالا اهل نماز و ماه رمضان و فلان هستيد از ديگران برتر هستيد و حالا بايد به ديگران فخر بفروشيد، اين‌طور نيست؛ در نظام طبيعت احدي نبايد به ديگري فخر بفروشد. يکي از چيزهايي که در بين اشيا مخفي است اين است که خداي عالم مؤمن و ولیّ خود را در بين افراد مخفي نگاه داشته تا همه انسان‌ها به همه انسان‌ها احترام بگذارند. نمي‌توانيم به ديگران ـ معاذالله ـ توهين کنيم تحقير کنيم و ديگران را کم بشماريم و ـ معاذالله ـ با تنابز به القاب بخواهيم ديگران را بشکنيم و خُرد کنيم ﴿وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب﴾[7] خود همين مطلب را ملاحظه بفرماييد! با لقب‌هاي بد همديگر را بد نگوييد و آنها را نسبت به افراد جامعه تحقير نکنيد توهين نکنيد آنها را در جامعه نشکنيد! بعضي‌ها با لقب دادن ديگران را خُرد مي‌کنند و ديگر هيچ وقت او نمي‌تواند سرش را در جامعه بلند کند ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة﴾[8] اينها را ملاحظه بفرماييد! اينها از دستورات و توصيه‌هاي أکيد دين است، چرا؟ چرا طعن نزنند؟ چرا عيب‌جويي نکنند؟ چرا؟ چون اين طعن‌ زدن‌ها و عيب‌جويي کردن‌ها موجب گسست جامعه، شکست افراد و موجب سقوط مي‌شود و وحدت اجتماعي و عدالت اجتماعي از بين مي‌رود.

آن کسي که ـ معاذالله ـ دارد با رباخواري حالا رباخواري يک نمونه بارز ايجادِ گسست و تنش در جامعه است حالا با تنابز به القاب لقب‌هاي آن چناني دادن طعن زدن عيب‌جويي کردن و امثال اين‌گونه کارها. وقتي آدم مقايسه مي‌کند براساس آموزه‌هاي ديني، فحشا هم گناه است اما غيبت و تهمت به مراتب از آن گناه بدتر و اثر آن مخرّب‌تر و مضرتر است، چرا؟ چون تهمت و غيبت شکست اجتماعي ايجاد مي‌کند نفاق و شقاق ايجاد مي‌کند. خداي عالم مي‌فرمايد ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ﴾ اگر بين دو نفر زن و شوهر اختلاف پيدا شد اين شقاق دارد ايجاد مي‌شود زود برويد حَکمي از خود شوهر و حکَمي هم از ناحيه زن پيدا بکنيد زود بياييد اين شقاق را جمع بکنيد و نگذاريد که بين زن و شوهر اختلاف بيفتد و اين شقاق حاصل بشود. خدايي که تا اين حد توصيه‌هاي خود را پايين آورده و اختلاف بين زن و شوهر را اين‌گونه نگاه مي‌کند که اگر ديديد بين زن و شوهر اختلاف افتاد يک حکَم از خانواده مرد و يک حکَم از خانواده زن ـ «حَکَم»؛ يعني آن کسي که به عقل رسيده به حاکميت رسيده مي‌تواند به امر الله و براساس معروف و عقل حکم کند ـ انتخاب بکنيد تا زود اين شقاق برطرف بشود

تا تواني پا منه اندر فراق ٭٭٭ أبغض الأشياء عندي الطلاق[9]

«تا تواني پا منه اندر فراق» اين فراق مي‌تواند فراق خانواده باشد مي‌تواند فراق اجتماعي باشد مي‌تواند فراق بزرگ‌تر در يک شهر باشد. گاهي اوقات تصميمي يک نفر مي‌گيرد يک گسست فراگير در کل مملکت ايجاد مي‌شود مملکت دو شق مي‌شود مملکت سه شق و چهار شق مي‌شود يک تصميم يک موضع‌گيري!

تا تواني پا منه اندر فراق ٭٭٭ أبغض الأشياء عندي الطلاق

اينها چيست؟ اين دستورات چيست؟ در باب «انفاق» آقايان خيلي مسئله مهم و جدي است! شما وقتي با نگاه قرآني به مسئله کمک و صدقه مي‌رسيد، از امداد تا انفاق بين زمين تا آسمان فاصله است. کميته امداد مي‌گويد فرش نداري بيا من به شما فرش بدهم، اگر يخچال نداري بيا من به تو يخچال بدهم، اين کميته امداد است. قرآن که کميته امداد نمي‌خواهد درست کند، قرآن مي‌خواهد فرهنگ انفاق را در جامعه بياورد و زنده بکند که ما هر کجا ببينيم دارد شقاقي و شکستي و اختلافي ايجاد مي‌شود که پس‌فردا آثار سوء اين اختلاف را شما ـ خداي ناکرده ـ در اين بچه‌هاي طلاق در اين وضعيت بين همسران و اينها مشاهده مي‌کنيد که چه مي‌کند با جامعه اين مسئله، چه دارد مي‌کند واقعاً! زندگي آنهايي کهبراساس طلاق از هم پاشيده نشده اما همسايه‌ آنها از راه طلاق از هم پاشيده شده اين دارد به اين زندگي‌ها سرايت مي‌کند، رها که نمي‌کند. فکر نکنيم که اين خانم و آن آقايي که مسئله طلاقشان مطرح شد با ما کاري ندارند. همان مرد و همان زن و همان فرزند، اينها مي‌روند تا جامعه را ويران بکنند، مي‌روند تا عناصر و آن سلول‌هاي وحدت جامعه را زير سؤال ببرند، مشاهده مي‌فرماييد! ما پوسته‌اي دور نظام بکشيم که فايده ندارد. اگر بخواهيم در درون حرکت‌هاي اجتماعي برويم و اوضاع را از درون ببينيم حکم به گونه ديگر است. خداي عالم فرهنگ انفاق را به اين زيبايي در حقيقت دارد تعريف مي‌کند؛ البته امروز جوامع مُدرن آمدند براساس همين نظام حالا قرآني نيست الهي نيست؛ اما به حداقلي جامعه را بردند و همه را در آن حداقل مشترک کردند که اختلافي از اين پايه اتفاق نيفتد. همگان در يک سطح عمومي تأمين هستند و اين تأمين اجتماعي يک شعار نيست يک کاغذ نيست دست افراد، بلکه يک واقعيت عيني و خارجي است. اينها از نظر اجتماعي تأمين هستند؛ فرزندشان، رفت و آمدشان، زندگي اوليه‌شان، نيازمند به دارو و درمان نيستند، اين چيست؟ اين را از کجا فهميدند؟ مگر قبلاً و در گذشته اين بود؟ اين منطقي است که بشر اين را مي‌تواند براساس عقل بيابد که اگر وحدت اجتماعي اختلال در آن ايجاد بشود و اين بي‌ساماني و اين شکست در بين صفوف و آحاد جامعه بخواهد اتفاق بيفتد، اين بدون شک موجب سقوط و انحطاط جامعه خواهد شد و لذا فرهنگ انفاق را بايستي ما از جايگاه قرآن بيابيم و در ارتباط با آن معناي ديگري را واقعاً در جامعه خودمان ايجاد بکنيم.

﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[10] يکي از آياتي که در باب «انفاق» هست اين است. انفاق لزوماً مسئله مالي نيست، اگر کسي انفاق مال، انفاق جان، انفاق آبرو، انفاق علم، انفاق حرمت، انفاق هر چيزي که احساس کرد شکستي در جامعه است و مي‌خواهد آن را پُر بکند. عرض کرديم کلمه انفاق از «نفق» گرفته شده و «نفق» يعني شکاف يعني شقاق يعني اختلاف و بايستي اين شقاق و اختلاف برطرف بشود و منفِق کسي است که ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّه﴾ حتي اين انفاق جان، انفاق جان، اين واژه از کجا آمده؟ اين واژه را که بشر نمي‌فهمد انفاق را هم عرض کرديم ما تا امداد مي‌توانيم جلو برويم؛ مي‌توانيم کميته امداد درست کنيم؛ اما فرهنگ انفاق با فرهنگ امداد زمين تا آسمان فرق مي‌کند؛ امداد همه جا هست اما انفاق که انسان واقعاً بيابد، بررسي کند، آن شکاف آن شقاق آن اختلاف آن گسستي که در جامعه اتفاق افتاده را رصد بکند ببيند کجا نياز به انفاق است اگر انفاق جان باشد جان را اهدا بکند، اگر مال باشد مال بدهد، اگر علم لازم داشته باشد علم بيايد، اگر بناست آبرو گذاشته بشود بايد آبرو گذاشته بشود، همه اينها مي‌تواند رفع شقاق و نفاق و اختلاف در جامعه بکند و وحدت را حاکم کند، حالا وحدت به همه معاني آن؛ وحدت اخلاقي، وحدت اجتماعي، وحدت سياسي، وحدت فرهنگي اگر اين وحدت‌ها و وحدات در جامعه نباشد و شقاق ايجاد بشود قطعاً آن جامعه رنگ موفقيت و کاميابي را نخواهد ديد. اين گسست‌ها، اين شقاق‌ها، اينها از جايگاه پروردگار عالم به شدّت مطرود هستند.

 داريم اين نکته را عرض مي‌کنيم که اگر خداي عالم به مسئله «ربا» با حساسيت تمام دارد برخورد مي‌کند و مي‌فرمايد که رباخوار با منِ خدا اعلام جنگ نموده است که والد بزرگوار فرمود ما اين تعبير را در مورد هيچ گناهي نديديم در باب هيچ گناهي نديديم که خداي عالم بفرمايد که اين گنهکار با منِ خدا اعلام جنگ کرده براي اينکه آن چيزي که شقاق و شکاف اجتماعي را به حد اعلا مي‌رساند اين شقاق اقتصادي است و اين ربا اين امر نحص و پليد و آلوده باعث مي‌شود که اين شقاق اجتماعي اتفاق بيفتد و خداي عالم به شدت از اين مسئله پرهيز مي‌کند و مي‌خواهد بفرمايد که انسان‌ها نزديک ربا نشوند و اطراف آن نروند حتي اگر شبهه‌اي هم داشته باشد. برخي از مراجع بزرگوار مثل امام راحل در باب «ربا» مي‌فرمودند که هر چه در باب «ربا» ما تلاش بکنيم که از هر نوع فزوني و زيادتي در باب «قرض» جلوگيري کنيم اين بهتر است و هر امري در قرض موجب زيادتي باشد و شبهه زيادتي داشته باشد هم بايد مورد نهي باشد و منهي است، چون مي‌بيند که خداي عالم دارد چگونه برخورد مي‌کند.

 شما در معامله مي‌خواهيد زياد بفروشيد انصاف خود را از دست داديد. در معامله مي‌خواهي کلاه سر ديگري بگذاري، غشّ در معامله داشته باشي، تطفيف بخواهي بکني بله خدا با ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين﴾[11] جلو رفته است؛ اما مسئله ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّه[12] که با خدا اعلام جنگ کرده‌اي اين يک مسئله فوق العاده است، چرا جامعه هراس نمي‌کند؟ چرا جامعه نمي‌ترسند؟ چرا اين مؤسساتي که با اين عنوان‌هاي ظاهري دارند در متن جامعه شقاقي سنگين ايجاد مي‌کنند و کردند و جامعه را ـ متاسفانه ـ به اين فلاکت رساندند هراس و وحشتي از اين آيات الهي ندارند.

يک روز در درس خارج فقه ديدم والد بزرگوار مي‌فرمايند که اين کارمند از اول ماه تا آخر ماه دارد زحمت مي‌کشد اما آنچه مي‌برد سُحت است باطل است نجس است، اين خيلي است! چرا بايد زمينه‌هاي اجتماعي اين‌گونه بشود و فضاي کار به گونه‌اي بشود که احياناً بگويند گذشتگان قبل از انقلاب افراد آن کارهايي که مي‌کردند بهتر بود. همان کاري که در آن روزگار ضد ارزش بود و مخالف با آيين الهي و دين بود الآن مقايسه مي‌کنند و بعد مي‌گويند آن بهتر بود. اين ننگ است، اين عار است، اين ظلم فاحشي است که به افراد جامعه مي‌شود.

به هر حال خداي عالم با بحث «انفاق» مصالح اجتماعي را در سطح کلان ايجاد مي‌کند و چون اين انفاق اختصاصي به انفاق مالي ندارد، هر نوع شکافي و شقاقي در جامعه به وسيله انفاق با فرهنگ انفاق پُر مي‌شود. از آنجايي که جامعه براي رسيدن به استقلال، خون مي‌خواهد تعابير خيلي زيبا و لطيفي حضرت آيت الله جوادي آملي دارند که چون ما از هيچ کس نشنيديم و اينها تعابير زنده‌اي هستند خوب است که از صاحب اين تعابير هم ياد بکنيم مي‌فرمايند وقتي دست آلوده شد لباس آلوده شد انسان با آب آن را تطهير مي‌کند و پاک مي‌شود؛ اما يک وقت يک جامعه آلوده مي‌شود، جامعه به فساد مالي آلوده مي‌شود، جامعه به فساد سياسي آلوده مي‌شود در عصر سالار شهيدان حسين بن علي که اگر حضرت ديد که چاره‌اي جز قيام و نهضت نيست براي اينکه آن آلودگي سياسي فاحش را از بين ببرد، آنجا که آب پاک نمي‌کند، آن آلودگي سياسي را خون پاک مي‌کند، خون پاک حسين بن علي و اصحاب پاک مي‌کند. استقلال را انفاق جان و اهداي جان در راه خداي عالم که ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّه﴾ آن وقتی که جان به مرحله انفاق مي‌رسد آنجاست که استقلال حاصل مي‌شود.

کشور ما در گذشته استقلال نداشت و لازم بود براي اينکه به استقلال برسد و از تحت يوغ استعمار و استکبار و استبداد بيايد بيرون بايستي جامعه خون مي‌داد و خون داد و استقلال خودش را پيدا کرد. اين انفاقِ جان است، اين انفاقِ نفس است و اين انفاقِ نفس اين شقاق را برمي‌دارد. اينکه يکي آقا باشد ارباب باشد و يکي نوکر برده باشد اين را برمي‌دارد. يکي مستعمِر باشد و ديگري مستعمره باشد اين را برمي‌دارد. يکي بخواهد براساس قُلدري و براساس داشتن سلاح و ثروت احياناً بخواهد بر جامعه سخنش را ديکته کند و ديکتاتوري داشته باشد اين انفاقِ جان است که اجازه نمي‌دهد و اين انفاقِ جان اين گسست را اين همه مورد تأکيد خدا و مورد رضايت خداست و خداي عالم هم از اين به انفاق ياد مي‌کند براي اينکه نبايد بين افراد جامعه مثل افراد ارباب و برده و بنده باشند عده‌اي زورگو قلدر و عده‌اي هم احياناً ذليل و خوار و ضعيف باشند لذا خداي عالم عده‌اي را مأمور مي‌کند و اينها را مي‌فرستد تا اين نفاق و شقاق اجتماعي را بردارند و جامعه از حدّ ارباب و رعيتي بيايد بيرون، اين رژيم ارباب و رعيتي در هر فضايي فضاي سياسي، فضاي اقتصادي، فضاي اجتماعي اين منهي است، اين مطرود است، اين مورد رضاي الهي و آموزه‌هاي ديني هرگز نيست. اينکه خداي عالم در قرآن مي‌فرمايد ما عده‌اي را آماده کرديم آماده نگه داشتيم که اگر بخواهيد يک قلدري و زورگويي سياسي داشته باشيد ما اينها را به صحنه مي‌آوريم، اينها کساني‌اند که خداي عالم جهاد و قتل را و مقاتله و مبارزه را براي آنها فرض و لازم کرد. آيا کساني که در اين رابطه از پروردگار عالم سخني شنيده‌اند براي آنها اينها حجت نيست؟ چرا به اين مسئله مهم و حياتي وحدت جامعه يکدستي و يکپارچگي جامعه و انسجام جامعه که همه کمالات و همه خصلت‌هاي خوب جامعه مبتني بر وحدت و اتحاد و انسجام اتفاق مي‌افتد.

در سوره مبارکه «حديد» خداي عالم مي‌فرمايد که ما پيغمبر فرستاديم، آهن فرستاديم تا مردم به قسط برسند وقتي مردم به قسط رسيدند، آن‌وقت آن جامعه سراسر کمال است،[13] چرا؟ چون هر کسي احساس مي‌کند که مي‌تواند به حق خودش برسد. اگر درس دانشگاه خوانده  زحمت کشيده تلاش کرده پشت در اتاق‌ها اين طرف و آن طرف نمي‌ماند، اگر من درس خواندم و زحمت کشيدم با انساني که در سطح ديگر هست برابر نيستم، هر کسي محصول تلاش و کوشش خودش را مي‌بيند و چون مي‌بيند در کشور خود مي‌ايستد تلاش مي‌کند و محصول و دست‌آورد دارد؛ اما وقتي احساس بکند که اين عدالت وجود ندارد، اين هجرت‌ها براي همين است؛ هجرت‌هاي اقتصادي، هجرت‌هاي علمي، هجرت‌هاي فکري حتي هجرت‌هاي سياسي، شخصيت‌هاي سياسي، مگر ما چند نفر سياست‌مدار داريم؟! مگر ما چند نفر سياستمدار داريم در يک شهر در يک استان؟! شما الآن بخواهيد دو‌تا نماينده که وکيل باشد و قدرت سياسي داشته باشد بيان داشته باشد تحليل داشته باشد از مواضع به حق افراد دفاع بکند چند نفر هستند؟! وقتي کسي احساس نکند که در بُعد اقتصادي اجتماعي و فرهنگي و نظاير آن نمي‌تواند حرف خودش را بزند و مواضع خود را داشته باشد او احساس امنيت که نکند دچار مشکل مي‌شود، کشور دچار اختلال و اشکال مي‌شود. اين را خداي عالم با فرهنگ انفاق مي‌خواهد پُر کند. منفقين کساني‌اند که اين تعادل اجتماعي بلکه تعاطف اجتماعي را ايجاد مي‌کنند و اجازه نمي‌دهند که جامعه به گسست و شقاق مبتلا بشود که اگر ـ خداي ناکرده ـ اين اتفاق افتاد چه کسي است که دست جامعه را بگيرد؟ دست يک ملت را بگيرد؟ خيلي کار سخت و دشوار خواهد شد.

به هر حال يکي از توصيه‌هاي ارزشمند ماه مبارک رمضان مسئله «انفاق» است و فرهنگ انفاق همان‌طوري که ملاحظه فرموديد يک فرهنگ کاملاً علمي است. همه کارشناسان و محقّقان بايد بررسي کنند که شقاق‌ها و گسست‌هاي جامعه کجاست و در چه موردي است؟ براساس آن افرادي که داراي آن کمال و خصلت‌اند اگر جان است اگر مال است اگر آبروست اگر علم است اگر اعتبار است اينها را به صحنه بياورند و اين شقاق‌ها را و گسست‌هاي جامعه را برطرف بکنند و جامعه را به يک انسجام و وحدتي برسانند که آن جامعه به وحدت رسيده مي‌ماند. هيچ کس حاضر نيست که از کشور از وطن از مرز و بوم از پدر و مادر خود جدا بشود. همه اينها را آدم از کجا مي‌گذارد چگونه؟ چون عدل را انصاف را وحدت را اينها را زمينه رشد خودش مي‌بيند.

به هر حال کار آسان نيست. به معناي واقعي اگر به لحاظ فطري نگاه کنيم خداي عالم امر را سهل و آسان دانسته است؛ اما حرکت‌هاي اجتماعي چه بسا موجب سختي و صعوبت و دشواري ‌شود. انفاق را ـ إن‌شاءالله ـ به عنوان يک بسته کلّي نه به عنوان يک فرهنگ مالي صرف آن هم در حد کميته امدادي بخواهيم نگاه بکنيم. انفاق يک دانشگاه مي‌خواهد يک حوزه مي‌خواهد يک مطالعه گسترده اجتماعي و به صحنه آوردن همه کساني که صاحب کمال‌اند صاحب علم‌اند صاحب فکر و انديشه‌اند صاحب توان و ثروت‌اند صاحب ابتکار و خلّاقيت‌اند اينها را بايد به صحنه آورد تا اين شقاق‌ها و گسست‌هاي اجتماعي را انسان بتواند به امر الهي برطرف کند ﴿وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه﴾. اميدواريم که خداي عالم به همه ما توفيق فهم، معرفت، آگاهي، ايمان، اعتقاد و عمل صالح و انجام وظايف را مرحمت بفرمايد و اين ماه را براي ما پرخير و برکت قرار بدهد!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم».

بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و بندگي را خصوصاً در اين ماه عزيز که ماه تثبيت انفس است از ما سلب مفرما!

خدايا به شب‌هاي قدر و روزهاي قدر نزديک مي‌شويم، بهترين پاک‌ترين کامل‌ترين جامع‌ترين مواهب خود را به همه ما مرحمت بفرما!

از بدي‌ها از سوء از فحشاء از ضعف‌ها از نواقص همه ما را خارج بفرما!

همه ما را بنده مقرب در درگاه خودت قرار بده!

احسن عبيد که داراي جايگاه زلفاست براي همه ما مقدر و مقرر بفرما!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!

کشور ما را نظام ما را جامعه اسلامي را حوزه‌هاي علمی و دانشگاهي را مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات گذشتگان از اين جمع ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنّبيّ و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»



[1]. سوره هود، آيه88.

[2]. سوره نحل، آيه90.

[3]. سوره مائده، آيات62و63.

[4]. سوره بقره، آيه276.

[5]. سوره بقره، آيه276.

[6]. سوره حجرات، آيه13.

[7]. سوره حجرات، آيه11.

[8]. سوره همزة، آيه1.

[9]. مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش36.

[10]. سوره بقره، آيه261.

[11]. سوره مطفّفين، آيه1.

[12]. سوره بقره، آيه279.

[13]. سوره حديد، آيه25؛ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز﴾.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت