مراسم عزاداری و سوگواری شهادت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در دهه اول ماه محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی و با موضوع «نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری»، در مسجد هدایت شهر آمل برگزار می شود.
لازم به ذکر است این مراسم به مدت ده شب از شب اول محرم (سه شنبه 27 تیر ماه) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء ساعت 21:30، در محل حسینیه هدایت طایفه آملی واقع در آمل، پایین بازار برگزار است
لینک پخش زنده مراسم : https://el.esra.ir/ch/ostad-morteza-javadiamoli
أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين، باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين، ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ، لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء، بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب سوم محرّم سال 1445 هجري قمري است. محرّم هم ماه عزت و عظمت و شور و شعور امت اسلام در پرتو نهضت جاويد و هميشگي سالار شهيدان حسين بن علي است. جمع حاضر در جهت عرض ارادت به پيشگاه مولا و سيد و سالار همهمان، سالار شهيدان حسين بن علي در اين حسينيه مجتمعاند به نثار ارواح تابناک شهداي اسلام، خصوصاً سالار شهيدان حسين بن علي صلواتي اهدا بفرماييد!
نه تنها افراد و انسانها در زندگيشان نيازمند به يک الگو و نمونه والا و برجستهاند بلکه امتها و جوامع هم در اين رابطه نيازمندند. هم يک مکتب فکري ميتواند الگو و نمونه باشد و هم براي جوامع و مجتمعهاي انساني نيز بايد الگو و نمونه شايسته انتخاب کرد. خداي عالَم به ضرورت اين معنا در قرآن توجه ميدهد و ما را بدان توصيه ميکند. نه تنها ميفرمايد که انسانها براي زندگي و حياتشان نيازمند به افرادي و نمونههايي که الگويند اسوهاند نمونهاند که انسانها با تأسي و اقتدا و اهتداي از آنها راه هدايت را براي جوامع اصلاح و تصحيح کنند، براي مجتمعها و جوامع هم اينگونه است. ما نياز داريم تا با تأسي به اسوهها و نمونههاي والاي انساني، هم آحاد جامعه از يک سو، و هم مجتمعها و جوامع از سوي ديگر، و هم به لحاظ مسائل فکري و مکتبي که يک مکتب منسجم فکري و فرهنگي براي انسانها باشد از نمونههاي شايستهاي بهره ببريم.
خداي عالم در قرآن با اين عبارت که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين﴾،[1] در اين سوره مبارکه و در اين کريمه، خداي عالم براي جوامع اسلامي و ايماني يک نمونهاي را ذکر ميکند، اعم از مردان و زنان مؤمن، اينها نيازمندند که از يک الگوهايي و نمونههايي بهره ببرند. اين عبارت که در قرآن آمده ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾، اين يعني خداي عالم براي شما يک مَثل، يک نمونه، يک الگو و اسوهاي را دارد معرفي ميکند که اگر از اين اسوه تأسي کنيد اهتدا و اقتدا بجوييد، راه نجات شما بيشتر و بهتر تأمين ميشود.
يکي از نمونههاي برجستهاي که خداي عالم براي همه مردان و زنان مؤمن معرفي ميکند، آسيه همسر فرعون است. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾، خداي عالم براي جوامع ايماني نمونهاي برتر معرفي ميکند. شما زندگي همسر فرعون را بنگريد ببينيد چه انديشه متعالي داشت؟ چه فکر والايي داشت؟ با اينکه در خانه بسته ظلم و ستم و تباهي فرعون و فرعونيان ميزيست چه زيبا ميانديشيد و چقدر انديشه والايي داشت که خداي عالم او را و فکر و مکتب او را به عنوان نمونه والاي انساني براي همه مردان و زنان ايماني تا پايان تاريخ بشر ياد ميکند ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾، خداي عالم است اين نمونه را خدا دارد معرفي ميکند که شما از آسيه همسر فرعون الگو و نمونهاي براي خود داشته باشيد تا بتوانيد يک زندگي شايستهاي را براي خود رقم بزنيد.
آيا آسيه همسر فرعون چگونه ميانديشيد؟ راه فکري و مسير منهجي که او براي خود انتخاب کرد چه بود که خداي عالم در مجموعه فرعون که يک مجموعه طاغوتي بنيانش براساس ظلم و تباهي و مقابله با توحيد و مقابله با نبوت و رسالت حضرت موساي کليم، در اين خاندان يک انساني نمونه، برجسته به عنوان يک الگوي انساني بلکه يک الگوي ايماني نه تنها براي زنان جامعه، بلکه براي زنان و مردان جامعه ايماني است. ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ﴾، او چه فکري داشت که خداي عالم با اين عظمت، او را جاودانه کرد؟ او را هميشگي کرد؟ به بيان و کلام خودش در آورد، در قالب وحي قرآني او را مجسم و ممثّل کرد. براي همه در همه تاريخ يک نمونه انساني ساخت؟
او به خدا گفت: ﴿رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ﴾ خدايا مرا از فرعون و عمل او نجات بده! مرا از ظلم و تباهي فرعون و خاندان او نجات عطا کن! من از او و ظلم و عمل او در انزجار و نفرت هستم. ﴿وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين﴾، هر کجا که ظلم باشد هر کجا که ستم و تباهي باشد هر کجا که طغيان و عصيان باشد زشت و نامطلوب و عالم انزجار و نفرت است. اين را خداي عالم دارد به عنوان يک امر جهاني براي همه معرفي ميکند و ميفرمايد که آسيه همسر فرعون اين روحيه را داشت اين فکر را داشت ﴿رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين﴾، او يک انديشه ماورائي و فکري آسماني داشت. او نميخواست تنها بهشت و سعادت را در اختيار داشته باشد. بلکه آن بهشتي که عنايت ويژه الهي است، آن بهشتي که در همسايگي و جوار رحمت ويژه پروردگاري است را انتظار داشت.
اين سخن که به وحي درآمده و خداي عالم اين سخن را قرآني کرده، جاوداني و جاودانگي بخشيده، اين است که خدايا، بهشتي که در کنار رحمت توست، مرا در آن مستقر کن ﴿رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ﴾. اين فرهنگ در قرآن وجود دارد جامعه اسلامي بايد با اين فرهنگ آشنا باشند که بدون مدل، الگو و نمونه انساني زيست امکان ندارد. زيست شريف و شايسته همان است که انسان براي خود يک مدل آسماني يک الگوي الهي را انتخاب کند.
شما با فرهنگ قرآن آشناييد اين مسير را ميشود در قرآن خوب پي گرفت و نمونهها و شواهد زنده ديگري را که خداي عالم در قرآن معرفي کرده است را اتخاذ کرد کما اينکه خداي عالم براي جوامعي که از حوزه ايمان بيروناند و خود را معاذالله در مسيري مقابل مسير الهي قرار دادهاند براي آنها هم نمونههاي ديگري را معرفي کرد: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ﴾،[2] يعني آن جامعهاي که جامعه کفر است جامعه شرک است مقابل با توحيد است هم براي خود يک سلسله الگوها و نمونههايي را انتخاب ميکنند و آن کساني که آن نمونهها و آن مدل را انتخاب ميکنند آنها هم در حقيقت در يک طيف ديگري انساني هستند و در جامعه کفرزده و الحادي زندگي ميکنند.
بنابراين اصل اين فرهنگ که جوامع بدون الگو نيستند چه جامعه ايماني و چه جامعه الحادي الآن شما جوامع را بنگريد رسانهها را نگاه کنيد، عناويني مثل سلبريتيها که امروزه جوامع را به خودشان مشغول کردند، ده ميليون بيست ميليون دنبالکننده فکري و فرهنگي دارند به لباس آنها به شيوه زندگي آنها به برنامههاي زيست آنها توجه ميکنند و براساس آن مسيرشان را انتخاب ميکنند. اين يک واقعيت اجتماعي است يک امر قطعي در جوامع است و خداي عالم اين منطق را به عنوان يک فرهنگ بشري به بشر دارد تعليم ميدهد. اي بشر در کدام طيف ايستادهاي؟ آيا در طيف کفر و شرک و الحاد ميزي؟ يا در مسير ايمان و توحيد و تقوا زندگي ميکني؟
اگر مسير کفر را معاذالله انتخاب کردهاي ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ﴾، حالا آن زمان همسر نوح و لوط به عنوان سلبريتيهاي آن زمان الگوي جوامع کفرزده بودند امروز به گونه ديگري است. در آن زمان هم آسيه همسر فرعون به عنوان يک نمونه والاي انساني براي جوامع ايماني معرفي شده است ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين﴾. آن چيزي که امروز در جوامع اينجور مورد علاقه است فرش قرمز پهن ميکنند و اين رفت و آمدهاي سنگين پرهزينه را ايجاد ميکنند در حقيقت در ايجاد يک فکر و فرهنگ آنچناني هستند و قرآن اين مسير را از تاريخ و گذشته دور دارد نقل ميکند. شما اگر اين واژه را در قرآن دنبال کنيد ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً﴾، اين معنا وجود دارد.
ما که در اين حسينيه هستيم در محرّم ابي عبدالله(عليه السلام) مشارکت ميکنيم سهم عمدهاي إنشاءالله در اين شرکت داريم براي آن است که يک نمونه والاي انساني را ميخواهيم در جامعه براي خود و ديگران معرفي کنيم. حسين اين نام شريف اين ياد عزيز اين مکتبش اين مرامش اين نهضتش اين نحوه زيستش اين ايثارش اين نثارش اين جانفشانياش اين شهادتش اين فرهنگ تبعيت از توحيد و سنت پيامبر و مقابله با بدعتها و انحرافها به عنوان انساني بايد در جامعه جهاني مطرح بشود.
اين حسينيهها نقششان اين است. شما حساب بفرماييد هر حسينيه در حد يک نهر و جدول وقتي در عاشورا ميشود اين نهرها و جدولها يک دريا تشکيل ميدهند يک اقيانوسي از جريان نهضت ابي عبدالله ميشود. اين هستههاي کوچک وقتي به هم پيوستند و مشارکت فکري پيدا کردهاند در پرتو اين نهضت شناخت شايسته تحصيل کردند. در پايان به يک جريان جهاني منتهي ميشود. سخن اين است که نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) محدود به تاريخ و جغرافيا نيست. محدود به زمان و مکان نيست. همانطوري که خداي عالم همين نمونهها را از سه چهار هزار سال قبل تا براي هميشه تاريخ نقل ميکند چه نمونههاي نازيبا و چه نمونهها زيبا، براي آن است که بشر بدون نمونه نميتواند زندگي کند.
الگوي ما علي بن ابيطالب است، الگوي ما زهرا و زينب است، الگوي ما حسن و حسين است و امامان والا و هماکنون الگوي ما حضرت بقيت الله الأعظم يک الگوي بالفعل زنده حاضر ناظر شاهد که اگر از او تأسي کنيم و به او اقتدا کنيم ميتوانيم يک جامعه والاي انساني بسازيم. سرّ اينکه الآن اين قدر به رغم داشتن مکتب و انديشه و جايگاه، عقب افتادهايم براي اين است که از ولايت حقيقي که بقيت الله است فاصله گرفتيم. يک ولايتي درست کرديم اما آن ولايت اصلي و حقيقي که مبدأ و منشأ خيرات از جانب الهي است اين پشت پرده مانده است و اگر جامعه ما بخواهد يک جامعه جهاني بشود ضرورت دارد آن حقيقت را مورد تأسي و اقتدا قرار بدهد. نهضت سالار شهيدان هم به لحاظ يک شخص هم به لحاظ يک امت هم به لحاظ يک مکتب يک مکتب الگوي جهاني است در هيچ حصري واقع نميشود در هيچ محدوده و قلمروي تعين پيدا نميکند جهاني است و بشري. و ما بايد اين حقيقت را جهاني و بشري معرفي کنيم.
مباحثي در دو شب گذشته در همين رابطه مطرح شد روشن شد که بشري بودن و جهاني بودن از جايگاه قرآن و جايگاه پيامبر گرامي اسلام يعني چه؟ با استفاده از آيات الهي هم قرآن و کتاب آسماني به عنوان يک حقيقت جهاني و بشري معرفي شد هم پيامبر گرامي اسلام.
اجازه بدهيد راجع به جهاني بودن و بشري بودن يک مقدار توضيح بدهيم؛ اين مبناي فکر ما بايد باشد. اگر ما چنين ادعايي داريم که نهضت و قيام سالار شهيدان جهاني است و بشري است، يعني چه و چه فرقي بين بشري و جهاني است؟ و آيا ميشود راه ديگري غير از راه حسين، غير از مکتب اصيل اسلام، حيثيت جهاني و بشري ايجاد کرد يا نه؟ خداي عالم که عالم و آدم را آفريده است، خالق و رب و پروردگار جهانيان است، اينگونه انسان را دارد معرفي ميکند که انسان داراي يک حقيقت واحده است ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة﴾، درست است که الآن هشت ميليارد حدوداً انسان روي کره زميناند اعم از مرد و زن و بيش از آن بودند و بيش از آن هم خواهند آمد، اما همه و همه از يک حقيقت برخوردار هستند ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة﴾، از آدم تا خاتم، از خاتم تا پايان عالم انسان از آن جهت که انسان است از يک حقيقت برخوردار است ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة﴾ و اگر شعبههايي قبيلهايي اقوامي نژادهايي طوايفي اينها هستند اينها همه امور عرضياند امور غريب و بيگانهاند.
هيچ کدام از اينها هويتبخش و مؤلفه اصلي حقيقت انساني نيستند. ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾؛[3] مبادا فکر کنيم که سياه بر سفيد، يا سفيد بر سياه رجحاني دارد. مبادا بپنداريم که مرد بر زن، يا زن بر مرد تقدم و تأخري دارند و مبادا نژادي را طايفهاي را قبيلهاي را بر ديگر قبايل و نژادها و طوايفها ترجيح و رجحان ببخشيم اينها باطل است. چقدر زيبا خداي عالم اين تعينات را کنار زده فرمود: ﴿وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾، اين سخن عرشي پروردگار عالم است که مبادا فکر کنيد حالا اگر فلان نژاد را پيدا کرديد فلان طايفه بوديد فلان قبيله بوديد در ان تاريخ در آن فرهنگ، نه! اينها همه و همه عرضي است. عارضي است بيگانه از حقيقت انسان است يک عامل فقط و فقط در تعظيم و تکريم انسان و در تعالي انسان نقش دارد و آن همان پرهيزکاري است ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾.
اين حقيقت بنام نفس واحده که خداي او را به عظمت ستود: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم﴾[4] اين حقيقت يک حقيقت آسماني و عِلوي است خيليها امروزه براساس جهانبيني مادي و حسي و طبيعي و تجربي، اين بشر را مادي ميدانند طبيعي ميدانند ميگويند که از طبيعت برخواسته و در طبيعت فرو ميرود: ﴿وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر﴾،[5] ﴿ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾، اگر شما فکر کنيد انسانها از طبيعت برخواستند و روزي در طبيعت ميروند و تنها اين روزگار است که انسان را ايجاد ميکند و اين روزگار است که انسان ميميراند، اين تفکر باطل است. اين ظن و گمان شماست اين خيال و وهم شماست اين آن چيزي است که شما را به عنوان يک تفکر مادي مخذول و از بين خواهد بُرد ﴿ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا﴾، اين گمان و اين پندار باطل را از خود دور کنيد. نه، ﴿خَلَقَكُمْ﴾ خدا شما را آفريد ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ﴾،[6] هم زندگي شما را خدا و هم موت شما را خدا آفريد، نه اينکه روزگار و دهر چنين امري را داشته باشند.
خدايي که خالق بشر است و اين انسان را آفريد، فقط و فقط او ميتواند حکمي را قانوني را برنامهاي را توليد کند که براي همه افراد بشر باشد و هيچ محدوديتي براي افراد بشر در اين رابطه وجود ندارد. همه و همه انسانها از اين قاعده و قانون الهي بهرهمندند. اين مطلب يک امر بشري است الآن چقدر دارند تلاش ميکنند سازمانهاي بينالمللي، سازمان ملل و بسياري از اين سازمانهايي که در جاي جاي عالم اروپا آمريکا و امثال ذلک گذاشتهاند تا بخواهند يک امر بشري را به تعبيري حق و حقوق بشري توليد کنند که همه انسانها در آن مشارکت کنند آن حق را بفهمند و به آن حق باور کنند و از آن حق بخواهند تبعيت کنند، آيا چنين چيزي ميشود؟ چنين اتفاقي اصلاً امکان دارد؟ آيا آن کساني که ميخواهند براي بشر قانوني حکمي برنامهاي را ايجاد کنند انسان را ميشناسند؟ حقيقت وجودي او که از ازل چه بوده و در ابد چگونه خواهد بود را ميشناسند؟ آيا جايگاه وجودي او را در نظام هستي که برتر از فرشتگان و ملائکه است و همه عالم پاانداز اوست او را ميشناسند؟ اين ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا﴾ که خداي عالم تکريم و کرامت انساني را به خود نسبت ميدهد نه اينکه مال طبيعت باشد. بله، سنگ طلا يا نقره نسبت به سنگهاي ديگر از يک نوع کرامتي برخوردارند اين کرامت را ما ميتوانيم اسمش را کرامتهاي طبيعي بگذاريم اما انساني که از جايگاه الهي نشأت گرفته آن دمش الهي و نفخه الهي او را ساخته، مگر کرامت او طبيعي است و برنامه طبيعي ميتواند او را تأمين کند؟ معاذالله، ﴿خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُون﴾.
بنابراين نميتوانم اين بحث را در اينجا به صورت گسترده مطرح کنم اما اين مقدار قابل بيان است قابل ذکر است که امر بشري الا و لابد جز از ناحيه پروردگار عالم امکانپذير نيست کسي فکر نکند که اگر اين هشت ميليارد با هم جمع بشوند حتي باهم اتفاق پيدا بکنند باز يک قانوني که شايسته انسان والا و الهي و ازلي و ابدي است را نخواهند توانست بيان کنند و تبيين کنند. حالا بحث بشري بودن بجاي خود، اما بحث جهاني بودن. چه فرقي است بين بشري و جهاني؟ بشري يعني اينکه همه افراد آحاد تکتک انسانها با اين آشنايند. اما امر جهاني آن است که نه تنها همه افراد اين حقيقت را ميشناسند و قبول دارند بلکه باهم قبول دارند جميعشان نه مجموعشان. اين جهاني بودن غير از حيثيت بشري که همه بايد بپذيرند و معرفت داشته باشند آن الفت جهاني آن انسجام آن وحدت آن هماهنگي است که بين همه افراد بناست اتفاق بيفتد اين را از کجا ميشود پيدا کرد؟ آيا چنين چيزي ميشود؟ آيا از غير خدا چنين امري ساخته است؟
وقتي پيامبر گرامي اسلام مبعوث به رسالت شد يکي از عناصر نادرست و ناجور آن روزگار عنصر اختلاف بود. جنگ به جاي خود، ستيز و غارت و افساد و اهلاک حرث و نسل بهجاي خود، اما مختلف بودند اختلاف داشتند مخالفت داشتند. اين مخالفتها چه ميکند؟ ما الآن در جامعهاي هستيم در ايران، يک جامعه هستيم، ايراني هستيم، پيامبر واحد، ائمه بزرگوار، قرآن همه چيز، الآن اين اختلاف دارد با ما چه ميکند؟ والد بزرگوار ما آن زماني که در سنگر نماز جمعه در قم بودند، (دام ظله) فرمودند که مبادا اين اختلاف به عنوان يک عذاب الهي براي ما باشد چون خداي عالم در قرآن هم راجع به يهود هم راجع به نصاري فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾[7] ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾، بله. ميشود اختلاف به عنوان يک عذاب الهي اگر ما فرمان خدا را توجه نکنيم، اگر به عقل و عدل دل نسپاريم اگر تبعيض را، اگر فساد را، اگر انحراف و تحريف را و اگر و اگر، خداي عالم بين ما اختلاف را به عنوان يک امري که عذاب و رنج را براي جامعه به همراه بياورد القا ميکند.
در باب نصارا فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾، در باب يهود فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾، چرا براي مسلمانها عداوت ايجاد نکند؟ اگر ما با اين همه نعمتي که در اين کشور هست با اين همه امکاناتي که وجود دارد ما اينجور تبعيض و فساد و انحراف بخواهيم معاذالله داشته باشيم چرا اختلاف ايجاد نشود؟ چرا خداي عالم ما را به جان همديگر نيندازد؟ لذا حضرت استاد والد معظم در سنگر نماز جمعه ميفرمودند که خدا نکند که اين اختلاف از ناحيه خدا باشد و موجب دشمني و عداوت و عذاب الهي باشد.
بله، خداي عالم ميتواند او مقلب القلوب است خدا به پيغمبرش فرمود تو فکر نکني که ميتواني وحدت ايجاد کني! ميتوانيد حيثيت جهاني ايجاد کني، حيثيت جهاني ايجاد کردن الفت و اتحاد و انسجام را به جامعه برگرداندن اختلاف و تشتت و پراکندگي را از جامعه ريشهکَن کردن فقط و فقط به دست خداست و لاغير. چه کسي ميتواند جهاني بکند؟ چه کسي ميتواند يک مکتب و يک فکر را لذا به پيغمبرش فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعاً﴾؛[8] اگر همه آنچه را که روي زمين است از معادن از معادن زيرزميني روي زميني کوهها بطون اوديه درياها صحاري براري همه اينها را شما بخواهيد طلا بکنيد و به مردم بدهيد تازه اول اختلاف است. مگر مايه وحدت ميشود؟ وحدت زمامش به دست خدايي است که مقلب القلوب است؛ لذا ما هيچ امر بشري نداريم مگر از ناحيه پروردگار عالم. هيچ امر جهاني نداريم مگر از جايگاه اراده عالمي پروردگار عالم مبادا توهم بکنيم که ...
امروزه آمدند بحث جهاني شدن را خيلي دارند تبليغ ميکنند اما ميدانيد که محصول اين جهاني شدن در حقيقت يک سلسله محصولات صنعتي است ميخواهند يک هواپيما بسازند ميآيند چند تا کشور يکي بدن يکي سر يکي دُم يکي موتور يکي صندلي يکي فلان يکي وسائل الکترونيکي يکي وسائل مکانيکي اينها را کشورها ميسازند يک محصول جهاني ميشود. اين مگر جهاني است؟ مگر اين جهاني است چند تا کشور ده تا بيست تا يا حتي همه کشورهاي جهان همه کشورهاي جهان بيايند مثلاً مشارکت کنند يک محصول صنعتي کشاورزي يا محصول فضايي يا محضول ديگري را توليد بکنند.
فرک ميکنيم که با اين کارها خوب است اينها. اينها را نفي نميکنيم اتفاقاً اين يک روحيه بينالمللي براي جوامع ايجاد ميکند و متأسفانه ايران از اين کاروان بهرهاي ندارد ميتوانست در صدر برخي از برنامهها قرار بگيرد اما نه.
به هر حال آنچه که ما در اين رابطه ميتوانيم بيان بکنيم اين است که اين محصول جهاني است اما جهاني شدن کجا و اين محصول جهاني را توليد کردن کجا. اين يک قرارداد است چند تا کشور يا حتي همه کشورها ميآيند مينشينند تصميم ميگيرند اين محصول را اينجوري مشترک توليد کنيم محصول مشترک. مگر محصول مشترک انديشه جهاني ميسازد. فکر و مکتب عالم ميسازد؟ برنامهاي ميدهد که براي همه انسانها و همه جوامع مفيد و سودمند باشد؟ اين شدني نيست.
بنابراين به اختصار هم بشري بودن و هم جهاني بودن ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُم﴾، خداي عالم اگر بخواهد ميتواند همه شما را به يک امت واحده تبديل کند چند مرتبه اين کريمه با بيانات مختلف آمده است اين مضمون ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ﴾، اگر اراده خدا باشد ميتواند ﴿لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين﴾. اما شما اهل اختلافيد. اهل دعوا و نزاعيد. اهل منافع و منفعتهاي خودتان هستيد. آنکه منفعت شما اقتضاء ميکند اي کاش به همان فقط قانع بوديد. سعيتان اين است که منافع ديگران را بگيريد. در منافع ديگران تعدي و تجاوز بکنيد. اين بشر است ﴿وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾، مگر در برخي از وقتها که رحمت الهي اين «الا» يعني چه؟ يعني هيچ وقت شما فکر نکنيد که جامعه بشري به وحدت ميرسد. يک دست ميشود، جهانيت اتفاق ميافتد اين فقط و فقط به اراده الهي است ﴿وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُم﴾، ﴿إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾، حالا آيات ديگري در اين زمينه هست که به همين ميزان اکتفا ميکنيم.
شب سوم محرّم سالار شهيدان است ميخواهيم نتيجه بگيريم که آن مکتبي که آن شخصيتي که بشري است و جهاني است، و خداي عالم ميخواهد او را بشري و جهان معرفي کند حسين بن علي است ما دست تحديد و محدود کردن را از نهضت برداريم فکر نکنيم که نهضت حسيني ايراني است يا عربي است يا مال فلان طايفه است يا مال فلان نژاد است يا مال شيعيان است يا مال مسلمانها است؟ مگر دين اسلام و قرآن فقط مال مسلمانها است؟ اگر مال مسلمانها بود پس چرا اين همه خطاب به ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[9] دارد؟ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[10] دارد؟ ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾[11] دارد؟ اين خطابها نشان از اين است که اين کتاب کتاب جهاني است.
﴿تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا﴾، شب سوم محرّم ابي عبدالله است عرض ارادت کنيم به پيشگاه سالار شهيدان و شهدايي که در رکاب او شربت شهادت نوشيدند. معمولاً وعاظ و ذاکرين شب سوم محرّم را اختصاص ميدهند به دختر خردسال حضرت سالار شهيدان حسين بن علي حضرت رقيه(سلام الله عليها). يک دختري داشت ابي عبدالله(عليه السلام) که فاطمه اسم او بود ولي فاطمه صغيره ميگفتند. نام ديگر و يا لقبي که براي آن حضرت بود حضرت رقيه بود. اين دختر از شرايط خاصي سني برخوردار بود اين هم دختر بود و هم اينکه سنّش بين سه تا پنج سال بود آنطور که در مقاتل و تواريخ نقل کردهاند.
در نزد ابي عبدالل(عليه السلام) اين دختر هم خيلي مورد علاقه بود و به خواهرش زينب(سلام الله عليها) توصيه کرد که از او مراقبت بيشتري داشته باشد و براي زينب(سلام الله عليها) هم خيلي سخت بود وقتي وارد کربلا شد در سفر برگشت گفت من چگونه با برادرم روبرو بشوم در حالي که مورد توصيه او دخترش حضرت رقيه را نتوانستم در اين سفر با خود همراه کنم.
در روز يازدهم وقتي که داشتند اين کاروان را ميبردند در نهايت بيحرمتي اهانت تحقير ميخواستند اين مکتب را و اين نهضت را خُرد کنند و از بين ببرند لذا اين کاروان اسرا را در بدترين وضع، گفتند شتر بيجهاز! چقدر سخت است؟ براي يک زني همانند زينب(سلام الله عليها) بسيار دشوار است يا اسبي يا استري يا شتري بدون جهاز بخواهند که ببرند. اين دختر در آغوش حضرت زينب(سلام الله عليها) بود و کاروان هم حرکت ميکرد سرها هم بر روي نيزه بود. در مقابل عمداً ميخواستند که اين کاروان اين سرها را ببينند سر علي اکبر سر عباس بن علي سر سالار شهيدان اينها را ببينند و عم و اندوه رنج و الم همواره باشد.
اين دختر در آغوش حضرت زينب(سلام الله عليها) خيره خيره به سر پدرش حسين بن علي نگاه ميکرد. هر چه زينب(سلام الله عليها) تلاش ميکرد تا نگاهش را از روي اين سرها بردارد نميشد. يک جا زينب(سلام الله عليها) طاقتش طاق شد و خطاب کرد به سر مطهر ابي عبدالله «يا هلالا لم استطعت کمالا» اين هلال زينب که فقط هلال بودي تمام نشدي به بدر تبديل نشدي.
يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا
غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا
مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي
كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا
برادرجان حسين عزيز، من قصه کربلا را شنيده بودم اما هرگز فکر نميکردم که من بر روي شتر و سر مطهرت بالاي ني به اين صورت بخواهند ما را ببرند،
مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي
كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا
اينگونه مکتوب بوده اينجور تقدير الهي بود. خيلي خوب، حالا که اين هست با من سخن نميگويي حرف نزن، اما:
يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا
فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا
برادر، آيا نميبيني دخترت فاطمه چگونه خيره خيره به اين سر نگاه ميکند؟ گويا قلبش از سينه دارد ذوب ميشود و بيرون ميآيد. چند کلمهاي با دخترت سخن بگو تو که ميتواني حرف بزني و سخن بگوييد.
مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي
كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا
يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا
فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[12] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[13] «باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار پروردگارا، اين قليل توسلات عزاداري از جمع حاضر برادران و خواهران از بانيان و واقفان از زحمتکشان و همه کساني که در برپايي اين عزاي ابي عبدالله اهتمام داشتند مدتها تلاش کردند اين خدمت صادقانه را به ساحت کبريايي ابي عبدالله تقدم کنند از همه و همه به أحسن وجه قبول بفرما!
بنيانگزاران اين اساس خير را واقفان را، آنهايي که ارواحشان إنشاءالله مهمان سالار شهيدان حسين بن علي است همه و همه را عزيزو معززتر و مکرمتر بگردان!
مرضاي مسلمين خصوصاً سفارششدهها را از شفاي عاجل برخودار بفرما!
خدايا در دنيا و آخرت ما را از قرآن و عترت دور مفرما!
در دنيا ما را موفق به زيارت قبول اهل بيت و در آخرت موق به شفاعت آنها بگردان!
ارواح مؤمنين و مؤمنات آناني که در اين قبرستان و اين تکيه درون و بيرون آرميدهاند در جوار رحمت اين امامزاده بزرگوار ارواح طيبه شهدا روح عالي امام امت را با ارواح انبياء و اولياء محشور بفرما!
کشور ما را ملت عزيز ايران اسلامي را نظام اسلامي و همه کساني که در مسير اعتلاي اسلام عزيز هستند خدايا همه آنها را نصرت عنايت بفرما!
آني و لحظهاي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جداي مينداز!
قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و عجل الله تعالي في فرجه الشريف»
[1]. سوره تحريم، آيه11.
[2]. سوره تحريم، آيه10.
[3]. سوره حجرات، آيه13.
[4]. سوره اسرا، آيه70.
[5]. سوره جاثيه، آيه24.
[6]. سوره ملک، آيه2.
[7]. سوره مائده، آيه14.
[8] . سوره انفال، آيه63.
[9]. سوره آل عمران، آيه64.
[10]. سوره فاطر, آيه15؛ سوره بقره، آيات21، 28؛ سوره نساء، آيه1 ... .
[11]. سوره انفطار، آيه6؛ سوره انشقاق، آيه6.
[12] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[13]. سوره شعراء، آيه227.