پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحبنظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند. آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند. از موانع ابتدایی سیر و سلوک به «غفلت»، «وسوسه علمی»، «پندارگرایی»، «عقل متعارف»، «هوس مداری و خودبینی» و «کمینگاه های شیطان» اشاره شد، در ادامه به بررسی عنصر «بازیگری و دنیاگرایی» به عنوان یکی دیگر از موانع ابتدایی سیر و سلوك می پردازیم که توجه شما را به آن جلب می نماییم:
بازیگری و دنیاگرایی
از بهترین راه هایی كه قرآن كریم برای تهذیب دل، به انسان ارائه میدهد، پرهیز از بازی، بازیگری و بازیچه است و افزون برآن، به عنوان بیان مصداق دنیا را بازیچه معرفی میكند: ﴿إنّما الحیوةُ الدنیا لعبٌ ولهو﴾[1]. از ضمیمه این دو اصل به هم، استنتاج میشود كه توفیق نزاهت روح و تزكیه نفس، و سپس سیر به سوی خدا نصیب اهل دنیا نمیشود و ممكن نیست اهل دنیا مهذّب یا مهذّب دنیا زده باشند.
قرآن، دنیا را به عنوان «بازیچه» معرّفی میكند و در سخنان معصومین به ویژه علی (علیهالسلام) آمده است كه دنیا سرگرمی است و شیطان و نفس امّاره میكوشند تا انسان را به دنیا سرگرم كنند. نشانه این كه دنیا بازیچه و سرگرمی است آن است كه اگر كسی به آن مبتلا شود، به آن عادت میكند و زمامش به دست آن وسیله سرگرمی میاُفتد و در نتیجه تا او را فرسوده و خسته نكند و از پا درنیاورد رها نمیكند. بازیگری نیز چنین است، در حقیقت بازی بازیگر را به بازی میگیرد؛ نه این كه بازیگر، بازی را؛ میدان بازی، بازیگر را به خود مشغول و سرگرم میكند و تا او را خسته نكند وی را رها نمیسازد. كسی كه معتاد به مواد مخدّر است مواد مخدّر بر او تسلّط دارد و او تحت سلطه اعتیاد است. اگر كسی گرفتار دنیا و زرق و برق، مقام، القاب و پست و میز شود، این عناوین او را به بازی میگیرند، میخندانند و میگریانند، او را عصبانی میكنند، یا راضی نگه میدارند.
پرهیز از آب شور
انسان تشنه هنگامی كه آب زلال و گوارا مینوشد بر آن مسلّط است و آن را جذب،ه ضم و تبدیل میكند، ولی اگر آب شور بنوشد، گرفتار آن آب شور خواهدشد، چون چنین آبی در حقیقت، دستگاه گوارش او را در اختیار میگیرد و بر عطش وی میافزاید و او ناچار است بار دیگر قدحی از آب بنوشد كه آن نیزاگر شور باشد عطش او را افزونتر میكند. دنیا بسان آب شور است؛ از اینرو امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) به هشام بن حكم میفرماید: «مثل الدّنیامثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشاً حتی یقتله»[2] و در یكی ازنامههای امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آمده است كه «فإنّ الدّنیا مَشْغَلةٌ عن غیرها» دنیابازیچه است و انسان را از غیر دنیا باز میدارد و اصولاً هر چه انسان را از غیردنیا (خدا) باز دارد، معلوم میشود بازیچه و «لهو» است و او را سرگرم كرده است.
آنگاه حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: دنیا زده سیر نمیشود، بلكه هر اندازه كه انسان از دنیا بهرهمند باشد، معادل آن یا بیش از آن، درهای حرص و ولع بر روی او باز میشود: «ولم یصِبْ صاحبُها منها شیئاً إلاّ فَتَحَتْ له حرصاً علیها ولهجاً بها»[3]. اگر گرسنه غذای لذیذی مصرف كند، دیگر میل یا احتیاج به غذا ندارد، ولی اگر چیزی كه گرسنگی وتشنگی میآورد بخورد یا بنوشد، هرگز سیر یا سیراب نمیشود و ﴿هَلْ مِنْ مزید﴾[4] میگوید. اگر ما آنچه را در حداكثر عمر خود، مثلاً صد سال، نیاز داریم فراهم كنیم، باز میبینیم سیر نیستیم. از این جا معلوم میشود آنچه را كه فراهم كردهایم غذای لذیذی برای ما نیست؛ چون اگر غذای لذیذی بود، ما سیر میشدیم، بلكه مانند آب شوری است كه بر عطش ما میافزاید.
كسی كه بخواهد مهذب باشد، باید با دنیا بجنگد؛ زیرا انسان در میدان بازی و چهار سوق دنیا قرار دارد و ناچار است زندگی، كار، معاشرت و معاملهای داشته، علمی فراهم كند و همه اینها دو چهره الهی یا دنیایی دارد، ناچار به مبارزه برمیخیزد تا خود را از لهو و لعب، بازیگری و بازیچه برهاند و برای رهایی از پنجه بازیجه و بازیگری هم ناچار است كه بازیچه را بشناسد و مسلح نیز باشد تا بتواند در برابر بازیچه به مبارزه برخیزد.
به همین جهت، هر لحظه باید كارش را بر میزان الهی عرضه كند كه آیا دنیاست یا آخرت؟ كاری كه اكنون دارم انجام میدهم اگر دیگری انجام میداد باز هم خوشحال بودم یا میخواهم فقط خودم آن را انجام دهم؟ اگر كار، كار خوبی است و من نمیگذارم یا راضی نیستم دیگری آن را انجام دهد، معلوم میشود كه من خودم را میخواهم، نه آن كار خوب را.
كسی كه هنگام نماز، مشغول درس و بحث است و به نماز اوّل وقت اعتنا نمیكند، ممكن است عالم بشود، امّا عالم ربّانی و نورانی نمیشود. از این رو پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همواره نزدیك اذان، به بلال حبشی (رضوان الله علیه) میفرمود: «أرِحْنا یا بلال»[5]؛ بلال! ما خسته شدهایم اذان بگو تا استراحت كنیم. معلوم میشود نماز بهترین رَوح و ریحان، برای انسان موحّد است كه خستگی را میزداید؛ زیرا انسان در غیر نماز با دوست نیست و وقتی كه با دوست نباشد خسته است.
بزرگترین مانع سالك
مهمترین و بزرگترین مانعی كه بر سر راه انسان سالك قرار دارد، تعلّق به دنیاست، تا دل غبارروبی نشود و مانع برطرف نگردد، خورشید كمال نمیتابد و وصل نمیدرخشد.
آنچه را كه قرآن به طور مكرّر یادآوری میكند پرهیز ازدنیاست؛ زیرا ما هر چه فریب و نیرنگ بوده از دنیا خوردهایم و هر خطری كهدامنگیرمان شده از تعلّق به دنیا بوده است. هر كس آبروی خود را از دست داده، بر اثر دنیازدگی و هر كس آبرویی به دست آورده بر اثر نجات از فر یب دنیا بوده است.
چون خدای سبحان خطر دنیا را مكرّر بازگو كرده و در قرآن كریم، بسیاری از آیات، ما را از دنیا طلبی پرهیز میدهد، باعث شده كه در سخنان علی (علیه السّلام) از دنیا زیاد سخن به میان بیاید.
هر چه كه ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول كند دنیاست. بعضی به مال، مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم، و دنیای آنهاعلمآنهاست. تكاثر، در ارتباط با مال باشد یا علم، دنیاست. كسی كهدرسمیخواند تا علم زیادی فراهم كند برای این كه بگوید من اعلم از دیگران هستم، مانند كسی است كه تلاش و كوشش میكند تا مالی فراهم كندبرایاین كه بگوید من سرمایهدارترم: ﴿هُم أحسنُ أثاثاً ورِِءْیا﴾[6]، ﴿أَنْ تكونَ أُمةٌ هی أربی من أمّةٍ﴾[7]، ﴿أنَا أكثر منك مالا وأعَزّ نفراً﴾[8]. گاهی انسان رنجعبادتهای زیادی را تحمّل میكند، نه برای رضای خدا، بلكه برای این كه بگوید من زاهدتر یا عابدترم كه این هم دنیاست. انسان سالك باید از تكاثرِ دنیابپرهیزد و به كوثر آخرت دل ببندد تا مانع بزرگ سیر و سلوك الی الله از سر راه او برداشته شود.
قطع علایق از غیر خدا
قرآن مهمترین راه نزاهت روح را سلامت دل از محبت غیر خدا میداند و میفرماید: تنها كسانی در قیامت از گزند عذاب آن روز مصونند كه با قلب سالم وارد صحنه قیامت شوند: ﴿یوم لا ینفع مال ولا بنون٭ إلاّ من أتی الله بقلب سلیم﴾[9] در قیامت معلوم میشود كه نه تنها مال و فرزند، بلكه غیر از قلب سلیم و مطهّر از غبارِ ماسوا هیچ چیزی نافع نیست. در باره ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) نیز میفرماید: ﴿إذ جاء ربّه بقلب سلیم﴾[10] و قلب سلیم قلبی است كه به تعبیر برخی روایات محبت هیچ كس جز خدا در آن نباشد: «القلب السلیم الّذی یلقی ربّه ولیس فیه أحد سواه»[11]. پس معیار سلامت قلب تنها محبت خداست.
در جوامع روایی بحثی با عنوان «نیت» آمده است و نیت بر دو گونه است: نیت فقهی و نیت كلامی. نیت فقهی همان است كه در رسالههای عملی و كتب فقهی ذكر شده و نیت برتر نیت كلامی است كه در قلب انسان احدی جز خدا نباشد.
راهی كه طی آن مایه تزكیه نفس و نزاهت روح است و انصراف از آن مایه تیرگی روح. راه، قطع علایق از ماسِوای خداست. جمع بین محبّت یا تعلق به غیر خدا و بین نزاهت روح، میسور و ممكن نیست؛ زیرا هر علاقهای كه به غیر خدا باشد غباری بر روح است و جان غبارآلود، راهی به حریم خدا ندارد.
راهنمایی قرآن كریم برای تطهیر روح از این جا شروع میشود كه انسان، نیازمند به پناهگاه است. اصل نیاز انسان برای او مشهود است. هر كس میداند كنترل علل و عوامل رخدادهای جهان، از قدرت او خارج است، همان گونه كه فقر و غنا، سلامت و مرض، نشاط و اندوه ظاهری و جسمی در اختیار خود انسان نیست؛ زیرا پیشبینی حوادث و تعدیل و كنترل آنها در اختیار او نیست. بنابراین، توانگری و تهیدستی، اندوه و نشاط، سلامت و بیماری و مانند آنها مقدور او نیست، گرچه او میكوشد ولی برابر خواسته خود موفّق نمیشود. فقر و غنا، سلامت و بیماری، نشاط و اندوه روح هم مقدور او نیست. انسان میخواهد سالم، مسرور و توانگر و توانمند روحی باشد، لیكن تعدیل حوادث و پیشامدهای جهان مقدور او نیست. قهراً تهیه این اوصاف هم در اختیار او نخواهد بود؛
منشأ وابستگی به غیر خدا
نكته قابل توجّه در این بحث آن است كه منشاء همه اینها از درون، زرق و برقهای شیطان یا نفس امّاره و از بیرون، دنیاست. البّته از نظر تحلیل مسائل اخلاقی، هر دو منشاء، درونی است. قرآن كریم با نقل داستان آموزنده انبیا (علیهمالسّلام) به ما تعلیم میدهد كه در درون انسانهای عادی، فرمانده فاسدی هست. از زبان یوسف صدّیق (علیه السّلام) میگوید: ﴿وَما أُبَرِّءُ نَفْسی إنَّ النّفسَ لأمّارَةٌ بالسّوء﴾[12]؛ من جان خود را تبرئه نمیكنم و نمیگویم از آلودگی مبرّا و منزّه است؛ زیرا نه تنها از آلودگی مبرّا نیست، بلكه به آلودگی، امر میكند؛ او «امّارةٌ بالسّوء» یا «امیر الفحشاء» است و در نهان همه انسانها به جز مهذّبین هست. تا نبرد و جنگ مستمرّ وجود نداشته باشد و ما فرمانده زشتی و گناه را به اسارت نگیریم، همواره گرفتار آن هستیم؛ هر روز از عمر ما كوتاه و برگذشتهها افزوده میشود و چیزی هم در دست نداریم. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) میفرماید: انسان، با هر نَفَسی یك قدم به مرگ نزدیكتر میشود: «نَفَسُ المَرْءِ خُطاهُ إلی أجَله»[13]. اگر هر نَفَس كشیدن، یك قدم به مرگ نزدیكتر شدن است، ما گذشته را كه بررسی كنیم میبینیم چیزی نیاموخته و نیندوختهایم. آینده نیز چنین است و هر لحظه نگرانیم. از این رو از مرگ میترسیم و علّتش سختی سفر با دست خالی است. پس، از درون، گرفتار فرمانده زشتی هستیم و از بیرون هم جاذبه دنیا ما را به سمت خود میكشاند، گرچه جاذبههای بیرونی از راه عامل نفوذی خود (نفس امّاره) اثر میگذارند.
توحید، قطع علایق از غیر خدا
همان گونه كه اشاره شد مهمترین و اصلیترین راه تهذیب روح، قطع علاقه از غیر خدا و حصر علاقه به خداست كه این، همان توحید است، یعنی انسان از نظر دانش، جز خدا چیزی را مبداء اثر نداند و از نظر گرایش نیز فقط به او ایمان بیاورد. مرحوم فارابی در ذیل آیه ﴿وَما خَلَقْتُ الجنّ والإنس إلاّ لِیعْبُدون﴾[14] نقل میكند كه مشاهیر اهل تفسیر می گویند: منظور از ﴿إلاّ لیعبدون﴾، «إلاّ لِیوَحِّدون» است[15]. بنابراین، جنّ و انس برای توحید آفریده شدهاند. پس باید گفت وقتی هدف، موحّد شدن است سایر كارها وسیله خواهد بود.
در قرآن كریم، عبادت به عنوان وسیله رسیدن به مرحله یقین شناخته شده، میفرماید: ﴿واعْبُدْ رَبّكَ حتّی یأْتیكَ الیقین﴾[16]: و این، فایده عبادت است نه حدّ آن. بنابراین، كسی نمیتواند با استناد به آیه مزبور بگوید: اگر كسی به مرحله یقین رسید، میتواند عبادت را رها كند. چون هدف به فعل وابسته و مقصد به راه تكیه كرده. طی راه برای رسیدن به مقصد است و با وصول به مقصد نباید منكر راه شد: «نیاز بِوَرْز ولی منكر نماز نباش». انكار نماز انكار راه است و انكار راه به بیراهه رفتن و به جای رسیدن به مقصد و مقصود به «تیه» ضلالت مبتلا شدن. بنابراین، عبادت، مقدمه یقین است و با این بیان، هم تكیهگاه یقین و هم ضرورت عبادت مستمر، مشخّص میگردد؛ یعنی یقین را بدون عبادت نمیشود به دست آورد.
وسوسه شیطان و ایجاد شكّ و شبهه در انسان برای آن است كه انسان در همه شئون الهی متعبّد نیست و بهترین راه برای رهایی از وسوسه شكّ و تردید، عبادت است و اگر كسی به یقین برسد، ارزش عبادت را بهتر میداند و این راه عبادی را بهتر طی میكند. پس معنای ﴿إلاّ لیعْبُدون﴾، «إلاّ لِیسْلُكُون» است؛ یعنی، ما جنّ و انس را نیافریدیم جز برای آن كه به سمت یقین حركت كنند. یقین به این كه خدا تنها مبداء و محبوب عالم است. بنابراین، عبادت، تطرّق، و سیر و سلوك هدف متوسّط آفرینش و یقین به وحدانیت حق هدف والاست. البتّه یقین مراتبی دارد كه صعود از هر مرتبهای به مرتبه برتر در سایه ادامه عبادت و حفظ مرتبه قبلی یقین خواهد بود.
دنیای ناپایدار
بهترین هنر برای انسان، فرزانگی و عقل اوست. در فضیلت عقل همین بس كه حتّی كسانی كه آن را ندارند میكوشند خود را فرزانه و عاقل معرّفی كنند. هیچ كسی غیر از عقل آفرین، با حقیقت عقل، آشنا نیست. خداوند، هم عقل را معرّفی و هم عاقل را به عنوان الگو ارائه كرده است؛ چنانكه هم جهل را معرّفی كرده و هم جاهل را به منظور پرهیز از او به ما شناسانده است.
قرآن كریم كه مفسّر انسانیت انسانهاست میگوید: عاقل كسی است كه به موجود دایم و پایدار، دل میبندد و برای آن جهاد میكند و در راه آن از نثار و ایثار دریغی ندارد و از بذل نَفْس و نفیس، مسامحه نمیكند. در مقابل، جاهل كسی است كه ناپایدار را اصیل میپندارد و برای آن كوشش میكند و نثار و ایثارش در راه امری زایل شدنی است. آنگاه ذات اقدس اله خود را به عنوان اصلی ثابت و پایدار معرّفی كرده، میفرماید: ﴿توكّل علی الحی الّذی لا یموت﴾[17]. بنابراین، خداوند كسی را كه الهی میاندیشد و آنچه را كه نزد خداست میشناسد و همان را كه میطلبد اثبات كرده و برای آن دفاع میكند، عاقل معرّفی كرده است و كسی را كه از خدا و آنچه نزد اوست گریزان است و به غیر خدا تكیه میكند، جاهل میداند.
خدای سبحان میفرماید: ﴿ما عِندَكُم ینفَد وما عِند الله باقٍ﴾[18]؛ خدا و آنچه نزد خداست، ماندنی و شما و آنچه نزد شماست، از بین رفتنی هستید. از این رو عاقلان را به آخرت ترغیب كرده و فرموده است: ﴿وَمَا الحیوة الدّنیا إلاّ لَعِبٌ ولَهو وَلَلدّار الاخرةُ خیرٌ للَّذینَ یتَّقونَ أفَلا تَعقِلُونَ﴾[19]؛ دنیا با همه زرق و برقش جز بازیچه، چیز دیگری نیست. بازی، مخصوص كودكان است، امّا برخی خلق و خوی كودكی را تا سنین سالمندی حفظ میكنند و اگر به هشتاد سالگی هم رسیده باشند در حقیقت، كودكی هشتاد سالهاند یعنی، هشتاد سال بازی كردهاند.
در گذر از كوی و برزن وقتی كودكان و نوسالانی را سرگرم خاك بازی یا سنگ بازی میبینیم به كارشان، لبخندی میزنیم كه چه میكنند؟ زیرا در پایان روز، سنگها را در كنار كوچه، رها میكنند و دست و دامن میتكانند و با دستی خالی، و بدنی خسته، از بازی به منزل میروند. عدّهای هم از بالا به حال ما مینگرند و به كار ما لبخند میزنند كه اینها برای میز و پست و مقام چه میكنند؟ در اواخر عمر، روز بازنشستگی و درماندگی، باید میز و پست را رها كرده، خسته و فرسوده بازنشست شوند!
معیار دنیاگرایی
كسی كه تلاش و كوشش می كند تا نظام اسلامی را از وابستگی به بیگانه برهاند یا كشورش را از تهاجم بیگانگان نجات دهد و یا برای حفظ حیثیت خود و عائلهاش، كوشش اقتصادی دارد، عصاره اینها آخرت است نه دنیا.
روزی جوانی از حضور پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) میگذشت. عدّهای كه در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجّهی دارد عرض كردند: «ویح هذا لو كان شبابه وجلده فی سَبیلِ الله»؛ ای كاش او در راه خدا قدم بر میداشت! آن حضرت فرمود: اگر این شخص حركت كرده تا عائله خود را از راه صحیح و حلال، تأمین كند و یا میكوشد تا پدر و مادر پیر خود را از راه صحیح، حفظ و اداره كند و یا تلاش میكند تا سربارِ جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند، این راه، راه خداست، ولی اگر متكاثرانه میكوشد تا بر ثروت خود بیفزاید، این راه، راه شیطان است: «لا تقولوا هذا. فإنّه إن كان یسعی علی نفسه لیكفّها عن المسألة ویغنیها عن النّاس فهو فی سبیل الله وإن كان یسعی علی أبوین ضعیفین أو ذرّیة ضعاف لیغنیهم ویكفیهم فهو فی سبیل الله وإن كان یسعی تفاخراً وتكاثراً فهو فی سبیل الشیطان»[20]. بنابراین، اگر كسی در متن دنیا كارماندنی میكند، این كار، كار آخرت است.
كاری كه برای رضای خداست، كار آخرت است و اثر آن در آخرت ظهور میكند قرآن كریم در همه كارها، حتّی در لذیذترین كارهای حسّی، نقش آخرت را بازگو كرده است. به جوانی كه میخواهد ازدواج كند میگوید: ﴿نسأكُم حَرثٌ لكُم فَأتوا حَرثكم أنّی شِئتُم وقَدِّموا لأنفُسِكُم﴾[21]؛ اگر ازدواج كرده و همسر گرفتهاید، به فكر نسل آینده باشید و فرزند صالح بپرورانید و آن را برای خودتان مقدّم بدارید و به امّت اسلامی تقدیم كنید. پس چیزی در جهان طبیعت نیست كه صبغه آخرت آن را همراهی نكند.
شرط آسایش در جهان پر آشوب
همه ما میخواهیم همیشه اهل نشاط و سرور باشیم. گروهی میگویند خوشحالی مستمر در دنیا ممكن نیست؛ زیرا دنیا پیچیده به درد و رنج است: «دارٌ بالبَلاء محفوفة»[22]. این سخن، حق است، امّا آیا میشود انسان در جهانی كه پیچیده به درد و رنج است آسوده باشد؟ عارفان گفتهاند: آری، آسودگی در جهان پر آشوب ممكن است. حال چگونه زندگی كنیم كه در دنیا راحت و آسوده باشیم؟ جواب: به آنچه ماندنی است دل ببندیم.
توضیح این كه: ما همواره به بسیاری از چیزها دل میبندیم؛ به آنچه نداریم علاقه پیدا میكنیم و با از دست دادن آنچه داریم میرنجیم؛ چون شناخت ما ناقص و قدرت انتخاب و دوست یابی ما ضعیف است، همیشه در رنج هستیم. آنچه ماندنی است باید مطلوب و محبوب ما باشد. از این رو قرآن كریم میفرماید: اولیای الهی، نه ترسی دارند و نه اندوهی: ﴿ألا اِنَّ اولیاءَ الله لا خوفٌ علیهم ولا هم یحزنون﴾[23]؛ چون چیزی كه محبوب اینهاست از بین رفتنی نیست و چیزی كه از بین رفتنی است محبوبشان نیست.
امّا از این مرز الهی یا محدوده عقل كه بگذریم، مرز جهل شروع میشود. آنها كه جهلشان بیشتر است، دشمنهای بیشماری مانند حسد، بخل، خوف، حزن و ... در درون خود فراهم كردهاند. اگر كسی بداند دنیا تنها برای ما خلق نشده و دیگران هم در آن سهیمند و بداند به عنوان آزمون و امتحان الهی، هر روز مقداری از آن در دست كسی است، اگر به مقامی برسد، خوشحال نمیشود و یا اگر چیزی از دست او رفت، نگران نیست. دنیا اگر از دست دادنی نبود كه به ما نمیرسید. و چون به دست ما رسیده معلوم میشود از دست ما هم میرود. پس چه بهتر كه ما هم اكنون به آن دل نبندیم. اگر به دنیا دل بستیم، باید بدانیم كه هنگام رفتن، رنجی داریم كه از جهل ما بر ما تحمیل شده است. از این رو اولیای الهی همیشه راحتند. پس، عاقل، راحت و جاهل، در عذاب است.
رذایل اخلاقی واقعاً آتش است و آتش، از خود سوزی شروع میكند و سپس دیگران را میسوزاند. قوّه غضبی كه رذایلی مانندحسد از شعب فرعی آنهاست مادّه منفجره بی خاصّیتی است. اصل قوّه غضبیه را به منظور حمایت از دین و دفاع در برابر بیگانگان باید حفظ كرد؛ امّا آن را در درون جان نباید جای داد. این كه گفتهاند سگ را به خانه راه ندهید؛ زیرا خانهای كه سگ در آن باشد، فرشته به آن در نمیآید،معنای ظاهری دارد كه سگ آلوده است و در خانهای كه در آن سگ هست فرشتهها وارد نمیشوند. سگ جای مشخّصی دارد. سگ را در اتاق مخصوص و شخصی جا نمیدهند. به همان معیار هم گفتهاند به خانه دلی كه در آن سگهایی مانند حرص، هوس و حسد باشد فرشته فضیلت راه پیدا نمیكند.
بنابراین، هر جاهلی در صدد انتحار است، ولی نمیفهمد كه سرگرم خودكشی خویش است و اصولاً ممكن نیست جاهل با مرگ طبیعی از دنیا برود. حرص، حسد، بخل، كینه، تكبّر و برتری طلبی، كشنده است و همه اینها از جهل نشئت میگیرد.
مشكل بعدی آن است كه ما چیزی را كه باید از دست بدهیم رها میكنیم؛ ولی او ما را رها نمیكند. كسانی كه معتاد به موادّ مخدّر هستند، اگر مجبور به ترك آن بشوند، اعتیاد به موادّ مخدّر آنان را رها نمیكند. مشكل ما از مردن به بعد شروع میشود؛ زیرا اوّلاً ما ناچاریم این لذّتها و محبوبها را ترك كنیم و ثانیاً اعتیاد به اموری كه مورد علاقه ماست ما را ترك نمیكند و عذاب از این جا شروع میشود؛ زیرا علاقه موجود است و متعلَق آن مفقود. از این رو رنج دامنگیر میشود پس چه كنیم كه معذّب نباشیم؟ راه حلّ این است كه خود را به فضایل عادت دهیم و به چیزهایی دل ببندیم كه هنگام مرگ همراه ما بیاید و هرگز ما را رها نكند.
پاورقی...............................
[1] ـ سوره محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیه 36.
[2] ـ بحار، ج 1، ص 152.
[3] ـ نهجالبلاغه، نامه 49.
[4] ـ سوره ق، آیه 30.
[5] ـ بحار، ج 79، ص 193.
[6] ـ سوره مریم، آیه 74.
[7] ـ سوره نحل، آیه 92.
[8] ـ سوره كهف، آیه 34.
[9] ـ سوره شعراء، آیات 88 ـ 89.
[10] ـ سوره صافات، آیه 84.
[11] ـ بحار، ج 67، ص 239.
[12] ـ سوره یوسف، آیه 53.
[13] ـ نهجالبلاغه، حكمت 74.
[14] ـ سوره ذاریات، آیه 56.
[15] ـ الملّة، ص 95.
[16] ـ سوره حجر، آیه 99.
[17] ـ سوره فرقان، آیه 58.
[18] ـ سوره نحل، آیه 96.
[19] ـ سوره انعام، آیه 32.
[20] ـ المحجّة البیضاء، ج 3، ص 140.
[21] ـ سوره بقره، آیه 223.
[22] ـ نهجالبلاغه، خطبه 226، بند 1.
[23] ـ سوره یونس، آیه 62.