بیانات استاد مرتضی جوادی آملی در مراسم دهه آخر صفر (جلسه چهارم)

22 08 2025 6568145 شناسه:


​​​​​​​مراسم عزاداری ایام آخر ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی از روز سه شنبه 28 مرداد ماه به مدت پنج شب بعد از نماز مغرب و عشاء در محل مسجد جامع امام حسن عسکری (علیه السلام) تهران برگزار می گردد.

 

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين، بارئ الخلائق أجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الأرضين، و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين، سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين، اباالقاسم المصطفي محمد، و علي الأصفياء من عترته، لا سيما خاتم الأوصياء، بقيت الله في العالمين، حجت بن الحسن عسکري، روحي و ارواح العالمين له الفداء، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

روز جمعه است و مصادف است با بيست و هشتم ماه صفر سالگرد ارتحال يگانه انسان عالم هستي که ملقب است به سيد الکونين، رسول معظم اسلام و همچنين شهادت سبط اکبرشان حضرت امام مجتبي(عليهما آلاف التحية و الثناء). «اللهم صل علي محمد و آل محمد جاهد في الله حق الجهاد و بشّر بما هو حق من الثواب و أنذر بما هو صدق من العقاب» در اين چند شبي که مهمان اين ايام بوديم و در پيرامون شخصيت يگانه رسول گرامي اسلام سخن مي‌گفتيم، تا معرفت بياندوزيم و ارادت کسب بکنيم، و تا حدّي اجر رسالت آن حضرت را بپردازيم به بخشي از فضائل و مناقب آن حضرت توجه داشتيم.

در اين دعايي که روز جمعه إن‌شاءالله توفيق داريم مي‌خوانيم اين جملاتي که عرض شد راجع به پيامبر گرامي اسلام است. «جاهد في الله حق الجهاد و أنذر بما هو صدق من العقاب و بشّر بما هو حق من الثواب» رسول گرامي اسلام براي اينکه اين برترين هدايت الهي به بشر برسد، تمام جهاد و تلاشش را انجام داد. يکي از عباراتي که در زيارات ائمه و رسول گرامي اسلام ما وظيفه داريم که اعتراف بکنيم، معرفت بياندوزيم اين است که آنها را تلاشگر و مجاهد در راه ابلاغ پيام الهي معرفي کنيم «جاهد في الله حق الجهاد» حق الجهاد يعني تمام آنچه را که يک انسان مي‌تواند در جهت ابلاغ پيام الهي چه آنچه که مربوط به بشارت‌هاي الهي به بهشت و سعادت و نيکبختي و نظاير آن هست تا آخرين درجه ابلاغ کرد و کوتاهي نکرد «جاهد في الله حق الجهاد».

اين جهادش چه بود؟ پيغمبر اينکه جهاد در مسير ابلاغ پيام الهي انجام داد يعني چکار کرد؟ «بشّر بما هو حق من الثواب» خداي عالم اين بشر را به دو جهت در نظام هستي آشنا کرد؛ اين نظامي که انسان در آن گام مي‌زند و حرکت مي‌کند و مي‌زيد، اين جهان انساني دو جنبه دارد؛ يک جنبه مثبت دارد که خداي عالم به آن جنبه مثبت بشارت مي‌دهد مژده مي‌دهد. آن جنبه مثبت عبارت است از سعادت انسانف نيکبختي انسان، وصول به کمال و سجاياي شايسته انساني. در اين جهت پيغمبر هيچ امري را فروگزار نکرد با بالاترين و تلاش حداکثري که برتر از او فرض نمي‌شود حق الجهاد «و جاهد في الله حق الجهاد» يک وقت يک مطلبي را پيغمبر مي‌فرمايد يک بار دو بار ده بار نه! در تمام فرصت‌هايي که شدني بود پيامبر گرامي اسلام در آن جهت مثبت آنکه سعادت بشر را تأمين مي‌کند آنکه ما او را به عنوان «بشّر بما هو حق من الثواب» اين را مي‌بينيم که پيغمبر دارد مجاهده مي‌کند. ما اول مي‌گوييم که «جاهد في الله حق الجهاد» اين پيغمبر تا آخرين حد از جهاد و تلاش کاري کرد که پيام الهي ابلاغ بشود. اما پيام الهي چيست؟ چه دارد؟ ما در اين پيام دو جنبه مختلف مي‌بينيم. يک جنبه را با بشارت و يک جنبه را با انذار. «بشّر بما حق من الثواب و أنذر بما هو صدق من العقاب».

همه آنچه را که معاذالله ممکن است به وسيله آن انسان‌ها منحط شوند ساقط شوند از درجه انسانيت بيافتند که انسان‌ها در گرداب نگون‌بختي و شقاوت بيافتند پيغمبر انذار کرد هراس داد به مردم. همان‌طوري که در جنبه مثبت در جنبه خير و نيکبختي بشارت داد و سعادت را براي مردم تبيين کرد «جنات نعيم» را و درجات و مراتب بهشت را، راهيابي به ساحت اله را، «إن المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليک مقتدر» را توضيح داد همين‌جور نگفت اگر شما مثلاً يک نماز بخوانيد يا روزه‌اي بگيريد به بهشت مي‌رويد. بهشت چيست؟ بهشت چه موقعيت وجودي دارد؟ بهشت يک محل است؟ يک مکان است؟ يک شرايطي است مثل دنيا معاذالله «جنات تجري من تحتها الأنهار» اين است؟ اين بهشتي که خداي عالم در قرآن ترسيم مي‌کند اين چه بهشتي است؟ موقعيت بهشت را به عنوان يک مکانت نه يعني يک مکان، ما دنيا با مکان روبرو هستيم يک جايي خشک و کويري است يک جايي سرسبز و مثلاً داراي آب و هواي مناسب است ما فکر مي‌کنيم بهشت اينهاست. خداي عالم که از بهشت سخن مي‌فرمايد مي‌گويد شما نمي‌دانيد که بهشت چيست. من هم بياني عبارتي ندارم تا موقعيت بهشت را براي شما تشريح کنم. فقط يک نمونه‌هايي را يک مثال‌هايي مي‌زنم «مثل الجنة التي وعد المتقون» اين است.

اينها که به شما مي‌گويند «جنات تجري من تحتها الأنهار» اينکه بهشت نيست. اينکه بهشت نيست! آن بهشتي که در آن هيچ‌گونه ناراحتي نگراني اضطراب التهاب اصلاً معنا ندارد. مرتبت ثابتي است نه ساکن. ثابت است. جايگاهي است که فرشتگان و ملائک در آن مکانت حضور دارند و انسان‌ها با فرشته‌ها در تماس‌اند در ارتباط‌اند. علوم را معارف را حقائق را به ما مثلاً مي‌گويند عدالت، آيا ما مي‌دانيم عدالت چيست؟ يک مفهومي از عدالت داريم. عدالت يک ملک است. يک فرشته است. يک مرتبت و مکانتي است که انسان عادل در قيامت در بهشت با عدالت زيست مي‌کند.

اگر مي‌گويند انسان داراي وصف کريم است کرامت که يک مفهوم نيست. ما در دنيا با وصف و مفهوم کرامت آشناييم. اما آن خدايي که به عنوان «إقرأ و ربک الأکرم» بر بهشتي‌ها ظاهر مي‌شود آن خدا آن چه وصفي است؟ آن چه ويژگي است؟ کرامت چيست؟ خدا وقتي از حضرت داود(عليه السلام) يک مختصر توضيحي را راجع به اين پيغمبر عظيم و ارزشمند بيان مي‌کند مي‌فرمايد داود وقتي که به مناجات مي‌ايستاد «و أوّ بي معه الجبال» کوه‌ها با او هم‌ناله مي‌شدند پرندگان با او همراه مي‌شدند. به تعبير برخي از مفسرين يک نماز جماعتي همه جمادات و نباتات و حيوانات و اينها با داود پيغمبر داشتند. اين داود پيغمبر سخنگوي اهل بهشت است. خدا با اين لحن با بهشتي‌ها سخن مي‌گويد. مگر بهشت اين‌جوري است که ما بگوييم مثلاً اينجا سختي بوده در دنيا سختي بوده برويم بهشت إن‌شاءالله آنجا راحتي باشد؟!

لذا فرمود «و بشّر بما هو حق من الثواب» و از آن طرف هم پيغمبر انذار مي‌کرد. انذار يعني چه؟ اين بود که واقعاً مردم را از عذاب و از نگون‌بختي و از انحطاط هراس مي‌داد مي‌ترساند. مي‌فرمودند وقتي پيغمبر(صلوات الله و سلامه عليه) از معاذالله جهنم مي‌گفت اينکه مي‌گوييم معاذالله يعني اينکه البته يکي از نعمت‌هاي خداي عالم جهنم است همان‌طوري که يکي از نعمت‌هاي الهي بهشت است. خدا همان‌طوري که بهشت را آفريد، جهنم را هم آفريد و اين جهنم براي آن انسان‌هاي منحطي است که از انسانيت ساقط شدند و از حد حيوانيت گذشتند و راه رسيدن انسان به کمالات را اينها سد کردند. الآن جريان‌هايي که در پيرامون ما دارد اتفاق مي‌افتد يک کساني مثل جريان نحس صهيونيسم که چنين تفکر غلط و منحطي را در جهان دارد ترويج مي‌کند تبليغ مي‌کند و اين‌جور دارد انسان‌ها را از مسير راه براي رسيدن به سعادت باز مي‌دارد خدا با اينها چکار بکند؟ يک نفر دو نفر نيستند. اين جريان آلوده و خبيث صهيونيسم اين جريان «الذين يصدون عن سبيل الله» از مسير انسانيت دارند جامعه را برمي‌گردانند. براي اينها خداي عالم چنين موقعيتي را فراهم آورده «و أنذر بما هو صدق من العقاب».

مي‌گفتند وقتي پيغمبر(صلوات الله عليه) از جهنم خبر مي‌داد مثل ما نيست که ما مي‌گوييم يک جهنمي دارد، گويا از جهنم درآمده و تمام صورتش سرخ بود. تمام چهره‌اش برافروخته بود. ما با مفهوم سروکار داريم ما مي‌گوييم جهنم و بهشت دو تا مفهوم است. ولي براي پيغمبر در مقام انذار و تبشير که با مفهوم نبود. وقتي از بهشت سخن مي‌گفت گويا از بهشت آمده و همه زيبايي‌ها و کمالات و محصناتي که در بهشت است بر زبان او در چهره او و در اظهاراتش بود و همان‌طوري که وقتي از جهنم سخن مي‌گفت از حقيقت جهنم حرف مي‌زد. هر آنچه که در حقيقت جهنم بود در زبان و اظهار و ابراز سخنان وجود داشت. او حق بود. ما از الفاظ و مفاهيم ببينيد ما در حد امور اعتباري هستيم و او در مقام حقيقت است.

«و جاهد في الله حق الجهاد و بشّر بما هو حق من الثواب و أنذر بما هو صدق من العقاب» ما در اين شب‌ها به برخي از خصائص پيامبر گرامي اسلام اشاره کرديم. در باب اينکه پيغمبر ما سيد الأنبياء است نبوت چيست؟ دريافت وحي چگونه است؟ و او چگونه به آخرين و برترين مرتبه انباء و خبر دادن رسيد؟ او از نبأ عظيم خبر دارد «عمّ يتسائلون عن النبأ العظيم» و امثال ذلک. حالا ما فقط با لقب سيد الأنبياء آشنا شديم و همچنين با لقب سيد المرسلين. رسالت چه نقش عظيمي در نظام انساني دارد و چقدر انسان‌ها در مقابل نبوت صف کشيدند مقاومت کردند تکذيب کردند و انبياي الهي را کشتند «و قتلهم الأنبياء بغير حق» خدا در قرآن داستان انبياء را و کيفيت مقابله آنها با انبياء را به صورت کامل تشريح فرموده است.

اما امشب يک فرازي ديگر و يک جلوه ديگري را از پيامبر بشنويم و با اين بُعد از شخصيت پيامبر هم آشنا بشويم. مستحضريد که پيامبر مکرم اسلام با کتابي بنام قرآن همراه است. معجزه پيامبر مکرم اسلام چيست؟ همين قرآن است. اين قرآن به عنوان سيد الکتب شناخته شده است. همان‌طوري که او سيد الأنبياء و سيد المرسلين است، سيد الکتب را خداي عالم به او عطا کرد. شما خدا را شکر اهل قرآنيد آفرين بر شما بر اين جمع بر اهل اين مسجد و مساجد ديگر با اين قرآن عظيم آشناييد هر شب هر روز الحمدلله آياتي از قرآن را مي‌خوانيد. آقايان! اگر هزار شب و روز آدم بخواهد در مقام معرفي اين کتاب يعني قرآن سخن بگويد هنوز جا دارد. يک بحر لاينفدي است که ما بايد يک دريا آب بشود مي‌فرمودند که اگر همه درياها مرکب بشود همه درخت‌ها قلم بشود و جن و انس بخواهند کاتب باشند و بنويسند که اين کتاب چيست باز کلمات الهي تمام شدني نيست.

در يک جا خداي عالم مي‌فرمايد که «لو اجتمعت الجن و الإنس علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله» اگر جن و انس جمع بشوند ما الآن مثلاً مي‌گوييم هفت يا هشت ميليارد همه و همه «من الأولين و الآخرين» جمع بشوند تا چکار کنند؟ تا يک سوره در حد سوره مثلاً «حمد» و «فاتحة الکتاب» بخواهند بياورند معاذالله! همه دانشمندان، اين تحدي قرآن از زمان نزول وجود داشت تا الآن و تا روز قيامت. اگر کسي توانست مثل يک سوره قرآن با آن معاني و معارف و مضامين با آن عبارت‌ها با آن ادبيات بالغ قرآني بخواهد يک سوره بياورد محال است. اگر جامعه بشري «و لو کان بعضهم لبعضهم ظهيرا» اگر همه پشت به پشت هم بدهند همه دانشمندان حالا افراد عادي که قدرت ندارند همه حکما همه عرفا همه کساني که در مسير حتي سلوک هستند حتي خود پيغمبر حتي خود پيغمبر حتي خود علي بن ابيطالب ديگر که ما بالاتر از علي حرف و کلامي نداريم، شما نهج البلاغه را در کنار قرآن بگذاريد، نهج البلاغه بسيار عظيم است اما مگر کسي مي‌تواند بگويد که مثلاً اصلاً قابل مقايسه نيستند. نهج البلاغه تمام کتابش اگر بتواند يک سوره را شرح بکند. دريايي است کلام خداست.

آقايان! کسي مي‌تواند در اين دنيا يک مگس خلق بکند؟ يک پشه خلق بکند؟ حيات يک حقيقت الهي است مجرد است بشر که قدرت راهيابي به اين منطق را ندارد مي‌فرمايد «لو اجتمعت الإنس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن يا يأتون ولو کان بعضهم لبعض ظهيرا». خداي عالم در قرآن به زيبايي تمام اين کتاب را معرفي کرد. انبياي ديگر هم کتاب داشتند چون سنت خدا سنت و روش خدا اين بود که انبيا را با معارف آشنا کند هدايت کند تا آنها اين هدايت الهي را به بشر ابلاغ کنند. براي چه حضرت موسي اربعيني گرفت و رفت به کوه طور؟ يک ملاقات شخصي که نبود. يک مناجات شخصي که نبود. رفت تا تورات را بياورد. آن يک چهله مي‌گيرد تا تورات به عنوان نسخه هدايت بشري را براي انسان‌ها و قومش بياورد و اين الواحي که به عنوان ده فرمان حالا در نزد ما به عنوان ده فرمان معروف شده است خداي عالم به موساي کليم داد در آن نسخه هدايت بشر است.

تورات موسي انجيل عيسي زبور داود صحف ابراهيم همه اينها در سنت خداست. ولي هيچ کدام از آنها قرآن نمي‌شوند. آنها با همه عظمتي که دارند مثل اينکه موسي و عيسي مگر رسول الله مي‌شود؟ همه را جمع بکنند هم رسول الله نمي‌شود. «مصدقا لما بيد يديه و مهيمنا عليه» اين هيمنه و سلطه‌اي که در اين کتاب وجود دارد اصلاً همه آنچه را که از آدم تا قبل از رسول الله خداي عالم به عنوان نسخه هدايت براي بشر فراهم آورد همه و همه در قرآن در ابلغ وجه و کامل‌ترين چهره آشکار و بيان شده است «إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم» يعني با قوام و اتقان تمام اين کتاب براي هدايت بشر آمده است. گرچه متأسفانه پيغمبر شکايت مي‌کند يا به خداي عالم عرض مي‌کند «إن قوم اتخذوا هذا القرآن مهجورا» امت من اين قرآن را اين کلامي که «حم و الکتاب المبين إنا انزلناه قرآنا عربيا لعلکم تعقلون و إنه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم» شما نگاه کنيد. يک هفت سوره است در قرآن که به عنوان حواميم سبع شناخته مي‌شود. حواميم يعني چه؟ يعني هفت تا سوره هستند که با «حم» شروع مي‌شود. «بسم الله الرحمن الرحيم حم و الکتاب المبين إنا جعلناه قرآنا عربيا لعلکم تعقلون و إنه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم».

مي‌فرمايد اينکه الآن شما به عنوان قرآن عربي مي‌بينيد اين قرآن که عربي نيست. اين قرآن از جايگاه الهي آمده است که عربي و فارسي و ترکي و انگلسي در آنجا اصلاً مطرح نيست اينها مال نشأه طبيعت است. اينها مال اين است که شما آغاز راهتان را از اينجا که در دنيا هست حالا با زبان فارسي يا عربي يا عبري و امثال ذلک. نسخه‌هاي ديگر عبري بوده مثلاً. ولي سخن اين است که خداي عالم اين قرآن را در گام نخستين عربي قرار داده تا شما با تفکر تعقل تفقه تدبر راه پيدا کنيد اين کتاب ريشه دارد «إنه لدينا لعلي حکيم» فکر نکنيد که قرآن همين است با همين مفاهيم و همين عبارت‌ها، نه! ريشه اين قرآن در پيشگاه خداست کلام خداست «إنک لتلقي القرآن من لدن حکيم عليم».

ما مي‌خواهيم بگوييم که اين قرآن سيد الکتب است و شما بزرگواران با پيغمبري آشنا بشويد که نه تنها سيد الأنبياء است نه تنها سيد المرسلين است بلکه سيد کتب را با او داد با او هست. اين قرآن مستحضري همه‌اش نور است «و الذين امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه» اين قرآن هيچ ابهامي و تاريکي ندارد «الم ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» عجيب است واقعاً! چه‌جوري خدا راجع به اين قرآنش دارد حرف مي‌زند؟ اول مي‌گويد «ذلک الکتاب» ما يک هذا داريم و يک ذاک داريم يک ذلک. هذا يعني اين. ذاک يعني آنکه آن طرف‌تر است. «ذلک» يعني آنکه عالي‌تر است در عربي ما در فارسي مي‌گوييم اينجا و آنجا. در عربي سه تا عنوان است هذا، ذاک، ذلک. ذلک يعني آنکه در آن مرتبه عالي است «ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» ما با هذا آشنا نيستيم چه به ذاک آن و چه به ذلک آن. «ذلک الکتاب» آنکه شکي در آن نيست متشابهي ندارد همه و سراسر محکم است آن ذلک الکتاب است.

شما مي‌خواهيد همه آيات الهي برايت مثل خورشيد بدرخشد به آن ذلک نزديک بشو. به آنجايي که «إنه لقرآن کريم في لوح محفوظ لا يمسه الا المطهرون» آن مرتبه از قرآن سراسر نور است سراسر هدايت است. اينجا شما با عربي‌اش کار داريد عربي عبارت است لفظ است اعتبار است. اما حقيقت قرآن چيز ديگري است. خداي عالم در قرآن کتابش را با اوصافي معرفي مي‌کند. «ق و القرآن المجيد» قسم به قرآن صاحب مجد و شکوه و عظمت. «يس و القرآن الکريم» خداي عالم گاهي او را به مجيد توصيف مي‌کند گاهي به کريم توصيف مي‌کند «إنه لقرآن عظيم لا يمسه الا المطهرون» گاهي به عظيم. اين عناوين عناوين عادي نيست مجيد، عظيم، کريم اينها توصيفات الهي است راجع به قرآن ما.

گاهي اوقات خداي عالم اين قرآن را که معرفي مي‌کند القابي براي اين قرآن قائل مي‌شود که تا حدي فضاي قرآن را براي ما آشنا کند. «ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا» من نمي‌گويم که آن عاليجناب هست پيغمبر اما داراي کتاب است. کتاب او همچو قرآن مدل، هادي بعضي و بعضي را مذل. اين قرآن که سراسر نور است از جايگاه نورانيت قرآن ابهامي نيست اما از جايگاه پذيرش، انسان‌ها دو دسته‌اند يک عده‌اي هستند در مقابل قرآن مقاومت مي‌کنند. سرسختي نشان مي‌دهد قساوت و خشونت نشان مي‌دهند. اينها کساني هستند که قرآن براي آنها خسارت است. عجيب است. خداي عالم مي‌فرمايد که سنگ سخت هر چه هم سخت باشد وقتي آب نرم پشتش قرار گرفت آهسته آهسته و آرام آرام اين سنگ سخت شکاف برمي‌دارد و از درون اين صخره صمّاء آب مي‌جوشد. شما ديديد وقتي ارتفاعات تشريف برديد مي‌بينيد که يک سنگ بزرگ از درونش اين سنگ متلاشي شده و آب دارد جاري مي‌شود. «و إن من القلوب کالحجارة أو اشد قسوة لما يتذکر من الأنهار» از سنگ هم سخت‌تر است و از درون اين سنگ آب مي‌جوشد ولي از درون اين دل‌ها نه.

بنابراين اين خسارتي که خداي عالم دارد در قرآن راجع به قرآن توصيف مي‌کند مي‌گويد «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا» مي‌خواهد بفرمايد که اين قرآن رحمت است نورانيت است انسان‌ها در مقابل قرآن دو دسته‌اند يا بهره‌مندند شفاء و رحمت نصيبشان مي‌شود. يا سرسختي و مقاومت مي‌کنند سنگدل‌اند بلکه از سنگ هم سخت‌ترند آنها خسارت مي‌بينند مبادا فکر کنيم که قرآن معاذالله مظل است. نه! اين به جهت انتساب به قابل است به لحاظ انتساب به فاعل مثل خورشيد است خورشيد مگر غير از نور و حرارت چيز ديگري دارد؟ خورشيد هر چه دارد نور است. يک اپسيلون يک صدم درصد هم تاريکي در آن نيست او نور است. از خورشيد که ظلمت نمي‌جوشد. از قرآن جز نور و هدايت نمي‌جوشد. ولي انسان‌ها در مقابل قرآن عده‌اي با شفاء و رحمت با قرآن روبرو مي‌شوند و با دل پذيرا از قرآن شفاءو رحمت مي‌گيرند و عده‌اي هم سرسختي نشان مي‌دهند مقاومت نشان مي‌دهند. گاهي اوقات آدم تعجب مي‌کند از يک افرادي مثل ابوجهل و ابولهب و امثال ذلک اينها چقدر سنگدل بودند!؟ خداي عالم مي‌دانيد اين کتاب کتاب رحمت است خدا رحمة للعالمين را فرستاده يعني خودش از رحمة للعالمين به مراتب برتر است ارحم الراحمين است خدا که ديگر در او ترديدي نيست. ارحم الراحمين است. ولي يک افرادي هستند که خدا را آنکه ارحم الراحمين و رحمة للعالمين را دارد مي‌فرستد مي‌گويد «تبت يدا ابي لهب و تب ما اغني عنه ماله و ما کسب» اين «تب يدا ابي لهب و تب» مي‌دانيد يعني چه؟ يعني خدا دارد مي‌گويد مرگ بر ابي لهب.

چرا؟ اين همه سرسختي از کجا؟ تو در مقابل پيغمبري هستي که او رحمة للعالمين است با همه وجود پيغمبر مي‌خواست اينها را مخصوصاً «و «أنذر عشيرتک الأقربين» مي‌خواست اين فاميل‌هاي خودش را هدايت بکند. اين ابوجهل و ابي لهب اينها واقعاً عجيب‌اند همان‌طور که در جنبه مثبت يک عده‌‌اي در اعجاب و شگفتي اين همه اوج مي‌گيرند عده‌اي هم در جنبه هبوط و سقوط اين همه در حضيض «تب يدا ابي لهب و تب ما غني عنه ماله و ما کسب و أمرأته حمالة الحطب في جيدها حبل من مسد» اين را خدا دارد مي‌گويد اين قرآن است. خدايي که ارحم الراحمين است در مقابل يک انساني با اين سرسختي اين مواضع را دارد نشان مي‌دهد.

ما با چه روبرو هستيم؟ ما با سيد الکتب روبرو هستيم امشب اين بُعد از شخصيت پيغمبر را با هم مرور کرديم که معجزه پيامبر گرامي اسلام قرآن عظيم است قرآن مجيد است قرآن کريم است قرآن شفا و رحمت است قرآن فرقان است و ده‌ها از اوصاف بالا و عظيم. اينها جنبه‌هايي است که در پيامبر مکرم ما وجود دارد و بايد او را بهتر بشناسيم.

خدايا! ما فخرمان اين است عزت و عظمت ما در اين است که تحت لواي رسول مکرم اسلام باشيم و در دنيا و برزخ و قيامت با نام شريف محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) محشور باشيم. يک چند جمله هم عرض ارادت کنيم و ذکر مصيبت و إن‌شاءالله بهره‌مند بشويم و ارادتمان و محبتمان نسبت به اين خاندان.

مستحضريد که وجود نازنين رسول گرامي اسلام يک مرگ و ارتحال عجيبي داشت. امروز سالگرد رحلت پيامبر گرامي اسلام است. اين شخصيت ممتاز در حالي از اين دنيا رخت برمي‌بندد که وضعيت رسول گرامي اسلام خصوصاً در ارتباط با اهل بيت بسيار نگران‌کننده است در ارتباط با دخترش کوثر الهي فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در ارتباط با حسنين حسن و حسين(عليهما آلاف التحية و الثناء) نگران‌کننده است در باب علي بن ابيطالب دارد يک دنياي تاريکي را در باب اينها ملاحظه مي‌کند. از يک طرف فقدان و هجران پيامبر سخت و ناگوار است از آن طرف هم رفتاري که با اهل بيت عصمت و طهارت انجام دادند زهراي مرضيه آيا خبر داشت که چه اتفاقي مي‌افتد؟ ولي همين که پدر بزرگوارش را در بستر ارتحال و رحلت مي‌بيند به شدت گريه مي‌کند و اشکل مي‌ريزد و اين گريه و اشک براي پيغمبر قابل تحمل نيست چون علاقه پيامبر به دخترش فاطمه زهرا قابل توصيف نيست. لذا او را در کنار بسترش فرا خواند به زهرا گفت زهراجان بيا. چرا اين قدر گريه مي‌کني؟ چرا اشک مي‌ريزي؟ گفت شما را در اين حال مي‌بينم فرصت فراق و هجران است چگونه نگريم؟ به شدت گريه مي‌کرد به سختي اشک مي‌ريخت. اما پيامبر سخني با او گفت که او را قدري آرام کرد.

بعدها وقتي از زهرا(سلام الله عليها) سؤال کردند که پيامبر به شما چه گفت که شما قدري آرام گفتيد فرمود به من فرمود دخترم، اولين کسي که به من بعد از من ملحق مي‌شود تو هستي و 75 روز يا حداکثر 95 روز بيشتر طول نکشيد که اين فراق تمام شد. اما در اين 75 روز چه بر زهرا گذشت؟ از بس اشک مي‌ريخت و گريه مي‌کرد به علي بن ابيطالب گفتند علي جان، به همسرت زهرا بگو يا شب‌ها گريه کند يا روزها، تحمل گريه زهرا را نداشتند و لذا فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در قبرستان بقيع يک جايي ساخت در آنجا خيمه‌اي زد و در آنجا خيمه‌اي اشک مي‌ريخت. وقتي در اين حال بود پيامبر گرامي در بستر رحلت بود دق الباب شد حالا اين دق الباب را شايد همه نفهميده باشند فقط اهل بيت هستند که مي‌توانند بيابند که کيست.

زهرا(سلام الله عليها) رفت پشت در کيستي؟ گفت من از دوستان پيغمبرم آمدم سلامي خدمتشان. زهرا فرمود پيغمبر حالشان مساعد نيست برگرد. او برگشت. بار دوم و بار سوم طوري که نقل شد پيامبر فرمود زهراجان مي‌داني اينکه پشت در آمده کيست؟ آن هادم اللذات است اين فرشته مرگ است اين آمد تا جانم را قبض روح کند. در را باز کن او همانند نسيمي آمد و در کنار بستر رسول گرامي اسلام قرار گرفت. اينجا آقا رسول الله وصاياي آخرش را انجام مي‌دهد. علي جان تا من زنده هستم از کنار من فاصله نگير. دستانم در دستان تو باشد سرم روي زانوي تو باشد تا مرا غسل نداده‌اي و کفن نکرده‌ي و به خاک نسپرده‌اي لحظه‌اي از من دور نشو. آيا اين چه وصيتي است چه‌جوري است؟ آيا رسول الله با علي بن ابيطالب آرام مي‌گيرد؟ چون سفر مرگ است. سفر سخت مرگ را بايد اينجا طبق وصيت علي بن ابيطالب دستان رسول الله را در دست داشت وصاياي پيامبر را کاملاً شنيد از حسن و حسين که آمده بودند توشه‌اي برگيرند آمد با آنها وداع و خداحافظي کرد.

اما «بأبي أنت و أمي يا اباعبدالله، بأبي أنت و أمي يا حسن بن علي المجتبي» امروز هم وقتي حسن بن علي را تشييع مي‌کردند خواستند حسن را کنار قبر مطهر رسول الله ببرند اجازه ندادند و تير در چله کمان و به سمت جنازه امام مجتبي، وقتي اين جنازه را در قبرستان بقيع به زمين نهادند چندين شعبه تير به اين جنازه بود آقا ابي عبدالله در کنار اين بدن اين بدني که مورد اهانت واقع شد خود را غارت‌زده مي‌داند و مي‌فرمايد غارت‌زده آن کسي که با برادرش اين‌چنين کنند و او نتواند از برادرش دفاع کند.

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[1]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[2] بار پروردگارا اين قليل توسلات و عرض ارادت‌ها را از همگان از جمع حاضر برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما و ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت ما قرار بده. از مداحي برادر بزرگوارمان استفاده مي‌کنيم و روحمان و نورانيت و هدايت روحمان مي‌افزاييم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 

[1] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[2]. سوره شعراء، آيه227.

​​​​​​​