حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی در یادداشتی با عنوان « امکانِ براندازیِ علم» نوشته اند که بیم آن می رود که «شبه علم» گسترش غیر قابل کنترل میانِ عوام مردم پیدا کند.
دانلود متن pdf
متن کامل این یادداشت که در مجله نقد اندیشه نیز به چاپ رسیده است. بدین شرح است:
شبه علم
لازم است در ابتدا تعریف روشنی از علم ارائه شود و خصوصیات و احکام آن تا حدی توضیح داده شود تا با معرفی علم و دانش و شاخصه های آن ، وضعیت شبه علم نیز دانسته و ممتاز گردد.
علم همانند چراغی است که می تابد تا متعلق خود را روشن ساخته و ویژگی ها و مختصات آن را هویدا سازد. علم اگر صادق مصدّق باشد که همه اجزای درون و بیرون متعلق خود را به گونه ای نمایان ساخته تا هیچ جای ناشناخته نمانده و همه ابعاد و ابعاض متعلق خود را به وضوح آشکار ساخته به گونه ای که یقین و قطع را به همراه آورده و جای خلأ باقی نمانده. این حد از علم می تواند عالم را به یقین رسانده که با قطع و اطمینان کامل که جای هیچ تردید و انکاری را باقی نگذاشته باشد خود را به معلوم برساند.
اگر در این حد از قرابت و نزدیکی به متعلق نباشد ولیکن با بررسی همه جانبه به یک اطمینان قریب به یقین و متأخم به علم فراهم آید می تواند علم بوده و شخص دارنده آن را عالم دانست، به گونه ای که اگر نه از قسم نخست که یقین آور است باشد و نه از قسم دوم که اطمینان آور است باشد علم نبوده و دارنده آن عالم نیز نمیباشد و شاید آن را در حد ظن و گمان دانست که هرگز علم و حق نبوده و بایستی از آن احتراز نمود. «ان الظن لایغنی من الحق شیئا»[1] .
برای اینکه چنین علمی حاصل شود باید ابتدا به سراغ معلوم و متعلق علم رفت که از چه جنسی است؟ آیا از جنس امور طبیعی و مادی است که آن را طبیعی بخوانیم مثل سنگ و درخت؟ آیا از جنس کم و مقدار است اعم از مقدار متصل و مقدار منفصل که آن را از جنس علوم ریاضیات بدانیم؟ آیا از جنس فرامادی است نه مادی محض(طبیعیات) و خلیط با امور طبیعی همانند علم حساب و علم هندسه(ریاضیات) بلکه از جنس مجرد از طبیعی و ریاضی است که در ورای تجرد قرار می گیرد، اعم از تجرّد میانی همانند مباحث مرتبط با خودِ نفس انسانی و مباحث پیرامونی نفس اعم از قوای ادراکی و تحریکی و سایر مسائل مرتبط و یا از جنس تجرّد محض می باشد همانند مبدعات و مفارقات و یا از همه این اجناس برتر و بالاتر که فوق تجرد است که مربوط به عالم اله اعم از ذات و صفات و افعال و آثار و ... .
بعد از آشنایی نسبت به انواع مختلف موضوع باید دانست که هر یک با کدام روش قابل دسترسی بوده و امکان شناخت صحیح فراهم آید.
این سخن که فراتر از حد متعارف فهم است اگر قابل قبول و باور نباشد و هستی شناسی فقط منحصر به نوع اول و دوم باشد طبیعی است که علم در همین حد مطرح بوده و هرچه غیر از علوم طبیعی و ریاضی است اصلا نه تنها جزء علم نیست بلکه چنان معلوم و متعلقی وجود نداشته تا بدان علم حاصل آید.
از اینرو مهمترین و اصلی ترین ارکان تحصیل علم، هستی شناسی است که بررسی قلمرو هستی را به عهده داشته و واقعیت از لاواقعیت را معرفی می نماید. بنابراین بعد از توجه به معلوم و متعلق علم و اینکه چه حقایقی در نظام هستی حضور داشته و دارند بحث روش شناسی این معلومات و موارد تعلق علم فرا می رسد که باید متناسب با معلوم روش معرفتی آن نیز شناخته و بدان تعلق گیرد.
نوع اول: به صورت اجمال عقل حسی و تجربی برای معلومات طبیعی و مادی که فقط این نوع از عقل است که می تواند به امور طبیعی پرداخته و این چراغ فقط بر سر موجودات طبیعی روشنگری داشته و برای غیر از امور طبیعی نوری نخواهد داشت.
نوع دوم: از متعلقات کمیّات هستند که عقل نیمه تجربی و نیمه تجریدی کارساز بوده و تابناکی دارند و می توانند علم ریاضیات را خلق کرده و احکام و آثار کم منفصل یعنی اعداد و کم متصل یعنی مقادیر را روشنگری نمایند.
نوع سوم: از اموری که علم بدان تعلق می گیرد حقایقی الهیّاتی هستند که بعضا نیمه تجردّی همانند نفس و احکام و آثار آن و بعضا تمام تجردی هستند مثل عالم عقول و مفارقات و مبدعات و این نوع از روش معرفتی را عقل تجریدی می خوانند.
نوع چهارم: که فقط وجود واجبی و احکام و اوصاف و اعمال آن قلمرو است که تنها عقل تجریدی ناب می تواند معرفت افزاید و فضای آن وجود والا را روشنگری و معرِفی نمایند.
نوع پنجم: نوع دیگری از علم وجود دارد که از آن به علم غیب یاد میشود که به زبان عالم به آن در قالب دیگری همانند سمع و یا نقل از آن پرده برداری می شود. علمی که عالم به جهان غیب بدان آگاهی و شناخت کامل و تمام داشته بلکه به نوع برتر از علم شهودی که از آن به علم وحیانی اطلاق میشود که به آن شهود و حضور دارد به زبان معصومانه در اختیار جامعه قرار می گیرد، گرچه جامعه خود بدان آگاهی داشته و از نهان آن اطلاعی ندارند، اما بر اساس ادله و شواهد روشن دیگر آن را پذیرفته و علم دانسته و بدان عمل کرده و تبعیت می نماید. این نوع از علم نیز بدون شک علم بوده بلکه علم برتر از سایر انواع علم و قابلیت هر نوع اثبات پذیری را در موطن و موقعیت خود دارد؛ زیرا علمی است که مستقیما از جهان غیب توسط زبان معصومانه مصون از هر نوع خطا و خطیئه ای ارائه می گردد. گرچه ممکن است در نزد غیرباورمندان افسانه و یا اسطوره و نظائر آن قلمداد شود.
البته تردیدی نیست که به جهت غیر مستقیم بودن آن موارد مشابه یا تفسیرهای ناصوابی از آن که بعضا به عنوان تفسیر به رأی عنوان یافته وجود دارد لیکن در عین حال به شدت از آن مواظبت شده و سره آن از ناسره مشخص گردیده و به عنوان نقل معتبر در دسترس اهل این علم وجود دارد، این نوع از علم که عمدتا علوم دینی و وحیانی نامیده می شود نیز از نصاب اعتبار برخوردار بوده و نزد باورمندان به آن علم قطعی و اطمینان بخش است که از آن بعضا به علم و بعضا به علمی یاد میشود.
گفتنی است همان گونه که در کنار سایر انواع علم شبه علمی وجود دارد که جوهراً متفاوت از آن علم بوده و به ظاهر خود را مشابه نشان داده در مورد این نوع از علم نیز شبه علم وجود داشته و به جهت کارکردهای وسیع این نوع علم، شبه علم آن بازار وسیع و پر جمعیتی دارد که بایستی به شدت از این نوع شبه علم احتراز نمود.
تأکیداً گفته میشود که در همه انواع این علوم، هر یک نوعی از انواع علم هستند که عقل مختص به خود آنها را راهبری نموده و موجب شناخت و معرفت می گردد؛ بنابراین هر علمی با روش عقلی خود فقط می تواند در حوزه همان علوم اثباتا و نفیا سخن بگوید و مجاز نیست که در قلمرو علوم دیگر ورود کرده و آنها را علم بداند یا علم نشمارد؛ مثلا عقل تجربی فقط در حریم طبیعیات می تواند ورود کرده و راجع به آن اظهار نظر نماید و حق ندارد در حوزه علوم الهیاتی و حتی ریاضیاتی اثباتا و نفیا نظر دهد و بالعکس، که اگر هر عالمی حریم و حدّ خود را شناخته و پا از آن فراتر ننهد و حرمت سایر علوم را نگاه دارد، ضمن تثبیت موقعیت هر علمی، سایر علوم نیز جایگاه خود را یافته و از آن به بعد بحث تعامل و تعاطی علوم مطرح و علوم بین رشته ای توسعه علوم را به همراه خواهد داشت، آنگونه که در حکمت متعالیه با این روش ضمن احترام به هر علمی و روش معرفتی درون آن همانند علم کلام، عرفان، قرآن، حدیث، علوم نقلی و سمعی همه را در بستر حکمت متعالیه راه داده و ضمن بهامندی آن علوم مجال وسیعی برای حکمت متعالیه فراهم آمده.
با این تفکیک و تقسیم بندی هر مقوله علمی در این چارچوب تحلیل و قابل نقد و بررسی است. به عبارت دیگر هر علمی مسیر معرفتی خود را شناخته و در جهت تثبیت و تقویت آن تلاش می نماید و در مقابل هر تحریف و انحرافی ایستاده و مجال هرگونه مشابهت بی اساس و پایه که از آن به شبهه علم یاد می شود را مسدود می نماید.
نکته قابل توجه این است که اولاً: هر عالمی فقط در باب علم خود می تواند اظهار نظر نموده و اثبات یا نفی نماید و در باب علوم و مقولات دیگر مجاز نیست که آنها را علمی و یا غیرعلمی بداند. به عنوان نمونه عالمان طبیعی فقط در مورد علوم طبیعی می توانند اظهار نظر نموده و از آن دفاع یا رد نمایند و مجاز نیستند مثلا علوم ریاضی و یا الهیات را علم نخوانند و آن را شبه علم بدانند و بالعکس. ثانیاً: مسائل هر علمی در درون همان علم بایستی مورد بررسی و نقد قرار گیرد و علم از شبهه علم ممتاز گردد؛ مثلا ملاک ابطال پذیری در علوم طبیعی همانا حس و تجربه است و در علوم تجریدی همانا استدلال و براهین عقلی است و همچنین سائر علوم و هرگز نبایستی با ملاک حس و تجربه ، ابطال پذیری در موارد عقلی محض را به کارگرفت و این باعث می شود که صاحبان علوم ضمن نگاه داشت حریم علم خود، ورود نابجا در سائر علوم نداشته و آنها را علم یا شبهه علم نخوانند.
بنابراین شبه علم در هر علمی در خود آن علم قابل بررسی است و پالایش نمودن هر علمی به عهده خود آن علم است که در این صورت می توان شبه علم را از حریم یک علم بیرون راند. به عنوان نمونه علم طب با توجه به ملاکات و معیارهای مرتبط، مسائل طبی را از غیر طبی و شبه علم طبی را از علم طب جدا نموده و آنها را افشاء می نماید.
گفتنی است با توسعه هر علمی از جهت روش و موضوعات مرتبط و نظائر آن می توان مسائل آن علم را با معیارهای خاص به خود سنجید؛ مثلا در فضای علوم انسانی نوین که عمدتا بر مبنای علم تجربی شناسایی و عمل میشود میدان تجربه نیز وسیعتر شده و مسائلی که در جامعه می گذرد نیز به تجربه اهل آن علم قابل ارزش گذاری و حتی ارزیابی است؛ مثلا در مباحثی مثل هنر به مبنای جامع آن از ادبیات، شعر، نقاشی، مجسمه سازی و نیز مسائلی همانند زیباشناسی این گونه از علوم و مسائل نیز به تجربه اهل و اصحاب و ارباب ذوق آن علم به تجربه داوری می شود؛ گرچه هر یک از این علوم، فنون و مهارتها به نوبه خود از قوانین، ضوابط و ملاکاتی تبعیت می کنند لیکن تجربه در این امور امروزه گسترش یافته اند. البته همچنان که از قبل بیان شد تجربه و آزمون و خطای حسی صرفا در موارد علومی هستند که با عقل تجربی قابل معرفت است و هرگز در حوزه علوم تجریدی کارایی نداشته و ندارد و بالعکس.
بنابراین شبه علم در یک جا متمرکز نیست بلکه در هر علمی، فلسفه ای، فنی، هنری، مهارتی و... شبه علم وجود دارد و تنها عالمان آن علم و فرهنگ و هنر می توانند با آن مبارزه کرده و آن را از میدان به در ببرند.
شبه علم بر اساس مشابهتی که با علم دارد، گرچه از معیارها و ملاکات علمی برخوردار نیست، خود را بر اوساط جامعه تحمیل کرده و خود را بجای علم جا زده و حکمرانی می نماید. البته با فشارهای تبلیغاتی و رسانه ای و ایجاد جوّ و فضای غالب سمّی، خود را علم معرفی نموده و منافع خودرا برده و بر علم حقیقی و عالمان راستین بتازد.
منازعه و درگیری علم و شبه علم به موازات تاریخ است؛ زیرا علم در صف حق و شبه علم در صف باطل، این مبارزه حق و باطل را در طول تاریخ شکل می دهند و این نزاع تمام ناشدنی است هرجا حق پیدا شود بدون تردید در کنار آن باطل قد علم کرده و شبه حق شکل می گیرد و البته عالمان همین علم هستند که در صف حق قرار گرفته و در مقابل باطل گویان با شبه علم مبارزه می نمایند.
این مبارزه و نزاع در هیچ مقطع تاریخی به پایان نرسیده بلکه همواره در تمامی مقاطع تاریخی و حتی در همه قلمرو جغرافیایی و سرزمینی اعم از ایران و غیر ایران نزاع بین علم و شبه علم به عنوان یکی از مصادیق مبارزه حق و باطل وجود داشته و دارد و رسالت عالمان هر علمی پاسداری و نگاه داشت حدّ و مرز هر علمی بوده و طرد و دفع و رفع هر نوع شبه علمی به عهده عالمان و مرزداران همان علم می باشد.
تردیدی نیست که سیاسیون و قدرت خواهان و... همواره شبه علم را شمشیر و یا سپری برای جنگ های سیاسی خود دانسته و شاید بهترین حربه قدرت طلبان همین شبه علم باشد که با کیش و مات کردن خصم، خود را غالب و قاهر قرار میدهند.
بنابراین شبه علم تنها یک امر و یک حقیقت صوری و پنداری نیست بلکه می تواند به موازات علم و تنوع و کثرت آن ، تنوع و کثرت یافته و به اشکال مختلفی ظهور و بروز نماید. اتفاقا اگر علم یک جلوه واضح و روشن دارد، شبه علم می تواند دهها و صدها نوع و صورت یافته و حتی ظهور و بروز بیشتری از علم داشته باشد؛ زیرا دست یابی به علم و حقیقت آن تا حدی با دشواری و تلاش همراه است، درحالیکه شبه علم نیاز به سعی و کوشش نداشته و صرفا با یک سلسله کارهای جادو جنبلی و سوت و کف و نظائر آن انجام پذیرفته و برای توده ها و افرادی که افکار سطحی و عامیانه دارند باورپذیر است.
با این بیان و توضیح روشن شد که شبه علم تعریف واضح و روشن نداشته و هرچه که غیر از روش صحیح و بیرون از مدل علمی شناخته شده باشد و از اسلوب معرفی شده تبعیت نکرده و بر اساس یک سری شباهت ها و نمونه های مشابه خود را علم معرفی نماید شبه علم بوده و بعضا با یکسری کارکردهای ظاهری و بدون پشتوانه به عنوان مدل اصلی علم جا پیدا می نماید.
یکی از مسائل نوظهور در این رابطه عنصر زمان در تشخیص علم و یا شبه علم است، عده ای با طرح این پرسش که آیا اگر مسائلی در گذشته جزء مسائل شبه علم بود و اکنون در شمار مسائل علمی و یا علم بود و بالعکس آیا چه حکمی دارد؟ باید گفت با روشن شدن شاخصه ها در فضای علم، زمان، نقش چندانی در باب تعیین علم و یا شبه علم ندارد؛ زیرا هرگز زمان و یا مکان در سرنوشت یک علم چندان دخیل نبوده و به عنوان یک مؤلفه معرفی نمی گردد، شاید در جهت وضوح و ظهور یک علم و یا شبه علم نقش مهمی داشته باشد و لیکن دانشمندان و پژوهشگران هر علمی برای کشف حقیقت از حجاب زمان و سِتار مکان عبور کرده و به ویژگی ها و مختصات متعلق آن معلوم می پردازند و کاوش محققانه اقتضاء می کند که برای کشف یک حقیقت و علم پیدا کردن بدان، هر مانعی را به کنار زده و هر زمینه ای را بیشتر بکاوند. البته این مهم زمانی تحقق خواهد یافت که کاوشگران آن پدیده به حق سعی و تلاش خود را دریغ ننموده و به حق از عمق وجود و اراده به دنبال تمامی جزئیات معلوم باشند.
قابل توجه است که به صورت کلی می توان نظام حقایق عالم هستی را به سه صورت ملاحظه نمود:
الف) یکی از جلوه ها و تظاهرات حقایق به صورت حق صراح و خالص است که می توان آن را به روشنی و وضوح در جلوه حق و عدل مشاهده کرد، مثل اینکه عدل مشتهر و روشن به منصه ظهور رسیده و انسان شاهد تحقق عدالت در مورد و یا مواردی می باشد.
ب) صورت باطل؛ از جمله جلوه های حقایق به صورت ظلم آشکار و باطل صریح است؛ مثل اینکه جامعه شاهد آن است که امر حقی زیر پا قرار گرفته و ظالمانه و جائرانه آن را طرد و باطل روشنی را جایگزین آن می نماید.
ج) صورت مشتبه؛ از جمله مواردی که به صورت بارز خودنمایی می کند، امری است که بهره چندانی از حق نداشته ولیکن با داشتن صورت ها و نمادهایی از حق، حق نما و ظاهری حق به جانب جلوه گری نموده و توده عوام که بهره چندانی از شناخت حقیقت ندارند صرفا با دیدن ظاهر مشابه، به آن گرایش یافته و آن را حق می بینند. این امور که در فضای شبه علم شکل می گیرند بسیار غلط انداز بوده و موجبات انحرافات ذهنی را فراهم می گردانند.
شبه علم نوعا در فرض سوم نمود دارد؛ زیرا در فرض اول و دوم از باب «قد تبین الرشد من الغی»[2]، صور واضح و روشنی دارد که کمتر افراد فریب می خورند. لیکن فرضی که در آن خطا راه یافته بلکه عمده خطا در آن صورت می بندد، فرض سوم است که باطل حق نما و ظلم عدل نما و شر خیرنما آشکار شده و افراد یا بر اساس زیغ قلبی «و اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه»[3] و یا بر اساس فریبا بودن و داشتن ظاهر و برو روی زیباتر شیفته آن شده و یا به جهت علل و عوامل سیاسی و اجتماعی و نظائر آن از آن تبعیت نموده و شبه علم رواج و رونق یابد.
در این فضای کلی ترسیم شده هر حقیقتی اعم از علم، فلسفه، عرفان، دین و هر حقیقت دیگر می تواند به یکی از سه وجه درآمده و صورت یابد و هیچ حقیقتی در عالم طبیعت از این فروض سه گانه بیرون نیست؛ مثلا علم بومی هم می تواند یا علم حقیقی و یا باطل یا شبهه علم باشد؛ چون چه بسا علم بومی از صادقترین علم حقیقی بوده و برعکس علم شهرت یافته از کاذبترین شبه علم ها به شمار آید، حتی اموری به عنوان علوم اسلامی، علوم دینی و نظائر آن به جامعه آموزش داده و القاء شود که هرگز از اسلام و دین بهره ای نداشته و تنها از باب خدعه و نیرنگ به نام دین و اسلام جایگاه یافته اند.
از جمله مباحث نوپدید علم، استفاده از ابزار و روش های جدید است که مسیر علم از آن پیگیری میشود. هیچ تردیدی نیست که برای بررسی مؤلفه های تشکیل دهنده روش و نحوه دستیابی به علم بایستی مورد نظر جدی قرار گیرد، راه ها و روشهای فراگیری علم یا حس و تجربه است که عقل تجربی کارآمد است و لیکن مراد از عقل تجربی عقلی است که از تمام معیارها و ملاک های عقل تجربی استفاده نموده و هرگز از این قالب و شیوه بیرون نباشد؛ مثل عقلی که در ریاضیات کارآمد است یا عقلی که در فلسفه و عرفان بر اساس توضیحات داده شده (خصوصا کتاب منزلت عقل) کارآمد است. بنابراین اگر این شیوه نوپدید که در قالب فناوری های جدید و جنبش های برآمده از آن (ترانس اومانیسم ، فرا انسان گرایی، فرابشریت و...) از یکی از نظام های عقلی شناخته شده و مقبول و معقول تبعیت نمود می توان محصول آن را البته با لحاظ دیگر معیارها آن را مورد قبول دانست، اما اگر شیوه های معرفتی بر اساس نظام های فکری بدون استانداردهای معرفتی اصیل مورد استناد واقع شده و محصول این نوع معرفت بخواهد مورد توجه و قبول واقع شود، بدون شک هیچ یک از این دستاوردها جز انحراف چیزی را به همراه نداشته و باعث ایجاد شبه علم خواهد بود.
بدون شک با این شیوه های معرفتی متزلزل و مضطرب، نه تنها علمی بهره نمی شود بلکه مسیری در جهت شکل گیری شبه علم اتفاق می افتد و بسیار پدیده خطرناک و غیر قابل کنترل خواهد بود و این مسائل با معاهده، توافق و نظائر آن قابل جمع کردن نیست، بلکه تنها عالمان هر علمی باتمام توان و قوا در جهت حفظ از انحراف و شکل گیری شبه علم بایستی بکوشند و این مسئله مثل مداخلات در فضای ژنتیک و دستکاری در خلقت و آفرینش گاهی موجبات اختلالات جدی و خروج از حد اعتدال موجودات گردیده است و البته چون شبه علم همیشه با یک سلسله فعالیتهای رسانه ای و زرق و برقهای ظاهری همراه است. چه بسا شیوع غیر قابل کنترل در بین توده عوام مردم یافته و بر همه امور استیلا و سلطه یابد.
[1] . سوره یونس(10)، آیه 36.
[2] . سوره بقره(2)، آیه 256.
[3] . سوره آل عمران(3)، آیه 7.