مراسم عزاداری ایام آخر ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی از روز سه شنبه 28 مرداد ماه به مدت پنج شب بعد از نماز مغرب و عشاء در محل مسجد جامع امام حسن عسکری (علیه السلام) تهران برگزار می گردد.
استاد مرتضی جوادی آملی:
پیامبر اسلام(ص) مظهر اخلاق الهی بود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ﴾.
وظیفه امت:
زیارت، یادکرد و اظهار محبت به پیامبر و اهل بیت(ع).
ابعاد تاریخی:
۲۸ صفر: رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع).
امام مجتبی(ع) مظلومانه با زهر شهید شد؛ حتی هنگام دفن، بدنش هدف تیر دشمنان قرار گرفت و اجازه دفن کنار پیامبر(ص) داده نشد.
👈 سخن و وصیت پیامبر کنار گذاشته شد و همین سرآغاز انحرافها بود.
ابعاد اجتماعی – سیاسی:
قرآن بارها تأکید میکند رسالت انبیا برای #هدایت بشر است، نه صرفاً تبلیغ لفظی❗️
دلها به دست خداست؛ #وحدت و انسجام امت اسلامی نیز تنها با اراده الهی ممکن میشود.
تجربههای تاریخی (مثل سقیفه یا ماجراهای بنیامیه) نشان داد که فاصله گرفتن از #سیره_پیامبر، جامعه را به انحراف میکشاند.
4️⃣ ابعاد اخلاقی – تربیتی:
اصل اخلاق نبوی: پاسخ نیکو به بدی ﴿ادفَع بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ﴾... .
دین باید بر یقین و علم بنا شود، نه بر گمان و شنیدهها.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين، بارئ الخلائق أجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الأرضين، و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين، سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين، اباالقاسم المصطفي محمد، و علي الأصفياء من عترته، لا سيما خاتم الأوصياء، بقيت الله في العالمين، حجت بن الحسن عسکري، روحي و ارواح العالمين له الفداء، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
شب بيست و هشتم ماه صفر مصادف است با سالگرد ارتحال خاتم الأنبياء و المرسلين رسول مکرم اسلام و همچنين سالگرد شهادت سبط اکبر آن حضرت امام مجتبي(عليهما آلاف التحية و الثناء) است گرچه در پايان همين ماه سالگرد شهادت حضرت اباالحسن علي بن موسي الرضا(عليهم آلاف التحية و الثناء) را داريم. به اين ذوات قدسي تولي داريم و از معاندان و دشمنان آنان تبري ميجوييم. خدا را به اين ذوات مقدس سوگند ميدهيم که ايمان را و باور ما را تا روز قيامت محفوظ بدارد و همه ما را از عنايت و شفاعت اين حضرات مقدس بهرهمند بفرمايد و دنيا و آخرت ما را با حقيقت اين ذوات مقدس پيوند بزند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
به حق در همين آغاز سخن عجز خود را ناتواني را و ذلت خود را در پيشگاه اين ذوات قدسي مخصوصاً رسول مکرم اسلام اظهار کنيم و همچنين ارادت و علاقه و محبت خود را به آن حضرت ابراز بداريم. همانطوري که وجود مقدس پروردگاري قابل شناخت و معرفت نيست و رسول الله در باب معرفت خدا ميفرمايد: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»[1] «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ» که پيغمبر در مورد پروردگار عالم اينجور اظهار عجز و اظهار ناتواني در مقام معرفت خدا دارد «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»، يعني خدايا منِ پيغمبر با اينکه به مقام «أو أدني» رسيدهام از سدره صد ره بالاتر رفتهام جايي که جبريل امين ديگر نميتوانست آمدم، و از جايگاه لدن و نزد تو قرآن را فرا گرفتم «إنک لتلقي القرآن من لدن حکيم عليم، من در پيشگاه تو اظهار عجز ميکنم و ناتوانم و توي حقيقت ناحدود و مطلق را نميتوانم بشناسم.
همانطوري که پيامبر گرامي هم در مقام علم و هم در مقام عمل که عبادت است اظهار تذلل و عجز کرد فرمود: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك» و «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ»، ما هم در مقابل پيغمبر اين اظهار عجز را بايد داشته باشيم. ما هم عرض ميکنيم يا رسول الله «ما عرفناک حق معرفتک»! آنگونه که تو هستي ما هرگز نميتوانيم مقام شامخ تو را درک بکنيم. تو مظهر خدايي هستي که «لم يکن کفوا احد». اين پيامبر نه تنها انسانهاي عادي بلکه احدي از انبياي اولوا العزم طمع ادراک او را ندارند.
برادران و خواهران! امشب و فردا متعلق است به رسول مکرم اسلام و امام مجتبي(عليهما آلاف التحية و الثناء) حداقل وظيفه ما اين است که ما اينها را زيارت بکنيم. شما زيارت رسول الله را فردا مخصوصاً فراموش نفرماييد. به هر حال ما همهمان اشتغالات روزانه داريم زندگي هر روز ما ما را مشغول ميدارد به اندازه کافي. ولي اين چند دقيقه را وقت بگذاريم و عرض ارادت کنيم به پيشگاه پيغمبرمان رسول الله معظم که ما براي ابد با او کار داريم. چون بعضي در روايات ما آمده است که فقط در سال حالا سال معلوم چيست در قيامت در بهشت. برخي از افراد در سال يک روز فقط پيغمبر را در بهشت زيارت ميکنند اما بعضيها هر روز در خدمت پيغمبرند هر روز در محضر پيغمبرند.
شما الآن چقدر علاقمنديد که يک لحظه چشمان شما به جمال نوراني حضرت بقيت الله بيافتد؟ چقدر مشتاقيد؟ صحنهاي پيش ميآيد که همواره ميتوانيد در محضر آنها باشيد از محضر آنها بهره ببريد. ما نميدانيم که بهشت يعني چه آقايان! ما فکر ميکنيم که بهشت يک مقدار حوري است و قصور است و نعمتها هست و غذا هست و ما با اينها! «مثل الجنة التي وعد المتقون» آنکه به شما گفتند مَثل است. آن حقيقتي که خداي عالم انشاء ميکند «ثم أنشاکم» براي شما عالم ديگري را انشاء ميکند ايجاد ميکند. ما که نميدانيم آن عالم چه عالمي است چه ويژگيهايي دارد چه مختصاتي دارد! از باب نمونه والد معظم ما همين تهران که درس ميخواندند در محضر حضرت آيت الله الهي قمشهاي همين مفسر و مترجم قرآن کريم ايشان ميفرمودند من آرزويم اين است که در بهشت در محضر علي بن ابيطالب نهج البلاغه درس بگيرم.
ببينيد بحث بحث معرفت است بحث علم است بعد نه معرفت زباني و لفظي و وجود کتبي. نه اينکه مدرسهاي که ما داريم حوزهاي که ما داريم دانشگاهي که داريم. اينها درسهاي اعتباري اين دنياست. آن درسي که علي بن ابيطالب از توحيد ميدهد «و باسمائک التي وسعت ارکان کل شيء» را بايد در بهشت از محضر آن حضرت گرفت. اينها حقائقي است که در عالم علوي حاصل ميشود. عدهاي در سال آنگونه که در روايات آمده سالي يک روز يک بار توفيق دارند وجود مقدس رسول الله را زيارت کنند. اما عدهاي همواره در محضر پيغمبرند. آنکه سنت و سيرت پيغمبر را اخلاق پيغمبر را کرائم رسول الله را معرفت علوي پيامبر را مد نظر داشت هر روز به او سلام ميداد يکي از فرازهاي همين زيارت رسول الله که إنشاءالله توفيق داشته باشيم فردا همه اين زيارت را بخوانيم اين است: «فبلغ الله بک اعلي منزلة المکرمين و أرفع درجات المرسلين حيث لا يحلقه لاحق و لا يسبقه سابق و لا يطمع في ادراکک طامع» اينها ميدانيد يعني چه آقايان!؟ يعني اينکه خداي عالم توي پيامبر را به يک جايگاهي رسند به يک مرتبت رساند که اصلاً هيچ يک از گذشتگان و پيشينيان از بزرگان از انبياء از اولوا العزم از اولياء هيچ يک به مقام تو و به مرتبت تو نميرسد.
«فبلغ الله بک» خدا تو را به اين مرحله رساند. «حيث لا يلحقه لاحق و لا سبقک سابق و لا يطامع في ادراکک طامع و بلغ الله بک اشرف منازل المکرمين و اعلي درجة المقربين و أرفع درجات المرسلين» برترين درجه رسالت را به توي پيغمبر داد. آن جايي که ديگر مقربين در پيشگاه پروردگار عالماند آنکه در صدر نشسته و بر همه بزرگي و سلطه دارد وجود نازنين رسول الله است. «فبلغ الله بک» يعني خدا تو را به اين مرتبه رساند. چکار کرده پيغمبر که خدا اين قدر؟ چون خداي عالم هرگز با اينکه بخواهد مثلاً يک نفر را بالا ببرد يک نفر را به اينها نيست، چرا؟ چون اين مال کسي است که در او شائبه غير حق باشد. خداي عالم حق مطلق است. حق، حق مطلق که هيچ شائبهاي غير حق در او نيست کار غير حقاني انجام نميدهد. اگر پيغمبر به اين مرحله و درجه رساند اين به جهت قابليت اوست خدمت اوست رسالت اوست.
شما وقتي زيارت ميکنيد اين عترت طاهره را و رسول الله را ميبيني اولين لقبي که به پيغمبر داده ميشود سيد المرسلين است. رسالت کار آساني نيست. رسالت بسيار سخت و دشوار است «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله و کفي بالله حسيبا» واي! رسالت خيلي سخت است. ما ميآييم بالاي منبر يا يک معلم تريبوني دارد يک سخنراني ميکند يک حرفي ميزند يک مطلبي ميگويد اين حداقل وظيفه و کمترين درجه وظيفه است اما پيغمبر وظيفه رسالت دارد يعني چه؟ يعني ارائه طريق کند و ايصال الي المطلوب داشته باشد. سعي و تلاشش اين است که انسانها را به آن درجه عالي که براي آنها مقرر است برساند کار کار بسيار سختي است. شما قرآن را الحمدلله آشناييد با قرآن مأنوسيد آيات الهي را خوب ميدانيد يکي از شئون جدي پروردگار عالم ارسال رسل است. همانطوري که انزال کتب دارد ارسال رسل هم دارد. چقدر در قرآن دارد که «إنا ارسلنا»، «إنا ارسلنا رسلنا تترا»، «إنا ارسلنا»، «إنا ارسلنا الي نوحا الي قومه» ووو اين ارسلنا ارسلنا را شما در قرآن چند مرتبه ميبينيد؟ اين انزلنا انزلنا نزّلنا تنزيلا ووو چند مرتبه ميبينيد؟ ده مرتبه صد مرتبه هزار مرتبه، شما واژه رسالت را در معجم يک بررسي کنيد ببينيد چقدر خداي عالم مسئله اعزام انبيا و ارسال رسل را در اين کتابش دارد مطرح ميکند.
«إنا ارسلنا رسلنا تترا» متواترا پشت سر هم «رسلا قد قصصناهم و رسلا لم نقصص» يک عدهاي از پيامبران هستند که قصههايشان را در قرآن گفتيم عدهاي را هم نگفتيم. مسئله رسالت از عمدهترين شئون الهي است که ارسال رسل ميکند اما رسول داريم تا رسول. آن برترين و والاترين که به عنوان سيد المرسلين است رسول الله معظم ماست. خداي عالم ميدانيد که شوخي ندارد. او جدّ محض است. همين قرآنش را معرفي ميکند «إنه لقول فصل» شما کتابهاي ديگران را ببينيد قرآن را هم ملاحظه بفرماييد سراسر قرآن جديت، سخن محکم و متقن «إنه لقول فصل و ما هو بالهزل» چقدر آمدند اين قرآن را تضعيف بکنند و به سحر و جادو و کهانت و امثال ذلک همين پيغمبر را متهم کردند و قرآن را اينجوري! خداي عالم قسم ياد ميکند به قرآنش قسم ياد ميکند «يس و القرآن الحکيم» همين آياتي که الآن تلاوت فرمودند «يس و القرآن الحکيم إنک لمن المرسلين».
اين قدر خداي عالم در مقابل اين منکرين اين ملحدين اين تکذيبکنندگان ايستاد و قرآن را با اين همه عظمت معرفي کرد که بالاخره تا حدي پذيرفتند «يجعلون اصابعهم في آذانهم» براي اينکه قرآن نشنوند انگشتهايشان را در گوشهايشان ميگذاشتند تا صداي قرآن! آن قدر قرآن عزيز است طنينافکن است جانها را تسخير ميکند ارواح را به خود ميکشاند فوق العاده است اين قرآن عزيز. اين را شما شنيديد معلقات سبع يعني هفت تا قصيده بود که به ديوار کعبه آويزان کردند از بس اين قصيدهها فصيح بود بليغ بود زيبا بود ادبيات فوق العاده زبان عرب به ديوار کعبه آويزان کرده بودند عنوانش هست معلقات سبع. معلقه يعني چه؟ يعني آويزانشده. سبع يعني چه؟ يعني هفت تا. هفت تا صحيفه و قصيده به ديوار کعبه آويزان کردند از بس اين در ذهن و افکار پيشنيان زمان جاهلي زيبا بود.
اما وقتي اين آيات الهي نازل شد «بسم الله الرحمن الرحيم اقرأ باسم ربک الذي خلق إقرأ و ربک الأکرم الذي علّم بالقلم علّم الإنسان ما لم يعلم» اين هيمنه را اين عظمت را اين زيبايي و شکوه و جلال را که ديدند خودشان رفتند آن قصيدهها را از ديوار کعبه پايين آوردند. اما اين جاهليت جهلي آن عناد آن الحاد، خدا نکند آدم دل پرکينه پيدا بکند دل ماجراجو داشته باشد تمکين نميکردند قبول نميکردند اما خداي عالم چکار کرد با اين دلها. به پيغمبرش ميفرمايد اين دلهايي که تو ميبيني هيچ وقت نميتواني تسخيرشان بکني. «لو انفقت ما في الأرض جميعا ما الفت بين قلوبهم» اينهايي که شما ميبيني اگر تمام زمين را طلا بکنند جواهر کنند همه اين دنيا بشود سنگهاي قيمتي و تقسيم بکني بين اينها دلشان را نميتواني جذب کني «و لکن الله الف بين قلوبهم».
در خدمت والد بزرگوار که بودم ميفرمودند که همين جريان اخير اين جنگ دوازده روزهاي که استکبار نانجيب و ولد نامشروعش صهيونيسم بينالملل اينجور به اين ملت تاختند آنچه که باعث شد انسجام و وحدت و همگرايي جامعه اسلامي اتفاق بيافتد اين نبود مگر خداي عالم که دلها را به هم پيوند داد. به پيغمبرش ميفرمايد «لو انفقت ما في الأرض جميعا» اگر همه زمين و زمان طلا ميشدند و تو اينها را تقسيم ميکردي تازه اول دعوا بود. «و لکن الله الف بين قلوبهم» اين الفت اين محبت را خداي عالم در دلها ايجاد کرد چون دل در اختيار خداست. در اختيار حتي پيغمبرش هم نيست. پيغمبر وظيفه تبليغ دارد انذار دارد تبشير دارد همين. تعليم کتاب و حکمت دارد. مگر هدايت به دست پيغمبر است؟ «إنک لا تهتدي من احببت» بله پيغمبر زمينه هدايت را فراهم ميکند «يعلهم الکتاب و الحکمة و يزکيهم» بله. اما آنکه بايد از نفس به کمال بيايد از قوه به فعل درآيد و از آنچه که فقدان است به وجدان، و از فقر به غني درآيد اين فقط و فقط به فضل و فيض خداست مبادا کسي فکر کند که هدايت به معناي رهيدن از نفس به کمال به امر و به نفوذ پيغمبر است. پيامبر معلم است مبشر است نذير است «إن أنت الا نذير» و لکن هدايت فقط و فقط به دست خداست.
خدا در قرآن ميفرمايد «کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم» شما روزه بگيريد اما روزه بنا نيست که هدايت را قطعاً براي شما بياورد روزه زمينه است نماز زمينه است آنکه هدايت به دست اوست مفيض است فضل الهي است «يعطيه من يشاء» آن بدست خداست. همين خدا به پيغمبرش رسول الله جايگاهي را عطا کرد که احدي نميتواند طمع کند «و لا يطمع طامع في ادراکک» همين فرازي است که در زيارت رسول الله إنشاءالله امشب و فردا توفيق داشته باشيم بخوانيم.
پيامبر گرامي در يک افقي بود در يک درجه و مرتبتي بود که خداي عالم خودش در شگفتي اين بشر در اعجاب بود انصافاً پيامبر يک فردي بود که خداي عالم وقتي خود را در آئينه وجود پيامبر ميديد خود را ميشناخت. چه خلقي دارد؟ فرمود: «إنک لعلي خلق عظيم» به پيغمبر در بحث اخلاق. بالاخره اخلاق حدي دارد. در فرهنگ قرآني اخلاق چيست؟ اين چيزي که پيغمبر آورده و به عنوان مکرمت اخلاقي يا مکارم اخلاقي است چيست؟ از جمله آن اين است که ميفرمايد در قرآن «إدفع بالتي هي أحسن السيئة» آقايان ملاحظه بفرماييد ما با قرآن و آموزههاي وحياني قرآن چقدر فاصله داريم! «إدفع» همين يک آيه را، اين را پيغمبر آورده هيچ پيغمبري از انبياي گذشته به اين درجه از معرفت نرسيد و اينها را از درگاه وحي الهي نياورد. اين آيه را ميخواهم معنا کنيم ببينيد حتماً شما آشناييد اما به برکت شب سالگرد ارتحال رسول الله اين آيات را براي ما بتواند معناي بيشتر و نورانيت بيشتري داشته باشد قطعاً امشب و فردا که منسوب به رسول مکرم اسلام هست ما ميتوانيم فيض هدايت بيشتري را کسب بکنيم.
«إدفع بالتي هي أحسن السيئة» يعني چه؟ يعني اگر کسي به شما بدي کرد کار ناصوابي حرف ناصوابي رفتار ناصوابي داشت، شما در مقابل آن بدي او نه تنها بدي را با بدي جواب ندهيد اولاً، نه تنها بدي را با خوبي جواب ندهيد، ثانياً؛ بلکه وقتي ميخواهي جواب بدهي را بدهيد به نحو أحسن و بهترين شکلي بدي را پاسخ بدهيد. اين اخلاق را چه کسي ميتواند بياورد؟ يک کسي به ما بدهد تو! ما بدتر از اين را اگر به او نگوييم همان را به او ميگوييم. خداي عالم ميفرمايد آنچه را که به عنوان بدي ببينيد که قرآن چه کتابي است اينکه خاتم الکتب است سيد الکتب است براي اين است که اين نوع فرهنگ و اخلاقي که دارد اين کتاب ميآورد انسان را الهي ميکند.
ما يک عقلي داريم متعارف. عقل خودبنياد ميگويند امروزه هم بحثهاي عقلگرايي هم خيلي مطرح است. ولي عقلي که در اسلام مطرح است يک عقل وحياني است عقل شکوفا شده است عقلي که در پرتو وحي اوج گرفته است. عقل ما ميگويد اگر يک کسي بدي کرد گذشت کن. اما «إدفع بالتي هي أحسن السيئة» يعني بدي را به نحو أحسن که بهتر از اين نميشود اين را انجام بده بخاطر چيست؟ چون اين اخلاق را پيغمبر آورده است. «إنک لعلي خلق عظيم» برخي از پيامبران در يک رتبه و درجهاي نبودند که خداي عالم آنها را در حقيقت به درستي معرفي و بستايد. به پيامبرش به رسول مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم) توصيه ميفرمايد که ضعفهايي که بعضي از انبياء داشتند آن ضعفها را پيغمبر نداشته باشد. گرچه پيغمبر در يک رتبه ديگر است قابل مقايسه نيست اما جديت در وحي اين است.
حضرت يونس قصهاش را در قرآن ملاحظه فرموديد يونس(سلام الله عليه) که از انبياي الهي است وظيفه تبليغ و رسالت را به حد کمال رساند و انجام داد. ولي ديد کسي حرفش را گوش نميکند ديد که توجهي به حرفش نميشود يک بار دو بار حرفش را گوش نکردند. يونس تصميم گرفت که از قومش فاصله بگيرد آمد کنار دريا و از قومش فاصله گرفت. آن بلا سرش آمد و آن اينکه به دريا انداخته شد طبق قرعهاي که زدند و حوت يعني ماهي بزرگي او را بلعيد و خداي عالم را او را تنبيه براي پيغمبرش حضرت يونس قرار داد چرا بدون اجازه از قومت فاصله گرفتي؟ ولو احدي هم به تو ايمان نياورند تو چراغي و چراغ نبايد خاموش بشود. «إنا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا» پيامبران چراغهاي روشن و نورافکنهايي هستند که جامعه را بايد روشن کنند. چراغ بايد باشد حالا همه چشمشان را بستند و کور کور از اين طرف رفتند بروند. خورشيد بايد باشد همه ميخواهند بروند زير زمين زندگي کنند بروند. قرآن بايد وجود داشته باشد. کسي به قرآن اعتنا نميکند نکند. آنکه مهم است آنکه خداي عالم به عنوان عهد خودش با بشر بيان داشته اين است که هدايت را از بشر سلب نکند. نگويد که اينها قبول نکردند اينها که انکار کردند اينها که تکذيب کردند! بکنند.
نوح پيامبر چکار کرد؟ خدا به پيغمبرش فرمود مبادا! تهديد کرد پيغمبرش را «و لا تکن کصاحب الحوت» اين آيه را در قرآن ملاحظه فرموديد يعني چه؟ يعني اين پيغمبر من مبادا قومت را رها بکني. ولو قومت همه تو را انکار کنند همه تو را تکذيب کنند همه عليه تو اقدام کنند تو بايد چراغ وحي را روشن نگه بداري و لا تکن کصاحب الحوت. يک تهديد است براي پيغمبر که اگر بخواهي بخاطر دشمني و عداوت و تکذيب و اذيت از قوم فاصله بگيري تو را هم مياندازم در دهن ماهي. صاحب حوت يعني چه؟ يعني آنکه انداخته در دهن ماهي. و اگر حضرت يونس در شکم ماهي آن ذکر را ذکر يونسي را نداست «سبحانک يا لا اله الا انت إني کنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و کذلک ننجي المؤمنينم اگر حضرت يونس در شکم ماهي اينجور استغفار نميکرد و اينجور به ذلت خودش در پيشگاه خدا اعتراف نميکرد و اينجور نگفت که من ظلم کردم به خودم خداي عالم «فنبذوه» واي فرمود تا روز قيامت او را همان جا نگه ميداشتم. خداي عالم در امر وحي و رسالت شوخي ندارد. لذا پيغمبرش را با تهديد فرمود «و لا تکن کصاحب الحوت».
يا در باب پيامبر ديگر فرمود «فلم نجد له عزما» اين پيغمبر ما هست آن در بين جمعيت رفت هدايت کرد کار و تلاش و کوشش کرد اما من عزم ميخواهم. عزم يعني تصميم صد درصدي که هيچ امري او را متزلزل نکند. در قرآن راجع به برخي از افراد که از انبياء هم بودند اما در اين سطح نبودند خداي عالم مسئله وحي برايش بسيار جدي است و به پيغمبرش دارد تهديد ميکند مبادا مثل او باشي. «و لم نجد له عزما» يک عده هستند آدمهاي خوبياند آدمهاي مصممي هستند اما در عزم نيستند. ما يک جزم داريم يک عزم. جزم به لحاظ علمي است که کاملاً انسان با اطمينان و يقين باشد. و الا ظن و گمان هيچ از حق جوابگو نيست شما ببينيد عمده ما افراد مؤمن براساس ظن و گمان زندگي ميکنيم. در حالي که خداي عالم در قرآن ميفرمايد که «إن الظن لا يغني من الحق شيئا». اين شيئا به اصطلاح ادبيات عرب نکره در سياق نفي يعني هيچ به درد نميخورد مبادا دين خودت را براساس گمان و ظن حالا ببينيم چه ميشود؟ اين آقا اينجوري گفته! اين آقا بالاي منبر اينجوري گفته! اين مداح اينجوري گفته است. مبادا دينمان را براساس ظن و گمان درست بکنيم.
«إن الظن» تهديد خداست «إن الظن» گمان، تخمين، تخريس، اينجور مسائل در حوزه مسائل دنياي ما عيب ندارد مجبوريم ولي در مسائل ديني ما بايد جزم داشته باشيم. اطمينان داشته باشيم. اگر ميگوييم پيغمبر اينجوري گفته علي بن ابيطالب اينجوري گفته امام حسين(عليه السلام) اينجوري بوده روي هوي حرف نزنيم. يک نفر يک سخنراني يک مبلّغي يک مداحي آمده يک حرفي زد ما دين خودمان را براساس ظن و گمان اين و آن نبنديم. چرا مسئله مرجعيت در دين اين همه برايش تأکيد شده؟ براي اين است که دينمان را براساس ظن و گمان درست نکنيم. احتمالاً شايد حالا درست گفته باشد، برويم اينجوري! پيامبر گرامي اسلام را خداي عالم به اينگونه از امور آشنا کرد و جامعه به تبع او. فرمود آن کساني که آدمهاي مصممي نيستند اهل عزم نيستند در مقام عمل راسخ و ثابتقدم و استوار و سترگ نيستند به اينها توجه نکنيد. آن افرادي را که مصمماند راسخاند اهل عزم و اهل جزم هستند.
دينمان را بازيچه معاذالله قرار ندهيم فکر نکنم که حالا ما که داريم نماز ميخوانيم حالا اينطرفي بخوانيم يا آن طرفي بخوانيم، اين آقا اينجوري خواند ما هم بخوانيم. تلاش کنيم کوشش کنيم سعي کنيم تا آنجا که مطمئن است اگر به علم صد درصد نرسيديم به اطمينان برسيم. ما دو جور برايمان علم ترسيم کردهاند؛ يا علم يعني قطعاً يا اطمينان. ما اطمينان پيدا ميکنيم ولو هم صد درصد به آن نرسيم. ما مسئوليم در حوزه مسائل معرفتي خصوصاً دين. حالا عرض ميکنم در دنيا آدم حرف اين و آن را هم، اين را هم نبايد گوش بکنيم آن را هم نبايد براساس ظن و گمان پيش برويم.
دعاي سه عده مستجاب نميشود؛ يک عده را من امشب عرض کنم حالا اگر فرصت شد در شبهاي بعد. يک عده ميروند معامله ميکنند با يک فردي، آن آقا هم معامله را انجام ميدهد ولي ميزند زير قولش. پول را گرفته و آن جنس را برنميگرداند و انکار هم ميکند. اين آقايي که پول داده، حق هم با او هست، اين آقا اگر نفرين بکند نسبت به آن شخصي که پولش را خرده و حقش را انکار کرده دعايش مستجاب نميشود و نفرينش مؤثر نيست. چرا نفرينش مؤثر نيست؟ ميگويند چون ترک کرده آنچه که خدا به آن امر کرفده است. گفت وقتي داريد پول ميدهيد به کسي متاع او را داري ميگيري شاهدي مدرکي چيزي بايد داشته باشي. اگر بدون مدرک بدون شاهد به يک متاع خودت را به ديگري بدهي حق هم با توست. او منکر حق توست اما چون تو ترک کردي آنچه را که خداي عالم به تو دستور داد که اگر معاملهاي ميکني حتماً مدرک و شاهد داشته باشد. بزرگترين آيه قرآن در سوره مبارکه «بقره» در باب همين مسئله است. الآن شما نگاه کنيد جامعه ما را. آقا، من اطمينان داشتم اين همسايه من بود اين رفيق من بود اين برادر من بود من فکر نميکردم اصلاً. آنکه تو ترک کردي امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد نفرين اين شخص نفرين اين شخص در مورد آن کسي که حقش را خورده است و انکار کرده اين نفرين اثر ندارد. چرا؟ چون ترک کرده آن ترک ما أمر به! آنچه به آن امر شده را ترک کرده است. امر شده که در مقام معامله در مقام خريد و فروش و اجاره و امثال ذلک معيارها را حفظ کن.
بزرگترين آيه قرآن در باب معاملات اين است که کاتب بگيريد بنويسيد مکتوب بشود شاهد عدل پيدا بکنيد فلان بکنيد اين آيه عمل نميشود اين جامعه ماست اين هم محاکم ماست... به هر حال ما در باب پيامبري سخن ميگوييم که خداي عالم او را به عنوان خاتم الأنبياء و المرسلين برترين و عاليترين درجه را عطا فرموده است. شما را خسته نکنم به هر حال مجالس هم هست و إنشاءالله در مجالس ذکر مصيبت اهل بيت عصمت و طهارت شرکت خواهيد کرد و مأجور خواهيد بود.
از طرفي هم سالگرد شهادت سبط اکبر رسول مکرم اسلام امام مجتبي امام ممتحن است عرض ارادتي کنيم به پيشگاه اين امام معصوم و بزرگوار و اداي وظيفهاي داشته باشيم. حتماً فردا زيارت آقا امام مجتبي(عليه السلام) را هم داشته باشيم. پيامبر گرامي اسلام ضمن اينکه حقائق الهي را به نحو احسن ابلاغ کرد راجع به عترت ظاهرهاش و اماماني که بعد از او هستند به عنوان عترت سنگ تمام گذاشت و چيزي را راجع به ائمه(سلام الله عليهم اجمعين) مخصوصاً حسن و حسين کوتاهي نکرد. اينها را روي سينه خودش ميگذاشت آنها را در نهايت تکريم و تعظيم در بين مردم معرفي ميکرد. پيغمبر معصوم است ميآمد در بين جامعه دست حسن و حسين را ميگرفت و آنها را معرفي ميکرد گاهي اوقات ميفرمود که «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة» گاهي ميفرمود «الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا».
ما اين ايام اربعين خيلي دوستان الحمدلله موفق بودند آفرين به همهشان حالا اينجا يا در عراق يا سرزمين بين نجف و کربلا همه واقعاً آفرين و اين عرق ديني ماست عظمت ديني ماست و درود بر همه اينها و به أحسن وجه هم قبول خواهد بود ولي سخن اين است که اينها چون پيغمبر را نشناختند در جريان سقيفه پيغمبر را کنار زدند اول سخن پيغمبر را کنار زدند و بعد علي بن ابيطالب و حسنين و امثال ذلک. در جريان سقيفه بني ساعده چکار کردند؟ با علي بن ابيطالب که اول نجنگيدند. اول با کلام خدا که فرمود «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي جنگيدند» با قرآن جنگيدند با سخن پيغمبر که بارها علي بن ابيطالب را به عنوان جانشين و وصي و ولي و خليفه خود معرفي کرده جنگيدند پيغمبر را کنار زدند وقتي پيغمبر کنار برود علي بن ابيطالب هم به تبعش و حسنين هم به تبعش. ما بايد در جامعه خودمان رسول الله و آوازه او و شهرت نام او و سنت و سيرت او را احيا کنيم تا اگر از حسن و حسين ميگوييم معنا داشته باشد. خود امام مجتبي خود امام حسين(عليه السلام) در روز عاشوار فرمود مگر نشنيديد که پيغمبر فرمود «الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة»؟
اما چه کردند با اين خاندان عصمت و طهارت؟ با علي بن ابيطالب آن، با زهراي مرضيه(سلام الله عليهما) آن، با امام مجتبي(عليه السلام) آن بود. در نيمه شب آقا امام مجتبي(عليه السلام) از خواهرشان زينب(سلام الله عليها) طشتي طلبيدند. زينب(سلام الله عليها) يک طشت طلا در شام و کوفه ديد يک طشتي هم در مدينه که خون جگر آقا امام مجتبي(عليه السلام) در اين طشت بود. ابي عبدالله(عليه السلام) در گوشه اتاق زانوي غم در بغل گرفته چهره زرد شده برادرش امام مجتبي(عليه السلام) را ميبيند و زانوي غم و اشک از ديدگان، امام مجتبي(عليه السلام) ميفرمايد برادرم حسين جان چرا گريه ميکني؟ چه خبر است؟ گفت اين حالي که من از شما ميبينم اين جگر تفتيده اين خونهايي که از حلقوم شما آمده من اين وضع را چگونه بتوانم تحمل بکنم؟ گفت برادرم تو در مدينه هستي من در مدينه هستم ما در شهر خودمان هستيم خواهرم هست اگر آب خواهم اگر غذا بخواهم در اينجا هستم، همه امکانات کنار من فراهم است اما «لا يوم کيومک اباعبدالله» هيچ روز به سختي روز نيست «ثلاثون ألف يجتمون عل يقتلک و يدعون علي انهم امة جدي» سي هزار نفر جمع ميشوند و براي هتک تو شکستن مقام تو و قتل تو به عنوان امت پيغمبر «لا يوم کيومک يا اباعبدالله» در يک منطقه غريب مظلوم کنار آب با لبان تشنه جان خواهي داد آن روز سخت و دشوار است.
برادرم وضع من اين است اما اگر وصيتي براي تو دارم اگر اجازه دادند شما حساب کنيد آقا امام مجتبي با آن محبوبيتي که در پيشگاه پيغمبر داشت روي سينه پيغمبر بزرگ شد پيامبر با دستان خودش به اين بچههاي خودش غذا ميداد و تريبت ميکرد اين همه محبت گفت اگر اجازه دادند مرا در کنار جدّم مايلم دفن بشوم. اما اگر اجازه ندادند حاضر نيستم قطره خوني زير جنازه من ريخته بشود حسين جان مبادا دست به شمشير ببريد. به هر حال امويان و مروايان حتي اجازه ندادند جنازه مطهر آقا امام مجتبي(عليه السلام) را از کنار قبر مطهر رسول الله عبور بدند. فداي تو يا امام مجتبي يا ابامحمد. در اين وضع بودند. نه تنها اجازه ندادند در کنار قبر مطهر رسول الله اين جنازه را عبور بدهند بلکه اين مروانيان تيرها را در چله کمان نهادند و به سمت جنازه آقا امام مجتبي(عليه السلام) روانه کردند که چندين شعبه تير بر جنازه و بدن مطهر آقا امام مجتبي، اما طبق وصيت اينجا حسين بن علي عباس بن علي اغماض کردند و کاري نکردند وقتي اين جنازه را در قبرستان بقيع به زمين نهادند ديدند که چندين شعبه تير از اين جنازه به بدن.
اينجا ابي عبدالله با اشک و آه و گريه گفت غارتزده آن کسي نيست که اموالش را غارت کنند غارتزده من هستم که برادرم را اينگونه با آن رفتار ميکنند و من نميتوانم هيچ در مقابل کاري بکنم.
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[2] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[3] إنشاءالله که همه برادران و خواهران در اين اجر و مصيبت ارتحال رسول مکرم اسلام شهادت امام مجتبي و شهادت امام رضا(عليهم السلام) مصاباند مأجورند آقايان ما بخواهيم خدايا به حق اين ذوات مقدس معرفت و ارادت ما را محبت ما را عشق و علاقه ما را خضوع ما را در پيشگاه اهل بيت آن به آن و لحظه به لحظه بيشتر بفرما و إنشاءالله همه ما را از شفاعت آنها بهرهمند بفرما کشور ما را نظام ما را مملکت ما را مردم ما را ايران عزيز را مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما. الحمد لله فيض مداحي در راه است إنشاءالله همه بهرهمند هستيم.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص132.
[2] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[3]. سوره شعراء، آيه227.